کسانی که با طالبان به عنوان دشمن یا دوست تعامل داشتهاند، پذیرفتهاند که این جنبش نیروی جادویی قابل توجهی در اختیار دارد. حتی در میان اسیران طالبان افراد بسیار نادری پیدا میشوند که مایل باشند، خود را از این جنبش جدا بدانند. شاید طالبان در میدان جنگ از لحاظ تاکتیکی همیشه موثر عمل نکنند، اما همواره هم پوشانی و اقدام منسجم داشتهاند.
ایران شرقی/
نویسنده این مقاله بر این باور است که نگاهی به فرآیندهای اداره کننده تشکیل تیم یا گروههای رزمی طالبان به این سوالات پاسخ میدهند.
رویکرد طالبان به انسجام استاتیک نبود و میتوان گفت که طالبان راههای متعددی را برای افزایش انسجام در میدان جنگ امتحان کردهاند و همیشه با موفقیت مواجه نشدهاند. ماهیت چالشهایی که طالبان با آن مواجه بودند، تا حد زیادی در طول جنگ منحرف شد و تغییر کرد. در سالهای 2002 تا 2005 طالبان اغلب با نیروهای امنیتی و شبه نظامی بی تجربه و ناکارآمد مواجه شدند. طالبان در این مرحله نیازی به سرمایه گذاری قابل توجه انرژی در راه تقویت انسجام خود نداشتند.
برخی مسائل در سال 2006 تغییر کرد. در آن سال طالبان با نیروهای نظامی غربی قدرتمندتر مواجه شدند و ارتش ملی تازه آموزش دیده افغانستان نیز اغلب در مناطق تحت کنترل طالبان ظاهر میشد. طالبان به شیوههای مختلف به این چالش واکنش نشان داد و یکی از این راهها تلاش برای بهبود انسجام در میدان جنگ بود.
این مطلب براساس تحقیقات گستردهای نگاشته شده، تحقیقاتی که نویسنده سالها و از طریق پروژههای متعددی که در مورد طالبان انجام داده به این اطلاعات دست یافته است. اما این تحقیق بخشی از یک پروژه شورای پژوهشی علوم اقتصادی و اجتماعی است که توسط کینگز کالج لندن (بخش مطالعات جنگ) اجرا شد. در طول این پروژه با حدود 180 فرمانده طالبان، کادر نظامی و رهبران طالبان از 12 فرمانداری مختلف در سراسر افغانستان (هرات، فاریاب، بغلان، ننگرهار، قندهار، هلمند، غزنی، وردک، خوست، پکتیکا، پکتیا، لوگر) مصاحبه انجام شده است و بر سر مسائل مختلف و موضوع انسجام نظامی با آنها گفتوگو شده است.
روزهای اول
طالبان در اواخر سال 2001 در حین عملیات آزادی پایدار به طور کامل شکست خوردند. این جنبش از هم پاشید و بیشتر رهبران و بسیاری از اعضای کادر آن پناهنده پاکستان شدند. بیشتر مبارزان و اعضای کادر پایین رتبه هم در تلاش بودند تا در روستاهای خود پنهان شوند و امیدوار بودند که حاکمان افغانستان آنها را فراموش کنند. حامد کرزی، رئیس جمهور موقت افغانستان برای همه طالبان به غیر از رهبران ارشد عفو اعلام کرد. با این حال، نخبگان سیاسی محلی جدید که به طور عمده از رقبا و دشمنان طالبان تشکیل شده بودند، بلافاصله قصد انتقام گرفتن از طالبان پیشین که در مناطق آنها زندگی میکردند را داشتند و نیروهای ایالات متحده را درگیر شکار بقایای القاعده کردند. همراه با تلاش برخی از بقایای طالبان و القاعده برای ادامه مبارزه علیه مهاجمان آمریکایی و متحدان آنها در افغانستان، این موج سرکوب و انتقام گرفتن به تدریج باعث شد تا بسیاری از طالبان پیشین به سمت بسیج و حرکت دوباره سوق پیدا کنند. بخشی از کادر رهبری دوره امارت طالبان که در پاکستان مخفی شده بودند، آنها انگیزه شدیدی داشتند تا جنبش را مجددا برقرار کنند و جبهه مقاومت خودجوش طالبان را که در نقاط مختلف افغانستان و فقط در مرز پاکستان ظاهر میشد را کنترل کنند.
