درباره شکل حکومت آینده طالبان تردیدهای اساسی وجود دارد اما نشانههای تشکیل یک دولت جدید به تدریج در حال ظهور است. به نظر میرسد طالبان به دنبال تشکیل یک دولت موقت است؛ دولتی که وزرای آن از طریق مذاکرات مبهم پشت پرده انتخاب شده و ریاست آن در دست یک رئیس جمهور یا نخست وزیر خواهد بود. این احتمال وجود دارد که طالبان نوعی قدرت دینی را در رأس این نظام جدید قرار دهد، چه مبادرت به تشکیل یک دولت موقت کند یا اینکه از همان ابتدا پایههای یک دولت دایمی را بنیان گذارد.
این نظام احتمالا «ملا هبت الله آخوندزاده» رهبر طالبان را به عنوان مقام ارشد دولت منصوب خواهد کرد یا به تشکیل یک شورای علما که عمدتا متشکل از رهبران طالبان است مبادرت کند؛ شورایی که حرف نهایی را درباره سیاست گذاریها و قانون گذاریها میزند. طالبان که حدود دو دهه است روی مشروعیت و استفاده از نام «امارت اسلامی افغانستان» تأکید داشته است، بعید است دست از این مطالبه خود بردارد، حتی اگر اصلاحاتی را در برخی سیاستها و ساختارهای امارت سابق انجام دهد.
مطالعات شرق/
پس از سقوط دولت افغانستان و بازگشت طالبان به کابل، سئوالات زیادی راجع به نحوه تشکیل حکومت این گروه در کشور وجود دارد.
تاکنون، اظهارات سیاسی سخنگویان طالبان عمدتا تضمین دادن (هرچند مبهم) در این باره بوده است که هیچ عملیات انتقامی در کار نبوده، زنان و دختران همچنان اجازه تحصیل و کار (در چارچوبی نامشخص) دارند و خبرنگاران نیز میتوانند به فعالیت خود ادامه دهند؛ آنها همچنین مردم را پیوسته به آرامش دعوت میکنند. در همین حال، وجود گزارشهای محدود درباره نحوه تعامل طالبان با ساکنان مناطق تازه تصرف شده به دست این گروه، تصویری پیچیده ارائه میکند. به نظر میرسد که مواردی از حملات انتقامی و ارعاب، بخصوص در مورد افغانهایی که با دولت قبلی و حامیان خارجی آن همکاری داشتهاند، دیده میشود. گفته میشود که کابل، جدا از تصاویر ناامیدکننده فرودگاه آن که حاکی از یک روند تخلیه شتاب زده و بدون برنامه است، در روزهای اول تا حد زیادی آرام بوده است؛ هرچند گزارشهایی نیز وجود دارد مبنی بر اینکه طالبان با برخی افراد که قصد داشتند خود را به فرودگاه کابل برسانند برخورد کرده است. اطلاعات مربوط به نقاط دیگر کشور نیز پراکنده است. سیگنالهای مختلف و متناقض موجود، هنوز الگوی مشخصی را ارائه نمیکنند. حتی اگر این سیگنالها الگوی مشخصی میدادند باز هم نباید تصور کرد که رویکرد فعلی طالبان دوام زیادی خواهد داشت.
