جای تعجب نیست که کشورهای آسیای مرکزی تمایل بیشتری به همکاری با روسیه دارند تا با چین. بسیاری از آنها به زبان روسی صحبت میکنند، از الفبای سیریلیک استفاده میکنند و به دلیل تاریخ سیاسی مشترک، فرهنگ تجاری و دانشگاهی روسیه را درک میکنند. اخبار و سرگرمیهای روسی زبان (و متعلق به روسیه) بر رسانههای آسیای مرکزی تسلط دارند، پیامهای طرفداران پوتین را منتشر میکنند، وابستگی به فرهنگ روسیه را تشویق میکنند - و گاهی نگرانیها در مورد فساد چین در کشورهای زیر چتر "برنامه کمربند و راه" را برجسته میکنند. در مقابل، تعداد بسیار کمی از مردم این منطقه به زبان چینی صحبت میکنند، و اغلب سینوفوبیا (چین هراسی) شدید دارند.
مطالعات شرق/
لیندزی کندی و ناتان پائول ساوثرن*
پس از دو دهه و صرف تریلیونها دلار برای جنگ، سرانجام ایالات متحده از افغانستان خارج شده است. همسایگان افغانستان به چشمان خود دیدهاند که عصر حضور ایالات متحده در آسیای مرکزی به سر رسید، عصری که برخلاف وعده های داده شده هرگز ارمغانی نداشته است.
دل کسی آن قدر هم برای ایالات متحده تنگ نخواهد شد. قرار بر آن بود که پایان کمونیسم شروعی باشد بر دوران جدیدی از آزادی، دموکراسی و رفاه، اما این یک شکست مفتضحانه در حیاط خلوت روسیه بود. شاید مردمان آسیای مرکزی از ایالات متحده عصبانی نباشند، اما مطمئناً ناامید شدهاند.
در طول دو دهه گذشته، جنگ در افغانستان مشوق برخی از کمکها و سرمایهگذاریهای ایالات متحده، عمدتاً در قالب آموزش سربازان و اجاره پایگاههای نظامی در قزاقستان و قرقیزستان بود. با خروج نیروها، بعید به نظر می رسد که ایالات متحده به این منطقه چندان توجهی داشته باشد – مگر آن که چین مداخله کند. اجماع فزاینده در واشنگتن مبنی بر اینکه پکن رقیب اصلی دهه آینده و حتی فراتر از آن است، توجهات را به سرمایهگذاریهای سنگین چین در آسیای مرکزی نیز معطوف نموده است.
اما برای کشورهای آسیای مرکزی- قزاقستان، قرقیزستان، تاجیکستان، ترکمنستان و ازبکستان- اشغالگر قدیمی، یعنی روسیه، و به طور فزایندهای، چین همواره گزینههای وسوسهانگیزتری به نظر میرسند. برای نخبگان این کشورها، مسکو و پکن ذاتاً گزینههای جذابتری نسبت به واشنگتن هستند. برخلاف لیبرال دموکراتهای غربی، چین به ندرت به حقوق بشر یا حکمرانی عادلانه ابراز علاقه میکند و مطمئناً هرگز نمیخواهد شواهدی را در این مورد به عنوان پیششرط برای سرمایهگذاری ببیند. برای پکن، نحوه حکومت کردن مهم نیست، بلکه انسجام اهمیت دارد؛ تا زمانی که یک کشور شریک از لحاظ سیاسی به اندازه کافی ثبات داشته باشد که چین بتواند به ساخت و ساز و استخراج معادن ادامه دهد و مایل به حمایت از پکن در صحنه بینالمللی باشد، همه چیز خوشایند چین است.
آن گونه که «ماتیو بولژو»، دستیار ارشد اندیشکده «چتم هاوس» (Chatham House) اشاره کرده، هرگونه بحث در مورد حقوق بشر یا دموکراسی خط قرمزی است که روسیه و چین هیچ علاقهای به عبور از آن ندارند، در حالی که پافشاری لیبرال دموکراتها بر انجام این کار به این معنی است که مشارکت آنها فقط می تواند "در سطح دوم باشد" و نه یک رابطه عمیق و جامع.