سازماندهی مجدد طالبان شکست خورده و تضعیف شده در یک شورش واقعی، کار سادهای نبود. به ویژه اینکه طالبان با یک دشمن متفاوت از دشمنی که در دهه 1990 با آن مواجه بودند، سروکار داشتند. در کنار شبه نظامیانی که در دهه 1990 با طالبان جنگیدند، اکنون نیروهای مسلح ایالات متحده قرار داشتند. طالبان ابتدا فاقد مهارتهایی برای سازماندهی شورشهای پیشرفته بودند و قادر نبودند فنآوریهای پیشرفتهای که آمریکاییها به سمت آنها پرتاب میکردند را حفظ کنند. به ویژه هنگامی که طالبان در سالهای 2005 و 2006 در جنوب افغانستان شروع به تاخت و تاز کرد، نیروهای ایالات متحده و متحدان افزایش تعهد خود را به مبارزه آغاز کردند. فشار نظامی بر طالبان در سالهای 2006-2010 به سرعت در حال افزایش بود و زود نشان داد که چگونه تاکتیکهای نظامی خود و سازمان برای مواجهه با چالش جدید ناکافی بودند.
یک فرآیند انطباق پذیری درون طالبان آغاز شد. فرآیند آزمایش و خطا که توسط بحثهای متعدد و حتی ناگوار مشخص میشود. تا سال 2007 قدرت سیاسی و تصمیمگیری طالبان در کویته متمرکز بود. از سال 2007 به بعد همه چیز پیچیدهتر شد. ابتدا شبکه حقانی در جنوب شرقی (رهبری در میران شاه، وزیرستان مستقر بود) در برابر رهبری مرکزی در کویته (که شورای کویته نامیده میشد) اعلام خود مختاری کرد و سپس در سال 2008 یک ائتلاف از شبکههای دیگر طالبان در شرق هم همین کار را انجام دادند. (شورای پیشاور)
بنابراین تا سال 2015-2016 پیشرفت سازمان نظامی طالبان در پی مسیرهای کاملا متفاوت در این سه مرکز قدرت دنبال شد.
شورشیان اصلی طالبان در سالهای 2003 تا 2007 تا حد زیادی به شبکههای شخصی به عنوان منبع استخدام متکی بودند. کادر جنبش که در واقع طالبان قدیمی از زمان امارت بودند به طور شخصی در محیط اطراف خود نیرو استخدام میکردند.
روستاها، قبایل و از همه مهمتر مدرسههای آنها محل استخدام بود (همه رهبران طالبان دارای پیشینه آموزشی در مدرسه بودند) پس از استخدام نیروهای طالبان جدید شخصا به فرماندهان خود اعلام وفاداری میکردند و فرمانده را در طول عملیات و فراز و نشیب مبارزات حمایت میکردند. این سیستم به عنوان سیستم واسطه شناخته میشود. این رابطه اغلب به واسطه ارتباطات شخصی، خانوادگی یا قبیلهای تعریف شده است که در اصطلاح (اندیوال) گفته میشود. این نوع رابطه میان فرماندهان و رهبران جنبشهای بزرگ طالبان وجود داشت:
فرماندهان کاریزماتیک، مانند دادلله، فاروغ، ابراهیم، دکتر واسی و برادر پیروان خاص خود را داشتند و تنها مسئول آنها بودند. به طور معمول تشکلهای 300-350 نفره از مردان مبارز برای عملیات در سراسر استانهای جنوبی و همسایه مانند فراه، نیمروز و غزنی اعزام میشوند. به منظور ادامهی سیستم اندیوالی که فراتر از مرگ رهبر است، سیستم فرماندهی به طور معمول یک فرمانده متوفی را با فامیل نزدیکش جایگزین میکند: "از طرف طالبان به من تلفن زدند و گفتند که عمویت مرده است؛ بیا و جای او را بگیر".
این یک عمل عادی است. رهبران طالبان سعی میکنند، مردهها را از همان خانواده جایگزین کنند، در غیر این صورت آنها به دنبال افراد دیگر میروند. "عموی من در محاض جانان بود، وقتی درگذشت من جای وی را گرفتم. آنها پول میفرستد و ما از مردم سلاح میخریم".
اغلب فرماندهان طالبان، خویشاوندان و همسایگان روستایی خود را استخدام کردند: "در زمانی که من به طالبان پیوستم، یک عضو از خانوادهام (که نامش را نمیبرم)، فرمانده ارشد طالبان در منطقه سیدآباد بود. او نزد من آمد و به من در مورد حملات هوایی و حملات زمینی گفت و من را متقاعد کرد که به طالبان بپیوندم".
اگر کسی طالبان را نشناسد، ملحق شدن به این گروه برای آنها بسیار سخت است. اگر کسی میرود و میگوید که میخواهد ملحق شود، پیش از اینکه پذیرفته شود، به مدت طولانی مورد بررسی و کنترل قرار میگیرد.
