یکی از رویکردهای احتمالی آمریکا در قبال افغانستان این است که واشنگتن طالبان را به عنوان یک نیروی مسلط و رو به صعود در افغانستان بپذیرد و طالبان تبدیل به یک بازیگر قدرتمند در دولت افغانستان شود. صلح منتج شده از این رویکرد، میتواند ضمن تضمین تحقق اهداف اولیه و ثانویه آمریکا در افغانستان (یعنی کاهش تهدیدات تروریستی و نیز افغانستانی که تحت سلطه یک قدرت هژمونی یا یک دولت متخاصم نیست)، به آمریکا اجازه دهد تا خود را از بند افغانستان رها کند. در این شرایط، آمریکا تلاش خواهد کرد تا صدمات وارد شده به منافع درجه سه خود را در زمینههایی چون همه شمولی دولت یا حفاظت از حقوق بشر، حقوق زنان و اقلیتها به حداقل برساند.
در این سناریو، ایالات متحده میتواند، و باید با تمدید کوتاه مدت دوره حضور نظامی خود (برای مثال تا پایان سال 2021)، با طالبان وارد مذاکره شود. این حرکت، به طالبان نشان میدهد که هدف از این تمدید حضور، جلوگیری از گسترش بیشتر جنگ داخلی و زمینه سازی برای روی کار آمدن یک دولت قویتر و باثباتتر است؛ دولتی که مورد قبول ایالات متحده بوده و طالبان نیز نقش پررنگی در آن دارد.
مطالعات شرق/
«جو بایدن» رئیس جمهور جدید آمریکا باید هر چه سریعتر تصمیمات مهمی درباره سیاست ایالات متحده در افغانستان اتخاذ کند. همان طور که قبلا در جای دیگر هم گفتهام، انتخابهای آمریکا در این باره، بسته به آن خواهد بود که این کشور چه چارچوب تصمیم سازی را انتخاب کرده و کدام یک از اهداف سیاسی را در افغانستان در اولویت قرار خواهد داد: (الف) یک رویکرد ضدتروریستی ماکسیمالیستی (حداکثری)؛ (ب) حفظ دستاوردهای موجود؛ یا (ج) اهداف ژئواستراتژیک آمریکا در قبال چین و روسیه، مبارزه با همه گیریها و گرم شدن دمای زمین.
هرکدام از این اهداف، نتایج سیاسی بسیار متفاوتی را برای حضور نظامی آمریکا در افغانستان و همچنین جهت گیری ایالات متحده در قبال بازیگران مختلف در افغانستان (از جمله طالبان و دولت افغانستان) در پی خواهد داشت.
اولویت: تضمین حداکثری بحث مبارزه با تروریسم
دولت بایدن میتواند اهداف ضد تروریستی، بخصوص مبارزه با القاعده و داعش خراسان را در افغانستان در اولویت قرار دهد. این اولویتدهی، دو گزینه سیاسی را پیش رو خواهد داشت: سیاست تضمین حداکثری مبارزه با تروریسم یا یک سیاست ضد تروریسم قاعدهمند.
سیاست تضمین حداکثری مبارزه با تروریسم، مستلزم حضور تعداد محدودی از نیروهای ضد تروریسم آمریکا در افغانستان برای یک مدت بسیار طولانی، دست کم تا زمان تحقق صلح، خواهد بود. در این رویکرد، فرض بر این است که طالبان به رغم تعهدات خود در توافقنامه 2020 دوحه، قابل اعتماد نبوده و ممکن است مانع فعالیت القاعده و دیگر بازیگران تروریستی علیه اهداف آمریکا و متحدان او نشود. بنابراین، لازم است تا آمریکا شماری از نیروهای واکنش سریع خود را در افغانستان نگه دارد.
اما چنین رویکرد ضد تروریستی مستلزم آن است که طالبان از هدف اصلی خود، یعنی خروج سربازان خارجی از افغانستان، چشم پوشی کرده و خود را در معرض آسیبهای احتمالی وارده به این گروه از سوی نیروهای ضد تروریستی آمریکا قرار دهد. ولی پذیرش چنین چیزی از سوی طالبان بسیار بعید به نظر میرسد، به خصوص اگر ایالات متحده تضمین نکند که حاضر به پذیرش یک نقش دائمی برای طالبان در دولت افغانستان خواهد بود و یا حتی، به دنبال به حداقل رساندن این نقش باشد.