با این حال، علاقه اولیه ایالات متحده به آسیای مرکزی ارتباط بسیار کمتری به حقوق بشر داشت و بیشتر به خاطر منابع طبیعی بود. در سالهای پس از استقلال از اتحاد جماهیر شوروی، کشورهای آسیای مرکزی چشم به راه یک بازی بزرگ جدید و سودآور در منطقه بودند. بر اساس برآوردهای اداره اطلاعات انرژی ایالات متحده در سال 2003، حوضه خزر دارای بین 17 تا 33 میلیارد بشکه ذخایر نفت اثبات شده و حدود 232 تریلیون فوت مکعب گاز طبیعی بود که توجه بسیاری از کشورها را به خود جلب کرد. این شور و شوق به تدریج از بین رفت، زیرا سرمایهگذاران آیندهنگر دریافتند که دستیابی به این منابع انرژی بسیار دشوارتر از آن چیزی است که در ابتدا پیش بینی میشد.
«جفری مانکوف»، معاون مدیر برنامه روسیه و اوراسیا در مرکز مطالعات بین المللی و راهبردی میگوید: "پیشبینیها در اواسط دهه 90 از آنچه در واقع در دسترس بود، تغییر کرد". آبهای کم عمق دریای خزر به این معنا بود که حفاری بسیار پیچیده بود که در اثر موانع ژئوپلیتیکی در روسیه و ایران تشدید هم میشد. این امر مانع ساخت خطوط لوله مورد نیاز برای انتقال ذخایر به خارج از کشورهای محصور در خشکی و به بازار جهانی شد. بیشتر ذخایر موجود در دست الیگارشهای محلی باقی ماند که توانستند از زیرساخت های خطوط لوله موجود استفاده کنند.
پس از 11 سپتامبر اوضاع تغییر کرد. ابتدا، موجی از همبستگی با ایالات متحده در سراسر آسیای مرکزی، از جمله حمایت از اشغال افغانستان مشاهده میشد - بالاخره، بسیاری از این کشورها مشکلات خاص خود را با ستیزهجویان اسلامگرا داشتند و از دخالت ایالات متحده خوشحال بودند. اما به گفته «ادوارد شاتز»، دانشیار علوم سیاسی در دانشگاه تورنتو، اعلان جنگ علیه عراق موجب سردرگمیهایی شد. در زمانی که لفاظیهای ضد ایران داغ شده بود، بسیاری از مردم عمیقاً مشکوک شده بودند که ایالات متحده ممکن است تحت تأثیر احساسات ضد اسلامی یا حتی الحاد ( کفر و ارتداد) رادیکال به سبک شوروی قرار بگیرد- به ویژه در تاجیکستان که بیشتر اخبار خود را از ایران می گیرد و پیوندهای زبانی و فرهنگی نزدیکتری با این کشور دارد.
در حالی که سال های پس از شوروی برای شهروندان عادی در سراسر آسیای مرکزی بسیار ناامید کننده بود، الیگارشیها از این اوضاع سود می بردند.
در طول 25 سال پس از سقوط اتحاد جماهیر شوروی، درآمد خانوارها در ازبکستان 27 درصد و در تاجیکستان، ترکمنستان و قرقیزستان به بیش از نصف کاهش یافته است. در حالی که اقتصاد نفتخیز قزاقستان و ترکمنستان رشد کرده، شواهد اندکی وجود دارد که نشان دهد این ثروت به سمت عموم جامعه سرازیر شده باشد. امید به زندگی در آنجا، مانند سایر کشورهای آسیای مرکزی، از دهه 1990 بدتر شده، زیرا ارائه مراقبت های بهداشتی با بودجه دولتی و سایر شبکه های امنیت اجتماعی از بین رفته است. دسترسی به آموزش، حمل و نقل و زیرساخت های پایه نیز کاهش یافته است.
«بروس پانیر»، خبرنگار آسیای مرکزی رادیو اروپای آزاد ( رادیو آزادی ) که تقریباً 30 سال است از این منطقه گزارش میدهد، همین دیدگاه را دارد. وی میگوید "اگرچه در دوران حاکمیت شوروی خیلی چیزها نبود، اما به طور کلی برای بقا چیزهایی در اختیار بود و بویژه در نواحی روستایی منابع به شکل بهتری مدیریت شده بودند." پانیر توضیح میدهد که چگونه نظام شوروی از روسای ادارات محلی میخواست تا اطمینان حاصل کنند که مزارع کشاورزان شخم زده شده است، تراکتورهایشان بنزین دارند و ماشینآلات تحویلی به مزارعشان به موقع برای برداشت محصول میرسند. زمانی که این دولت متمرکز فروپاشید، کشاورزان به حال خود رها شدند و مجبور شدند مایحتاجشان را خودشان تهیه کنند، فساد در سطح محلی آنها را به زیر بار بدهی برد و برای بقا باید رشوه های زیادی را پرداخت می کردند.
