در حالیکه شاید «بازی بزرگ» امروز واقعا بیشتر از یک کلیشه نباشد جاده ابریشم یک اسطوره قدرتمند است که برای اهداف مدرن مورد سوءاستفاده قرار میگیرد. مشکل زمانی پیش میآید که در این روایات، منطقه آسیای مرکزی چیزی بیش از یک پیشینه برای یک روایت بزرگ ژئوپولتیک در نظر گرفته نمیشود. بالاتر از همه، مفاهیمی وجود دارند که در تجسمهای مدرن، تمایل به نادیده گرفتن منافع مردم عادی، به نفع قدرتهای بزرگ دارند.
ایران شرقی/
زمانی که مردم در تاریخ آسیای مرکزی تعمق میکنند، تمایل دارند دو ذهنیت را در نظر بگیرند - این منطقه به مدت طولانی سوژه رقابت بزرگی بوده که از قرن نوزدهم به عنوان "بازی بزرگ" شناخته شده است و پیش از آن برای بیش از 2000 سال این منطقه در قلب یک مسیر تجاری عمده که چین و اروپا را متصل میکند به نام "جاده ابریشم" قرار داشته است.
این در حالی است که هر دو این ایدهها، آنطور که امروز درک میشوند، نادرست هستند. آنها کلیشههایی هستند که بعضی اوقات به شیوههای پوچ استفاده می شود. به عنوان مثال، در اوایل سال 2017، "Mega Silk Way"، بزرگترین مرکز خرید در آسیای مرکزی، در آستانه افتتاح شد. این مرکز یک مجموعهای از رستورانهای زنجیرهای و بوتیکهای لباس است؛ همچنین دارای استخرهای ماهی و یک پارک دلفین است که موضوع نامتناسب "اقیانوسی" را در مکانی در بیش از هزار مایلی شمال "جاده ابریشم" بوجود آورده است. به طور خلاصه، آنچه زمانی یک مفهوم تاریخی بود اکنون تبدیل به یک نام تجاری شده است.
در حالی که کلیشهها گاهی اوقات میتوانند با ارائه یک میانبر آشنا برای جلب توجه، یا ساده سازی موضوعی پیچیده برای قابل فهم شدن برای اشخاص مفید باشند، اما کلیشههای مربوط به «بازی بزرگ» و «جاده ابریشم» تا حدی ساده لوحانه هستند. آنها ساده نیستند؛ در عوض عمیقا گذشته را تحریف میکنند.
این دو عبارت مهیج («جاده ابریشم»، «بازی بزرگ») این روزها در کتابها و مقالات در مورد منطقه و اغلب برای شکل گیری امور فعلی به طور بی وقفه مورد استفاده قرار میگیرند. رقابت بین روسیه، چین و ایالات متحده برای کنترل آسیای مرکزی به عنوان یک بازی بزرگ جدید به نظر میرسد که مشابه رقابت پیشین بین بریتانیا و روسیه در منطقه است. طرح "یک کمربند، یک جاده" چین، به طور واضح بر اساس تصویر جاده ابریشم باستانی ترسیم شده است. اینها مباحثی هستند که سیاستهای معاصر را مبهم مینمایند.
این تصادفی نیست که «بازی بزرگ» و «جاده ابریشم» عباراتی از اروپای قرن نوزدهم، بدون ریشههای عمیق در زبانها یا فرهنگ آسیای مرکزی میباشند. "بازی بزرگ"، عبارتی بود که برای اولین بار در یک نامه خصوصی توسط کاپیتان «آرتور کانوللی» از ارتش بنگال کمپانی هند شرقی در سال 1840 ، با اشاره به مأموریت متمدن کردن و مسیحی کردن اروپایی در آسیای مرکزی مورد استفاده قرار گرفت. «کنوللی» در سال 1842 توسط امیر نصرالله بوخارا اعدام شد، اما این اصطلاح باقی ماند و در ابتدا توسط «سر جان کای» در کتاب خود «تاریخچه جنگ در افغانستان» (1851) و بعدا در کیم کیپلینگ (1901) منتشر شد. همچنین این عبارت در خدمت امپراتوری انگلیسی یا روسی در آسیای مرکزی و بالاتر از همه، رقابت بین دو قدرت در این منطقه، استفاده شده است.
