berkleycenter. , 25 آبان 1400 ساعت 8:43
پیشینه تحصیلی و اجتماعی نسل اول طالبان متأثر از صوفیگری بوده است، هم به واسطه آموزههای دیوبندی و هم سنتهای روستایی مدارس دینی که در آن تحصیل کردهاند. تعدادی از مقامات نسل اول طالبان که در دهه 1990 بر مسند قدرت بودند، برخی مناسک صوفیها را اسلامی میدانستند و تلاش داشتند تا دیگر مناسک این فرقه را تعدیل کنند. اما نگاه جنجگجویان و متسشاران عرب-افغان این گروه متفاوت بود و به همین دلیل اختلافات و متعاقبا درگیریهایی بر سر اجرای مناسک صوفیها به وجود آمد.
در دوران پسا 2001، صوفیگری در شکلهای مختلف خود در افغانستان ظهور پیدا کرد. در واقع، جایگاه سیاسی و اجتماعی یک گروه صوفی، تعیین کننده نوع مناسبات وی با کانونهای قدرت است، چه در دوران حکومت طالبان در دهه 1990، چه در دولت شبه دموکراتیک پسا 2001 و چه در دولت تازه تاسیس امروز طالبان.
مطالعات شرق/
زمانی که طالبان در آگوست سال 2021 قدرت را در افغانستان به دست گرفت، یک مشکل را نیز به همراه آن به ارث گرفت: نحوه حکومت بر تنوع دینی کشور. هر چند هنوز ابهامات زیادی درباره دولت تازه تشکیل شده در کابل وجود دارد اما تقابل بین مقامات طالبان و جامعه صوفیان در دهه 1990، میتواند تا حدودی این موقعیت پیچیده را روشن کند. برای روشن شدن کامل این موضوع، در ابتدا باید به واسازی موقعیت بپردازیم: نه طالبان و نه صوفیها هیچ کدام گروههای متحدی نیستند، هر چند تلاش دارند تا خود را متحد نشان دهند.
جامعه صوفیها
اطلاق عبارت «تصوف اسلامی» به صوفیها، گمراه کننده است چون یک گروه جامع و منسجم را به تصویر میکشد. جامعه صوفیها یک طیف وسیع و متنوع را شامل میشود؛ از فقیر گرفته تا غنی، از افراد عادی گرفته تا فرهیختگان و دانشمندان و از افراد خاموش و غیرمعترض گرفته تا عناصر مخالف یا همسو با دولت. زندگی روزانه درویشی که در یک زیارتگاه به گدایی مشغول بوده و نماد جدایی از مادیات و توجه صرف به خدا است، متفاوت از دنیای رهبران صوفی همسو با دولت یا شاعران و سخنوران این فرقه است.
صوفیها همان گونه که مواضع اجتماعی مختلفی دارند، در دوران طالبان نیز زندگی متفاوتی را تجربه میکنند. در دوران حکومت طالبان در دهه 1990، بسیاری از سخنوران و شاعران صوفی که در حلقات فکری افغانستان بودند، زندگی دشواری داشتند. بسیاری از آنها مجبور به ترک افغانستان شدند چون به خاطر نوشتههای خود مورد حمله قرار گرفته یا زندانی میشدند و یا اجازه انتشار آزادانه مطالب خود را نداشتند.
گروههای دیگری از صوفیهای «سیاسی» که رسما همسو با دولتهای سابق بودند و آنهایی که گروههای مبارز اپوزیسیونی را در زمان جهاد ضد شوروی تشکیل داده بودند (مثل نقشبندیه مجددی و قادریه گیلانی) تنها توانستند پس از سال 2001 و به دنبال سقوط رژیم طالبان به کشور بازگردند.