در پاسخ به سئوالات بسیار کوتاه مدت درباره شکل حکومت آینده طالبان، 3 تردید اساسی و به هم پیوسته وجود دارد: رهبران طالبان چه اهداف و نیتهایی دارند؟ این اهداف تا چه حد نشأت گرفته از باورها و رفتارهای جنگجویان و فرماندهان طالبان است (یعنی کسانی که در حال حاضر قدرت میدانی را در نقاط مختلف کشور در دست دارند)؟ رهبری طالبان تا چه حد تمایل یا توانایی دارد تا با این نوع تناقضها مقابله کند؟
نشانههای تشکیل یک دولت جدید (به خصوص یک نظام اسلامی جدید که طالبان هنوز به ویژگیهای آن اشاره نکرده است) به تدریج در حال ظهور است. در چنین شرایطی، لازم است تا برخی مسایل و معماهای سیاسی را مورد بررسی قرار دهیم. دولت جدید چه قالبی خواهد داشت؟ افغانها چه تجربهای در دولت طالبان خواهند داشت؟ چالشهای قریب الوقوع پیش روی این گروه کدامند؟ و قدرتهای خارجی چگونه به این موضوع واکنش نشان خواهند داد؟
دولت طالبان چه قالبی خواهد داشت؟
به رغم سالها مذاکرات پر فراز و نشیب بین طالبان و دیگر گروههای افغان و نمایندگان کشورهای خارجی درباره روند صلح، این گروه به شدت رازآلود اطلاعات زیادی راجع به دیدگاه سیاسی خود ارائه نکرده است. آنها تأکید کردهاند که هدفشان، به جز بیرون راندن نیروهای خارجی، تشکیل یک نظام اسلامی است. اما آنها جزئیات زیادی در این باره ارائه نکردهاند که این نظام در عمل به چه صورت خواهد بود ـ یعنی اهرمهای قدرت آن چه بوده و در اختیار چه کسی خواهد بود. آیا طالبان، دولت دهه 1990 خود را الگو قرار خواهد داد؛ دولتی که یک امیر در رأس قدرت آن قرار داشت، وزرای آن انتصابی بوده و انتخاباتی نداشت؟ آیا آنها یک نظام ترکیبی مثل ایران، متشکل از بخشهای حاکمیت دینی و بخشهای انتخابی، تشکیل خواهند داد؟ آیا آنها به شکل دموکراسی قانونی که از سال 2004 (هرچند به شکل ناقص) در افغانستان در جریان بوده است توجه خواهند داشت؟
تا زمانی که طالبان بخواهد پاسخ این سئوالات را ارائه کند، احتمالا (و شاید لزوما) به دنبال تشکیل یک دولت موقت خواهد بود؛ دولتی که وزرای آن از طریق جر و بحثهای مبهم پشت پرده انتخاب شده و ریاست آن در دست یک رئیس جمهور یا نخست وزیر خواهد بود. این احتمال وجود دارد که طالبان نوعی قدرت دینی را در رأس این نظام جدید قرار دهد، چه اینکه مبادرت به تشکیل یک دولت موقت کند یا اینکه از همان ابتدا پایههای یک دولت دایمی را بنیان گذارد.
این نظام احتمالا «ملا هبت الله آخوندزاده» امیر طالبان را (با همین عنوان یا عنوانی دیگر) به عنوان مقام ارشد دولت منصوب خواهد کرد، به نحوی که وظایف روزانه حاکمیتی را بر عهده خواهد داشت. شاید هم این گروه مبادرت به تشکیل یک شورای علما که عمدتا متشکل از رهبران طالبان است کند؛ شورایی که حرف نهایی را درباره سیاست گذاریها و قانون گذاریها میزند. طالبان که حدود دو دهه است روی مشروعیت و استفاده از نام «امارت اسلامی افغانستان» تأکید داشته است، حالا بعید است دست از این مطالبه خود بردارد، حتی اگر اصلاحاتی را در برخی سیاستها و ساختارهای امارت سابق انجام دهد.
طالبان اعلام کرده که حاضر است برخی شخصیتهای مرتبط با سیاستهای 20 سال گذشته را در دولت جدید خود جای دهد. آنها گفتوگوهایی با حامد کرزی رئیس جمهور سابق و عبدالله عبدالله مقام ارشد دولت سابق داشتهاند. طالبان که حالا پیروز آشکار میدان جنگ بوده و بسیاری از رهبران و جناحهای مرتبط با آن میتوانند روند تشکیل دولت را به پیش ببرند، احتمالا سهم کوچکی از دولت را به چهرههای غیرطالبانی اختصاص خواهد داد. اما دلایلی وجود دارد که نشان میدهد اختصاص این سهم حداقلی، میتواند به نفع این گروه باشد.
