پشت پرده تعاملات آمریکا، انگلیس و پاکستان در افغانستان
به مرور زمان، گفتمانی بین آمریکا و پاکستان به عنوان دو شریک جداییناپذیر به وجود آمده؛ گفتمانی مبتنی بر بده بستان. شواهد دال بر آن است که این الگو بر رابطه تیره آمریکا ـ پاکستان چیره شده و در حال بازگشت است. این موضوع سبب نگرانی کابل و دهلی شده و ممکن است پکن، مسکو و تهران را نیز نگران کند.
در عین حال فاکتور انگلیسی عاملی اثرگذار در رابطه آمریکا ـ پاکستان و نیز پاکستان - افغانستان بوده است. در شرایطی که تلاشها برای ایجاد یک مصالحه در افغانستان شدت گرفتهاند، نقش بریتانیا دارای اهمیت میشود و در چنین شرایطی، سفرهای مکرر افسران عالیرتبه انگلیس به راولپندی در ماههای اخیر میتواند حائز اهمیت باشد. لذا جای تعجب نیست که در دیدار جنجالی بین فرمانده ارتش پاکستان و «اشرف غنی»، ژنرال «کارتر» رئیس ستاد نیروهای مسلح بریتانیا نیز حضور داشته باشد.
شواهد حکایت از آن دارند که انگلیس به طور پنهان در پشت صحنه مشغول فعالیت است تا یک توافقنامه امنیتی را بین کابل و اسلامآباد ایجاد کند که یکی از اهداف آن حل مشکل «خط دیورند» است. نخبگان کابل اقدامات ژنرال کارتر را به دیده مثبت مینگرند چون میدانند که اگر مسئله «خط دیورند» حل نشود، رسیدن به یک توافق صلح در افغانستان مشکل خواهد بود.
مطالعات شرق/
روند خروج سربازان آمریکایی و ناتو از افغانستان به سرعت آغاز شده و همچنان بدون وقفه ادامه داشته است. یکی از نقاط برجسته و قابل توجه این روند، تخلیه پایگاه بزرگ آمریکا در ولایت «قندهار»، واقع در جنوب افغانستان بوده است.
این منطقه شاهد تحرکات زیادی بوده است. اخیرا واشنگتن پست در گزارشی نوشت: «ماهها است که شاهد یک نبرد پر افت و خیز علیه طالبان در حومه شهر قندهار هستیم. قندهار، دومین شهر بزرگ افغانستان و دارای ارزش راهبردی و نمادین است. این ولایت زمانی محل استقرار یکی از فعالترین پایگاههای ناتو در این کشور بود، یک مرز طولانی و متخلخل با پاکستان دارد و جایی است که طالبان برای اولین بار رسما نیروهای خود را در آنجا بسیج کرد.»
این حقیقت که تنها با گذشت 3 هفته از زمان آغاز رسمی روند خروج سربازان در تاریخ 1 می، حدود 20 درصد این برنامه با موفقیت انجام شده، یک وضعیت رضایت بخش، هم برای پنتاگون و دولت بایدن است و هم برای متحدان ایالات متحده در اروپا.
به نظر میرسد که نگرانی پنهان واشنگتن و بروکسل درباره مشکل آفرینی احتمالی طالبان برای نیروهای در حال خروج غربی، به طور پیوسته رو به کاهش گذاشته است. همین وضعیت سبب شده است تا کنون نیروهای آمریکایی و ناتو، با اطمینان خاطر بیشتری درباره تحولات آینده افغانستان اظهار نظر کنند. برای مثال، «استولنتبرگ» دبیرکل ناتو، هفته گذشته از ادامه فعالیت نیروهای ائتلافی در افغانستان (البته به صورت تعدیل شده) پس از تکمیل روند خروج خبر داد.
نکته قابل توجه این است که این اظهارات دبیر کل ناتو، در جریان دیدار وی با «امانوئل مکرون» رئیس جمهور فرانسه در شهر پاریس ایراد شد. آلمان نیز پیش از این از برنامه ادامه حضور نیروهای ناتو در افغانستان حمایت کرده بود.
به رغم شکایتها و تهدیدهای گاه به گاه طالبان درباره تأخیر در اجرای برنامه خروج (که باید طبق توافقنامه دوحه، در تاریخ 1 می 2021 به اتمام میرسید)، از قرار معلوم، پاکستان طالبان را مجاب کرده است تا با تغییر برنامه خروج سربازان آمریکایی و ناتو «همکاری» کند.
