نبود یک مجمع منطقهای مشخص و کامل، سبب ایجاد خلا در حلقه میانی جنگ افغانستان شده است. خطر بروز جنگ نیابتی و جنگ داخلی چند جانبه در کمین افغانستان است که در صورت وقوع، فرصت اندک باقی مانده برای مصالحه سیاسی را تضعیف خواهد کرد. به رغم تعدد دیدگاههای بازیگران منطقه درباره افغانستان، اما نوعی اجماع منطقهای ضمنی درباره صلح وجود دارد. اغلب کشورهای منطقه درباره پذیرش طالبان به عنوان یک نیروی سیاسی؛ پذیرش تشکیلات سیاسی جدید که طالبان را در خود جای دهد؛ عدم حمایت از بازگشت دوباره «امارت اسلامی»؛ عدم استفاده از خاک این کشور برای انجام حملات بر ضد دیگر کشورها؛ مبارزه با مواد مخدر و حفظ دستاوردهای اقتصادی و اجتماعی به دست آمده اجماع نظر دارند اما چالش اینجا است که چگونه این خواستههای مشترک را در قالب یک اقدام عینی و ملموس به مرحله اجرا درآورد.
مطالعات شرق/
تصمیم ایالات متحده برای خروج نظامی کامل از افغانستان تا سپتامبر 2021، احتمال تشدید جنگ داخلی 40 ساله این کشور را، دست کم در کوتاه مدت، افزایش خواهد داد. اگر آمریکا بخواهد از منافع خود در افغانستان حفاظت کند، باید از طریق یک دیپلماسی فعال با همسایگان افغانستان، همگان را به یک اجماع منطقهای قوی برساند؛ اجماع درباره اینکه، حل و فصل جنگ افغانستان، به نفع همه خواهد بود.
تحلیل
جنگ افغانستان متشکل از 3 حلقه در هم تنیده است. داخلیترین حلقه، جنگ بین خود افغانها است که دست کم از آوریل سال 1979 تاکنون در جریان بوده است. حلقه میانی شامل کشورهای منطقهای است که بسیاری از آنها از سال 1979 (و در واقع قبل از آن) در امور داخلی افغانستان اثرگذار بودهاند. حلقه بیرونی و نهایی هم مربوط است به مداخلات نیروهای خارجی، از اکتبر 2001 به بعد.
خوب یا بد، بعد نظامی حلقه بیرونی جنگ افغانستان، در حال بسته شدن توسط رئیس جمهور بایدن است؛ تصمیمی که مبتنی بر توافقنامه فوریه 2020 طالبان ـ آمریکا اتخاذ شده است. کمکهای مالی بینالمللی (به خصوص کمکهای چندجانبه) نقش اساسی در عملکرد دولت افغانستان دارند و ایالات متحده باید مثل گذشته، روند بسیج تعهدات کشورهای کمک کننده را رهبری کند.
به لحاظ تئوری، حلقه اول جنگ افغانستان، از طریق مذاکرات جاری بین دولت افغانستان و طالبان در دوحه (و شاید در نهایت در استانبول) در حال مدیریت شدن است. اما در واقع این مذاکرات، به رغم اینکه 8 ماه پیش آغاز شده است، هنوز به طور رسمی به نتیجه نرسیده و همچنان در مرحله تعیین دستور کار گفتگوها متوقف شده است. در همین حال، اختلافهای سیاسی و شخصی موجود در درون دولت افغانستان نیز سنگ راه این مذاکرات و سبب جسورتر شدن مذاکره کنندگان طالبان شده است. اغلب ناظران بر این باور هستند که پس از خروج نیروهای ناتو از افغانستان، طالبان احتمالا قدرت نظامی دولت را در بوته آزمایش قرار داده و جنگ در این کشور شدت پیدا خواهد کرد؛ بر همین اساس، پیشرفت در این مذاکرات در آینده نزدیک چندان محتمل به نظر نمیرسد. هر چند دولت بایدن باید به دنبال فرصتهایی برای پیشبرد این مسیر باشد اما در حقیقت باید گفت که بعید است این مذاکرات، تا زمان بروز دوباره یک بن بست نظامی، به پیشرفتی دست پیدا کند.
