ائتلاف برای نجات افغانستان یا ائتلاف برای نجات کرسی؟
شکلگیری "شورای عالی ائتلاف برای نجات افغانستان" پس از آن اتفاق افتاد که تعدادی از عناصر این ائتلاف به شدّت از سوی اشرف غنی مورد کم مهری و بیتوجهی قرار گرفتند و این عده از سران، از سیاستهای دولت و انحصار قدرت ناراضی هستند.
ایران شرقی/ ائتلاف تازهای تحت نام «شورای عالی ائتلاف برای نجات افغانستان» در شهر آنکارا ترکیه اعلام موجودیت کرد. این ائتلاف متشکل از احزاب جمعیت اسلامی، جنبش ملی و وحدت اسلامی افغانستان است. در اعلامیهای که از سوی این ائتلاف منتشر شده آمده است که "برای جلوگیری از فروپاشی نظام، هرج و مرج سیاسی، شرایط دشوار امنیتی، روند غیرقانونی عملکرد دولت و آسیبپذیر شدن شیرازه وحدت ملی" این سه حزب تصمیم گرفتهاند تا این شورا را تأسیس کنند. آنها همچنین اشرفغنی را متهم به "قانون شکنی، اقدامات فراقانونی و اعمال سلیقههای شخصی" کردهاند.
شکلگیری "شورای عالی ائتلاف برای نجات افغانستان" پس از آن اتفاق افتاد که شماری از عناصر این ائتلاف به شدّت از سوی اشرف غنی مورد کم مهری و بیتوجهی قرار گرفته و از سیاستهای دولت و انحصار قدرت توسط وی شاکی هستند.
اشرف غنی، ژنرال دوستم را در انتخابات برای کسب رأی ازبکها به عنوان معاون اول معرفی کرد، اما اکنون وی را به حاشیه رانده است. ضیا مسعود را برای کسب حمایت تاجیکها به عنوان نمایندهی ویژه خود مقرر کرد، اما در حال حاضر سلب صلاحیتاش کرده، صلاحالدین ربانی که سرپرست وزارت خارجه است، صلاحیت خاصی ندارد، بلکه بیشتر انتصابها در این وزارت، توسط اداره امور انجام میشود. کارهای سیاسی و دیپلماتیک نیز بیشتر توسط حنیف اتمر، مشاور شورای امنیت ملی و حکمت خلیل کرزی، معاون وزارت خارجه به پیش برده میشود و صلاح الدین ربانی به عنوان سمبول در وزارت خارجه حضور دارد.
وزرا و افراد وابسته به محمد محقق در دولت از کمترین اختیارات برخوردار بوده و نمیتوانند قدرت سیاسی یا مالی محقق را افزایش دهند، به همین خاطر هم او از دولت سرخورده شده است. عطا محمد نور و اشرف غنی که موقتاً در آستانهی نوروز با هم صمیمی شده بودند، صمیمتشان دیری نپایید و به بُنبست رسید، عطا نور با دست خالی در اطراف ارگ پرسه میزند و شبها بیاد معاونتها، سفارتخانهها و کونسلگری ها سر به بالین میگذارد و خوابهایی پر از وحشت و کابوس میبیند که امپراطوریاش در بلخ سرنگون و حسابهای بانکیاش به باد فنا رفته است.
در حال حاضر اشرفغنی قدرت را در کاخ ریاست جمهوری، شورای امنیت، اداره امور، کمیسیون اصلاحات اداری و اداره تدارکات ملی، انحصاری کرده و اقداماتی را برای تأمین منافع یک قشر خاص انجام میدهد. او چشم و دست کسانی را که جزء تیماش نیستند، از عقب بسته و شریانهای مالی را محصور به خود ساخته است.
اما چه شد که عاقبت، کار به جایی رسید که اشرفغنی به شکل ماهرانه و مرموز این رهبران را برای رسیدن به هدف خویش مورد استفاده قرار داد و سپس به عنوان یک مهره فرسوده آنها را از خود راند؟
بدون تردید، اشرفغنی این اعمال را به دستور آمریکا انجام میدهد و خودش کمتر از آن است تا دست به چنین کارهای بزرگی بزند، زیرا آمریکا از همان اوایل اشغال افغانستان تلاش کرده تا اختیارات، صلاحیتها و قدرت مجاهدین را چنان کم و محدود سازد که بدون موافقت این کشور، کاری نکنند.