حفظ یک نیروی صرفا ضد تروریستی در افغانستان، مستلزم آن است که آمریکا تصرف مرکز ولایات به دست طالبان و کنترل اراضی بیشتر به دست این گروه را صرفا نظارهگر باشد. بعید است که طالبان اقدامات نظامی خود را متوقف کرده و با برقراری یک آتش بس دائمی و جامع موافقت کند چون قدرت چانه زنی این گروه در روند مذاکره با دولت افغانستان و همچنین در بسیاری از مذاکرات جانبی آن با صاحبان قدرت در افغانستان، تابعی مستقیم از قدرت نظامی این گروه است. این در حالی است که دولت افغانستان نیز به نوبه خود، از دست دادن اراضی تحت کنترل خود را تحمل نکرده و از آمریکا میخواهد تا علاوه بر تأمین بودجه نیروهای امنیتی این کشور، به ارائه کمک نظامی نیز بپردازد. اغلب نیروهای امنیتی افغانستان، حتی برای انجام عملیاتهای دفاعی، همچنان وابسته به نیروهای آمریکایی و ناتو هستند.
به احتمال زیاد، ایالات متحده باید چنین سیاست ضد تروریسم حداکثری را بدون موافقت طالبان به مرحله اجرا درآورد. ولی با گذشت چند ماه از تاریخ می 2021 (که در آن، ایالات متحده طبق توافقنامه دوحه، موافقت کرده است تا همه نیروهای خود را از افغانستان خارج کند) طالبان احتمالا شروع به خمپاره باران پایگاههای آمریکا کرده و اینجا است که آمریکا خود را در میانه یک جنگ جدید با طالبان خواهد دید. در چنین شرایطی، واقعیتهای میدانی بیشتر شبیه به اوضاع عراق خواهد شد (جایی که شبه نظامیان طرفدار ایران موسوم به «حشدالشعبی» به طور پیوسته پایگاههای آمریکا را زیر آتش میگیرند تا آمریکاییها را مجبور به خروج کنند) تا اوضاع سوریه (جایی که پایگاههای آمریکا در مناطق تحت کنترل متحدان کُرد بوده و روسیه هنوز تصمیم به اخراج آمریکا از سوریه نگرفته است). قبل از توافقنامه دوحه، طالبان به طور مرتب مبادرت به خمپاره باران پایگاههای آمریکا میکرد و حالا یک بازیگر مسلح در افغانستان (مثل داعش خراسان) به طور پیوسته اهداف آمریکا را هدف حملات راکتی قرار میدهد.
بنابراین، در چنین شرایطی، ایالات متحده باید مواضع نیروهای ضدتروریستی خود را حفظ کرده و در همان حال، اراضی تحت تسلط طالبان را نیز محاصره کند. اگر آمریکا بخواهد روند پیشرفت طالبان را کُند کند، باید شمار سربازان خود را به بیش از 2500 نفری برساند که دولت ترامپ در افغانستان باقی گذاشته است. اما از سرگیری اقدام نظامی علیه طالبان و ادامه حضور نظامی آمریکا در افغانستان میتواند انگیزه طالبان را برای حفظ (هر چند حداقلی) تعهدات ضدتروریستی این گروه در توافقنامه دوحه کاهش دهد. طالبان روابط پیچیده خود با القاعده (مثل ازدواجهای بین سازمانی) را قطع نکرده است. اما نگه داشتن شماری از نیروهای ضد تروریستی آمریکا در افغانستان ممکن است طالبان را حتی از تلاش برای جلوگیری از اقدامات تروریستی القاعده در افغانستان منصرف کند؛ یک هدف ضدتروریستی محدودتر اما مهمتر. همچنین به رغم اینکه طالبان در حال حاضر مشغول نبرد با داعش خراسان است اما ممکن است در آینده درصدد کاهش تنش با این گروه برآید.
اولویت: حفظ دستاوردها در افغانستان
گزینه دیگر این است که دولت بایدن، حفظ دستاوردهای دو دهه گذشته در افغانستان، مثل قانون اساسی فعلی، دموکراسی و حقوق بشر، از جمله حقوق زنان و اقلیتها را در اولویت قرار دهد. در اصل، این سیاست نیز همچنان به دنبال شکست دادن طالبان است، شکستی که اگر به تنهایی در میدان نبرد به دست نیاید، پای میز مذاکره حاصل میشود. این هدف میتواند به دو روش مختلف دنبال شود که هر دوی آنها نیز به شدت مورد توجه دولت افغانستان هستند.
