رویکرد چین و ایالات متحده در قبال افغانستان، تفاوت چشمگیری با یکدیگر داشته است. آمریکاراهبردی سیاسی ـ نظامی در قبال افغانستان در پیش گرفت و سعی کرد تغییرات سیاسی قابل توجهی را در نهادها و ساختارهای حاکمیتی این کشور به وجود آورد. اما کمکهای مالی عظیم آمریکا به افغانستان صرفا باعث ثروتمند شدن سیاستمداران افغان شد. همچنین مشخص نیست که آیا عامه مردم افغانستان حاضر بودند تا با پذیرش تدریجی ارزشهای غربی، آداب و رسوم اسلامی و قبیلهای خود را کنار بگذارند یا خیر.
این در حالی است که راهبرد چین، یک راهبرد از بالا به پایین، با تمرکز دقیق روی منافع اقتصادی کشور خود و کشور افغانستان است.
مطالعات شرق/
حدود دو دهه طالبان هدف عملیاتهای نظامی آمریکا و ناتو در افغانستان قرار گرفتند و چین در این عملیاتها نقشی نداشت. پس از خروج آمریکا از افغانستان و به قدرت رسیدن طالبان در آگوست 2021، اغلب کشورها سفارتخانهها را تعطیل و پرسنل خود را خارج کردند اما چین در این میان، استثنا بود.
چین برای مدیریت افغانستان، رویکردی متفاوت از ایالات متحده را در پیش گرفته است. پکن سعی دارد تا قبل از اینکه شبهنظامیان اویغور بر ضد دولت چین وارد عمل شده و سین کیانگ را بیش از پیش متزلزل کنند، با خنثی کردن تحرکات آنها در خاک افغانستان، الگوی ثبات ـ امنیت سین کیانگ را حفظ کند. چین همچنین مجذوب ثروت معدنی عظیم و دست نخورده افغانستان شده است و چشم به منابع معدنی کمیابی دوخته است که برای صنایع رو به رشدی، چون مواد نیمه رسانا، ضروری هستند. از دیگر سو، افغانستان بازار جذابی برای کالاهای چینی به حساب میآید. انتظار میرود که رویکرد چین در قبال طالبان، نتیجه بهتری از رویکرد ایالات متحده در پی داشته باشد چون چین از ثبات سیاسی و پیشرفت اقتصادی در افغانستان حمایت میکند که مورد حمایت همه طرفها است.
نگرشهای متفاوت
از 11 سپتامبر 2001، ایالات متحده حضور پررنگی در افغانستان داشته است. پس از سرنگونی رژیم طالبان توسط ناتو، سربازان ناتو درگیر یک عملیات ضد شورش طولانی بر ضد القاعده و طالبان شدند. در شرایطی که در اوج این جنگ، بیش از 100 هزار سرباز آمریکایی به افغانستان اعزام شده بودند، ایالات متحده سرمایهگذاریهای عظیم سیاسی و نظامی در این کشور انجام داد و میلیاردها دلار کمک را برای آموزش و تجهیز نیروهای امنیتی افغانستان در اختیار دولت این کشور قرار داد. ایالات متحده عمده توجه خود را معطوف به مبارزه میدانی با تروریسم کرد و در عین حال، بازسازی افغانستان براساس آرمانهای دموکراتیک را در دستور کار خود قرار داد (ایجاد حقوق مدنی و سیاسی برای مردم محلی). ایالات متحده سعی کرد مدل افغانستان را براساس ارزشها و اصول آمریکایی تغییر دهد.
راهبرد واشنگتن این بود تا مانع از تبدیل شدن افغانستان به یک قطب تروریستی شود. هدف آمریکا، ایجاد یک دولت دموکراتیک با ثبات و خودکفا در افغانستان بود. آمریکا برای تحقق این هدف، شروع به حمایت از نهادهای دموکراتیک کرد، مثل مطبوعات آزاد و یا برگزاری انتخابات آزاد و عادلانه. اما آشوبها و نا آرامیهایی که پس از به قدرت رسیدن طالبان در سال 2021 به وجود آمد، جلوی رشد ارزشهایی که آمریکا سعی در تحمیل آنها را داشت گرفت و بدین ترتیب، ناکارآمدی تلاشهای بیست ساله را نشان داد. تلاش آمریکا برای تبدیل کردن همه بخشهای جامعه افغانستان به یک ملت قدرتمند، خودکفا و مرفه، ناکام ماند. ناتوانی دولت دموکراتیک افغانستان برای مقاومت در برابر طالبان، پس از خروج آمریکاییها، نشان از ناکارآمدی این دولت داشت.
