عدم تدوین یک طرح احتیاطی توسط آمریکا و دیگر قدرتهای غربی (پلان B برای زمانی که طالبان جنگیدین را به مذاکره ترجیح داد) یک حقیقت تلخ و دردناک است. اما این فاجعه، نه نتیجه شکستهای اطلاعاتی، بلکه نتیجه دل بستن واهی به تحقق بهترین سناریو و نادیده گرفتن بدترین سناریو بود. حال آمریکا و غربیها دست و پا میزنند تا به نحوی با مقامات غیررسمی جدید کابل تعامل کنند. به نظر میرسد که تصرف افغانستان به دست طالبان، در برنامهریزیها و سناریوهای آنها؛ پیش بینی نشده بود.
اکنون به وضوح مشخص شد که راهبرد «زلمی خلیلزاد» تا چه حد معیوب و مرگبار بوده است. این راهبرد به دنبال زمینه سازی برای خروج آمریکا از افغانستان بود، این یعنی ایالات متحده قبل از نشستن پای میز مذاکره، ابزار اصلی چانه زنی خود را از بین برده بود. حتی خطرناکتر اینکه، این راهبرد روی طالبان قمار کرد، با این تصور که این گروه بیشتر به دنبال پایان دادن به جنگ از طریق مذاکره است و چندان به دنبال پیروزی نظامی نیست.
مطالعات شرق/
به نظر میرسد که بیستمین سالگرد حملات القاعده به خاک ایالات متحده، هم زمان باشد با آغاز امارت دوم طالبان. پس از آنکه جو بایدن رئیس جمهور آمریکا برنامه خروج سریع، کامل و بی قید و شرط همه نیروهای بین المللی از افغانستان را تا تاریخ 11 سپتامبر اعلام کرد، طالبان حملات بزرگی به مناطق تحت رهبری دولت ترتیب دادند؛ ولسوالیها یکی پس از دیگری سقوط کردند و سپس نوبت به مراکز ولایتی رسید، در نهایت هم این گروه در 15 آگوست موفق به فتح کابل شد. این گزارش نشان میدهد که استراتژی آمریکا طی سالهای اخیر در جهت تسهیل روند تسلط طالبان بر افغانستان بوده است.
حالا مشخص میشود که راهبرد «زلمی خلیلزاد» نماینده ویژه آمریکا در امور افغانستان تا چه حد معیوب بوده است. این راهبرد به دنبال زمینه سازی برای خروج آمریکاییها بود، این یعنی ایالات متحده قبل از نشستن پای میز مذاکره، ابزار اصلی چانه زنی خود را از بین برده بود. حتی خطرناکتر اینکه، این راهبرد روی طالبان قمار کرد، با این تصور که این گروه بیشتر به دنبال پایان دادن به جنگ از طریق مذاکره است و چندان به دنبال پیروزی نظامی نیست.
اشتباهات مرگبار توافقنامه دوحه
اول اینکه، به خاطر اهداف و تصوراتی که در ابتدای گزارش گفته شد، خلیلزاد به درخواست طالبان برای کنار گذاشتن دولت افغانستان از مذاکرات پاسخ مثبت داد. نتیجه این مذاکرات، امضای توافقنامه دوحه بین آمریکا و طالبان در فوریه 2020 بود؛ یک توافق در دوران ترامپ که بایدن آن را به ارث برد. برای رسیدن به این توافق، خلیلزاد صرفا به گرفتن چند تعهد مبهم از طالبان بسنده کرد (درباره تعامل آنها با القاعده و دیگر گروههای جهادی بینالمللی و آغاز مذاکرات با دولت) و در این میان تنها یک تعهد محکم گرفته شد (اینکه این گروه به آمریکا و متحدان او حمله نخواهد کرد). در مقابل این تعهدات، ایالات متحده یک جدول زمانی شتابزده را برای خروج بی قید و شرط نیروهای بینالمللی تعیین کرد، قول داد که دولت افغانستان تعداد 5.000 زندانی طالبان را آزاد خواهد کرد و اینکه روند حمله به نیروهای طالبان را متوقف خواهد کرد. آمریکا همچنین موافقت کرد تا برای برداشتن تحریمهای سازمان ملل تلاش کند.
