تصمیم ایالات متحده برای خروج بی قید و شرط از افغانستان و پایان ظاهری تلاشهای این کشور برای حل و فصل روند صلح، تأثیرات عمیقی بر روند جنگ خواهد داشت. تاکنون نیز برخی پیامدهای احتمالی این اقدام رخ نشان داده است از جمله افزایش دوباره شمار تلفات غیرنظامیان. در چنین شرایطی، بررسی دقیق الگوهای خشونت به دلیل اینکه روند احتمالی جنگ را در ماههای آتی مشخص میکند، حائز اهمیت است.
بحث پایان جنگ از طریق مذاکره، غیرمحتملترین سناریو به نظر میرسد. سناریوی محتملتر آن است که طالبان، دیر یا زود، درصدد تصرف اراضی و حمله به مرکز ولایات افغانستان برمیآید اما احتمال به قدرت رسیدن این جنبش از طریق پیروزی نظامی بعید خواهد بود. به احتمال زیاد، هر نوع تحرک طالبان برای تشدید خشونتها، با مقاومت مواجه خواهد شد.
مطالعات شرق/
تصمیم ایالات متحده برای خروج بی قید و شرط از افغانستان و پایان ظاهری تلاشهای این کشور برای حل و فصل روند صلح، تأثیرات عمیقی بر روند جنگ در افغانستان خواهد داشت. تاکنون نیز برخی پیامدهای احتمالی این اقدام رخ نشان دادهاند، مثل افزایش دوباره شمار تلفات غیرنظامیان در افغانستان و رسیدن آن به سطح سال 2019. در چنین شرایطی، بررسی دقیق الگوهای خشونت (اینکه چه تعداد شبه نظامی کشته و زخمی شدهاند و این کار چگونه و توسط چه گروههایی انجام شده است) از اهمیت خاصی برخوردار است، نه فقط به خاطر هزینههای انسانی آن بلکه به دلیل اینکه میتوانند روند احتمالی جنگ را در ماههای منتهی به ضرب الاجل خروج سربازان خارجی و پس از آن، مشخص کنند.
هر مورد مرگ در جنگ، فاجعه بار و ویران کننده است. در مرگ خشونت بار، امواج تباهی، به وجود میآید، نان آور خانواده از بین میرود، کودکان یتیم میشوند، خانهها ویران شده و نگرانی و اضطراب، همراه زندگی مردم میشود. آمار و ارقام عاجز از آن هستند که بتوانند عمق و میزان غم و وحشت مردم را در سپیده دم هر روز محاسبه کنند؛ روزهایی مملو از خشونت که پایانی برای آن متصور نیست. ذکر این نکته در ابتدای این گزارش خاص لازم بود؛ گزارشی که سعی دارد با استفاده از آمار و ارقام، روند جنگ و خشونت را در افغانستان به تصویر بکشد. در واقع، هر عدد نشان دهنده زندگی تباه شده یک انسان و درد و رنج تعداد زیادی انسان دیگر است.
آمار خشونت در سه ماهه اول سال 2021
با گذشت یک سال از زمان امضای توافقنامه 29 فوریه 2020 دوحه بین آمریکا و طالبان و همچنین گذشت چند ماه از زمان مذاکرات طالبان ـ دولت، افغانها با نگاهی به عقب، تنها میتوانند شاهد یک زمستان مملو از خشونت باشند. طبق گزارش «یوناما»، تلفات غیرنظامیان در سه ماهه نخست سال 2021، بار دیگر به سطح خشونتها در سال 2019 رسید. این مقایسه از آن جهت اهمیت دارد که سطح تلفات غیرنظامیان در سه ماهه نخست سال 2020، به خاطر عوامل مختلف ناشی از امضای توافقنامه، کاهش پیدا کرده بود.
امسال، در مقایسه با سال 2020، شاهد تغییرهای قابل توجهی در زمینه عامل به وجود آورنده این تلفات هستیم. نقش مستقیم عواملی که یوناما از آنها با عبارت «نیروهای نظامی بینالمللی» یاد میکند (و در واقع، از سال 2015 به بعد، صرفا همان آمریکاییها بودهاند) در حال حاضر، به اندازهای کم است که دیگر در آمار تفکیکی یوناما رقمی برای آن ذکر نمیشود. «دولت اسلامی ولایت خراسان» معروف به «داعش خراسان» نیز در سال 2021 عملکرد بسیار ضعیفتری داشته و تلفات بسیار کمتری را در این سال رقم زده است ـ 91 مورد در سال 2021، در مقایسه با 173 مورد مرگ در سه ماهه نخست سال 2020. در مقابل، تلفات ناشی از حملات نیروهای امنیت ملی افغان و طالبان در مقایسه با مدت مشابه سال قبل حدود 35 درصد افزایش داشته است، به نحوی که نیروهای امنیتی عامل کشته و زخمی شدن 447 غیرنظامی و طالبان عامل کشته و زخمی شدن 775 غیرنظامی بودهاند. همچنین شاهد افزایش 50 برابری در تعداد تلفات غیرنظامیان به دست نیروهایی هستیم که یوناما از آنها با عنوان «عناصر نامعلوم ضد دولتی» نام میبرد؛ از 14 مورد تلفات در سه ماهه نخست سال 2020 تا 225 مورد در سال 2021. با توجه به تسلط طالبان بر روند شورش، میتوان چنین تصور کرد که این تلفات عمدتا ناشی از حملات طالبان بودهاند که این گروه مسئولیت آنها را بر عهده نگرفته است.
