فعالیت ها و نفوذ چین در آسیای مرکزی و جنوبی/ راهکارهایی برای آمریکا
در طول سالها، چین متوجه شده که نمیتواند تنها به تضمینهای امنیتی روسیه یا ایالات متحده برای محافظت از مرزهای خود با افغانستان تکیه کند. از این رو، چین در سال 2017، ساخت تأسیسات نظامی را در تاجیکستان در نزدیکی کریدور واخان آغاز کرد.
نگرانی امنیتی اصلی چین مربوط به تهدیدهای احتمالی جنبش اسلامی نسبتا کوچک ترکستان شرقی است، این گروه به دنبال آزادسازی استان سین کیانگ و مردم اویغور از کنترل دولت چین و برقراری یک رژیم اسلامی است.
مطالعات شرق/
نویسنده: جنیفر مرتازشویلی*
چکیده:
_ انگیزه چین در افغانستان در درجه اول منافع امنیتی است. این کشور نمیخواهد تروریسم یا فعالیتهای افراطی از افغانستان به چین انتقال یابد و میخواهد از بیثبات شدن منطقه در اثر تروریسم جلوگیری کند.
_ نگرانی امنیتی اصلی چین مربوط به تهدیدهای احتمالی جنبش اسلامی نسبتا کوچک ترکستان شرقی است، این گروه به دنبال آزادسازی استان سین کیانگ و مردم اویغور از کنترل دولت چین و برقراری یک رژیم اسلامی است.
_ روسیه و چین در جلوگیری از تروریسم و افراط گرایی خشونت آمیز دارای منافع امنیتی متقابل قوی در افغانستان هستند. با این حال، اعتبار روسیه به عنوان یک شریک امنیتی در منطقه پس از عملکرد ضعیف این کشور در هالهای از ابهام قرار دارد.
_ با توجه به عدم تعامل ایالات متحده با طالبان و همچنین داشتن روابط پرتنش با چین و تحریم روسیه، گزینههای سیاسی محدودی در این منطقه پیشروی آن کشور قرار دارد. این امر با از دست دادن اعتبار ایالات متحده در سراسر منطقه به دلیل نتیجه فاجعه بار جنگ ایالات متحده در افغانستان همراه است.
_ راه حل بالقوه برای رفع بن بست امریکا در منطقه این است که این کشور از طریق حمایتهای اقتصادی بیشتر و ابزارهای ارتباط منطقهای برای دستیابی به نتایج مثبت از این منطقه، پشتیبانی کند زیرا همسایگان افغانستان به دنبال متعادل کردن نفوذ و تأثیر سایر بازیگران هستند.
_ اگرچه چین مشوقها و انگیزههای اقتصادی را در مقابل طالبان قرار میدهد، اما این کار را بیش از همه برای گرفتن تضمینهای امنیتی لازم از آنها، انجام می دهد. زیرا تصور این است که فقر میتواند باعث بیثباتی در افغانستان شود.
1- منافع چین در افغانستان
خروج ایالات متحده از افغانستان در تابستان 2021 باعث سقوط جمهوری اسلامی افغانستان به رهبری رئیس جمهور اشرف غنی شد. بدین ترتیب روند آمریکاییزدایی از امنیت در آسیای مرکزی/جنوبی به فرصت جدیدی برای قدرتهای منطقهای و همسایگان افغانستان تبدیل و باعث خواهد شد آنها استراتژیهای امنیتی فعالتری در منطقه در پیش بگیرند.
فروپاشی جمهوریت در افغانستان نیازمند اقدام فوری کشورهای منطقه و همسایگان افغانستان برای مقابله با حاکمان جدیدی بود که کابل را تسخیر کردند. برای چین و دیگر کشورهای هم مرز با افغانستان، برخورد با این رهبران جدید، یعنی طالبان یک ضرورت محسوب میشد.
با وجود این که چین به طور فعال با طالبان در تعامل است، این تعامل نباید با حمایت اشتباه گرفته شود. قدرتهای منطقهای و همسایگان افغانستان چارهای جز تعامل با رژیم موجود ندارند. همین را میتوان در مورد کشورهای دیگر مانند روسیه، ازبکستان و تا حدودی ایران نیز گفت. این کشورها با استراتژی ایالات متحده در افغانستان، به ویژه در سالهای اولیه پس از 2001، همسو بودند و تا حد زیادی از آن حمایت کردند. آنها از اهداف و مقاصد ایالات متحده و دولت افغانستان در کابل پشتیبانی کردند. هیچ یک از این کشورها تمایلی به واگذاری مجدد قدرت در افغانستان به طالبان نداشتند. زیرا آن را جنبشی حامی تروریسم و افراطگرایی میدانستند.