البته این وعده هرگز محقق نشد و همچنان یکی از چند مطالبه مد نظر طالبان است؛ موضوعی که ممکن است بتواند به عنوان اهرم فشار کوچکی در مقابل اقدامات آتی آنها استفاده شود.
توافقنامه دوحه یک توافقنامه خروج بود، در پوشش یک توافق صلح. این توافق، آمریکا و طالبان را متعهد کرد تا در زمان خروج سربازان بینالمللی، به نیروهای یکدیگر حمله نکنند. قرار نبود آتش بسی اعلام شود. آمریکا صرفا در آستانه امضای توافقنامه، یک دوره ده روزه کاهش خشونت را خواستار شد. پس از آن، طالبان آزاد بودند تا به از 1 مارس 2020 به بعد، دوباره به هموطنان افغان خود حمله کنند. به دنبال این موضوع، دیدیم که طالبان چگونه روند خشونتهای خود را به آرامی طی سال 2020 افزایش داد و توانست بدون بازگرداندن آمریکا به میدان نبرد، اقدامات خود را به پیش ببرد.
راهبرد خلیلزاد سبب تقویت روحیه طالبان شد. این راهبرد، به طالبان در صحنه بینالمللی مشروعیت داد، نه تنها توسط آمریکا بلکه توسطه همه کشورهای دیگری که دیپلماتهای آنها در دوحه جمع شده بودند. سپتامبر 2020، «ملا برادر» رئیس کمیسیون سیاسی طالبان و «مایک پمپئو» وزیر خارجه وقت آمریکا در نشستی در دوحه، خبر از آغاز «مذاکرات بینالافغانی» دادند. اغلب رسانههایی که این رویداد را پوشش دادند، این سئوال را مطرح کردند که آیا طالبان واقعا تغییر کرده است و آیا این واقعا آغازی برای پایان جنگ خواهد بود یا خیر.
علاه بر این، راهبرد ایالات متحده عملا به طالبان کمک کرد تا جنگ خود را علیه دولت افغانستان و نیروهای آن ادامه دهد. آمریکا تا حد زیادی خود را از میدان جنگ کنار کشید، بدون اینکه دیگر طالبان را خطرناکترین دشمن خود بداند و در همین حال، اعلام کرد که جز در موارد ضروری، نیروهای امنیت ملی افغانستان را پشتیبانی نخواهد کرد. این توافق همچنین آزادی 5000 زندانی طالبان را تضمین کرد. گاهی اوقات، نحوه فشار آوردن آمریکا به کابل برای اجرای مفاد توافقنامه دوحه چنان بود که گویی واشنگتن از تعامل با کمیسیون سیاسی دوحه رضایت بیشتری داشت تا تعامل با ارگ در کابل.
برنامه ریزی آمریکا طوری بود که حتی احتمال بازی دوگانه طالبان را نیز پیش بینی نکرده بود؛ اینکه طالبان هم زمان با انجام مذاکرات واقعا به دنبال رسیدن به یک راه حل نظامی بوده یا اینکه با خروج نیروهای بینالمللی، ممکن بود تلاش خود را برای تصرف نظامی افغانستان مضاعف کند.
حتی زمانی که انجام مذاکرات بینالافغانی به ضرر نیروهای امنیت ملی افغانستان و دولت کابل بود، باز هم آمریکا همه انرژی خود را معطوف به تقویت این مذاکرات کرده بود. برای مثال، پس از توافقنامه دوحه، آمریکا نیروهای امنیت ملی را تحت فشار قرار داد تا ابتدا یک موضع دفاعی و سپس یک «موضع فعال» داشته باشند، یعنی این نیروها حداکثر میتوانستند دست به اقدامات پیشگیرانه بزنند.