اما در این بین، گروه سومی از صوفیها هم بودند که در دوره حکومت طالبان در دهه 1990، در افغانستان ماندند و تلاش کردند تا از طریق مذاکره، فضا را برای زندگی خود مساعد کنند. آنها با وضعیت پیچیدهای مواجه بودند چون خود طالبان هم سیاست ملی منسجمی در قبال جامعه صوفیها نداشت. مسایل مختلفی، از شعر و موسیقی گرفته تا بحث زنان و همچنین مواضع شخصی فرماندهان طالبان، فضا را برای مذاکرات صوفیها تنگ کرده بود.
جریانات مختلف در درون طالبان
در حالی که خشونت طالبان، به خصوص در قبال زنان و گروههای اقلیتی مانند شیعیان هزاره، بر کسی پوشیده نبود، نسخه اسلام خاص، روستایی و پشتونِ آنها، ریشه در هنجارها و مناسک مکتب سنی حنفی داشت؛ هنجارهایی که با بسیاری از هنجارهای صوفیهای سنی در افغانستان مشترک بود. پیشینه تحصیلی و اجتماعی نسل اول طالبان (در مقایسه با نسلهای بعدی آن که بیشتر ریشه در رویکردهای سلفی دارد) متأثر از صوفیگری بوده است، هم به واسطه آموزههای دیوبندی و هم سنتهای روستایی مدارس دینی آنها. شماری از مقامهای نسل اول طالبان که در دهه 1990 بر مسند قدرت بودند و من (نگارنده) در سال 2008 گفتگویی با آنها داشتم، برخی شکلهای مناسک صوفیها را کاملا اسلامی میدانستند و در عین حال تلاش داشتند تا دیگر مناسک این فرقه را تعدیل کرده یا از آنها سلب مشروعیت کنند.
این جایگاه اجتماعی ـ فرهنگی که آزادیهای خاصی را برای برخی مناسک صوفیها قایل بود، در تضاد با نگاه جنگجویان و مستشاران خارجی عمدتا سلفی/ وهابی بود که در دوره جهاد در دهه 1980 و در اوایل دهه 1990 وارد افغانستان شدند. آنها که خود را «فداییان» مینامیدند، معمولا با عنوان «افغانهای عرب» شناخته میشدند ـ که البته اصطلاح نادرستی بود چون این گروه نه افغان بودند و نه کاملا عرب. این افراد بر سر مناسک مختلف صوفیها و رسم زیارت حرمها در افغانستان، با میزبانان خود درگیر شدند.
یکی از مصاحبه شوندگان، در گفتگو با من، درباره ورود اولیه این افراد گفت: «عربها برای جهاد آمدند. آنها حرمها و قبور را تخریب کردند. اما گاهی آنها با واکنشهای تند مردمی مواجه میشدند. به همین خاطر بود که در نیمه شب دست به این گونه اقدامات میزدند.»
در حالی که این مصاحبه شونده، این تحرکات را نوعی اقدامات تخریبی پنهان میدانست، برخی اسناد تاریخی دیگر حکایت از وقوع درگیریهای آشکار بین افغانها و این جنگجویان خارجی دارند: دست کم در یک مورد، پس از پایین کشیده شدن پرچم یکی از زیارتگاهها توسط عربهای افغان و بوجود آمدن درگیری، «مولوی خالص» رهبر یکی از گروههای اسلامگرای افغان، مجبور شد برای پادرمیانی به قندهار برود.