با وجود این حمایت، ایالات متحده نتوانست به اهداف سیاسی یا نظامی خود در افغانستان دست یابد. در عوض، حضور ایالات متحده و حکومتداری ضعیف دولت در افغانستان، باعث شورش طالبان و در نتیجه موجب هرج و مرج و بینظمی در افغانستان شد. حضور ایالات متحده در افغانستان هر چه بیشتر ادامه یافت، این کشور بی ثباتتر شد. بیثباتی حادی که سالهای متمادی بویژه پس از سال 2014 و توقف عملیات نظامی ایالات متحده در افغانستان وجود داشت، به سختی میتوان نادیده گرفت. این وضعیت به ویژه در شمال افغانستان چالش برانگیز شد؛ زیرا بیش از یک سوم جمعیت این منطقه قبل از فروپاشی دولت مهاجرت کردند یا در داخل کشور آواره شدند. خشونت در هر گوشه از کشور، به ویژه در شمال که طالبان قبلاً در آن حضور چندانی نداشتند، به شدت افزایش یافت. در شرایطی که درگیری در جنوب و شرق افغانستان سالها مهار شده بود، گسترش آن به شمال افغانستان، همسایگان قدرتمندتر این کشور، بهویژه چین، روسیه، ایران و ازبکستان را نگران کرد.
مداخله ایالات متحده در افغانستان به تدریج به جای ایجاد ثبات، باعث رشد گروههای تروریستی از جمله شاخه خراسان گروه داعش (IS-K) شد. چین این بیثباتی فزاینده در شمال را به منزله ایجاد فضای مناسب برای گروههای تروریستی مانند جنبش اسلامی ترکستان شرقی اویغور (ETIM) میدانست. این گروه به تحریک تجزیهطلبی و انجام حملات تروریستی در داخل چین متهم است.
از اوت 2021، حفظ امنیت و ترس از افراطگرایی خشونتآمیز، سیاست چین در قبال طالبان را شکل داده است. چین یک هدف اساسی در افغانستان دارد که شامل جلوگیری از تروریسم و افراط گرایی خشونتآمیز و بیثبات کردن منطقه است. به طور خاص، این کشور نگران انتقال احتمالی افراط گرایی اسلامی از افغانستان به غرب چین و منطقه خودمختار سین کیانگ است. چین همچنین نگران است که افغانستان بیثبات زمینه مساعدی را برای جنبش ترکستان شرقی یا سایر گروههایی فراهم کند که میخواهند از افغانستان به عنوان پایگاه خود استفاده کنند.
در حالی که در رسانههای غربی در مورد جاهطلبیهای چین برای اعمال نفوذ قابل توجه در افغانستان و تضمین سرمایهگذاری در آن کشور مطالب زیادی انتشار یافته، چین تأکید دارد که افغانستان همچنان برای سرمایه گذاری یک گزینه مخاطرهآمیز محسوب می شود. چین برخی از سرمایهگذاریهای خود را در افغانستان حفظ میکند، اما این پروژهها با مشکلاتی مواجه بوده و عمدتا سالها متوقف شدهاند. از برجستهترین این پروژهها، معدن مس عینک در استان وردک در مرکز افغانستان بود. این پروژه سالها با خشونت و بیثباتی مواجه شد. گرچه طالبان اکنون به مشارکت در این پروژه علاقه مند است اما چین میداند که شروع مجدد این پروژه به امنیت نیاز دارد. با توجه به رشد داعش و شکافهای فزاینده در درون طالبان، توانایی طالبان در فراهم کردن امنیت لازم، همچنان مورد تردید است.
2- نگرانی های امنیتی چین در افغانستان
چین چهار نگرانی امنیتی اصلی به شرح ذیل دارد که باعث تعامل این کشور در افغانستان می شود. با این حال، منافع امنیتی جدی چین حول موضوع جنگجویان خارجی و ناآرامی های احتمالی از سوی اویغورها می چرخد.
