تجربه تاریخی نشان میدهد هر گاه افغانستان در دامان قدرتهای جهانی قرار گرفت این کشور با مخاطره روربرو شده است. افغانستان هر زمان به عنوان یک حائل سیاسی و کریدور اقتصادی در منطقه عمل کرده، آرامترین دوران خود را تجربه کرده است. نمونههای زیای از نظامهای سیاسی در افغانستان وجود دارد که جهان در تلاطم بوده ولی این کشور روزگار باثباتی را برای چند سال سپری کرده است.
مطالعات شرق/
در حال حاضر، افغانستان در شرایط دشواری قرار گرفته و بین دو موقعیت بد و بدتر گیر افتاده است: یک فضای آشفته جهانی و منطقهای؛ و یک فضای سیاسی داخلی نامعلوم در دوران پسا خروج. در چنین فضایی، دستگاه سیاست خارجی و امنیت ملی افغانستان باید با اتخاد یک سیاست خارجی بیطرفانه، این کشور را به عنوان یک منطقه بیطرف اعلام کنند. خروج افغانستان از عرصه رقابتهای ژئوپلتیک همسایگان و قدرتهای بزرگ جهانی، این کشور را قادر میسازد تا با دنبال کردن یک سیاست خارجی بیطرفانه دقیق و محاسبه شده، افغانستان را تبدیل به مرکز همکاریهای بینالمللی کند.
تاکنون افغانستان به عنوان یک منطقه حائل و یک حوزه نفوذ، انتخابهای محدودی برای اجرای سیاست خارجی خود داشته است. جدا از اینکه افغانستان در نهایت چه رویکردی را انتخاب خواهد کرد (عدم تعهد، بیطرفی، چند جانبهگرایی یا تعهد چندگانه)، این حقیقت همچنان به قوت خود باقی است که این کشور نمیتواند به نفع/ یا علیه هیچ موضوع یا کشوری وارد یک اتحاد شود. در واقع، همسایگان افغانستان (روسیه، چین و ایران) همگی قدرتهای تثبیت شده یا نوظهوری هستند که رقابتها و مشکلات درونی ریشهای با غرب و ایالات متحده دارند. در چنین شرایطی، هر نوع اشتباه محاسباتی سیاستگذاران افغان میتواند به راحتی این کشور ضعیف و شکننده را وارد درگیریها و جنگهای نیابتی کند، بخصوص در نبود چتر حمایتی یک قدرت بزرگ جهانی. این موضوع بوضوح در چند دهه گذشته قابل ملاحظه بوده است؛ دورانی که سیاست همسویی افغانستان، با اتحاد جماهیر شوروی در دوره جنگ سرد و اخیرا نیز با ایالات متحده، سبب بی ثباتی کشور شد و زمینه را برای رقابت قدرتهای بزرگ در خاک این کشور مهیا ساخت و در نهایت هزینههای سنگینی را به ملت افغانستان و زیرساختهای کشور وارد کرد.
البته مفهوم بیطرفی، تداعی کننده احساساتی متفاوت در درون دستگاه سیاست خارجی و امنیت ملی افغانستان است. از نظر برخیها، بیطرفی یک خاطره نوستالژیک از صلح و آرامش گذشته در زمان پادشاهان سابق افغانستان است. اما از نظر برخی دیگر، این مفهوم یادآور یک دوران راکد، عبث و غیرسازنده بوده و دلیل اینکه افغانستان هرگز نتوانسته است از موقعیت ژئوپلتیکی راهبردی خود در جهت ثبات سیاسی و توسعه اقتصادی بهره برد.
به عبارت دیگر، در حالی که بسیاری از افغانها، بیطرفی را یک مفهوم هولناک و نگران کننده میدانند، شمار دیگری (که شاید تعداد آنها برابر با گروه اول یا حتی بیشتر از آن باشد) معتقد هستند که این مفهوم، یک راه منطقی برای دور نگه داشتن افغانستان از به اصطلاح «تورنمنت سایهها» یا «بازی بزرگ» بوده و میتواند مانع از تبدیل شدن خاک افغانستان به صحنه رقابتهای نیابتی شود.