به عبارت دیگر، پاکستان تلاش کرده است تا انتظارهای غربیها را درباره خروج امن و منظم برآورده کرده و در عوض، انتظارهای جدیدی را از آنها مطالبه کند. یک ضرب المثل آمریکایی است که میگوید، در یک رابطه بده بستانی، ناهار مجانی نمیدهند؛ طبق این ضرب المثل، منطقی است که طرف پاکستانی هم بهایی را از دولت بایدن طلب کند. در واقع، رابطه آمریکا ـ پاکستان به لحاظ تاریخی، مجموعهای از «ناهارهای رایگان» بوده که منوط به تحقق یک سری شروط بوده است.
این وضعیت، به مرور زمان، گفتمانی را بین این دو شریک جدایی ناپذیر به وجود آورد؛ گفتمانی مبتنی بر «ناهار رایگان» و «مطالبه بها» و حفظ و تقویت متقابل یکدیگر. در حال حاضر، همه شواهد دال بر آن است که این الگوی آشنا دوباره در حال بازگشت به رابطه تیره شده آمریکا ـ پاکستان است. موضوعی که سبب نگرانی کابل و دهلی نو شده و ممکن است نگرانیهایی را نیز برای پکن، مسکو و تهران به وجود آورد.
در چنین شرایطی، سفرهای مکرر افسران عالیرتبه انگلیس به راولپندی در ماههای اخیر میتواند حائز اهمیت باشد. طبق گفته «پرنسس دیانا»ی فقید که در مصاحبه با بی.بی.سی از وجود «سه نفر در یک رابطه» سخن گفته بود، میتوان گفت که انگلیس همواره در پس رابطه آمریکا ـ پاکستان حضور داشته است؛ کشوری که همیشه آماده حضور در صحنه است اما سر خود را پشت یک سنگر پنهان کرده است.
بخصوص وقتی صحبت از رابطه بین پاکستان و افغانستان میشود، شاهد آن هستیم که مشکلات آزار دهنده به یادگار مانده در منطقه، میراثی از «لرد کرزن» انگلیسی هستند. بنابراین، در شرایطی که تلاشها برای ایجاد یک مصالحه در افغانستان شدت گرفتهاند، نقش بریتانیا دارای اهمیت میشود.
لذا جای تعجب نیست که در دیدار جنجالی بین ژنرال «قمر جاوید باجوا» فرمانده ارتش پاکستان و «اشرف غنی» رئیس جمهور افغانستان که 10 می در کابل برگزار شد، ژنرال «نیکلاس پاتریک کارتر» رئیس ستاد نیروهای مسلح بریتانیا نیز حضور داشته باشد. (علاوه بر این، ژنرال کارتر و ژنرال باجوا، جداگانه هم با یکدیگر دیدار داشتند.)
کاملا واضح است که از زمان دیدار ژنرال کارتر با فرمانده ستاد ارتش پاکستان در راولپندی که اوایل ماه مارس انجام شد، لندن به شدت در تلاش بوده است تا زمینه دیدار بین غنی و باجوا را در کابل فراهم کند. ژنرال کارتر از احترام خاصی در کابل برخوردار بوده و به خوبی نقش یک واسطه را ایفا میکند. غنی بعدها با لحن گرمی به حضور ژنرال کارتر در نشست ماه می خود با باجوا در کاخ ریاست جمهوری اشاره کرد و گفت: «ژنرال کارتر، دوست دوجانبه ما است. سابقه آشنایی ما به 10 سال پیش، زمانی که وی فرماندهی نیروهای آیساف را در قندهار بر عهده داشت، برمیگردد. گاهی اوقات، افراد خاصی در طول تاریخ، برای حل یک بحران در کنار یکدیگر قرار میگیرند.»
در واقع، شواهد حکایت از آن دارند که انگلیس به طور پنهان در پشت صحنه مشغول فعالیت است تا توافقی را درباره «خط دیورند» (که از سوی کابل به رسمیت شناخته نمیشود) بین طرفین ایجاد کند؛ موضوعی که میراث بریتانیا است و در صورت عدم رسیدن به یک توافق امنیتی جدید، همچنان مشکل ساز باقی خواهد ماند. نخبگان کابل عمدتا اقدامات ژنرال کارتر را به دیده مثبت مینگرند چون میدانند که مسئله «خط دیورند» از اهمیت زیادی برخوردار بوده و اگر تفاهم دوجانبهای درباره آن صورت نگیرد، همچنان بر رابطه افغانستان ـ پاکستان سایه خواهد انداخت و ممکن است مانع رسیدن به یک توافق صلح در افغانستان شود.