اول اینکه، ایالات متحده حضور نظامی خود در افغانستان را بار دیگر تا حد چشمگیری افزایش داده و هزینههای ژئوپلتیکی، داخلی و سیاست خارجی آن را نیز متحمل شود. اما از آنجا که 150000 نیروی آمریکایی و ناتو نتوانستند یک دهه پیش، طالبانِ به نسبت ضعیفتر را شکست دهند حالا به نظر نمیرسد که تعداد کمتری از نیروهای آمریکایی و ائتلافی بتوانند طالبانِ قدرتمندتر امروز را زمین گیر کنند. این در حالی است که حاکمیت در افغانستان نیز به اندازهای بهبود پیدا نکرده که بتواند حمایت مردمی را از طالبان دور کند.
راه دوم این است که ایالات متحده تلاش کند تا یک حضور نظامی محدود اما نامشخص به لحاظ زمانی داشته و این حضور را تا زمان موافقت طالبان با توافق صلحِ مد نظر آمریکا و دولت افغانستان ادامه دهد. این یعنی حداقل تغییرات در توزیع سیاسی افغانستان و حضور اندک و ظاهری طالبان در دولت افغانستان.
رویکرد «حفظ دستاوردها» بر این امید استوار است که با کنار گذاشتن ضرب الاجل خروج نظامی آمریکا در ماه می، طالبان (به دلایلی) اهداف راهبردی خود را کنار گذاشته و لازمههای حفظ انسجام داخلی خود را نادیده گیرد. اما چنین چیزی غیرمحتمل است. سالها است که طالبان نیروهای امنیتی افغانستان را آماج حملات خود قرار داده و آنها را تضعیف کرده است. نیروهای امنیتی افغان به طور مستمر، اما آرام، در حال از دست دادن میدان جنگی و روانی هستند. بنابراین، این سیاست در بهترین حالت، روند فرسایش نیروهای امنیتی افغان و روند کسب دستاوردهای نظامی طالبان را کند خواهد کرد. این سیاست در واقع تکرار همان رویکرد «امید داشتن و دعا کردن» است که از سال 2015 تا 2017 دنبال شد؛ رویکردی که امید داشت بالاخره به نحوی چیزی در میدان نبرد تغییر کرده و طالبان ناگهان شروع به انجام اشتباهات راهبردی کند که سرانجام زمینه از هم پاشیدن آن را فراهم کند.
با اتخاذ این سیاست، طالبان ممکن است در سالهای آتی از مذاکره دوری کند. در همین حال، چنین رویکردی، مطالبات دولت افغانستان را در جریان مذاکرات افزایش خواهد داد. تا وقتی ایالات متحده بخواهد تا زمان تحقق یک توافق صلح «خوب» حضور خود را حفظ کند، دولت افغانستان هزینههای اندکی را در صورت شکست یا طولانی شدن مذاکرات متحمل شده و حتی ممکن است بوجود آمدن چنین وضعیتی (یعنی شکست یا کشدار شدن مذاکرات) را ترجیح دهد. تا زمانی که واشنگتن جلوی سقوط دولت افغانستان را بگیرد، دولت انگیزه چندانی ندارد تا به طالبان یا دیگر چهرههای قدرتمند افغان که با توطئههای محلی خود دولت را متزلزل میکنند امتیاز قابل توجهی بدهد.
حتی اگر مذاکرات شکست نخورد، باز هم ممکن است طالبان به خمپاره باران پایگاههای آمریکا روی آورده یا اینکه ایالات متحده شروع به ضربه زدن به اهداف طالبان کند تا بتواند این گروه را با مطالبات محدود شده، پای میز مذاکره برگرداند. بدین ترتیب، مثل سیاست ضد تروریستی حداکثری، ایالات متحده بار دیگر وارد یک جنگ بی پایان خواهد شد و طالبان نیز بار دیگر انگیزه خود را برای حفظ حداقلی تعهدات ضد تروریستی خود را از دست خواهد داد.
