یکی از سئوالات مطرح شده برای بسیاری از کارشناسان این است که پاکستان به ازای همکاری با آمریکا در روند صلح افغانستان، چه انتظارات و توقعاتی دارد. طبیعی است که اگر قرار باشد، روند صلح افغانستان به فرجامی برسد و دیگر امکانی برای استفاده از نقش ابزاری طالبان نباشد، پاکستان باید دستاوردهایی را از قبال روند صلح افغانستان حاصل کند. این مطلب اشاره به این موضوع دارد که پاکستان علاوه بر این که انتظارات خود را از کانالهای مختلف به مقامات آمریکایی منتقل کرده است که شاید مهمترین آن نقش برجسته پاکستان در اقتصاد پسا صلح افغانستان خواهد بود، خطوط قرمزی را نیز مشخص کردهاند.
مطالعات شرق/
در آستانه برگزاری نشست مسکو که قرار است 18 مارس با حضور شرکای اصلی برگزار شود، پاکستان، در سطوح مختلف، به عنوان همسایه نزدیک افغانستان و همچنین یکی از اعضای سازمان ملل، بر مسئولیت خود در قبال صلح افغانستان تأکید کرده است. اما (طبق تجربیات گذشته و حال حاضر و همچنین اظهارات مقامات نظامی و غیرنظامی این کشور) به نظر میرسد که پاکستانیها خطوط قرمزی را نیز برای خود مشخص کردهاند.
اول اینکه، پاکستان متعهد به تسهیل روند مصالحه سیاسی در افغانستان است.
دوم اینکه، حفظ جایگاه توافقنامه دوحه و اتخاذ یک رویکرد جامع و متفق القول لازم و ضروری است ـ حتی در صورتی که تجدید نظر در جدولهای زمانی تعیین شده، مثل جدول زمانی خروج سربازان آمریکایی (طبق توافقنامه دوحه) اجتناب ناپذیر باشد. با این وجود، پاکستان همچنان به بحث خروج «مسئولانه» براساس توافقنامه دوحه متعهد خواهد ماند ـ توافقی که هم برای پاکستان و هم برای آمریکا و دیگر شرکای کلیدی محترم خواهد بود.
سوم اینکه، خطوط قرمز عبارتند از: (1) دیگر نباید هیچ حمله پهپادی یا تهاجمی دیگری از/ به خاک پاکستان صورت گیرد. (2) پاکستان توجه بیش از حد به هند را در افغانستان نخواهد پذیرفت. این یک موضوع مهم و حساس است و اسلام آباد از دوستان خارجی نیز انتظار دارد تا نسبت به این موضوع حساس باشند.
چهارم اینکه، پاکستان باید در روند تصمیم گیریها، محل اعتماد باشد. ما هرگز بخشی از مذاکرات دوحه نبودیم اما هر آنچه از دستمان برآمده است انجام دادهایم.
پنجم اینکه، در حال حاضر مسئله امنیت اقتصادی در کانون توجه پاکستان دارد که این مسئله با صلح افغانستان ارتباط تنگاتنگی دارد. همچنین پاکستان (به خاطر مجاورت جغرافیایی با افغانستان) شاید تنها کشوری باشد که میتواند با ایجاد اتصالات منطقهای و ایجاد فرصتهای سرمایه گذاری مشترک بین افغانستان، پاکستان، آمریکا و چین، به احیای اقتصادی افغانستان کمک کند.
مقامات ارشد پاکستان در جریان اظهارات اخیر خود، این پیامها را به مسئولین رده بالای دیگر کشورها منتقل کردهاند. یکی از این موارد، تماس تلفنی یک ساعته بین «آنتونی بلینکن» وزیر خارجه آمریکا و ژنرال «قمر باجوا» فرمانده ارتش پاکستان بوده است. مورد دیگر، دیدار «زلمی خلیل زاد» با مقامات امنیتی پاکستان در اسلام آباد بوده است. سومین مورد هم سفر ژنرال باجوا به بحرین بود که در جریان آن، وی با مقامات ارشد افغانستان از جمله همتای افغان خود و همچنین «حمدالله محب» مشاور امنیت ملی افغانستان دیدار و گفتوگو کرد. موضوع مهم دیگر، حضور ژنرال «سر نیکلاس پاتریک سنتر» رئیس ستاد دفاعی ارتش انگلیس و همچنین دکتر «کریستین ترنر» کمیسیونر عالی انگلیس در پاکستان، در این نشست بود.