همچنین پاکستان تمایل دارد تا در یک حرکت اعتمادساز و در آینده نزدیک، میزبان نشستی بین اشرف غنی و «مولوی هبت الله آخوندزاده» رهبر طالبان باشد. احتمالا کابل نیز به این درک رسیده است که توافق درباره «خط دیورند»، بهایی است که باید در ازای رفتار همسایگی خوب پاکستان و عدم مداخله آن در امور داخلی افغانستان، بخصوص قدرت نمایی آن در منطقه «خیبر»، بپردازد. اما با توجه به اینکه این وضعیت شبیه به داستان قدیمی مرغ و تخم مرغ است لذا اینجا است که واسطهگری این قدرت استعماری قدیمی میتواند به ایجاد اعتماد دوجانبه بین افغانستان و پاکستان کمک کند.
در واقع، انگلیس هم تمایل دارد تا در تمام این موضوعها، نقشی فعال و کنشگرانه داشته باشد. بر همین اساس، همه شواهد حکایت از آن دارند که انگلیس در دوران پسا خروج و زمانی که همه سربازان غربی از افغانستان خارج شده باشند، شانه به شانه ایالات متحده در همه عملیاتهای نیروهای ویژه در افغانستان شرکت خواهد داشت.
باید توجه داشت که انگلیس پسا برگزیت تمایل دارد تا برای مهار چین، نقش فعالی در راهبرد هند ـ پاسفیک ایالات متحده بازی کند. بنابراین با توجه به پیش بینی تحولات آتی و با در نظر گرفتن روند سازماندهی مجدد نیروها در ماه مارس، با محوریت یگانهای عملیاتی ویژه، که بخشی از یک تغییر راهبردی بزرگتر در بحبوحه رقابت قدرتهای بزرگ بوده است، میتوان چنین گفت که نیروهای عملیاتی ویژه انگلیس نیز از این پس شاهد بروز تغییراتی به سبک همتایان آمریکایی خود خواهند بود.
وزارت دفاع انگلیس در سند 70 صفحهای با عنوان «دفاع در عصر رقابت» که ماه مارس به مجلس عوام این کشور ارائه کرد، چین و روسیه را مهمترین خطر برای انگلیس دانسته است. همچنین به رغم کوچکتر شدن ارتش انگلیس، انتظار میرود که این نهاد حالت رقابتیتری در مقابل مسکو و پکن پیدا کند. یگانهای عملیاتی ویژه انگلیس را میتوان به دو گروه تقسیم کرد: گروه اول، متشکل از «سرویس هوایی ویژه» (SAS)، «سرویس دریایی ویژه» (SBS)، «هنگ شناسایی ویژه» (SRR) و «گروه حمایتی نیروهای ویژه» (SFSG) میباشد که وظیفه آنها مبارزه با تروریسم، مبارزه با گروگانگیری، جمع آوری اطلاعات و اقدام مستقیم است؛ گروه دوم هم شامل «تکاوران دریایی رویال»، «هنگ چتربازان» و «هنگ مخابراتی 18» است. تیپی موسوم به «تیپ هوایی مشترک نیروهای ویژه» نیز وظیفه حمل و نقل و پشتیبانی هوایی همه یگانهای مذکور را بر عهده دارد.
همه این بخشها، تحت نظارت بخشی موسوم به «فرماندهی راهبردی» قرار دارند که وظیفه آن نظارت بر مأموریتهای مشترک و ملی و همچنین عملیاتهای برون مرزی است. نکته جالب اینجا است که تنها دو هفته بعد از سفر ژنرال کارتر به راولپندی برای ملاقات با ژنرال باجوا در اوایل ماه مارس، ژنرال «سر پاتریک نیکلاس یاردلی مونارد سندرز» فرمانده «فرماندهی راهبردی» بریتانیا نیز برای دیدار با ژنرال باجوا عازم پاکستان شد.
روابط عمومی ارتش پاکستان در بیانیهای اعلام کرد: «در جریان این نشست (5 مارس)، موضوعهای مورد علاقه دو طرف و مسائل امنیتی منطقه مورد بحث و بررسی قرار گرفت. فرمانده نظامی ارشد بریتانیا در این جلسه، از اقدامات صادقانه ارتش پاکستان در زمینه مبارزه با تروریسم و ایجاد صلح و ثبات در منطقه، بویژه در روند صلح افغانستان، قدردانی کرد.»