مراسم «ذکر»
به گفته اغلب جوامع صوفی، در دروان حکومت طالبان مراسم ذکر همچنان انجام میشد اما دولت طالبان درباره نحوه اجرای آن نگرانیهای داشت، بخصوص اینکه این مراسم باید با موسیقی همراه باشد یا خیر. در دوران حکومت طالبان، عکس و فیلم و موسیقی ممنوع بود که این رویکرد در تقابل با تاریخچه دیرینه صوفیگری در افغانستان بود؛ جایی که خاستگاه سلسلههای صوفی چون «چشتیه» بود که در آن، مراسم ذکر همراه با موسیقی انجام میشد. با این حال، یکی از اعضای برجسته طالبان به نام «مولوی پیر محمد روحانی» که در دوران حکومت طالبان در دهه 1990 رئیس دانشگاه کابل بود، این موضوع را رد و تصریح کرد که در زمان حکومت طالبان هیچ گروه صوفی، در مراسم ذکر از موسیقی استفاده نمیکرد و اینکه این حرکت انحرافی، در دیگر کشورها انجام میشده است. گفتههای این فرد، یک حقیقت را آشکار میکند. طالبان هم زمان با اینکه مراسم ذکر را مشروع میدانست، همراه شدن آن با موسیقی را مجاز نمیدانست.
درست همان طور که طالبان درباره شکل صحیح اجرای آداب و مراسم اختلاف نظر داشتند، خود صوفیها نیز در نحوه برخورد با محدودیتهای طالبان با یکدیگر هم نظر نبودند. برخی گروههای صوفی، در یک ساز و کار پوششی، شکلهای خاصی از ذکر و مناسک خود را پنهان کرده و آنها را انجام نمیدادند. گاهی اوقات برخی اعضای طالبان، به عنوان ناظر یا به خاطر علاقه شخصی، در این جلسات حاضر میشدند. در این دوران، صوفیها برای حفاظت از جوامع و مناسک خود، دست به اقدامات مختلفی میزدند، مثل خود سانسوری، ارائه تفاسیر غیر سیاسی از دین و ایجاد محدودیت در مراسم. این رویکرد بخصوص زمانی در پیش گرفته میشد که افراد جدیدی وارد جلسات صوفیها میشدند؛ افرادی که ممکن بود همسو با دولت بوده یا جزو عناصر اطلاعاتی دولت باشند. همچنین در این دوران، صوفیها هیچ جلسه زنانهای برپا نکردند.
این راهبردها موثر واقع شد. در دوران پسا 2001، صوفیگری در شکلهای مختلف خود در افغانستان ظهور پیدا کرد. اما مذاکرات به پایان نرسید. در واقع، جایگاه سیاسی و اجتماعی یک دانشجو، معلم یا یک گروه خاص صوفی، همچنان تعیین کننده نوع مناسبات وی با کانونهای قدرت است، چه در دوران حکومت طالبان در دهه 1990، چه در دولت شبه دموکراتیک پسا 2001 و چه در دولت تازه تأسیس امروز طالبان.
به طور همزمان، تفکرات، پیشینههای شخصی و وابستگیهای گروهی مختلف موجود در درون طالبان نیز تعیین کننده مواضع این گروه در قبال جامعه صوفیان است. برای مثال، تجربه تعامل قبلی طالبان با جنگجویان خارجی سلفی/ وهابی، نظام دیگری را به این مجموعه اضافه کرده است. در واقع، این گروهها کاملا از هم جدا نبودهاند و یک گروه بر گروه دیگر اثرگذار بوده است؛ تفکرات افغانهای عرب، بر نسل جدید جنگجویان طالبان اثر گذاشته است. گروههای صوفی که من در افغانستان مورد مطالعه قرار دادهام، معتقد هستند که این احتمال همچنان وجود دارد که آنها برای انجام مناسک خود با طالبان وارد مذاکره شوند. در شرایطی که وضعیت دولت جدید طالبان در حال روشنتر شدن است، باید دید که آیا این چندگانگی در رویکردها همچنان به قوت خود باقی خواهد ماند یا اینکه طالبان یک موضع منسجمتر و البته کم تحملتر را در قبال صوفیها اتخاد خواهد کرد.
انتهای مطلب/
«این متن در راستای اطلاع رسانی و انعكاس نظرات تحليلگران و منابع مختلف منتشر شده است و انتشار آن الزاما به معنای تأیید تمامی محتوا از سوی "موسسه مطالعات راهبردی شرق" نیست.»