تحریک طالبان پاکستان از ابتدای تاسیس با دو چالش روبرو بود؛ ابتدا باید جبهه جنگ جهادی ضد دولتی خود در پاکستان را پایه گذاری میکرد و دوم باید در اکوسیستم بسیار رقابتی جهادی و مذهبی- سیاسی پاکستان جایگاهی به دست میآورد. برای حل این چالشها، رهبران TTP چهار هدف سیاسی را دنبال کردند. ابتدا، رهبری این گروه اتحاد خود را با طالبان افغانستان و القاعده تقویت کرد تا مشروعیت محلی و بینالمللی خود را افزایش دهد. دوم، صدها تن از بزرگان قبیله را که با اقدامات آن در کمربند قبیلهای مخالف بودند، از میان برداشت. سوم، اعضای گروههای شبهنظامی فرقهای ضد شیعه در پاکستان، مانند لشکر جهنگوی را بکار گرفت. چهارم، با پیروی از سبک طالبان افغانستان، نظامی شرعی در شمال غربی پاکستان ایجاد نمود. این استراتژی توانست اعضای گروههای اسلامگرای پاکستانی را جذب کند و پایگاه سیاسی تحریک طالبان پاکستان از این طریق گسترش یافت.
مطالعات شرق/
بازگشت طالبان به قدرت در افغانستان موازنه قوا بین دولت پاکستان و بزرگترین گروه شبه نظامی مخالف دولت را در این کشور تغییر داده است.
تحریک طالبان پاکستان (TTP) بزرگترین سازمان شبه نظامی است که با دولت در پاکستان مخالف است. به گفته سازمان ملل، تحریک طالبان پاکستان چندین هزار جنگجو در افغانستان نیز دارد که در دو طرف مرز افغانستان و پاکستان مستقر هستند.
اگر چه اقدامات نظامی ارتش پاکستان، حمله هواپیماهای بدون سرنشین ایالات متحده و درگیریهای داخلی باعث افول تحریک طالبان پاکستان بین سالهای 2014 تا 2018 گردید، اما این گروه شبهنظامی از زمانی که طالبان افغانستان و دولت ایالات متحده توافق صلح را در فوریه 2020 امضاء کردند، شدیدا تلاش نموده خود را احیاء نماید. در ژوئیه 2020، ده گروه مخالف دولت پاکستان از جمله، سه شاخه پاکستانی وابسته به القاعده و چهار جناح اصلی که در سال 2014 از تحریک طالبان پاکستان جدا شده بودند، با تحریک طالبان پاکستان ادغام شدند. در پی این ادغامها، خشونت تحریک طالبان پاکستان بیشتر شده و این جریان خشونتآمیز همچنان در نتیجه تسلط طالبان افغان در کابل در آگوست 2021 شتاب گرفته است.
تحقیق درباره تحریک طالبان پاکستان به دلیل ریشههای تاریخی عمیق آن با طالبان افغانستان، القاعده و داعش خراسان (ISKP) مطالعه موردی مهمی است. این گروه محصول جانبی سیاست جهادی القاعده در افغانستان و پاکستان پس از 11 سپتامبر است. تحریک طالبان پاکستان هنوز با القاعده بطور پنهانی پیوندهایی دارد و اعلام کرده که رهبران طالبان افغان را رهبران خود میداند و در عین حال از حمایت طالبان افغانستان برخوردار است و اگر چه داعش خراسان عمدتاً از اعضای ناراضی تحریک طالبان پاکستان بوجود آمده اما همیشه از هرگونه درگیری فیزیکی با این گروه اجتناب کرده است. علاوه بر این، پیامهای عمومی داعش خراسان همچنان نقطه روشنی برای جنگجویان تحریک طالبان پاکستان بوده است. نظارت بر این ارتباط بسیار ضروری است، زیرا هرگونه اتحادی بین دو گروه میتواند پیامدهای امنیتی شدیدی حتی فراتر از منطقه در بر داشته باشد. بر اساس ارزیابی اطلاعاتی ایالات متحده، داعش خراسان میتواند در آینده نزدیک حملاتی را در غرب از جمله در ایالات متحده ترتیب دهد. هر گونه اتحاد بین تحریک طالبان پاکستان و داعش خراسان میتواند داعش را تقویت کرده و تهدید این گروه در خارج از منطقه را حقیقیتر سازد.
