در حال حاضر، استراتژی ایالات متحده در آسیای مرکزی کهنه شده است و نیاز است که یک استراتژی جدید تدوین شود که در آن همه چیز از ابتدا و بر اساس واقعیتهای دنیای امروز در نظر گرفته شود.
مطالعات شرق/
مصاحبه پایگاه خبری-تحلیلی "خبر.آسیا" با "فردریک استار"؛ تاریخدان آمریکایی، کارشناس مسائل آسیای مرکزی، روسیه و اوراسیا، و همچنین رئیس موسسه آسیای مرکزی و قفقاز.
خبر.آسیا: ایالات متحده در همکاری با کشورهای آسیای مرکزی بر چه جوانبی تأکید میکند؟ تلقی آمریکا از منطقه آسیای مرکزی چیست؟
تلقی آمریکا و اروپا از آسیای مرکزی پس از فروپاشی شوروی شکل گرفت. سوال این بود که این کشورهای مستقل جدید چگونه میتوانند به دولتها، اقتصادها و جوامع مدرن تبدیل شوند. به همین دلیل این کشورها از همان ابتدا به سمت توسعه نهادهای مناسب برای زندگی مدرن سوق داده شدند. در بسیاری از موارد، زندگی مدرن به معنای تقویت عناصر مشارکت و دموکراسیسازی و همچنین تشویق حق شهروندان برای تشکیل انجمنها و سازمانهای غیردولتی داوطلبانه و غیره بود. از نظر اقتصادی، زندگی مدرن به معنای تبدیل اقتصاد دولتی به یک اقتصاد کثرت گرای مبتنی بر مالکیت خصوصی و ابتکار بود.
این دو جهتگیری اصلی در چارچوب تحول در دوران پساشوروی تعیین شدند. بلافاصله این سؤال مطرح شد: امنیت چطور؟ تمام کشورهای جدید بسیار شکننده بودند و ابزار جدی برای دفاع از خود نداشتند. ایالات متحده و اروپا به این امر واقف بودند، اما از همان ابتدا در رویکردهای خود نسبتا منفعل بودند. بعدها عضویت کامل در ناتو به کشورهای اروپای مرکزی اعطا شد، اما هیچ ابتکار مشابهی در مورد قفقاز یا آسیای مرکزی به کار نرفت.
برای کشورهای جدید، حفاظت از مرزهای دولتی جدید، هدف اصلی بود. بنابراین، آنها روابط صمیمانه خود را با روسیه پساشوروی حفظ کردند. در نتیجه، بین منافع امنیتی کشورهای مستقل جدید و تمایل غرب به تلفیق ساختارهای پساشوروی با اقتصاد جهانی تناقض به وجود آمد.
این بدان معنا نیست که ایالات متحده و اروپا نگرانی کشورهای جدید را در خصوص امنیت نادیده گرفتند. به فعالیتهای ناتو در دهه 1990 و پس از آن، بویژه برنامه مشارکت برای صلح توجه کنید. این ساختار که هنوز هم وجود دارد به قابلیت همکاری، آموزش و بازسازی کلی در آسیای مرکزی و قفقاز کمک کرد. حتی شامل واحدی به نام "سنترازبات (Centrazbat)" - گردان آسیای مرکزی - میشد. این سوال پیش میآید که این ارتباط امروز کجاست؟
من معتقدم که به جای امنیت، بیشتر به دگرگونیهای پساکمونیستی - هم در نهادها و هم در قانون اساسی، اقتصاد و سازمانهای اجتماعی- توجه شده است. از دیدگاه غربیها، امنیت و حفاظت از حاکمیت موضع فرعی داشت.
_ استراتژی فعلی ایالات متحده برای آسیای مرکزی در سالهای 2020-2025 چقدر با استراتژیهای قبلی متفاوت است؟ آیا این استراتژی و رویکردهای آن منعکس کننده واقعیتها و نیازهای خود منطقه است؟
اگر این سوال را قبل از حمله روسیه به اوکراین می پرسیدید، پاسخ می دادم که این استراتژی یک قدم رو به جلو است. اما حال که این سوال را بعد از حمله از من میپرسید، می گویم که این گامی در مسیر درست است، هرچند اقدامات بیشتری لازم است. به دلیل حمله آقای پوتین به اوکراین، این استراتژی اکنون ناکافی بوده و پاسخگو نیست. بنابراین نیاز است که از همان ابتدا بازاندیشی شود و استراتژی جدیدی تدوین شود که با واقعیتهای مدرن مطابقت بیشتری داشته باشد.
