یکی از نگرانیهای مهم چین در مورد افغانستان، فعالیت شبه نظامیان اسلام گرا و بخصوص ظهور داعش خراسان است. طبق گزارش سازمان ملل، این گروه یک «تیم اویغور» ویژه ایجاد کرده است که گفته میشود در حال حاضر، 40 تا 50 شبه نظامی اویغور وابسته به داعش خراسان، تنها در ولایت نورستان حضور دارند. اخیرا این گروه اعلام کرده است که قصد دارد عملیاتهای خود را در خاک چین گسترش دهد و در همین راستا، برای انگیزه بخشی به نیروها، تمرکز خود را روی سیاستهای چین در «سین کیانگ» چند برابر کرده است.
مطالعات شرق/
اغلب نظراتی که درباره راهبرد چین در افغانستان داده میشود، مبتنی بر یک الگوی تفکر صفر و یک است. تقریبا یک سال پس از تسلط طالبان بر افغانستان، این کشور بیش از پیش درگیر بحرانهای انسانی و اقتصادی شده است. اما وقتی مسئله محاسبات چین به میان میآید، اوضاع کمی پیچیده شده و به نظر میرسد که نتیجه سنتی حاصل جمع صفر به چالش کشیده میشود. در حالی که چین به عنوان یک رهبر جهانی عمل نکرده و ترجیح میدهد وارد یک نوع تعامل گزینشی شود، ممکن است بتواند بدون نیاز به تغییر رویکرد خود، اهدافش را در افغانستان محقق کند.
منافع پکن در افغانستان معمولا مبتنی بر دغدغههای امنیتی داخلی آن بوده که این مسئله در روابط عمل گرایانه چند ده ساله چین با طالبان قابل مشاهده بوده است. در واقع، پکن همواره متوجه این موضوع بوده است که افغانستان تحت کنترل طالبان میتواند چه پیامدهایی امنیتی بالقوهای برای چین در پی داشته باشد، به خصوص در باب مسئله شبه نظامیگری نیروهای اسلامگرا.
اما باید توجه داشت که رویکرد پکن در قبال سایر کشورها نیز معمولا بر همین اساس بوده، به نحوی که سیاست خارجی آن قبل از هر چیز به امنیت داخلی آن، گره خورده است. همین مسئله توضیح میدهد که چرا اهداف سیاسی برای چین مهمتر از منافع اقتصادی بوده است.
به نظر میرسد که رویکرد چین در قبال افغانستان نیز چندان متفاوت از این مقوله نمیباشد. با توجه به مخاطرات بالای امنیتی و حضور شبه نظامیان اویغور در افغانستان، میشد انتظار داشت که ماههای پس از سلطه طالبان بر افغانستان، به یک مطالعه موردی درباره تغییر رفتار پکن و درگیر شدن بیشتر آن با همسایه غربیاش بدل شود. اما پکن در عوض، همچنان به رویکرد سنتی خود در قبال مسئله تعاملات بین المللی و سیاست حل مناقشه متعهد مانده است، مثل سیاست اعلامی از سوی پکن درباره اصل عدم مداخله، مذاکره با همه طرفها و تلاش برای تقویت ثبات از طریق تعاملات اقتصادی. در واقع، چین قبلا همه این اقدامات را در سایر کشورها نیز انجام داده است.
لذا به نظر میرشد که تمرکز مداوم روی مسئله پیوند افغانستان ـ چین، بیشتر مبتنی بر پتانسیلهای تحقق نیافته این رابطه باشد تا واقعیت. این مسئله را میتوان تا حدودی به نظر متفکران چینی هم ارتباط داد؛ در سال 2012، «وان جی. سی» پژوهشگر برجسته چینی، در راهبرد «حرکت به سمت غرب» خود عنوان کرد که پکن باید تمرکز خود را معطوف به گسترش نفوذ و تعاملاش در آسیای مرکزی کند، جایی که بتواند از رقابتهای شدید ژئوپلتیکی با ایالات متحده رها شود. در همین راستا، افغانستان نقش مهمی داشته و در واقع، بستری برای دسترسی چین به آسیای مرکزی بزرگتر خواهد بود. علاوه بر این، عده دیگری بر این باورند که خروج آمریکا از افغانستان فرصتی را به دست چین میدهد تا با گسترش نفوذ خود و ایفای نقشی شبیه به ایالات متحده، ایده رهبری خود را به نمایش بگذارد.
اما به رغم همه اینها، باید گفت که پکن همچنان تمایلی ندارد تا تبدیل به یک رهبر در افغانستان شود. چند دلیل برای این رویکرد وجود دارد. اما نکته مهم این است که چین یک رهبر نیست؛ موضوعی که در بسیاری از تحلیلها به آن اشاره شده و ابراز امیدواری میشود که پکن در نهایت ردای رهبری را به تن کند. عملکرد گذشته چین حکایت از آن دارد که این کشور ترجیح میدهد تا مسئولیت را به بازیگران محلی محول کرده و هر جا بتواند، از راهبرد «متوازن کننده» استفاده کند. براساس این رویکرد، میتوان نحوه تعامل چین را با افغانستان در آینده پیش بینی کرد، چه طالبان در قدرت باشد و چه نباشد.
