دولت «ترامپ» به دلیل اختلافات داخلی و بحرانهای رو به رشد سیاست خارجی در کره شمالی و خاورمیانه، تلاشهای اندکی در جهت توسعه یک رویکرد سیاسی جدید نسبت به آسیای مرکزی انجام داده است. در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا که در آن روسیه به وضوح قبل و بعد از انتخابات غالب بود، همسایگان آسیای مرکزی آن در گفتمان سیاست خارجی آمریکا به نظر نمیآیند. با این حال، با توجه به اینکه چین در حال افزایش گسترش دامنه اقتصادی خود در آسیای مرکزی است و روسیه تلاش میکند تا نفوذ سیاسی و امنیتی خود را در این منطقه حفظ کند و افغانستان همچنان از بیثباتی رنج میبرد، بسیاری از آسیای مرکزیها در مورد خلاء رهبری ایالات متحده در منطقه ابراز نگرانی میکنند.
ایران شرقی/
بی تفاوتی و ناکامی دولت «ترامپ» در تمرکز بر آسیای مرکزی نباید جای تعجب داشته باشد. آسیای مرکزی دور از سواحل آمریکا بوده و تهدید امنیتی مستقیم برای ایالات متحده یا متحدانش نیست و تجارت آمریکا با تمام پنج کشور آسیای مرکزی ناچیز است. چارچوب سیاسی و اقتصادی متمرکز منطقه، فساد، سرمایهداری رفاقتی، حاکمیت ضعیف قانون و عدم شفافیت، باعث میشود که سرمایهگذاران آمریکایی از این منطقه استقبال نکنند.
گردش مالی بین ایالات متحده و قزاقستان، بزرگترین اقتصاد منطقه، ۲ میلیارد دلار است. با وجود سرمایهگذاریهای عمده در این منطقه توسط برخی شرکتهای ایالات متحده، صادرات انرژی آسیای مرکزی به ندرت در وضعیت کلی انرژی آمریکا ثبت شده است. در نتیجه، آسیای مرکزی هرگز منطقه اولویت برای ایالات متحده نبوده؛ در عوض، منافع آمریکا در آسیای مرکزی همیشه از نگرانیهای امنیتی خارج از آن ریشه گرفته است - نیاز به حفاظت از سلاحهای هستهای و بیولوژیکی میراث شوروی در دهه ۱۹۹۰، جنگ در افغانستان همسایه در دهه ۲۰۰۰ و نگرانیهای روزافزون در مورد تجاوز روسیه و مداخله آن از سال ۲۰۱۴.
به طور معمول، سیاستهای آمریکا در قبال آسیای مرکزی در چند ماه اول دولت ریاست جمهوری جدید، زمانیکه مدیران دولتی هنوز مراحل بوروکراسی استخدامها را انجام میدهند و وقت خود را صرف توسعه رویکردهای جدید در مورد موضوعات با اولویت بالا یعنی روسیه، چین، ایران، کره شمالی و سوریه مینمایند، تعیین نمیشود. با این حال، دولت «ترامپ»، در تامین نیروی سازمانهای اجرایی با نمایندگان سیاسی، از پیشینیان خود عقبتر است.
فقدان متولیان ارشد و متوسطه در وزارت امور خارجه و اداره توسعه بینالمللی ایالات متحده، سازمانهایی که به نظر میرسد کمتر توسط رئیس جمهور مورد توجه قرار گرفته است، وجود دارد. این امر به این معنی است که سیاست آمریکا در مورد آسیای مرکزی، مانند بسیاری از مناطق دیگر جهان، حداقل تا سال ۲۰۱۸ در وضعیت معلق ادامه خواهد یافت.