یک دلیل، خنثی کردن مخالفتهای داخلی احتمالی با حاکمیت خود و کسب حمایت است. آنها در گفتوگو با خارجیها اذعان کردند که حاکمیت انحصاری در افغانستان دوامی نخواهد داشت ـ اما اینکه این گفته تا چه حد مورد قبول آنها بوده و دامنه آن چه اندازه در داخل جنبش گسترش خواهد داشت مشخص نیست. دومین دلیل این است که وجود سطحی از مشارکت در حاکمیت میتواند قدرتهای خارجی را که اصرار دارند ایجاد ثبات در افغانستان مستلزم اتخاذ چنین رویکردی است راضی کند ـ بخصوص قدرتهای همسایهای که طالبان بیش از همه به حمایت آنها نیاز دارد. طالبان با دادن یک سهم حداقلی، میتواند ادعا کند که پیروزی آنها صرفا یک پیروزی نظامی (که چندان مورد پسند جامعه بین المللی نیست) نبوده و بدین ترتیب روند کسب مشروعیت خود را تسهیل کند.
هرچند طالبان قطعا کنترل اغلب وزارتخانهها و نهادهای قدرتمند (مثل وزارت دفاع، کشور، اطلاعات و امور خارجه) را در اختیار خواهد گرفت اما با این وجود باز هم فضای مشارکت زیادی در سطح تکنوکرات، خدمات مدنی و به خصوص وزارتخانههایی که مسئول ارائه خدمات عمومی هستند وجود خواهد داشت. برای مثال، طالبان تاکنون از وزیر بهداشت خواسته است تا در پست خود باقی بماند. آنها همچنین از اکثر کارمندان بخش دولتی خواستهاند تا به سر کار خود برگردند و قول دادهاند که روند پرداخت حقوق آنها همچنان ادامه خواهد داشت. شواهدی وجود دارد دال بر اینکه برخی رهبران طالبان، محدودیت ظرفیت این گروه را برای اداره تشکیلات دولتی در حوزههای فنیتر پذیرفتهاند.
هرچند طالبان از زمان قدرت گرفتن خود طی 20 سال گذشته، دولتهای سایهای در مناطق روستایی افغانستان تشکیل داده است اما این دولتها در سطح ابتدایی و محدود بودهاند و طالبان برای ارائه خدمات در بخشهایی چون آموزش و بهداشت، اساسا با دولت افغانستان و سازمانهای غیردولتی همکاری داشته است.
اینکه دامنه این مشارکت سیاسی طالبان تا چه حد خواهد بود، مدت دوام آن چقدر بوده و اینکه دولت آنها چه شکلی خواهد داشت، سئوالاتی هستند که در حال حاضر قابل پاسخ دادن نیستند. همه چیز بستگی به این خواهد داشت که آنها چگونه روند انتقال دشوار از شورش به حکومت را هدایت خواهند کرد.
رفتار طالبان با مردم افغانستان چگونه خواهد بود؟
تردیدهای موجود درباره شکل دولت طالبان، سئوالات دیگری را نیز به ذهن متبادر میکند، از جمله اینکه این گروه تا چه اندازه سیاستها و اقدامات سختگیرانه دولت قبلی خود (1996 تا 2001) را دوباره بر مردم تحمیل خواهد کرد؛ از جمله تنبیهات وحشیانه، اعمال یک تفسیر افراطی از احکام اسلامی در زندگی روزمره مردم، خشونت علیه اقلیتها (به خصوص هزارههای شیعه) و محروم کردن زنان از تحصیل و فعالیت اجتماعی. شخصیتهای طالبان اعلام کردهاند که اشتباهات دولت گذشته خود را پذیرفته و از آن درس گرفتهاند اما آنها به طور دقیق و شفاف مشخص نکردهاند که این اشتباهات و درسها چه بوده است.
در این روزهای ابتدایی، حتی پیامهایی که با هدف تضمین دادن و آرامش خاطر دادن از سوی طالبان مطرح میشوند، مبهم بوده و ممکن است منجر به اقدامات بسیار متفاوتی شوند. برای مثال، والی جدید طالبان در قندهار عنوان کرده است: «قرار نیست ما کسی را به خاطر موسیقی یا شکل آرایش ریش و مو تهدید کنیم اما علما باید با اتخاد یک شیوه نرم، مردم را از اقدامات منکر بازدارند.» اینگونه پیامها، مشخص نمیکنند که «علما» چگونه این حکم را تفسیر کرده و چگونه آن را به مرحله اجرا درخواهند آورد.