اول، چین می خواهد مطمئن شود که افغانستان دارای یک دولت کارآمد است. طالبان، بدون وجود دولتی در کابل که بتواند قدرت خود را در سراسر کشور به نمایش بگذارد و انحصار استفاده از زور را حفظ کند، نمیتواند تضمینهای امنیتی خود را در قبال چین و سایر همسایگان برآورده کند. این بدان معناست که این کشورها در برابر بیثباتی احتمالی و پیامدهای فرامرزی آن (فراگیری خشونت یا تروریسم) آسیبپذیر خواهند بود. ناتوانی دولت قبلی در فراهم کردن چنین نظمی، عاملی بود که چین را تشویق کرد تا در وهله اول مذاکره با طالبان را آغاز کند. چین، طالبان را به عنوان یک دولت به رسمیت نشناخته، اما به آنها اجازه داده تا در سفارت افغانستان در پکن وارد شوند و این امر گامی در جهت به رسمیت شناختن طالبان است.
دوم، چین میخواهد اطمینان یابد که مرزهایش با افغانستان امن است تا از ورود افراطگرایان جنگجو به خاک کشورش جلوگیری کند. برای انجام این کار، افغانستان نه تنها به طالبان بلکه همچنین به مقررات امنیتی تاجیکستان و پاکستان متکی است. چین در این زمینه خود را متکی به روسیه و سازمان پیمان امنیت جمعی (CSTO) میبیند که یک پایگاه نظامی در جنوب تاجیکستان دارد. روسیه این پایگاه را در تاجیکستان ایجاد کرد تا از دولت نوپای امامعلی رحمان در زمانی که او در تلاش برای تحکیم قدرت در طول جنگ داخلی تاجیکستان (1992-1997) بود، حمایت کند. این پایگاه، از آن زمان تا کنون بر جای مانده است. روسیه میگوید که سربازانش آماده پاسخ به تهدیدها و چالشهای احتمالی ناشی از افغانستان ... و شناسایی و خنثی کردن هستههای تروریستی افراطی هستند که قصد تجاوز به مرزهای تاجیکستان را دارند.
سوم، هدف چین این است که اطمینان یابد طالبان به از بین بردن گروههای شبه نظامی اویغور فعال در داخل خاک افغانستان تمایل دارد. تأکید بر این نکته مهم است که چین در مورد تهدید و دخالت اویغورها در سازمانهای تروریستی اغراق کرده است. این کشور از شبح و کابوس جداییطلبی اسلامی برای سرکوب و زندانی کردن میلیون ها اویغور در چین استفاده کرده است. در جولای 2021، اندکی قبل از فروپاشی دولت کابل، رهبران طالبان به چین قول دادند که اجازه نخواهند داد جنگجویان خارجی از افغانستان به عنوان یک پایگاه برای حمله به چین استفاده کنند.
در ماههای پس از به قدرت رسیدن طالبان، نشانههایی ظاهر شد که دولت طالبان درخواستهای چین را برای مقابله با گروههای مسلح اویغور و تلاش برای نظارت بر فعالیتهای این گروه جدی گرفت و آنها را از ولایت بدخشان در شمال شرق (نزدیک به مرز چین) به استانهای بغلان و تخار در مرکز افغانستان منتقل کرد. با این حال، هیچ مدرکی وجود ندارد که رهبران طالبان جنگجویان اویغور را به بازداشتگاه چین منتقل کرده باشند. مشخص نیست که آیا پس از این حرکت اولیه، تلاش مستمر برای جابهجایی یا سرکوب این جنگجوها صورت گرفته و تحرکات آنها به خوبی تحت نظارت چین قرار گرفته است یا خیر. علاوه براین، برخی گزارشها حاکی از آن است که تلاشها برای کنترل جنگجویان اویغور در داخل افغانستان، آنها را به رقیب طالبان، یعنی داعش، نزدیکتر و از کنترل طالبان بیشتر خارج میکند.
در نهایت، چین قصد دارد از سرمایهگذاریهای فعلی خود و شهروندانش که در افغانستان کار میکنند محافظت کند. اگرچه هر دو طرف اشاره کردند که چین در آینده سرمایه گذاری قابل توجهی در افغانستان انجام خواهد داد، اما جزئیات کمی در این مورد منتشر شده است. این امر میتواند به این دلیل باشد که بدون تأمین امنیت، چین نمی تواند از اتباعش که در این کشور کار می کنند، محافظت کند. به عنوان مثال، در ماههای اخیر، حملات تروریستی علیه شهروندان چینی در پاکستان افزایش یافته است. چین نمیخواهد تا زمانی که طالبان بتواند کنترل سیاسی و نظامی را بر کل کشور برای مدت طولانی تحکیم کند، خطرات مشابهی را در افغانستان نیز متحمل شود. تنها این امر به چین اطمینان می دهد که طالبان می تواند حکومت کند. سرمایهگذاری در بخش استخراج مانند مس عینک، به امنیت و ثبات نیاز دارد. برای تحقق این امر در افغانستان، راهی طولانی درپیش است.
