طالبان غیر پشتون در شمال افغانستان؛ مطالعه موردی تخار
طالبان غیرپشتون همواره یکی از موضوعات مورد بحث در رابطه با گروه طالبان بوده است. طالبان که اصالتا گروهی با قومیت پشتون است، در مناطقی همچون شمال افغانستان، مجبور به استخدام شبه نظامیان ازبک و گاها تاجیک برای پیشبرد اهداف خود شد. این درحالی است که این تنوع قومیتی مشکلاتی نیز برای رهبران این گروه به همراه داشته است.
ایران شرقی/
طالبان برای ایجاد پایگاه قویتر در استان تخار در شمال شرق افغانستان همواره تلاش کردهاند و اخیرا دستاوردهایی نیز در این باره داشتهاند. یکی از دلایلی که جنبش طالبان نتوانسته تاکنون پایگاهی قوی در این منطقه ایجاد کند، وجود تنشها و کشمکش قدرت بین اعضای ازبک و پشتون طالبان است.
از لحاظ استراتژیک این موضوع فاصله جغرافیایی نیز ایجاد کرده؛ از یک سو مانع ارتباط جبهههای طالبان در قندوز و بغلان به سوی غرب و جنوب غربی و از سوی دیگر مانع اتصال به بدخشان در شرق گشته است.
عبید علی از شبکه تحلیلگران افغانستان چالشهای پیش روی سیاست استخدام افراد غیر پشتون در نهضت طالبان را بررسی میکند که تأثیر قابل توجهی در میدانهای نبرد محلی داشته است. (همراه با دادههایی از توماس روتتیگ). این گزارش به بررسی بخشی از مجموعه شورشها میپردازد و به ویژه درباره طالبان غیر پشتون در شمال افغانستان توضیح میدهد.
نیمه اول سال 2017، طالبان یک سری حملات به مراکز و مناطق استراتژیک در فرمانداری شمال شرقی تخار انجام دادند. در ماه مارس، آنها تهاجم ناموفقی به منطقه مرکزی خواجه بهاءالدین انجام دادند. در ماه آوریل این حمله هجوم به مرکز منطقه درقد در منطقهای دور افتادهای در شمال ولایت دنبال شد.
در این حمله هم، شورشیان موفق به تصرف کل آن منطقه نشدند، اما بخشی از منطقه را محاصره کردند که در ماه ژوئن قسمتی از آن حصر توسط نیروهای دولتی افغانستان برداشته شد. در اواسط ماه ژوئن 2017، ستیزه جویان طالبان یک بار دیگر به سوی تعدادی از روستاها و پستهای ایست و بازرسی نیروهای دولتی در خواجه بهاءالدین حمله کردند و همچنین دوباره به منطقه خواجه غار در جنوب یورش بردند. تعدادی از روستاها را گرفتند و به نیروهای دولتی در منطقه خواجه بهاءالدین آسیب زدند.
در مورد اخیر، مقامات امنیتی محلی گزارش دادهاند که مهاجمان از مرز ولایت قندوز عبور کردهاند. طالبان همچنین سعی داشتند؛ نیروهای دولتی را در مناطق دیگر مانند ناحیه ماورای کوکچه تهدید کنند، اما تحت فشار حملات هوایی ممتد قرار گرفتند و از پیشروی آنان جلوگیری شد، در حملات هوایی فرماندهان شورشی برجسته توسط نیروهای آمریکایی هدف قرار گرفتند.
روزنامه ویسا چاپ کابل، در ماه مه سال 2017 گزارش داد که دولت محلی در تخار تصمیم گرفته دو دفتر منطقهای درقد و ینگی قلعه را به علت ناامنی حاکم در آن مناطق، به مرکز ولایت ها منتقل کند. با این حال؛ خلیل اسیر سخنگوی پلیس ولایتی، در ماه جولای در مصاحبه با شبکه تحلیلگران افغانستان گفت؛ با وجود اینکه درگیریهای جدی با ستیزهجویان در هر دو منطقه و همچنین در خواجه بهاءالدین در جریان بود، دفاتر اداری آنها هنوز در آن مناطق دایر است.