نیروهای امنیت ملی افغانستان مجبور شدند به شکل منفعلانهای منتظر حملات طالبان علیه خود بمانند و تنها توانستند نظارهگر روند تثبیت اراضی به دست طالبان و صحبتهای این گروه درباره پیروزی قریب الوقوع باشند. هم زمان با توقف پشتیبانی هوایی آمریکا، روی آوردن نیروهای امنیت ملی به رویکرد دفاعی فعال، ضربه مهلکی به روحیه این نیروها زد و سبب تشجیع بیشتر طالبان شد چون عملا دست آنها را در میدان نبرد باز گذاشته بود. تابستان 2020، ما در گفتگو با معاون یکی از پستهای ایست و بازرسی پلیس ملی افغانستان در بزرگراه واقع در جنوب «میدان شهر»، یک جمله آشنا و متداول شنیدیم: «طالبان دیگر نگران حملات هوایی نیستند. آنها به راحتی در روز روشن، به همراه اسلحههای خود، در اطراف پرسه میزنند. آنها هیچ نگرانی ندارند و همه را به آرامی و با دقت بازرسی میکنند.» تنها از اواخر تابستان و با افزایش حملات طالبان بود که نیروهای امنیت ملی موضع خود را تغییر دادند.
سه ماه آخر سال 2020، درست پس از آنکه مذاکرات بینالافغانی بالاخره در دوحه شروع شده بود، خشنترین ماههای ثبت شده در تاریخ گزارشهای «یوناما» بودند. در فصل زمستان نیز یک سری کشتارهای هدفمند نامعلوم (که البته مشخص بود طالبان مسئول آنها است) علیه نیروهای امنیت ملی، قضات و وکلا، مقامات دولتی، خبرنگاران و فعالان اجتماعی در کابل و دیگر شهرها آغاز شد.
به نظر میرسید که این عملیات در واقع یک اقدام نظاممند برای ترساندن نیروهای امنیت ملی افغانستان و مقامات دولتی است؛ نمایشی که قصد داشت نشان دهد حتی در پایتخت این کشور نیز جای امنی وجود ندارد. ظاهرا هدف از کشتن خبرنگاران و فعالان اجتماعی نیز خاموش کردن صداها و از بین بردن مقاومتهای مدنی احتمالی، پیش از تصرف کشور بود. طالبان احتمالا به این نتیجه رسیده بودند که از میان برداشتن افراد در جریان قتلهای نامشخص، به جای انجام حملات بزرگ و پرتلفات در مناطق شهری، چندان باعث تحریک آمریکاییها نخواهد شد. این در حالی بود که نتیجه این اقدام (یعنی ترساندن مردم و تضعیف دولت) بسیار موثر بود.
در تمام این مدت، فرضیه خلیلزاد مبنی بر اینکه طالبان به دنبال صلح از طریق مذاکره هستند، هم مبنایی برای سیاست گذاریهای آمریکا و هم متحدان او شد. در سطح بینالمللی، بسیاری از نهادها مأموریت یافتند تا سناریوهای «پسا صلح» را مورد مطالعه قرار دهند. این نهادها نیز موضوعاتی چون نحوه اجرای قانون اساسی آینده، نحوه اجرای برنامه خلع سلاح (DDR)، حقوق زنان، اقتصاد و توسعه را محور مطالعات خود قرار دادند. همچنین بودجههایی در اختیار سازمانهای مردم نهاد طرفدار صلح قرار داده شد تا «ظرفیتهای» مذاکره را در دولت ایجاد کرده، یا درباره نحوه ورود زنان به روند صلح مشاوره ارائه کنند و یا اینکه به حمایت فنی از مذاکرات بینالافغانی بپردازند. در کابل نیز بدنهها و وزارتخانه جدیدی به منظور هدایت و اجرای راهبرد صلح دولت تشکیل شدند. احزاب سیاسی مختلف در افغانستان، طرحهای خود در رابطه با صلح را ارائه کردند. راهبرد خلیلزاد، بذر یک سری توهمات تحقیقاتی و پشتیبانی و نهادسازیهای جدید را کاشت.
اما موضع طالبان در قبال مذاکرات بینالافغانی نشان داد که آنها از هر نوع مذاکره درباره موضوعات اساسی امتناع کرده و سعی دارند تا زمان خروج نیروهای خارجی از کشور، زمان را تلف کنند. به رغم اظهارات امیدوارکننده طالبان در دوحه، در میدان نبرد هیچ نشانهای دال بر آماده بودن این گروه برای مصالحه وجود نداشت. رهبران طالبان هیچ اقدامی در جهت آماده سازی اعضای خود برای پایان دادن به یک «درگیری مسلحانه» انجام ندادند و باید گفت که اوضاع کاملا برعکس بود.
