http://casp-geo.ru/kakovo-budushhee-politiki-ssha-v-tsentralnoj-azii-vzglyad-iz-vashingtona/ , 17 آبان 1400 ساعت 14:35
شکست در افغانستان میتواند سکوی پرشی برای تجدید نظر در مورد نیازهای آسیای مرکزی و اهمیت روزافزون آن باشد. ایالات متحده و متحدانش تمام امکانات را برای تقویت موقعیت و نفوذ خود در منطقه دارند. آنها میتوانند از طریق سیاستی که سرمایهگذاری اقتصادی و سیاسی را در اولویت قرار میدهد و به طور مستقیم به نفع آسیای مرکزی است و از منطقه در برابر پیامدهای احتمالی ادامه جنگ داخلی افغانستان محافظت میکند به این هدف دست یابند. واشنگتن باید از اشتباهات گذشته، بویژه عدم تفکر جدی در مورد واقعیتهای آسیای مرکزی پرهیز کند. نتیجه چنین شکستهایی در افغانستان مشهود است. شکست واشنگتن در افغانستان باید به رویکرد بهتر و هوشمندانه تر نسبت به منطقه منجر شود.
مطالعات شرق/
در ماه اکتبر، مقالهای تحت عنوان «پس از افغانستان: آینده سیاست ایالات متحده در آسیای مرکزی» در پرتال اینترنتی موسسه آسیای مرکزی و قفقاز زیر نظر شورای سیاست خارجی آمریکا (واشنگتن) منتشر شد.
در مقدمه این مقاله، "استفان بلانک"، پژوهشگر ارشد مؤسسه سیاست خارجی خاطرنشان میکند که خروج نیروهای ایالات متحده و تسلط طالبان بر افغانستان باید سیاستمداران آمریکایی را وادار به تجدید نظر در اهداف آمریکا در آسیای مرکزی کند.
وی همچنین خاطرنشان میکند: «سیاست ایالات متحده در آسیای مرکزی مدتها تابع هدف پیروزی در جنگ بود. هرچند واشنگتن هرگز تعریف رضایتبخشی از معنای پیروزی ارائه نکرد و همچنین دولتی را در افغانستان ایجاد نکرد که بتواند از خود دفاع کند و مشروعیت و ظرفیت لازم را برای بقا بدست آورد. نه ترامپ و نه جانشین او نتوانستند بر تسلط عوامل نظامی در سیاست منطقهای و فقدان ابزارهای اقتصادی و سیاسی برای اجرای سیاست منطقهای موثر در آسیای مرکزی غلبه کنند».
عدم تفکر جدی در مورد منطقه و بخشهای تشکیل دهنده آن همچنان بر سیاست ایالات متحده تأثیر میگذارد. به گفته آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه، ایالات متحده افغانستان را ترک میکند تا بر حل مشکل چین تمرکز کند. این بیانیه حاکی از آن است که کاخ سفید اهمیت آسیای مرکزی را در پس زمینه رویارویی با چین درک نکرده است.
به عنوان مثال، نمیتوان بدون استناد به سیاست چین در آسیای مرکزی و بالعکس، سیاست چین را در سین کیانگ که به گفته بسیاری از تحلیلگران در آستانه نژاد کشی است درک کرد. چین و همچنین روسیه و طالبان با اجازه استقرار پایگاههای آمریکایی در آسیای مرکزی، دولتهای آسیای مرکزی را تهدید میکنند. با این حال، مبارزه در حال گسترش برای چنین پایگاههایی و همچنین تلاش برای تامین امنیت ورود پناهجویان، عدم آیندهنگری سیاستمداران آمریکایی را نشان میدهد. برنامه ریزی ضعیف و نشانههای بینظمی، مانند رها کردن پنهانی شبانه پایگاه نظامی هوایی بگرام نیز تأثیر بدی بر موقعیت واشنگتن در آسیای مرکزی دارد.
اگر ایالات متحده در مقابله با چین جدی است، باید در مورد منافع، اهداف و ابزارهای سیاسی موجود خود در آسیای مرکزی تجدید نظر کند. اگر واشنگتن درک کند که چه کاری باید انجام دهد، بودجه لازم را برای این کار در اختیار دارد. در اجلاس اخیر G-7 و اتحادیه اروپا، شرکت کنندگان، از جمله ایالات متحده، آمادگی خود را برای ایجاد مکانیسمهای تامین مالی سرمایه گذاریهای جهانی زیرساختی برای مقابله با ابتکار "کمربند و جاده" چین (BRI) اعلام کردند.