در کنار این، در طول تاریخ افغانستان احزاب سیاسی بیشتر از اینکه براساس یک تفکر مشخص، برنامه تعریف شده و برنامه مدون به کارزار سیاسی بپردازند، بیشترین فعالیتهای آنان احساساتی بوده است. این احزاب دارای افکار ثابت نیستند و احساساتی که به فعالیت سیاسی دارند، در قالب یک فکر تبلور پیدا نکرده است.
آنجایی که دارای فکر منظم نیستند، با وزیدن باد، چرخش کفهی ترازو و آمدن حوادث سر در گُم شده و احساساتی میشوند و دست به اقداماتِ عجیب میزنند و تغییر موقف میدهند.
از یکطرف احساسات و از سوی دیگر، منافع زود گذر دنیا، اساس مبارزه سیاسی این احزاب را تشکیل میدهد که با آمدن هر نوع تغییر در منافع شخصی و گروهی، چهره عوض میکنند. در ایام انتخابات و فصل وعدههای سرخرمن، بدون کدام مشترکات فکری به یک تیم میپیوندند و با بوق و کرنای از آن تیم دفاع میکنند و آنچه خوب و نیک است را به تیم مربوطه خود نسبت میدهند تا زمانیکه کیسه شان پُر از زر باشد و حساب های بانکی شان پُر از دلار، مشکلی نیست.
اما زمانی که امتیازات شان کم شد و یا پایان یافت، یا هم از اریکه قدرت به زیر کشیده شدند؛ جبههگیری شروع میشود و تحت پوشش «دفاع از منافع مردم» دادخواهی میکنند، تظاهرات به راه میاندازند و دولت را تهدید میکنند. در حالی که دولتها از تظاهرات احساساتی نمیترسند، بلکه از تظاهراتی که در پشت آن یک فکر و برنامه نهفته باشد میترسند. کاری که احزاب سیاسی افغانستان فاقد آن هستند.
اگر احزاب جمعیت اسلامی، جنبش ملی و وحدت اسلامی و سایر احزاب کوچک و بزرگ در افغانستان دارای تفکر مشخص، برنامه تعریف شده و مدون میبودند، میتوانستند تغییر مثبتی را رقم بزنند و با داشتن فکر و برنامه مشخص، از دایره قدرت بیرون نمیشدند و به چنین سادگی به انزوا نمیرفتند. حالا، تعدادی از سران این سه حزب در شانزده سال گذشته تحت نام جهاد به کرسیهای بلند تکیه زدند و جهاد را وسیله زر، زور و تزویر ساختند و در سایه ارزشهای جهاد، حسابهای بانکیشان را گسترش دادند و به صدها میلیون دلار رساندند و آپارتمانهای آنان از هر کوچه و پس کوچه نمایان است.
در واقع، اگر تعدادی از سران این احزاب به ارزش جهاد خیانت نمیکردند و تن به معامله ننگین با آمریکاییها نمیدادند؛ هرگز به سرنوشتی دچار نمیشدند که یک انسان غربی بر اریکه قدرت در افغانستان تکیه زند و آنان را خلع قدرت نماید. کسی که همسرش مسیحی است و هنوز طریقه درست انجام دادن اعمال و شعائر اسلامی را یاد ندارد، بر مجاهدین حکومت کند.
بنابراین، سران احزاب جمعیت اسلامی، جنبش ملی و وحدت اسلامی خوب است، یکبار سر در گریبان خویش فرو ببرند و بیندیشند که چه شد به چنین سیه روزی رسیدند. بدون شک که پشت پا زدن به ارزشهای جهاد، تن دادن به ارزشهای دموکراسی و سکولاریستی، گردن نهادن به برنامههای آمریکایی و القاب «جهاد و مجاهد» را نردبان رسیدن به منافع و مقام قرار دادن، بالاخره روزی خود انسان را به زمین میزند.
در پایان دانستن این نکته نیز بسیار مهم است که ائتلاف فعلی نیز موقتی است، ره بجایی نمیبرد و به زودی بادی از راه میرسد و ریشه این ائتلاف را از بیخ و بن به ورطهی نابودی میکشاند و به سان ائتلافهای گذشته بدان نقطه پایان میگذارد. ائتلاف فعلی تلاشی برای حفظ سرمایه هنگفت و باد آورده است، تا واقعاً مبارزه سیاسی برای یک هدف بزرگ باشد. تا زمانی که اساس امور و ائتلافهای سیاسی بجای رسیدن به قدرت و کسب منافع زود گذر دنیا باشد، ذلت و ضعف این احزاب ادامه خواهد داشت.
انتهای مطلب/.