این طور نیست که چنین سختیهایی را بتوان به بهای آزادی نسبت داد. انتخابات آزاد و عادلانه در صحنه میدانی بسیار کمرنگ است و حتی ازبکستان که اخیراً گام هایی را در جهت تقویت فرآیند دموکراتیک برداشته است، هر گونه پیشرفتی کند، در سطح پایین و به راحتی قابل برگشت خواهد بود-. شاتز در این زمینه میگوید "مردم در اوایل دهه 90 این گونه تصور میکردند که اصطلاحات دموکراسی و بازار تنها یک بازی هستند. حداقل فعلاً ایدئولوژی کمونیستی به سرعت در حال بیاعتبار شدن بود، بنابراین بدیهی است که نقطه مقابل درست به نظر برسد و ایالات متحده و اروپای غربی کار زیادی برای کاهش توقعات بیش از حد مردم انجام ندادند."
به باور شاتز، لیبرال دموکراسیهایی مانند ایالات متحده کار بزرگی در متقاعد کردن کشورهای جدا شده انجام دادند، از این حیث که به آنها نشان دادند کمونیسم امری نابهنجار است و مانعی در برابر مسیر توسعه کشورها. تنها کاری که کشورهای آسیای مرکزی باید انجام میدادند این بود که به سمت سرمایهداری و دموکراسی حرکت کنند و پول وارد کشورشان شود و زندگی مردم به سرعت بهبود یابد. وقتی این اتفاق نیفتاد، بسیاری از مردم آسیای مرکزی نسبت به دوران شوروی حس نوستالژی پیدا کردند یا حداقل، بیشتر از یک ایالات متحده غیرقابل اعتماد و غیرمتعهد، در معرض اقدامات روسیه پوتین قرار داشتند.
با توجه به اینکه مزایای فرضی آزادی در هیچ کجا دیده نمیشود، جای تعجب نیست که بسیاری از مردمان آسیای مرکزی نسبت به قدرت و ثباتی که روسیه داعیه آن را دارد حس نوستالژیک داشته باشند. این امر کمک می کند تا فرهنگ روسیه هنوز نقشی قدرتمند را ایفا کند. روسهای بومی یک پنجم جمعیت قزاقستان را تشکیل میدهند و با وجود کاهش تعدادشان در سایر کشورها، زبان روسی به طور گسترده در سراسر منطقه صحبت میشود.
رسانههای روسی، به ویژه تلویزیونها، منبع اصلی اخبار برای بسیاری از مردم هستند. در ازبکستان، رسانههای روسی کمک میکنند تا تفسیرهای طرفداران پوتین از رویدادهای خارج از کشور بهعنوان واقعیتی انکارناپذیر استقرار یافته و تیرگی خطوط بین وفاداری روسیه با ازبک، حتی در میان تندروترین ملیگرایان، محو شوند.
پذیرفتن ایده مشروعیت بخشیدن به طالبان از طریق گفتگوهای صلح برای دولتهای آسیای مرکزی که سابقا امیدوار بودند این تهدید یک بار برای همیشه توسط ائتلاف به رهبری ایالات متحده از بین برود، دشوار بود. دستگاه روابط عمومی روسیه مطمئناً وقت خود را برای برطرفسازی این نگرانی تلف نکرد. در ماههای پس از دستور رئیس جمهور دونالد ترامپ برای خروج 7000 سرباز آمریکایی از افغانستان، روسیه فورا هشدار داد که سربازان افغان و اتباع آسیای مرکزی که برای پیوستن به دولت اسلامی از کشورهایشان خارج شده بودند تهدید امنیتی جدیدی به شمار می روند و این امر موجب شد تا پوتین در سفر به چهار کشور از پنج کشور آسیای مرکزی پیشنهاداتی را برای مساعدت نظامی ارائه نماید.
چنین لفاظیهایی مبتنی بر تصویر مرد قدرتمندی است که روسیه در طی یک دهه یا بیشتر از طریق جنگهای پی در پی با گرجستان و چچن، الحاق کریمه، و دخالت آشکار در درگیریهای خارج از حوزه شوروی سابق، به ویژه سوریه و اخیراً در زیمبابوه، مقتدرانه به نمایش گذاشته است. همانطور که یک منبع در دفتر توسعه و رفاه امور خارجه بریتانیا به ما گفت، منافع سیاسی گستردهتر روسیه "درباره جایگاه خودش در جهان است و میخواهد در مسائل کلیدی بینالمللی دست بالا داشته باشد." روسیه هیچ مشکلی از حیث گشایش روابط دیپلماتیک با طالبان پس از خروج نهایی ایالات متحده نداشت - اما به این گروه هشدار داد تا در درون مرزهای افغانستان بماند.