در آمار تفکیکی یوناما درباره «نوع رویدادهایی» که منجر به تلفات غیرنظامیان در سه ماهه نخست سال 2021 شدهاند، حملات انتحاری به چشم نمیخورد. ظاهرا از اواخر سال 2019 و در جریان توافق طالبان و آمریکا، این گروه تا حد زیادی تلاش کرده است تا از انجام این گونه حملات اجتناب کند؛ در همین حال، به نظر میرسد که گروه تضعیف شده داعش خراسان نیز نتوانسته است مثل گذشته، دست به این گونه حملات بزند. یوناما همچنین «عملیاتهای تجسس» را به عنوان یکی از عوامل تلفات غیرنظامیان ذکر نکرده است. در سالهای اخیر، همکاری نیروهای امنیتی افغان با سیا (نیروهای حفاظت خوست، نیروهای شاهین و نیروهای ویژه اداراه امنیت ملی) باعث کشته و زخمی شدن شمار زیادی از غیرنظامیان در جریان عملیاتهای تجسس شده و یوناما همواره از این عملیاتها به عنوان یک عامل جداگانه در فهرست تفکیکی خود نام برده است. اما پس از توافق آمریکا ـ طالبان، این نیروهای نیابتی سیا عملیاتهای خود را متوقف کردند، به رغم اینکه طبق برخی گزارشهای منتشر شده در دسامبر 2020، «نیروی حفاظت خوست» بار دیگر عملیاتهای خود را از سر گرفته بودند.
علاوه بر این، حملات هوایی (که نه تنها به ارتش آمریکا بلکه به نیروی هوایی افغان نیز مرتبط میشوند) تا حد زیادی به عنوان عامل تلفات غیرنظامیان در سال 2021 کاهش پیدا کردند ـ از 13 درصد مجموع تلفات در سالهای 2020 و 2019، به 5 درصد در سال 2021. اما طبق این آمار، تعداد تلفات غیرنظامیان که توسط نیروی هوایی افغان در سه ماهه نخست سال 2021 رخ داده است، در مقایسه با مدت مشابه سال قبل، 31 درصد افزایش نشان میدهد.
در سه ماهه اول سال 2021، خشونتهایی که بیشترین میزان تلفات غیرنظامیان را در پی داشتهاند عبارت بودند از درگیریهای زمینی (بیش از 56 درصد افزایش در مقایسه با مدت مشابه سال 2020)، بمبهای کنار جادهای (117 درصد افزایش) و قتلهای هدفمند. تعداد قتلهای هدفمند حدود 40 درصد افزایش داشته اما تعداد تلفات ناشی از آن تقریبا تغییری نداشته است. این موضوع نشان میدهد که عناصر مهاجم، رویکرد خود را به سمت هدفگیری دقیق قربانیان ـ که معمولا آسیب نسبتا کمتری به رهگذران وارد میکند، تغییر دادهاند؛ نمود این موضوع را میتوان در بالاتر بودن تعداد افراد کشته شده نسبت به شمار مجروحین مشاهده کرد.
نگاهی به وضعیت سال گذشته
الگوی خشونت در 15 ماه گذشته تغییر پیدا کرده که این مسئله عمدتا به خاطر توافقنامه آمریکا ـ طالبان بوده است. نمودارهای این بخش که نمایی از وضعیت درگیری را در سالهای 2020 و 2021 به تصویر میکشند، برخی از این روندها را فصل به فصل نشان میدهند: تلفات غیرنظامیان به تفکیک گروههای عامل (نمودار 1)، تلفات غیرنظامیان به تفکیک نوع رویداد (نمودار 2) و شمار افراد آواره شده به واسطه درگیریها (نمودار 3).
شمار تلفات غیرنظامیان در سه ماهه نخست سال گذشته، کمتر از حد معمول بود که این مسئله عمدتا نتیجه توافقنامه دوحه بود اجرای برنامه هشت روزه «کاهش خشونت» که مقدمهای برای امضای توافقنامه بود (قرار بود این برنامه، یک اقدام اعتماد ساز بوده و ثابت کند که رهبران طالبان قادر به کنترل نیروهای خود هستند)؛ توقف حملات نیروهای امنیت ملی افغان که به دنبال این برنامه رخ داد و تا ماه تابستان ادامه یافت؛ توقف حملات انتحاری و پیچیده پرتلفات طالبان در کابل و دیگر شهرها که از ماههای پایانی سال 2019 (در فضای مذاکرات آمریکا ـ طالبان) آغاز شد و هنوز هم تا حد زیادی به قوت خود باقی است؛ و پایان حملات هوایی آمریکا.
علاوه بر اینها، تضعیف داعش خراسان نیز سبب شد تا این گروه در مقایسه با سالهای قبل، تلفات کمتری به غیرنظامیان افغان وارد کند.
از مارس 2020 بدین سو، طالبان به تدریج اما به طور پیوسته، سطح خشونت خود را افزایش داد و تلاش کرد تا حد امکان از حد و مرز تعیین شده عبور کند، بدون اینکه حملات هوایی آمریکا را متوجه خود کند. ایالات متحده همواره اصرار داشت که طالبان توافق کاهش خشونت را نقض کرده است اما طالبان همیشه این ادعا را رد میکرد و در همان حال، با دقت به پیشروی خود ادامه میداد. این در حالی بود که پس از توافق دوحه، نیروهای امنیت ملی افغان رویکرد خود را از حالت تهاجمی به حالت «دفاع فعال» (اقدامات دفاعی که شامل حملات پیشگیرانه بود) تغییر داده بودند. هدف از این رویکرد خویشتندارانه، اعتماد سازی با طالبان بود. یکی از مقامات ارشد سابق وزارت دفاع در گفتوگو با شبکه تحلیلگران گفت که اتخاذ این رویکرد، نتیجه فشارهای ژنرال «اسکات میلر» فرمانده نیروهای آمریکایی و ناتو مستقر در افغانستان بوده است.
تابستان 2020، این تصمیمهای طرفهای جنگ، پیامدهای خاص خود را به دنبال داشت. طبق تحقیقی که شبکه تحلیلگران از ماه ژوئن تا آگوست در 3 ولایت مختلف انجام داد، مشخص شد که وقایع به وجود آمده پس از توافق دوحه (خروج اولین گروه از سربازان آمریکایی و همچنین دستور دولت که سبب انفعال آنها در برابر شورشیان شده بود) سبب سرخوردگی و از دست رفتن روحیه نیروهای دولتی شد. در مقابل، این تحقیق نشان داد که طالبان جسور شده، فشار خود را بر نیروهای امنیت ملی افغانستان، افزایش دادند تا آنها را مجبور به فرار کنند. همچنین طبق این تحقیق، حضور جنگجویان خارجی نیز آشکارتر شده بود.
