کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

روسیه و افغانستان پسا خروج

افغانستان پسا خروج: چالش‌های روسیه و آسیای مرکزی

carnegie , 11 مرداد 1400 ساعت 8:36

مترجم : زهرا خادمی راد

بی‌ثباتی ایجاد شده در افغانستان، منطقه را با تهدید مواجه کرده لذا لازم است تا هر نوع اقدام مسکو در هماهنگی با چین، هند، ایران و احتمالا دیگر کشورها، انجام شود. منافع و اهداف این کشورها تفاوت بسیار زیادی با یکدیگر داشته و غالبا در تقابل با هم است. اما طبق تجریه اخیر مسکو در خاورمیانه، با اتخاد چند راهکار می‌توان احتمال موفقیت را بیشتر کرد، از جمله حفظ تماس با همه طرف‌ها؛ توجه به منافع جمعی و داشتن اهداف شفاف و واقع بینانه؛ اطلاع از روانشناسی سیاسی دیگر کشورها و احترام به منافع مشروع آنها؛ و داشتن اطلاعات عمیق و ارزیابی صحیح از حقایق جاری.
همکاری با ایالات متحده پس از اتمام روند خروج سربازان، می‌تواند تنها به صورت بسیار محدود ادامه داشته باشد. واشنگتن در حال بازسازی وجهه جهانی خود بوده و در این مسیر، منافع خود را در خاورمیانه و اطراف افغانستان از اولویت خارج کرده است. با این وجود، ایالات متحده همه منافع خود را در منطقه همجوار با چین و روسیه کنار نخواهد گذاشت. ممکن است واشنگتن از متحدان ناتو خود مثل ترکیه و بریتانیا، به عنوان نیروهای نیابتی‌ خود استفاده کند.


مطالعات شرق/

دو مشکل در رابطه با اعزام نیروهای آمریکایی به خارج از جهان غرب وجود دارد. یک مشکل زمانی است که آمریکایی‌ها با توسل به زور وارد یک منطقه شده و وضعیت ژئوپلتیکی آن را به هم می‌ریزند. مشکل دیگر هم زمانی است که آنها با برجا گذاشتن یک وضعیت پرآشوب در پشت سر خود، منطقه را ترک می‌کنند.

مداخله آمریکا در افغانستان در سال 2001، سرآغاز اولین حضور نظامی مهم واشنگتن در منطقه‌ای بود که در عمق قاره اوراسیا واقع شده بود. این حضور مستلزم وجود پایگاه‌های پشتیبانی در کشورهای آسیای مرکزی و همچنین وجود مسیرهای لجستیکی در پاکستان، دریای خزر، قفقاز جنوبی و دریای سیاه، اروپای شرقی و حتی روسیه بود. علاوه بر این، حضور ارتش آمریکا منجر به افزایش نفوذ سیاسی و ایدئولوژیکی آمریکا در این منطقه شد که این مسئله نگرانی‌های روسیه، چین و ایران را افزایش داد. ایالات متحده به واسطه مداخله نظامی خود در افغانستان و عراق، تبدیل به یک قدرت اوراسیایی شد، ظاهرا قدرت برتر در صفحه شطرنج این قاره.

اما 20 سال بعد، خروج نظامی آمریکا از افغانستان، این کشور را دچار هرج و مرج و آشوب فزاینده کرده است. القاعده که حملات 11 سپتامبر را به خاک آمریکا ترتیب داده بود، به سرعت شکست خورد اما طالبان که میزبان این گروه در افغانستان بود حالا در حال تبدیل شدن به بانفوذترین نیرو در صحنه این کشور بوده و آماده سرنگون کردن دولت تحت حمایت آمریکا در کابل است. موضوع نگران کننده‌تر، حضور فزاینده نیروهای افراطی «داعش خراسان» در افغانستان است؛ گروهی متفاوت که پس از تار و مار شدن در عراق و سوریه، همچنان در حال نفس کشیدن است. با خروج آمریکا و متحدان او از افغانستان، این کشور به یک مسئله جدی برای کشورهای همسایه بدل شده است.

به طور خلاصه می‌توان گفت که ماهیت مشکل افغانستان برای آسیای مرکزی و روسیه، تبدیل شدن این کشور به منبع بی‌ثباتی منطقه است. جدا از اینکه حضور ایالات متحده در افغانستان طی دو دهه گذشته چه تأثیراتی بر منطقه داشته است، این حضور تا حدودی سبب مهار نیروهای رادیکال در این کشور و مانع از بین رفتن قدرت دولت قانونی مستقر در کابل شده است. با خروج آمریکایی‌ها، تب جنگ داخلی در این کشور بالا خواهد گرفت و دولت مشروع افغانستان به زودی سرنگون خواهد شد؛ وضعیتی که سیل عظیم پناهجویان را روانه مرزها کرده و علاوه بر این، به گروه‌های افراطی فرامرزی چون داعش اجازه می‌دهد تا از خاک افغانستان به عنوان مقری برای بی‌ثبات کردن آسیای مرکزی استفاده کنند.

