ایران شرقی/
در طول پنج سال اخیر، روسیه پیشرفت ژئوپلیتیک قابل توجهی داشته و عملا به تنهایی به موقعیتی در جهان بازگشته که در زمان اتحاد جماهیر شوروی وجود داشت. ارزیابی، وظیفه تاریخ و تاریخدانان است، اما در حال حاضر، دلایل موفقیت سیاست خارجی روسیه قابل درک است. شم سیاسی مسکو به قدری بود که بتواند اعتراض بازیگران و گروههای مختلف بینالمللی سیاسی - اعتراض علیه جهانبینی انحصاری، مکانیسمهای غیر عمومی خصوصی انتقال قدرت در میان نخبگان و فرایندهای اقتصادی که تنها ذینفعش "میلیارد طلایی"* بود - را ببیند و بیان کند. مقاله پوتین که 1 سپتامبر سال 2017 در آستانهی اجلاس بریکس منتشر شد، نقش مسکو را در عرصه بینالمللی به عنوان یک جنگنده در برابر بی عدالتی مالی-اقتصادی (که اعتبار اقتصادی کشورهای در حال توسعه را در نظر نمیگیرد) شکل میدهد. در واقع همانند 100 سال، پیش روسیه موفق شد ایدئولوژی را شکل دهد که انتقال دهنده ایدههای عدالت اجتماعی برای بسیاری از کشورها باشد – ایدئولوژی "سوسیالیسم جدید" براساس توزیع عادلانهتر منابع و شناخت تنوع راههای توسعه سیاسی و ملی-فرهنگی.
با این حال، وضعیت این ابرقدرت بار روزافزون مسئولیت، افقهای دور برنامهریزی و چشمانداز استراتژیک عواقب ناشی از فرایندهای کنونی جهانی را در نظر دارد. اینکه آیا روسیه میتواند بیدرنگ و به اندازه کافی پاسخگوی چالشهای جدید تحمیل شده توسط واقعیتهای قرن بیست و یکم باشد (به خصوص ایجاد همکاری موثر با کشورهای شریک در مرزهای خود و ایجاد کمربند ثابت امنیت سیاسی، اقتصادی و نظامی که صلح و توسعه پایدار یک چهارم میلیارد نفر از ساکنان اتحاد جماهیر شوروی سابق را تضمین میکند) یا خیر یک آزمایش مهم برای ثبات جهانی خواهد بود.
"بازی تاج و تخت" در آسیای مرکزی
روسیه ضمن تقویت مواضع خود در جهان، موقعیت خود را در مناطقی از دست میدهد که نفوذش به طور سنتی به ویژه در آسیای مرکزی که در حال حاضر به عرصه "بازی تاج و تخت" بزرگترین ابرقدرتها تبدیل شده است بالا بوده است. چین که به بازارها و منابع جدید مخصوصا منابع انرژی نیاز دارد، برای نقش رهبری در آسیای مرکزی میجنگد. استراتژی چین براساس درک آن از امنیت شکل گرفته است - پکن میترسد که بیثباتی احتمالی در کشورهای آسیای مرکزی بتواند به رشد تنش در منطقه سین کیانگ (که به احساسات جدایی طلبانهاش معروف است) کمک کند. تاکتیک پکن عمدتا اقتصادی است.
در قزاقستان، ازبکستان و قرقیزستان به طور فعال موسسات مشترک با سرمایه چین ایجاد میشوند. به عنوان مثال، در تاجیکستان، بیش از 60 درصد از سرمایهگذاریهای مستقیم خارجی متعلق به چین است. در قرقیزستان، حجم واردات چین در سال 2016 تقریبا تا 50 درصد نسبت به سال 2015 افزایش یافته است. این در حالیست که واردات روسیه تقریبا 20 درصد کاهش یافته است.
حجم کلی سرمایهگذاریها در آسیای مرکزی از 100 میلیارد دلار تجاوز کرده و حدود 800 میلیارد دلار در ده سال آینده سرمایهگذاری خواهد شد. نظریه "جاده ابریشم جدید" که توسط چین پیشنهاد شده است، اجرای پروژههای زیربنایی بزرگ برای ساخت جادهها، راهآهنها، راههای هوایی، بنادر، خطوط لوله و همچنین زیر ساختهای اجتماعی قابل توجه در سراسر آسیای مرکزی را در نظر دارد.
اخیرا، ژاپن هم به عرصه مبارزه بر سر نفوذ در آسیای مرکزی پیوسته است. در ساختار دستگاه وزارت امور خارجه ژاپن، حتی یک سمت ویژه برای نماینده کشورهای آسیای مرکزی وجود دارد و شینزو آبه، نخست وزیر ژاپن در اواخر سال 2016، پیشنهاد ایجاد صندوق توسعه برای آسیای مرکزی با سرمایه 30 میلیارد دلاری را مطرح کرد.