اما به گفته مقام سابق وزارت دفاع، موضع نیروهای امنیت ملی افغانستان، دوباره تغییر کرد: «وقتی دیدیم طالبان تغییر نمیکند، ما تغییر کردیم. ما هدف گرفتن آنها را از سر گرفته و عملیاتهای خود را گسترش دادیم.» گرچه فرمان خشونتها همچنان در دست طالبان بود اما آهنگ عملیاتی نیروهای امنیت ملی افغانستان نیز پرشتابتر شد. این وضعیت سبب تشدید درگیریها در اوایل فصل زمستان (زمانی که آتش جنگ در افغانستان معمولا فروکش میکند) شد. طبق آمار یوناما، سطح تلفات غیرنظامیان که توسط شورشیان به وجود آمد، در ماههای اکتبر و نوامبر خیز شدیدی برداشت؛ در همین حال، تلفات ناشی از حملات نیروهای دولتی، خیز آرامتری داشت و در ماههای سپتامبر و اکتبر به اوج خود رسید.
نکتهای که در اینجا باید بدان توجه شود این است که شمار بالای تلفات غیرنظامیان که به دست نیروهای امنیت ملی رخ داد، نتیجه پاسخهای بیدقت آنها به آتش طالبان بود؛ این اتفاق زمانی رخ میداد که نیروهای امنیت ملی یا نیروی هوایی افغانستان، شروع به شلیک به سمت عناصر طالبانی میکردند که از بین مردم غیرنظامی آنها را هدف قرار داده بودند.
افزایش حساب شده سطح خشونتها در سال 2020، منجر به وقوع درگیریهای شدیدی در جنوب افغانستان در فصل پاییز شد که این وضعیت در نهایت پاسخ هوایی ایالات متحده را در پی داشت. طبق گزارش «واشنگتن پست»، این حملات هوایی توانست تا حدودی جلوی پیشروی طالبان را بگیرد و در برخی مناطق، نیروهای زمینی افغان را قادر ساخت تا شورشیان را به عقب برانند. افزایش شمار آوارگان ناشی از جنگ، که در پاییز به اوج خود رسید، یکی از پیامدهای این درگیریها بود (نمودار 3 را ببینید).
با توجه به عدم حمله نیروهای آمریکایی و همچنین نیروهای امنیت ملی افغان (در اوایل سال) به مواضع طالبان، مردم ساکن در مناطق تحت کنترل طالبان عنوان کردند که زندگی آرامتری پیدا کردهاند. اما مردم ساکن در مناطق مورد منازعه و افرادی که در نزدیکی مقر نیروهای امنیت ملی زندگی میکنند غالبا از افزایش خشونتها از زمان امضای توافقنامه شکایت داشتهاند، به نحوی که طالبان دست به حمله زده و نیروهای امنیت ملی نیز با آتش متقابل درصدد پاسخ برآمده و این کار را حتی در داخل مناطق مسکونی نیز انجام میدادهاند. مردم ساکن در شهرها هم به نظر از شر حملات پرتلفات طالبان خلاص شدهاند و صرفا شاهد بازگشت خشونت به خیابانها در اواخر سال و البته در قالبی متفاوت بودهاند.
طالبان که تلاش داشتند نیروهای آمریکایی را علیه خود تحریک نکند، ظاهرا تصمیم گرفتند تا در طول فصل زمستان موجی از ترورها را در کابل و دیگر شهرها آغاز کنند، بدون اینکه مسئولیت آنها را بر عهده گیرند. نگارنده معتقد است که این حملات تروریستی توسط طالبان انجام شده است چون اولا، وقوع یک خیز ناگهانی در ترورهای هدفمندی که با انگیزههای تبهکاری، شخصی یا سیاسی صورت گرفته باشند، بسیار بعید به نظر میرسد و ثانیا، تنها گروه شورشی دیگر، یعنی داعش خراسان، هم هرگز مسئولیت آنها را بر عهده نگرفته است. هرچند اغلب قربانیان این حملات، نیروهای امنیت ملی افغانستان بودهاند اما شماری از کارکنان غیرنظامی دولت، قضات، وکلا و (گروه دیگری که هدفهای جدید شورشیان به نظر میرسند، یعنی) خبرنگاران و حامیان حقوق بشر نیز جزو قربانیان بودهاند. در همین حال، فهرست کارمندان و فعالان رسانهای که ظاهرا از سوی طالبان برای ترور انتخاب شدهاند نیز بر نگرانیها افزوده است.
هر چند این کشتارهای هدفمند، جزو حملات شهری پرتلفاتی که طالبان عدم انجام آنها را تعهد کرده است، نیستند اما هدف مشابهی دارند: ارعاب شهرنشینان، به طور کلی؛ و ارعاب گروههای خاص، به طور ویژه. این حملات ضمن اینکه به مردم نشان دادند که دولت قادر به حفاظت از آنها نیست، نوعی حمله پیشگیرانه علیه خبرنگاران و فعالان مستقل نیز محسوب میشدند. این حملات نشان دادند که این افراد حتی اگر دولت و طالبان را با هم مورد انتقاد قرار دهند، باز هم هیچ جایی در امارتِ احیا شده، نخواهند داشت.
در سه ماهه آخر سال 2020، به رغم اینکه مثل همیشه انتظار میرفت آتش جنگ با سرد شدن هوا فروکش کند اما درگیریها تشدید پیدا کرد. از ماه اکتبر تا دسامبر سال گذشته، تعداد غیرنظامیان کشته و زخمی شده، بیشتر از فصول قبلی سال 2020 و حتی دو برابر تعداد افراد کشته شده در مدت مشابه سال 2019 بود. اکتبر خونینترین ماه سال بود و نوامبر نیز بدترین ماه نوامبر از زمان آغاز گزارشهای نظاممند یوناما از سال 2009 بود. این وضعیت غیرمعمول در سه ماهه آخر سال 2020، نشانهای از تغییر ماهیت جنگ افغانستان پس از توافقنامه آمریکا ـ طالبان بود. مهمتر اینکه، این اتفاقها، هم زمان با انجام مذاکرات طالبان و دولت در دوحه در حال وقوع بود.