در حال حاضر، اتحادیه اروپا این روند را آغاز کرده است. همانطور که گزارشهای مطبوعاتی متعدد نشان میدهند، بیشتر جار و جنجال مربوط به BRI اغراق آمیز بوده است. با این حال، به طور قطع میتوان گفت که سخاوت چین با مشکلات جدی، از جمله افتادن در دام بدهی همراه است که به فروش داراییهای زیرساختی کلیدی در ازای بخشودگی بدهیها منجر میشود و همچنین باعث میشود که مشاغل به کارگران چینی وارداتی و نه کارگران محلی ارائه شوند. با این وجود، BRI نشاندهنده انگیزه قوی چین است، چرا که به کشورهای سراسر جهان سرمایهگذاریهای لازم را ارائه میکند. بنابراین، کشورهای آسیای مرکزی به دلیل نبود جایگزینهای مناسب، نمیتوانند از آنها امتناع ورزند.
یکی از روشهای اصلی که واشنگتن میتواند از طریق آن ( بویژه اگر با متحدان اروپایی و آسیاییاش هماهنگ باشد) با آرمانهای هژمونیک چین در آسیای مرکزی مقابله کند، فراتر رفتن از وعدههای برنامه ریزی شده و سرمایهگذاریهای واقعی در برنامههای مؤثر، سنجیده و ضروری در سراسر آسیای مرکزی است. دولت امریکا همراه با شرکتهای خصوصی و سازمانهای غیردولتی، در پروژههایی در حوزه اقتصاد، ارتباطات، زیرساختها و بازسازی محیط زیست که اهمیت خاصی در آسیای مرکزی دارند سرمایه گذاری میکند.
در واقع، برخی از پروژهها، مانند پروژه برق CASA-1000، حمایت سیاسی و مالی قابل توجهی از ایالات متحده دریافت کردهاند. با این حال، آنها ابزارهای مهم و در اولویت سیاست ایالات متحده نبودند. خروج نیروها از افغانستان و انتقال قدرت دولتی به طالبان باید طرف آمریکایی را وادار کند تا با کمک برنامههای واقعی که سهم واقعی در توسعه اجتماعی-اقتصادی دارند، در سیاست خود در مقابله با چین تجدید نظر کند.
رویارویی موفقیتآمیز با چین مستلزم سیاست سخاوتمندانهتر در قبال آفریقا و آسیا و به طور کلی آسیای مرکزی است. نظرسنجیها همچنین نشان میدهند که اگر ایالات متحده در آسیای مرکزی حضور داشته باشد، نقش آن در مقایسه با چین که بسیار قابل مشاهده است، کمرنگتر است.
آمریکا باید برای تقویت حضور و جایگاه خود و متحدانش در آسیای مرکزی، سیاستی را طراحی و اجرا کند که فراتر از چارچوب انجمنهای نهادی، مانند مجمع وزرای خارجه "1+5" باشد. اگرچه اجرای چنین سیاستی خوب است، اما بعید است برای درک واقعی بینش استراتژیک واشنگتن که مزیتهای رقابتی آمریکا و غرب را در ایجاد پروژههای موفق بلندمدت و روابط مشارکتی با جوامع و دولتهای آسیای مرکزی نشان میدهد کافی باشد.
اولویت باید به بهداشت، زیرساختها و احیای محیط زیست داده شود و به گونهای اجرا شود که فعالیت کشورهای دریافت کننده را افزایش دهد، نه تنها سود و هژمونی سرمایه گذارانی مانند چین را.
به عنوان مثال، اولین گام در این مسیر میتواند گسترش عرضه واکسن و سایر لوازم ضروری پزشکی توسط ایالات متحده و متحدانش، از جمله اعزام پزشکان و پرستاران در صورت امکان، یا حتی ساخت کلینیکها و بیمارستانها در آسیای مرکزی باشد.
علاوه بر اولویت دادن به سرمایه گذاری اجتماعی-اقتصادی، باید دولتهای آسیای مرکزی را تشویق کرد به دنبال راه حلی برای مشکلات منطقهای باشند. به عنوان مثال، ایالات متحده میتواند از اختیارات خود برای تشکیل جلسه و ارائه کمکهای اقتصادی به قرقیزستان و تاجیکستان برای میانجیگری در حل و فصل مناقشه منطقهای آنها استفاده کند. همانطور که تلاشهای شوکت میرضیایف، رئیس جمهور ازبکستان در قبال تاجیکستان نشان میدهد، این گونه درگیریها به هیچ وجه لاینحل نیستند.