نتيجه اين عمل اين بود که بسياري از روستاييان که در مدرسه تحصيل نکرده بودند، وارد گروه طالبان شدند. به ويژه شبه نظاميان بخش محلی که در اطراف روستاي خود در حال مبارزه بودند. سپس اسلحه هاي خود را مخفي کردند و هنگامي که لازم نبود، دوباره به روستا باز میگشتند. در روزهای نخستین شورش طالبان عمدتا به این نیروهای نیمه وقت متکی بودند، زیرا آنها قادر به پرداخت حقوق مردان خود نبودند. این مسئله مانع حرفهای سازی طالبان شد.
مقامات بلند پایه طالبان میگویند که باید نیروی مبارز برای گروهمان پیدا کنیم و برای تدارکات خود و غیره هزینه کنیم. هنگامی که من اندیوال را پیدا کنم، آنها مانند دوستان فرمانده گروه هستند و زمانی که فرمانده گروه چرخش کند، مبارزان خود را با خود میبرد. فرمانده خیلی سخت کار میکند تا 20 یا 30 جنگجو پیدا کند، آنها جنگجویان خود را رها نمیکنند و پشت سر نمیگذارند. فرمانده در سیستم طالبان با مبارزانش مانند دوست برخورد میکند و هیچ کس دوستانش را از دست نمیدهد؛ به همین دلیل اکثر فرماندهان در هنگام چرخش (تغییر جبهه) مردان خود را با خود میبرند.
روابط شخصی بین یک فرمانده و جنگجویانش به گروه رزمی طالبان همبستگی میبخشد. مرگ فرمانده یا ناپدید شدن او منجر به فروپاشی گروه میشود، فردی که به او خیلی نزدیک بوده است، معمولا جانشین وی میشود. رابطه خویشاوندی انتقال وفاداری شخصی را امکان پذیر میسازد. به طور مشابه اگر یک فرمانده شبکه بین شبکههای مختلف طالبان تغییر جهت دهد، مردان او معمولا از او هم پیروی میکنند.
از منظر رهبری طالبان؛ سیستم محدودیتهای خود را داشت، به خصوص زمانی که تلفات در میان فرماندهان از سال 2007 به بعد به سرعت افزایش یافت. بنابراین وابستگی به افراد کاریزماتیک برای استخدام و رهبری، تبدیل به یک ضعف شد به این ترتیب جایگزینی رهبران عالی رتبه، سخت تر شد.
نوآوری
طالبان از زمان آغاز شورش به لطف سیستم اندیوال از یکپارچگی گروهی کاملا قوی برخوردار بودند. همانطور که عملیات پیچیدهتر میشد و گروههای متعدد از سال 2008 شکل گرفت، ایده ایجاد تفاهم و انسجام بین گروهی از طریق آموزش، نظم و تربیت نیز آغاز شد. طالبان همچنین بیشتر و بیشتر بر نیروهای تمام وقت تمرکز کردند که عمدتا از میان پناهندگان افغان در پاکستان استخدام شده بودند. سیستم اندیوال در میان نیروهای مستقر در پاکستان، ریشههای ضعیفتری داشت و طالبان را مجبور کرد تا راههای جدیدی را برای تقویت انسجام در نظر بگیرند.
انضباط
از زمان معرفی اولین لایحه (قوانین رفتاری) در سال 2006 که مولفان آن ملا برادر و استاد یاسر بودهاند، تلاش برای تدوین برخی نظریههای مقدماتی آغاز شده است. خط مشی اصلی لایحه معرفی قوانین اجرایی بود که بر روی همه اعضای طالبان اعمال شود، قوانینی که برای فرماندهان گروه هم اعمال شود. یک فرمانده سابق در موسی قلعه استدلال کرد که معرفی قوانین انضباطی کارها را سخت تر کرد و فرماندهان محلی مجبور به راه دادن به تازه واردان و حتی خارجیها میشدند. از سال 2009 کمیته نظامی تازه تاسیس شروع به اعمال نظم و انضباط سختگیرانهتر نمود. نوشتن و اصلاح لایحه در سال 2009 صورت گرفت. (اولین نسخه در کویته نوشته شده بود)
نسخه 2010 بیشتر از قبلی اصلاح شد تا مشخص شود که قضات باید اعضای طالبان متهم به سوء رفتارهای جدی یا فعالیتهای جنایی از جمله استفاده بی قید و شرط از نیروی مرگبار علیه غیرنظامیان را محاکمه کنند. اعدامهای خودسرانه نیز ممنوع شد و جاسوسان در محاکم طالبان محاکمه شدند.
