_ قبل از شروع جنگ در اوکراین، روابط روسیه و چین در آسیای مرکزی، به عنوان یک شراکت رقابتی توصیف میشد. اما اکنون که پکن نه تنها ضعف اقتصادی، بلکه ضعف نظامی روسیه را به وضوح می بیند، به نظر نمیرسد با تقسیم کار یا مشارکت عمیق در آسیای مرکزی که روسیه و چین نقش برابر در آن داشته باشند، موافقت کند.
مطالعات شرق/
سفر اخیر شی جین پینگ، رئیس جمهور چین به روسیه، بیش از آنکه پاسخی داشته باشد، سوالهایی را به همراه داشت. گفتگوهای دوجانبه طولانی مدت بین پوتین و شی جین پینگ پشت درهای بسته صورت گرفت و بیانیه مشترک دو رئیس جمهور بسیار کلی و عاری از جزئیات جنجال آفرین بود. با این حال، واضح است که روابط بین دو کشور پیچیدهتر شده و به احتمال زیاد مسکو بیشتر نقش شریک کوچکتر را ایفا خواهد کرد.
هرگونه تغییر در روابط روسیه و چین برای آسیای مرکزی مهم و قابل توجه است. کارشناسان مختلف هنگام توصیف این روابط در آسیای مرکزی عبارات مختلف، از جمله «تقسیم کار»، «هماهنگی استراتژیک»، «رقابت استراتژیک» یا «شراکت رقابتی» را استفاده میکنند. در واقع، اگر عوامل طبیعی مانند جغرافیا، تاریخ یا اقتصاد را در نظر بگیریم، باید رقابت بین این دو کشور، بیشتر از همکاری بین آنها باشد. البته اینکه آسیای مرکزی برای چه کسانی و از چه لحاظ مهمتر است، بسته به عوامل مختلف، در حال تغییر است. در حال حاضر، به گفته برخی کارشناسان، آسیای مرکزی کمتر مورد توجه روسیه و بیشتر مورد توجه چین است.
در نتیجه سفر شی جین پینگ، روسیه و چین اعلام کردند که تلاش برای ایجاد "انقلابهای رنگی" و مداخله خارجی را در امور آسیای مرکزی نمی پذیرند. آیا هر دو کشور بر ناآرامیهای سیاسی داخلی نظارت خواهند داشت یا مسکو این حوزه سنتی را به چین واگذار کرده است؟ چین چه مقدار به ثبات رژیمهای سیاسی منطقه علاقه مند است و آیا ممکن است در صورت نیاز از آنها حمایت کند؟
سرگئی سوخانکین[1]، عضو ارشد موسسه جیمزتاون در مصاحبه با شبکه تحلیلی منطقهای آسیای مرکزی (CAAN) تاکید کرده است که چین مدتهاست نگران امنیت سرمایه گذاریهای خود و تشدید چین ستیزی در کشورهای منطقه آسیای مرکزی است. بدین منظور، پکن تأسیسات نظامی را برای محافظت از مناطق مرزی و همچنین شرکتهای امنیتی خصوصی را برای محافظت از شهروندان و سرمایه گذاریهای خود ایجاد کرده است. اما اگر به عنوان ناظر یا واسطه در درگیریهای منطقه ای آسیای مرکزی مداخله کند، تعادل خود را از دست میدهد. منافع چین در منطقه به حدی جدی است که به خود اجازه حمایت از یکی از طرفهای درگیری یا مداخله در اختلافهای سیاسی داخلی را نمی دهد. از سوی دیگر، وقتی صحبت از تسلط جهانی به میان میآید، باید گفت که چین همچنان یک بازیگر کلان جاهطلب است که حتی دوقطبی بودن یا نقشهای برابر با آمریکا کمترین امتیاز برای آن محسوب میشود.
