«مهمت سیفالدین» استراتژیست ترک برای حل بحران افغانستان پروژه «افغانستان جدید» را پیشنهاد میکند که میتواند هسته یک روند منسجم منطقهای را شکل دهد و این مفهوم میتواند به آدرسی برای همکاریهای منطقهای به جای رقابت منطقهای بدل شود.
وی تشکیل پلتفورم «1+6» متشکل از قزاقستان، ازبکستان، تاجیکستان، ترکمنستان، پاکستان، ایران و ترکیه را پیشنهاد میکند که به عنوان یک گروه از کشورهای ضمانت کننده در پروسه «افغانستان جدید» وارد عمل شود.
از منظر این استراتژیست ترکی، کمکهای سیاسی و اقتصادی کشورهای منطقه، از اهمیت زیادی برخوردار است که برای عینیتر شدن این موضوع، باید یک صندوق انتقالی منطقهای برای «افغانستان جدید» ایجاد شده و این کشور به سرعت وارد پروژهها و ساختارهای همکاری منطقهای شود.
مطالعات شرق/
در حال حاضر، «مسئله افغانستان» در مرحله بحرانی قرار گرفته و تبدیل به یک معمای بزرگ شده است. آنچه اوضاع را بحرانیتر میکند این است که جنگ داخلی که ممکن است در این کشور به وقع بپیوندد، این پتانسیل را دارد تا تبدیل به یک مداخله و جنگ منطقهای، بخصوص در گستره آسیای مرکزی و جنوبی، شود.
این وضعیت به طور مستقیم ما را به سمت یک رقابت و جنگ قدرت منطقهای بر سر افغانستان سوق میدهد و اینجا است که این مسئله تبدیل به یک مسئله غیرقابل حل خواهد شد. در حال حاضر، ما شاهد توزیع مجدد کارتهای مربوط به افغانستان بین مراکز قدرت منطقهای هستیم. این مسئله تا حدود زیادی، علت تصمیم آمریکا برای خروج از افغانستان را نیز مشخص میکند.
بنابراین، هر چند در حال حاضر و به لحاظ شکلی، آمریکا بازنده «بازی بزرگ سوم» به نظر میرسد اما باید در تعریف واژه «شکست» اندکی بیشتر تأمل کنیم. ما با شرایط جنگی مواجه هستیم که برنده نامشخص است چون هیچ بازیگر برندهای وجود ندارد که بتواند حرف آخر را بزند. بدون شک، طالبان نیز در بین این بازیگران است.
گرچه طالبان مدعی پیروزی در این جنگ است اما آنها از فوریه 2020 به بعد همواره در تلاش بودهاند تا تعادلی بین میدان نبرد و میز مذاکره برقرار کنند. بنابراین، به رغم اینکه به نظر میرسد طالبان تا حد زیادی بر افغانستان مسلط شده است اما حدود این برتری نیز محدود به نظر میرسد. علاوه بر این، قدرت نظامی طالبان نیز به عنوان سلاحی علیه این گروه استفاده میشود؛ به نحوی که تلاش شود طالبان به مرور زمان در میدان نبرد تحلیل رفته و گروه دیگری به طور کامل جایگزین آن شود یا اینکه در نتیجه یک جنگ ویرانگر، این گروه به سمت پذیرش یک افغانستان تجزیه شده سوق داده شود.
بزرگترین دلیل برای محبوبیت جریان جنگ داخلی در افغانستان، قطعا به طور مستقیم با این هدف در ارتباط است.
در این شرایط، برخی قدرتهای منطقهای یک برنامه تبلیغاتی را در دستور کار خود قرار دادهاند اینکه قدرت طالبان در روند بازسازی «افغانستان جدید»، بیشتر جنبه تخریبی دارد تا سازنده. کاملا آشکار است که این تبلیغات در واقع تلاشی است از سوی این کشورها برای اینکه بتوانند از طریق طالبان به قدرت برتر افغانستان بدل شوند. به عبارت دیگر، این کشورها از یک سو با مانور دادن روی خطرات طالبان، زمینه مداخله خود را در افغانستان مهیا کرده و از سوی دیگر، تلاش میکنند تا خود را به عنوان آدرس نجات افغانستان، به طالبان و دیگر گروهها معرفی کنند.
طبیعتا انتظار میرود که طالبان و دیگر گروهها، نسبت به این بازی هوشیار باشند. پیش از این نیز آنها شاهد بودهاند که به دنبال حمله شوروی، جنگ داخلی در این کشور شکل گرفت و در نهایت نیز زمینه مداخله آمریکا مهیا شد. برای تبیین بیشتر این موضوع میتوان به تحولات رخ داده بین سالهای 1919 تا 1979 و جنگ داخلی دوران پسا شوروی که تا سال 2001 ادامه پیدا کرد نگاه دقیقتری کرد. تحولات این سالها به همه افغانها نشان داد که از بین رفتن روح لویه جرگه برابر است با اشغال، سرکوب و آشوبی که در آن، برادر، خونِ برادر خود را میریزد.
حالا پس از این سالها، در سال 2021 شاهد آن هستیم که هیچ چیزی در افغانستان تغییر نکرده است و هیچ نشانهای از صلح، ثبات و رفاهِ وعده داده شده به افغانها دیده نمیشود. در واقع، حالا بستر برای وقوع یک جنگ داخلی خونینتر مهیا شده است. بنابراین، طالبان و همه گروهها در افغانستان، یک دوره طولانی 20 ساله را از دست دادهاند. حتی نابجا نیست اگر بگوییم پس از حمله شوروی، یک دوره از دست رفته 30 ساله داشتهایم؛ البته بدون در نظر گرفتن سالهای 1919 تا 1979.