در شرایط کنونی که ایالات متحده مهیای خروج از افغانستان میشود، دولتمردان و سیاستگذاران افغان باید دکترین سیاست خارجی خود را دوباره باز تعریف کرده و آن را با حقایق ژئوپلتیکی و چشم انداز امنیتی دوران پسا خروج هماهنگ کنند.
منازعه تاریخی درباره بیطرفی افغانستان: انزواگرایی یا سیاست حائل (بافر)
منازعه بر سر موضوع بیطرفی افغانستان، یک منازعه قدیمی است که ارتباط تنگاتنگی با جغرافیا و تاریخ این کشور دارد. با توجه به موقعیت جغرافیایی افغانستان، این کشور طی این سالها، با عناوین مختلفی شناخته شده است: حوزه نفوذ، کانون برخورد، منطقه حائل، کریدور، کوچه بن بست و منطقه تراکم ژئوپلتیکی. همین جبر جغرافیایی بوده که طی قرنها، هویت و سرنوشت افغانها را رقم زده است. حتی پیدایش بحث جهانی سازی و فناوری اطلاعات هم نتوانسته است تغییر چندانی در این وضعیت به وجود آورد. در حقیقت، تا زمانی که این هویت جغرافیایی بتواند هم یک بار دردسر آفرین و هم یک امتیاز با ارزش باشد، افغانها همواره فاقد یک اقتصاد بومی متکی به خود و یک دولت کارآمد خواهند بود تا بتوانند مناسبات و جامعه خود را به موثرترین شکل موجود تنظیم و سازماندهی کنند.
در دفاع از بیطرفی افغانستان
بیطرفی، در سادهترین شکل آن، به معنای عدم جانبداری از یک درگیری فعال یا یک رقابت منفعل بین کشورها، از طریق اقدام و/یا همکاری مستقیم یا غیرمستقیم است. در طول این سالها، دولتمردان افغانستان سیاست بیطرفی را به شکلهای مختلف دنبال کردهاند: از انزواگرایی گرفته تا عدم تعهد کامل. با توجه به فضای افغانستان، لازم است تا بین مفهوم « neutralization» به معنای بیطرفی دائم و مفهوم « neutralism» به معنای عدم تعهد نظامی تفاوت قائل شد. وضعیت « neutralism» هم باید در زمان صلح و هم در زمان جنگ اعمال شود.
به لحاظ تاریخی، پادشاهان و حکام افغان برای در امان ماندن از رقابت «بازی بزرگ» که در اطراف آنها جریان داشت، تمایل به اجرای سیاست انزواگرایی داشتند. به همین خاطر بود که این کشور با عنوان «پادشاهی گوشهنشین» شناخته میشد چون افغانهای به شدت مستقل، مرزهای خود را به روی همه خارجیها بسته بودند و تنها در موارد لازم و معدود به خارجیها اجازه سفر میدادند. این سیاست انزواگرایی زمینه ساز ایجاد ثبات در داخل کشور شد و مانع از آن شد تا خاک افغانستان تبدیل به صحنه رقابت بازیگران خارجی شود. یک جمله معروف در بین حلقات سیاست خارجی افغانستان وجود دارد با این مضمون که «وقتی دنیا در جنگ بود، ما در صلح بودیم». این جمله اشاره به این حقیقت دارد که در زمان وقوع دو جنگ جهانی بین قدرتهای بزرگ، افغانستان با دوری کردن از هرگونه جنگ مستقیم یا نیابتی، طولانیترین دوره ثبات خود را تجربه کرد. این سیاست توانست تا حد زیادی به توسعه اقتصادی، ارتباطات و تجارت کشور کمک کند.