اگرچه چنین نمایش قدرت وحشیانهای ممکن است رهبران آسیای مرکزی را نگران کند، ولی روسیه نیز خود را به یک متحد حامی و مشتاق در مهار ناآرامی های داخلی _ حمایت از دولت تاجیکستان در طول جنگ داخلیاش، و گام برداشتن برای جایگزین شدن به جای همکاری نظامی ناتو با ازبکستان پس از کشتار اندیجان_ تبدیل کرده است.
اولویتهای متناقض باعث شد که دولت دیمیتری مدودف، رئیسجمهور وقت، به شدت نسبت به مداخله در درگیریهای قومی در قرقیزستان در سال 2010 بیمیل شود، اما زمانی که درخواستهای بیشکک برای حمایت از سوی ایالات متحده و اتحادیه اروپا نادیده گرفته شد، روسیه در نهایت رهبری در زمینه دستیابی به یک راهحل دیپلماتیک از طریق سازمان پیمان امنیت جمعی را به دست گرفت. همانطور که ازبک های طرفدار پوتین بی درنگ به شما می گویند، زمانی که کشورشان مشکلات امنیتی دارد، روسیه متحدی است که آنها برای دریافت کمک به این کشور مراجعه می کنند. آنها می گویند که غرب به سادگی آنها را در شرایط سخت کنار میگذارد.
اما نکات تردیدبرانگیز فراوانی وجود دارد. در حالی که مسکو میتواند جریان اخبار را کنترل کند، اما همیشه نمیتواند حقایق موجود را پنهان کند. زخمهای مشهود به جا مانده از استعمار روسیه و حکومت کمونیستی همچنان دیده میشود - هشدارهای جدی در مورد خطرات اعتماد بیش از حد به همسایه قدرتمند شمال.
تنشهای قومی ادامهدار و انفجارهای گاه به گاه خشونت بار در دره فرغانه به سیاست استالینیستی برمیگردد که خطوط را به جای بین گروههای رقیب، در میان خود گروههای رقیب ترسیم میکرد، تا باعث شود که جوامع کمتر منسجم و قادر به شورش باشند.
تاکتیکهای شوکآمیز روسیه در وادار کردن اوکراین، گرجستان و چچن به زانو زدن نیز این ایده را زنده نگه میدارد که دیدگاه پوتین یک هژمونی منطقهای احیا شده مبتنی بر امپراتوری قدیم شوروی است. همانطور که «جاناتان ایوانز»، رئیس سابق MI5 بریتانیا، به زبان ساده در این مورد اشاره کرد: "من کاملاً مطمئن هستم که روسیه تمام تلاش خود را برای حفظ موقعیتش در هر کدام از کشورهای مستقل مشترکالمنافع (CIS) انجام خواهد داد، زیرا شواهد و قرائن نشان از این موضوع دارند. "
کشورهای آسیای مرکزی بیش از حد عادت کردهاند که به عنوان حائل روسیه - چیزی که ایوانز آن را "حصار استراتژیک اطراف خود" مینامد – مورد استثمار قرار گیرند و رهبران آنها سادهلوحانه به پیشنهادهای دوستی پوتین اعتماد میکنند. به عنوان نمونه، ازبکستان از دیرباز نسبت به اتکای بیش از حد به کمک های نظامی روسیه یا ایالات متحده محتاط بوده و بر حسب شرایط، بین این دو مانور می دهد. آن گونه که «اولگا اولیکار» – مدیر بخش آسیای مرکزی و اروپای گروه بینالمللی بحران میگوید "ترکمنستان منزوی و انزواگرا ترجیح می دهد که مردمانش از قحطی بمیرند تا به هر کسی نزدیک نشوند". تاجیکستان که از نزدیک با روسیه در مورد مسائل امنیت ملی همکاری میکند نیز این کار را انجام میدهد زیرا مجبور است؛ طالبان ثابت کرده که در آنجا یک تهدید واقعی است، جنگجویان را در طول جنگ داخلی کشور به شورشیان میرساند، در حالی که دیگر متحدان نظامی به ندرت وارد میدان می شوند.