متن مصاحبه با سرگئی سوخانکین به شرح زیر است: _ به نظر می رسد سفر اخیر شی جین پینگ به روسیه برخی تغییرات مهم را در روابط بین دو کشور و برای کل منطقه آشکار کرده است. بسیاری از ناظران معتقدند که نقش چین در منطقه به میزان قابل توجهی تقویت خواهد شد. نظر شما در مورد این سفر چیست و در حال حاضر، چین چه منافعی در منطقه اوراسیا دارد؟
_ سوال بسیار خوبی است. از زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، نقش چین در آسیای مرکزی با سرعت بسیار بالایی در حال رشد بوده است. این نقش پس از سال 1999 و با آغاز توسعه طلبی تجاری چین بیشتر شده است. البته آسیای مرکزی هم نقش مهمی برای چین در زمینههای مختلف ایفا می کند.
حضور چین در آسیای مرکزی از سال 2013 و با راه اندازی پروژه استراتژیک چینی "یک کمربند-یک جاده" افزایش یافته است. علاوه بر این، در حال حاضر، با توجه به اینکه روسیه در جنگ اوکراین گرفتار شده و با مشکلات متعددی مواجه است، آسیای مرکزی دیگر نقش دهه 90 و اوایل دهه 2000 را برای روسیه ایفا نمیکند.
در حال حاضر، به نظر من، روسیه به خوبی می داند که توانایی هایش در منطقه آسیای مرکزی بسیار محدود بوده و با جاه طلبیها و تواناییهای چین قابل مقایسه نیست. بنابراین، روسیه نفوذ و حضور خود را در منطقه آسیای مرکزی کاهش خواهد داد.
در حال حاضر چین علاوه بر حضور در حوزههای تجاری و اقتصادی، در حال افزایش فعالانه همکاری با کشورهای آسیای مرکزی در حوزه امنیت است که این یک شاخص بسیار مهم است. این حوزه همیشه تحت کنترل روسیه بوده است. اما اکنون وضعیت کمی تغییر کرده است.
در مورد سفر شی جین پینگ به روسیه باید گفت که این یک گام بزرگ، اول از همه برای چین است. به اعتقاد من، این یک تله استراتژیک برای روسیه در میان مدت و بلند مدت بوده و نشان میدهد که چین در حال تقویت حضور خود در منطقه اوراسیا است.
این موضوع پیامدهای خوبی برای روسیه ندارد. اکنون مشخص است که روسیه با داشتن نقش «برادر کوچکتر» و «شریک کوچک تر» در همکاری با چین موافق است. تقریبا از اواسط دهه 2000 در این مورد صحبت میشد، اما جنگ در اوکراین به وضوح نشان داد که روسیه با داشتن نقش "شریک کوچک تر" در همکاری با چین کاملا موافق است که البته شخصا برای من کمی عجیب است.
_ آیا سفر رهبر چین به مسکو واقعاً به معنای ایجاد بلوک مسکو-پکن است؟ به طور کلی، اگر اقدامهای اخیر پکن را در سطح جهانی، از جمله آسیا، خاورمیانه و اروپای شرقی ارزیابی کنیم، آیا می توانیم بگوییم که پکن در تلاش برای تشکیل یک نظم جهانی جدید - احتمالاً دوقطبی - است که در آن در کنار ایالات متحده نقش کلیدی را داشته باشد؟
_ بله، البته، من معتقدم که چین علاقه مند به تشکیل نظم جهانی دوقطبی و احتمالا تک قطبی در آینده است، زیرا بعید میدانم به نقش مشارکت در نظم جهانی دوقطبی بسنده کند. چین علاقه مند به ایفای نقش پیشرو و اصلی در جهان است.
ممکن است چین در کوتاه مدت و میان مدت، تمایل خود را به ایجاد روابط با روسیه (ایجاد بلوک با روسیه) نشان دهد. اما مسئله مهم این است که این روابط چقدر استراتژیک خواهد بود.
واقعیت این است که سفر شی جین پینگ به مسکو از یک سو یک امتیاز برای روسیه محسوب میشود. زیرا در پروتکل دیپلماتیک، طرف میزبان معمولا به عنوان بازیگر مهمتر معرفی میشود. یعنی شی جین پینگ به روسیه آمد و نشان داد که آماده مذاکره بوده و حاضر است روابط با روسیه را به سطح جدیدی برساند. اما در واقع کاملا واضح است که روسیه نقش بسیار ضعیف تری ایفا خواهد کرد و از بسیاری جهات نمی تواند با سطح چین در این روابط برابری کند.