ایالات متحده ضمن تقویت حضور خود در افغانستان، بر همکاری نظامی-استراتژیک در آسیای مرکزی تمرکز دارد. در افغانستان یک جنگ داخلی وجود دارد و گروههای افراط گرایان به طور فزاینده مناطق مرزی کشور را تصرف میکنند. در این راستا، قزاقستان یک قرار داد پنج ساله با پنتاگون در زمینه همکاری نظامی-فنی منعقد کرده، یک گروه حافظ صلح برای استانداردهای ناتو تشکیل داده و همراه با ایالات متحده قصد دارد ناوگان خود را در خزر ایجاد کند.
فرآیندهای مشابهی هم در ازبکستان (که از سازمان پیمان امنیت جمعی خارج شده و از عضویت در اتحادیه اقتصادی اوراسیا امتناع میورزد) اتفاق میافتد. تاجیکستان با پنتاگون در کنترل مرز افغانستان همکاری نزدیکی دارد و واضح است که با تصمیم ترامپ در مورد تقویت حضور آمریکا در افغانستان، این روند بیشتر تسریع خواهد شد.
متحدان خاورمیانه ایالات متحده - عربستان سعودی و قطر (که به طور فعال به برنامههای ساخت مساجد و آموزشگاههای مذهبی کمک میکنند) - نیز به شدت مدعی نقش رهبر معنوی و جهان بینی در آسیای مرکزی هستند. در اینجا نباید منافع سنتی ترکیه را در منطقه (ترکیه خود را رهبر جهان ترک میداند) فراموش کرد.
واضح است که آنکارا سعی دارد نفوذ اقتصادی و سیاسی خود را در آسیای مرکزی به حداکثر برساند. نقش و اهمیت آسیای مرکزی به طور مداوم در حال رشد است. آسیای مرکزی به عرصه تقاطع منافع مهمترین بازیگران بینالمللی و منطقه گسترش بزرگترین انجمنها و طرحهای همگرایانه مانند اتحادیه اقتصادی اوراسیا و "کمربند اقتصادی جاده ابریشم" تبدیل شده است. تقویت مواضع بازیگران اصلی ژئوپلیتیک در درازمدت چالشهای جدی را برای روسیه در مرزهایش به همراه دارد. این مسئله به نوبه خود تهدیدی برای وضعیت ژئوپلیتیک روسیه به عنوان یک قدرت اصلی اوراسیایی است.
چالشهای جدید "جهان روسیه" در مرزهای جنوبی
حوزه قومی-فرهنگی
در نزدیکی مرز جنوبی روسیه در آسیای مرکزی حدود 70 میلیون نفر زندگی میکنند که 9 میلیون نفر از آنها روس هستند. براساس آمار رسمی، در روسیه بیش از 5 میلیون نفر بومی جمهوریهای آسیای مرکزی کار میکنند که به طور ناگزیر روند جدید فرهنگی و اجتماعی را وارد زندگی روزمره روسیه میکنند. در عین حال، در آسیای مرکزی یک روند معکوس اتفاق میافتد. حوزه زبان و فرهنگ روسیه در آسیای مرکزی به تدریج محدود میشود. کشورهای آسیای مرکزی سعی دارند حاکمیت و استقلال زبانی و فرهنگی خود را حفظ کنند. در طی بیش از 25 سال استقلال، تعداد افرادی که روسی را زبان روزمره مینامند تقریبا دو برابر در آسیای مرکزی کاهش یافته است. قزاقستان طرح گذار از الفبای سیریلیک به لاتین را اعلام کرده است. تعداد روسهای قومی در ازبکستان، قرقیزستان و ترکمنستان همچنان رو به کاهش است.
در حال حاضر، در میان مردم تقاضای زیادی برای آموزش زبان روسی به علت ارتباطات تجاری و مهاجرت کاری وجود دارد، اما مدرسه متوسطه همیشه نمیتواند با این درخواست کنار بیاید. چرا که معلمان، کتابهای درسی و همچنین برنامههای فرهنگی-آموزشی که به طور مشترک با روسیه طراحی شدهاند کافی نیستند. قرقیزستان به کنار گذاشتن زبان روسی که به طور جداییناپذیر با لایههای گسترده تاریخ و فرهنگ ما مرتبط است علاقهای ندارد. برنامههای تدریس زبانهای خارجی به معنای امتناع از نقش زبان روسی به عنوان زبان ارتباطات بین فرهنگی نیست. حفظ و توسعه پتانسیل آن به نفع ماست.