تا زمانی که دو امر زیر اتفاق نیفتد، چین در افغانستان سرمایهگذاری جدی و بلندمدت انجام نخواهد داد: اول، طالبان باید به چین نشان دهد که شریک قابل اعتمادی است. این بدان معناست که طالبان باید برخی از اعضای اویغور را به چین تسلیم کند و نشان دهد که هر کاری که ممکن است برای سرکوب گروههای افراطی در کشور انجام میدهد. این یک کار دشوار است. زیرا خود طالبان چندین دهه در هنگام درگیری و مبارزه با رقبا از جمله ایالات متحده، از تروریسم و خشونت استفاده کرده است. با این حال، تضعیف اویغورها و دیگر گروههای افراطی، اهرمی را که طالبان ممکن است در برابر چین داشته باشند، تضعیف میکند. میزبانی گروههایی مانند اویغورها و سایر گروههای افراطی به طالبان اهرمهایی در برابر کشورهای همسایه بهویژه چین میدهد. علیرغم تمایل چین برای سرکوب این گروه از سوی طالبان، استراتژی خاص چین، طالبان را تشویق میکند تا برخی از افراطگرایان خشن را فعال نگه دارد تا در صورت تیره شدن روابط، از آنها به عنوان اهرم فشار بر چین استفاده کند.
دوم، طالبان باید نشان دهد که انحصار زور در افغانستان را در اختیار دارد. این هدف در حال حاضر دشوار به نظر میرسد. زیرا طالبان با تهدیدهای فزاینده داعش روبروست. طالبان و داعش خراسان هر دو جنبشهای اسلامگرای افراطی هستند، اما اهداف متفاوتی دارند. طالبان ادعا میکند که هیچ خواستهای فراتر از قلمرو افغانستان ندارند. اما داعش خراسان جاه طلبیهای جهانی دارد و به دنبال ایجاد خلافت جهانی است. طالبان به همسایگان و ایالات متحده اعلام کرده که هدف اصلی آن ایجاد امارت اسلامی تنها در داخل افغانستان است و از هرگونه خواسته جهانی یا پیوند با سازمانهایی که جاهطلبی جهانی دارند، کنارهگیری میکند. آنها همچنین بارها به چین و ایالات متحده وعده دادهاند که پناهگاه تروریستهای بینالمللی نخواهند بود.
3- نگرش طالبان نسبت به چین
افغانستان تحت فشار شدید اقتصادی است. سرمایهگذاری و حمایت اقتصادی چین یکی از معدود فرصتهای اقتصادی است که افغانستان در چشمانداز خود دارد، زیرا جریان کمکهای ایالات متحده و اروپا متوقف شده است. به گفته بازرس ویژه بازسازی افغانستان، در آوریل 2022، 24 میلیون تن از ساکنان افغانستان به کمکهای بشردوستانه در افغانستان نیاز داشتند که این رقم در سال 2021، 18.4 میلیون نفر بود.
این مشکلات اقتصادی از سه عامل نشأت میگیرد؛ اول اینکه 80 درصد حمایتهای مالی دولت قبل از کمکهای خارجی بوده است. حمایت خارجی 40 درصد از تولید ناخالص داخلی کشور را تشکیل میداد که بیشتر آن از ایالات متحده بود. فروپاشی جمهوری افغانستان منجر به لغو کامل این کمکهای خارجی شد و میلیونها کارگر را بدون حقوق باقی گذاشت و مشکلات اقتصادی عظیمی را به همراه داشت که در نهایت منجر به فروپاشی کامل اقتصاد افغانستان شد. دوم، بلافاصله پس از فروپاشی جمهوری، ایالات متحده و شرکای جهانی ذخایر بانک مرکزی افغانستان را تصرف کردند و تحریمهای اقتصادی را علیه دولت طالبان اعمال کردند. این اقدام دسترسی طالبان به 9 میلیارد دلار ذخایر ارزی خارج از کشور را مسدود کرد. در نهایت، این منطقه اثرات خشکسالی ویرانگری را تجربه میکند که بر برداشتهای محلی و افزایش ناامنی غذایی تأثیر گذاشته است. این عدم امنیت غذایی با تهاجم روسیه به اوکراین تشدید شده است، زیرا کمکهای بشردوستانه زیادی در افغانستان از گندم برداشت شده در اوکراین و روسیه به دست میآمد.
