افغانستان در تصرف طالبان و طرح چند سناریوی احتمالی
پس از 20 سال مداخله نظامی آمریکا در افغانستان که با هدف به زیر کشیدن طالبان از قدرت انجام شد، نظامیان آمریکا خروج بی قید و شرط خود را از افغانستان آغاز کردند و همزمان طالبان به سرعت شروع به تصرف مناطق مختلف این کشور کرد و در نهایت طالبان موفق به تسخیر کابل شد.
از مهمترین مباحثی که در حال حاضر در بین ناظران مطرح است، تغییر یا عدم تغییر سرشت طالبان و چگونگی ساختار حکومت در آینده است. هشت تن از مقامات سابق که در دولتهای بوش، اوباما یا ترامپ، در حوزه افغانستان فعالیت داشتهاند، دیدگاههای خود را در این زمینه بیان کرده اند.
مطالعات شرق/
پس از 20 سال مداخله نظامی آمریکا در افغانستان که با هدف پایین کشیدن طالبان از قدرت انجام شد و به دنبال اجرای برنامه خروج جو بایدن رئیس جمهور آمریکا از افغانستان، طالبان به سرعت شروع به تصرف مناطق مختلف افغانستان کرد؛ عملیاتی که در نهایت در تاریخ 15 آگوست به نقطه عطف خود رسید، به نحوی که جنگجویان طالبان، کابل را به تصرف خود درآوردند و اشرف غنی رئیس جمهور افغانستان نیز از کشور گریخت. در چنین شرایطی، پایگاه تحلیلی Politico تلاش کرده است تا با جمع آوری نظرات کارشناسان مختلف در این گزارش، تحولات پیش روی افغانستان را طی هفتهها و ماههای آتی پیش بینی کند. کارشناسان مصاحبه شده در این گزارش، همگی در دولتهای بوش، اوباما یا ترامپ، در حوزه افغانستان فعالیت داشتهاند.
«ولی نصر»، مشاور ارشد نماینده ویژه آمریکا در امور افغانستان و پاکستان (2009 تا 2011):
به نظر من، آنچه در آینده در افغانستان شاهد خواهیم بود، تثبیت تدریجی قدرت توسط طالبان است. آنها قصد دارند حلقه محاصره را در کشور تنگتر کرده و با تصرف سازمانهای دولتی، مردم را از مسند قدرت پایین بکشند. آنچه در افغانستان اتفاق افتاده، شبیه به یک انقلاب است؛ کل سیستمی که ایالات متحده در کابل و نقاط مختلف افغانستان ایجاد کرده است از هم خواهد پاشید. طالبان حدود 75.000 نیروی جنگجو در اختیار دارد و البته شمار نیروهای آن بسیار کمتر از آن چیزی است که بتواند بلافاصله کشور را تغییر دهد. بنابراین، در کوتاه مدت، آنها به دنبال تشکیل اتحاد با مردم محلی خواهند بود. اما به تدریج، شروع به تثبیت قدرت خود کرده و ما بیش از پیش شاهد اعمال نفوذ آشکار آنها در دولت خواهیم بود. آنها به تدریج شروع به ابلاغ قوانین، احکام و امثال آن خواهند کرد.
در پاسخ به این سئوال که ایالات متحده میتواند در شرایط کنونی چه اقداماتی برای اثرگذاری بر اوضاع انجام دهد، باید بگویم که آمریکاییها در حال حاضر اهرم فشار و نفوذ چندانی در افغانستان ندارند. بخصوص اینکه این کشور دیگر حضور نظامی قابل توجهی در افغانستان ندارد. این کشور پایگاه بگرام را تخلیه و افغانستان را ترک کرده است. لذا واشنگتن دیگر در موقعیتی نیست که بتواند مسیر حرکت افغانستان را دیکته کند، مگر اینکه بخواهد دوباره خود را درگیر افغانستان کند که به نظر من این موضوع در حال حاضر جزو گزینههای آمریکاییها نیست.