گفته میشود، این گونه احتیاط احتمالاً در نسلهای سیاسی بعدی متزلزل خواهد شد. «دینا روم اسپچلر»، کارشناس سیاست خارجی شوروی و ایالات متحده در دانشگاه ایندیانا میگوید: "رهبری جدید همان تجربه منفی خرس روسی را ندارد. آنها ممکن است عزم یکسانی برای نگه داشتن روسیه در کنار خود نداشته باشند". اما در واقع، وقتی نوبت به انتخاب متحدان قدرتمند میرسد، آنها ممکن است در عمل گزینههای کمی برای انتخاب کردن داشته باشند.
در همین مورد، «بولگو» اظهار داشت: "هرچه ایالات متحده منطقه را بیشتر ترک کند و نفوذ کمتری بر سیاستهای محلی داشته باشد، شکافهای بازتری ایجاد میشوند که چین و بویژه روسیه میتوانند از آنها بهرهبرداری کنند. افزون بر آن، روسیه واقعاً در بهره برداری از شکاف هایی که ما باز می گذاریم خوب عمل می کند." اما مسکو ممکن است بزرگترین برنده دوران پس از آمریکا نباشد. یک رقیب جدی دیگر برای کنترل در آسیای مرکزی وجود دارد: چین.
چین از طریق مشارکت در «سازمان همکاری شانگهای» و تعمیق روابط تجاری و انرژی با کشورهای شوروی سابق، به سرعت حضور اقتصادی خود را در آسیای مرکزی گسترش داده است. با این حال، مهمترین سرمایهگذاری از طریق «برنامه کمربند و راه» (BRI) است که در ابتدا قرار بود پکن را از طریق آسیای مرکزی به بازارهای اروپایی وصل کند، اما به یک آشفتگی پیچیده از سرمایهگذاریهای متضاد و نمایشهای سرسپردگیهای سیاسی تبدیل شده است. چین متعهد شده که حداقل 1.4 تریلیون دلار در پروژههای مربوط به BRI، عمدتاً توسعه زیرساختها و شبکههای ریلی پرسرعت، هزینه کند.
با این حال، BRI یک نقطه مناقشه جدی در سراسر منطقه است. آنچه در ابتدا سخاوتمندانه به نظر میرسید، به شکل فاحشی به عنوان تلههای بدهی بزرگ پدیدار شد که در نتیجه کشورها را به شدت به پکن متعهد (مدیون یا بدهکار) کرده است. تاجیکستان و قرقیزستان در حال حاضر به ترتیب در معرض خطر بالا و متوسط از نظر میزان بدهی به چین قرار دارند. آن گونه که «بولگو» تصریح کرده است "این کشورها برای آنکه بتوانند با چین معامله کنند باید روح خود را بفروشند."
در عین حال، آن گونه که «بولگو» خاطر نشان میکند، در حالی که دولتهای آسیای مرکزی ممکن است از پیامدهای درازمدت مشارکت نگران باشند، به همان اندازه نگران کنار گذاشته شدن از این ترکیب هستند. حتی ترکمنستان، با نگرش انزواطلبانه خود، تسلیم جذابیت BRI شد - و زمانی که چینیها انحصار بر ذخایر گاز این کشور را ایجاد کردند اساساً در بند منافع انرژی چین گرفتارشد. از دیدگاه بولگو "به همین دلیل است که آنها پولی ندارند".
در سطح جامعه نیز، چین در آسیای مرکزی هواداران کمی دارد. وسواس پارانوئیدی پکن نسبت به تروریسم اسلام گرا، یا حداقل اغراق بیش از حد، تهدید اسلام گرایان در سین کیانگ، جملگی این کشور را به ندرت برای این منطقه مسلمان نشین خوشایند کردهاند.
اویغورهایی که بار سنگین آزار و شکنجه چین را در داخل کشور تحمل میکنند، نه تنها در اعتقادات مردمان آسیای مرکزی اشتراکاتی دارند، بلکه پسرعموهای قومی و فرهنگی نزدیک قزاقها، قرقیزها، تاجیکها، ترکمنها و ازبکها نیز هستند. ناپدید شدن تعدادی از هنرمندان و دانشگاهیان مشهور قرقیز_ چینی در اردوگاههای بازداشت چین این گمانهزنی را تشدید میکند که چین بیشتر دشمن است تا دوست.