در مورد حلقه دوم، باید گفت که هیچ «مسیر» (track) مذاکراتی مشخص و واحدی برای این حلقه از جنگ وجود ندارد. به رغم اینکه مجامع دیپلماتیک منطقهای متعددی وجود دارند اما اغلب آنها، گستردهتر و عمومیتر از آن هستند که بتوانند نقش موثری در حل و فصل مسایل سیاسی اصلی و مهم ایفا کنند. شاید «ترویکای توسعه یافته مسکو» (متشکل از کشورهای روسیه، چین، آمریکا و پاکستان) را بتوان امیدوارکنندهترین طرح صلح دانست اما این مجمع نیز قدرتهای کلیدی منطقه، مثل هند و ایران را در خود جای نداده است. هر چند دولت بایدن به شکل هوشمندانهای از طرح مسکو استقبال کرده است اما تشکیل یک گروه نسبتا بزرگتر، لازم و ضروری به نظر میرسد.
نبود یک مجمع منطقهای مشخص و کامل، سبب ایجاد یک خلا در حلقه میانی جنگ افغانستان شده است. تاریخ نشان میدهد که وقتی افغانها برای کسب امتیازات سیاسی با یکدیگر به رقابت برمیخیزند، تلاش میکنند تا از بین قدرتهای خارجی، متحدانی برای خود پیدا کنند. در همین حال، کشورهای منطقه نیز ممکن است برای حفاظت از سهم مفروض خود در افغانستان، به حمایت از جناحهای مد نظر خود در این کشور بپردازند؛ ابتدا به صورت سیاسی و سپس به صورت نظامی. این جنگ نیابتی، خطر بروز یک جنگ داخلی چند جانبه را افزایش داده و همان فرصتهای اندک موجود برای مصالحه سیاسی را نیز تضعیف خواهد کرد. اما به رغم تعدد دیدگاههای موجود، نوعی اجماع منطقهای ضمنی نیز درباره صلح وجود دارد. در واقع، اغلب کشورهای منطقه احتمالا درباره موارد ذیل اتفاق نظر دارند:
- • پذیرش طالبان به عنوان یک نیروی سیاسی؛
• تمایل به پذیرش یک تشکیلات سیاسی جدید که طالبان را نیز در خود جای داده است؛
• اما در عین حال، عدم حمایت از بازگشت دوباره «امارت اسلامی» دهه 1990؛
• و مهمتر، عدم تکرار جنگ داخلی چند وجهی که قبل از تشکیل امارت وجود داشت؛
• وضعیت نهایی که در آن، افغانستان اجازه ندهد تا از خاک این کشور برای انجام حملات بر ضد دیگر کشورها استفاده شود یا اینکه این کشور به عرصه جنگهای نیابتی بدل شود؛
• وضعیت نهایی که در آن، افغانستان مرکز قاچاق مواد مخدر یا منبع صدور پناهجویان نباشد؛
• وضعیت نهایی که در آن، افغانستان بتواند حافظ دستاوردهای اقتصادی و اجتماعی به دست آمده طی 20 سال گذشته باشد؛ و
• وضعیت نهایی که در آن، افغانستان بتواند به نقش جغرافیایی طبیعی خود به عنوان پل ارتباطی زمینی بین آسیای مرکزی و جنوبی عمل کرده و بدین ترتیب، سبب تقویت ارتباطات اقتصادی که مدتها مدنظر کشورهای منطقه بوده است شود.
اما چالش اینجا است که بتوان این خواستههای عمومی را در قالب یک اقدام عینی و ملموس به مرحله اجرا درآورد.
همسایگان سرسخت
برای اینکه بتوان عملکرد موثری در این زمینه داشت، لازم است تا یک مجمع منطقهای در اختیار داشته باشیم که بتواند همه کشورهای کلیدی را که منافعی در افغانستان دارند گرد هم آورده و سهم مفروض آنها را مورد بررسی قرار دهد.
پاکستان: هر چند این کشور دهها سال است که یک راهبرد مصون سازی موفق را دنبال کرده (به نحوی که رسما از دولتهای آمریکا و افغانستان حمایت میکند اما به طور هم زمان طالبان را نیز تحت حمایت دارد) اما حالا این کشور انتخابهای دشواری را پیش رو دارد. حمایت تمام قد از طالبان ممکن است منجر به بروز یک جنگ داخلی در افغانستان شود؛ جنگی که سیل عظیمی از پناهجویان را به سمت مرزهای این کشور سوق داده و به دیگر کشورهای همسایه فرصت میدهد تا به حمایت از نیروهای ضد طالبانی بپردازند. حتی پیروزی طالبان نیز ممکن است برای پاکستان دردسرساز شود چون این پیروزی، اسلامآباد را در مقابل شورشیان افراطی قرار میدهد که بار دیگر محل استقرار امنی را در افغانستان پیدا کردهاند و پاکستان دیگر نمیتواند کنترل چندانی بر آنها داشته باشد. اما مهمتر از همه اینها، پاکستان نگران به وجود آمدن یک افغانستان همسو با هند است.