برای درک میزان تهدید تحریک طالبان پاکستان، ضروری است ظهور و تکامل این گروه، پیشینه گروه، سیاستها و استراتژیهایی که به این گروه کمک کرد تا از زمان تأسیس در سال 2007 تا به امروز مشروعیت خود را در میان جهادگران به دست آورد و اقدامات متغیر این گروه در از بین بردن تعهدات گذشته و ایجاد جریان اصلی مبارزات ضد دولتی او در پاکستان، بررسی گردد. این اطلاعات زمینه ارزشمندی را برای ارزیابی اهمیت تشدید خشونت و قدرت سازمانی تحریک طالبان پاکستان پس از بازگشت طالبان افغانستان به قدرت و مهمتر از آن ارزیابی تهدید آتی این گروه برای امنیت و احتمال توافق صلح با دولت پاکستان فراهم میکند.
خاستگاه تحریک طالبان پاکستان
تحریک طالبان پاکستان محصول جانبی سیاستهای درون جهادی است که پس از تهاجم ایالات متحده به افغانستان در سال 2001 صورت گرفت. تحریک طالبان پاکستان ادعا میکند که هدف مبارزه مسلحانه آن ایجاد یک نظام سیاسی اسلامی در پاکستان بر اساس تفسیر این گروه از شریعت است، وظیفهای که به گفته آن، هدف اصلی تأسیس پاکستان در سال 1947 بوده است. در زمان تهاجم ایالات متحده، بسیاری از جهادگران پاکستانی که از طرف دولت پاکستان در افغانستان و در کشمیر هند جنگیده بودند به دلیل حمایت دولت پاکستان، از به اصطلاح ائتلاف جهانی علیه تروریسم، در کنار سایر نارضایتیها با دولت پاکستان مخالفت کردند. بنابراین اعضای تحریک طالبان پاکستان به طالبان افغانستان، القاعده و سایر متحدانی که از جنگ افغانستان میگریختند، پناه دادند. دولت پاکستان در نهایت با تسلیم شدن در برابر فشار ایالات متحده، این پناهگاههای امن را سرکوب کرد، اما واکنش خشونتآمیز دولت در نهایت باعث شد این جهادیهای پاکستانی به طور رسمی با القاعده و طالبان افغانستان متحد شوند که در نهایت به تأسیس تحریک طالبان پاکستان در سال 2007 منجر شد.
تحریک طالبان پاکستان در آغاز کار خود مدعی بود که یکی از شاخههای طالبان افغانستان است. در بیانیه این گروه اعلام شد که ملا محمد عمر، رهبر وقت طالبان، رهبر معنوی گروه بوده و ابراز داشت که از جنگ طالبان افغانستان علیه ایالات متحده و متحدان او حمایت میکند. اگر چه تحریک طالبان پاکستان صحنه اصلی کارزار خود را جنگ تدافعی در برابر عملیات نظامی پاکستان اعلام کرد اما این گروه امیدوار بود که بتواند راه طالبان افغانستان را دنبال کرده و نظامی بر اساس شریعت در پاکستان ایجاد کند و کشور را از دست «دست نشاندههای آمریکایی» رها کند.
با این حال، با گذشت زمان، تمرکز و استراتژی تحریک طالبان پاکستان تغییر کرد. به عنوان مثال، در سال 2020 تحریک طالبان پاکستان ادعا کرد که دیگر هیچ برنامه منطقهای یا جهانی فراتر از پاکستان ندارد. این بیانیه شاید نشانگر کاهش حمایت بینالمللی از نبرد پاکستان علیه تحریک طالبان پاکستان باشد. در برخی مواقع، پاکستان به دلیل همکاری آشکار این گروه با القاعده، توانست از فناوری پیشرفته هواپیماهای بدون سرنشین ایالات متحده برای مبارزه با تحریک طالبان پاکستان استفاده کند. در سال 2018، تحریک طالبان پاکستان «جهاد اکبر» در افغانستان و حمایت از برنامه جهاد جهانی القاعده را رسماً از مانیفست خود حذف کرد.