گزارشها نشان میدهد که این حملات عمدتا بر مناطق شمال رودخانه کوکچه، ناحیهای به نام «ماورای کوکچه» متمرکز شده است. مناطقی شامل خواجه بهاءالدین، دشت قلعه، درقد، ینگی قلعه، چاه آب و روستاک. این ناحیه نزدیک به ولایت قندوز است که طالبان در آنجا حضور بلندمدت و قوی دارند. همهی این نواحی به غیر از روستاک با تاجیکستان مرز مشترک دارند. هممرزی به خاطر احتمال وقوع فعالیتهای شورشیان موجب بروز نگرانی در آسیای مرکزی و روسیه شده است.
محمد عمر، فرماندار منطقه خواجه غار در گفتوگو با شبکه تحلیلگران افغانستان در رابطه با تعداد کم نیروهای امنیتی و فقدان روحیه و دلگرمی میان پلیس محلی افغانستان در ماورای کوکچه اعتراض کرد.
افزایش سطح ستیزهجویی در تخار
با وجود اینکه طالبان در تخار به ویژه از اواخر سال 2014 دستاوردهای خاصی را به دست آوردهاند، اما آنها نتوانستند در اینجا مانند ولایتهای دیگر از جمله قندوز یا بغلان و تا حدی بدخشان، پایگاه قوی ایجاد کنند. از لحاظ استراتژیک، این کار یک شکاف جغرافیایی بر جای میگذارد و از یک سو مانع از اتصال جبهههای آنان به قندوز و بغلان در طرف شرق و جنوب و از سوی دیگر به بدخشان در غرب میگردد.
2 دلیل اصلی برای این مسئله وجود دارد، اولاً اکثریت دو گروه بزرگ قومی در میان جمعیت این مناطق (براساس ارقام رسمی 44 درصد ازبک و 42 درصد تاجیک و اقلیت 10 درصدی پشتون) با احزاب و نهضتهای سنتی و جمعیت اسلامی وابستگی دارند. این احزاب توسط مردان قدرتمند محلی معرفی و رهبری شدهاند که ارتباطات قوی با رهبران سیاسی در کابل دارند.
این رهبران همچنین میتوانند گروههای مردان مسلح را بسیج یا شبهنظامیان موجود را کنترل کنند. آنها مناطق نفوذ ایجاد کردهاند که هرکدام یک یا چندین منطقه را از طریق برخی مسیرهای مهم قاچاق موادمخدر که به سوی آسیای مرکزی منتهی میگردند، پوشش میدهد. بنابراین در آنجا یک شبکه محلی پیچیده از عداوتها و اتحادها وجود دارد.
دلیل دوم تقسیم و قطعه قطعه شدن شبکههای شورشیان است. شورشیان غیر پشتون و عمدتا ازبکهای وابسته به جندالله، از جنگیدن زیر نظر فرماندهان پشتون امتناع میورزند.
گزارش شده که نخستین شبکههای استخدام طالبان تا سال 2007 در نمک آب، کلفگان و در مرکز طالقان مشغول به کار بودند؛ هرچند که تعداد محدودی داشتند. گزارشها همچنین حاکی از آن است که این شبکهها توسط مولوی ضیاء الرحمان مدنی، یک تاجیک از ناحیه نمک آب در تخار راهاندازی و اداره میشود.
مولوی ضیاء الرحمان مدنی که به عنوان والی لوگر خدمت میکرد و بعدها در طول دوره امارت اسلامی طالبان به عنوان هماهنگ کننده نظامی منطقه شمال شرق منصوب شد. اکنون به عنوان عضو دفتر سیاسی طالبان در قطر مشغول به کار است.
اولین گروههای کوچک جنگجویان در سال 2010 ظاهر شدند. یک گروه از پاکستان وارد شده و در اطراف مناطق ینگی قلعه، فرمانداری خواجه بهاءالدین و درقد مستقر شدند. موقعیت آنها در شمال ولایت نشان داد که طالبان به طور موفق جنگجویانی را در منطقه تحت سلطه پشتونهای درقد استخدام کردهاند. از آنجا، فعالیت به مناطق همسایه گسترش یافت.
گروههای دیگر و بیشتری در جنوب در دشت قلعه، خواجه غار و ینگی، در امتداد مرزهای ولایتی با قندوز و بغلان ظاهر شدند که نشان از گسترش آنها در منطقه دارد. با این حال؛ تا سال 2014، حملات شورشیان طالبان در استان به حملات گاه به گاه چریکی علیه نیروهای امنیتی محدود بود. نیروهای بینالمللی در تخار، حملات شبانه و عملیات جستجو از جمله عملیات کشتن و دستگیری انجام میدادند. این مسئله کمک کرد اطمینان حاصل شود که حضور طالبان تا پایان سال 2014 محدود باقی میماند.