تحلیل روند جنگ نشان میدهد که توافقنامه دوحه چگونه شکل جنگ را در افغانستان تغییر داده است. این در حالی است که تصمیم بایدن برای خروج کامل سربازان از افغانستان تا چند ماه دیگر نیز پیامدهای بیشتری به دنبال خواهد داشت. این تصمیم به خصوص برای بخشهای خاص و کلیدی نیروهای امنیت ملی افغان که هنوز متکی به حمایت نظامیان یا پیمانکاران خارجی هستند مشکل ساز خواهد شد. بایدن همچنین تصمیم گرفت تا برنامه خروج را بدون هیچ قید و شرطی اجرا کند و بدین ترتیب، هر نوع اهرم فشار نظامی آمریکا بر طالبان را نیز برداشت. کشورهایی که به ناتو و مأموریتهای غیررزمی آن کمک میکنند نیز (شاید نه لزوما با خوشحالی) از این تصمیم تبعیت کردند.
پیامدهای تصمیم آمریکا برای خروج
قبل از اعلام تصمیم بایدن درباره خروج سربازان و در شرایطی که رئیس جمهور آمریکا در حال بررسی گزینههای پیش روی خود بود، چنین به نظر رسید که برخی اقدامات خشونت بار طالبان کاهش پیدا کرده است. برای مثال، تعداد قتلهای هدفمند در کابل کاهش یافت. با این حال، اعلام خبر خروج کامل و بی قید و شرط سربازان نه تنها سبب آرام شدن طالبان نشد بلکه این گروه را خشمگین کرد و طالبان با استناد به توافقنامه دوحه تصریح کرد که سربازان خارجی باید تا 30 آوریل از کشور خارج شوند. این گروه در بیانیهای که 15 آوریل منتشر شد، نوشت: «نقض توافقنامه دوحه، راه هرگونه اقدام لازم را برای مجاهدین امارت اسلامی باز میکند و لذا طرف آمریکایی مسئول همه پیامدهای آینده آن خواهد بود و نه امارت اسلامی.» طالبان ممکن است حمله دوباره به اهداف نظامیان خارجی را مدنظر قرار دهند یا اینکه مثل زمان خروج نیروهای شوروی از افغانستان در سال 1989، هموار کردن مسیر برای خروج آرام خارجیها از کشور را بیشتر به نفع خود بدانند.
در این بین، نکته مهمتری که برای افغانها وجود دارد این است که تصمیم بایدن برای خروج کامل و بی قید و شرط سربازان ممکن است بر راهبرد امسال طالبان در قبال دشمنان افغانستانی این گروه اثرگذار بوده و پیامدهای غیرقابل اجتنابی برای غیرنظامیان کشور داشته باشد. اقدامات آینده طالبان همچنین منوط به ارزیابی این موضوع خواهد بود که آیا آمریکا هنوز یک تهدید محسوب خواهد شد یا خیر. اظهارات بایدن حاکی از آن است که چنین تهدیدی وجود نخواهد داشت.
رئیس جمهور بایدن در سخنرانی خود در 14 آوریل 2021 تصریح کرد که ایالات متحده همچنان «تهدیدات تروریستی» را رصد کرده و با آنها مقابله خواهد کرد اما اشارهای به جزئیات آن نکرد. واضح است که تمرکز ایالات متحده روی بحث دفاع از آمریکا در برابر خطرات جهادیون بینالمللی و شاید میزبانان طالب خود خواهد بود و نه بحث حفاظت از افغانها در برابر طالبان:
ما دوباره تواناییهای ضد تروریستی و داراییهای عظیم خود در منطقه را برای جلوگیری از ظهور مجدد تروریستها سازماندهی خواهیم کرد و برای مقابله با هر نوع تهدید در داخل سرزمین خود، از راه دور وارد عمل خواهیم شد. ما طالبان را در برابر تعهدهای او پاسخگو نگاه خواهیم داشت؛ تعهد در این باره که اجازه ندهد هیچ تروریستی با استفاده از خاک افغانستان، آمریکا و متحدان او را تهدید کند. دولت افغانستان نیز این تعهد را به ما داده است و حالا ما همه تمرکز خود را معطوف به تهدیدهایی خواهیم کرد که امروز با آنها مواجه هستیم.
مشخص نیست که آمریکاییها پس از خروج نیروهای خود از افغانستان، چگونه میخواهند با تهدیدهای پیش آمده مقابله کنند. در سال 2017، شبکه تحلیلگران این گمانه را مطرح کرد که اگر ایالات متحده بخواهد خود را از دست جنگ افغانستان خلاص کند ممکن است صرفا به مأموریتهای پهپادی روی آورده و در عین حال، یک مأموریت کوچک ضدتروریستی را در این کشور دنبال کند. در آن زمان، تصور ما این بود که آمریکاییها با شمار کمتری از سربازان به مأموریت خود ادامه خواهند داد، نه اینکه همه سربازان را خارج کنند. اما در همان حال، احتمالها و مسائل مربوط به عملیاتهای از راه دور را نیز در آن مقاله مورد بررسی قرار دادیم؛ مسائلی که همچنان به قوت خود باقی هستند و شاید بتوان گفت که در صورت خروج کامل نظامیان آمریکایی، پررنگتر هم خواهند شد.
افغانستان یک کشور محصور در خشکی است، یعنی برای انجام حملات هوایی یا موشکی باید از پایگاههای موجود در کشورهای همسایه استفاده کرد (که البته هنوز نامزد مشخصی برای آن وجود ندارد) یا اینکه از ناوهای هواپیمابر مستقر در خلیج ]فارس[. استفاده از این ناوها که در فاصله دوری قرار دارند، غیرممکن نیست اما کاری پیچیده، زمان بر و پرهزینه به لحاظ تأمین سوخت است. همچنین این گونه حملات متکی به همکاری اطلاعاتی شرکای آمریکا در دولت افغانستان بوده و در صورت وقوع خطا در حملات (که مسئلهای اجتناب ناپذیر بوده) و کشته شدن غیرنظامیان در جریان آن، مسئله پاسخگویی پیچیده خواهد شد.