از نظر روسیه و آسیای مرکزی، مشکل اصلی در رابطه با افغانستان، مسئله هجوم سیل پناهجویان و تحرکات خرابکارانه فرامرزی سازمان‌هایی چون داعش است. هر چند افغانستان در دوران حکومت رژیم تحت حمایت آمریکا، تبدیل به منبع اصلی قاچاق مواد مخدر به آسیای مرکزی و روسیه (که حالا یکی از بازارهای اصلی این تجارت هستند) نیز شده است اما خروج آمریکا احتمالا تغییر زیادی در این وضعیت ایجاد نخواهد کرد. درباره ساز و کارهای سیاسی داخلی افغانستان نیز باید گفت که این موضوع به خود مردم افغانستان مرتبط می‌شود. علاوه بر این، جنبش عمدتا پشتون طالبان هم (که به اندازه‌ای قدرتمند نیست که بتواند دست تنها به کل کشور مسلط شود و البته بدون مشارکت آن نیز تشکیل حکومت در افغانستان میسر نیست) تا زمانی که به آن سوی مرزهای افغانستان دست درازی نکرده، پناهگاه در اختیار نیروهای افراطی فرامرزی قرار نداده و در زمینه قاچاق مواد مخدر فعالیت نداشته باشد، مشکلی برای روسیه و آسیای مرکزی به شمار نمی‌رود.

مقابله با مشکل 
روسیه و کشورهای آسیای مرکزی هیچ راهکار، منبع یا دلیلی برای مداخله نظامی در افغانستان ندارند. چنین اقدامی به شدت نابخردانه بوده و عواقب بدی به دنبال خواهد داشت. اول اینکه، نتیجه جنگ داخلی افغانستان موضوعی است که خود افغان‌ها باید به زور اسلحه و احتمالا با نگاهی امیدوارانه، از طریق چانه‌زنی‌های بعدی، درباره آن تصمیم‌گیری کنند. دوم اینکه، روسیه منافع مستقیمی در افغانستان ندارد و باید آماده تعامل با همه بازیگران مرتبط در این کشور باشد؛ البته به جز عناصر افراطی که دشمن به حساب می‌آیند و سوم اینکه، گرچه ازبکستان و تاجیکستان ممکن است با برادران قومی خود در آن سوی مرز افغانستان احساس قرابت کنند اما آنها نیز هیچ ابزاری برای ایفای نقش نظامی در نزاع بین‌الافغانی ندارند و باید از این مسئله دوری کنند. البته این بدان معنی نیست که نباید به هیچ عنوان از زور استفاده کرد. ممکن است شرایطی به وجود آید که مستلزم حمله به پایگاه‌های نیروهای افراطی یا دیگر اهداف باشد و بدین ترتیب مانع حمله آنها به خاک روسیه و کشورهای آسیای مرکزی شد اما این نباید منجر به مداخله در جنگ داخلی افغانستان شود.

روسیه و کشورهای آسیای مرکزی، برای مقابله با تهدیدهای نظامی و تروریستی نشأت گرفته از خاک افغانستان، ابزارهای ارزشمندی را در منطقه و فراتر از آن در اختیار دارند. این ابزارها عبارتند از نیروهای نظامی ازبکستان و تاجیکستان (که هر دو همسایه افغانستان هستند)؛ پایگاه‌های نظامی روسیه در تاجیکستان و قرقیزستان؛ «منطقه نظامی مرکزی روسیه» که مقر آن در شهر «یکاترینبورگ» قرار داشته و مسئولیت تأمین امنیت مناطق همجوار با مرز جنوبی این کشور را بر عهده دارد؛ و نیروهای مسلح و زیرساخت‌های قزاقستان. هماهنگی بین این نیروهای مختلف می‌تواند از طریق مکانیسم‌های «سازمان پیمان امنیت جمعی» (CSTO) که قزاقستان، قرقیزستان، روسیه و تاجیکستان در آن عضویت دارند محقق ‌شود؛ و هماهنگی با ازبکستان نیز در سطح دوجانبه اتفاق افتد. علاوه بر اینها، سطحی از هماهنگی نیز باید با کشور ترکمنستان که هم مرز با افغانستان است ایجاد شود.