بدون شک، هدف از سفرهای پشت سر هم دو تن از ژنرالهای ارشد ارتش بریتانیا (رئیس ستاد نیروهای مسلح و فرمانده «فرماندهی راهبردی») به راولپندی، برنامهریزی عملیاتهای امنیتی آینده در افغانستان در دوران پسا خروج بوده است. پنتاگون به خوبی میداند که انگلیس در زمینه عملیاتهای ویژه، پیشرو است، چه در افغانستان و چه در مناطق همجوار آن.
در حال حاضر، گمانههایی مطرح شده است مبنی بر اینکه ارتش پاکستان و آمریکا در تحرکاتی مشترک و محرمانه در مناطق قبایلی پاکستان واقع در مرز افغانستان (به ویژه، از منطقه «شیلوزان» تا «تاری منگال» و «جازو میدان»)، در تلاش برای ایجاد پایگاههای نظامی در سمت پاکستانی «خط دیورند» هستند.
البته، 13 می، «شاه محمود قریشی» وزیر خارجه پاکستان در اظهاراتی، با اشاره به عملیاتهای امنیتی آینده آمریکا در منطقه، تصریح کرد که پاکستان اجازه حضور سربازان یا ایجاد پایگاههای نظامی را در خاک خود نخواهد داد. موضع اعلامی پنتاگون نیز درباره ایجاد پایگاههای جدید در منطقه نبوده بلکه این نهاد صرفا عنوان کرده است: «ما (پنتاگون) با کمک همکاران اطلاعاتی خود در وزارت خارجه، در حال بررسی همه گزینههای پیش روی خود هستیم تا بتوانیم با انجام تمهیداتی، دسترسیها، پایگاهها و حریم هوایی مورد نیاز را برای مقابله با تهدیدهای تروریستی تأمین کنیم.»
در این میان، سفر اخیر قریشی به آمریکا حائز اهمیت است. هر چند هدف قریشی از این سفر ظاهرا شرکت در نشستهای سازمان ملل با موضوع فلسطین بود اما این سفر هم زمان بود با نشست فوق العاده کمیته روابط خارجی مجلس نمایندگان آمریکا، با موضوع «رابطه افغانستان و آمریکا پس از خروج نظامی» که 18 می در واشنگتن برگزار شد.
این نشست به ابتکار «زلمی خلیلزاد» نماینده ویژه آمریکا در امور افغانستان برگزار شده بود. همچنین این اولین نشست کنگره بود که خلیلزاد در قامت نماینده ویژه آمریکا در آن حضور داشت.
برای افرادی که پیگیر تحولات دیپلماتیک حول محور افغانستان هستند، گوش کردن دقیق به محتوای این نشست 3 ساعت و نیمه کنگره، امری لازم و ضروری است. نکته مهم در این نشست، پذیرش دوباره این موضوع از سوی نخبگان سیاسی آمریکا بود که پاکستان نقش حیاتی در ورود آرام طالبان به صحنه سیاسی افغانستان و همچنین تضمین صلح و ثبات در افغانستان و جلوگیری از تهدیدات تروریستی دارد.
خلیلزاد به پیش بینیهای انجام شده درباره وقوع یک جنگ داخلی و هرج و مرج قریب الوقوع در افغانستان معتقد نبود. او اصرار داشت که «داستان ترک افغانستان»، یک بحث بیمورد است و تنها چیزی که اتفاق خواهد افتاد، «تغییر شکل تعامل با افغانستان» در دروان پسا خروج است. به گفته وی، نیروهای رزمی بخشی از تعاملات آینده نخواهند بود اما کمکهای قابل توجهی به این کشور ارائه خواهد شد.
موضوع جالب در این میان، اشاره خلیلزاد به احتمال «انگیزه بخشی» به طالبان و یا «ایجاد هزینه برای آنها» در صورت عدم پایبندی این گروه به تعهدات خود بود. هر چند خلیلزاد توضیح صریحی در این باره نداد اما آنچه مسلم است این است که کمکهای مالی قابل توجه آمریکا به افغانستان، اهرمهای فشار زیادی را در اختیار واشنگتن قرار داده و نوعی «قدرت نرم» برای آن ایجاد خواهد کرد؛ نه تنها در قبال طالبان بلکه در بین طیف سیاسی و نهادهای دولتی و غیردولتی.