از آن به بعد، فعالیتهای شورشیان در غرب و شمال ولایت و همچنین در ناحیه فرخار در شرق افزایش یافت. طالبان در نیمه دوم سال 2015، برای گسترش کنترل قلمرو خود در تخار تلاش کردند، مراکز منطقهای را هدف قرار دادند و نیروهای امنیتی منطقه را به چالش کشیدند.
در اکتبر سال 2015، طالبان به مرکز منطقه درقد حمله و بعد از چند ساعت مقاومت آنجا را تصرف کردند و به مدت دو ماه آنجا را در اختیار داشتند. پس از آن نیروهای دولتی توانستند؛ دوباره آنها را به عقب برانند. سقوط ناحیه تحت سلطه پشتونها موجب نگرانی جدی شد و باعث شد ترس از اینکه ستیزه جویان در منطقه مستقر شوند و نفوذ خود را در سراسر مناطق اطراف آن گسترش دهند، افزایش یابد.
پس از یک مبارزه شکست خورده در سال 2015، شورشیان در ماه اوت سال 2016 به مرکز منطقهای خواجه غار تاخت و تاز کردند. هرچند که حمله فقط چند ساعت به طول انجامید. تا پایان سال جاری، طالبان احتمالا پایگاه قوی در این منطقه ایجاد خواهند کرد. در حال حاضر تنها مرکز منطقه در دست دولت است. ولی طالبان قادر نبودهاند کنترل فوری و کاملی بر مراکز منطقه در نواحی غالباً ازبک ماورای کوکچه را به دست گیرند، هر چند حضور پراکنده طالبان در حومه وجود دارد.
در آخرین ارزیابی آنها که در مارس 2017 صورت گرفت، طالبان ادعا میکنند که بر بیش از 40 درصد از منطقه خواجه بهاءالدین و همچنین بر مناطق خواجه غار، ینگی قلعه و دشت قلعه تسلط دارند. ارزیابیهای دقیقتر نشان میدهد؛ طالبان بیش از 20 درصد اشکامش و 15 درصد از بنگی در جنوب غربی را تحت سلطه خود دارد. این مناطق همچنین در ارزیابیهای امنيتی مناطق غربی به عنوان مناطق اعتراض و ستیزهجویی برچسب زده شدهاند، که نشان میدهد آنها در اشکامش در جنوب غربی جایگاه قوی و بزرگی دارند.
اما حتی در ارزیابی خود طالبان نیز به نظر میرسد مناطق باقیمانده ولایت، مثل مناطق بهارک، چاه آب، دشت قلعه، روستاک، فرخار، کلفگان، نمک آب، ورساج و هزار سموچ، عمدتا تحت کنترل دولت قرار گرفته باشند. نیروهای امنیتی افغانستان چندین حمله علیه طالبان در مناطق آسیب پذیر انجام دادهاند. با این وجود، این عملیاتهای نظامی تنها نتایج محدودی به همراه داشته است.
نجیبالله حق یار فعال جامعه مدنی، دولت محلی را به عدم تمایل برای از بین بردن ستیزه جویان تخار متهم کرد.
وی به شبکه تحلیلگران افغانستان گفت: "مقامات محلی فقط از مناطق آسیب پذیر بازدید میکنند و عکسهای خود را در رسانههای اجتماعی پخش میکنند".
ناامنی در ماورای کوکچه تأثیر منفی بر زندگی مردم دارد. به عنوان مثال، در ماه مه سال 2017، بیش از صد خانواده از خواجه بهاءالدین و درقد به سوی مناطق امنتر داخل ولایت فرار کردهاند.
انشعاب در جنبش اسلامی ازبکستان
تا سال 2014، گروههای مختلف شورشیان از جمله جنبش اسلامی ازبکستان، جندالله و طالبان در کنار یکدیگر در برابر نیروهای امنیت ملی افغانستان میجنگیدند. با این حال این وحدت، دیری نپایید. در ماه دسامبر سال 2014، جنبش اسلامی ازبکستان تلاش کرد تا جنگجویان خود را از طالبان جدا کند. این کار در پی شایعات در مورد ناپدید شدن ملا محمد عمر رهبر متوفی طالبان جنبش رخ داد.