قویترین استدلالی که همواره در دفاع از بحث بیطرفی افغانستان مطرح شده، جلوگیری از بازیهای سیاسی قدرتهای بزرگ در خاک افغانستان بوده است. در واقع، هر زمان افغانستان بیش از حد به قدرتهای بزرگ نزدیک شده، هم خود را به مخاطره انداخته است و هم دیگران را، به نحوی که بسیاری از کارشناسان بر این باور هستند که اتحادهای این کشور در گذشته همواره عواقب فاجعه باری به دنبال داشته است، ازجمله اتحاد با امپراطوری بریتانیا در هند، اتحاد با شوروی و اخیرا نیز اتحاد با ایالات متحده. در مقابل، این کشور هر زمان به عنوان یک حائل سیاسی و کریدور اقتصادی در منطقه عمل کرده، آرامترین دوران خود را تجربه کرده است.
دست کم چهار دلیل در حمایت از لزوم بیطرفی سیاست دفاعی و خارجی افغانستان وجود دارد:
- 1. افغانستان که یک کشور ناپایدار بوده و نهادهای دولتی ضعیفی دارد، به شدت در برابر مداخلات و تهاجمات خارجی آسیبپذیر است. اعلام وضعیت بیطرفی میتواند با ایجاد یک فضای تنفس بلند مدت، زمینه را برای انجام اقدامات لازم در حوزه دولت سازی و همچنین ایجاد یک اقتصاد بومی فراهم کند.
2. افغانستان درباره مسائل اساسی حاکمیتی (مثل متمرکز یا غیرمتمرکز بودن دولت) فاقد انسجام سیاسی داخلی است. چنین فضایی باعث میشود تا نیروهای داخلی، آلت دست قدرتهای خارجی که خواهان بیثباتی افغانستان هستند قرار گیرند.
3. با اعلام بیطرفی افغانستان، میتوان از قدرتهای منطقهای و همسایگان افغان ضمانت گرفت که از خاک این کشور برای رقابتهای خود بر ضد یکدیگر استفاده نکنند. این اقدام زمینه پذیرش و رویکرد سازندهتر منطقهای را در قبال افغانستان فراهم خواهد آورد.
4. یک افغانستان بیطرف میتواند به عنوان یک مرکز برای تجارت منطقهای، همکاری در حوزه انرژی و توسعه منابع طبیعی منطقه عمل کند.
یک افغانستان بیطرف میتواند برای دفاع از خود و مقابله با چالشهای امنیتی داخلی و همچنین حفاظت از حاکمیت و تمامیت ارضی خود، یک نیروی امنیتی کوچک در اختیار داشته باشد.
در رد بیطرفی افغانستان
مهمترین بحث مطرح شده در رد بیطرفی افغانستان، توسعه نیافتگی آن و آسیب دیدگی این کشور در جریان درگیریهای خارجی است. علاوه بر این، بسیاری از مورخین و سیاستگذاران معتقد هستند که سالهای بیطرفی، هیچ دستاورد اقتصادی و مالی برای این کشور در پی نداشته است. به باور آنها، دوران بیطرفی، بیش از آنکه عاملی برای ایجاد صلح و ثبات بوده باشد، محرک اصلی برای وقوع دو انقلاب پی در پی در افغانستان (که منجر به سقوط نظام شاهنشاهی و روی کار آمدن اولین دولت جمهوری شد) بوده است؛ انقلابهایی که به واسطه فقر گسترده و نارضایتی مردم به وقوع پیوستند.
مخالفان بحث بیطرفی همچنین معتقد هستند که چنین سیاستی، مناسب قرن 18 میلادی بوده است، زمانی که «بازی بزرگ» بین رژیم سزار روسیه و امپراطوری بریتانیا در هند در جریان بوده است. اما از زمانی که چشم انداز ژئوپلتیکی و پیشرفت فناوری در داخل و اطراف افغانستان تغییر قابل توجهی پیدا کرده است، دیگر بحث بیطرفی ایده قابل اجرایی برای افغانستان نخواهد بود.