خطوط مختلف فکری در مورد تحقق واقعی این حکم ها وجود دارد. برخی از ناظران ادعا میکنند که هدف اصلی لایحه تبلیغاتی بود. طالبان قطعا ارزش تبلیغاتی لایحه را درک کرده و در سالهای اخیر حتی در وب سایت خود آن را در اختیار مراجعه کنندگان گذاشتهاند. نسخه سال 2006 توسط کسی که بعدا فرماندار غزنی شد نوشته شده بود و در پایان آن سال به یک خبرنگار ارائه شد. این کار کاملا شگفت انگیز و تبلیغاتی بود. به نظر میرسد که به شدت فریبنده بوده است و استدلال میکنند که این تنها هدف اصلی طرح لایحه بوده است. نسخه 2009 بعد از اینکه نیروهای امنیت ملی افغانستان در میدان جنگ چیره شدند، بروز پیدا کرد. این کار هدف تبلیغاتی اولیه را نشان میدهد که در آن هدف اصلی بهبود تصویر طالبان بدون تغییر قابل توجه در نحوه عملکرد آنان است.
مصاحبههای انجام شده در طول سالها با فرماندهان طالبان نشان میدهد که لایحه به طور جدی تحت کنترل فرماندهان طالبان قرار گرفته است. لایحه به طور گستردهای در میان کادرهای میدانی طالبان (فرماندهان نظامی و فرماندهان سطح میانی) و در میان اقلیت فرماندهان سادهای که سواد داشتند، به طور گستردهای پخش شد. کادر نظامی طالبان که در پاکستان تعلیم میدیدند، لایحه را به عنوان بخشی از برنامه درسی خود مورد مطالعه قرار دادند.
یکی از فرماندهان توضیح داد که وقتی لایحه در سال 2006 برای اولین بار منتشر شد، دستورالعملهای مشخصی وجود داشت که فرماندهان آن را باید با مبارزان خود میخواندند تا آنها را با لایحه آشنا کنند. به گفته یکی از فرماندهان طالبان در وردک: "همانطور که حکومت افغانستان دارای یک قانون اساسی است، بنابراین طالبان قوانین خود را در یک کتاب کوچک، به نام لایحه آورده که بسیاری از فرماندهان آن را دارند".
جانسون و دوپیه گفتهاند که در سال 2010 اعضای قبیلهای الکوزی در سنگین انتظار داشتند که مقامات حکومتی در سایه طالبان از لایحه پیروی کنند. گفته میشود که دو فرماندار طالبان پس از اتهام به رفتار بیرحمانه علیه قوانین لایحه از سنگین اخراج شدهاند.
مشکل عمده برای دنبال کردن لایحه، میزان بیسوادی بالا در میان طالبان از جمله در میان فرماندهان حوزه بود. یک جنگجوی معمولی طالبان یک جوان روستایی بی سواد است که پس از آن در گروه های کوچکی در اطراف روستاها مستقر میشود، وضعیتی که در آن نظارت توسط رهبران تیم و فرماندهان (که معمولا دارای زمینه تحصیل در مدرسه هستند) دشوار است. از نظر تئوری، همه فرماندهان میدان جنگ طالبان قرار است تحصیل کرده باشند، اما فقط بعضی از آنها باسواد هستند. در اکتبر 2011 یک فرمانده در امام صاحب اعلام کرد که از وجود لایحه آگاه است اما حاضر به بحث در مورد جزئیات آن نیست، این مسئله نشان میدهد که او در بهترین حالت یک دانش اساسی (ابتدایی) از لایحه داشت. هر دو فرمانده از وردک و امام صاحب که در بالا ذکر شد، بسیار حرفهایتر از حد متوسط فرماندهان طالبان بودند. علاوه بر این به نظر میرسد طالبان مشکلاتی در نگه داشتن فرماندهان خود که متمرکز بر لایحه باشند، دارند و احتمالا در پیروی از اصول آن نیز با مشکل مواجه شدهاند. یک منبع که در میان طالبان در پیشاور بوده در اکتبر 2012 اظهار داشت که نارضایتی درون رهبری به دلیل کاهش گردش لایحه وجود داشت و این مسئله به نحوی با از دست دادن کنترل ارضی در بسیاری از مناطق مرتبط است.
همانگونه که اشاره شد، کادر نظامی طالبان که در پاکستان آموزش دیدهاند، باید به عنوان بخشی از برنامه درسی خود به مطالعه لایحه بپردازند و لایحه احتمالا در فهرست اولویتهای آنها قرار میگیرد، یک فرمانده سابق طالبان میگوید: "امیرالمومنین ملاعمر دستورالعملی مشخص صادر کرده است که حتی اگر جاسوسان هم اظهار پشیمانی کنند، باید عفو شوند و قول دهند که در آینده برای طالبان جاسوسی نمیکنند. اما شما میبینید که طالبان هر روز قصد قتل عام مردم بیگناه افغانستان به جرم جاسوسی را دارند".
به طور خلاصه میتوان گفت که لایحه به طور گستردهای در میان رهبران طالبان (کمیساریای نظامی و فرماندهان ارشد شبکه) چرخیده و در میان اقلیت فرماندهان گروه با سواد هم مهم بوده است. لایحه تنها رسانه جهت انتقال مطالب به واحدهای مبارزه بوده که نظریه استراتژیک و دستور کار داخلی داشت.