در همین حال، پکن تلاش چندانی برای به دست آوردن قلب و ذهن مردم محلی مختلفی که با آنها در تماس است، انجام نداده است. یکی از انتقادات رایج این است که چین از BRI به عنوان یک موقعیت اشتغال انبوه برای کارگران خود بهرهبرداری میکند، بدون اینکه اشتغال محلی را به شکلی معنادار افزایش دهد. در حالی که جوامع محلی از فرصتهای شغلی اضافی که در طول پروژههای ساختمانی در مقیاس بزرگ بر سر راهشان قرار میگیرد خوشنود هستند، نارضایتی دائمی از دستمزدهای بد و رابطهای که به نفع چین چربش دارد، امری مشهود است.
«پانیر» توضیح میدهد که چگونه، توام با رخنه کردن صنعت ساخت و ساز تامین مالی شده از چین به سراسر قرقیزستان، مردم شهرهایی که در انتظار ورود این پروژه ها بودند، چیزی جز دیدگاه مثبت نسبت به سرمایهگذاران چینی نداشتند، در حالی که کسانی که در عمل وارد این پروژهها شده بودند اوضاع را متفاوت میدیدند و از تضییع حقوق و خلف وعدهها شکایت میکردند.
وی در ادامه تصریح می کند که "وقتی وعده پول داده میشود، همه چیز خوب به نظر میرسد، اما وقتی آنها میروند، دوباره تعصبات قدیمی برایتان جلوهگر میشوند. برای من جای سوال است که چند سال دیگر، زمانی که مردمان آسیای مرکزی متوجه شوند چینیها با پروژه جدیدی نمیآیند، دیدگاهشان چه خواهد بود. وقتی که به دلیل اتمام کارها، آنها دیگر افراد محلی را استخدام نکنند در صورتی که صورت حساب ها و اقساط وام ها هنوز باقی ماندهاند. "
در حالی که دولتهای آسیای مرکزی تمام تلاش خود را میکنند تا این نارضایتیها را پنهان کنند، اما تنشها شروع به فوران کردهاند. قزاقستان شاهد اعتراضات ضد چینی در واکنش به ساخت کارخانه های چینی بوده است. در آگوست 2019، مردم محلی قرقیزستان به کارگران چینی یک معدن حمله کردند. در هر دو کشور اشاره شده، دولتها کسانی را که از سرمایهگذاری چین انتقاد میکنند (و همچنین از رفتار چینیها با اویغورها انتقاد دارند)، سرکوب کردهاند.
از سوی دیگر، اختلافات و درگیری کارگران کم درآمد آسیای مرکزی که به انگیزههای چین مشکوک هستند و نگران امنیت شغلی خود هستند با آنهایی که بالادستشان هستند و از BRI سود می برند در حال ظهور است. یا در موردی دیگر، سرمایه گذاریهایی که اغلب با فساد مقامات دولتی مرتبط است اوضاع را پیچیدهتر میکند. یا اینکه «امامعلی رحمان»، رئیس جمهور مادام العمر تاجیکستان، یک معدن طلا را در قبال بازپرداخت بدهیهای مربوط به نیروگاهی که از طریق وامهای چینی تامین مالی میشود، تحویل داده- در حالی که وی 230 میلیون دلار دیگر نیز برای ساختن یک مجتمع جدید و شیک برای پارلمان وام گرفته است.
جای تعجب نیست که کشورهای آسیای مرکزی تمایل بیشتری به همکاری با روسیه دارند تا با چین. بسیاری از آنها به زبان روسی صحبت میکنند، از الفبای سیریلیک استفاده میکنند و به دلیل تاریخ سیاسی مشترک، فرهنگ تجاری و دانشگاهی روسیه را درک میکنند. اخبار و سرگرمیهای روسی زبان (و متعلق به روسیه) بر رسانههای آسیای مرکزی تسلط دارند، پیامهای طرفداران پوتین را منتشر میکنند، وابستگی به فرهنگ روسیه را تشویق میکنند - و گاهی نگرانیها در مورد فساد چین در کشورهای زیر چتر BRI را برجسته میکنند. در مقابل، تعداد بسیار کمی از مردم این منطقه به زبان چینی صحبت میکنند، و سینوفوبیا (چین هراسی) شدید دارند. به عنوان مثال، 65 درصد از قزاقها معتقدند نفوذ چین تهدیدی آشکار یا نوظهور برای کشورشان است.