طالبان به قدرت اقتصادی قوی چین پی برده است. چین آخرین باری که طالبان در دهه 1990 بر افغانستان حکومت میکرد، بازیگر مهمی نبود اما از آن زمان به بعد قدرت آن به طور قابل توجهی افزایش یافت. برخلاف دولت سابق افغانستان که در پروژههای زیربنایی طرح کمربند و جاده (BRI) مشارکت نداشت یا از چین وام هم نگرفت، طالبان به این فعالیتها ابراز علاقه کرده است. هم طالبان و هم چین میگویند که افغانستان میزبان فعالیتهای طرح کمربند و جاده خواهد بود، اما هیچ اعلان رسمی در مورد ماهیت سرمایهگذاریها صورت نگرفته است. قبلا اشاره شد که ناامنی فزاینده در افغانستان عملی شدن چنین اعلانهایی را در کوتاه مدت بعید میسازد.
چین مشتاق است تا طالبان را با وعدههای توسعه اقتصادی جذب کند و میداند که به وضوح در این رابطه صاحب امتیاز، برتری و موقعیت بهتر است. چین گفته که امیدوار است افغانستان را وارد کریدور اقتصادی چین و پاکستان کند و موفقیت این پروژه را در افغانستان برای کمک به ایجاد پل ارتباطی منطقهای تکرار کند. مقامات دولت چین گفتهاند که این کشور میتواند به افغانستان کمک کند تا منابع خود را به مزیتی در جهت توسعه تبدیل کند.
در حالی که چین در حال ترویج حمایت اقتصادی بیشتر از طالبان است، از خطراتی که برای سرمایهگذاری در افغانستان وجود دارد آگاه است و همچنان که قول همکاری اقتصادی قابل توجه با طالبان را در درازمدت میدهد، با این واقعیت روبه رو است که طرح کمربند و جاده در کشور همسایه، پاکستان، هزینه مالی قابل توجهی را به همراه داشته است. کریدور اقتصادی چین پاکستان (CPEC) دارای ارزش تخمینی 62 میلیارد دلار از 282 میلیارد دلاری که چین به سرتاسر جهان وام داده، میباشد.
کریدور اقتصادی چین به دو دلیل به عنوان یک سرمایه گذاری پرخطر برای چین محسوب میشود؛ اول، این طرح منبع بدهی عظیمی است که بازده آن نامشخص است. دوم، این پروژه خشم افراط گرایان را در داخل پاکستان برانگیخته است. گروههای تروریستی همچنان مقامات و کارگران چینی را در داخل پاکستان هدف قرار میدهند. در ماه آوریل، یک عملیات تروریستی مهم رخ داد که در آن رئیس مؤسسه کنفوسیوس در کراچی کشته و تعدادی دیگر زخمی شدند. شبه نظامیان بلوچ مسئولیت این حمله را برعهده گرفتند و ادعا کردند که چین بدون پرداخت غرامت به قبایل، منابع را از منطقه استخراج می کند. علیرغم این خطرات، مقامات پاکستانی به طور خاص مشتاق این همکاری هستند. زیرا منابع و زیرساختهای قابل توجهی را برای دولت این کشور که دچار کمبود نقدینگی است، فراهم میکند. از سوی دیگر، به نظر میرسد که این سرمایه گذاریها بدهیهای قابل توجهی برای چین است.