جدا از اهداف نامشخص رهبران طالبان در رابطه با سیاستهای آینده آنها در حوزه کنترل اجتماعی، احتمالا نیروهای رقابتی و متضادی هم وجود دارند که دولت را به جهتهای مختلف خواهند کشید. رهبران طالبان در گذشته نشان دادهاند که اگر قدرت را دوباره به دست آورند، نمیخواهند رژیم آنها مثل دهه 1990 در انزوای بین المللی قرار گرفته، تشنه کمکهای خارجی بوده و تنها از سوی سه کشور (پاکستان، عربستان و امارات) به رسمیت شناخته شود. آنها به خوبی میدانند که نهادهای بین المللی و کشورهای کمک کننده سنتی چگونه رفتار آنها را در قبال مردم افغانستان، به خصوص زنان و اقلیتها، تحت نظر خواهند داشت. از سوی دیگر، موجودیت طالبان وابسته به ادامه وفاداری و انسجام جنگجویان و فرماندهان نظامی است که زمینه به قدرت رسیدن این گروه را فراهم کردهاند؛ این در حالی است که این افراد به شدت محافظه کار بوده و بعید است برای جلب حمایت خارجیها بخواهند در جهت تأمین منافع آنها حرکت کنند.
بزرگترین چالشهای پیش روی طالبان در آینده نزدیک کدامند؟
همانطور که قبلا هم گفته شد، مشخص است که طالبان قبل از سقوط سریع دولت قبلی و نیروهای امنیتی آن، یک دولت آماده به کار و یک برنامه سیاسی مدون در اختیار نداشته است. پر کردن این خلا، نقش مهمی در توانایی این گروه برای ادامه روند خدمت رسانی عمومی (و مهار خطر ناآرامیها) داشته و به حامیان آن تضمین میدهد که این گروه در حال ایجاد یک نظام جدید و اسلامیتر است. تشکیل دولت و حفظ نظم عمومی از طریق جنگجویان و فرماندهان نظامی احتمالا اصلیترین دغدغه این گروه، دست کم طی چند هفته آتی، خواهد بود. در حال حاضر، مقاومت مسلحانه در برابر به قدرت رسیدن طالبان، بسیار محدود بوده و بعید است این مقاومتها بتوانند با جذب حمایتهای خارجی قابل توجه، به یک دغدغه مهم بدل شوند اما این موضوع باید به دقت مورد توجه و رصد قرار گیرد.
تنگناهای اقتصادی نیز، بسته به میزان بلندپروازانه بودن برنامههای هزینهای عمومی آنها، ممکن است به زودی توانایی طالبان را برای حاکمیت به چالش بکشند. حدود 75 درصد بودجه دولت قبلی از طریق کمکهای خارجی تأمین میشد ـ منابع درآمدی که ممکن است به واسطه رصد تحولات از سوی کمک کنندگان، دست کم برای مدت طولانی به حال تعلیق درآیند. لذا طالبان همچنان جریانهای درآمدی که زمینه ادامه شورش را مهیا کرده بودند دنبال خواهد کرد و علاوه بر این، دسترسی خود را به درآمدهای گمرکی (که دولت قبلی برای تأمین بخشی از بودجه داخلی خود به شدت به آن وابسته بود) ادامه خواهد داد. هنوز مشخص نیست که آیا کمک کنندههای جدیدی برای جبران کمبودها وارد صحنه خواهند شد یا خیر.
حتی قبل از تحولات هفتههای اخیر، افغانستان با بحرانهای انسانی مختلفی مثل خشکسالی، شیوع کرونا و آوارگی مردم به خاطر جنگ دست به گریبان بوده است. طبق برآوردهای انجام شده، حدود نیمی از مردم افغانستان در سال 2021 نیازمند دریافت کمکهای بشردوستانه بودهاند. این در حالی است که بحران اقتصادی ناشی از کاهش ارزش پول ملی افغانستان و افزایش قیمت کالاهای اساسی نیز میتواند بر این چالشها بیفزاید. هرچند کمک کنندهها احتمالا به ارائه کمکهای بشردوستانه خود از طریق آژانسهای سازمان ملل و سمنهای بین المللی ادامه خواهند داد اما اگر طالبان بخواهد این بحرانها را رفع کرده یا دست کم مانع بدتر شدن آنها شود، باید از این دسترسیها اطمینان پیدا کرده و هماهنگی موثری با کمک کنندگان داشته باشد.
