کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

راه حل ترکی برای بحران افغانستان

بازگشت طالبان،«افغانستان جدید» و «پلتفورم 1+6»

ankasam , 10 مرداد 1400 ساعت 10:24

مترجم : زهرا خادمی راد

«مهمت سیف‌الدین» استراتژیست ترک برای حل بحران افغانستان پروژه «افغانستان جدید» را پیشنهاد می‌کند که می‌تواند هسته یک روند منسجم منطقه‌ای را شکل دهد و این مفهوم می‌تواند به آدرسی برای همکاری‌های منطقه‌ای به جای رقابت منطقه‌ای بدل شود.
وی تشکیل پلتفورم «1+6» متشکل از قزاقستان، ازبکستان، تاجیکستان، ترکمنستان، پاکستان، ایران و ترکیه را پیشنهاد می‌کند که به عنوان یک گروه از کشورهای ضمانت کننده در پروسه «افغانستان جدید» وارد عمل شود.
از منظر این استراتژیست ترکی، کمک‌های سیاسی و اقتصادی کشورهای منطقه، از اهمیت زیادی برخوردار است که برای عینی‌تر شدن این موضوع، باید یک صندوق انتقالی منطقه‌ای برای «افغانستان جدید» ایجاد شده و این کشور به سرعت وارد پروژه‌ها و ساختارهای همکاری منطقه‌ای شود.


مطالعات شرق/

در حال حاضر، «مسئله افغانستان» در مرحله بحرانی قرار گرفته و تبدیل به یک معمای بزرگ شده است. آنچه اوضاع را بحرانی‌تر می‌کند این است که جنگ داخلی که ممکن است در این کشور به وقع بپیوندد، این پتانسیل را دارد تا تبدیل به یک مداخله و جنگ منطقه‌ای، بخصوص در گستره آسیای مرکزی و جنوبی، شود.

این وضعیت به طور مستقیم ما را به سمت یک رقابت و جنگ قدرت منطقه‌ای بر سر افغانستان سوق می‌دهد و اینجا است که این مسئله تبدیل به یک مسئله غیرقابل حل خواهد شد. در حال حاضر، ما شاهد توزیع مجدد کارت‌های مربوط به افغانستان بین مراکز قدرت منطقه‌ای هستیم. این مسئله تا حدود زیادی، علت تصمیم آمریکا برای خروج از افغانستان را نیز مشخص می‌کند.

بنابراین، هر چند در حال حاضر و به لحاظ شکلی، آمریکا بازنده «بازی بزرگ سوم» به نظر می‌رسد اما باید در تعریف واژه «شکست» اندکی بیشتر تأمل کنیم. ما با شرایط جنگی مواجه هستیم که برنده نامشخص است چون هیچ بازیگر برنده‌ای وجود ندارد که بتواند حرف آخر را بزند. بدون شک، طالبان نیز در بین این بازیگران است.

گرچه طالبان مدعی پیروزی در این جنگ است اما آنها از فوریه 2020 به بعد همواره در تلاش بوده‌اند تا تعادلی بین میدان نبرد و میز مذاکره برقرار کنند. بنابراین، به رغم اینکه به نظر می‌رسد طالبان تا حد زیادی بر افغانستان مسلط شده است اما حدود این برتری نیز محدود به نظر می‌رسد. علاوه بر این، قدرت نظامی طالبان نیز به عنوان سلاحی علیه این گروه استفاده می‌شود؛ به نحوی که تلاش شود طالبان به مرور زمان در میدان نبرد تحلیل رفته و گروه دیگری به طور کامل جایگزین آن شود یا اینکه در نتیجه یک جنگ ویرانگر، این گروه به سمت پذیرش یک افغانستان تجزیه شده سوق داده شود.
بزرگترین دلیل برای محبوبیت جریان جنگ داخلی در افغانستان، قطعا به طور مستقیم با این هدف در ارتباط است.