جنبش اسلامی ازبکستان به ملا عمر اعلام وفاداری کرده بود. پس از آنکه طالبان سرانجام ناگزیر به اعلام مرگ رهبر خود در اوت 2015 شد، جنبش اسلامی ازبکستان تغییر جهت داد و وفاداری خود را به داعش اعلام کرد. این شکافهای عمیق میان طالبان و جنبش اسلامی ازبکستان به درگیریها میان آنها در بخشهای جنوبی کشور منجر شد.
به ویژه، حمله طالبان علیه جنبش اسلامی ازبکستان در ولایت زابل در سال 2015 تأثیرات منفی بر شبکههای شمالی شورشی داشت و منجر به تنشهای جدی میان شورشیان پشتون و غیرپشتون در تخار گردید. این کار همچنین بر عملیات نظامی آنها در آنجا اثرات منفی داشت. به عنوان مثال، طالبان پشتون در درقد، از جنگیدن تحت نظر یک ازبک به عنوان رهبر ولایتی خود سر باز زدند.
شورشها در تخار عمدتاً تحت تأثیر ملا عبدالسلام بریال، والی نمادین طالبان در قندوز که در فوریه سال 2017 کشته شد، شکل گرفت. وی برجستهترین فرمانده پشتون طالبان در شمال شرق بود. بریال نقش مهمی در انتصاب مقامات محلی طالبان در ولایتهای بغلان، قندوز و تخار ایفا کرد.
وی به دلیل وفاداری خود به ملا اختر محمد منصور به این مقام رسیده بود. ملا عبدالسلام سیاست کلی طالبان را برای اعزام فرماندهان بیشتر محلی ازبک و تاجیک به موقعیتهای کلیدی اجرایی کرد.
در تخار، قاری امینالله طیب، یک ازبک اهل تخار، در اوایل سال 2015 به عنوان فرماندار در سایه انتخاب شد. پس از آنکه جنبش اسلامی ازبکستان وفاداری خود را به داعش در سال 2015 اعلام کرد، طالبان پشتون تعدادی از جنگجویان ازبک جندالله، از جمله فرماندهان برجسته میدان را خلع سلاح کردند. حتی دستور صادر کردند که آنها را اسیر کنند یا بکشند. طالبان نگران بودند که ممکن است آنها هم مسیر جنبش اسلامی ازبکستان را دنبال کنند و وفاداری خود را به داعش تغییر دهند و حضور گروه را در استان تسهیل نمایند. قاری طیب این دستورات را مورد انتقاد قرار داد.
به گفته منابع نزدیک به طالبان؛ ملا سلام بریال اطلاعاتی مبنی بر اینکه قاری طیب در نظر دارد جنگجویان ازبک بیشتری را بسیج و برای ایجاد یک جبهه مستقل اقدام کند تا فرماندهی پشتون طالبان را نادیده بگیرد، دریافت کرد. وی تصمیم گرفت قاری طیب را جایگزین کند و دستور داد تا وی را خلع سلاح نمایند.
ملا سلام؛ مولوی رحمتالله (با نام مستعار محمد) دستیار نزدیک به او که یک پشتون از روستای نهرصوفی منطقه چهاردره در قندوز است را معرفی کرد، تا جانشین قاری طیب شود. جایگزینی یک ازبک با یک پشتون، تنشهای موجود بین طالبان ازبک و پشتون را تشدید کرد. این امر همچنین تأثیر منفی بر سیاست استخدام غیر پشتونهای طالبان در تخار گذاشت. در نتیجه، پستهای ولایتی طالبان در چند ماه گذشته، گردش و تغییرات بسیار سریعی را تجربه کردهاند. این محیط بیاعتمادی موجود در میان گروههای ستیزه جویان، مانع شورشیان در تصرف سرزمین و قلمرو بیشتر شد.