به طور خاص، استدلالهایی که در مخالفت با بحث بیطرفی سیاست خارجی و امنیتی افغانستان مطرح میشوند عبارتند از:
- 1. حقایق ژئوپلتیکی و پیشرفتهای فناورانه بدان معنا هستند که افغانستان باید به عنوان یک مرکز همکاری، یک پل انرژی و یک قطب تجاری وارد صحنه شود.
2. وضعیت سیاسی داخلی، از جمله فقدان انسجام داخلی، ایجاد یک افغانستان بیطرف به سبک «کنگره وین» را غیرممکن میکند.
3. افغانستان برای تشکیل و حفظ یک ارتش حرفهای و همچنین نیروهای امنیتی کارآمدی که بتوانند هم از خود دفاع کرده و هم در مأموریتهای ضدتروریستی داخل کشور شرکت داشته باشند، تا سالها نیازمند حمایتهای فنی و نظامی خواهد بود. چنین نیازی به دریافت کمکهای نظامی، با بحث بیطرفی همخوانی نخواهد داشت.
4. بازیگران و قدرتهای متعدد موجود در همسایگی افغانستان، به شدت نسبت به یکدیگر بیاعتماد هستند. همین مسئله و نبود تضمینهای قوی بینالمللی و منطقهای، تضمین بیطرفی افغانستان را دشوار خواهد کرد.
5. با وجود «توافقنامه امنیتی دوجانبه» بین افغانستان و ایالات متحده، که به عنوان یک چتر سیاسی و نظامی فراگیر برای دولت و نیروهای امنیتی افغانستان عمل میکند، این کشور نمیتواند سیاست خارجی بیطرفانهای را در پیش گیرد.
6. حضور جنگجویان تروریستی خارجی و همچنین فعالیت دهها گروه تروریستی جهانی و منطقهای در خاک افغانستان (که همگی ذیل سایه طالبان و با هدف انجام جهاد و تشکیل خلافت جهانی فعالیت دارند) مستلزم انجام یک عملیات ضدتروریستی از راه دور است که از خارج از کشور انجام شود. این حقیقت امنیتی تلخ، اجرای یک سیاست بیطرفی را تقریبا غیرممکن میکند.
این دلایل نشان میدهند که در صورت نبود یک سیاست خارجی دقیق و مدون، بازتعریف سیاست خارجی و امنیتی افغانستان به عنوان یک کشور بیطرف ممکن است با چه چالشهایی در نظام بینالملل مواجه شود.
تعریف یک چارچوب و مکانیسم برای اعلام بیطرفی
برای تصمیمگیری در این باره که آیا افغانستان سیاست بیطرفی را در پیش گیرد یا خیر، لازم است تا موقعیت و آسیبپذیری افغانستان در درون نظام آشفته بینالمللی و فضای منطقهای، به شکل واقع بینانهای مورد ارزیابی قرار گیرد. این اقدام همچنین باید کاملا محدود به حوزههای امنیتی و سیاست خارجی شود.
در طرحهای صلحی که اخیرا توسط اشرف غنی رئیس جمهور افغانستان و زلمی خلیلزاد نماینده ویژه آمریکا در اور افغانستان پیشنهاد شدهاند، بحث لزوم اعلام بیطرفی و عدم تعهد افغانستان در دوران پسا صلح مطرح شده است. هر چند این طرحها ممکن است پیشنهادات خوب و حتی واقع بینانهای درباره باز تعریف سیاست خارجی افغانستان داده باشند اما ظرفیت اجرایی آنها همچنان نامشخص بوده و در حال حاضر هیچ مکانیسمی برای اجرای چنین سیاستی وجود ندارد.