واکنش قدرتهای خارجی به قدرت گرفتن طالبان چگونه خواهد بود؟
در حال حاضر، هیچ دولتی برای تبریک گفتن به طالبان شتاب نداشته است. همچنین هنوز هیچ دولتی از سوی طالبان تشکیل نشده است تا حتی کسانی که احتمالا تمایلی برای به رسمیت شناخته شدن آن دارند بتوانند این کار را انجام دهند.
کشورهای منطقهای که طالبان با آنها رابطه برقرار کرده است و همچنین کشورهایی که در ازای برقراری رابطه با این گروه، خود را از خطرات ناشی از سقوط دولت قبلی در امان نگه داشتهاند، احتمالا زودتر از دیگران برای به رسمیت شناختن طالبان وارد عمل خواهند شد. مهمترین این کشورها عبارتند از پاکستان (حامی دیرینه طالبان)، چین، روسیه و ایران. انتظار میرود که کشورهای آسیای مرکزی در حداقلترین سطح ممکن با طالبان وارد تعامل شوند، با این هدف که بتوانند منافع امنیتی خود را دنبال کرده و مانع از آن شوند تا گروههای شبه نظامی متمرکز بر آسیای مرکزی بتوانند فرصتهای جدیدی را برای شکوفایی خود در افغانستان پیدا کنند. هیچ یک از این کشورها جزو کشورهای سنتی و بزرگ کمک کننده به افغانستان نیستند و لذا هنوز خیلی زود است که بتوان میزان حمایت مالی احتمالی آنها را تخمین زد.
نظرات اعلام شده از سوی کشورهای غربی حکایت از آن دارد که کمک کنندگانی که طی دو دهه گذشته میلیاردها دلار کمک مالی به افغانستان داشتهاند، بعید است به این زودی کمکی به دولت طالبان داشته باشند. همچنین به رسمیت شناختن دولت، پس از تشکیل آن و نیز رفع تحریمهایی که هنوز بر ضد این گروه و بسیاری از رهبران آن در جریان است ممکن است به لحاظ سیاسی دشوار باشد. برخی از این دولتها، مثل آمریکا، رویکرد «انتظار و نظاره» را در پیش گرفتهاند و همچنان در تلاش هستند تا از کمکهای احتمالی، به عنوان ابزاری برای ترغیب دولت جدید به اتخاذ سیاستهای میانه رو و جامع استفاده کنند. اما حتی اگر طالبان چهرههای غیرطالبانی را نیز در دولت خود جای داده و گامهایی برای میانهرو کردن حکومت خود ـ در مقایسه با حکومت دهه 1990ـ بردارد، باز هم حمایت از دولت طالبان به لحاظ سیاسی بسیار خطرناک خواهد بود؛ بخصوص اگر طالبان بخواهد اعضای ارشد «شبکه حقانی» (یکی از دشمنان خطرناک آمریکا در طول جنگ) را وارد دولت خود کند.
دولتهای غربی ممکن است به لحاظ تاکتیکی، به قدرت رسیدن طالبان را پذیرفته و تلاش کنند تا برای یک سری اهداف محدود، به خصوص در حوزه مبارزه با تروریسم، با این گروه وارد تعامل شوند. با این حال اگر طالبان به رسمیت شناخته نشود، نتواند به منابع مالی و داراییهای دولتی که در خارج از کشور نگهداری میشوند دسترسی پیدا کند، نتواند به صورت نمادین کرسی سازمان ملل را به دست آورد و نتواند از شر تحریمهای سازمان ملل، آمریکا و دیگر تحریمهای دوجانبه خلاص شود آنگاه بعید است بخواهد تعاملی با این کشورها داشته باشد. طالبان براساس جدول زمانی تعیین شده در توافقنامه 2020 طالبان ـ آمریکا (که البته هرگز اجرایی نشد)، خود را مستحق رفع تحریمها میداند.