با این وجود، ایالات متحده میتواند اقدامات دیپلماتیک زیادی انجام دهد. آمریکا باید یک تعریف بسیار شفاف از کارهایی که میخواهد طالبان آنها را انجام بدهد یا ندهد داشته باشد. این کشور همچنین باید از کانالهایی که در دوحه ایجاد کرده است برای ارتباط گرفتن با رهبران طالبان استفاده کرده و برای اثرگذاری بر تصمیمات این گروه، از مجموعهای از سیاستهای چماق و هویج استفاده کند. در همین حال، آمریکا باید همکاری بسیار نزدیکتری با کشورهایی داشته باشد که با افغانستان در ارتباط هستند. حالا زمان چندجانبه گرایی است، آن هم نه فقط با کشورهای اروپایی و متحدان آمریکا، بلکه با کشورهایی که معمولا با آنها چشم در چشم نمیشویم از جمله پاکستان، چین، روسیه و حتی ایران. همه این کشورها یک سری منافع مشترک درباره تروریسم و بحران پناهجویان دارند و اینکه ترجیح میدهند طالبان یک کشور باثبات ایجاد کند و نه یک منطقه مملو از ترور. ایالات متحده باید از طریق یک دیپلماسی فعال با این کشورها وارد تعامل شده و تلاش کند تا یک پلتفورم متحد ایجاد کند، به نحوی که همه این کشورها یک پیام واحد به طالبان رسانده و به شکلی مشابه به این گروه فشار وارد کنند تا در نهایت، آنها را مجبور به واکنش کنند. این کار از طریق آژانسهای سازمان ملل نیز قابل انجام است؛ سازمانی که آمریکاییها طی این سالها، آن را وارد مسائل افغانستان نکردهاند. سازمان ملل میتواند با کمک چین، روسیه و دیگر همسایگان، کمک زیادی به جامعه مدنی افغانستان داشته باشد. آمریکا مجبور است اقدامات خود را از طریق برخی از این کشورها انجام دهد.
من تصور نمیکنم که ایالات متحده واقعا بخواهد همچنان درگیر افغانستان باشد. شاید ما منافع کوتاه مدتی در همکاری با برخی جوامع و کمک به آنها داشته باشیم ـ جامعه مدنی، زنان و طبقه متوسط ـ اما اینها منافع راهبردی بلند مدت و الزام آوری در افغانستان نیستند. و بنابراین من تصور نمیکنم که این موضوع مبنایی برای یک رابطه پایدار باشند.
لیزا کورتیس، مدیر ارشد شورای امنیت ملی در امور آسیای مرکزی و جنوبی (2017 تا 2021):
در حال حاضر، مسئله آغاز عملیاتهای انتقامی طالبان باید بزرگترین نگرانی جامعه بینالملل باشد. بر همین اساس، لازم است تا یک اقدام متمرکز بینالمللی، با حضور شورای امنیت سازمان ملل، برای جلوگیری از وقوع این سناریو انجام شود. ما تغییراتی را در جامعه افغانستان شاهد خواهیم بود که بیش از همه در مناطق شهری، بخصوص کابل، احساس خواهد شد؛ جایی که مردم به یک سبک زندگی مدرنتر و لیبرالتر خو گرفتهاند. رسانهها نیز طی دو دهه گذشته فعالیت و رشد زیادی داشتهاند که این وضعیت نیز قطعا تغییر خواهد کرد.
در چنین شرایطی، آمریکا باید به رسمیت شناختن طالبان را در آینده، مشروط به تحقق یک سری شروط کند، از جمله اینکه طالبان به شکل عینی نشان دهد که قصد انجام عملیاتهای انتقامی نداشته، از حقوق بشر حمایت میکند و دوباره افغانستان را به بستر تروریسم بدل نخواهد کرد. بدون انجام این اقدامات، طالبان مستحق دریافت مشروعیت بینالمللی نیست.
جیم کلاپر، رئیس اطلاعات ملی (2010 تا 2017):
به نظر من، ما میتوانیم انتظار بروز هرج و مرج بیشتر را داشته باشیم. من فکر نمیکنم طالبان آمادگی لازم را برای اداره کشور داشته باشد و انتظار میرود که اختلافهایی بین این گروه ایجاد شود. بدین ترتیب، ثبات و انسجامی را در این کشور شاهد نخواهیم بود. برخی مناطق تحت قوانین سختگیرانه شریعت خواهند بود و برخی دیگر هم نه.