مهم‌تر از ابزارهای نظامی، ابزارهای امنیتی است که باید از آنها برای اهداف ذیل استفاده کرد جلوگیری از نفوذ عناصر افراطی، از جمله افرادی که در لباس پناهجویان از افغانستان وارد آسیای مرکزی شده و از آنجا روانه روسیه می‌شوند؛ کنترل روند گسترش ایدئولوژی افراطی در خاک این کشورها؛ مبارزه با قاچاق مواد مخدر که یکی از منابع تأمین بودجه گروه‌های تروریستی است؛ خنثی کردن حملات تروریستی؛ و غیره. شاخه امنیتی «سازمان پیمان امنیت جمعی»، به اندازه بخش نظامی آن دارای اهمیت است. دبیران شوراهای امنیت ملی کشورهای عضو این سازمان و کارکنان آنها باید به طور دائم از طریق یک شبکه ویژه امور افغانستان با یکدیگر در تماس باشند.

اوضاع امنیتی رو به وخامت افغانستان و تأثیر احتمالی آن بر منطقه، آزمون مهمی برای «سازمان پیمان امنیت جمعی» خواهد بود؛ سازمانی که هنوز جایگاه خود را به عنوان یک تأمین کننده امنیت منطقه‌ای به دست نیاورده است. لازم است تا این سازمان از طریق انجام تمرین‌ها و مانورهای مشترک نظامی، هماهنگی امنیتی و تبادل اطلاعاتی بیشتر، جان دوباره‌ای پیدا کند. نکته بسیار مهم در این میان، کنترل مرزهای تاجیکستان و ازبکستان با افغانستان است؛ مرزهایی که خط مقدم دفاعی برای آسیای مرکزی و روسیه به حساب می‌آیند.

زرادخانه دیپلماتیک
کشورهای آسیای مرکزی و روسیه، علاوه بر استقرار این ابزارهای نظامی در خاک خود، باید از ابزارهای سیاسی نیز برای جلوگیری از رسوخ نیروهای افراطی به این کشورها از طریق مرز شمالی افغانستان استفاده کنند. برخلاف اواخر دهه 1990، مسکو و شرکای آن نمی‌توانند به یک «اتحاد شمال» متشکل از تاجیک‌ها و ازبک‌های افغانستانی دوست که نوعی منطقه حائل بین مرز افغانستان و کشورهای شوروی سابق ایجاد کرده بودند اتکا کنند. در حال حاضر، این ابزارهای سیاسی عمدتا محدود به ارتباط با بازیگران مرتبط، در داخل و اطراف افغانستان می‌شود. دولت فعلی کابل و رهبران در حال رقابت آن؛ طالبان و جناح‌های مختلف تشکیل دهنده آن؛ رهبران قومی ـ سیاسی جوامع مختلف افغانستان؛ سران قبایل؛ و مهاجران افغان خارج از کشور، همگی می‌توانند شرکای سودمندی بوده و کمک کنند تا عناصر افراطی در داخل افغانستان همچنان تحت فشار باقی مانده و نتوانند حمله‌ای را در خارج از این کشور ترتیب دهند. 

کشورهای آسیای مرکزی و روسیه، دولت فعلی افغانستان را به رسمیت شناخته و توافقنامه‌های همکاری با این دولت دارند، از جمله در زمینه امنیت نظامی. با این حال، هیچ دلیلی وجود ندارد که روسیه بخواهد جای خالی ایالات متحده را در افغانستان پر کرده و تبدیل به حامی اصلی خارجی کابل شود؛ به خصوص، با توجه به اینکه اشرف غنی رئیس جمهور افغانستان و کابینه وی هرگز موضع خیلی دوستانه‌ای در قبال روسیه نداشته‌اند. در عوض، مسکو باید ضمن رصد دقیق تحولات افغانستان، اجازه دهد تا این تحولات سیر خود را طی کنند؛ تماس خود را با همه جناح‌ها و شخصیت‌های صاحب نفوذ افغانستان حفظ کند؛ و تمرکز خود را معطوف به منافع مهم اما محدود روسیه (که در بالا به آنها اشاره شد) کند. در چنین شرایطی، تعامل با طالبان، اگر در جهت این منافع بود، امری مهم و کلیدی است. البته نباید هیچ وعده‌ای را نیز صرفا براساس ظاهر آن و بدون هیچ چون و چرایی پذیرفت.