با توجه به اینکه چین به طور فعال در پروژههای تجاری-اقتصادی در اروپای مرکزی و شرقی، بالکان و همچنین ترکیه مشارکت دارد، به تقویت حضور خود در سایر مناطق جهان نیز ادامه خواهد داد.
چین سعی دارد به سمت نظم جهانی دوقطبی و احتمالا نظم جهانی تک قطبی در آینده حرکت کند. اما مقامهای چینی به خوبی می دانند که ساخت یک جهان تک قطبی میتواند علیه چین نیز به کار رود. مانند زمانی که، پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، پاکس آمریکانا[2] وجود داشت، یکی از نکات منفی برای آمریکا این بود که از بسیاری جهات مرکز این جهان تک قطبی بود. به اعتقاد من، چین نمی خواهد اشتباههای اتحاد جماهیر شوروی و یا ایالات متحده را تکرار کند.
_ روابط چین و روسیه را در آسیای مرکزی چگونه ارزیابی می کنید؟ کارشناسان وقتی این روابط را در آسیای مرکزی توصیف می کنند، از عبارتهایی مانند «تقسیم کار» یا نوعی «هماهنگی» استفاده میکنند. در نتیجه سفر شی جین پینگ، روسیه و چین اعلام کردند که تلاش برای واردات انقلابهای رنگی و همچنین مداخله خارجی در امور آسیای مرکزی را نمی پذیرند. این موضوع در بیانیه مشترکی که در وب سایت کرملین منتشر شد، بیان شده است. آیا این می تواند به معنای تلفیق منافع دو طرف در آسیای مرکزی باشد؟ یا هنوز اختلافهایی وجود دارد که طرفها در صدد رفع آن باشند؟ به عبارت دیگر، آیا هماهنگی استراتژیک بین پکن و مسکو در آسیای مرکزی وجود دارد یا هنوز هم رقیب یکدیگر هستند؟
_ قبل از شروع جنگ در اوکراین، من روابط روسیه و چین را در آسیای مرکزی، شراکت رقابتی توصیف می کردم. اما اکنون که پکن نه تنها ضعف اقتصادی، بلکه ضعف نظامی روسیه را به وضوح می بیند، فکر نمی کنم با تقسیم کار یا مشارکت عمیق در آسیای مرکزی که روسیه و چین نقش برابر در آن داشته باشند، موافقت کند.
چین، آسیای مرکزی را منطقه منافع ممتاز برای خود می داند. به اعتقاد من، در گذشته بین روسیه و چین اختلاف نظری وجود نداشت، اما اکنون روسیه در جنگ اوکراین گرفتار شده و در حال حاضر آسیای مرکزی نقش مهمی برای آن ندارد.
_ بیایید در مورد نقش چین در آسیای مرکزی صحبت کنیم. در حال حاضر چه عواملی بر تغییر نقش چین در مسائل تأمین امنیت در آسیای مرکزی تأثیر می گذارد؟
_ من به سه عامل اصلی اشاره می کنم.
اولین عامل، نقش رو به رشد سیاسی، اقتصادی و تجاری چین نه تنها در منطقه، بلکه فراتر از منطقه است. آسیای مرکزی در وهله اول به عنوان یک مرکز لجستیکی بزرگ که به چین اجازه می دهد کالاهای خود را به اتحادیه اروپا و به موازات آن، به سایر کشورهای خاور نزدیک ارسال کند، نقش استراتژیکی برای پروژه راهبردی «یک کمربند و یک جاده» ایفا می کند. بنابراین، اولین و مهمترین عامل، نقش روزافزون چین به عنوان یکی از قدرتهای اصلی اقتصادی است.
دومین عامل اصلی، ضعف بازیگران خارجی است که در منطقه آسیای مرکزی حضور دارند یا قبلا حضور داشتهاند. به عنوان مثال، همانطور که قبلا گفتم، نقش روسیه در آسیای مرکزی از اواخر دهه 1980 کاهش و پس از سال 1991 با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی افزایش یافت. اکنون پس از آغاز جنگ در اوکراین، نقش روسیه مجددا در حال ضعیف شدن است.