در حال حاضر، اصلیترین چالش آمریکا، سازماندهی و اجرای روند تخلیه است؛ روندی که هم اکنون بسیار نامنظم و به هم ریخته است. این یعنی تأمین امنیت فرودگاه کابل و خارج کردن افرادی که قرار است از افغانستان خارج شوند (همه شهروندان آمریکایی، افراد دارای ویزای خاص و غیره). در مرحله بعد، ما باید برای ایجاد نوعی ثبات در وضعیت کنونی، با جامعه بینالملل وارد تعامل فعال شویم. ما باید توجه خاصی به پاکستان داشته باشیم.
باری پاول، رئیس ارشد شورای امنیت ملی در حوزه راهبردها و سیاستهای دفاعی (2008 تا 2010):
هیچ شواهدی وجود ندارد که نشان دهد طالبان رویکردها و شعارهای اصلی خود را تغییر خواهد داد. با توجه به عملکرد گذشته این گروه، ضمانتی برای نتایج آینده نیست و ما باید منتظر باشیم تا چیزی شبیه به حکومت دهه 1990 را در سال 2021 از طالبان شاهد باشیم؛ یعنی اتخاذ یک رویکرد قرون وسطایی برای اداره کشور و تأمین تدریجی پناهگاه برای القاعده و دیگر گروههای تروریستی. اما این نسخه از القاعده این بار قدرتمندتر از نسخه قبلی خواهد بود چون از طریق پلتفورمهای آنلاین، دسترسیهای بیشتری داشته و میتواند همه جنبههای عملیاتی خود را تقویت کند.
آنی فورژیمیر، معاون دستیار وزیر خارجه آمریکا در امور افغانستان (2018 تا 2019):
در سطح سیاسی، میتوان انتظار داشت که نوعی نتیجه از طریق مذاکره حاصل شود، به نحوی که برخی اعضای دولت فعلی یا دیگر رهبران سیاسی و قبایلی، وارد دولت تحت رهبری طالبان شوند. ما نشانههایی از آغاز این روند را شاهد هستیم و خروج اشرف غنی از کشور نیز قطعا روی این مسئله اثرگذار خواهد بود چون وی سرسختانه مخالف چنین نتیجهای بود.
اما در سطح انسانی، متأسفانه باید منتظر ورود به یک بحران دیگر باشیم. در حال حاضر، افغانستان درگیر خشکسالی است؛ درگیر شیوع ویروس کرونا است؛ مشکلاتی در زنجیره تأمین غذایی این کشور وجود دارد که ممکن است منجر به قحطی گسترده شود؛ صدها هزار آواره داخلی در افغانستان وجود دارند؛ و فضای مساعدی برای کمک مستقیم جامعه بینالملل به مردم نیازمند این کشور وجود ندارد. در سطح اجتماعی نیز شاهد وضع یک سری محدودیتها در مورد زنان هستیم؛ و نگران کنندهتر اینکه، گزارشهایی دریافت کردهایم دال بر اینکه طالبان در حال تهیه فهرستی از دشمنان خود است.
هرچند اقداماتی که آمریکا در حال حاضر میتواند انجام دهد بسیار محدودتر از 3 ماه پیش است اما با این وجود ما هنوز میتوانیم از ابزارهای خود در شورای امنیت سازمان ملل استفاده کرده و از طالبان امتیازگیری کنیم؛ طالبانی که خواهان رفع تحریمهای وضع شده بر ضد خود بوده و همچنین خواهان به رسمیت شناخته شدن است تا بتواند بر کرسی افغانستان در نیویورک تکیه زند.