در این شرایط، برخی قدرت‌های منطقه‌ای یک برنامه تبلیغاتی را در دستور کار خود قرار داده‌اند اینکه قدرت طالبان در روند بازسازی «افغانستان جدید»، بیشتر جنبه تخریبی دارد تا سازنده. کاملا آشکار است که این تبلیغات در واقع تلاشی است از سوی این کشورها برای اینکه بتوانند از طریق طالبان به قدرت برتر افغانستان بدل شوند. به عبارت دیگر، این کشورها از یک سو با مانور دادن روی خطرات طالبان، زمینه مداخله خود را در افغانستان مهیا کرده و از سوی دیگر، تلاش می‌کنند تا خود را به عنوان آدرس نجات افغانستان، به طالبان و دیگر گروه‌ها معرفی کنند.

طبیعتا انتظار می‌رود که طالبان و دیگر گروه‌ها، نسبت به این بازی هوشیار باشند. پیش از این نیز آنها شاهد بوده‌اند که به دنبال حمله شوروی، جنگ داخلی در این کشور شکل گرفت و در نهایت نیز زمینه مداخله آمریکا مهیا شد. برای تبیین بیشتر این موضوع می‌توان به تحولات رخ داده بین سال‌های 1919 تا 1979 و جنگ داخلی دوران پسا شوروی که تا سال 2001 ادامه پیدا کرد نگاه دقیق‌تری کرد. تحولات این سال‌ها به همه افغان‌ها نشان داد که از بین رفتن روح لویه جرگه برابر است با اشغال، سرکوب و آشوبی که در آن، برادر، خونِ برادر خود را می‌ریزد.

حالا پس از این سال‌ها، در سال 2021 شاهد آن هستیم که هیچ چیزی در افغانستان تغییر نکرده است و هیچ نشانه‌ای از صلح، ثبات و رفاهِ وعده داده شده به افغان‌ها دیده نمی‌شود. در واقع، حالا بستر برای وقوع یک جنگ داخلی خونین‌تر مهیا شده است. بنابراین، طالبان و همه گروه‌ها در افغانستان، یک دوره طولانی 20 ساله را از دست داده‌اند. حتی نابجا نیست اگر بگوییم پس از حمله شوروی، یک دوره از دست رفته 30 ساله داشته‌ایم؛ البته بدون در نظر گرفتن سال‌های 1919 تا 1979.

بنابراین، مردم افغانستان باید از این «بازی‌های بزرگ» درس بگیرند. چون این جنگ، جنگ آنها نیست و برنده جنگ داخلی احتمالی نیز افغانستان نخواهد بود. در چنین شرایطی، افغان‌ها باید در وهله اول به این موضوع آگاه باشند که تحقق صلح واقعی در این کشور بسیار دشوار خواهد بود، مگر اینکه آنها اراده مشترکی روی مفهوم «افغانستان جدید» پیدا کرده، بار دیگر «روح سال‌های 1979 تا 1988» را زنده کنند و بار دیگر اشتباهات سال‌های پسا 1988 را تکرار نکنند. چون این تنها اراده ملت افغانستان است که می‌تواند منجی افغانستان باشد. در غیر این صورت، مردم افغانستان همچنان باید به جنگ خود ادامه دهند امروز، برای خلاص شدن از دست انگلیس، روسیه و آمریکا؛ و فردار برای رهایی از چنگال «بازیگران رهایی بخش» بزرگ‌تر. 

حال سئوال اینجا است که باید و نبایدها در این برهه از زمان چیست؟ و افغانستان چگونه می‌تواند از تبدیل شدن به یک کشور شکست خورده جلوگیری کند؟
در واقع، پاسخ این سئوال در تاریخ منطقه و به خصوص افغانستان نهفته است و آن یک کلمه است: «برادری».
اما این برادری چگونه حاصل خواهد شد؟

 
«این متن در راستای اطلاع رسانی و انعكاس نظرات تحليلگران و منابع مختلف منتشر شده است و انتشار آن الزاما به معنای تأیید تمامی محتوا از سوی "موسسه مطالعات راهبردی شرق" نیست.»


کد مطلب: 2720

آدرس مطلب :
https://www.iess.ir/fa/translate/2720/

موسسه مطالعات راهبردي شرق
  https://www.iess.ir