_ چه چیزی باید در استراتژی به روز شده بعدی ایالات متحده در آسیای مرکزی گنجانده شود؟ آیا این منطقه با افغانستان هم در ارتباط است؟
از سال 1992، ایالات متحده و اروپا مشغول حمایت از کشورهایی هستند که در آنها اصلاحات اقتصادی و قانونی بشارت دهنده جوامع بازتر و فراگیرتر بودهاند. تمایل به پشتیبانی از این کشورها به معنای امتناع از حمایت از کشورهایی بود که در این راستا توسعه نیافته بودند. ازبکستان به دلایلی که همه ما میدانیم چندین دهه تغییر نکرد. ازبکها موضع بسیار محتاطانهای داشتند. در مقابل، قرقیزستان در جهت درست حرکت میکرد. ایالات متحده از اینکه "آقایف" قرقیزستان را "سوئیس آسیای مرکزی" میخواند استقبال میکرد. ترکمنستان مانند امروز همه را کاملا دلسرد کرد.
وقتی در مورد آینده صحبت میکنیم، باید درک کنیم که اگر کشورها بخواهند با هم همکاری کنند، باید منافع و نگرانیهای یکدیگر را در نظر بگیرند. اگر هدف اصلی یک طرف، حفظ حاکمیت و تمامیت ارضی خود باشد، طرف دیگر در صورت تمایل به همکاری باید این را در نظر بگیرد. اولین تغییر در استراتژی آمریکا و اروپا باید این باشد که بدانیم نمیتوانیم روابط مشترک را از امنیت هر کشور در منطقه جدا کنیم. این جنبه اول است. اگر ما تمایلی به حل و فصل این موضوع نداشته باشیم، نه آمریکا و نه اروپاییها نمیتوانند روی همکاری عمیق و سازنده حساب کنند.
تغییر دوم مربوط به افغانستان است. چالش اصلی ژئوپلیتیکی آسیای مرکزی، بازگشایی مجدد پنجره تجارت با آسیای جنوبی و جنوب شرقی است. این نه تنها کلید پیشرفت اقتصادی منطقه است، بلکه به حاکمیت دولتهای آن نیز کمک میکند. این امر به عنوان یک راه کلیدی برای غلبه بر انزوای باستانی آسیای مرکزی به دلیل وضعیت محصور در خشکی آن، مورد نیاز است. این کار بدون همکاری با افغانستان امکان پذیر نیست.
بنابراین، توسعه بیشتر کشورهای آسیای مرکزی به عنوان کشورهای مستقل و اقتصادهای قابل دوام تا حد زیادی به وجود مسیرهای ترانزیت باز در تمام جهات بستگی دارد. به لطف قدرت شوروی، کشورهای آسیای مرکزی در حال حاضر به سمت شمال باز هستند. چین، اتحادیه اروپا و ترکیه کریدورهایی را به سمت شرق و غرب باز کرده اند. اما مهمترین پنجره جنوبی کاملا بسته است.
با این حال، اگر به 3000 سال گذشته نگاه کنید، در آسیای مرکزی مسیرهای منتهی به چین، غرب یا شمال، مسیرهای غالب نبودهاند. به گفته ادوارد رتولادزه، باستان شناس مرحوم ازبک-گرجی تبار، مسیر منتهی به هند غالب بوده است. هزاران سال است که این مسیر، کریدور اصلی حمل و نقل، تجاری و فرهنگی برای تمام آسیای مرکزی بوده است. در حال حاضر، نوسازی این مسیر مهمترین کار است.