برای مثال، «ملا فاضل» رئیس ستاد ارتش در دوران امارت اسلامی طالبان که از زندانیان سابق گوانتانامو بوده و عضوی از تیم مذاکره کننده طالبان در دوحه بود، 25 مارس 2021 در سخنرانی در مرز ایالت «بلوچستان» پاکستان، به حامیان خود وعده داد «امیر یا رهبر آینده، از ما خواهد بود. در آینده امارت اسلامی برپا شده و نظامی مبتنی بر شریعت خواهیم داشت.» او گفت: «آنها اجازه نخواهند داد خون شهدای ما پایمال شود. انشاءالله پیروزی از آن ما خواهد بود» و طالبان برای امتیاز دهی، «به آنها [برخی افراد دولت فعلی] یک وزارتخانه یا برخی پستهای دیگر اعطا خواهد کرد.»
اشتباهات مرگبار برنامه خروج
زمانی که بایدن در 14 آوریل 2021 خبر خروج کامل، سریع و بی قید و شرط نیروهای آمریکایی را اعلام کرد، این اقدام را به یک رویداد سیاسی داخلی (بیستمین سالگرد حملات القاعده به خاک آمریکا) گره زد. طبق معمول، سیاست آمریکا در قبال افغانستان به گونهای تنظیم شده بود که بیشتر به مذاق مخاطبین داخلی آمریکا خوش بیاید تا اینکه پیامدهای خوب یا بد آن برای افغانستان سنجیده شود. تصمیم ناگهانی بایدن هر چند غیرمنتظره نبود اما سبب تضعیف هر چه بیشتر نیروهای امنیت ملی افغانستان شد. در این تصمیم، به نحوه ادامه یک سری کارهای مهم و حیاتی در کشور، مثل تعمیر و نگهداری هواپیماها، توجهی نشده بود.
پشتیبانی هوایی آمریکا از نیروهای امنیت ملی افغانستان تحلیل رفت. هر چند این پشتیبانی در نهایت افزایش پیدا کرد اما این افزایش برای مقابله با حملات طالبان بسیار دیر انجام شد؛ بسیار دیرتر از آنکه بتواند کمکی به نیروهای میدانی افغانستان کند. به نظر میرسید که برنامه خروج نیروهای آمریکایی بیشتر با دشمنان هماهنگ بود تا با متحدانی که ایالات متحده در حال ترک آنان بود؛ برای مثال، تخلیه اعلام نشده و شبانه پایگاه هوایی بگرام، به نحوی که چراغهای آن براساس یک تایمر، همچنان به مدت 20 دقیقه روشن نگه داشته شده بود. به نظر میرسید که آمریکا فقط به دنبال اجرا و تکمیل برنامه خروج و کشیدن هر چه سریعتر این دندان دردناک است.
واشنگتن در توهم صلح، طالبان در تدارک جنگ
حتی زمانی که ولسوالیها و سپس ولایات یکی پس از دیگری سقوط میکردند، واشنگتن همچنان در توهم مذاکرات صلح بود. 25 ژوئن، زمانی که بیش از یک سوم ولسوالیهای افغانستان (149 ولسوالی از 421 ولسوالی) در کنترل طالبان بود، «آنتونی بلینکن» وزیر خارجه آمریکا اعلام کرد که این کشور در تلاش است بفهمد که آیا طالبان واقعا برای انجام مصالحه جدی است یا خیر. 3 آگوست زمانی که نیمی از ولسوالیها (248 ولسوالی) در اختیار طالبان بود، دولت هفتهها در حال دفاع یا از دست دادن اراضی بود و طالبان مشغول حمله و تصرف مناطق، خلیلزاد اظهار نظر عجیبی کرد؛ او به طرفین این جنگ طولانی هشدار داد که به دنبال «راه حل نظامی» نباشند. وی در عوض، از طالبان و دولت خواست تا به دنبال یافتن فرمولی برای تشکیل دولت جدید مورد قبول طرفین باشند. در همان روز، سخنگوی وزارت خارجه که به سئوال خبرنگاران پاسخ میداد نیز رویدادهای میدانی را انکار کرد.