اگرچه چین انگیزههای اقتصادی را در مقابل طالبان قرار میدهد، اما این کار را با هدف گرفتن تضمینهای امنیتی لازم از آنها، انجام می دهد. زیرا تصور این است که فقر میتواند باعث بیثباتی در افغانستان شود. اگر افغانستان بتواند توانایی خود را برای اجرای وعدههای امنیتی نشان دهد، ممکن است همکاریهای بیشتری پدید آید. اما برای طالبان قرار گرفتن تحت نفوذ یک قدرت خارجی، مانند چین، که به نظر می رسد نفوذ و تسلط زیادی بر مسائل داخلی و تعیین شرایط تعامل با مسلمانان در افغانستان (مانند اویغورها) دارد، خطرناک است. در حالی که در حال حاضر هیچ شکاف قابل توجهی در میان رهبران طالبان در رابطه با چین وجود ندارد، اگر رابطه طالبان و چین نزدیکتر شود، ممکن است در آینده چنین شکافی به وجود آید. گروههایی مانند جناح حقانی طالبان که در رابطه با مسائل مذهبی موضع سختتری اتخاذ کرده و با بازگشت دختران به مدارس و دانشگاه مخالفت کردهاند، در صورتی که از سوی چین فشار بیش از حد بر طالبان برای سرکوب اویغورها در افغانستان تحمیل شود، میتوانند مواضع سختگیرانه مشابهی را در مورد چین نیز داشته باشند. درست همان طور که طالبان درخواست های ایالات متحده را مبنی بر بازگشت دختران بزرگتر به مدرسه رد کرد تا تسلیم شدن در برابر خواستههای ایالات متحده تلقی نشود. چین نیز در صورت اعمال فشار بیش از حد بر طالبان برای سرکوب اویغورهای حاضر در افغانستان یا سایر گروههای مسلمان ممکن است با سرنوشت مشابهی روبرو شود.
چین هر چه بیشتر از طالبان بخواهد که دیگر گروههای اسلامگرا را محکوم کند، طالبان را در برابر تبلیغات داعش و دیگر گروههای جهادی جهانی که میخواهند طالبان را به عنوان خودفروخته و منفعتطلب به کشورهای همسایه نشان دهند، آسیبپذیرتر میکند. این گروه ها می توانند تبلیغ کنند که طالبان در ازای منفعت اقتصادی از خلوص و دستورات دین دست کشیده است. بنابراین، تمایل طالبان برای همکاری با مقامات چینی برای منزوی کردن اویغورها در داخل افغانستان ممکن است ادعاهای طالبان را به عنوان یک جنبش واقعا اسلامی و نه آلت دست بازیگران خارجی تضعیف کند. طالبان از این اتهام به طور کاملا مؤثر علیه دولت قبلی افغانستان استفاده کرد.
اگرچه طالبان گامهایی به سمت چین برداشته، این اتحاد به دلیل شکافهای درون خود جنبش طالبان ذاتا بیثبات خواهد بود. طالبان به عنوان یک جنبش اسلامی برای توجیه رابطه طولانی مدت خود با کشوری که متهم است میلیونها مسلمان را مورد آزار و اذیت قرار داده است، مشکل خواهد داشت. اگر کمکهای اقتصادی قابل توجهی نرسد، این امر سخت تر نیز خواهد بود. طالبان رابطه نزدیک با چین را با بیان اینکه چین در امور داخلی طالبان مداخله نمیکند، توجیه کرده است. اما این توجیه ممکن است زیاد دوام نیاورد. زیرا طالبان خود را تحت فشار و رقابت گروه داعش میبیند. زیرا داعش مواضع بسیار محکمتری علیه چین اتخاذ کرده است.
4- پویایی چین و روسیه
چین و روسیه منافع متقابل قوی در افغانستان دارند. هر دو کشور بر مسائل امنیتی در افغانستان متمرکز هستند و نگرانیهای مشترکی در مورد افراط گرایی خشونتآمیز و تروریسم دارند. چین نگران انتقال این امر به استان شرقی سین کیانگ و دامن زدن به ناآرامی در آنجاست. روسیه نگران است که چنین خشونتی به آسیای مرکزی نیز منتقل شود. زیرا روسیه این منطقه را خارج نزدیک و حوزه نفوذ انحصاری خود میداند. همچنین آشکار است که چین دولت طالبان را بدون توافق پاکستان، روسیه و ایران به رسمیت نمیشناسد. هم چین و هم روسیه بر ایالات متحده فشار آوردهاند تا تحریمهای اقتصادی علیه طالبان را لغو کند. روسیه و چین هر دو از تمرکز ایالات متحده و اروپا بر حقوق بشر و دموکراسی در افغانستان انتقاد کردهاند. هر دو تلاش کردهاند تا این توقع را که طالبان می تواند یک دولت فراگیر ایجاد کند، کاهش دهند.