اما در حالی که گاهی رسانههای روسیه نسبت به BRI خصومت شدید را نشان میدهند، اما در عمل فعالیتهای اصلی چین و روسیه در رقابت مستقیم با یکدیگر نیستند. روسیه عملا برای رقابت با توسعه اقتصادی چین سرمایهای در چنته ندارد - به ویژه با فشار افزوده ناشی از تحریمهای بینالمللی. در عوض، بر امنیت، ارائه کمکهای نظامی گسترده در منطقه، اجرای رزمایشهای مشترک نظامی و ضد تروریسم و همکاری نزدیک در زمینه مبارزه با قاچاق مواد مخدر تمرکز میکند و ناگزیر از نزدیک در ارتباط با امنیت مرزی کشورهایی مانند تاجیکستان از نظر میدانی درگیر میشود. این کشور همچنین از طریق مجموعه ای از پایگاه ها و فرودگاه ها در قرقیزستان، تاجیکستان و قزاقستان حضور نظامی سنگینی دارد.
در همین حال، چین با وجود داشتن یکی از بزرگترین بودجههای دفاعی در جهان، تمایل دارد از مداخله نظامی فراتر از مرزهای خود دور شود. این کشور ترجیح میدهد قدرت را از منظر اقتصادی به کار گیرد، عمدتاً از طریق وامهای اغواگر که زمانی یکی از سخنگوهای وزارت خارجه ایالات متحده در یک مصاحبه تلفنی آن را "دیپلماسی تله بدهی" توصیف کرده بود.
آسیای مرکزی به یک میدان تقسیم قدرت بین دو ابردولت تبدیل شده است، تسلط روسیه بر بخش امنیتی، و چین در بخش زیرساخت ها و توسعه. نظرات در مورد اینکه آیا این روند نشان دهنده یک توافق ضمنی بین مسکو و پکن است و یا اینکه دو طرف با بهره گیری از قوی ترین نقاط قوت خود تلاش می کنند نقش برتری را ایفا کنند یا نه، متفاوت است.
«فیلیپ اینگرام»، یک سرهنگ سابق ارتش بریتانیا و اکنون تحلیلگر امنیتی و اطلاعاتی میگوید: "من فکر میکنم پوتین و شی جین پینگ میتوانند مجموعه مهارتهای متفاوت خود را مکمل یکدیگر ببینند. من نمیگویم که این یک رقابت است، بلکه یک رابطه بلندمدت و مکمل نو ظهور است. با این حال، یک اتحاد نظامی بین چین و روسیه ممکن است برای آیندهای دور در دستور کار باشد".
«اسپچلر» موافق نیست. به باور وی، روسیه به میل خود نفوذ خود را به چین واگذار نکرده و نخواهد کرد و این ایده یک توافق تقریبا جوانمردانه را غیرممکن میسازد. او به تلاشهای مستمر مسکو برای ایجاد یک اتحادیه تجاری اقتصادی منطقهای که چین را مستثنی میکند، و پارانویای پکن در مورد تروریسم اسلامی در آسیای مرکزی اشاره میکند - که در برخی عملیاتهای مشترک ضد تروریستی با کابل، مانند گشتزنی در کریدور واخان بین افغانستان و استان سینکیانگ تجلی یافته است.
به گفته اسپچلر، این ایده که چین و روسیه می توانند به تفاهم برسند تا در خطوط مربوطه خود باقی بمانند، این واقعیت را نقض می کند که آنها در مقام رقیب به فعالیت خود ادامه میدهند. خواه شرایط کنونی قدرت محصول همکاری باشد یا از وضعیت موجود برآمده باشد، چین به وضوح شریک قویتری در اینجاست – و روسیه این را میداند.
به جرات می توان گفت که ایالات متحده پس از سقوط اتحاد جماهیر شوروی شانس خود را برای جلب محبت یا تحسین مردم آسیای مرکزی از دست داد. به عنوان نمونه، دانشجویان ازبکستان، پس از آنکه ناتوانی ترامپ در نشان دادن کشورشان بر روی نقشه را به سخره میگرفتند، بیش از هر چیز دیگری نسبت به ایالات متحده بی تفاوت شدند. در مقایسه با احساسات شدید ابراز شده از سوی روسیه و چین، نگرش نسبت به آمریکا در بهترین حالت سست و بی تفاوت به نظر میرسد.