در مقابل، چین از ورود به عرصههای نظامی اجتناب و تلاش کرد تا به روند بازسازی و تقویت اقتصاد افغانستان کمک کند. پکن، بحث تجارت و امنیت ملی خود را در اولویت قرار داد و از مداخله در امور دولت موقت افغانستان خودداری کرد. افغانستان کمکهای مالی قابل توجهی از چین دریافت کرد، از جمله سرمایهگذاری در طرحهای زیربنایی مثل جاده، راه آهن و نیروگاه برق. «راهگذر اقتصادی چین ـ افغانستان ـ پاکستان» که قرار است سطح تجارت و سرمایهگذاری را در افغانستان افزایش دهد، نمونهای از این طرحها است. چین یک راهبرد منحصر به فرد را در زمینه تقویت اقتصاد افغانستان در پیش گرفته است که میتواند در نهایت سیاست افغانستان را در بلند مدت تحت تأثیر قرار دهد. طبق محاسبههای چین، زمانی که رفاه اقتصادی به ضعیفترین اقشار جامعه افغانستان برسد، در آن صورت، مردم افغانستان از افراطگرایی و تروریسم فاصله خواهند گرفت. به گفته «اینار تانگن» کارشناس مسایل اقتصادی و سیاسی در «شبکه تلوزیون جهانی چین» (CGTN)، وقتی مردم افغانستان یک زندگی امن، مرفه و آرام را تجربه کنند، هرگز به مسیر تروریسم باز نخواهند گشت.
راهبرد تعامل چین با افغانستان
تعامل دیپلماتیک چین با طالبان، به جلب اعتماد دولت موقت تازه تاسیس افغانستان کمک میکند و به آنها اطمینان میدهد که سیاست پکن به دنبال بیثباتی نیست، بلکه به تثبیت و تقویت امنیت ملی افغانستان کمک میکند. با این کار، چین با محافظت از جامعه آسیبپذیر سین کیانگ در برابر تروریسم و افراطگرایی، محدود کردن گسترش آنها به منطقه افغانستان ـ پاکستان و خنثی کردن آنها با حمایت طالبان و پاکستان، منافع ملی خود را ارتقا میدهد. چین مستقل از ناتو، به دنبال شکلدهی به تلاشهای منطقهای ضد تروریسم با حمایت بازیگران منطقهای و همچنین حفاظت از «ابتکار کمربند و جاده» (BRI) خود در منطقه است. چین نگران گسترش خشونت و نا آرامی از افغانستان به استان سین کیانگ است.
ارتباط پنهانی و دیپلماتیک چین با طالبان، چه قبل و چه پس از سقوط کابل، قضاوت زیرکانه چین را در سیاست خارجی نشان میدهد. پکن طالبان را نیرویی کارآمد و مهم در کنترل سازمانهای تروریستی منطقهای و خنثی کردن گروههای تروریستی ضد طالبان و ضد چین، مانند داعش خراسان، میداند. رشد داعش خراسان در منطقه افپاک، میتواند پایگاه عملیاتی جدیدی را در اختیار شبهنظامیان اویغور قرار داده و این دو گروه را قادر سازد تا به یکدیگر در انجام برنامههای خود کمک کنند. این رابطه همزیستی میتواند چین، نیروی کار آن در خارج از کشور و همچنین ثبات داخلی سین کیانگ را تهدید کند.