چین و روسیه در مورد این که دشمنان آنها میتوانند تحت حاکمیت طالبان پناهگاه امنی پیدا کنند، نگرانیهای مشابهی دارند. آنها هر دو بر طالبان فشار میآورند که گروههای افراطگرا را سرکوب کند. روسیه از طالبان خواست تا کشت خشخاش را در افغانستان منع کند. روسیه از دیرباز نگرانیهایی درباره قاچاق مواد مخدر و اعتیاد به تریاک در کشورش دارد. طالبان به درخواست روسیه برای ممنوعیت کشت تریاک، حداقل به صورت نظری، تن داد.
چین و روسیه با تحریمهای اقتصادی یکجانبه آمریکا و اروپا علیه افغانستان، مخالفت کردهاند. برخلاف ایالات متحده که ایجاد حکومتی فراگیرتر از اقلیتهای قومی و مذهبی افغانستان و بازگشت دختران به دبیرستان را به عنوان شروط کمک و همکاری به طور جدی مطرح کرده، روسیه و چین نیز به این امر تشویق کردهاند، اما خواستار آن نشدهاند. در ماه مارس گذشته، وزیر امور خارجه چین به کابل سفر کرد و گفت که مخالف (حضور و دخالت) نیروهای خارج از منطقه برای تحمیل تحریمهای اقتصادی بر افغانستان بوده و امیدوار است که دولت موقت افغانستان یک ساختار سیاسی فراگیر ایجاد کند، سیاستهای معقولی را اجرا کند و تلاشهای فعالی را در جهت منافع مردم افغانستان انجام دهد.
یک تقسیم کار غیررسمی بین روسیه و چین در افغانستان بعد از خروج ایالات متحده از این کشور به وجود آمده است؛ روسیه مسائل امنیتی را رهبری میکند و چین بیشتر درگیر نگرانیهای اقتصادی است. خروج ایالات متحده از افغانستان در سال 2021 به دلیل حضور نظامی قابل توجه روسیه با بیش از 8000 سرباز در تاجیکستان و همچنین یک پایگاه نظامی در قرقیزستان به خلاء امنیتی در منطقه منجر نشد.
در طول سالها، چین متوجه شده که نمیتواند تنها به تضمینهای امنیتی روسیه یا ایالات متحده برای محافظت از مرزهای خود با افغانستان تکیه کند. از این رو، چین در سال 2017، ساخت تأسیسات نظامی را در تاجیکستان در نزدیکی کریدور واخان آغاز کرد. چین با این تأسیسات چندین هدف را دنبال میکرد. اول، به حفاظت از سرمایهگذاری چین در آسیای مرکزی کمک کرد. همچنین سطح امنیتی بیشتری را در مرز چین با افغانستان فراهم کرد. در واقع، چین این پایگاهها را با پیش بینی خروج ایالات متحده از افغانستان ساخت.
در حالی که این پایگاهها ممکن است از نظر اندازه یا مقیاس قابل توجه نباشند، اما از زمان حمله روسیه به اوکراین در فوریه 2022 اهمیت بیشتری پیدا کردهاند. در حالی که جمهوریهای آسیای مرکزی، چین و حتی طالبان ممکن است اینطور تلقی کنند که روسیه دارای حضور قدرتمندی در تاجیکستان است، اما جنگ روسیه در اوکراین ضعف ارتش روسیه را نشان داد. تلفات ارتش روسیه همچنین باعث ایجاد تردید در مورد تعداد و کیفیت نیروهای روسی می شود که از مرز تاجیکستان و افغانستان محافظت میکنند. هیچ گزارش عمومی مبنی بر اینکه حمله جنگی روسیه به اوکراین بر سطح نیروهای این کشور در تاجیکستان تأثیر گذاشته است یا خیر، وجود ندارد.
ضعف نظامی روسیه و نگرانیهای امنیتی چین در مورد موج فزاینده تروریسم داعش در افغانستان، میتواند به چین انگیزه بیشتری بدهد تا بیش از گذشته در مسائل امنیتی منطقه مشارکت داشته باشد.
5- پیشنهادات
ایالات متحده پس از حضور بیست ساله خود در افغانستان، اعتبار زیادی را در آسیای مرکزی و جنوبی از دست داد. در حالی که عقب نشینی نابسامان امریکا از افغانستان توجه عمومی را به خود جلب کرد، درگیری طولانی مدت، ضعف فراوان سازمانهای غیرنظامی و ارتش ایالات متحده را در اجرای وعدهها نشان داد. این امر، تناقضی بزرگ همراه با بیدقتی و فقدان استراتژی را آشکار کرد.