اساسا، این وضعیت منجر به ادامه سیاستهای طولانی مدت ایالات متحده در مورد منطقه میشود. اگرچه این تاخیر استخدام کارکنان دولت بیسابقه است، اما تداوم یک موضوع مشترک در انتقالات ریاست جمهوری است. ما این الگو را زمانی دیدیم که دولت «جورج دبلیو. بوش» به «باراک اوباما» منتقل شد. دولت «اوباما» در سال اول دوره ریاست جمهوری وی هیچ رویکرد جدیدی در مورد آسیای مرکزی ارائه نداد اما تلاش دولت «بوش» برای گسترش خطوط حمل و نقل از طریق آسیای مرکزی را تسریع کرد و در نهایت آنها را به عنوان «شبکه توزیع شمالی» در سال ۲۰۰۹ به نام «خود» نامگذاری کرد. با این حال، دو سال دیگر راهاندازی «استراتژی جاده ابریشم جدید» برای دولت «اوباما» طول کشید، پروژهای که امیدوار بود ارتباطات اقتصادی منطقهای را از آسیای مرکزی به جنوب آسیا برای حمایت از تلاشهای ایالات متحده برای ایجاد ثبات در افغانستان فراهم نماید. این در حالی بود که این ابتکار عمل فاقد حمایت مالی بود، در منطقه محبوب نبود و هرگز به مرحله عمل نرسید.
چهار سال دیگر برای راهاندازی قالب گفتگوی گروه (C5+1) در ماه نوامبر ۲۰۱۵ برای دولت اوباما به طول انجامید. این تاخیرها به این معنا نبود که ایالات متحده به طور کامل منطقه را نادیده گرفته بود، اما نشان میدهد که بیشتر رویکرد آمریکا نسبت به آسیای مرکزی از تداوم قابل توجه همراه با تغییرات برخوردار بوده است (به جز شوک حادثه 11 سپتامبر 2001). در حقیقت، ایالات متحده در طول بیست و پنج سال گذشته، منافع مشابهی در منطقه داشته است. دو هدف بلند مدت آمریکا همواره حصول اطمینان از پایداری و استقلال این منطقه و توجه به این مسائل که چه تهدیدی از شمال (روسیه) یا جنوب (افغانستان/ایران) یا از سوی بازیگران غیر دولتی، گروههای افراطی یا شبکههای جرایمی فرامرزی، ممکن است متوجه این منطقه باشد، بوده است. این اهداف گسترده، احتمالا در دوره ریاست جمهوری «ترامپ» ادامه خواهد یافت.
راه پیش روی دولت جدید امریکا
چگونه «ترامپ» سیاست ایالات متحده را نسبت به آسیای مرکزی تغییر خواهد داد؟ اول و مهمتر از همه، تغییرات بزرگی در افق دید وجود نخواهد داشت (به استثناء شوک موجود حادثه 11 سپتامیر 2001). در ۲۰ ژانویه ۲۰۱۷ هیچ تغییری در سفرای ایالات متحده در منطقه وجود نداشت. آنها، مقامات سرویس خارجی هستند که احتمالا تا انتهای انتصاب خود به خدمت خواهند پرداخت. به نظر میرسد، مذاکرات سالانه دوجانبه بین ایالات متحده و دولتهای آسیای مرکزی که حداقل از زمان دولت «بوش» کنار گذاشته شده و پلت فرم بحثهای منطقهای گروه (C5+1) بین ایالات متحده و پنج کشور آسیای مرکزی، ادامه یابد. با این حال، به دلیل اینکه دولت «اوباما» تا پانزده ماه آخر ماموریت خود ایجاد این فرمت را به تأخیر انداخت، (C5+1) در سطوح ارشد دولتی نهادینه نشده است، بنابراین ممکن است تنها در سطح کاری عمل کند.
علاوه بر این، (C5+1) با «جان کری»، وزیر امور خارجه سابق آمریکا شناخته شده است و هنوز معلوم نیست آیا «رکس تیلرسون»، وزیر امور خارجه جدید امریکا همچنان به این فرمت پایبند خواهد ماند. احتمالا «تیلرسون» با توجه به منابع محدود، اولویتهای جهانی فوریتر و مخالفت آشکار با سفرهای گسترده، مانند سلف خود تمایل به تعامل با آسیای مرکزی نداشته باشد. این به احتمال زیاد به این معنی است که خود کشورهای آسیای مرکزی در صورت تمایل به ادامه این کار، باید برنامه (C5+1) را پیش ببرند. آنها همچنین باید نشان دهند که چطور فرمت و چگونگی همکاری نزدیک بین منطقه و ایالات متحده، به سود ثبات منطقه و منافع آمریکا میباشد. رویکرد «اول آمریکا» دولت جدید به سیاست خارجی، آزمایشی برای تعامل ایالات متحده در جهان است.