دومین بازیگر مهمی که سعی دارد نقش بسیار مهمی در منطقه ایفا کند، آمریکا است. ایالات متحده از تلاش برای افزایش نقش و حضور خود در منطقه آسیای مرکزی دست نمی کشد. اما همان طور که در چندین نمونه دیدیم، ایالات متحده همیشه موفق نبوده و اختلافها و مشکلاتی وجود داشته است.
ترکیه نیز که جاهطلبیهای بزرگی دارد، به طور فعال سعی دارد نقش بیشتری در منطقه آسیای مرکزی ایفا کند. اما توان اقتصادی و همچنین منابع اقتصادی ترکیه و چین با هم قابل مقایسه نیست. بنابراین، با وجود اینکه ترکیه یک کشور مسلمان بوده و دارای برگ برنده ای در منطقه مانند اسلام به عنوان یک دین مشترک است، بازیگر ضعیف تری نسبت به چین است.
چشم انداز توسعه روابط بین اتحادیه اروپا و آسیای مرکزی هم نسبتا مبهم است.
ایران نیز همواره نقش نسبتا فعالی در منطقه آسیای مرکزی، عمدتا در ارتباط با تاجیکستان، ایفا کرده است. اما پتانسیل اقتصادی و نظامی ایران حتی محدودتر از ترکیه بوده و با چین قابل مقایسه نیست. بنابراین، عامل دوم، ضعف یا ضعف نسبی آن دسته از بازیگران سیاسی خارجی است که در آسیای مرکزی حضور داشته یا دارند.
و سومین عامل این است که آسیای مرکزی به عنوان عامل ثبات داخلی برای چین مهم است. زیرا بر کسی پوشیده نیست که چین با جمعیت مسلمان خود مشکل دارد. پکن تا حد زیادی از برخی کشورهای آسیای مرکزی مانند قرقیزستان و تاجیکستان حمایت می کند تا از تنش داخلی جلوگیری کند و اجازه ندهد افکار و روندهای خاص کشورهای آسیای مرکزی به چین سرایت کند. بنابراین، به نظر من، این سه عامل، عوامل اصلی و مهم هستند.
_ این عوامل باعث میشوند که چین هر سال نفوذ خود را در حوزه امنیتی آسیای مرکزی افزایش دهد. به نظر شما، پکن در حوزه امنیت منطقه چه اهدافی را دنبال می کند؟ پیشتر، مثلا 10 سال یا حتی 20 سال پیش که سازمان همکاری شانگهای ایجاد شد، چین هدف مقابله با تهدیدهای امنیتی سنتی مانند تروریسم، افراط گرایی و غیره را دنبال میکرد. این وضعیت امروز چگونه تغییر کرده است؟ آیا اهداف چین در منطقه تغییر کرده است؟ به عنوان مثال، آیا تمایلی از سوی پکن برای تأثیرگذاری بر فرآیندهای سیاسی داخلی از طریق حمایت از آنها، از جمله در حوزه امنیت وجود دارد؟ نظر شما چیست؟
_ من کاملا با شما موافقم. من معتقدم که تهدیدهای سنتی مانند افراط گرایی همچنان نقش مرکزی کلیدی را برای چین در آسیای مرکزی ایفا می کنند.
و در پاسخ به دومین سوال شما باید گفت که چین در حمایت از برخی نیروهای سیاسی در آسیای مرکزی قطعا نقش خاصی را ایفا می کند.
پکن نمیخواهد به طور مستقیم در فرآیندهای سیاسی آسیای مرکزی شرکت کند، زیرا این امر با فلسفه چین مغایرت دارد. در واقع اساسا چین علاقه مند به حمایت از مقامهای موجود در آسیای مرکزی است (نه تنها در منطقه آسیای مرکزی، بلکه در روسیه).
پکن علاقه مند به ثبات در این منطقه بوده و تمایل ندارد هیچ تغییر چشمگیری در فضای سیاسی آسیای مرکزی، که بتواند بر سرمایه گذاریهای چین یا چشم اندازهای سرمایه گذاریها و کسب و کارهای چین در منطقه تأثیر منفی بگذارد، صورت بگیرد. بنابراین، ترجیح میدهد نخبگان سیاسی که روی کار هستند، همچنان قدرت را در دست داشته باشند. زیرا این امر به چین تضمین می دهد که هیچ تغییر چشمگیر و جدی در فضای سیاسی صورت نگیرد. این یکی از عوامل اصلی توسعه اقتصادی است.