به نظر میرسد که سیاستهای آمریکا و اروپا هنوز با پیامدهای احتمالی یک دولت طالبانی فقیر و منزوی شده که تشنه کسب مشروعیت و منابع خارجی است و در تلاش است تا با ارائه خدمات به مردم افغانستان، در بین آنها مشروعیت پیدا کند (با این تصور که دست کم از مشروعیت داخلی برخوردار شود) مواجه نشده است. ارائه حمایتهای بشردوستانه از طریق آژانسهای سازمان ملل و سمنهای بین الملل میتواند آسیبهای وارده به ملت افغانستان را تا حدودی کاهش دهد. اگر طالبان نتواند از طریق حاکمیت خود مشروعیت لازم را به دست آورد آنگاه بعید است بتوان احتمال روی آوردن این گروه را به پشتوانهها و سوابق اسلام گرایانهاش کاهش داد. در این سناریو، طالبان حتی ممکن است مواضع نرمتری در قبال گروههای شبه نظامی فراملی مثل القاعده پیدا کرده و سیاستهای اجتماعی سختگیرانهتری را به مردم افغانستان تحمیل کند.
حتی قبل از اینکه دولتها شروع به ارزیابی مواضع سیاسی خود در قبال دولت تحت کنترل طالبان و پیامدهای آن کنند، باید ابتدا چند اولویت مهم و فوری را مد نظر قرار دهند. اول اینکه آنها باید وارد مذاکرات عمل گرایانه با طالبان شوند تا بتوانند مسیر امنی را به سمت فرودگاه کابل یا مسیرهای دیگر باز کرده و زمینه خروج امن همه اتباع خارجی و گروههای آسیب پذیر افغان را که خواهان خروج از کشور هستند مهیا کنند. دولتهای خارجی، به خصوص آمریکا، که در حال خارج کردن مردم هستند نیز باید تا زمان اتمام کامل این کار مهم، آن را ادامه دهند.
دوم اینکه، دولتهای آمریکا و اروپا باید یک پویش دیپلماتیک متمرکز و علنی را برای تأمین بودجه آژانسهای پناهندگی و بشردوستانه که به درخواستهای مردم افغانستان رسیدگی میکنند آغاز کنند. چنین اقدامی میتواند به ایجاد این حس خوب کمک کند که این کشورها در کنار ملت افغانستان هستند. آمریکا نیز با انجام این کار مطمئن میشود که برای تحقق اهداف سیاست خارجی خود میتواند با نزدیک شدن به ابزارهای دیپلماتیک، بشردوستانه و اقتصادی، دور شدن خود را از ابزارهای نظامی جبران کند.
مورد آخر اینکه، دولتهای مهم غربی ـ و دولتهای منطقه، براساس میزان تمایلشان ـ باید رایزنیهای آرامی را آغاز کنند تا مشخص شود که آیا امکان اجماع درباره شرایط به رسمیت شناختن و ارائه کمک به طالبان و همچنین رفع تحریمهای وضع شده بر ضد این گروه وجود دارد یا خیر. البته در آینده نزدیک، دولتها ـ فراتر از اهداف محدودی چون گذر امن، دسترسیهای بشردوستانه و انتقال پیامهای دیپلماتیک ـ انعطاف پذیری سیاسی متفاوتی برای تعامل با طالبان خواهند داشت. این موضوع همچنین تا حد زیادی بستگی به نحوه حکومت طالبان بر افغانستان و اقدامات این گروه طی هفتههای پیش رو خواهد داشت. با این حال، الان زمان مناسبی است تا شروع به ارزیابی این موضوع کنیم که آیا سیاستها و اقداماتی وجود دارند که طالبان بتواند با اجرای آنها به شکلی معقول، شرایط لازم را برای کسب مشروعیت، رفع تحریمها و دریافت حمایت احتمالی کمک کنندگان و نهادهای بین المللی به دست آورد یا خیر.
انتهای مطلب/
« این متن در راستای اطلاع رسانی و انعكاس نظرات تحليلگران و منابع مختلف منتشر شده است و انتشار آن الزاما به معنای تأیید تمامی محتوا از سوی "موسسه مطالعات راهبردی شرق" نیست »