در این راستا چه باید کرد؟ بسیاری از ناظران محتاط خاطرنشان میکنند که این روند تا زمانی که دولت جدید طالبان در خارج از کشور به رسمیت شناخته نشود، متوقف خواهد ماند. این کاملا منطقی است، اما کافی نیست. تمایل و توانایی این کشور را برای گشودن مسیرهای حمل و نقل از طریق خاک خود میتوان نوعی آزمون برای دولت جدید طالبان در افغانستان دانست. من از کشورهای همسایه و سرمایه گذاران نمیخواهم که فردا طالبان را به رسمیت بشناسند، اما چرا نباید با آنها در مورد باز کردن کریدورهای حمل و نقل وارد گفتگو بشویم؟ اگر طالبان بتوانند امنیت را تامین کنند، کشورهای آسیای مرکزی و شرکای غربی آنها می توانند در مورد مشارکت بیشتر و در نهایت به رسمیت شناختن آنها صحبت کنند. به عبارت دیگر، مسئله حمل و نقل به عنوان یک شاخص مناسب برای اهداف طالبان عمل میکند.
به نظر من راه برای چنین رویکردی باز است. "طالبان" همیشه از کریدورهای حمل و نقل استقبال کردهاند. آنها حتی 20-30 سال پیش از خط لوله تاپی حمایت کردند. با این حال، به نظر می رسد که اشکال جدید یا احیاگر اسلام گرایی در افغانستان در حال گسترش بوده و گویا طالبان حتی در صفوف خود نیز قادر به جلوگیری از این امر نیستند. اما آمادگی دولتهای همسایه و قدرتهای بزرگ برای پیشبرد موضوع ترانزیت و همچنین مهار اشکال افراطیتر اسلامگرایی به پیشبرد روند افتتاح کریدورهای حمل و نقل کمک کرده و آزمونی برای روابط آینده است.
_ چرا همکاری اقتصادی بین آمریکا و آسیای مرکزی ضعیف است و چگونه میتوان آن را تقویت کرد؟
همکاری اقتصادی به طور فعال و سریع، بویژه با ازبکستان، قزاقستان و آذربایجان در حال رشد است. باید اشاره کنم که همکاری با قرقیزستان نیز رو به افزایش است. سرمایه گذاران آمریکایی و اروپایی جایگاه مهمی در اقتصاد کل منطقه دارند.
با این حال، مانع اصلی برای رشد بیشتر این است که چیزی به نام آسیای مرکزی از نظر شکل حقوقی و تجاری برای تجار غربی وجود ندارد. در عوض، پنج کشور وجود دارند (یا اگر قفقاز را اضافه کنید شش یا هشت کشور) که با هر یک از آنها باید به طور کاملا جداگانه تعامل کرد. این بدان معناست که برای رفتن از یک کشور به دیگری باید ویزا تهیه کرد. حتی حمل و نقل کالاها از یک کشور به کشور دیگر یک مشکل بزرگ است. موانع زیادی که از سوی حاکمیت این کشورها ایجاد شده است، بین کشورهای آسیای مرکزی وجود دارد. برای یک سرمایه گذار خارجی، این مانند رانندگی همراه با فشار دادن پدال ترمز است که امکان پذیر نیست. بزرگترین هدف کشورهای آسیای مرکزی و شرکای تجاری خارجی آنها، توسعه نهادهای هماهنگ تر در حوزه تجارت، حمل و نقل و سرمایه گذاری است. این صحبتها به معنای لزوم ایجاد اتحادیه آسیای مرکزی یا یک منطقه اقتصادی واحد نیست. من فقط در مورد کاهش موانعی که اکنون وجود دارد صحبت می کنم.
_ کدام کشور آسیای مرکزی مهمترین بازیگر برای واشنگتن است و چرا؟
با توجه به تغییرات بسیار و اساسی در حال وقوع در منطقه، این سوال بسیار جالبی است. با این حال، یک تقسیم بندی واضح وجود دارد. از یک سو، اقتصادهای به سرعت در حال توسعه - ازبکستان، قزاقستان و آذربایجان – در منطقه حضور دارند. از سوی دیگر، کشورهایی وجود دارند که به این سرعت در حال توسعه نیستند: مانند قرقیزستان، تاجیکستان و ترکمنستان. چه رابطه ای بین آنها وجود دارد؟ واقعیت این است که اگر اقتصادهای کشورهای منطقه متحد و هماهنگ شوند و با هم همکاری کنند، اختلافات بین کشورهای پیشرو و بقیه کاهش خواهد یافت. با وجود گفتگوهای متعدد، این روند به سختی پیش میرود.