هیچ دلیلی وجود ندارد که رهبران این دولتها نتوانند با کمک خارجی و متقاعدسازی دوستانه، به سمت روابط دوجانبه صلح آمیز و نزدیکتر حرکت کنند. همانطور که در بالا پیشنهاد شد، واشنگتن و متحدانش علاوه بر بهبود مراقبتهای بهداشتی منطقهای همچنین میتوانند ابتکارهایی را برای بهبود همکاریهای منطقهای پیرامون طیف وسیعی از مسائل زیستمحیطی حیاتی که برای مردم و جوامع در آسیای مرکزی حیاتی هستند، طراحی کنند.
در عین حال، شکست آمریکا در افغانستان دال بر پایان تلاشهای غرب (از جمله روسیه) برای ایجاد یک کشور با دوام در آنجاست. وضعیت فعلی ممکن است به جنگ داخلی جدید منجر شود، اما این به معنای لزوم توقف مشارکت فعال ایالات متحده در آسیای مرکزی نیست.
برعکس، این شکست باید تلاشهای ایالات متحده را برای تجدید نظر در نقش آسیای مرکزی، درک اهمیت روزافزون آن در امور بینالمللی و حیاتی بودن هرگونه تلاش برای کاهش چالشهای روسیه و چین برای غرب تسریع ببخشد. این به معنای یافتن پایگاه نیست، بلکه به معنای دریافت برتری بر این کشورها بر اساس مزیتهای نسبی آمریکا و متحدانش در تکمیل پروژههای بزرگ است. منطقه آسیای مرکزی در حال حاضر برای دموکراسی آماده نیست، اما میتواند لیبرال سازی قابل توجه و بهبود مدیریت و همچنین افزایش همکاری منطقهای را تحمل کند. قدرتهایی مانند ایالات متحده که همه چیز برای پیروزی دارند، میتوانند و باید به این امر کمک کنند. مردم و کشورهای آسیای مرکزی هم قطعا از آن سود خواهند برد.
نتیجهگیری:
شکست در افغانستان میتواند سکوی پرشی برای تجدید نظر در مورد نیازهای آسیای مرکزی و اهمیت روزافزون آن باشد. ایالات متحده و متحدانش تمام امکانات را برای تقویت موقعیت و نفوذ خود در منطقه دارند. آنها میتوانند از طریق سیاستی که سرمایهگذاری اقتصادی و سیاسی را در اولویت قرار میدهد و به طور مستقیم به نفع آسیای مرکزی است و از منطقه در برابر پیامدهای احتمالی ادامه جنگ داخلی افغانستان محافظت میکند به این هدف دست یابند. تلاشهای روسیه برای پیوند دادن منطقه از طریق اتحادیه اقتصادی اوراسیا و گفتگو در مورد اوراسیای بزرگ، مدتهاست که به عنوان پوششی برای منافع یکجانبه که سود کمی برای منطقه به همراه دارند افشا شده است.
به همین ترتیب، تاثیرات خارجی منفی BRI نیز از لحاظ هزینههای مرتبط با آن، بسیار قابل توجه هستند و دیپلماسی "جنگ-گرگ" به نفع آسیای مرکزی نخواهد بود. در نتیجه، علیرغم شکست در افغانستان، میدان منطقهای برای تجدید نظر سیستماتیک دولت ایالات متحده در سیاستهای گذشته خود در آسیای مرکزی باز است. واشنگتن و متحدانش در آسیا و اروپا باید از امتیازهای خود استفاده کرده و منطقه را ترک نکنند.
واشنگتن باید از اشتباهات گذشته، بویژه عدم تفکر جدی در مورد واقعیتهای آسیای مرکزی پرهیز کند. نتیجه چنین شکستهایی در افغانستان مشهود است. شکست واشنگتن در افغانستان باید به رویکرد بهتر و هوشمندانه تر نسبت به منطقه منجر شود.
انتهای مطلب/
«این متن در راستای اطلاع رسانی و انعكاس نظرات تحليلگران و منابع مختلف منتشر شده است و انتشار آن الزاما به معنای تأیید تمامی محتوا از سوی "موسسه مطالعات راهبردی شرق" نیست.»