نکته مهم دیگر اینکه، خلیلزاد در اظهارات خود فاش کرد که طالبان در گفتگو با وی پذیرفتهاند که در زمان به قدرت رسیدن در سال 1996، به خوبی حکومتداری نکردهاند و از آن زمان به بعد، درسهای زیادی از اشتباههای گذشته خود آموختهاند. به گفته خلیلزاد، طالبان به خوبی میدانند که به خاطر حملات 11 سپتامبر مجبور به تحمل چه هزینههای سنگینی شدهاند؛ بخصوص در رابطه با زندان گوانتانامو، قرار گرفتن در لیست سیاه سازمان ملل، تحریمها و تحمل یک جنگ 19 ساله.
در مجموع میتوان 3 نکته مهم را از نشست کنگره استخراج کرد: اول اینکه، خلیلزاد از اجرای درست مرحله پسا خروج مطمئن بود؛ دوم اینکه، وی توانست نمایندگان را با خط مشی سیاسی دولت بایدن برای ادامه مشارکت در افغانستان، بدون انجام عملیات رزمی، همراه کند؛ و سوم اینکه، او نمایندگان را نسبت به بحث لزوم همکاری نزدیک با پاکستان حساس کرد.
طی سالهای اخیر، وجهه پاکستان در بین مقامات آمریکا به شدت لطمه خورده بود. بنابراین، پذیرش کلی این حقیقت از سوی دولتمردان فعلی آمریکا مبنی بر اهمیت همکاری با پاکستان، کلید راهیابی به مسیر صلح در افغانستان خواهد بود. مسئلهای که آثار عمیقی بر امنیت منطقه دارد.
در این بین، قریشی نیز بدون اتلاف وقت و با استفاده از موقعیت مناسبی که به واسطه نشست خلیلزاد به وجود آمده بود، بلافاصله نشست ویژهای را با نمایندگان کنگره آمریکا ترتیب داد تا بتواند با ایجاد یک زمین بازی برابر، زمینه را برای همکاریهای آینده آمریکا و پاکستان مهیا کند. البته قریشی مأموریتی چالش برانگیر پیش رو خواهد داشت: تحقق خواست پاکستان برای ایجاد یک مشارکت «گسترده و جامع» با آمریکا که فراتر از همکاری صرف در حوزه افغانستان باشد، موضوعی که قریشی قبل از سفر اخیر خود به واشنگتن، در گفتگوی تلفنی با «بلینکن» وزیر خارجه آمریکا بدان اشاره کرده بود.
در این میان، نگاه کابل به این روند احتمالا با نوعی حس آشنا پنداری همراه خواهد بود. این نگرانی وجود دارد که به رغم تغییر بسیاری از پارامترها، اوضاع همچنان بدون تغییر باقی بماند. در حال حاضر، همچنان تردیدهایی درباره نیات آمریکاییها وجود دارد. با این وجود، هر نوع تجمیع اقدامات آمریکا و پاکستان ممکن است در نهایت بر فضای کنونی منطقه غلبه پیدا کند، به نحوی که جریان اصلی طالبان به عنوان بخشی از برنامه گسترده تقسیم قدرت مورد پذیرش عموم قرار گیرد.
پیشنهاد اخیر برای ایجاد «شورای عالی دولت» (نهادی که هدف آن، اجماع سازی درباره موضوع صلح و دیگر موضوعات مرتبط با صلح در سطوح بالاتر است) که مورد حمایت خلیلزاد است، این امید را به وجود آورده که بتوان جنگ سالاران و سایر شرکا را با یکدیگر همسو کرده و فضای مناسبی را برای حل و فصل اختلافها، بدون توسل به زور، فراهم آورد. البته، نتیجه این طرح در عمل مشخص خواهد شد و هنوز باید منتظر ماند و دید که آیا این شورا از قدرت تصمیم سازی برخوردار خواهد بود یا خیر.
به طور مشابه، مصالحه درباره «خط دیورند» نیز میتواند تا حد زیادی به بهبود اوضاع کمک کند. با این حال، کرزی رئیس جمهور سابق افغانستان در پاسخ به سئوال خبرنگار مجله «اشپیگل» درباره این موضوع، پاسخ محتاطانهای داد و گفت: «اگر بتوانیم رابطه خود با پاکستان را شبیه به مدل اتحادیه اروپا تنظیم کنیم، شاید بتوان به راهکاری دست پیدا کرد. در آن صورت، خط دیورند بیشتر یک منطقه خواهد بود تا یک مرز ثابت و میتواند به طور رسمی موجودیت داشته باشد. ما خواهان آن هستیم که مردم دو طرف مرز بتوانند بدون کنترلهای مرزی، آزادانه در دو طرف مرز تردد کرده و با یکدیگر تعامل داشته باشند؛ درست مثل آنچه امروز در اروپا بین آلمان و فرانسه در جریان است.»