سارا چایس، مشاور ویژه رئیس ستاد مشترک (2010 تا 2011):
من مطمئن نیستم که بخواهم پیش بینی در این باره ارائه کنم. در واقع باید گفت که طالبان یک گروه کاملا مستقل نیست. این گروه اساسا زاییده سرویس اطلاعاتی پاکستان است. اگر میخواهید بدانید در آینده چه اتفاقاتی ممکن است در افغانستان رخ دهد، باید ببینید که به لحاظ راهبردی چه چیزهایی به نفع ارتش پاکستان خواهد بود. در چنین شرایطی، من گمان نمیکنم شاهد صحنههایی چون قتل عام و کشتارهای دسته جمعی باشیم. اول از همه به این خاطر که نحوه جنگیدن افغانها بدین شکل نیست. افغانها معمولا دست به یک سری خشونتهای نمایشی زده و سپس وارد مذاکره میشوند ـ مثل چیزی که اخیرا شاهد آن بودیم. دوم اینکه، چنین اقداماتی کمکی به منافع پاکستان نمیکند. آن چیزی که به تأمین منافع پاکستان کمک میکند، کنترل نیابتی افغانستان است. من اطمینان دارم که این روزها، روز جشن چین و روسیه نیز هست. اما صراحتا باید بگویم که تردید دارم یک دولت طالبانی که تحت حمایت یا نظارت گسترده پاکستان است، بخواهد دوباره یک حرکت بن لادنی مخاطره آمیز را به نمایش بگذارد. بعید میدانم دولت پاکستان بخواهد با انجام حملات تروریستی گسترده از خاک افغانستان همراهی کند.
آنچه میتوانم پیش بینی کنم، انجام یک سری اقدامات برای تضمین ادامه جریان مالی به افغانستان است ـ در اختیار گرفتن جریان مالی عظیمی که در تمام این سالها در قالب کمکهای توسعهای و بشردوستانه روانه افغانستان شده است. آنها باید طوری رفتار کنند که بتوانند این جریان درآمدی را حفظ کنند و این شیوه رفتاری احتمالی آنها در آینده خواهد بود. در همین حال، سازمانهای مردم نهاد بزرگ بینالمللی هم ممکن است بگویند: «ما سیاسی نیستیم و صرفا به دنبال برطرف کردن نیاز مردم افغانستان هستیم.» آنها نیز راضی به ادامه این جریان مالی خواهند بود.
البته این بدان معنا نیست که بخش عظیمی از مردم افغانستان دچار سختی و مشکل شدید نخواهند شد. بلکه من معتقد هستم که ما شاهد نسل کشی، زن کشی یا قتل عامهای گسترده نخواهیم بود.
رعنا امیری، مشاور ارشد نماینده ویژه آمریکا در امور افغانستان و پاکستان (2009 تا 2012):
در حال حاضر در یک دوره به شدت پرمخاطره و بی ثبات قرار داریم که میتواند دو جهت پیدا کند. اولین سناریو، تشکیل یک دولت وحدت است که بتواند طرفین را با هم متحد کرده و شامل سطحی از مصالحه باشد ـ البته این دولت، سهم نامتناسبی به طالبان خواهد داد چون آنها پیروز میدان جنگ هستند. اما باید گفت که این در واقع یک مصالحه سیاسی نیست بلکه یک تصرف نظامی است. سناریوی دوم این است که این دولت وحدت، مثل گذشته، در مدت کوتاهی از هم پاشیده و افغانستان وارد یک جنگ داخلی شود. این چشم اندازی به مراتب وحشتناکتر است. طالبان، گروهی خشن و سرکوبگر بوده و مردم افغانستان از آنها وحشت دارند. اما چشماندازی که واقعا همه را نگران میکند، وقوع جنگ داخلی و کشتار است؛ چشماندازی که بسیار بسیار واقعی است. نمیتوان به راحتی پیش بینی کرد که طرفین چگونه میخواهند یک مدل حکومتی باثبات ایجاد کنند.
لورل میلر، معاون و (بعدها) نماینده ویژه آمریکا در امور افغانستان و پاکستان (2013 تا 2017):
در میان مدت، تردیدهای زیادی درباره روندی که طالبان به واقع در پیش گرفته است وجود دارد. ما نمیدانیم که رهبران سیاسی طالبان دقیقا کی و چگونه بر مسند دولت در کابل تکیه خواهند زد. تردیدها و شایعات زیادی درباره غارت و ناامنی در کابل وجود دارد. طالبان با ارسال پیامهایی، درصدد است تا تأمین امنیت را تضمین کند. تعداد معدودی از چهرههای دیگر افغانستان (حامد کرزی، عبدالله عبدالله و چند تن دیگر) نیز عنوان میکنند که گروهی را برای مدیریت روند انتقال تشکیل دادهاند. هنوز مشخص نیست که آیا طالبان واقعا علاقهای به تعامل با چنین گروههای خودخواندهای دارد یا خیر. تردید ندارم که ایالات متحده از طریق «زلمی خلیلزاد» در دوحه، تلاش کرده است تا به نوعی این روند را تسهیل کند. اما نمیدانم که آیا دیگر کسی به صحبتهای ایالات متحده گوش میدهد یا خیر.