چین به عنوان بخشی از «طرح کمربند و راه» خود، که هدف آن افزایش قدرت اقتصادی و ژئوپلیتیکی چین در منطقه است، در حال ایجاد روابط تجاری با طالبان است. یک افغانستان با ثبات میتواند یک مسیر ارتباطی زمینی و قابل اعتماد را بین چین و ایران و سایر نقاط خاورمیانه ایجاد کند. از این رو، افغانستان اولین ایستگاه پکن برای به دست آوردن بازار خاورمیانه و کارآمد کردن ترانزیت انرژی آن است. حکومت طالبان که تحت تحریم و تحت فشار مالی و اقتصادی قرار دارد، با چین و پاکستان توافق کرده است تا «راهگذر اقتصادی چین ـ پاکستان» را به افغانستان گسترش دهد و میلیاردها دلار را برای سرمایهگذاری زیربنایی جذب کند. مشارکت اقتصادی چین در افغانستان شامل سرمایهگذاری در بخش معدن (به ارزش بیش از یک تریلیون دلار)، در بخش نفت و گاز (به ارزش 540 میلیون دلار) و در صنعت استخراج لیتیوم (به ارزش 10 میلیارد دلار) ]مورد اخیر تایید شده نیست. مطالعات شرق[ است.
در مستند اخیر شبکه «الجزیره»، پروفسور «وانگ دوانیونگ» از «دانشگاه مطالعات بینالملل شانگهای» که تحقیقات در مورد سرمایهگذاری خارجی چین را رهبری میکند، بر اهمیت احترام شرکتهای چینی به قوانین، آداب و رسوم و فرهنگ محلی افغانستان تأکید کرد. پروفسور وانگ همچنین یک سرمایهگذار در کابل است که اخیراً قراردادی به ارزش 200 میلیون دلار با یکی از مسکن و شهرسازی افغانستان امضا کرده است. این شرکت مشغول جستجوی مکانهای بالقوه برای ایجاد یک کلانشهر جدید است که برای اسکان 3 میلیون نفر و احداث کارخانهها و صنایع تجاری طراحی شده است. استراتژی چین محدود به مذاکره دولت با دولت، بدون دخالت در سیاست افغانستان است. هدف از طرحهای سرمایهگذاری و توسعهای چین در بخشهای مختلف اقتصادی افغانستان، تولید داراییهای سرمایهای، ایجاد فرصتهای شغلی محلی، توانمندسازی اقشار پایین دست اقتصادی و در نهایت، کمک به ارتقای صلح و رفاه است.
این با دیدگاه «عبدالرشید دوستم»، معاون پیشین رئیس جمهور افغانستان، مطابقت دارد. وی معتقد است که ایالات متحده در طول بیست سال اشغال خود دو اشتباه اساسی مرتکب شد که اولین خطا، تلاش برای تحمیل یک حکومت متمرکز و دموکراتیک بر ملتی با پیشینه سیاسی و فرهنگی منحصر به فرد بود. دوستم تصریح میکند که باید به بحث تقویت معیشت روستاییان افغانستان و استفاده از منابع عظیم معدنی و منابع نفت و گاز کشور توجه بیشتری میشد. او معتقد است که جلوگیری از مهاجرت دسته جمعی، از طریق ایجاد شغل و رفع نیازهای اساسی، راه را برای توسعه طبیعی دموکراسی هموار میکند.
نتایج متفاوت
رویکرد ایالات متحده برای انجام مذاکرات صلح در افغانستان، به دلیل دستور کار لیبرال آن و همچنین سطوح بالای فساد در میان خود مدیران افغانستانی، با موانع متعددی روبرو شد. در مقابل، پکن از ساختارهای سیاسی موجود فاصله گرفت. پکن در دستور کار صلح خود، ارزش رشد اقتصادی منطقهای را برای تقویت صلح و ثبات برجسته کرد. پس از توافق 2020 دوحه، چین که متوجه قدرت طالبان شده بود، به سرعت گفتوگوهای محرمانه خود را با این گروه افزایش داد. چین فهمیده بود که طالبان نفوذ قابلتوجهی در ساختار قدرت جاری به دست خواهد آورد یا شاید هم بتواند به طور کامل آن را سرنگون کند. آینده نگری دیپلماتیک چین، به ایجاد یک رابطه مثبت با طالبان کمک کرد؛ رابطهای که در آن، دو طرف به نیازهای یکدیگر احترام میگذاشتند.
طالبان خواهان کمک چین در زمینه سرمایهگذاری و شناسایی بینالمللی و همچنین رأی مثبت چین برای طالبان در سازمانهای چند جانبه بوده است. سرمایهگذاریهای چین میتواند اقتصاد طالبان را احیا کرده و حمایتهای زیرساختی حیاتی را برای آنها فراهم کند. پس از آن، طالبان میتواند از ذخایر عظیم لیتیوم و کبالت خود به عنوان یک ابزار مذاکره برای پیشبرد اهداف سیاسی و اقتصادی بینالمللی خود استفاده کند.