_ چین از چه ابزارهایی برای گسترش نفوذ خود در حوزه امنیت آسیای مرکزی استفاده می کند؟ شما اشاره کردید که پکن از شرکت های نظامی خصوصی برای محافظت بهتر از سرمایه گذاریها و شهروندان خود در جمهوریهای آسیای مرکزی استفاده میکند. لطفا در این مورد بیشتر توضیح دهید.
_ اولین نکتهای که می خواهم بر آن تاکید کنم این است که بین شرکتهای نظامی خصوصی و شرکتهای امنیتی خصوصی تفاوت زیادی وجود دارد. چین هیچ شرکت نظامی خصوصی ندارد. اما قانونی که در سال 2009 در چین تصویب و سپس اصلاحات مختلفی به آن وارد شد، فعالیت شرکتهای امنیتی خصوصی را مجاز کرده است.
در حال حاضر، مباحثی بین حامیان و مخالفان تبدیل شرکتهای امنیتی خصوصی به شرکتهای امنیتی و نظامی خصوصی به سبک غربی وجود دارد. طبقه سیاسی چین نسبت به ظهور گروههای مسلح بالقوه، گروههای مسلح و آموزش دیدهای که بتوانند مانند روسیه، الگوی توسعه شرکت های امنیتی و نظامی خصوصی غربی را پیاده کنند، بسیار حساس است. بنابراین، چین در منطقه آسیای مرکزی از شرکتهای امنیتی خصوصی استفاده میکند و هیچ نشانه یا دلیلی وجود ندارد که بگوییم این شرکتهای امنیتی خصوصی در آینده نزدیک به شرکتهای نظامی خصوصی تبدیل خواهند شد. این اولین نکتهای است که می خواستم به آن اشاره کنم.
دومین نکته این است که در حال حاضر، حداقل بر اساس تحقیقات من، شرکتهای امنیتی خصوصی چینی بویژه در قرقیزستان گسترش یافته اند. در مابقی کشورهای آسیای مرکزی، یا خود چین سعی دارد از شرکتهای امنیتی خصوصی استفاده نکند، یا رهبران محلی حتی نسبت به چشمانداز ظهور شرکتهای امنیتی خصوصی غیرمسلح چینی هم، بسیار محتاط هستند. وجود شرکتهای امنیتی خصوصی در تاجیکستان منطقی نیست، زیرا چین در حال حاضر در خاک تاجیکستان حضور دارد، بنابراین حضور شرکتهای امنیتی خصوصی کاملا غیرضروری است.
در قزاقستان و در زمان نورسلطان نظربایف، نخبگان سیاسی بوضوح با وجود شرکتهای امنیتی خصوصی چینی مخالفت کردند، بنابراین این موضوع حتی در دستور کار هم قرار نگرفت. صحبت هایی در این مورد صورت گرفت، اما نخبگان قزاقستان به شدت با ایجاد شرکتهای امنیتی خصوصی چینی مخالف بودند.
این اقدام در ازبکستان نیز منطقی نیست. زیرا علیرغم اصلاحات خاص، ازبکستان همچنان یک کشور تحت کنترل بوده، ارتش، پلیس و ساختارهای امنیتی نسبتا قوی داشته و علاقهای به حضور شرکتهای امنیتی خصوصی ندارد.
ترکمنستان نیز کشوری بسیار بسته است. شایعاتی مبنی بر اینکه چین می خواهد نمایندگان شرکتهای خصوصی امنیتی خود را به ترکمنستان بفرستد منتشر شد، اما این شایعات به جایی نرسید.