این تعاملات دیپلماتیک از طریق خلیل زاد در واقع ریشه در یک حقیقت دارد: آمریکاییها پس از آنکه فهمیدند پیروزی نظامی در افغانستان غیرممکن است، کارشان در افغانستان به لحاظ روانی به پایان رسید. آمریکا خواهان یک خروج سریعتر و البته حساب شده، از افغانستان است اما هنوز این موضوع لزوما مورد اتفاق همه نیست.
دولت بایدن نیز همزمان با برقراری تماسهای مستقیم با اسلامآباد، توصیههای لابیهای سنتی و اکثر اندیشکدههای آمریکایی را به چالش کشیده است. اغلب این لابیها و اندیشکدهها، از بایدن خواستهاند تا خروج آمریکا از افغانستان را چند ماه به تأخیر اندازد؛ موضوعی که اشرف غنی رئیس جمهور افغانستان نیز به آن امید بسته است. اما سیگنالهای ارائه شده از سوی کاخ سفید و وزارت خارجه، چیزی برخلاف این را نشان میدهد. آنها به دلایل مختلف اجتماعی ـ اقتصادی داخلی، خواهان خروج از افغانستان هستند. البته این هم جزو موضوعاتی است که همگان روی آن اتفاق نظر ندارند.
همه اینها نشان دهنده وجود یک نوع حس اضطرار در درون دولت بایدن است که آن را به آغاز غیررسمی مرحله جدیدی از دیپلماسی واداشته است؛ مرحلهای که شرکای افغانستان را ابتدا در این هفته به مسکو و سپس در ماه آوریل به استانبول خواهد کشاند. به نظر میرسد که شرایط به وجود آمده به واسطه شیوع کرونا، سبب نگرانی و شتابزدگی شدید واشنگتن شده و این کشور را بر آن داشته است تا از طریق استانبول روی برنامه صلح کار کند؛ برنامهای که در ابتدا منجر به تشکیل یک دولت موقت در کابل خواهد شد.
این هدفی است که پاکستان و آمریکا ـ و همچنین مسکو، ترکیه و پکن ـ روی آن اتفاق نظر دارند. همه به دنبال آن هستند تا با ترغیب طالبان به کاهش خشونتها، فضای مساعدی را برای مذاکرات مهیا کنند. اما طالبان همچنان در این باره سکوت اختیار کرده است چون هنوز همه زندانیان آن آزاد نشدهاند و این گروه همچنان در لیست ترور سازمان ملل قرار دارد.
چالشی که در حال حاضر پیش روی همه قرار دارد این است که چگونه میتوان این موضعگیریهای ماکسیمالیستی را هدایت کرده و همه شرکای افغان را بر آن داشت که تا حد امکان به سمت تحقق منافع ملت افغان حرکت کنند. شاید تاکنون فشارهای وارد شده به کابل و مفاد توافقنامه دوحه تا حدودی کار آمد بوده است اما هنوز چالشهای بزرگتری به واسطه تضادهای ژئوپلتیکی، پیش روی این مسیر قرار دارد. علاوه بر دیپلماسی ماهرانه، پیگیری فداکارانه و غیرخودخواهانه روند صلح توسط شرکای افغان نیز نقش مهمی در پیشبرد این هدف خواهد داشت.
در همین حال، مقامات آمریکایی نیز باید واقعیتهای جدید میدانی منطقه را مد نظر قرار دهد؛ این کشور نمیخواهد به رغم همه تلاشهایی که برای تحقق صلح در افغانستان انجام داده است از میدان به در شود و انتظار دارد تا نقش آن در روند صلح، به اندازه کافی به رسمیت شناخته شود.
در واقع، آمریکاییها نمیتوانند برای پیروزی در افغانستان از دوش پاکستان بالا رفته و سپس بدون توجه به پاکستان، به تنهایی پرچم پیروزی را بالا ببرند. دیگر چنین چیزی اتفاق نخواهد افتاد!
انتهای مطلب/
«آنچه در این متن آمده به معنای تأیید محتوای آن از سوی «موسسه مطالعات راهبردی شرق» نیست و تنها در راستای اطلاع رسانی و انعكاس نظرات تحليلگران و منابع مختلف منتشر شده است»