به گفته مردم محلی، این تنشها تا اوایل سال 2017 ادامه یافت. در اوایل 2017 یک هیئت مشترک از بزرگان دینی طرفدار طالبان و فرماندهان محلی از تخار و قندوز مسئول پیگیری و حلوفصل این مسئله شدند. آنها موضع و موقعیت را به یک ازبک دیگر به نام مولوی نورالله از منطقه بهارک در تخار دادند. او مدت مدیدی است که مسئول بخشی از جنبش طالبان بوده است و در دهه 1990 در دوران رژیم طالبان به عنوان فرمانده سطح میانی خدمت میکرد. انتصاب او یک حرکت تاکتیکی بود تا اتحاد و وفاداری ازبکها حفظ شود و همچنین از انتصاب فردی وابسته یا نزدیک به گروههای محلی ازبک جنبش اسلامی ازبکستان و جندالله جلوگیری شود.
حتی پس از جایگزینی او، مولوی رحمت الله به طور موقت در تخار باقی ماند تا بر فعالیتهای مبارزان ازبک در تخار نظارت کند. با این حال بعد از کشته شدن ملا سلام در قندوز بهواسطه حملات هوایی آمریکا در فوریه 2017؛ مولوی رحمت الله به آنجا بازگشت، جایی که ظاهرا او به عنوان فرماندار در سایه عمل میکند. انتصاب یک فرماندار در سایه جدید در تخار در حال حاضر، تنشهایی بین ازبکها و پشتونها به وجود آورده است. با این وجود، وی نتوانست وفاداری کادر وابسته به جنبش اسلامی ازبکستان را به جندالله و جنبش طالبان تضمین کند. چهرههای برجسته جنبش اسلامی ازبکستان و جندالله به راه اندازی جبهههای خود مختار ادامه میدهند.
نتیجه
جنبش طالبان در تخار، همانند سایر ولایتهای شمالی، خواستار انتصاب غیر پشتونها برای خدمت به عنوان مقامات محلی شدند. در ابتدا هدف این بود که پایگاه خود را در یک ولایت که عمدتاً غیر پشتون است گسترش دهند. (برای مثال در قندوز)
با این حال، پس از شکافها و تفرقه به وجود آمده در سال 2015 میان طالبان و جنبش اسلامی ازبکستان، طالبان در تلاش هستند تا از تبدیل شدن منطقه به یک پایگاه محلی داعش جلوگیری کنند. اما این تاکتیک مانند سایر نقاط به دلیل وابستگی طولانی مدت ازبکهای رادیکال به جنبش اسلامی ازبکستان و نیز به شبکههای جهادی جندالله، ناموفق بوده است.
هر دو شبکه شامل غیر پشتونها هستند که در کنار پشتونهای طالبان در برابر دولت مبارزه میکردند، اما بعدا در مورد جنبش اسلامی ازبکستان بیعت خود را تغییر دادند و یا مانند جندالله به علت تعصبات قومی، پیش طالبان بیاعتبار شدند. برای پشتونهای طالبان آوردن گروههای شبهنظامی غیر طالبان مثل جنبش اسلامی ازبکستان و جندالله تحت پرچم خود، یک چالش محسوب میشد.
هر دو گروه جدا شده، موفق شدند تا به طور موقت، جبهههای خودمختار تشکیل دهند و ساختارهای فرماندهی جداگانه را حفظ کردند. آنها همچنین با طالبان از لحاظ ایدئولوژیک متفاوت هستند. اگر چه هر دو مانند پشتونهای طالبان از مکتب حنفی اسلام سنی پیروی میکنند، اما هر دو در مقایسه با طالبان عمدتاً فرهنگ محلی را نادیده میگیرند. با این وجود احساسات قوی زبانی و قومی مشترک، در میان مبارزان ازبک تخاری نسبت به جنبش اسلامی ازبکستان به دلیل وجود پیشینه مشترک وجود دارد.
انتصاب مجدد یک ازبک به رهبری شورشیان طالبان در تخار، نتایج موثری برای آنها در میدان جنگ به همراه نداشته است. کادر جندالله و جنبش اسلامی ازبکستان نیز متقاعد نشدهاند تا به میدان جنگ و مبارزه در کنار طالبان و زیر پرچم آنها بازگردند. به نظر میرسد که این امر ناشی از نبود رهبری قوی طالبان در سطح ولایتها (بهویژه پس از کشته شدن ملاسلام در قندوز) و همچنین وجود محیط بیاعتمادی متقابل میان گروههای شبهنظامی متحد پیشین است. در این ولایت استراتژی طالبان برای استخدام غیر پشتونها به عنوان مقامات محلی، همچنان به صورت یک چالش باقی مانده است.
انتهای مطلب/.