این گروه همچنین تغییر تاکتیکی دیگری را در مانیفست سال 2018 خود ایجاد کرد: حذف حملات بدون تبعیض به اهداف پاکستانی، از جمله علیه غیرنظامیان را در اولویت قرار داد. این حملات سالها با هدف تحت فشار قرار دادن دولت پاکستان برای برآورده کردن خواستههای تحریک طالبان پاکستان انجام شده بود. اما مانیفست تحریک طالبان پاکستان، جنگجویان خود را از حمله به غیرنظامیان و اقلیتهای مذهبی بازداشت و در عوض از خشونت علیه پرسنل ارتش پاکستان و عوامل اطلاعاتی حمایت کرد. از زمان اعمال این تغییر، حملات تحریک طالبان پاکستان علیه غیرنظامیان بسیار کاهش یافته است. به راحتی نمیتوان گفت که چه چیزی باعث تغییر این تاکتیکها شده است اما شاید یک دلیل آن این باشد که موج خشونتهای اولیه تحریک طالبان پاکستان علیه غیرنظامیان خشم متحدان جهادی جهانی و محلی، از جمله اسامه بن لادن را برانگیخت. دلیل دیگر میتواند این باشد که تحریک طالبان پاکستان میخواهد حملات خود را بر دولت و نیروهای امنیتی پاکستان متمرکز کند.
سرانجام، تحریک طالبان پاکستان برای کسب مشروعیت مجبور شد برخی از اهداف خود را با اهداف سیاسی برخی احزاب مذهبی - سیاسی و قومی پاکستان، بویژه زیرمجموعهای از ملی گرایان بلوچ و پشتون، در یک راستا قرار دهد. در دهههای اخیر، این اقلیتهای قومی به سیاستهای تبعیضآمیز و استثمارگرانه دولت اعتراض کردهاند. آنها در کمربند قبیلهای پاکستان در مرز افغانستان که پایگاه پشتیبانی تحریک طالبان پاکستان هستند قرار دارند.
تکامل تحریک طالبان پاکستان
تحریک طالبان پاکستان سالها تلاش کرده تا نفوذ خود در میان شبکههای جهادی در پاکستان را حفظ کند.
کسب مشروعیت
تحریک طالبان پاکستان از همان ابتدا با دو چالش روبرو بود. ابتدا باید جبهه جنگ جهادی ضد دولتی خود در پاکستان را پایه گذاری میکرد. روابط قوی تشکیلات نظامی پاکستان با گروههای بومی جهادی این هدف را پیچیده میساخت. این گروهها فعالانه در جهاد کشمیر و افغانستان شرکت داشتند و از حمایت دولت برخوردار بودند. بنابراین، تحریک طالبان پاکستان مجبور شد این دوستی طولانی مدت جهادیها با دولت را به یک جنگ علنی جهادی علیه دولت تبدیل کند. دوم، باید در اکوسیستم بسیار رقابتی جهادی و مذهبی- سیاسی پاکستان جایگاهی به دست آورد. احزاب مذهبی- سیاسی دههها است که برای دستیابی به هدف اساسی خود یعنی ایجاد یک کشور پاکستانی که با تفسیر آنها از شریعت حمایت میکند، تلاش کردهاند.
برای حل این چالشها، رهبران تحریک طالبان پاکستان چهار هدف سیاسی را دنبال کردند. ابتدا، رهبری این گروه اتحاد خود را با طالبان افغانستان و القاعده تقویت کرد تا مشروعیت محلی و بینالمللی خود را افزایش دهد. قبایل پشتون پاکستان و همچنین حوزههای علمیه دیوبندی و سلفی، احزاب اسلامگرا و سایر گروههای جهادی همگی از شورش طالبان افغانستان علیه ایالات متحده و متحدان او حمایت کردند و این کارزار را جهادی مشروع برای بیرون راندن کفار خارجی میدانستند. بنابراین، از آنجایی که تحریک طالبان پاکستان از طریق تامین مالی از جهاد افغانستان حمایت کرد، مشروعیت این گروه افزایش یافت. این استراتژی به تحریک طالبان پاکستان کمک کرد تا تعداد زیادی از نیروهای جوان را برای جنگ خود علیه دولت پاکستان بکارگیرد. تحریک طالبان افغانستان پایگاههایی را در مناطق قبایلی پشتون هم مرز با افغانستان در اختیار طالبان افغانستان قرار داد که در نهایت رسما تایید متحد افغان خود را به دست آورد. نزدیکی این گروه به طالبان افغانستان و القاعده، و همچنین ناامیدی جهادگران پاکستانی از گروههای شبهنظامی طرفدار دولت که پس از 11 سپتامبر روایتهای آنها را به خطر میانداخت، در اکوسیستم رقابتی جهادی فضای مناسبی را در اختیار تحریک طالبان پاکستان قرار داد که باعث ارتقاء جایگاه این گروه در بین سایر گروهها مانند لشکر طیبه و جیش محمد، شد.