البته بحث نیت آمریکا، مهمتر از عملی بودن یا نبودن اینگونه حملات است. به نظر میرسد که موضع بایدن چیزی بین بازگشت به موضع اوباما پس از خروج آیساف در سال 2015 (زمانی که آمریکا صرفا عناصر داعش خراسان و القاعده را هدف قرار میداد و از حمله به نیروهای طالبان اجتناب میکرد) و موضع پسا 2001 ایالات متحده در افغانستان است (زمانی که آمریکا از جنگ داخلی رها شد اما همچنان نگران «میهمانان» جهادی خارجی طالبان بود). پیام بایدن نشان میدهد که آنچه ایالات متحده را به ادامه فعالیت در افغانستان پسا خروج وامیدارد، اقدامات القاعده و گروههای مشابه آن در افغانستان بوده و البته آن هم صرفا تا جایی است که این تحرکها تهدیدی برای امنیت ایالات متحده و متحدان (غیر افغان) آن به شمار آیند، نه اینکه آمریکاییها چندان نگران سرنوشت افغانها و افغانستان باشند.
واکنش احتمالی طالبان و نیروهای امنیت ملی افغان به خروج آمریکا
حالا که آمریکا تصمیم خود را برای خروج بی قید و شرط گرفته است، دیگر نیازی نیست که طالبان از ترس واکنش نهادهای تصمیم ساز در آمریکا، چندان چراغ خاموش حرکت کند. لذا احتیاط آنها درباره برخی اقدامهای خشونت بار ممکن است کاملا از بین برود. رصد روند خشونتها در کابل، توسط شبکه تحلیلگران افغانستان، نشان میدهد که از زمان اعلام تصمیم بایدن، قتلهای هدفمند در کابل افزایش یافته، هرچند که هنوز به سطح زمستان سال گذشته نرسیده است. طی 18 ماه گذشته، حملات انتحاری در کابل به ندرت اتفاق افتاده است. اما این نگرانی وجود دارد که حمله انتحاری به کاروان نیروهای امنیت ملی افغانستان در کابل در تاریخ 20 آوریل 2021 که سبب زخمی شدن 7 نفر از غیرنظامیان و پرسنل امنیتی شد و پس از آن، انفجار 30 آوریل یک خودروی بمب گذاری شده در میهمانخانهای واقع در شهر «پل علم» ولایت لوگر که سبب کشته و زخمی شدن دهها تن و آسیب رسیدن به چند منزل مسکونی و یک بیمارستان شد، ممکن است نشانهای از وقوع حملات مشابه در آینده داشته باشند.
با خروج سربازان آمریکایی طی چند ماه آینده، نیروهای امنیت ملی افغانستان میتوانند منتظر روند کاهشی پشتیبانیهای هوایی متحد قدرتمند خود و در نهایت، قطع این پشتیبانی باشند. خط مشی کنونی طالبان برای حمله پی در پی به نیروهای امنیت ملی افغانستان، تثبیت کنترل خود بر اراضی و همچنین اخاذی از مسافران و دیگر شهروندان ممکن است تبدیل به خط مشی بسیج نیروها و حمله به مراکز ولایات شود. اما اگر طالبان طی چند ماه آینده حمله به شهرهای افغانستان را آغاز کند آیا آمریکای در حال خروج، نیروهای هوایی خود را (مثل کاری که در پاییز 2020 در دفاع از قندهار و لشکرگاه انجام داد) اعزام خواهد کرد؟
در همین حال، خروج نیروهای آمریکایی و ناتو ضمن جسورتر کردن طالبان، نیروهای امنیت ملی افغان را نیز از حمایت میدانی شرکای بین المللی محروم خواهد کرد. از اواخر سال 2014 و از زمان خاتمه یافتن مأموریت آیساف، ناتو مأموریتی غیررزمی موسوم به «حمایت قاطع» را آغاز کرده که هدف آن ارائه خدمات آموزشی، کمک رسانی و مستشاری به نیروهای امنیت ملی بوده است؛ این در حالی است که آمریکا نیز یک مأموریت جداگانه موسوم به «عملیات آزادی پایدار» را برای خود تعریف کرده است که میتواند حالت رزمی هم داشته باشد. کاهش تعداد سربازان و شیوع ویروس کویید 19، تا حد زیادی سبب محدود شدن تماسهای میدانی نیروهای بینالمللی شده است. حتی به رغم کاهش شدید پشتیبانیهای هوایی در سال گذشته، باز هم ایالات متحده این پشتیبانی را در آخرین مراحل و در شرایط بحرانی انجام میداد. هرچند این حملات هوایی آمریکا به طور کامل بازدارنده نبودهاند اما باعث شدهاند تا طالبان از ترس تلفات سنگین، نتواند نیروهای خود را برای انجام حملات بزرگ در شهرها بسیج کند. هر چند نیروی هوایی افغان نیز حملات هوایی انجام میدهد اما اگر قدرت بازدارندگی آن کمتر باشد، احتمال انجام حملات بزرگ از سوی طالبان بیشتر خواهد؛ حملاتی که ممکن است تلفات سنگینی، هم به سربازان و هم به غیرنظامیان وارد کنند.
لازم به ذکر است که نیروی هوایی فعلی افغانستان، اولین نیروی هوایی از سال 1978 تاکنون است که هدف گرفتن غیرنظامیان مرتبط یا متحد با مخالفان را، به عنوان یک سیاست، در دستور کار خود ندارد. البته در برخی موارد حمله به غیرنظامیان صورت گرفته است. برای مثال، نیروی هوایی افغانستان در روز 2 آوریل سال 2018، یک مراسم فارغ التحصیلی را که در فضای باز مدرسهای واقع در ولایت قندوز و با حضور صدها مرد و پسربچه در حال برگزاری بود، با شلیک موشک و آتش سنگین مسلسل مورد حمله قرار داد. هرچند دولت اعلام کرد که خلبانان، طالبان را هدف قرار دادهاند اما شمار زیادی از کودکان نیز به وضوح در بین جمعیت دیده میشدند. در این حمله، دست کم 81 کودک و فرد بزرگسال غیرنظامی کشته یا زخمی شدند. اما با همه اینها باید گفت که انجام چنین حملاتی توسط نیروی هوایی افغانستان، در مقایسه با حملات عمدی سایر گروههای مسلح و دولتی که در گذشته به نیروی هوایی دسترسی داشتهاند (حزب دموکراتیک خلق افغانستان، مجاهدین و طالبان) نسبتا اندک بوده است. با این حال، در صورت خونبار شدن حملات طالبان، نیروی هوایی فعلی افغانستان نیز ممکن است تغییر کند. نیروهای امنیت ملی و نیروی هوایی افغانستان هرگاه از چنین حملاتی مطلع شده و با عملیاتهای زمینی طالبان در مناطق پرجمعیت مواجه شدهاند، پاسخ کوبندهای به آنها دادهاند.