در حال حاضر ایالات متحده گزینههای کمی در این منطقه نسبت به هر زمان دیگری در تاریخ معاصر دارد. با توجه به عدم تمایل طالبان به تحصیل دختران در دبیرستان و دانشگاه و همچنین عدم تمایل آنها به در نظرگرفتن اقلیتهای قومی و مذهبی و نیز زنان در دولت خود، ایالات متحده محدودیتهایی را برای تمایل خود به همکاری با افغانستان ایجاد کرده است. به همین ترتیب، روابط ایالات متحده با چین و روسیه در وضعیت ضعیفی قرار دارد.
اگرچه ایالات متحده، چین و روسیه اهداف مشترکی در مبارزه با تروریسم و افراطگرایی خشونتآمیز در افغانستان دارند، اما تاکتیکهای مورد استفاده توسط چین و روسیه، همکاری در این موضوعات را برای ایالات متحده غیرممکن میسازد. با وجود جنگ در اوکراین، همکاری با روسیه در حال حاضر منتفی است. ایالات متحده نیز مانند چین و روسیه، به دنبال جلوگیری از تروریسم و همچنین جلوگیری از رشد افراطگرایی خشونتآمیز در افغانستان است. در مورد چین، این موضوع حتی چالشبرانگیزتر میشود، زیرا نتیجه تلاشهای آنها برای مبارزه با تروریسم در آنچه رئیسجمهور بایدن آن را نسلکشی اویغورها در چین مینامد، به اوج خود رسید.
در حالی که ایالات متحده میتواند تلاش خود را برای ایجاد مسئولیتپذیری و قانون پذیری در طالبان تقویت کند، این امر باید با یک استراتژی گستردهتر تحقق یابد که اهمیت ارتباط منطقهای و حمایت اقتصادی را به عنوان مسیری به سوی ثبات بلندمدت در افغانستان و منطقه به رسمیت می شناسد.
ایالات متحده به دلیل روابط تیره خود با طالبان و تحریمهای موجود، با چالشهای مستمری مواجه خواهد شد که باعث تغییرات قطعی در افغانستان میشود. همچنین اهداف استراتژیک ایالات متحده بسیار مبهم باقی میماند، زیرا پیشدستی و تعامل چین با طالبان، تلاشهای ایالات متحده را برای منزوی کردن این رژیم در کابل تضعیف میکند.
به نظر میرسد استراتژی ایالات متحده برای به انزوا کشاندن طالبان با تحریم و تنبیه آنها بر اساس پیامدهای خاص کارساز نیست. این استراتژی به دلایلی تضعیف شده است؛ زیرا تعامل چین و روسیه بر این مبناست که باید استراتژی خود را با همکاری با همسایگان افغانستان و برای ایجاد یک استراتژی منطقهای از پایین به بالا متمرکز سازند.
با توجه به آشفتگی روسیه و آمریکاییزدایی از منطقه، کشورهای منطقه بیش از هر زمان دیگری در تاریخ معاصر دارای عوامل و نیروهای تاثیرگذار در منطقه هستند. بنابراین، یک مسیر به سوی تعامل و مشارکت بیشتر ایالات متحده در منطقه میتواند از طریق افغانستان و همسایگان چین باشد که به دنبال شرکایی هستند که به آنها اجازه دهد به بازی با قدرتهای بزرگتر در برابر یکدیگر ادامه دهند. این امر به ایجاد استقلال داخلی بازیگران محلی و به رسمیت شناخته شدن سیاستهای خارجی مستقل آنها کمک میکند.
مشارکت در موضوعات ارتباطات منطقهای، منافع مشترک تمام کشورها در این منطقه محصور در خشکی است. ایالات متحده باید مجموعه ابزارهای خود را متنوع سازد و در مجموع راه حلهای مثبتی را شناسایی کند که فراتر از تحریمهای طالبان باشد و به کشورهای منطقه انگیزه بدهد تا راههایی برای همکاری در این منطقه اقتصادی بیابند.
انتهای مطلب/
* "جنیفر بریک مرتازشویلی" یک محقق مهمان در برنامه آسیا در بنیاد کارنگی برای صلح بین المللی است.
«این متن در راستای اطلاع رسانی و انعكاس نظرات تحليلگران و منابع مختلف منتشر شده است و انتشار آن الزاما به معنای تأیید تمامی محتوا از سوی "موسسه مطالعات راهبردی شرق" نیست.»