اشپیگل این مصاحبه را با عنوان «از ما افغانها صرفا علیه یکدیگر استفاده شده است» منتشر کرده است. نکته اینجا است که نخبگان افغان به شدت نگران این موضوع هستند که بار دیگر، «مصالحهای» از سوی قدرتهای خارجی به کشور آنها تحمیل شود.
با همه اینها، قریشی شروع خوبی برای رفع اختلافها با دولتمردان آمریکا داشته است. چندی پیش، «صدای آمریکا» در گزارشی نوشت: «تلاش آمریکا برای یکپارچه سازی طرحهای آینده، ظاهرا طی روزهای اخیر دوباره سرعت گرفته است، به نحوی که کاخ سفید و پنتاگون برای رفع یک دهه کدورت و جلب نظر مقامات پاکستانی، تماسهایی را با مسئولان این کشور برقرار کردهاند.»
«مقامات آمریکایی عنوان کردهاند که نشست اولیه بین "جک سولیوان" مشاور امنیت ملی آمریکا و "موید یوسف" همتای پاکستانی وی که روز یکشنبه در ژنو برگزار شد، به خوبی پیش رفته است.»
«همچنین پس از مکالمه تلفنی "لوید آستین" وزیر دفاع آمریکا و ژنرال "باجوا" فرمانده ارتش پاکستان که روز دوشنبه انجام شد، پنتاگون به طور مشابه ابراز امیدواری کرد. در بیانیه پنتاگون آمده است: "وزیر دفاع ضمن قدردانی از حمایتهای پاکستان از مذاکرات صلح افغانستان، از تمایل خود برای ادامه روند بهبود مناسبات دوجانبه پاکستان ـ آمریکا خبر داد.»
با این حال، به محض پایان سفر قریشی، «جیشانکار» وزیر امور خارجه هند وارد ایالات متحده شد. رابطه دیپلماتیک هند ـ پاکستان همچنان در حال وخیم شدن است. دهلی نو به شدت نسبت به افزایش اجماع بینالمللی درباره اینکه سیاست پاکستان در افغانستان نشانههایی از تغییر راهبردی را نشان میدهد (اینکه اسلامآباد دیگر نمیخواهد شاهد روی کار آمدن یک دولت تحت کنترل طالبان در افغانستان باشد) تردید دارد. هندیها اصرار دارند که همه اینها یک ترفند فریبکارانه هستند.
با همه اینها، دهلی نو در موقعیتی نیست که بتواند در صفحه شطرنج افغانستان، خودی نشان دهد. دولت هند به شدت درگیر شیوع گسترده بیماری کرونا است. بخش عمده صحبتهای جیشانکار با طرف آمریکایی، مربوط به تهیه واکسن بود. از سوی دیگر، هند اوضاع مرزی متشنجی با چین داشته و رابطه هند ـ چین رو به زوال گذاشته است؛ چون دهلی نو رابطه خود را با آن دسته از کشورهای جهان که نگران ظهور قدرت چین هستند (مثل آمریکا، انگلیس، اتحادیه اروپا و گروه «مذاکرات امنیتی چهارجانبه) گسترش داده و این اقدام را محور سیاست خارجی خود قرار داده است.
نکته مهمی که در این بین باید به آن توجه کرد این است که بسیار بعید است دهلی نو دست به اقدامی بزند که سبب تضعیف راهبرد آمریکا در افغانستان و بخصوص بُعد «هند ـ پاسفیک» آن شود. در جریان نشست هفته گذشته کنگره، زمانی که نمایندگان به خلیلزاد یادآوری کردند که «بگرام» تنها پایگاه آمریکا در مرز چین است، وی به آنها اطمینان داد که ایالات متحده ظرفیت آن را دارد تا «به سرعت» به پایگاه بگرام بازگردد. وی از نمایندگان خواست تا در این باره با پنتاگون رایزنی کنند.
انتهای مطلب/
«این متن در راستای اطلاع رسانی و انعكاس نظرات تحليلگران و منابع مختلف منتشر شده است و انتشار آن الزاما به معنای تأیید تمامی محتوا از سوی "موسسه مطالعات راهبردی شرق" نیست.»