به طور کلی، مردمان آسیای مرکزی همواره از فرصت استفاده میکنند تا با هویتهای مذهبی و فرهنگی که توسط روسیه تزاری و سپس اتحاد جماهیر شوروی سرکوب شده بود، ارتباط برقرار کنند. مسلمانان مؤمن از هر قشر جامعه در ازبکستان، تاجیکستان، قزاقستان و قرقیزستان برای رفتن به حج- یکی از اصول اصلی اسلام- سالها پسانداز میکنند. در قرقیزستان، جایی که تولید ناخالص داخلی سرانه؛ کمی کمتر از 1270 دلار است، شرکتهای خصوصی میتوانند نزدیک به 3000 دلار برای سازماندهی این چنین سفرهای زیارتی دریافت کنند.
مردم عادی آسیای مرکزی ممکن است علاقهای به ایدههای آمریکایی نداشته باشند و در عین حال میخواهند به بهرهمندی از این آزادی مذهبی ادامه دهند. اسلامهراسی شدید پکن و آزار و اذیت جمعیت اویغور، نیز احساسات این کشور را در مورد حقوق مذهبی مسلمانان آشکار میسازد- همانطور که قزاق ها و قرقیزستانیها هم اکنون در کشورهای خود به دلیل ابراز عقیده دستگیر شدهاند.
اگر ایالات متحده میخواهد نفوذ خود را در منطقه بازیابد، بهتر است خود را به عنوان یک سرمایهگذار و کارآفرین که به فرهنگ محلی احترام میگذارد و از آزادی مذهبی حمایت میکند به اثبات برساند. آسیای مرکزی به اندازه کافی ذهنیتهای استعماری داشته است.
منابعی در وزارت امور خارجه ایالات متحده تأکید میکنند که چشمانداز آنها برای توسعه در آسیای مرکزی مستلزم کمکهای مالی و سرمایهگذاری - یک "جایگزین واضح" برای وام های چینی - بوده و حفاظت از استقلال و حاکمیت این کشورها یک "اولویت اصلی" برای دولت کنونی است. این روند امیدوار کننده است، اما برای بازسازی اعتماد و معرفی خود به عنوان یک جایگزین جدی، ایالات متحده باید تعهدات خود را در منطقه به طور جدی افزایش دهد.
این امر اجرایی نخواهد بود مگر اینکه ایالات متحده به عنوان یک شریک جدی در نظر گرفته شود، به گونهای که ارزش آن را داشته باشد تا فرصتهای دیگر در برابر ایالات متحده ناچیز جلوهگر شوند. سازمانهای آسیای مرکزی که به دنبال همکاری با شرکتهای روسی هستند، بهویژه آنهایی که روابط نزدیک با کرملین دارند، ممکن است با تحریمهای ثانویه از سوی ایالات متحده مواجه شوند، که از قضا به نزدیکتر کردن آنها به روسیه کمک میکند. ایالات متحده باید سخت تلاش کند تا خود را به عنوان یک جایگزین قابل اعتماد اثبات نماید.
غفلت طولانیمدت غرب از آسیای مرکزی باعث تضعیف اعتقادات نسبت به دموکراسی شده و در عین حال برقراری روابط استثمارگرانه که طی نسلهای متمادی دوام خواهند داشت را برای رژیمهای فرصتطلب آسانتر میکند. داستانهای مشابهی در کشورهای آفریقایی در حال ظهور است، جایی که چین و روسیه همچنان کنترل اوضاع را در حدود و قلمروهای مشخص به دست میگیرند. انزواطلبی سیاسی و سیاستهای دروننگر فقط این اوضاع را بدتر خواهد کرد. آن گونه که اینگرام اظهار داشته است: " با وجود آنکه می دانیم خطر در انتظار است اما چشم از اوضاع برمیداریم."
انتهای مطلب/
* لیندزی کندی یک روزنامه نگار و مستندساز می باشد که رویدادهای مربوط به توسعه، امنیت جهانی و نقض حقوق مدنی و بشری را پوشش می دهد. وی مدیر موسسه TePonui Media میباشد.
ناتان پائول ساوثرن خبرنگار تحقیقی و متخصص امور امنیتی می باشد. وی تهدیدات امنیتی غیرسنتی، توسعه طلبی چین، جرایم سازمان یافته و تروریسم را پوشش می دهد.
«این متن در راستای اطلاع رسانی و انعكاس نظرات تحليلگران و منابع مختلف منتشر شده است و انتشار آن الزاما به معنای تأیید تمامی محتوا از سوی "موسسه مطالعات راهبردی شرق" نیست.»