تحریک طالبان پاکستان نیز با پناه دادن به القاعده در پاکستان، حمایت القاعده را جلب کرد. همچنین با همراهی القاعده و یا به نمایندگی از القاعده دست به حملاتی زد. به عنوان مثال، یکی از رهبران برجسته تحریک طالبان پاکستان در نهایت ادعا کرد که این گروه ظرف چند هفته پس از راهاندازی رسمی، بینظیر بوتو، نخست وزیر سابق پاکستان را ترور کرده است. وی از اوایل دهه 1990 یکی از دشمنان اصلی القاعده به شمار میرفت. علاوه بر این، تحریک طالبان پاکستان برای جلب توجه همگان به برنامههای جهاد جهانی القاعده، حملاتی را ترتیب داد. برای مثال، تحریک طالبان پاکستان در سال 2010 تلاش کرد عملیاتی در شهر نیویورک اجرا کند، این امر توطئهای بود که در نهایت خنثی شد. یک سال پیش از آن، این گروه نقش اصلی را در حمله انتحاری به مقر آژانس مرکزی اطلاعات ایالات متحده در استان خوست در جنوب شرقی افغانستان ایفا کرده بود که این حمله نیز با هدف جلب رضایت متحد خود یعنی القاعده انجام شد. این اقدامات موجب شد مشروعیت محلی و بینالمللی تحریک طالبان پاکستان و رقابت آن با سایر گروههای جهادی در منطقه افزایش یابد.
دوم، تحریک طالبان پاکستان صدها تن از بزرگان قبیله را که با اقدامات آن در کمربند قبیلهای مخالف بودند، از میان برداشت. کمربند قبیلهای پشتون پاکستان، متشکل از مناطق قبایلی نیمه خودمختار فدرال (FATA) بود که تحت کنترل و اداره نظامی قبیلهای قرار داشت. با این حال، دولت بر FATA کنترلی نسبی داشت و برای اداره مناطق و مردم آنها به حمایت بزرگان قبیله نیاز داشت. بنابراین، تحریک طالبان پاکستان در حمله به بزرگان، اساساً نظام جهادی خود را جایگزین نظام سنتی روسای قبایل کرد و بدین ترتیب قدرت خود را در این مناطق افزایش داد.
سوم، تحریک طالبان پاکستان اعضای بخشهای مهارتی در گروههای شبهنظامی فرقهای ضد شیعه در پاکستان، مانند لشکر جهنگوی را بکار گرفت. حملات هولناکی که تحریک طالبان پاکستان علیه فرقه شیعه در پاکستان انجام داد، با توجه به هدف قرار دادن انحصاری فرقه شیعه توسط این گروه، اعضای لشکر جنگهوی را به جدایی از گروه و پیوستن به تحریک طالبان پاکستان تشویق کرد. استفاده از تواناییهای گروههای ضد شیعه در نهایت به تشدید جنگ تحریک طالبان پاکستان علیه دولت پاکستان کمک کرد.
چهارم، تحریک طالبان پاکستان با پیروی از همان سبکی که طالبان افغانستان قبل از 11 سپتامبر در افغانستان تحمیل کردند، نظامی شرعی در شمال غربی پاکستان ایجاد نمود. این استراتژی توانست اعضای گروههای اسلامگرای پاکستانی را از ولسوالیهای مالاکند، باجور و اورکزی جذب کند و پایگاه سیاسی تحریک طالبان پاکستان از این طریق گسترش یافت. تحریک طالبان پاکستان همچنین توانست اسلامگرایان تحصیلکرده را از مناطق شهری پاکستان جذب کند. بسیاری از این افراد از رویکردهای سیاسی شکست خورده در اجرای شریعت در کشور ناامید بودند. تلاشهای تحریک طالبان پاکستان به این گروه کمک کرد تا اسلامگرایان متعددی را که از مدتها پیش در صدد دستیابی به اسلامیسازی پاکستان از طریق ابزارهای غیرمبارزه و مذهبی- سیاسی بودند، به خود جلب کند.