بنابراین، تنها قرقیزستان میزبان شرکتهای امنیتی خصوصی چین است. اما اطلاعات در این مورد کاملا محفوظ است. مقامهای قرقیزستان نمی خواهند در این مورد صحبت کنند، چرا که قرقیزستان یکی از دموکراتیک ترین کشورهای آسیای مرکزی بوده و مردم آن بسیار پرشور و هدفمند هستند. در قرقیزستان علیرغم حجم عظیم سرمایه گذاریهای پکن و با وجود بدهی دولتی هنگفت به چین، در سال 2019 مظاهر خاصی از چین ستیزی نمایان شد. به طوری که این سال در منابع محلی سال چین ستیزی نامیده شد. یعنی اعتراضهایی علیه چین و شرکتهای چینی که بخشهای خاصی از اقتصاد قرقیزستان را تسخیر کرده بودند، صورت گرفت. بنابراین، اطلاعات مربوط به شرکتهای امنیتی خصوصی می تواند تأثیر بسیار منفی بر فضای سیاسی داخلی داشته باشد و به مشکلات سیاسی داخلی خاصی در قرقیزستان منجر شود.
با وجود این، شرکتهای امنیتی خصوصی چین در قرقیزستان وجود دارند. آنها بیشتر به حفاظت از تاسیسات استخراج طلا میپردازند. البته طبق تحقیقات من، بیش از 5-6 شرکت امنیتی خصوصی چینی در قرقیزستان وجود ندارند. پرسنل آنها به احتمال زیاد غیرمسلح هستند، زیرا اکثر این شرکتهای امنیتی خصوصی به جز در موارد معدود، اجازه حمل سلاح به خارج از کشور را ندارند.
در حال حاضر، شرکتهای امنیتی خصوصی چینی نقش زیادی در امنیت سرمایه گذاریها و شهروندان چینی در آسیای مرکزی ندارند. اما این امر ممکن است در آینده تغییر کند. زیرا با تضعیف نقش روسیه در آسیای مرکزی، چین ممکن است از شرکتهای امنیتی خصوصی خود نه تنها برای اهداف مورد نظر خود (یعنی برای محافظت از جان پرسنل چینی و همچنین محافظت از جان چینیها در قرقیزستان و دیگر کشورهای آسیای مرکزی)، بلکه برای محافظت از ابزار تولید، سرمایه، املاک و مستغلات و غیره استفاده کند. شرکتهای امنیتی خصوصی چینی ممکن است در حوزههای غیر سنتیتر، به عنوان مثال، برای جمعآوری اطلاعات نیز مورد استفاده قرار گیرند.
_ با توجه به ساختار سیاسی چین، این شرکتهای امنیتی خصوصی تا چه حد مستقل بوده و به دولت وابسته نیستند؟ به عنوان مثال، آیا چنین شرکتهای امنیتی خصوصی در خود چین فعالیت می کنند؟ این شرکتها بر چه اساسی در آسیای مرکزی بویژه در قرقیزستان فعالیت می کنند؟ چه اختیارهایی دارند؟ به عنوان مثال، چه عواملی کشورهای منطقه را وادار می کند تا به شرکتهای امنیتی خصوصی چینی اجازه فعالیت در کشورهایشان را بدهند؟
بر اساس تحقیقات من، نمی توان در مورد یک مولفه خاص در اینجا صحبت کرد. شرکتهای امنیتی خصوصی در جمهوری خلق چین از دولت جدا نیستند. بسیاری از حقایق این امر را ثابت کرده اند. اولا، اگر به مدیران اکثر این شرکتها نگاه کنیم، میبینیم که همه آنها وابسته به حزب کمونیست چین و وابسته به بزرگترین بانکها و ساختارهای چینی هستند که توسط حزب کمونیست چین کنترل میشوند. اگر به پرسنلی که شرکتهای امنیتی خصوصی استخدام میکنند نگاهی بیندازیم، نیز میبینیم که اکثر آنها نمایندگان ساختارهای دولتی مختلف اند که کاملا تحت حمایت دولت چین هستند.
تمام شرکتهای امنیتی خصوصی که در خارج از کشور کار میکنند، سعی دارند افراد حرفه ای سطح بالا را استخدام کنند. اگر به رهبران این شرکتها نگاه کنیم، میبینیم که همه، نه تنها اعضای حزب کمونیست چین هستند، بلکه در ساختارهای دولتی چین نیز کار کرده اند و تمام ساختارهای دولتی به طور مستقیم توسط حزب کمونیست چین کنترل میشوند.