اقتصاد
پروژههای همگرایانه مانند اتحادیه اقتصادیه اوراسیا و اتحادیه گمرکی که روسیه در آن نقش لوکوموتیو را ایفا میکند، هنوز به طور کامل راهاندازی نشدهاند. نتایج مثبت این فرآیندها چندی بعد احساس خواهد شد. در واقع، روابط اقتصادی روسیه و آسیای مرکزی در چارچوب اصل «بازارها در ازای نیروی کار» محدود میشوند. آسیای مرکزی بازار را برای کالاهای روسی و روسیه بازار را برای کار مهاجران ارائه میکند. تحریمهای ضد روسی که در نتیجه آنها نرخ روبل کاهش یافت و بسیاری از مهاجران کاری مجبور به بازگشت به کشورشان بودند به شدت بر اقتصاد آسیای مرکزی تاثیر داشت.
در حال حاضر، روسیه بر این بحران غلبه کرده و امکاناتی برای مرحله جدید همکاری ایجاد میشود. این همکاری در حال حاضر، اغلب به حوزه نفت و گاز محدود میشود. با این حال، ما در قرقیزستان نه تنها به دیدن فعالیتهای گازپروم، بلکه به پیشنهاد پروژههای مشترک، مانند شرکت سهامی روسی سیستم واحد انرژی (در حوزه انرژی) و راهآهنهای روسی (در حوزه ایجاد مسیرهای حمل و نقل ترانزیتی در "جاده ابریشم" تاریخی) تمایل داریم. یک سری پروژهها هم در حوزه صنعت نظامی، توسعه ذخایر معدنی، پردازش و عرضه محصولات کشاورزی وجود دارد. در حال حاضر، طرف روسی بودجههای قابل توجهی را در پروژههای امید بخش در قلمروهای جمهوری سرمایهگذاری میکند. این طرحها در آینده باید جامع بوده و ایجاد زنجیره ارزش افزوده با مشارکت چندین کشور عضو اتحادیه اقتصادی اوراسیا با چشم انداز ورود محصولات ما به بازارهای خارجی را در نظر داشته باشند. این ابتکارات "جنبه کمک" ندارند، بلکه یک کسب و کار مشترک و متقابل اند که توسعه آنها به حل و فصل تناقضات در پروژه اوراسیا کمک میکند.
امنیت
واحدهای نظامی روسیه در آسیای مرکزی براساس استانداردهای شوروی ایجاد شدهاند. آنها قادر به مقاومت در برابر تشکیلات مسلحانه بزرگ هستند، اما به طور کامل پاسخگوی نیازهای زمان و چالش اصلی - یعنی تروریسم بینالمللی - نیستند. تروریستهای سوریه، افغانستان و دیگر نقاط داغ گروههایی از شبهنظامیان را برای سازماندهی حملات تروریستی به آسیای مرکزی میفرستند. گروهک "توحیدوالجهاد" که مسئول حمله تروریستی در مترو سنت پترزبورگ در آوریل سال 2017 است، مسئولیت انفجار سفارت چین در بیشکک در سال 2016 را نیز بر عهده گرفت. داعش یک جنگ تروریستی علیه روسیه انجام میدهد، اما هدفش قزاقستان، قرقیزستان و ازبکستان است.
به طور همزمان، از جنوب هم قاچاق مواد مخدر صورت میگیرد - هزاران تن تریاک و هروئین به یک سلاح شیمیایی جدید که میلیونها نفر را از بین میبرد تبدیل میشوند. قاچاق مواد مخدر تحت کنترل افراط گرایانی است که با این پول نه تنها اقدامات تروریستی را سازماندهی میکنند، بلکه با خرید مقامات فاسد مستقیما بر سیاست کل کشورها تاثیر میگذارند. براساس برآوردهای سازمان ملل متحد، در سال 2016، در افغانستان 510 تن هروئین به ارزش بیش از 5 میلیارد دلار تولید شده است. این بودجهها در دست تروریستها هستند – فرصتهای عملا نامحدود برای نفوذ در سیاست داخلی در آسیای مرکزی.
خطر ژئوپلتیک اصلی در مرزهای نزدیک روسیه - جریان ورود گروهکهای رادیکال از خاورمیانه و افغانستان به جمهوریهای آسیای مرکزی است. حمله شبهنظامیان به شهر آکتوبه قزاقستان در سال 2016، انفجار در سفارت چین در بیشکک، وقایع باتکن در قرقیزستان و سایر حوادث نشان میدهند که افراط گرایان خطرات بزرگی را برای امنیت منطقه به همراه دارند. با توجه به شفافیت و طول مرز روسیه با آسیای مرکزی، این وضعیت یک چالش امنیتی اصلی برای روسیه در نزدیکترین چرخه سیاسی است. بنابراین، آسیای مرکزی - در عصر بمبگذاران انتحاری - به خط مقدم دفاع روسیه که نخستین آسیب را از درگیریهای محلی و قاچاق مواد مخدر میبیند تبدیل شده است.