اجرای نظم و انضباط در میان جنگجویان و فرماندهان در این زمینه توسط کادر نظامی ارشد طالبان است که به عنوان کمیساریای نظامی و قوه قضاییه طالبان شناخته شده، انجام میشود (بعد از معرفی آنها در سالهای 2007 تا 2010). موارد مربوط به کمیسیون نظامی نحوه مجازات فرماندهان خاطی را هم در برداشته است. بنابراین نقش کمیسیون چنین شرح داده شده است:
"کمیسیون نظامی در سطح استانی عمل میکند. تمام مقامات طالبان از جمله فرماندار، ناظران منطقهای، فرماندهان نظامی و قضات مسئول این کمیسیون هستند و بدنه هیئت عالی را تشکیل میدهند".
به جز در جنوب که در آنجا کمیسیون نظامی ضعیف باقی مانده، سیستم جدید به نظر میرسد نظم و انضباط بیشتری را در میان طالبان به ارمغان آورده است. با درگیری به شدت برخورد میشود. در ماه جولای 2012 در بغلان، پس از تلاش مردان ستار برای ورود به قلمرو جندالله، درگیریهای میان شبکه ستار و جندالله رخ داد. کمیسیون نظامی برای متوقف ساختن جنگ، بررسی و تهدید دو شبکه به انحلال، در صورت تکرار چنین حادثهای دخالت کرد.
آموزش
ابزار دیگری برای توسعه همکاری و انسجام بین گروهی از طریق آموزش به وجود آمد. فرماندهان گروه به طور فزایندهای برای شرکت در دورههای آموزشی اعزام شدند که احتمالا به منظور ایجاد احساس قویتر تعلق به یک سازمان بزرگ بود. شبها همانطور که جنگجویان در حال استراحت بودند، انتظار میرفت، فرماندهان قانون اجرایی طالبان را بخوانند و به بحث در مورد اهداف و «ایدئولوژی» نهضت بپردازند. جنگجویان برای نماز و دعا به مساجد میرفتند که توسط ملاهای کاریزماتیک برگزار میشد. طالبان پرداخت حقوق قابل توجه به تعداد زیادی از ملاها را آغاز کردند، و آنها را حتی برای سخن گفتن به نفع جهاد در مساجد خود مشتاقتر کردند. فرماندهان طالبان ایجاد تغییر در سال 2011 را تایید میکنند: "آموزش بسیار مهم است. ما بیشتر وقت خود را صرف آموزش نیروهایی طالبان جدید میکنیم. پیش از این اینگونه نبود، هر کس میتوانست بدون آموزش مناسب به گروه بپیوندد".
تقریبا یک سال قبل بود که سیستم آموزشی ما تغییر کرد. آموزشهای جدیدی در رابطه با جلیقههای انتحاری، آماده سازی بمبگذاران انتحاری و مبارزه با چریکها داشتیم.
طبق گزارشها دورههای آموزشی تاکتیکی حدود 15 تا 30 روز طول میکشد و هر چهار ماه یک بار اتفاق میافتد. بنابراین ممکن است در این دورهها تجدید نظر شود، یعنی تاکتیکهای جدیدی را در ذهن مبارزان به وجود آورد. در جنوب، جایی که آموزش زیاد محبوب نبود، تغییرات جدید به نظر میرسید، نسبتا مورد استقبال قرار گرفته است. به عنوان مثال، در میان طالبان هلمند، دو سوم از کسانی که از آنها سوال پرسیده شده بود (26 نفر از 39 نفر) گفتهاند که آموزش واقعا اهمیت دارد. در برخی موارد حتی اظهار داشتند که بدون چنین آموزشی، طالبان به عنوان یک سازمان نظامی جان سالم به در نمیبرد. فقط حدود 5 درصد از 39 نفر اهمیت آموزش را رد کردند و 5 درصد دیگر تأکید کردند که آموزش فقط برای تازه استخدام شدهها مهم است، 23درصد نیز این مسئله را نادیده گرفتند.
با این حال، از آنجا که رهبری طالبان بر آموزش بسیار قوی تأکید کرده ممکن است، تعصباتی در جهت حمایت از ایده آموزش در میان این مصاحبه شوندگان وجود داشته باشد. جالب توجه است، طبق گفتههای افراد طالبان آموزشها معمولا توسط خارجی ها انجام میشود: "قبلا طالبان خارجی تقریبا در میان هر تیمی وجود داشت، اما اکنون هیچ جنگجوی خارجی در میان طالبان وجود ندارد. زیرا در این روزها تعداد افراد طالبان افزایش یافته است و دیگر نیازی به طالبان خارجی نیست. اگر در آینده نیاز به حمایت آنها باشد، مطمئنا ما از آنها خواهش میکنیم که به ما کمک کنند. در حال حاضر ما نیاز به حمایت مربیان خارجی برای آموزشها داریم. از آنها حمایت خواستهایم، مربیان پاکستانی گاهی اوقات به منطقه ما میآیند و به ما آموزش میدهند. وقتی ما به آموزش آنها نیازی نداریم، آنها را دعوت نمیکنیم".