توافقنامه آمریکا در دوحه، بیش از یک سال به طالبان (و احتمالا حامیان آن در سرویس اطلاعاتی پاکستان) فرصت داد تا راهبرد نظامی خود را تدوین کرده و آن را به مرحله اجرا درآورند. این در حالی بود که دولت افغانستان نتوانست طی این مدت برای خروج آمریکاییها برنامهریزی کند. به نظر میرسید که سیاستگذاران کابل هیچ شتاب و هیچ درکی از این موضوع ندارند که باید هر چه سریعتر با هم متحده شده و خود را برای دفاع از جمهوری در دوران پسا خروج مهیا کنند. در عوض، آنها بر سر این موضوع منازعه میکردند که چه کسی باید به دوحه برود یا چه کسانی باید در بدنههای مختلف صلح که در توافقنامه دوحه پیش بینی شده بودند حضور داشته باشند.
حتی پس از انتخابات بحث برانگیز ریاست جمهوری و در حالی که سربازان آمریکایی برنامه خروج مرحله به مرحله را آغاز کرده بودند، مقامات کابل دو مراسم تحلیف را برای رقابت با یکدیگر برگزار کرده و سپس وارد منازعات مربوط به انتصابات دولت جدید شدند. نمایندگان مجلس نیز کار تصویب بودجه 2021 را به تأخیر انداختند چون بر سر پول با دولت غنی اختلاف داشتند، پولی که قرار بود صرف پروژههای توسعهای مد نظر نمایندگان شده و پولی که قرار بود وارد کانالهای «پیش بینی نشده» تحت کنترل رئیس جمهور بشود. غنی، بی توجه به تهدیدهای ذاتی پیش روی جمهوری، قدرت را منحصر به خود و حلقه کوچک داخلی خود کرده بود.
در همین حال، رهبری نیروهای امنیتی به دست غنی (نیروهایی که قبلا به خاطر دو دهه فساد تضعیف شده بودند)، سبب تضعیف بیش از پیش آنها شد. غنی یک وزیر دفاع ناسالم به نام «اسدالله خالد» را تا می 2020 در این پست نگه داشت؛ فردی که به خاطر سابقه تجاوز و شکنجه، از همان ابتدا نباید به این پست گماشته میشد. شاید رابطه خوب خالد با سیا و ارتش آمریکا در وهله اول سبب انتصاب وی در این پست و سپس ابقای وی شد. در نهایت، غنی می 2021 خالد را برکنار کرد. وی همچنین طی سال جاری، دو بار وزیر کشور را تغییر داد و دست کم یک نفر را که هیچ سابقه اطلاعاتی نداشت، در یک پست معاونت در اداره امنیت ملی به کار گرفت.
علاوه بر این، در دومین ردههای عالی ارتش ملی و پلیس ملی افغانستان نیز شاهد انجام یک سری تغییر و تحولات شدید بودیم. در سال جاری، بیش از نیمی از روسای پلیس ولسوالیها تغییر کردند، مسئولیتهای امنیتی ولایات، از والیها گرفته و به فرماندهان ارتش ملی افغانستان سپرده شد؛ همچنین تقریبا همه این فرماندهان، به همراه فرمانده ارتش، تغییر کردند. برخی مناصب نیز به دفعات تغییر کردند که این وضعیت سبب تضعیف کل ساختار فرماندهی شد.
از سوی دیگر، سستی دولت در یک حوزه دیگر نیز سبب تضعیف نیروهای امنیت ملی افغانستان شد. پیش از این ارزیابیهایی انجام شده بود درباره اینکه کدام ولسوالیها در برابر تصرف طالبان آسیب پذیر هستند، کدام مراکز به محاصره طالبان درآمدهاند و تجدید آماد کدام مناطق دشوار است. «شبکه تحلیلگران افغانستان» در ارزیابی که در آغاز روند دوحه انجام داده بود، حدود 100 مورد از این مناطق را شناسایی کرده بود که این تعداد در ابتدای سال جاری به 170 منطقه افزایش پیدا کرد.