من تاکید میکنم که هماهنگی و همکاری مستلزم همگرایی به معنای اتحاد حاکمیتها نیست. در قرن بیستم، این منطقه تحت سیستم همگرایانه شوروی زندگی میکرد. اما اکنون نمیخواهد آن را بازسازی کند. آسیای مرکزی از نظر هماهنگی و همکاری منطقهای، عقب ماندهترین منطقه در جهان مدرن است. اگر بین کشورهای منطقه هماهنگی عادی وجود داشت، تفاوت بین کشورهای در حال توسعه کم می شد و همه بدون اینکه کسی را در معرض ضرر قرار دهند، جلو می رفتند.
_ جنگ روسیه در اوکراین چه تاثیری بر روابط آمریکا با آسیای مرکزی خواهد داشت؟ آیا آمریکا برای گسترش همکاری با آسیای مرکزی تلاش خواهد کرد یا برعکس، ممکن است این منطقه نیز تحت تحریمهای غرب قرار گیرد؟
اگر بخواهم سوال شما را به معنایی گسترده تر پاسخ دهم، هیچ کس نمی داند که چگونه همه چیز به پایان می رسد. من به عنوان یک تحلیلگر باید تمام احتمالات را در نظر بگیرم، حتی آنهایی که ممکن است بعید به نظر برسند. مشکل من با تجزیه و تحلیل رویدادهای اوکراین این است که دامنه نتایج مورد بحث در مطبوعات جهانی و بین دولتها بسیار محدود است. به عنوان مثال، من معتقدم که باید احتمال نابودی کامل اوکراین توسط روسیه را نیز در نظر بگیریم. این امر باعث میشود که روسیه خود در انحطاط اقتصادی و انزوای کامل قرار گیرد و نتواند سرزمینهای فتح شده را حفظ کند. بعید است که آقای پوتین از چنین "پیروزی" فاجعه باری جان سالم به در ببرد. به احتمال زیاد، او به سایر اهداف نرم تر برای توسعهطلبی، از جمله آسیای مرکزی، چشم خواهد دوخت.
از سوی دیگر، ما باید فروپاشی کامل روسیه را در نظر بگیریم. آقای پوتین در حال حاضر یک رهبر بسیار آسیب پذیر است. اگر وی قدرت را ترک کند یا برکنار شود، جانشینان او ممکن است در ابتدا سعی کنند جنگی را که او علیه اوکراین به راه انداخته ادامه دهند. اما اقتصاد روسیه در نتیجه جنگ چنان ضربه هولناکی خورده که موقعیت مسکو در جهان به شدت تغییر خواهد کرد. حتی باید امکان تغییر کامل حکومت و فروپاشی جزئی یا کامل مسکو را در نظر گرفت. من می خواهم بگویم که هنگام تجزیه و تحلیل توسعه وقایع در روسیه، باید تغییرات ناگهانی و تکاملی را در نظر بگیریم. تا زمانی که ما این کار را انجام ندهیم، نه شما در آسیای مرکزی و نه ما در غرب و در ایالات متحده قادر به طراحی یک استراتژی جدی نخواهیم بود.
بنابراین، باید تأکید کنم که ما باید تمام گزینهها را بررسی کنیم. به نظر من در بحث با کشورهای آسیای مرکزی، آمریکا باید این مسائل بزرگ را در دستور کار قرار دهد. ما باید روند بررسی تمام احتمالات و طراحی پاسخهای راهبردی را که به نفع کشورهای آسیای مرکزی و ایالات متحده باشد و واقعیتها را در هر کجای این طیف وسیع از فرصت ها در نظر بگیرد آغاز کنیم.
_ آینده تنشهای آمریکا و چین چگونه است و چگونه بر آسیای مرکزی تأثیر می گذارد؟
طراحی استراتژی توسعه آینده براساس یک گزینه غیرممکن است. چندین گزینه باید در نظر گرفته شود: اینکه چین چگونه از پس چالشهای مختلف داخلی و خارجی بر میآید و به هدف خود برای تبدیل شدن به قدرت برتر جهانی دست مییابد باید در نظر گرفته شود. با این حال، باید تأثیر تغییرات بنیادین جمعیتی را در این کشور و همچنین تأثیر سیاست فعلی آن را که با محدود کردن سرمایه و کارآفرینی و افزایش کنترل دولت باعث کندی اقتصاد میشود، در نظر گرفت. همچنین باید تأثیر افکار عمومی را بر سیاست دولت برای مقابله با کووید که بسیار سختگیرانه بود و مورد استقبال عموم قرار نگرفت در نظر داشت.