طالبان بدون این خارجیها چه کاری میتوانند انجام دهند؟ این افراد خارجی سلاح به طالبان میدهند، مشاوره میدهند و از آنان حمایت میکنند.
طالبان خارجی عمدتا در پایگاهها در کنار طالبان افغانستان باقی میمانند. آنها مسئول آموزش و گفتوگو در مورد تاکتیکهای جدید جنگی هستند. آنان به طور منظم برای انجام عملیات همراه با جنگجویان افغان نمیروند، مگر اینکه جنگ و حمله سنگین از طرف نیروهای ناتو صورت گرفته باشد. سپس آنها در رزم شرکت میکنند.
به نظر میرسد که سرمایه گذاری مربیان خارجی یکی از مهمترین تاکتیکهای آموزشی طالبان باشد. 15تا20 مربی پنجابی در بعضی از مناطق جنوبی حضور دارند. گروههای تاکتیکی طالبان در برنامههای آموزشی مختلف شرکت میکنند: "ما در حال آماده باش هستیم؛ خیلی زود نوبت ما میرسد تا تاکتیکهای جدید را آموزش ببینیم. در حال حاضر مربیان در روستای دیگری با گروهی از طالبان هستند، زمانی که آموزش آنها را به پایان برسانند، شاید نزد ما بیایند و به ما آموزش بدهند".
در مجموع تلاشهای آموزشی براساس یک برنامه مرکزی به کارگیری شد، هر چند با مقاومت از سوی سلسله مراتب نظامی روبرو شد. با این حال، در مورد آموزش مقاومت چندان ریشهای و عمیق نبود و به نظر میرسد، آموزش به واسطه اکثریت فرماندهان در سطوح مختلف پذیرفته شده است.
رهبر طالبان نیز اهمیت آموزش را درک کرده است که پس از سال 2010 نیروهای نیمه وقت طالبان نیز آموزش دیدند تا با مهارت بیشتری در برابر دشمن ظاهر شوند. اردوگاه های آموزشی در قلمرو افغانستان در مکانهایی مانند سنگین و نهر سراج به خوبی رشد کردهاند. در حالی که برنامه آموزش در سرزمین پاکستان نیز ادامه داشته است. هدف اردوهای آموزشی در داخل افغانستان به طور دقیق برای آموزش استادانی بود که نمیتوانستند در پاکستان بمانند و برای آموزش در آنجا وقت صرف کنند.
گردش (تعویض یگانها)
بخشی از تلاشها برای وضع قوانین مشابه برای همه طالبان با تکنیک چرخش فرماندهان گروه اجرا شد. باید افراد را به نوعی به افسران منظم تبدیل میکردند. تا به حال، رهبران کاریزماتیک کوچک که گروههای پیروان شخصی خود را داشتند در میان طالبان زیاد بودند.
اما این سیستم قرار است تغییر کند. طالبان برای مدتی با اشکال بوروکراتیزه شدن نظامی مواجه میشوند و سخت تلاش میکنند تا در میان فرماندهان خود چرخش ایجاد کنند و آنها را به طور مرتب به یک گروه افسر تبدیل کنند که در اختیار رهبری نظامی قرار میگیرند و دیگر نمیتوانند رتبه بندی و سلسله مراتب نظامی طبق سیستم اندیوال داشته باشند. همانطور که یک فرمانده تصریح کرد: "آنها نمیخواهند جنگجویان طالبان در یک منطقه بیش از حد قدرتمند شوند و شروع به سوء استفاده از مردم کنند".
هدف قرار دادن فرماندهان طالبان توسط آیساف از سال 2010 تاکنون به این ایده کمک کرده است، اما فرماندهان همیشه با این ایده چرخش مخالف بودهاند و به ویژه به انجام این کار بدون اندیوال علاقه ندارند. تا سال 2011 تنشها در سیستم چرخش کمی آرام شده بود و سپس تا سال 2012-2013 تنش و تغییر به میزان قابل توجهی کاهش یافت. فرماندهان قبلا مجاز بودند تا مردان خود را با خود ببرند اما اکنون دیگر چنین نیست.