_ شرکتهای امنیتی خصوصی بر چه اساسی در منطقه کار می کنند؟ چه اختیارهایی دارند؟ و چه عواملی کشورهای منطقه را تحت فشار قرار می دهد تا به شرکت های امنیتی خصوصی چینی اجازه فعالیت بدهند؟
این یک سوال بسیار مهم است، اما، متاسفانه، اطلاعات بسیار کمی در مورد این موضوع وجود دارد. من دقیقا همین سوال را از یکی از کارشناسان آسیای مرکزی پرسیدم.
اساس کار آنها در آسیای مرکزی شاید توافق با محافل حاکم و نخبگان سیاسی کشورهای آسیای مرکزی و بویژه قرقیزستان باشد.
طبق اطلاعاتی که از منابع مختلف دریافت کردم، گویا یک توافق مستقیم بین نخبگان سیاسی قرقیزستان و جمهوری خلق چین در این زمینه وجود دارد. اکثر نمایندگان شرکتهای خصوصی امنیتی چینی در قرقیزستان یا در سایر جمهوریهای آسیای مرکزی، همگی پرسنل غیرمسلح هستند. آنها فقط برای محافظت از شهروندان یا اموال خود تلاش میکنند. هنوز درگیری مستقیمی صورت نگرفته است که ببینم دولت چین به این موضوع چه واکنشی نشان می دهد.
اخیرا در یکی از مناطق جمهوری آفریقای مرکزی در نتیجه حمله افراط گرایان، چندین کارگر چینی کشته شدند. ما دقیقا نمی دانیم چه کسی این حمله را انجام داده است. دولت چین با لفاظیهای وحشتناکی در مورد این موضوع صحبت کرده است، اما تاکنون هیچ اقدام دیگری صورت نگرفته است.
_ با نگاهی به آینده، شما احتمال دخالت چین را در درگیری های منطقه ای آسیای مرکزی به عنوان یک ناظر یا با نقشی دیگر چگونه ارزیابی می کنید؟
از یک سو، مداخله چین به عنوان ناظر یا واسطه در درگیریهای منطقه ای آسیای مرکزی اعتبار و وجهه آن را در عرصه بین المللی افزایش می دهد. اما از سوی دیگر این امر تعهدهای خاصی را نیز به چین تحمیل میکند. بسیاری از این درگیریها قومی-مذهبی هستند و همچنین ما می دانیم که مشکلاتی بین چین و بسیاری از کشورهای آسیای مرکزی در این زمینه وجود دارد. بین آنها عدم توافق خاصی در ارتباط با وضعیت اویغورها و جمعیت اسلامی چین وجود دارد، بنابراین این امر می تواند اختلافها را عمیق تر کند. بسیاری از این درگیریها به دوران شوروی یا حتی قبل از شوروی باز می گردد.
بنابراین، احتمال اینکه چین بتواند با موفقیت این مشکلات را حل کند، بسیار کم است. چین با مداخله در حل مشکلات آسیای مرکزی و تلاش برای ایفای نقش میانجی یا صلحجو در منطقه آسیای مرکزی، این ریسک را میپذیرد که وجهه خود را خراب کند. بنابراین چین مجبور است یک طرف را انتخاب کند. این دقیقا همان چیزی است که چین سعی دارد در جنگ اوکراین نشان دهد. از یک سو به نظر میرسد چین از روسیه حمایت میکند، اما از سوی دیگر، از نظر اقتصادی و تجاری میبینیم بسیاری از کارهایی که چین انجام میدهد مشابه سیاست تحریمی کشورهای غربی است.
از سوی دیگر، جمهوریهای آسیای مرکزی به چین به عنوان نیرویی نگاه خواهند کرد که شاید بتواند بسیاری از درگیریهای طولانی مدت را در منطقه حل کند و چین نیز برای مداخله در حل این مشکلات، باید یک طرف درگیری را انتخاب کند. محتمل ترین نتیجه این خواهد بود که چین برای خود در منطقه آسیای مرکزی دشمنان بسیار بیشتری بتراشد و نتواند نقشی را که می خواهد ایفا کند.