به دنبال این مسئله، یک سئوال بزرگتر مطرح میشود و آن اینکه حکومت طالبان در افغانستان چه شکلی خواهد داشت. آنها چگونه میخواهند بر همه اراضی تحت کنترل خود مسلط شوند؟ آیا مقاومتها در برابر طالبان به کلی از بین رفته است یا اینکه شاهد مقاومت (از جمله مقاومت مسلحانه) در برابر حکومت این گروه در صحنه سیاسی خواهیم بود؟ طالبان هیچ گاه برنامه سیاسی دقیقی درباره نحوه حکومت خود بر افغانستان در زمان به قدرت رسیدن ارائه نکرده است و لذا نمیتوانیم به طور دقیق وضعیت این حکومت را پیش بینی کنیم. آیا آنها قصد دارند به نوعی سایر نیروهای افغان را نیز در حکومت جای دهند یا خیر؟ آیا شیوه حکومت داری آنها شبیه به دهه 1990 خواهد بود یا قرار است شاهد یک رویکرد متفاوت باشیم؟ در حال حاضر، اطلاعات اندکی برای پاسخ به این سئوالات وجود دارد. ما نباید فراموش کنیم که پس از حمله آمریکا در سال 2001، چنین به نظر رسید که طالبان به طور کامل محو شده و دیگر وجود خارجی ندارد. اما به مرور زمان دیدیم که این گروه توانست با کمک پاکستان و دیگران، دوباره در قالب یک گروه شورشی سر برآورد. هرچند وقوع چنین سناریویی در حال حاضر بعید به نظر میرسد اما من نمیتوانم این احتمال را به طور کامل رد کنم که طی ماهها و سالهای پیش رو، شاهد به وجود آمدن یک نوع مقاومت یا شورش علیه خود طالبان باشیم.
سئوال دیگری که در این میان به وجود میآید، این است که ایالات متحده قصد دارد چه رویکردی را در پیش گیرد: آیا این کشور به دنبال آن خواهد بود تا از طریق همکاری با دولت طالبان بتواند اعمال نفوذی، ولو اندک، بر نحوه شکل گیری قدرت این گروه داشته باشد؟ آیا آمریکا این کار را به شکلی انجام خواهد داد که دست کم بتواند راهی برای ادامه کمکهای بشردوستانه به مردم افغانستان داشته باشد؟ اینجا ما در مقابل یک طیف قرار داریم که در یک سوی آن، پذیرش اتفاقات جاری، اذعان به آنها و همسویی با واقعیات جدید است و در طرف دیگر، نپذیرفتن حقایق جدید، نپذیرفتن مشروعیت دولت طالبان یا مخالفت با هر دولت دیگری است که به نظر طالبان دارای مشروعیت است. در این بین هم یک میدان وسیع میانه وجود دارد. در این میدان میانه، آمریکا میتواند یک حالت انتظار و دیدن خنثی را اتخاذ کند، بدین صورت که اگر طالبان رفتار چندان بدی از خود نشان نداد آنگاه مشروعیت آن را بپذیرد ـ با دادن یک کرسی به طالبان در سازمان ملل مخالفت نکرده و به دنبال راهی برای ارائه کمک به ملت افغانستان باشد. قرار نیست ما برای ارائه حمایت دست به هر کاری زده و خود را به زحمت اندازیم. اما ما منتظر مانده و نظارهگر اوضاع خواهیم بود. حدس من این است که واکنش ایالات متحده به این وضعیت، دست کم در کوتاه مدت، جایی در این فضای میانه خواهد بود: اذعان به واقعیت، عدم موضع گیری رسمی درباره واقعیت و انتظار و رصد رفتار طالبان.
انتهای مطلب/
«این متن در راستای اطلاع رسانی و انعكاس نظرات تحليلگران و منابع مختلف منتشر شده است و انتشار آن الزاما به معنای تأیید تمامی محتوا از سوی "موسسه مطالعات راهبردی شرق" نیست.»