تمام طالبان که حدود یک سال پیش تغییر یگان یافتهاند، در مناطق خود گیر افتادهاند و به طور موقت چرخش آنها در مناطق مختلف بسته شده است تا زمانی که طالبان طرح جدید خود را ایجاد کنند. اکنون در میان طالبان در ناحیه نهر سراج هلمند هیچ چرخشی وجود ندارد، تمام فرماندهان طالبان که در این نقطه فعال هستند، مدتی در اطراف منطقه بودهاند و در میان فرماندهان طالبان در ناحیه نهر سراج هیچ چهره جدیدی نداریم.
دستور و کنترل
سرانجام طالبان ایده چرخش بیشتر میان فرماندهان را رد کردند. در عوض آنها تصمیم به ایجاد لایههای اضافی در سطح بالای سیستم اندیوال گرفتند. در اصل انتظار میرود، سیستم اندیوال به کل ساختار طالبان گسترش یابد. فرماندهان در سایه که از مقامات عالی رتبه ارتش در منطقه و سطح استانی تحت نظام قدیم بودند، از قدرتمندترین فرماندهان بودند. اگر آنها چرخش میکردند، مردانشان را با خود میبردند.
اما حقانی و شورای پیشاور یک سیستم پیشگام را در پیش گرفتند که در آن فرماندهی نظامی به مقامات اعزام شده توسط رهبری سپرده شد و بر اساس توانایی آنها برای مدیریت عملیات و به نوعی شایستگی در شورش انتخاب شدند. افراد حقانی یکی از اولین گروه هایی بودند که شورش شبه نظامی را "حرفهای" اجرا کردند و به طور موثر در حال حاضر در مراحل اولیه شورش، برنامه لایههای کادر نظامی را در دست دارند. شورای پیشاور پس از سال 2007، به عنوان یک بازیگر مهم در شورش ظاهر شد و سیستم حرفهای را بین سالهای 2008 تا 2009 به نمایش گذاشت. این کادر نظامی عمدتا از ولایتهای خود ریشه گرفته بودند و به طور منظم چرخیده بودند. بنابراین، در حالی که نظام اندیوال همچنان ادامه داشت و فرماندهان گروه همچنان "مردان" خود را داشتند، لایههای جدید فرماندهی در سطح فرمانداری و استان، عناصر حرفه ای نظامی را در بالاترین سطح عملیات تاکتیکی معرفی کرد. جایگزینی سیستم اندیوال به طور کامل با توجه به مقاومت ایجاد شده شاید حتی غیرممکن باشد. با این وجود تصمیم گرفته شد که استخدام را متمرکز کنند تا نسلهای آینده جنگجویان از آغاز در سیستم جدیدی از شورشهای نهادینه شده وارد شوند و به تدریج سیستم قدیمی را جایگزین کنند. به تدریج تمام سه مرکز اصلی قدرت طالبان (کویته، میران شاه و پیشاور) "کمیسیون استخدام" را با بودجه اختصاصی و کارکنان ویژه برای استخدام نیرو تاسیس کردند.
ایدئولوژی
برخی گروههای طالبان نیز ممکن است، اشکال جدید ایدئولوژی سازی را به عنوان یک ابزار برای تولید انسجام تجربه کنند. ایدئولوژی اتخاذ شده در این مورد «جهادگرایی» بوده است. ایده جهاد گرایی میگوید که جهاد صرفا برای آزاد کردن افغانستان از چنگ اشغالگران و یک دولت نامشروع نبود، بلکه آزادسازی همه مسلمانان از شر هر نوع ظلم و ستمی است.
در واقع مشخص نیست تا چه حدی طالبان ایدئولوژی خود را از ارتباط با سازمانهای دیگر گرفتهاند و به چه میزان رهبران آنها به دنبال چنین ارتباطهایی بودهاند تا بتوانند ایدئولوژی سلسله مراتب را ارتقا دهند. لازم است اینجا تکرار کنیم که معمولا داوطلبان خارجی مسئول آموزش بودند و احتمالا خارجی ها حاملان انگیزه ایدئولوژیک قوی بودهاند.
همچنین گفتنی است که گروه ها و بخشهای مختلف طالبان در رابطه خود با گروه های جهادی مانند القاعده و متحدانش، با هم متفاوت هستند و درجات مختلف همبستگی را نشان دادهاند. برای مثال، شبکه حقانی چنین ارتباطهایی را در زمان حضور خود حفظ کرد و انسجام بیشتری نسبت به گروه های دیگر طالبان داشت. برخی از گروه های طالبان مانند گروه اختر منصور، رهبر پیشین طالبان با پذیرفتن حمایت القاعده برای یک دوره و سپس انشعاب از القاعده در زمانی که فرصت مذاکره با دولت کابل به وجود آمد، مصلحت گرایی قابل توجهی را نشان دادند.