یک بخش مهم که میتواند عملکرد قسمتهای مختلف نیروهای امنیت ملی افغان را حفظ کند، نیروهای قراردادی و پیمانی هستند. در سرتاسر جهان، ارتش ایالات متحده برای انجام کارهای مختلف (تدارکات، تأمین، تهیه غذا، ساخت و ساز، جمع آوری اطلاعات و انجام حملات) از پیمانکاران استفاده کرده و برای حمایت از نیروهای امنیت ملی افغانستان نیز از این پیمانکاران استفاده میکند. در حال حاضر، هزاران پیمانکار از ملیتهای مختلف در افغانستان حضور دارند که دستمزد آنها توسط آمریکا پرداخت میشود. 20 آوریل 2021، ژنرال «مکنزی» فرمانده فرماندهی آمریکا، در گزارش خود به کمیته نیروهای مسلح مجلس نمایندگان ایالات متحده، تصریح کرد: «همه خارج خواهند شد. همه پیمانکاران دفاعی آمریکا نیز به عنوان بخشی از برنامه خروج، خارج خواهند شد.» البته خلیلزاد در پاسخ به سئوال «کمیته روابط خارجی کنگره» درباره نیروهای پیمانی در روز 27 آوریل، به نظر اطمینان کمتری داشت و جوابهای مبهمی داد.
وی پس از پاسخ مثبت به این سئوال که آیا از دولت آمریکا خواسته خواهد شد که کمکهای نقدی و غیرنقدی قابل توجهی به نیروهای افغان ارائه کند یا خیر، با این سئوال مواجه شد که آیا میتوان از این کمکها برای پرداخت دستمزد پیمانکاران آمریکایی یا خارجی استفاده کرد؛ وی پاسخ داد:
اینکه پیمانکاران بتوانند در افغانستان باقی بمانند، بخشی از توافق نیست. لذا پیمانکاران نیز این کشور را ترک خواهند کرد. اما افغانها با کمک ما به دنبال نیروهای دیگری خواهند بود که بتوانند این خدمات را به آنها ارائه کنند. و ما نیز برای یافتن گزینههای جایگزینی که بتوانند نیازهای آنها در بخش نگهداری و سایر بخشها تأمین کنند با آنها همراهی خواهیم کرد.
«سیگار» نیز در گزارش سه ماهه آخر سال 2020 خود، بر لزوم ادامه حضور پیمانکاران تأکید و تصریح کرده است که ایالات متحده برای حمایت از نیروهای امنیت ملی افغان باید همچنان از پیمانکاران استفاده کند.
طبق گزارش «سیگار»، وزارت دفاع اقداماتی را برای ایجاد یک نیروی هوایی پایدار در افغانستان انجام داده است اما لزوم استفاده از حمایتهای لجستیکی مستمر پیمانکاران، تا سالها به قوت خود باقی خواهد ماند. این گزارش همچنین به تشریح عملکرد جاری پیمانکاران برای حفاظت و نگهداری از خودروهای زمینی نیروهای امنیت ملی افغان و همچنین آموزش تکنسینهای نیروهای امنیت ملی پرداخته است. به گفته «سیگار»، هدف این است که تکنسینها بتوانند 90 درصد خدمات حفظ و نگهداری ارتش ملی افغان و 60 درصد خدمات حفظ و نگهداری پلیس ملی افغان را تا سال 2023 ارائه کنند؛ و این به طور ضمنی این مفهوم را منتقل میکند که پیمانکاران حتی بعد از این تاریخ نیز نقش میدانی خواهند داشت. آخرین گزارش «سیگار» که 30 آوریل منتشر شد، بیان قاطعتری داشت: «رهبران ارشد نظامی، نقش پیمانکاران دفاعی آمریکا را در زمینه حفظ و نگهداری از تجهیزات ارتش افغانستان، مثل هواپیماها و خودروها، حیاتی میدانند.»
«ویلیام آرکین»، نویسنده و کهنه سرباز آمریکایی، شواهدی ارائه کرده است دال بر اینکه ایالات متحده بعد از خروج کامل خود نیز همچنان بودجه پیمانکاران را تأمین خواهد کرد. یک روز پس از اعلام تصمیم بایدن درباره خروج، آرکین فهرستی متشکل از حدود 60 پیمانکار دفاعی و اطلاعاتی منتشر کرد که همچنان در افغانستان فعالیت خواهند داشت: برخی در تعیین اهداف و برخی در عملیاتهای مستقیم ضد تروریستی. مفهومی که به ذهن متبادر میشود این است که ایالات متحده بودجه پیمانکاران نظامی را تأمین خواهد کرد اما مشخص نیست که این نیروها فقط برای حمایت از عملیاتهای «از راه دور» ارتش آمریکا هستند یا برای کمک به نیروهای امنیت ملی افغانستان نیز از آنها استفاده خواهد شد.
رئیس جمهور بایدن اعلام کرد که ایالات متحده همچنان به حمایتهای خود از دولت افغانستان و همچنین ارائه کمک به نیروهای امنیت ملی افغان ادامه خواهد داد. هر چند این احتمال وجود دارد که با خروج سربازان از افغانستان و تمرکز جامعه بینالملل روی نقاط دیگر، کمکهای مالی کاهش پیدا کند اما ادامه حمایتها از دولت و نیروهای امنیتی افغانستان امری لازم و ضروری است. پس از خروج سربازان شوروی از افغانستان در سال 1989، دولت نجیب الله همچنان به کار خود ادامه داد و تنها 3 سال بعد، زمانی که مسکو حمایتهای مالی خود را متوقف کرد، دولت وی سقوط کرد.