در سوی دیگر، پکن نیز خواهان تضمینهای امنیتی در مرزهای شمال غرب خود، خنثی کردن طرحهای تروریستی شبهنظامیان اویغور و ممانعت از نزدیک شدن گروههایی چون داعش خراسان به اویغورها است. علاوه بر مسایل امنیتی، ذخایر معدنی افغانستان هم ارزش راهبردی برای پکن دارند. چین به دنبال آن است تا با استفاده از منابع معدنی عظیم کابل، به خصوص کبالت، لیتیوم و فلزات کمیاب، جایگاه خود را در زنجیره تأمین مواد معدنی در جهان ارتقا دهد. دسترسی به این منابع، تسلط چین را بر فناوری ساخت باتری افزایش داده و بدین ترتیب نوعی امتیاز رقابتی برای این کشور در برابر غرب ایجاد میکند. لذا، تعاملات دیپلماتیک چین با طالبان در وهله اول معطوف به حفاظت از منافع امنیتی و اقتصادی خود، بدون دخالت در امور روزمره دولت طالبان، است. این رویکرد، تضمین کننده منافع چین، هم در سطح داخلی و هم خارجی است.
نتیجهگیری
رویکرد چین و ایالات متحده در قبال افغانستان، تفاوت چشمگیری با یکدیگر داشته است. ایالات متحده یک راهبرد سیاسی ـ نظامی در قبال افغانستان داشت و سعی کرد تغییرات سیاسی قابل توجهی را در نهادها و ساختارهای حاکمیتی این کشور به وجود آورد. اما کمکهای مالی عظیم آمریکا به افغانستان صرفا باعث ثروتمند شدن سیاستمداران افغان و نزدیکان آنها شد و مردم عادی افغانستانی هیچ نفعی از آن نبردند. همچنین مشخص نیست که آیا عامه مردم افغانستان حاضر بودند تا با پذیرش تدریجی ارزشهای غربی، آداب و رسوم اسلامی و قبیلهای سرسختانه خود را کنار بگذارند یا خیر.
این در حالی است که چین، دیپلماسی و رشد اقتصادی خود را در اولویت قرار داده است. به واسطه خلأ به وجود آمده پس از خروج نظامی آمریکا از افغانستان، حضور و نفوذ چین در این کشور رشد فزایندهای داشته است. راهبرد چین، یک راهبرد از بالا به پایین، با تمرکز دقیق روی منافع اقتصادی کشور خود و کشور افغانستان است ـ در عین حال که در خدمت منافع امنیتی پکن نیز هست. سرمایهگذاری چین در صنایع سنگین، کارخانهها و املاک تجاری میتواند منجر به توسعه مشاغل محلی و رونق پایینترین پلههای هرم اقتصادی افغانستان شود. توانمندسازی مالی اقشار پایینتر اجتماع، صلح و رفاه را به همراه خواهد داشت و زمانی که جامعه پیشرفت کند، توان بیشتری برای مطالبه یک دولت کارآمدتر خواهد داشت.
در نهایت این که، آینده افغانستان بستگی به روابط آن با همسایگانش، از جمله چین، هند و کشورهای آسیای مرکزی خواهد داشت. رویکرد چین در این زمینه، رویکرد یک ابرقدرت رقیب نیست بلکه رویکردی مبتنی بر ارتقای قدرت رشد و دفاع متقابل است. براساس این استراتژی، طالبان به عنوان یک دولت قدرتمند که میتواند تروریسم را در چین کاهش دهد و در عین حال کیفیت زندگی شهروندانش را بهبود بخشد، تقویت و تحکیم میشود. این استراتژی میتواند ثباتی را که همه طرفها از آن حمایت میکنند به افغانستان بدهد.
انتهای مطلب/
«این متن در راستای اطلاع رسانی و انعكاس نظرات تحليلگران و منابع مختلف منتشر شده است و انتشار آن الزاما به معنای تأیید تمامی محتوا از سوی "موسسه مطالعات راهبردی شرق" نیست.»