استخدام انتخابی
تمرین دیگری که به طالبان کمک کرد به انسجام نظامی دست یابند، استخدام انتخابی بود. طالبان در سالهای نخستین شورش، بر استخدام اعضای سابق امارت اسلامی قبل از سرنگونی آن متمرکز بودند. سپس آنها بر استخدام در مدرسهها، مخصوصا مدرسههای پاکستان تمرکز داشتند. حتی امروز اکثر قریب به اتفاق کادر طالبان از پیش زمینه مدرسه میآیند. تجربه مدرسه یک پیش زمینه ایدئولوژیک محکم ارائه داد و در عین حال یک حس قوی از نظم، انضباط و احساس وظیفه را به وجود آورد که کارکنان را به صورت ایده آل برای خدمت در یک جنبش شورشی به شکل مناسب تعیلم میدهد. برنامه درسی نسبتا همگون که در این مدرسهها تدریس میشود، به طالبان کمک میکند تا انسجام قدرت را به دست آورند.
همانطور که طالبان صفوف خود را گسترش میدادند، مجبور بودند به طور فزایندهای جنگجویان را از میان روستاییان معمولی استخدام کنند. حتی در این مورد آنها تمایل داشتند که جوانان مسجد رو روستاها را هم جذب کنند و معمولا به ملاهای روستاها برای انتخاب و جذب آنها متکی بودند. این زمینه سازی مشترک یا اجرای اعمال مذهبی نیز به ارائه یک درجه انسجام نظامی کمک میکند. پس از سال 2010 طالبان نیز به شدت مشغول استخدام در مدارس خود شدند. نیاز به نیروهای آموزش دیده برای رسیدگی به وظایف روحانی، سلاحهای پیشرفته و ارتباطات علت این کار بود. فرماندهان طالبان در مصاحبههایی که با رسانه ها داشتهاند اظهار داشتند که استخدام نیروهای دبیرستانی برای انجام نقشهای جدید ضروری است، اما نمیتواند انگیزه و انسجام مجریان مدرسه را مطابقت دهند.
نتیجه
طالبان در طول مبارزات شورشی خود تا اواسط سال 2016 به همبستگی و اتحاد گروهی برای انسجام نظامی شهرت داشتهاند. تلاش برای ایجاد انسجام بیشتر فراتر از سطح گروهی (واحد مبارزات پایه طالبان) بود. اما با بروز اختلافات درون رهبری، تقسیمات داخلی و محیط کاری تغییر میکرد. سازمان نظامی طالبان پس از سال 2008 به طور مداوم تغییر داشته و به طور فزایندهای تقسیم شده است، این مسئله ارزیابی تأثیر این تغییرات بر انسجام نظامی را سخت تر میکند. در هر صورت تا اواسط سال 2016 طالبان هنوز در سطح گروهی نسبت به سطوح بالاتر از سازمان نظامی همپوشانی بیشتری داشتند.
با این حال تا سال 2016 تمام جناح های طالبان در ساختار نظامی خود یک جزء با ساختار فرماندهی و کنترل قویتر(که عمدتا به عنوان "کمیسیون نظامی" شناخته میشود) ایجاد کرده بودند که باعث ایجاد سپاه افسران شد. بحران 2015-2016 شورای پیشاور (که یکی از اصلی ترین مراکز ترویج «حرفهای سازی» بود) در واقع منجر به رکود حرفهای سازی و تضعیف انسجام نظامی در گروه طالبان در شرق افغانستان شد. (جایی که شورای پیشاور کار میکند)
این مسئله زمانی رخ داد که حقانی، دیگر منبع اصلی حرفهای سازی و تلاش برای افزایش انسجام نظامی، تلاشهای خوبی را برای گسترش نفوذ خود به شرق به وسیله ایجاد چندین جبهه جدید انجام دادند. از دیگر تلاشهای اخیر برای تقویت هماهنگی نظامی در بهار سال 2016، میتوان به شکل گیری گروه نیروهای کماندوی گران قیمت (با دستمزد بالا) در مناطق جنوبی اشاره کرد (که به طور انتخابی استخدام شده بودند) آنها یک ارتش بسیار برجسته هستند.
یکی از اثرات حاشیهای عمده تلاشهای طالبان برای توسعهی یکپارچگی گروه و ایجاد نیروهای جاسوسی در میان نیروهای فعال روزمره طالبان بود. اعضای گروه جاسوسی خود را به عنوان نخبه نظامی برای جامعهای که ادعا میکردند، نماینده آن هستند و از آن دفاع میکنند، معرفی میکنند. فرایند مستقل ساختن طالبان به عنوان یک سازمان نظامی همچنان ادامه دارد. رهبری سیاسی به تدریج نفوذ بر نیروهای نظامی خود را از دست می دهد و گروه بیشتر و بیشتر تمایل دارد جنگ را به خودی خود به عنوان یک هدف در نظر بگیرد.