ایران: این کشور به طور رسمی از حامیان پر و پا قرص جمهوری است اما نهادهای امنیتی ایران، ارتباطاتی با طالبان داشتهاند. هر چند سپاه پاسداران ایران بدون شک از خروج نظامی آمریکا استقبال میکند اما تهران نگران ایجاد بیثباتی در افغانستان است. ایران نیروهای نیابتی در اختیار دارد که ممکن است در صورت بروز یک جنگ داخلی گسترده در افغانستان، به استفاده از آنها روی بیاورد، به خصوص اگر اقلیت شیعیان افغانستان بیش از پیش تحت فشار گروههای داعشی فعال در این کشور قرار گیرند. ایران به خاطر رابطه تیره خود با ایالات متحده، حتی حاضر نشده است تا در «ترویکای توسعه یافته مسکو» شرکت کند؛ این کشور تنها در نشستی شرکت خواهد کرد که توسط سازمان ملل برگزار شده باشد. علاوه بر این، ورود سیل پناهجویان به ایران نیز میتواند صدمات زیادی به این کشور وارد کند. این در حالی است که قاچاق مواد مخدر از افغانستان به ایران نیز پیش از این پیامدهای سنگین و منفی را برای این کشور به دنبال داشته است.
روسیه: مسکو بدون شک از خروج نظامی آمریکا حمایت میکند (چون این کشور همواره حضور نظامی آمریکا را در آسیای مرکزی، تهدیدی برای خود میدانسته است) اما روسیه نیز مثل شریک خود ایران، نگران آن است که وقوع یک جنگ داخلی، فضای عملیاتی بیشتری را در اختیار داعش و همچنین قاچاقچیان مواد مخدر قرار دهد.
هند: دهلی نو از حامیان سرسخت ایالات متحده و جمهوری افغانستان بوده و مخالف خروج نظامی آمریکا است. این کشور در حال حاضر به نوعی در انزوا قرار گرفته و در تلاش برای برقراری ارتباط با طالبان است. هر چند دهلی نو ممکن است در نهایت به حمایت از متحدان سنتی خود در برابر طالبان روی بیاورد اما چنین اقدامی به ناچار واکنش پاکستانیها را در پی داشته و میتواند این کشور را به سمت یک جنگ نیابتی چند بعدی سوق دهد.
چین: پکن هنوز درگیری چندانی در افغانستان پیدا نکرده و در واقع، نبود امنیت در این کشور را مانعی در برابر رویکرد اقتصادی منطقهای خود میداند. هر چند چینیها نیز احتمالا (به دلایلی مشابه با مسکو) از خروج آمریکاییها استقبال میکنند اما در همان حال هم به شدت نگران رشد افراطگرایی اسلامی در کشوری هستند که پهلو به پلوی استان «سین کیانگ» واقع شده است. از نظر بسیاری از افغانها، مشارکت در «طرح کمربند و راه» میتواند نوعی «پاداش صلح» در ازای توافق سیاسی آنها باشد.
ترکیه: ترکیه که خود را بازیگر مهمی در آسیای مرکزی و به طور کلی، در جهان اسلام، میداند میتواند یک دلال صلح بالقوه و شاید حتی یک عنصر تأمین کننده امنیت باشد که مورد قبول هر دو طرف جنگ افغانستان است.
آسیای مرکزی: پنج کشور آسیای مرکزی (قزاقستان، ازبکستان، تاجیکستان، ترکمنستان و قرقیزستان) از بیثباتی در مرزهای جنوبی خود آسیب زیادی خواهند دید و این در حالی است که قدرت چندانی هم برای اثرگذاری بر وضعیت موجود ندارند. این کشورها، به خصوص ازبکستان، به شکل وسیعی حامی اقدامات مربوط به صلح خواهند بود.
کشورهای خلیجفارس: هر چند این منطقه هنوز شاهد اختلافهای اندک بین قطر (میزبان کمیسیون سیاسی طالبان و مذاکرات صلح افغانستان)، امارات و عربستان است اما به احتمال زیاد مشتاق حضور و مشارکت در افغانستان خواهد بود. این یعنی، در صورت موفقیت آمیز بودن روند صلح، کشورهای خلیجی میتوانند شرکای اقتصادی و کمککنندههای بالقوه مهمی باشند. البته در گذشته، طالبان نیز کمکهای زیادی از چند کشور خلیجی دریافت کرده است.