همه چیز در مورد اصطلاح "بازی بزرگ" همانطور که برای توصیف روابط بین ایالتی در آسیای مرکزی استفاده می شود اشتباه است - در قرن نوزدهم اشتباه بود و اکنون نیز اشتباه است. این عبارت مجموعهای از قوانین متداول، اهداف استراتژیک و اقتصادی واضح و مخلوطی از ماجراجویی و محاسبه عقلانی در دستیابی به این اهداف را ارائه می دهد. بالاتر از همه، نشان میدهد که تنها "قدرتهای بزرگ" در آسیای مرکزی فعالیت داشته و دارند و این منطقه یک "شطرنج غول پیکر" است که آنها می توانند آزادانه حرکت خود را انجام دهند. در همین حال، حاکمان، دولتها و مردم آسیای مرکزی صرفا به عنوان یک پس زمینه زیبا برای وقایع عمل میکنند.
این دیدگاه حتی در اوج استعمار اروپایی در قرن نوزدهم درست نبود. همانطور که روسها در آسیای مرکزی پیشروی کردند، بریتانیا ممکن بود باور داشته باشد که این فتوحات در جهت تصرفات آنها در هند انجام شده است. با این حال، روسها خودشان بیشتر نگران روابط خود با قدرتها و مردم آسیای مرکزی بودند.
هیچ یک از طرفها به منطقه آزاد دسترسی نداشتند؛ آنها با محدودیتهای شدید تدارکاتی مواجه بودند (حرکت ارتشها به طور کامل توسط شترهایی که از سوی عشایر تامین شده بود انجام میشد) و در ابتدا آنها دانش کمتری در مورد جامعه، فرهنگ و سیاست آسیای مرکزی داشتند.
انگلستان در سالهای 1841 و 1879 دو ناکامی فاجعه بار را در افغانستان تجربه کرد و این شکستها به طرح روسیه نسبت داده نمیشود بلکه آنها توسط خود افغانها اعمال شدهاند. عبد الرحمن خان (1881 - 1901)، خالق بیرحم دولت مدرن افغانستان، از یارانه های بریتانیایی و تدارکات اسلحه برای سرکوب مقاومت داخلی استفاده کرد، اما در عوض، اطاعت بسیار کمی از بریتانیاییها داشت. همانطور که الکساندر کوولی اشاره میکند، امروزه تحرکات مشابهی وجود دارد: پنج کشور مستقل پسا شوروی ممکن است نتوانند با نفوذ اقتصادی یا نظامی روسیه، چین و ایالات متحده مقابله کنند، اما آنها با این وجود، این قدرتها را مجبور به بازی با «قوانین محلی» - قوانینی که از سیاستهای داخلی آنها، ماهیت جامعه آسیای مرکزی و به ویژه دانش تخصصی محلی، نشات میگیرد-مینمایند.
در مقابل آن،"جاده ابریشم"، یک مفهوم خوش بینانهتر است که از قرنها تبادل تجاری و فرهنگی بین آسیای مرکزی و سایر نقاط جهان، صحبت میکند. با این حال، این اصطلاح همچنین یک ابداع اروپایی است، و چیزی که بر اساس یک گذشته پیچیدهتر تحمیل شده است. اصطلاح "Seidenstraße" (جاده ابریشم) برای اولین بار در سال 1877 توسط «فردیناند فون ریچتوفن»، محقق و جغرافیدان آلمانی به کار رفت. همانطور که «دانیل واو» استدلال کرده است، استفاده «ریچتوفن» از این اصطلاح واقعا بسیار محدود است. وی در بحث درباره رابطه بین توسعه سیاسی و تجاری، از یک طرف و دانش جغرافیایی از سوی دیگر، صرفا به دوران «هان» میپردازد.