بنابراین، مردم افغانستان باید از این «بازیهای بزرگ» درس بگیرند. چون این جنگ، جنگ آنها نیست و برنده جنگ داخلی احتمالی نیز افغانستان نخواهد بود. در چنین شرایطی، افغانها باید در وهله اول به این موضوع آگاه باشند که تحقق صلح واقعی در این کشور بسیار دشوار خواهد بود، مگر اینکه آنها اراده مشترکی روی مفهوم «افغانستان جدید» پیدا کرده، بار دیگر «روح سالهای 1979 تا 1988» را زنده کنند و بار دیگر اشتباهات سالهای پسا 1988 را تکرار نکنند. چون این تنها اراده ملت افغانستان است که میتواند منجی افغانستان باشد. در غیر این صورت، مردم افغانستان همچنان باید به جنگ خود ادامه دهند امروز، برای خلاص شدن از دست انگلیس، روسیه و آمریکا؛ و فردار برای رهایی از چنگال «بازیگران رهایی بخش» بزرگتر.
حال سئوال اینجا است که باید و نبایدها در این برهه از زمان چیست؟ و افغانستان چگونه میتواند از تبدیل شدن به یک کشور شکست خورده جلوگیری کند؟
در واقع، پاسخ این سئوال در تاریخ منطقه و به خصوص افغانستان نهفته است و آن یک کلمه است: «برادری».
اما این برادری چگونه حاصل خواهد شد؟
• اول از همه، ما نباید اشتباهات 30 ـ 20 سال گذشته را تکرار کنیم. هیچ قدرت قومی ـ فرقهای یا ایدئولوژیکی نمیتواند به تنهایی و به طور کامل بر افغانستان مسلط شود. این وضعیت باید مورد پذیرش همه گروهها قرار گیرد. در این مرحله، اعلام یک پیمان برادری بین طالبان و دیگر گروههای افغان لازم و ضروری است.
• تشکیل یک ساختار قبایلی، به شمول طالبان، که سبب تقویت مرکز شود میتواند رسیدن به یک راه حل سیاسی را سرعت بخشد.
• طالبان نباید انتظار داشته باشد که همه چیز در این ساختار گنجانده شود. در این بین، اتخاذ یک رویکرد جدید در قبال طالبان، به عنوان بخشی از نظام ملی ـ بینالمللی، نیز اجتنابناپذیر است. همچنین این ساختار باید از طریق توافق بین عناصر داخلی ایجاد شود و نه عناصر خارجی. در غیر این صورت، مصالحهای که بین مراکز قدرت مختلف صورت گرفته است دوامی نخواهد داشت.
• طالبان به محدودیتهای قدرت خود آگاه است. رویکرد این گروه در قابل گروههای قومی مختلف افغانستان و دیپلماسی آن در برابر قدرتهای منطقهای و بینالمللی، به خصوص آمریکا، موید این مطلب است. بنابراین به نظر میرسد که طالبان، حتی در بعد تاکتیکی، به این واقعیت پی برده است.
• برای حفظ انسجام کشور لازم است تا طالبان به همراه دیگر گروهها در این مذاکرات حضور داشته باشند تا بتوانند در جریان دیپلماسی انجام شده با قدرتهای خارجی، نماینده کل افغانستان باشند. اگر طالبان این کار را انجام دهد، روند بازی تغییر خواهد کرد. برای این منظور، لازم است تا یک مأموریت دیپلماتیک مشترک با هدف تشکیل «افغانستان جدید» تعریف شود.
• در این روند، به نظر میرسد که طالبان ناگزیر خواهد بود تا دست کم از کمک یک کشور که رابطه نزدیکی با آن دارد استفاده کند. در غیر این صورت، انسجام و اتحاد، روند دولت ـ ملت سازی و وارد شدن به نظام بینالملل در افغانستان به نتیجه نخواهد رسید. ترجیحا پیشنهاد داده میشود که طالبان در این دوره گذار، با همراهی بیش از چند کشور وارد عمل شود.
• همچنین پروژه «افغانستان جدید» میتواند هسته یک روند منسجم منطقهای را شکل دهد. مفهوم «افغانستان جدید» میتواند به آدرس همکاریهای منطقهای بدل شده و جایگزین رقابت منطقهای شود.
• در این شرایط، کمکهای سیاسی و اقتصادی کشورهای منطقه، از اهمیت زیادی برخوردار میشود. برای عینیتر شدن این موضوع، باید یک صندوق انتقالی منطقهای برای «افغانستان جدید» ایجاد شده و این کشور به سرعت وارد پروژهها و ساختارهای همکاری منطقهای شود.
تشکیل یک پلتفورم «1+6» متشکل از قزاقستان، ازبکستان، تاجیکستان، ترکمنستان، پاکستان، ایران و ترکیه هم میتواند در دستور کار قرار گرفته و به عنوان یک گروه از کشورهای ضمانت کننده در پروسه «افغانستان جدید» وارد عمل شود.
انتهای مطلب/
«این متن در راستای اطلاع رسانی و انعكاس نظرات تحليلگران و منابع مختلف منتشر شده است و انتشار آن الزاما به معنای تأیید تمامی محتوا از سوی "موسسه مطالعات راهبردی شرق" نیست.»