_ در شرایط کنونی، کشورهای آسیای مرکزی باید به کدام سمت حرکت کنند؟ از یک سو، شما امروز اشاره کردید که نقش و نفوذ روسیه در منطقه بویژه در مسائل امنیتی به طور اجتناب ناپذیری رو به کاهش است. از سوی دیگر، چین تلاش خواهد کرد این خلاء را پر کند. نقش ایالات متحده و سایر بازیگران مانند ترکیه و ایران نیز همچنان کم رنگ است. جمهوری های نوپای آسیای مرکزی در این شرایط چه باید بکنند؟
شما می دانید، آسیای مرکزی یک منطقه کلان و بسیار بزرگ بوده و کشورهای آن بسیار متفاوت هستند.
به عنوان مثال در مورد قزاقستان باید گفت که این کشور اکنون بین دو آتش قرار دارد. از یک سو، روسیه را می بینیم که پس از سال 2014، بیشتر و بیشتر به شعارهای ضد قزاق پایبند شده و همانطور که در اوکراین و گرجستان دیدیم، این امر می تواند به الحاق این سرزمین منجر شود. از سوی دیگر چین قرار دارد که از نظر اقتصادی با هیچ بازیگری در منطقه قابل مقایسه نیست و با جمعیت مسلمان خود نیز مشکل دارد. بنابراین به نظر من، بهینه ترین و ایده آل ترین تصمیم برای قزاقستان و همچنین برای سایر کشورهای آسیای مرکزی حفظ تعادل با همه بازیگران است.
توصیه من این است که فاصله خاص با روسیه رعایت شود. در حال حاضر، روسیه نه برای قزاقستان و نه برای سایر کشورهای آسیای مرکزی خطر جدی ایجاد نمیکند. اما با گذشت زمان، بویژه پس از پایان جنگ در اوکراین، ممکن است این موضوع در دستور کار روسیه قرار گیرد. روسیه برای حل مشکلات سیاسی و اقتصادی داخلی خود نیازمند جنگهای کوچک پیروزمندانه است. و کشور بعدی که روسیه هدف قرار خواهد داد، یا یکی از کشورهای قفقاز جنوبی است و یا یکی از کشورهای آسیای مرکزی با جمعیت بزرگ روس زبان. بنابراین، بهترین گزینه، ایجاد تعادل بین چین و کشورهای غربی (در صورت که بخواهند در آسیای مرکزی مداخله کنند) خواهد بود.
به عنوان بدترین سناریو، در صورت عدم حمایت کشورهای غربی، شاید همکاری نظامی-سیاسی و تجاری-اقتصادی با چین در سطح بالاتر به عنوان یک گزینه قابل قبول برای کشورهای آسیای مرکزی، بتواند راهگشا باشد. زیرا به نظر من چین قصد الحاق سرزمین های کشورهای منطقه آسیای مرکزی را ندارد. اما روسیه چنین نیازهایی دارد. ما قبلا چنین رفتاری را از مسکو دیده ایم.
انتهای مطلب/
[1] سرگئی سوخانکین، عضو ارشد موسسه جیمزتاون و مشاور Gulf State Analytics (واشنگتن دی سی) است. وی مدرک دکترای فلسفه خود را در رشته تاریخ مدرن سیاسی و اجتماعی از دانشگاه خودگردان بارسلونا دریافت کرد. حوزههای مورد علاقه او شامل کالینینگراد و منطقه دریای بالتیک و همچنین موضوعاتی مانند امنیت اطلاعاتی و سایبری روسیه، منطقه قطب شمال و توسعه شرکتهای نظامی خصوصی روسی پس از شروع جنگ داخلی در سوریه میشود (https:// jamestown.org/analyst/sergey-sukhankin/ ).
[2] پاکس امریکانا (انگلیسی: Pax Americana)(معادل لاتین "صلح آمریکایی") لفظی است در خصوص مفهوم صلح نسبی در نیمکره غربی و بعدتر در کل جهان در نتیجهٔ برتری قدرت ایالات متحده آمریکا که از میانهٔ قرن بیستم شروع شد.
«این متن در راستای اطلاع رسانی و انعكاس نظرات تحليلگران و منابع مختلف منتشر شده است و انتشار آن الزاما به معنای تأیید تمامی محتوا از سوی "موسسه مطالعات راهبردی شرق" نیست.»