نحوع تعامل چین را میتوان نوعی تعامل گزینشی دانست. این کشور طی دو دهه گذشته با طالبان تعامل داشته است و در عین حال، جایگاه اقتصادی خود را نیز در این کشور در سایه دولت جمهوری ارتقا داده است. با این حال، چینیها همچنان از حمایت آشکار از این گروه اجتناب کرده و میکنند و به احتمال زیاد، مراقب نحوه ارسال داراییهای خود به افغانستان در آینده نزدیک خواهند بود.
باید گفت، تصویر ایجاد شده از افغانستان برای پکن، در مدت یک ساله تسلط طالبان بر این کشور، یک تصویر درهم آمیخته بوده است. در وهله اول، چنین به نظر میرسد که طالبان در وعده خود برای مهار شبه نظامیان اویغور صادق بوده است. طبق گزارش اخیر سازمان ملل درباره افغانستان که اواخر ماه می منتشر شد، طالبان به شکل فعالانهای اعضای «حزب اسلامی ترکستان» را که یک گروه اسلامگرای اویغور است، برای «حفاظت و مهار این گروه»، از مرز چین دور کرده است. در گزارشهای قبلی سازمان ملل نیز آمده است که این جنگجویان از مقر سابق خود در بدخشان، به بغلان، تخار و دیگر ولایات منتقل شدهاند.
هنوز مشخص نیست که این حرکت طالبان تا چه اندازه یک اقدام واقعی در جهت مهار این گروه و جلب رضایت چین بوده است. اما نشانههایی وجود دارد دال بر اینکه، انجام این کار به نفع آنها است. طالبان از چین خواسته است تا همکاری اقتصادی و سیاسی خود را در افغانستان گسترش دهد، به نحوی که حتی رهبری طالبان، پکن را «شریک اصلی» خود دانسته است. این نشان میدهد که این فرصت وجود دارد تا پکن بتواند بدون ایجاد تغییر خاصی در رویکرد خود، اهدافش را در افغانستان محقق کند. چنین به نظر میرسد که طالبان هیچ گزینه دیگری به جز نزدیک شدن به چین، به عنوان نان آور اصلیاش، ندارد.
در این بین، سرعت چین برای ورود به بحث همکاری نیز قابل توجه بوده است. پیش از این در سپتامبر 2021، مجله دولتی «گلوبال تایمز» عنوان کرد که استخراج معادن، از جمله سرمایهگذاری چین در پروژههای معدنی محلی، راهی برای تقویت روند بازسازی افغانستان پسا جنگ است. تنها چند ماه بعد، مقامات عنوان کردند که عملیاتها در پروژه «مس عینک» ولایت لوگر (که جزو سرمایهگذاریهای بزرگ چین است) ماه سپتامبر از سر گرفته شده است. این خبر احتمالا اشاره به ادامه روند مذاکرات دارد چون این معدن هنوز فعال نبوده و به گفته مقامات، کار استخراج قرار است از بهار 2023 آغاز شود. آخرین گزارشهای منتشر شده در ماه فوریه نیز حکایت از آن دارند که چین تمایل به دسترسی به منابع لیتیوم را دارد که البته جزئیات این خبر هنوز مشخص نیست.
در همین حال، به رغم برخی نشانههای مثبت برای چین، تهدیدهایی نیز پیش روی این کشور قرار دارد. بار دیگر، این تهدیدها مربوط میشود به فعالیت شبه نظامیان اسلام گرا و بخصوص ظهور داعش خراسان. در ماههای اخیر، داعش خراسان نه تنها به لحاظ اندازه رشد داشته بلکه مهمتر از آن، به شکل فعالی شروع به جذب شبه نظامیان اویغور کرده و تبلیغات خود را روی چین متمرکز کرده است. طبق گزارش سازمان ملل، این گروه یک «تیم اویغور» ویژه ایجاد کرده است که گفته میشود در حال حاضر، 40 تا 50 شبه نظامی اویغور وابسته به داعش خراسان، تنها در ولایت نورستان حضور دارند. اخیرا این گروه اعلام کرده است که قصد دارد عملیاتهای خود را در خاک چین گسترش دهد و در همین راستا، برای انگیزه بخشی به نیروها، تمرکز خود را روی سیاستهای چین در «سین کیانگ» چند برابر کرده است.
انتهای مطلب/
«این متن در راستای اطلاع رسانی و انعكاس نظرات تحليلگران و منابع مختلف منتشر شده است و انتشار آن الزاما به معنای تأیید تمامی محتوا از سوی "موسسه مطالعات راهبردی شرق" نیست.»