«ریچتوفن» در درجه اول علاقه مند به رابطه میان اروپا و چین بود و به تجارت و انتقال ایدهها در خود آسیای مرکزی اشارهای نداشت. در حقیقت، وی معتقد بود که بیشتر این ارتباطات تا قرن هشتم میلادی متوقف شده است.
این اصطلاح تنها در دهه 1930، عمدتا از طریق آثار «سووان هیدن»، محقق سوئدی و شاگرد «ریچتوفن» به کار گرفته شد که از آن برای ایجاد فضای عالمانه و احساسی در تمرینات بسیار موفق خود در «خود-ارتقایی» استفاده میکرد. همان شیوهای که امروز هم در استفاده از این اصطلاح ادامه دارد.
همانطور که «خداداد رضاخانی» اشاره کرده است، جاده ابریشم تنها یک نام قرن نوزدهمی نیست، بلکه حقیقتا یک اختراع تاریخی است که تاریخچههای فردی را به هم متصل میکند و ارتباطات دور و درازی بوجود میآورد که هیچگاه وجود نداشتهاند.
واقعیت تاریخی جاده ابریشم، مجموعهای از مسیرهای تجاری کوتاهتر بود که پایتخت چین (شیان / چانگاآان) را به مراکز ترانزیت کالا در آسیای مرکزی، از جمله تاشکند، اوترار و سمرقند متصل میکرد. این مراکز ترانزیت به نوبه خود به نقاط دیگر در هند، ایران و خاور نزدیک و از طریق آنها به اروپا متصل میشدند.
تاکید بر دو انتهای این جاده - چین و غرب – باعث میشود سرزمین هایی که بین این مسیر قرار دارد، به ویژه در آسیای مرکزی نادیده گرفته شود. اما در حقیقت، غرب بیشتر منابع چینی خود آسیای مرکزی بود، نه غرب مدرن اروپایی.
«رضاخانی» همچنین به ابهام دائمی در توضیح اینکه مسیر آسیای مرکزی به مدیترانه که قرار بود اجرا شود اشاره میکند، این واقعیت وجود دارد که «ابریشم» یک کالای اصلی تجارت نبود (در حدود سده 3 میلادی در آسیای غربی تولید میشد) و این یک نابهنجاری تاریخی است که تصور میشود اروپا مانند امروز نقش مشابهی را در اقتصاد جهانی باستان ایفا میکرده است. در نهایت، مبادلات کلیدی فرهنگی در امتداد مسیر جاده ابریشم، مذهبی بودند و ارتباط مستقیمی بین اروپا و چین نداشتند – مذهب بودا از هند به چین منتقل شد (یعنی از جنوب به شمال، نه غرب به شرق)، و مسیحیت نستوریا، از امپراتوری ساسانیان در ایران به هند و آسیای مرکزی منتقل شده است.
اگر این همه دلایل علمی صحیح است که چرا «جاده ابریشم» باید به عنوان یک مفهوم تاریخی کنار گذاشته شود، سوء استفاده معاصر از آن تنها این برداشت را تقویت میکند. فیلم Dragon Blade 2015، جکی چان و سربازان چینی وی را نشان میدهد که در کنار اویغورها و هندیها برای «حفاظت از صلح جاده ابریشم» در برابر نیروی غارتگر رومیان مبارزه میکنند. همانند تاریخ، این فیلم بی معنی است، اما پیام سیاسی بسیار واضحی را در بر دارد. اشاره به "جاده ابریشم" تبدیل به وسیلهای برای توجیه هر گونه پروژه توسعهای و سیاسی در سراسر آسیای مرکزی شده است که اعمال بی رحمانه قدرت سیاسی و اقتصادی را در ظواهر تاریخی توجیه میکند. پروژه «یک کمربند، یک جاده» پروژه توسعهای گسترده چین که ابتدا در سخنرانی «شی جین پینگ» در دانشگاه "نظربایف" در آستانه مطرح شد، نمونه برجسته از این مورد است.