پیامدهای روند صلح آمریکا برای جنگ
نکته مهمی که درباره نحوه خاتمه مداخله نظامی 20 ساله آمریکا در افغانستان وجود دارد این است که سربازان آمریکایی پس از آن در حال ترک کشور هستند که واشنگتن در تلاشی ناکام نتوانست یک روند صلح بینالافغانی ایجاد کند. مذاکره بین طالبان و دولت همیشه یک پروژه غیرمحتمل به نظر میرسید چون هیچ یک از طرفها واقعا تمایلی به شرکت در این روند نداشتند. زلمی خلیلزاد نماینده ویژه آمریکا برای مصالحه افغانستان که توسط ترامپ انتخاب شد و در دولت بایدن نیز به کار خود ادامه داد، با دادن امتیازهای فراوان به طالبان و در مقابل، امتیازگیری محدود از این گروه، تلاش کرد طالبان را به امضای توافقنامه 29 فوریه ترغیب کند.
واشنگتن برای اینکه بتواند طالبان را به نشستن پای میز مذاکره با «طرفهای افغان» ترغیب کند (این توافقنامه حتی طالبان را ملزم به مذاکره با «دولت افغانستان» نکرد)، صرفا از این گروه خواست تا یک سری تعهدهای گنگ و مبهم درباره القاعده بدهد. اما دستاوردهای طالبان عبارت بودند از: کسب سطحی از مشروعیت بینالمللی؛ خروج خطرناکترین دشمن آن (یعنی ایالات متحده) از میدان نبرد؛ آزادی بیش از 12 هزار زندانی اسیر این گروه در دست دولت (5 هزار نفر آزاد شده و 7 هزار نفر نیز قرار است آزاد شوند)؛ و رفع تحریمها (که هنوز اجرایی نشده است). در مقابل، خلیلزاد مجبور شد رئیس جمهور غنی را وادار به امتیازدهی کند، بخصوص درباره آزادی هزاران زندانی طالبان در تابستان 2020.
در همین حال، تلاش مذبوحانه و لحظه آخری خلیلزاد برای سرعت بخشیدن به توافق طالبان و دولت افغانستان، از طریق گرد هم آوردن طرفین افغان و دیگر بازیگران مهم منطقهای و جهانی در «کنفرانس استانبول»، نیز با شکست مواجه شده است. طالبان هیچ علاقهای برای شرکت در این کنفرانس از خود نشان نداده و پس از اعلام تصمیم بایدن برای خروج بی قید و شرط، اعلام کرده است که در این نشست شرکت نخواهد کرد. طالبان با اعلام اینکه این کنفرانس تلاشی برای سوق دادن طالبان (با رضا یا اکره) به سمت تصمیم عجولانهای است که مطلوب نظر آمریکاییها است، تصریح کرد که هدف واشنگتن از این اقدام، «تکمیل یک نقشه راه نمایشی قبل از خروج نیروهای خارجی» است.
اخیرا گزارشهایی منتشر شده است مبنی بر اینکه اگر خلیلزاد با آزادی 7 هزار زندانی دیگر و همچنین حذف نام اعضای طالبان از لیست سیاه موافقت کند آنگاه ممکن است طالبان حاضر به شرکت در کنفرانس استانبول شود؛ این گزارشها نشان میدهند که طالبان صرفا برای اینکه درباره مذاکره با هممیهنان افغان خود تصمیم گیری کند، به دنبال گرفتن امتیازات بیشتر است.
گفته میشود که آمریکا، ترکیه، قطر و پاکستان همگی در تلاش برای متقاعد کردن طالبان به شرکت در این کنفرانس بودهاند؛ کنفرانسی که قرار بود 24 آوریل تا 4 می برگزار شود اما این اتفاق نیفتاد. به طور رسمی، این کنفرانس بیش از آنکه لغو شده باشد، به تعویق افتاده است اما با این حال، برگزاری آن هنوز محل تردید است. قطعا تلاش برای ایجاد شور و شوق درباره این نشست (که حالا قرار است بعد از ماه رمضان برگزار شود) بیشتر شبیه به آب در هاون کوبیدن است.
پس از تصمیم طالبان برای عدم شرکت در کنفرانس استانبول، وزرای خارجه ترکیه، پاکستان و افغانستان با انتشار بیانیه مشترکی، از طالبان خواستند تا در این نشست به تأخیر افتاده شرکت کند؛ آنها همچنین بر لزوم اعلام آتش بس فوری برای پایان دادن به خشونتها و ایجاد فضای مساعد برای مذاکرات صلح تأکید کردند.