ظهور یک جنبش مخالف دولت
با گذشت زمان، تحریک طالبان پاکستان به یک جنبش ستیزه جوی متمرکز ضد دولت در پاکستان تبدیل شد. سه عامل یعنی کاهش نفوذ القاعده، افزایش نفوذ طالبان افغانستان و اقدامات رو به گسترش تحریک طالبان پاکستان برای باقی ماندن در سیاست معاصر پاکستان، در این تحول نقش اصلی داشتند.
در ابتدا، القاعده تأثیر عمیقی بر سیاست تحریک طالبان پاکستان داشت. برای مثال، رهبران تحریک طالبان پاکستان را وادار کرد تا برنامه ضد شیعی خود را بازبینی کنند و صحنه کارزار خود را تا حد زیادی به غرب و دولت پاکستان محدود کنند. در سال 2010، بن لادن از تحریک طالبان پاکستان خواست تا حملات علیه شیعیان و فرقه بریلوی مکتب حنفی در پاکستان را متوقف کند. اما پس از اینکه حملات هواپیماهای بدون سرنشین ایالات متحده باعث کشته شدن بیتالله محسود و حکیمالله محسود که رهبران تحریک طالبان پاکستان بودند شد، این گروه مجبور شد در حمایت عمومی خود از القاعده تجدید نظر کند. اگر چه القاعده نقش مهمی در تولد، ظهور و گسترش تحریک طالبان پاکستان ایفا کرد، اما این گروه تشخیص داد که یک رابطه عمومی نزدیک با القاعده به یک مسئولیت تبدیل شده است. با این حال، طبق گزارشهای اخیر، القاعده همچنان نقش مهمی در حمایت از تحریک طالبان پاکستان در پشت صحنه دارد.
در عین حال نفوذ طالبان افغانستان بر تحریک طالبان پاکستان بیشتر شده است. با مشارکت برخی از اعضاء طالبان افغانستان با تحریک طالبان پاکستان در منطقه قبیلهای وزیرستان در پاکستان، این گروه به یک الگوی سیاسی و سازمانی برای تحریک طالبان پاکستان تبدیل شد. زمانی که طالبان افغانستان استراتژی خود را اصلاح کرد، تحریک طالبان پاکستان نیز از همین روش پیروی نمود. در سال 2014، عمر خالد خراسانی و قاری شکیل احمد رهبران تحریک طالبان پاکستان با این استدلال که سیستم بوروکراتیک متمرکز طالبان افغانستان برای توسعه تحریک طالبان پاکستان مناسب است، به دنبال آن بودند که این سیستم را جایگزین ساختار شبه قبیلهای مدیریت تحریک طالبان پاکستان نمایند.
سرانجام در سال 2020 این تغییر صورت گرفت و فرمانداران برای مناطق مختلف پاکستان منصوب شدند و آغاز بکار اولین سیستم آموزش نظامی متمرکز این گروه اعلام گردید. در همان سال، مفتی نور ولی محسود، رئیس تحریک طالبان پاکستان اعلام کرد که تحریک طالبان پاکستان تنها در صورتی میتواند پیروز شود که پا جای پای طالبان افغانستان بگذارد.
تحریک طالبان پاکستان بیش از آنکه در گفتمان مذهبی پاکستان درگیر باشد درگیر مسائل سیاسی است. برای مثال، تحریک طالبان پاکستان از احزاب سیاسی مخالف پاکستان خواسته است تا اگر واقعاً به دنبال پایان دادن به مداخله سیاسی تشکیلات نظامی (ارتش) هستند، در رویکرد غیرخشونتآمیز خود تجدید نظر کنند. در این راستا، تحریک طالبان پاکستان با وجود داشتن اختلافات عمیق ایدئولوژیک با هر دو گروه ملی گرایان پشتون و بلوچ (عمدتاً سکولار) در پاکستان، از سیاستهای آنها حمایت کرده است.
رهبران تحریک طالبان پاکستان حتی در حمایت از جنبش حقوق پشتونها، علیرغم مواضع ضد طالبانی آن؛ بیانیههایی صادر کردهاند. تحریک طالبان پاکستان همچنین اخیراً اعتراضات گسترده سراسری تحریک لبیک پاکستان (TLP) که یک حزب راست افراطی مذهبی - سیاسی است و به اصطلاح علیه دشمنان اسلام مبارزه میکند، تأیید کرده است. این امر به ویژه مهم است زیرا تحریک لبیک پاکستان متعلق به فرقه سنی بریلوی است، در حالی که تحریک طالبان پاکستان از فرقه رقیب دیوبندی سرچشمه میگیرد. هر یک از این تأییدها نشان دهنده تلاش تحریک طالبان پاکستان برای باقی ماندن در گفتمان معاصر است.