به عبارت دیگر، مانند روسیه، باید طیف وسیع تری از گزینههای آینده در مورد چین در نظر گرفته شود. به نظر من، ظرفیت روابط خوب بین چین و ایالات متحده وجود دارد، اما در درجه اول به خود چین بستگی دارد. نباید فراموش کنیم که ایالات متحده و بویژه گروههای خصوصی داوطلب در ایالات متحده، بسیاری از مهم ترین موسسات پزشکی و آموزشی را در چین امروز تاسیس کرده اند.
این کار صد سال پیش انجام شد، اما بر بسیاری از چینیها و آمریکاییها تاثیر گذاشت. اگر یک موج معتدل از پکن و دولت چین عبور کند، می توان روابط بسیار سازنده را در بسیاری از زمینهها تصور کرد. اگر این اتفاق نیفتد، ممکن است درگیری تشدید شود. از آنجا که نمیتوانیم آینده را پیشبینی کنیم، باید استراتژی و تاکتیکها را تعیین کرد.
_ آیا قرارداد همکاری اساسی بین آمریکا و قرقیزستان امضا خواهد شد؟
قرقیزستان دوران بسیار سختی را پشت سر گذاشته است. روابط گرم قرقیزستان و آمریکا پس از مدتی به دلیل رویدادهای قرقیزستان و تا حدی ایالات متحده تیره و تار شد. لازم به ذکر است، زمانی که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، رئیس جمهور کلینتون به این فکر افتاد سیاست ایالات متحده را در آسیای مرکزی بر اساس قرقیزستان - "سوئیس آسیای مرکزی" - ایجاد کند، روابط آنها تحت فشار مسکو در راستای استفاده از پایگاه هوایی ناتو در بیشکک رو به وخامت گذاشت.
به نظر من، دولت جدید کنونی قرقیزستان امیدوارکننده است. در حال حاضر، در این دولت مردان و زنان بسیار شایسته مشغول فعالیت هستند. این کشور در رابطه با ایالات متحده موضع بسیار سازنده ای اتخاذ کرده است که مورد استقبال ایالات متحده قرار گرفته است.
من فکر می کنم تمام چیزهایی که دو یا سه سال پیش غیرممکن بودند، اکنون ممکن خواهند شد. همین چند روز پیش، من با 16 نفر از روسای دانشگاههای قرقیزستان ملاقات کردم. به نظر من، ما نباید فقط به روابط بین دولتها، توافقات رسمی، معاهدات و موارد مشابه فکر کنیم. اجازه دهید دیپلماتها این کار را انجام دهند. آنها همچنین باید بر امنیت که در طول یک دهه در روابط ایالات متحده و قرقیزستان نادیده گرفته شد تمرکز کنند. ما باید در مورد ارتباطات انسانی در حوزههای تجارت، آموزش، علم، ورزش و هنر صحبت کنیم.
جمهوری قرقیزستان یک سفارت کارآمد و فعال در واشنگتن دارد که بسیار مورد استقبال قرار میگیرد. با از سرگیری روابط، هر دو طرف فرصتهایی را در روابط آینده بدست خواهند آورد که امروز برای ما امکان پذیر نیست. بنابراین من بسیار خوشبین هستم. من مطمئن هستم که قرقیزستان دیگر در انتهای قطار آسیای مرکزی قرار نخواهد داشت.
انتهای مطلب/
* فردریک استار؛ تاریخدان آمریکایی، کارشناس مسائل آسیای مرکزی، روسیه و اوراسیا، و همچنین رئیس موسسه آسیای مرکزی و قفقاز است.
«این متن در راستای اطلاع رسانی و انعكاس نظرات تحليلگران و منابع مختلف منتشر شده است و انتشار آن الزاما به معنای تأیید تمامی محتوا از سوی "موسسه مطالعات راهبردی شرق" نیست.»