بالاترین مقام چین ابتدا طرح خود را به میراث جاده ابریشم باستانی مرتبط ساخت و آن را به عنوان موضوع «برابری و منافع متقابل، تحمل متقابل و یادگیری از یکدیگر، و همچنین همکاری و نتایج برد-برد» مطرح کرد. اما پروژه «یک کمربند، یک جاده» موضوع تبادل دو جانبه کالا، خدمات و ایدههای شرایط برابر نیست. این مسئله در مورد ایجاد بازارها و مسیرهای جدید برای کالاهای چینی در آسیا و وسیلهای برای جذب اضافه ظرفیت ایجاد شده با کاهش تقاضای اروپا و آمریکا است و این یک فعالیت نوعدوستانه نیست.
اگر چه در این راستا این پروژه با سرمایهگذاریهای سرمایه داری غربی در کشورهای در حال توسعه تفاوت چندانی ندارد، اما به خاطر عدم توجه به نیروی کار و حقوق بشر، یا پایداری محیط زیست، و به طور بالقوه به خاطر تخریب حاکمیت ملی، به طور گسترده ای مورد انتقاد قرار گرفته است. تاریکترین تفسیر این است که این پروژه وسیله صادرات آلودگی محیطی مرگبار توسط توسعه صنعتی چین به کشورهای ضعیفتر همسایه است، چیزی که به نظر می رسد با تولید سیمان در تاجیکستان اتفاق میافتد.
در قلمرو سین کیانگ چین مجاور با آسیای مرکزی، جایی که برخی زیرساختهای کلیدی باید ساخته شود، هدف سیاسی واضح سرکوب مخالفان اویغور با حکومت استعماری چین و ارتقای جامعه «هان»، کاملا مشهود است. حتی اگر سرمایه گذاری چینی تحت پروژه «یک کمربند، یک جاده» بتواند مزایای واقعی را به ارمغان بیاورد، توجیه آن در زبان جاده ابریشم به درک ما از آن کمکی نمیکند.
در حالیکه شاید «بازی بزرگ» امروز واقعا بیشتر از یک کلیشه نباشد جاده ابریشم یک اسطوره قدرتمند است که برای اهداف مدرن مورد سوءاستفاده قرار میگیرد. مشکل زمانی پیش میآید که در این روایات، منطقه آسیای مرکزی چیزی بیش از یک پیشینه برای یک روایت بزرگ ژئوپولتیک در نظر گرفته نمیشود. بالاتر از همه، مفاهیمی وجود دارند که در تجسمهای مدرن، تمایل به نادیده گرفتن منافع مردم عادی، به نفع قدرتهای بزرگ دارند.
این ممکن است یک خطای عملی و حتی اخلاقی باشد. در سال گذشته در قزاقستان اقدام به گسترش مدت زمان اجاره زمین از 10 تا 25 سال برای خارجیها پس از اعتراضات بی سابقه عمومی متوقف شد. در جامعه قزاقستان این اقدام به عنوان طرحی برای حمایت از سرمایه گذاریهای چین در نظر گرفته شد که موجی از چین هراسی در میان مردم این کشور را بوجود آورد. نکته این نیست که آیا این اعتراضات توجیه میشود یا خیر، بلکه حقیقت این است که حتی در آسیای مرکزی با حکومتهای اقتدارگرا، افکار عمومی اکنون به چیزی دیگر توجه دارد. "بازیهای بزرگ" باید با "قوانین محلی" که اغلب ریشههای عمیق در جامعه و فرهنگ آسیای مرکزی دارند، سازگاری داشته باشند در حالی که "جادههای ابریشم" که نمیتوانند خود را با واقعیتهای محلی تطابق دهند، احتمالا به هیچ جایی نمیرسند.