تحریک طالبان پاکستان پس از تسلط طالبان در افغانستان
قبل از فروپاشی دولت اشرف غنی، رئیس جمهور پیشین افغانستان، دولت پاکستان بارها این کشور را به پناه دادن به گروههای شبه نظامی ضد پاکستان در افغانستان متهم کرده بود. در نتیجه، برخی در اسلامآباد بر این باور بودند که اگر طالبان افغانستان (سازمان به اصطلاح دوست پاکستان) به قدرت در کابل بازگردد، این گروه آزادی عمل گروههای ضد دولت پاکستان را محدود میکند. با این حال، بر خلاف این انتظارات، بازگشت طالبان افغانستان تاکنون موجب تقویت بیشتر تحریک طالبان پاکستان شده است.
پس از تسلط طالبان افغانستان، صدها زندانی از اعضاء تحریک طالبان پاکستان از جمله رهبران ارشد تحریک طالبان پاکستان مانند مولوی فقیر محمد، معاون موسس آن از زندانهای کابل آزاد شدند. تحریک طالبان پاکستان با راهپیماییهای بزرگ موتوری و به راه انداختن کاروان در شرق افغانستان، آزادی اعضای خود را جشن گرفت. ویدئوهای منتشر شده از زمان تسلط طالبان نیز نشان میدهد که تحریک طالبان پاکستان از آزادی کامل عملیاتی در افغانستان برخوردار است. تحریک طالبان پاکستان علاوه بر اعلام پیام تبریک نسبت به بازگشت طالبان به قدرت، علناً تعهد و وفاداری به این گروه را مجددا مطرح نمود. رهبری تحریک طالبان پاکستان با تقویت روایتهای جاری خود، طالبان افغانستان را بهعنوان الگویی مناسب برای جنگجویان این گروه معرفی کرد و استدلال کرد که استقامت در جنگ علیه دولت پاکستان، پیروزیهایی مشابه آنچه طالبان در افغانستان به دست آورد را تضمین میکند. علاوه بر این، تحریک طالبان پاکستان مسئولیت تعداد زیادی از حملات را در ماههای پس از فروپاشی دولت افغانستان بر عهده گرفت که بالاترین میانگین نرخ حمله ماهانه را در پنج تا شش سال گذشته نشان میدهد.
وقتی از سخنگوی طالبان افغانستان در مورد آینده تحریک طالبان پاکستان در افغانستان سئوال شد، وی از پاسخ طفره میرفت. وی استدلال کرد که تحریک طالبان پاکستان یک موضوع پاکستانی است و طالبان افغانستان هیچ ارتباطی با آن گروه ندارد. سخنگو حتي پيشنهاد كرد كه پاكستان بايد براي حل مشكلات خود با طالبان از طريق مذاكره تلاش كند.
نتیجهگیری
با بازگشت طالبان افغانستان به قدرت در کابل، نخست وزیر، رئیس جمهور و وزیر خارجه پاکستان مذاکره و عفو عمومی را به تحریک طالبان پاکستان پیشنهاد دادند. تحریک طالبان پاکستان در ابتدا با این استدلال که قانون اساسی پاکستان را «غیر اسلامی» میداند، این پیشنهادات را رد کرد. با این حال، این گروه درهای گفتگو را باز گذاشت و اظهار داشت که تحریک طالبان پاکستان برای "هرگونه مذاکره جدی که بتواند اجراء شریعت در پاکستان را تضمین کند" آماده است. و در اوایل نوامبر، سخنگویان دولت پاکستان و تحریک طالبان پاکستان اعلام کردند که تحت یک آتش بس کوتاه مدت در حال مذاکره هستند و آن را برای امکان گفتگوی بیشتر تمدید خواهند کرد.