کمک به ازبکستان در پیش نویس بودجه حفظ میشود، احتمالا به این دلیل که واشنگتن امیدوار است «شوکت میرضایف» رئیس جمهور جدید ازبکستان نسبت به سلف خود تمایل بیشتری به اصلاحات و حل مسائل منطقهای داشته باشد. مسلما، برخی نشانههای امیدوارکننده به ویژه تلاشهای دولت جدید برای بهبود روابط با بسیاری از همسایگان خود، از سوی تاشکند وجود داشته است. با این حال، شاهد پیشرفتهای کمتری در جبهه سیاسی داخلی ازبکستان بودهایم و هنوز معلوم نیست که آیا فرضیههای واشنگتن درباره دولت جدید درست است یا نه.
قرقیزستان و تاجیکستان، هر دو در جهت اشتباه در مورد حقوق بشر حرکت میکنند، بنابراین نیاز به پشتیبانی از یک جامعه مدنی به ستوه آمده، ممکن است این کشورها را در ردیف دریافتکنندگان کمکهای مداوم قرار دهد، هرچند مشخص نیست که این برنامه ریزی چقدر میتواند موثر باشد. شاید برای دولت «ترامپ» مهمتر باشد که قرقیزستان و تاجیکستان در طول دو دهه گذشته شاهد خشونت بیثباتکننده بودهاند. این تاریخ غمانگیز همراه با فقر رو به رشد و حاکمیت ضعیف در هر دو کشور، به جلب توجه غرب حتی تنها به منظور بهبود وضعیت اجتماعی و اقتصادی این کشورها، کمک میکند.
این در حالی است که کاهش پیشنهادات «ترامپ» نهایی نیست. کنگره، از جمله سناتورها و نمایندگان جمهوری خواه، با برخی از این پیشنهادات مخالف بوده و خواهان بازگرداندن بودجه برای برخی برنامهها و کشورها هستند، اما معلوم نیست که آیا آنها در بازگرداندن کمکها به سطوح قبلی موفق خواهند بود. با این حال روابط بین کنگره و کاخ سفید «ترامپ» پرتنش است. این اصطکاک رو به رشد، همراه با تحقیقات متعددی در رابطه با روابط ریاست جمهوری آمریکا با روسیه، احتمال مذاکرات بر سر بودجه را افزایش میدهد. این مذاکرات پس از پایان تعطیلات تابستانی کنگره، از سر گرفته شده و تصمیمات نهایی در مورد بودجه و میزان کمکهای خارجی به آسیای مرکزی با چندین ماه تاخیر انجام خواهد شد.
کنگره، همچنین مشتاق کمک به کشورهای پیرامون روسیه برای جلوگیری از نفوذ روسیه است، که این میتواند کمکهای بیشتر به منطقه آسیای مرکزی را در بر داشته باشد. آسیای مرکزی جایی است که این پول میتواند و باید صرف شود تا منطقه را در برابر نفوذ روسیه و پوششهای رسانهای، بیشتر مقاوم سازد. با این حال، با توجه به خصومت خاص کاخ سفید با کمکهای توسعهای و اداره انکشاف بین المللی ایالات متحده، هر گونه کمک اضافی احتمالا از طریق بخشهای وزارت خارجه یا وزارت دفاع انجام میشود.
ادامه سیاست امنیتی کردن ایالات متحده
علاوه بر بودجه، دولت «ترامپ» نشانههایی از اینکه خط مشی آمریکا در قبال آسیای مرکزی در نهایت در کدام بخش باید متمرکز شود را بروز داده است. تمرکز کاخ سفید بر مبارزه با تروریسم با قدرت سخت، تاکید بر حقوق بشر و توجه کمتر به دیپلماسی و توسعه نشان میدهد که امنیت، همچنان نقش مهمی در رابطه واشنگتن با کشورهای مختلف آسیای مرکزی ایفا خواهد کرد. کمک مالی اخیر ۶ میلیون دلاری ایالات متحده به منظور تجهیز تاجیکستان - کشوری با ضعف سابقه حقوق بشر و فساد گسترده - برای تقویت مرز آن نشان میدهد که رابطه ایالات متحده با آسیای مرکزی به شدت بر اساس امنیت خواهد بود.