هر چارچوبی برای اعلام بیطرفی افغانستان، منوط به چند پیش شرط خواهد بود از جمله انسجام داخلی در درون دولت افغانستان، اجماع منطقهای درباره مسائل مهم مرتبط با اصل عدم مداخله در امور افغانستان، تعهد اعضای دائم شورای امنیت سازمان ملل درباره اجتناب از وارد شدن به سیاستهای خرابکارانه قدرتها در خاک افغانستان، از بین بردن پناهگاهها و زیرساختهای حمایتی طرفهای جنگ افغانستان در کشورهای همسایه و در نهایت، تدوین یک چهارچوب توسعه منطقهای به منظور تبدیل افغانستان به یک قطب تجاری، انرژی و ترانزیتی.
در سطح داخلی، دولت پسا صلح افغانستان باید کمیسیونی را با هدف ارزیابی چشم انداز امنیت ملی و سیاست خارجی کشور و همچنین تهیه پیش نویس دکترین سیاست خارجی بیطرفانه افغانستان تشکیل دهد. این سند باید پس از بررسی و تأیید کابینه، پارلمان و لویه جرگه، تبدیل به اصلیترین سند در حوزه سیاست خارجی افغانستان شود.
علاوه بر این، نهادهای افغان که با حوزه سیاست خارجی و امنیت ملی سر و کار دارند باید سیاستزدایی و حرفهای شده و مدیریت آنها بر عهده تکنوکراتهایی گذاشته شود که توان اجرای این دکترین مهم اما به شدت حساس سیاست خارجی را داشته باشند.
لزوم تضمین اصل بیطرفی افغانستان
حقایق ژئوپلتیکی و سیاستهای داخلی افغانستان حکایت از آن دارند که هر حرکتی برای تبدیل افغانستان به یک کشور بیطرف، باید دارای پشتوانههای معتبر حقوقی، سیاسی و امنیتی باشد که بتوانند بحث عدم مداخله خارجی در امور افغانستان را ضمانت کنند، از جمله تعهد درباره اینکه خاک افغانستان محل انجام جنگهای نیابتی نخواهد بود. این ضمانتها باید در قالب یک پیمان منطقهای و جهانی ارائه شوند؛ پیمانی که به تأیید سازمان ملل رسیده باشد و هر پنج عضو دائم شورای امنیت آن را امضا کرده باشند. این پیمان باید توسط یک طرف ثالث نظارت شود و ضمنا ابزارهای تنبیهی برای ناقضان پیمان در آن پیش بینی شده باشد، از جمله تحریم و قرار گرفتن در لیست سیاه نهادهای جهانی چون سازمان ملل، بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول.
این پیمان، به طور خاص، باید دارای سه سند به هم مرتبط باشد:
- • یک بیانیه الزام آور درباره همسایگی خوب که توسط همسایگان افغانستان ارائه شده و در آن تصریح شده باشد که این کشورها روند حمایت از طرفهای جنگ را متوقف کرده و زیرساختها و پناهگاههایی را که برای به راه انداختن جنگ و صدور بیثباتی به افغانستان به کار میروند از بین خواهند برد؛
• صدور یک قطعنامه توسط شورای امنیت سازمان ملل که در آن از پنج کشور عضو خواسته شود تا از هرگونه بازی قدرت سیاسی در داخل افغانستان اجتناب کنند؛ و
• صدور یک قطعنامه از سوی مجمع عمومی سازمان ملل که در آن، افغانستان به عنوان یک کشور بیطرف به رسمیت شناخته شده باشد.
در صورت نبود چنین چارچوب و ضمانتهای حقوقی ـ سیاسی، تعقیب یک سیاست خارجی بیطرفانه برای افغانستان، یک شادی موهوم خواهد بود.
انتهای مطلب/
«آنچه در این متن آمده به معنای تأیید محتوای آن از سوی «موسسه مطالعات راهبردی شرق» نیست و تنها در راستای اطلاع رسانی و انعكاس نظرات تحليلگران و منابع مختلف منتشر شده است»