سازمان ملل که پیشنهاد مخاطره آمیز خلیلزاد را برای ایفای یک نقش پررنگ در «روند صلح» پذیرفته بود (آنتونیو گوترش دبیرکل این سازمان، «جین آرنولت» رئیس سابق یوناما را به عنوان نماینده شخصی خود در امور افغانستان و منطقه منصوب کرد) و قرار بود به همراه ترکیه و قطر، برگزار کننده «کنفرانس استانبول» باشد نیز در این باره به اظهارنظر پرداخت. «دبورا لیونز» رئیس فعلی یوناما، در رشته توییتی اعلام کرد که سازمان ملل مشارکت خود را در حمایت از روند صلح و پایان جنگ افغانستان افزایش خواهد داد و هیچ وقفهای در روند حمایت از مذاکرات صلح افغانستان وجود نخواهد داشت، وی تصریح کرد که «سازمان ملل همچنان به تعامل خود با نمایندگان جمهوری اسلامی افغانستان و طالبان ادامه خواهد داد تا بتواند زمینه را برای یک مصالحه عادلانه و پایدار فراهم کند.» اما حتی اگر طالبان در کنفرانس استانبول شرکت کرده و این نشست در نهایت برگزار شود، به سختی میتواند تصور کرد که این رویداد بتواند تغییر اساسی در روند جنگ ایجاد کند. جایی که توافقنامه دوحه به نتیجه نرسیده است، چرا نشست استانبول باید به نتیجه برسد؟
به نظر میرسد که بذر ناکامی از همان ابتدا توسط راهبرد خلیلزاد پاشیده شد؛ راهبردی که اساسا مبتنی بر یک رویکرد بی قید و شرط بود. در این رویکرد، هیچ پلان B وجود ندارد؛ اگر طالبان به طور جدی وارد روند صلح نشود (چون میداند ایالات متحده در هر حال قصد خروج از افغانستان را دارد)، قطعا به صورت ماهوی هم با چیزی موافقت نخواهد کرد. در واقع، طالبان به جای اتخاذ رویکرد «مذاکره کردن و جنگیدن» (موضعی که در طول مذاکرات صلح مطرح بوده)، توانسته است رویکرد «مذاکره برای جنگیدن» را در پیش گیرد، یعنی از مذاکرات در جهت ایجاد شرایط بهتر برای نیروهای خود در میدان جنگ استفاده کند. پروژه خلیلزاد موجب قویتر شدن طالبان شده و مشروعیت بینالمللی بیشتری به آن داده است، ضمن اینکه روحیه آن دسته از اعضای جنبش را که معتقد بودند قادر به کسب پیروزی نظامی هستند بالا برده است. در مقابل، آن دسته از اعضای طالبان که، مثل خیلی از افغانهای دیگر در فوریه سال گذشته، امیدوار بودند توافق طالبان آمریکا بتواند پیش زمینهای برای انجام مذاکرات واقعی و پایان جنگ باشد، سرخورده شده و به حاشیه رانده شدهاند.
در همین حال در طرف کابل، طبقه سیاسی حتی پس از اعلام صریح تصمیم آمریکا برای خروج، نتوانستند در این باره اجماع کنند که یا با جدیت وارد مذاکره با طالبان شوند یا اینکه یک راهبرد دیگر را اتخاذ و دنبال کنند. 20 سال حمایت بینالمللی بی قید و شرط از افغانستان (به نحوی که آمریکا و دیگر بازیگران بینالمللی، بدون توجه به گفتار و رفتار کرزی و غنی و بدون در نظر گرفتن سطح فساد به وجود آمده در دولت افغانستان، از کابل حمایت کردند) باعث شده است تا جمهوری اسلامی نتواند در مواجهه با یک بحران، اقدام قاطعانهای انجام دهد.
از سال 2001، پولها و پاداشهای فراوانی به جیب صاحبان قدرت سرازیر شده است؛ البته نه به این خاطر که آنها تلاش یا دستاورد خاصی داشتهاند بلکه صرفا به خاطر اینکه به «دخل درآمدها» دسترسی داشتهاند یک درآمد خارجی بادآورده که در قالب کمکهای مالی یا هزینههای نظامی پرداخت شده است. به گفته کارشناسان، رابطه ضعیف بین کار و پاداش، این ذهنیت را در بین صاحبان قدرت به وجود آورد که آنها مستحق این پول بادآورده هستند. در افغانستان، میتوان به راحتی مشاهده کرد که این پولهای بادآورده چگونه سبب ایجاد طبقهای سیاسی در کشور شده است که از گرفتن تصمیمات سخت عاجز بوده (چون این پول در هر شرایطی به جیب آنها سرازیر شده است)، به لحاظ مالی جدا از ملت هستند، و به جای اینکه به دنبال انجام کاری باشند، بیشتر در تلاش برای کسب قدرت و دسترسی به این دخل درآمدی هستند (البته باید گفت که موارد استثنا هم در بین آنها وجود داشته است). حال سئوال اینجا است که با خروج سربازان خارجی و کاهش حمایتهای بینالمللی، آیا طبقه سیاسی قادر است خود را با این تغییرات هماهنگ کند یا خیر.
جمعبندی
15 آوریل، ژنرال «میلر» در گفتوگو با خبرنگاران اعلام کرد که روند خروج آمریکا آغاز شده است. زمانی که ایالات متحده مداخله نظامی خود را آغاز و طالبان را در سال 2001 سرنگون کرد، فرصت خوبی برای ایجاد یک صلح پایدار در کشور وجود داشت. اما تصمیمات غلط ایالات متحده و رفتارهای سرکوبگرانه (هم توسط نظامیان آمریکایی و سازمان سیا و هم توسط متحدان افغان آنها) در سالهای اولیه مداخله نظامی، در نهایت باعث سربرآوردن شورش شد. حتی در آن زمان هم، پس از آنکه شورش طالبان در حال جان گرفتن بود، هنوز فرصتی برای مذاکره و مصالحه وجود داشت. اما حالا، تلاشهای لحظه آخری خلیلزاد برای پایان دادن به جنگ، از طریق پیشنهاد تشکیل یک دولت انتقالی، صرفا سبب قویتر شدن طالبان و تضعیف دولت شده است.
سخن آخر اینکه، ایالات متحده در شرایطی پس از 20 سال در حال ترک افغانستان است که بحث پایان جنگ از طریق مذاکره، غیرمحتملترین سناریو به نظر میرسد. سناریوی محتملتر آن است که طالبان، دیر یا زود، درصدد تصرف اراضی و حمله به مرکز ولایات افغانستان برمیآید. در همین حال باید توجه داشت که احتمال به قدرت رسیدن این جنبش از طریق پیروزی نظامی بعید خواهد بود. به نظر میرسد که طالبان، نیروهای امنیتی افغانستان را دست کم گرفته است. به احتمال زیاد، هر نوع تحرک طالبان برای تشدید خشونتها، با مقاومت مواجه خواهد شد؛ اما این وضعیت قطعا رنجهای بیشماری را به خیل عظیمی از افغانها تحمیل خواهد کرد.
انتهای مطلب/
«آنچه در این متن آمده به معنای تأیید محتوای آن از سوی «موسسه مطالعات راهبردی شرق» نیست و تنها در راستای اطلاع رسانی و انعكاس نظرات تحليلگران و منابع مختلف منتشر شده است»