خشونت در امتداد مرز آسیای مرکزی با افغانستان در حال افزایش است، در حالیکه نفوذ در حال رشد افراطگرایان آسیای مرکزی به خاورمیانه نگران کننده است. چندین حمله تروریستی بینالمللی سطح بالا در طول سال گذشته - بمب گذاری در فرودگاه استانبول، بمب گذاری مترو در سن پترزبورگ و حمله کامیون در استکهلم- توسط افراطگرایان مرتبط با آسیای مرکزی به وقوع پیوست. یک حمله تروریستی علیه منافع آمریکایی توسط افرادی با ارتباط به آسیای مرکزی، احتمالا توجه آمریکاییها را به منطقه متمرکز میکند.
با این حال، اکثر آسیای مرکزیهایی که اقدامات تروریستی را در روسیه یا غرب انجام دادند، یک مسیر غیرمستقیم به خشونت افراطی داشتند که معمولا بر اثر فقر در کشورهای مادری خود مجبور به مهاجرت به قزاقستان، روسیه یا ترکیه ثروتمندتر شدند. این مورد باید در تعیین کمکها و برنامههای اجتماعی و اقتصادی برای کمک به بهبود شرایط سرمایهگذاران در داخل کشورهای آسیای مرکزی (که میتواند به تنوع اقتصادی و پایداری بیشتر این کشورها منجر شود و کاهش نیاز آسیای مرکزیها به مهاجرت به خارج از کشور را در برداشته باشد)، در نظر گرفته شود. با این حال، تمرکز رئیس جمهور آمریکا بر راه حلهای نظامی برای مبارزه با افراطگرایی، احتمال اتخاذ این رویکرد را کاهش میدهد.
ضعیف شدن وزارت امور خارجه و حضور سنگین پرسنل نظامی در شورای امنیت ملی، باعث تضعیف برنامههای سنتی وزارت امور خارجه- حمایت از شفافیت اقتصادی، مدرنیزاسیون سیاسی، حقوق بشر و روابط فرهنگی/ روابط بین مردم میشود. «تیلرسون» وزیر امور خارجه آمریکا در سخنرانی بحث برانگیزی در ماه می ۲۰۱۷ خواستار عدم تاکید بر «ارزشها» در سیاست خارجی ایالات متحده شد.
با این وجود، این سخنرانی باعث واکنش شدید هر دو حزب آمریکا شد که نشان میدهد ارتقاء دموکراسی و حمایت از حقوق بشر حداقل بخشی از سیاست خارجی ایالات متحده باقی خواهد ماند، حتی اگر «ترامپ» و «تیلرسون» تصمیم به تمرکز بر مسائل دیگر داشته باشند. حمایت از دموکراسی و حقوق بشر، بخشی از توافقنامه سیاست خارجی در واشنگتن است که دولت جدید آن را حقیر میشمارد. با این حال، این مسائل در داخل دولت ایالات متحده با طرفدارانی در سازمانهای اجرایی، کنگره، نهادهای غیردولتی و در میان بخش بزرگی از اجتماع، نهادینه شده است. اگر دولت سعی در کنار گذاشتن این مسائل داشته باشد، کنگره ممکن است مانع شود، همانطور که قانون «ماگنیتسکی» را به دولت «اوباما» تحمیل کرد و وی را مجبور ساخت تا ناقضان حقوق بشر در روسیه را مجازات کند، هرچند «اوباما» قاطعانه تلاش کرد تا در برابر آن مقاومت کند.