نکته دیگر اینکه، رابطه نزدیک طالبان و تشکیلات امنیتی پاکستان، می‌طلبد تا روسیه تماس‌های خود را با دولت اسلام آباد، بخصوص نیروهای مسلح و سرویس‌های اطلاعاتی آن، حفظ کرده و این رابطه را گسترش دهد. البته پاکستان به خاطر زرادخانه هسته‌ای و همچنین رابطه مستحکم خود با چین، به خودی خود یک قدرت بزرگ منطقه‌ای به حساب می‌آید. بنابراین، پاکستان باید بیش از اینها مورد توجه مسکو قرار داشته باشد. البته منافع و سیاست‌های دهلی نو در افغانستان، تا حد زیادی با منافع اسلام‌آباد در تعارض است. بنابراین، تعمیق و گسترش مناسبات با پاکستان نباید به قیمت تضعیف رابطه در حال تغییر هند و روسیه تمام شود.

یک اقدام مشترک    
با توجه به اینکه بی‌ثباتی ایجاد شده در افغانستان، منطقه را با تهدید و چالش مواجه کرده است لذا لازم است تا هر نوع اقدامی در هماهنگی با کشورهای همسایه، یعنی چین، هند، ایران و احتمالا دیگر کشورها، انجام شود. این هماهنگی هم به صورت دوجانبه قابل اجرا است و هم از طریق «سازمان همکاری شانگهای» (SCO)؛ سازمانی که چین، هند، پاکستان و کشورهای آسیای مرکزی به همراه روسیه در آن عضویت دارند و دو کشور ایران و افغانستان نیز عضو ناظر آن هستند. با خروج آمریکا از افغانستان لازم است تا «سازمان همکاری شانگهای» نیز مثل «سازمان پیمان امنیت جمعی» تقویت شود. در این بین، یک بازیگر مهم دیگر، کشور ترکیه است: یک قدرت بلندپرواز منطقه‌ای که منافعی در افغانستان داشته و از شرکای گفتگوی «سازمان همکاری شانگهای» است.

منافع و اهداف این کشورها تفاوت بسیار زیادی با یکدیگر داشته و غالبا در تقابل با هم است. اما طبق تجریه اخیر مسکو در خاورمیانه، با اتخاد چند راهکار می‌توان احتمال موفقیت را بیشتر کرد، از جمله حفظ تماس با همه طرف‌ها؛ توجه به منافع جمعی و داشتن اهداف شفاف و واقع بینانه؛ اطلاع از روانشناسی سیاسی دیگر کشورها و احترام به منافع مشروع آنها؛ و داشتن اطلاعات عمیق و ارزیابی صحیح از حقایق جاری و پیش رو.

در مقابل، همکاری با ایالات متحده پس از اتمام روند خروج سربازان، می‌تواند تنها به صورت بسیار محدود ادامه داشته باشد که البته دلیل آن، صرفا به خاطر تقابل جاری روسیه ـ آمریکا نیست. واشنگتن در حال بازسازی وجهه جهانی خود بوده و در این مسیر، منافع خود را در خاورمیانه و اطراف افغانستان از اولویت خارج کرده است. با این وجود، ایالات متحده همه منافع خود را در منطقه همجوار با چین و روسیه (دو رقیب اصلی‌ خود) کنار نخواهد گذاشت. این کشور به عنوان یک قدرت جهانی همچنان به فعالیت خود ادامه خواهد داد، هر چند که دیگر مسئولیت اوضاع میدانی را بر عهده نخواهد گرفت. همچنین ممکن است واشنگتن از متحدان ناتو خود مثل ترکیه و بریتانیا، به عنوان نیروهای نیابتی‌ خود استفاده کند.

سیاست روسیه و دیگر کشورهای شریک در  قبال افغانستان، تنها به اندازه سطح اطلاعات تخصصی آنها و همچنین درک آنان از اوضاع به سرعت در حال تغییر این کشور، موفقیت آمیز خواهد بود. هر چند مبنای دریافت این اطلاعات تخصصی وجود دارد اما این شرایط باید توسعه و بهبود پیدا کند. برای این منظور، لازم است تا دفاتر دیپلماتیک، کنسولگری‌ها و دیگر نمایندگی‌های دولت روسیه در منطقه (از آسیای مرکزی و پاکستان گرفته تا ایران و هند و خود افغانستان) تقویت شوند. در حال حاضر، نیاز مسکو به دارایی‌های دیپلماتیک و اطلاعاتی در این نقطه از جهان بسیار بیشتر از مناطقی مثل غرب اروپا است که منافع سیاست خارجی روسیه به لحاظ سنتی در آنجا تعریف شده است.
انتهای مطلب/


«این متن در راستای اطلاع رسانی و انعكاس نظرات تحليلگران و منابع مختلف منتشر شده است و انتشار آن الزاما به معنای تأیید تمامی محتوا از سوی "موسسه مطالعات راهبردی شرق" نیست».


کد مطلب: 2729

آدرس مطلب :
https://www.iess.ir/fa/translate/2729/

موسسه مطالعات راهبردي شرق
  https://www.iess.ir