پیشنهادات
با توجه به اینکه کنترل ایالات متحده بر تحولات میدانی افغانستان به سرعت رو به کاهش است لذا واشنگتن باید از برگزاری نشستهای صلح و واسطهگری روندهای مختلف صلح دست بردارد. در عوض، آمریکا باید از اقدامهای سازمان ملل، به خصوص «جان آرنولت» نماینده ویژه دبیر کل این سازمان، برای ایجاد یک مجمع و نشست منطقهای حمایت کند. سازمان ملل تنها نهاد بیطرف شناخته شدهای است که میتواند مورد پذیرش همه طرفهای منطقهای قرار گیرد. این اقدام به ایالات متحده اجازه میدهد تا توجه خود را معطوف به وظیفه اصلی خود کند: حمایت دیپلماتیک از نهادهای جمهوری افغانستان که حدود دو دهه است جان و مال خود را برای آن هزینه کرده است.
تعیین ترکیب این مجمع و مسیر منطقهای باید بر عهده سازمان ملل گذاشته شود. استفاده از مجامع دیپلماتیک موجود (مثل «نشست توسعه یافته مسکو» یا گروه غیرفعال 1+6 میتواند یک اقدام عمل گرایانه و واقع بینانه باشد. هر نشست رسمی باید از طریق دیپلماسی خصوصی قدرتمند با همه شرکای کلیدی تقویت شود (و ایالات متحده نیز باید نقش فعالی در این زمینه ایفا کند).
در وهله اول، هدف اصلی باید تثبیت اجماع موجود درباره عدم بازگشت امارت اسلامی طالبان باشد و همچنین فشار آوردن به طالبان برای کاهش حملات نظامی خود، همراهی با رقبا و مشارکت در مذاکرات جدی و واقعی. هر چند به مرور زمان ممکن است نیاز باشد تا جمهوری افغانستان نیز برای رسیدن به یک اجماع تحت فشار قرار گیرد اما حالا وقت انجام این کار نیست چون کابل هنوز به خاطر خروج نیروهای خارجی، در حیرت و سرگردانی است.
ایالات متحده نباید به طور کامل از صحنه کنار بکشد. این کشور نقش مهم و حیاتی داشته و باید با استفاده از قدرت دیپلماتیک خود، هم به صورت عمومی و هم خصوصی، از آرنولت حمایت کند؛ از جمله در عالیترین سطوح دولت آمریکا. واشنگتن باید با استفاده از اهرمهای فشار خود در مناسبات دو جانبه، اقدامات سازمان ملل را تقویت کرده و از روند ایجاد یک رویکرد منطقهای حمایت کند.
به رغم خروج سربازان از افغانستان، ایالات متحده همچنان اهرمهای فشار مهمی در اختیار دارد: این کشور همچنان یکی از کمک کنندگان اصلی به افغانستان است (هم به صورت دوجانبه و هم چند جانبه) و علاوه بر این، به عنوان یکی از اعضای دائم شورای امنیت، میتواند هر نوع تلاش نابجا برای رفع تحریمهای طالبان را متوقف کند. واشنگتن باید هم در جریان نشست منطقهای و هم در جریان هر نوع مذاکرات احتمالی بینالافغانی، از این اهرمها به شکل هوشمندانهای استفاده کند.
معمای زندانی
وضعیت فعلی منطقه چیزی شبیه به یک بازی کلاسیک موسوم به «معمای زندانی» (Prisoner's Dilemma) شده است. هر یک از کشورها، از جمله ایالات متحده، به صورت جداگانه در تلاش هستند تا با حمایت از یک جناح و گروه خاص افغان، منافع امنیتی خود را تأمین کنند. این در حالی است که بهتر است هر یک از این کشورها به دنبال رسیدن به یک راه حل جمعی باشند. باید توجه داشت که دیگر زمان چندانی برای شناخت این دینامیک و اقدام درباره آن وجود ندارد.
انتهای مطلب/
«این متن در راستای اطلاع رسانی و انعكاس نظرات تحليلگران و منابع مختلف منتشر شده است و انتشار آن الزاما به معنای تأیید تمامی محتوا از سوی "موسسه مطالعات راهبردی شرق" نیست.»