امیدها برای مذاکرات این بار بیشتر شده است زیرا دو عامل اصلی که باعث شکست در مذاکرات گذشته شده است دیگر وجود ندارد: اول اینکه دولت سابق افغانستان و نیروهای ایالات متحده دیگر افغانستان را کنترل نمیکنند و دوم اینکه تندروها در تحریک طالبان پاکستان دیگر مخالف گفتگو نیستند. توافق صلح تحریک طالبان پاکستان با دولت پاکستان تهدیدی مستقیم برای دولت سابق افغانستان و نیروهای ایالات متحده بود، بنابراین آنها در گذشته همواره به چنین مذاکراتی اعتراض داشتند. با حذف اولین عامل، تندروهای تحریک طالبان پاکستان اکنون از مذاکرات حمایت میکنند. برای مثال، یکی از بنیانگذاران تحریک طالبان پاکستان و فرمانده ارشد خراسان برخلاف سال 2014 که در گفتگوهای دو طرف خرابکاری میکرد، این بار کاملاً از مذاکرات حمایت کرده است.
در نهایت، حل و فصل سیاسی تنها گزینه باقی مانده برای دولت پاکستان است. دولت پاکستان به دو دلیل نمیتواند طالبان افغانستان را برای مبارزه با تحریک طالبان پاکستان تحت فشار قرار دهد. اول اینکه تحریک طالبان پاکستان نقش مهمی در احیای مجدد طالبان پس از 11 سپتامبر ایفا کرده است. رهبری تحریک طالبان پاکستان با فرماندهان و گروههای مختلف طالبان افغانستان پیوندهای محکمی دارند که عمیقاً فداکاریهای تحریک طالبان پاکستان در جنگ علیه نیروهای ایالات متحده و متحدان ایالات متحده در افغانستان را پذیرفته و تحسین میکنند. این لابی طرفدار تحریک طالبان پاکستان تاثیر بسزایی در داخل طالبان دارد و در برابر شکافهای قبیلهای و منطقهای مقاومت میکند. در نتیجه، استفاده از زور علیه تحریک طالبان پاکستان باعث ایجاد شکافهای جدی بین طالبان خواهد شد. دوم، طالبان افغانستان در مقابله با رقیب خود، یعنی امارت اسلامی خراسان که (همان طور که قبلا ذکر شد) فرماندهان با نفوذ سابق تحریک طالبان پاکستان و صدها جنگجوی این گروه را شامل میشود، با یک چالش بزرگ مواجه خواهد شد.
تحریک طالبان پاکستان همچنین اکنون بر این باور است که تا حدی به دلیل روابط خود با طالبان افغانستان که بار دیگر در کابل قدرت را به دست گرفته است، حل و فصل سیاسی مسئله به نفع آن خواهد بود. تحریک طالبان پاکستان مدعی است که با مذاکره با دولت پاکستان برای کاهش مشکلات سیاسی طالبان موافقت کرده است چرا که این گروه از مشکلات طالبان افغانستان با جامعه جهانی آگاه است و میداند که وجود گروههای خارجی در افغانستان به مشکلات طالبان با جامعه جهانی دامن خواهد زد زیرا طالبان پیش از این به ایالات متحده و جامعه جهانی قول داده است که اجازه نخواهد داد هیچ فرد یا گروهی از سرزمین این کشور برای ایجاد تهدید استفاده نماید. تحریک طالبان پاکستان دو سوم مبارزان خارجی در افغانستان را تشکیل میدهد. بنابراین، اگر این جنگجویان به حملات خود در پاکستان ادامه دهند، وعدهها و تعهد طالبان افغانستان باطل تلقی میشود و موجب بیاعتمادی سیاسی بیشتر جامعه جهانی نسبت به این گروه میشود.
با همه اینها، نگرانی اصلی تحریک طالبان پاکستان اجرای شریعت در پاکستان بر اساس تفسیر دقیق آن از اسلام است. این گروه میگوید تا زمانی که این هدف محقق نشود، سلاح خود را زمین نمیگذارد. بنابراین، احتمال یک توافق صلح سریع بین دولت و تحریک طالبان پاکستان بسیار کم است. پاکستان نمیتواند به قیمت جایگزینی یک نظام دموکراتیک با قوانین سختگیرانه شرعی؛ به راه حل سیاسی تن در دهد. با این حال به دلیل واقعیتهای ژئوپلیتیک، از آنجایی که حل و فصل سیاسی تنها گزینه برای هر دو طرف میباشد، این امید وجود دارد که هر دو طرف برای پیشبرد راه حل، تا حدودی مصالحه کنند.
انتهای مطلب/
« این متن در راستای اطلاع رسانی و انعكاس نظرات تحليلگران و منابع مختلف منتشر شده است و انتشار آن الزاما به معنای تأیید تمامی محتوا از سوی "موسسه مطالعات راهبردی شرق" نیست »