انعکاس تهدیدات جدید مستلزم جستجوی فرمتهای جدید مبارزه است. به عنوان مثال، نیاز به ایجاد نیروهای جمعی جدید سازمان پیمان امنیت جمعی – بخشهای نگهبانی مرزی - افزایش یافته است. مسئله محافظت مشترک از مرزهای مشترک اغلب مناقشات سیاسی را تحریک میکند، اما ما باید درک کنیم که وجود تهدیدات مشترک نیز به معنای اشتراک منافع بوده و مستلزم اعتماد و همکاری متقابل است.
انتقال قدرت
در راستای این عوامل، تهدید بیثباتی که ممکن است با مشکلات به مراتب بزرگتری از سناریوی اوکراین برای روسیه تمام شود، جدیترین چالش تهدیدکننده آسیای مرکزی است. تقاضای جامعه برای نوسازی که گروهکهای اسلامی رادیکال (که اعتبار زیادی دارند) در شرایط محدودیت رقابت سیاسی بیان کننده آن هستند، میتواند به میدانیزهسازی ** سیاست داخلی جمهوریهای آسیای مرکزی کمک کند. فساد، ماهیت قبیلهای و فقدان پیشرفت و توسعه، تحریککنندههای اصلی جامعه هستند. ضعف نهادهای دولتی و طرحهای فساد "مناطق سیاه" را در مرز ایجاد کرده و واحدهای بزرگ قاچاق مواد مخدر از طریق آنها به کشورهای مستقل مشترکالمنافع و اتحادیه اقتصادی اوراسیا نفوذ میکنند. بودجه ما به صدها میلیون دلار گمرک نمیرسد و شرکا خشم و عصابنیت خود را از نقض رژیم کلی گمرکی بیان میکنند.
با وجود ثبات سیاسی حکومت در آسیای مرکزی، اکثر رهبران آن نمایندگان نسل شوروی هستند که بیشتر از یک دهه قدرت را در دست داشتهاند. همین موضوع روشهای مدیریتی قدیمی را ایجاد کرده، خستگی مردم از حکومت را بر انگیخته و همانطور که تجربه «بهار عربی» نشان میدهد، به فروپاشی فوری حکومت تحت تاثیر عوامل داخلی و خارجی منجر میشود.
باید ذهنیت جمهوریهای آسیایی را هم درک کرد: آنها آمادگی به رسمیت شناختن رهبری اسطورهای را ندارند. رهبری در آسیا همواره به معنای اقتدار بالای یک رهبر و شناخت عمومی توانایی وی به عنوان واسطه در شرایط پیچیده درگیری بین قومی و بین مذهبی؛ دفاع از منافع کشور خود و یافتن راههای جدید توسعه اقتصادی و رفاه شهروندان خود است. آسیای مرکزی در حال حاضر، در آستانهی انتقال قدرت قرار دارد. نسل رهبرانی که حرفهی سیاسی خود را از زمان حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی آغاز کردهاند، به ناچار جای خود را به نسل جدیدی از سیاستمدارانی که دیگر مسکو را "برادر بزرگتر" خود نمی دانند میدهد.
این فرآیند تغییر طبیعی نسلهاست و مقاومت در برابر آن به معنای تلاش برای ایجاد سدهایی از شن و ماسه در رودخانههای کوهستانی طوفانی است. با این حال، این تغییرات به معنای ناپدید شدن اهداف و وظایف مشترک در حوزه امنیت، اقتصاد، همکاری فرهنگی-زبانی و علمی نیست. تغییر نسلها تنها به جستجوی مکانیزمهای جدید همکاری سیاسی منجر میشود.
در این وضعیت، روسیه که به تجدید و نوسازی نخبگان از طریق پیشرفت سیاسی خارجی خود متکی بود، باید ضامن انتقال قدرت در آسیای مرکزی شود. مسکو باید به رهبرانی تکیه کند که منعکس کننده تقاضای عمومی برای تجدید و اصلاحات در منطقه و جلوگیری از رشد جریانات سیاسی رادیکال و بی ثباتی داخلی در کشور هستند.
انتهای مطلب/.
*اصطلاحی در روزنامهنگاری فضای پساشوروی که عدم توازن مصرف مردم کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه را در شرایط محدودیت منابع جهانی منعکس میکند.