فشار آوردن یا نادیده گرفتن؟
در نهایت، تنظیم سیاست، صرفا یک تمرین تکراری نیست بلکه امری واکنش پذیر است. حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر، ریاست جمهوری «جورج دبلیو. بوش» را تغییر داد و در نهایت توجه بیشتر ایالات متحده را بر افغانستان و آسیای مرکزی متمرکز ساخت که تا قبل از آن، کسی انتظار چنین تغییری را نداشت. «اوباما» مجبور شد سیاستهایی را برای واکنش به جنگ روسیه علیه اوکراین اتخاذ نماید که منجر به فروپاشی روابط ایالات متحده و روسیه شد و این اتفاقات، تاثیری آشکار بر منطقه آسیای مرکزی داشت. دولت «ترامپ»، قطعا تحت تاثیر عوامل غیر منتظره قرار خواهد گرفت که میتواند برای آسیای مرکزی نگران کننده باشد. گزارشهای اخیر نشان میدهد که «ترامپ»، یک راهبرد جدید برای جنگ افغانستان را تصویب کرده است که میتواند منجر به افزایش شدید نیروهای آمریکایی در این کشور برای حمایت از دولت «اشرف غنی» شود. چنین حرکتی به احتمال زیاد، انگیزه جدیدی برای حضور ایالات متحده در آسیای مرکزی بوجود میآورد.
در نهایت، آسیای مرکزی برای آینده قابل پیش بینی در میان روابط ایالات متحده و روسیه باقی خواهد ماند. وقتی رئیس جمهور «ترامپ» در انتخابات پیروز شد، بسیاری از رهبران آسیای مرکزی، امیدوار بودند که تنش بین مسکو و واشنگتن کاهش یابد و به تبع آن، فشار بر این کشورها نیز کاهش یابد. در حالیکه این امیدها اشتباه بود. ایالات متحده و روسیه دارای منافع اساسا متفاوت در بسیاری از نقاط جهان هستند، همانطور که رؤسای جمهور پیشین آمریکا از جمله «کلینتون»، «بوش» و «اوباما» در طول زمان ریاست جمهوری خود به این امر واقف بودند. علاوه بر این، همانطور که تحقیقات در مورد توافق احتمالی بین کمپین «ترامپ» و روسیه در کنگره و وزارت دادگستری ایالات متحده افزایش یافت، چشم انداز سازش «پوتین» و «ترامپ»، حتی کمرنگتر هم شد. بیانات «ترامپ» در مورد روسیه و ملاقات وی با وزیر خارجه روسیه، بیش از پیش توانایی دولت وی را در تعیین سیاست روسیه، تضعیف کرد، امری که نگرانی دموکراتها و حتی جمهوری خواهان را برانگیخت.
توافق اخیر دو طرف در کنگره برای اعمال تحریمهای جدید علیه نهادهای روسی بیشتر، به خاطر دخالت در انتخابات ایالات متحده نشان میدهد که قوه مقننه، جایی که پای روسیه در میان باشد، دست دولتها را میبندد. اتهاماتی که خود «ترامپ» ممکن است سعی کرده باشد تا از مطرح شدن آنها ممانعت به عمل آورد، این است که بخشهای مختلف تحقیقات در مورد روسیه، سؤالاتی را مطرح میکنند که آیا وی قادر است دوره ریاست جمهوری خود را به پایان برساند یا اینکه سیاستمدار موثری در مسائل روسیه و اوراسیا باشد.
این بدان معنی است که روابط بین واشنگتن و مسکو نامشخص باقی خواهد ماند. بدون یک مسیر روشن به جلو، کشورهای آسیای مرکزی در بهترین حالت، خود را بین روسیه و ایالات متحده تحت فشار میبینند. از سوی دیگر، با توجه به دیدگاههای ظاهرا خوش بینانهتر «ترامپ» نسبت به روسیه و تمایل همیشگی به نفی عقل متعارف، کاخ سفید همچنین میتواند تصمیم بگیرد که کوتاه بیاید و از هر نوع سیاست انقباضی در آسیای مرکزی که موجب خشم مسکو میشود جلوگیری کند، و از اوراسیا و حتی فراتر از آن عقب نشینی نماید. هر دو سناریو بدین معنی است که به جز در صورت وقوع برخی رویدادهای فاجعه بار، آسیای مرکزی بعید است که توجه، انرژی یا منابع بیشتری از دولت «ترامپ» دریافت نماید.
انتهای مطلب/.