اما اقدامات زیادی برای تثبیت نیروها در مناطق قابل دفاع انجام نشد. دو منبع در گفتگو با شبکه تحلیلگران گفتند که کاخ ریاست جمهوری به دنبال حفظ اراضی است، نه واگذاری آنها. لذا زمانی که طالبان حملات خود را در ماه می آغاز کرد، سقوط این ولسوالیها ضربه روانی به نیروهای امنیت ملی و دولت افغانستان وارد آورد. این یکی از دلایلی بود که تصرف چند ولسوالی معدود، تبدیل به سِیلی از ولسوالیهایِ سقوط کرده شده و طالبان تبدیل به نیروی پیروز شد. در چنین شرایطی، چه کسی خواهان جنگیدن بود؟
موضوع دیگری که سبب تضعیف نیروهای امنیت ملی شد، فساد موجود در دستگاهها بود. سوخت، غذا، دارو برای سربازان مجروح و مناصب، همگی طی این سالها فروخته شده بودند و این روند تا زمان سلطه طالبان بر افغانستان ادامه داشت؛ 1 آگوست، حدود 3 هفته پیش، مشخص شد که سوخت هواپیماها در پادگان زابل، توسط فرمانده پادگاه فروخته شده است. همچنین میتوان مطالب زیادی راجع به ناتوانی غنی در تأمین منابع مورد نیاز نیروهای خیزش مردمی گفت.
پایان بازی
در نهایت، متحدان اندکی در کنار غنی باقی ماندند و او به طور کامل منزوی شد. سبک مدیریت خرد، ناتوانی در تفویض اختیارات به دیگران، کم حوصله بودن و ترس از رقبا همگی باعث شد تا دولت انعطاف پذیری، قاطعیت و نیروهای نخبه خود را از دست بدهد. سستی دولت (مثل ناتوانی آن در تأمین منابع خیزشهای مردمی) باعث شد تا روند دفاع از جمهوری به شکست انجامد.
در چنین شرایطی، پوسته بیرونی دولت همچنان به کار خود ادامه میداد: تیم روابط عمومی کاخ ریاست جمهوری، به طور مرتب گزارش رویدادهایی را ارائه میکرد که هیچ ارتباطی با فاجعه در حال وقوع در کشور نداشتند، خبر آغاز به کار کابینه الکترونیک در 1 آگوست؛ جشن آغاز برنامه پرداخت الکترونیکی دستمزد کارمندان در 3 آگوست؛ تصویب پروژههای مختلف امنیتی، بهداشتی و زیربنایی از جمله طراحی و ساخت سد برق آبی «خانآباد» در قندور در 10 آگوست؛ دیدار رئیس جمهور با تیم المپیک افغانستان؛ و برگزاری مراسم روز جهانی جوان در 12 آگوست.
وضعیت هفتههای آخر حضور غنی در کابل، شبیه به روزهای آخر حکومت شاه ایران بود. غنی که در زندان فجایع خود ساختهاش محبوس شده بود، تماسی با واقعیت نداشت و دو دل و مردد بود. پرواز مخفیانه وی به خارج از کشور در زمان ورود طالبان به کابل (که حتی بدون اطلاع وزیر دفاع و بدون انجام تمهیدات انتقالی انجام شد)، یک رسوایی همیشگی خواهد بود.
در افغانستان، جریان جنگ تقریبا همیشه تغییر کرده است که این، نه به خاطر قدرت نظامی مخالفان، بلکه به خاطر ضعف دولت بوده است؛ این در حالی است که توقف حمایتهای خارجی نیز گاهی اوقات روند جنگ را تغییر داده است. این موضوعی است که در سال 2021 نیز دوباره شاهد آن بودیم. به نظر میرسد که طالبان یک راهبرد مشخص و از پیش تعیین شده داشتند: ابتدا حمله به ولسوالیهای ضعیف؛ تمرکز روی شهرهای مرزی به منظور مسدود کردن مسیرهای درآمدی دولت؛ استفاده از تهدید و تشویق، به طور هم زمان، به منظور تصرف بدون درگیری مناطقی که امکان آن وجود داشت و حفظ شتاب کار. در پایان نیز کشور مثل یک خانه کاغذی از هم پاشید.
اما این مسئله چاره پذیر بود. حتی اگر منابع و تعداد نیروی ارتش ملی افغانستان بسیار ضعیفتر از آن چیزی بود که روی کاغذ آمده بود اما ارتش افغانستان هنوز به لحاظ تعداد نفرات و تجهیزات بهتر از طالبان بودند. نوعی آمادگی بالقوه برای دفاع و حمایت مردمی بالقوه وجود داشت که میتوانست بسیج شود. از زمان پایان مأموریت آیساف در افغانستان در سال 2014، ارتش ملی افغانستان تا حد زیادی توانسته بود به تنهایی جلوی طالبان بایستد. اما جمهوری به واسطه ناکارآمدی و فساد دولتی، عدم اتحاد نخبگان و همچنین طمع سیری ناپذیر حاکمان برای استفاده از منابع دولتی، خود را به ورطه هلاکت افکند. در نهایت هم آنها با جدی نگرفتن خطر گرگی که پشت در خانه ایستاده بود، نتوانستند اقدامی در برابر آن انجام دهند.
با نزدیک شدن به موعد خروج، آمریکاییها سالهای آخر حضور خود را صرف تقویت دشمن و تضعیف متحد خود کردند. در شرایطی که آمریکا همچنان مصرانه راهبرد توهمی صلح خود را دنبال میکرد، طالبان در تدارک جنگ بود.
عدم تدوین یک طرح احتیاطی توسط آمریکا و دیگر قدرتهای غربی (یک پلان B برای زمانی که طالبان جنگیدین را به مذاکره ترجیح داد) یک حقیقت تلخ و دردناک است. اما این فاجعه، نه نتیجه شکستهای اطلاعاتی، بلکه نتیجه دل بستن واهی به تحقق بهترین سناریو و نادیده گرفتن بدترین سناریو بود. حالا آنها دست و پا میزنند تا به نحوی با مقامات غیررسمی جدید کابل تعامل کنند. به نظر میرسد که تصرف کشور به دست طالبان، در برنامهریزیها و سناریوهای آنها؛ پیش بینی نشده بود.
اینکه دومین امارت طالبان دوامی خواهد داشت یا خیر، موضوع دیگری است که باید به آن پرداخته شود. در حال حاضر، اوضاع به شدت بی ثبات است. شاید حمله رعد آسای طالبان توانسته باشد زمینه پیروزی سریع آن را مهیا کند اما این جنبش حالا باید بر یک جمعیت 30 میلیونی حکمرانی کند، آن هم در شرایطی که کشور با خشکسالی، شیوع بیماری، اقتصاد رو به زوال و یک خزانه خالی مواجه است.
در بسیاری از مناطق، به ویژه کابل، تصرف طالبان با مخالفتهایی مواجه شده است. در کابل، طالبان با مردم شکست خورده یک شهر مخروبه از جنگ (مثل وضعیتی که در زمان تصرف کابل در سال 1996 با آن رو به رو شده بود) مواجه نشده است بلکه در برابر مردمی قرار گرفته که تحصیل کردهتر بوده، ارتباط بیشتری با دیگر بخشهای افغانستان و جهان داشته و به سطحی از آزادی بیان خو گرفتهاند. حکمرانی بر این مردم سرکش کار آسانی نیست. هنوز مدت زمان زیادی نیست که بانگ تکبیر کابلیها در حمایت از نیروهای امنیت ملی افغانستان و در مخالفت با طالبان در شهر پیچیده بود.
با این وجود، توافقنامه دوحه خلیلزاد و تصمیم بایدن برای پیوند زدن برنامه خروج با سالگرد حادثه 11 سپتامبر، یک جدول زمانی را برای اقدامات طالبان در اختیار این گروه قرار داد. به دنبال آن نیز سقوط جمهوری بسیار سریعتر از آنچه که تصور میشد اتفاق افتاد. این یعنی در 11 سپتامبر 2021، نه تنها طالبان بلکه گروههای مختلف جهادی در دنیا، بیستمین سالگرد حملات القاعده را جشن گرفته و دوباره در رسای دومین شکست یک ابرقدرت به دست «مجاهدین» افغان، ندای شادی سر میدهند.
انتهای مطلب/
«این متن در راستای اطلاع رسانی و انعكاس نظرات تحليلگران و منابع مختلف منتشر شده است و انتشار آن الزاما به معنای تأیید تمامی محتوا از سوی "موسسه مطالعات راهبردی شرق" نیست.»