در سطح گستردهتر، استقرار نیروهای نظامی برای یک مدت نامشخص، تنشها بین آمریکا و قدرتهای منطقه (چین، روسیه و ایران) را افزایش خواهد داد؛ قدرتهایی که هیچ کدام خواهان حضور پایدار نظامی آمریکا در افغانستان نیستند (ولو اینکه از سردرگمی و گرفتاری آمریکا استقبال میکنند). آنها همچنین خواهان آن نیستند که آمریکا به راحتی از افغانستان دست شسته و این کشور را درگیر یک جنگ داخلی شدید کند. به علاوه، این قدرتها تمایل ندارند که دوباره نوعی حکومت طالبانی شبیه به مدل دهه 1990 در افغانستان تشکیل شود. آنچه آنها میخواهند، تشکیل یک دولت ائتلافی است که طالبان در دورن آن مهار شده باشد؛ و به طور هم زمان، هر یک از آنها به سبک خود با طالبان وارد مصالحه شده باشد. اگر امکان حضور بلند مدت آمریکا جدی شود، این قدرتها ممکن است سطح کمکهای خود به طالبان یا شبه نظامیان مختلف افغان را افزایش داده یا اینکه به پاکستان فشار وارد کنند تا مانع دسترسی ایالات متحده به افغانستان شود. چنین اقدامی (یعنی ممانعت پاکستان از دسترسی آمریکا به مسیرهای زمینی آن) میتواند به نیروهای آمریکایی و ناتو مستقر در افغانستان ضربه بزند. ما نمیخواهیم شرایطی به وجود آید که واشنگتن مجبور شود بقیه رابطه خود با پاکستان را به حفظ دسترسی خود به افغانستان وابسته کند؛ آن هم در حالی که پاکستان تلاش بیشتری برای کاهش خشونتهای طالبان علیه نیروهای آمریکایی و افغان انجام نمیدهد.
اولویت: الزامات ژئواستراتژیک آمریکا و پایان دادن به جنگ
سومین موضوعی که دولت بایدن میتواند آن را در اولویت قرار دهد، منافع ژئواستراتژیک ایالات متحده است: رقابت با چین در منطقه هند ـ پاسفیک، مقابله با اقدامات شرورانه روسیه در نقاط مختلف جهان و مقابله با تهدیدات فراملی چون شیوع بیماریها و گرم شدن دمای زمین و در همان حال، تلاش برای پایان دادن به جنگ داخلی 40 ساله افغانستان. در حال حاضر، سالانه دهها هزار افغان جان خود را در این جنگ از دست میدهند.
در این اولویت، این موضوع پذیرفته شده که طالبان یک نیروی مسلط و رو به صعود در افغانستان است و ایالات متحده این ظرفیت را ندارد که بتواند با یک هزینه منطقی، این روند را معکوس کند؛ حتی با یک حضور نظامی پایدار.
ایالات متحده میپذیرد که طالبان تبدیل به یک بازیگر قدرتمند در دولت افغانستان شود که این مسئله، توزیع سیاسی افغانستان را دستخوش تغییر خواهد کرد. به رغم مخالفت شدید دولت افغانستان با این موضوع، این اولویت بدین معنا است که ایالات متحده به سمت اتخاذ یک موضع بیطرفانهتر در قبال دولت افغانستان و طالبان حرکت خواهد کرد. صلح منتج شده از این رویکرد، میتواند ضمن تضمین تحقق اهداف اولیه و ثانویه آمریکا در افغانستان (یعنی کاهش تهدیدات تروریستی و نیز افغانستانی که تحت سلطه یک قدرت هژمونی یا یک دولت متخاصم نیست)، به آمریکا اجازه دهد تا خود را از بند افغانستان رها کند. در این شرایط، آمریکا تلاش خواهد کرد تا صدمات وارد شده به منافع درجه سه خود را در زمینههایی چون همه شمولی دولت یا حفاظت از حقوق بشر، حقوق زنان و اقلیتها به حداقل برساند.
در این سناریو، ایالات متحده میتواند، و باید با تمدید کوتاه مدت دوره حضور نظامی خود (برای مثال تا پایان سال 2021)، با طالبان وارد مذاکره شود. این حرکت، به طالبان نشان میدهد که هدف از این تمدید حضور، جلوگیری از گسترش بیشتر جنگ داخلی و زمینه سازی برای روی کار آمدن یک دولت قویتر و باثباتتر است؛ دولتی که مورد قبول ایالات متحده بوده و طالبان نیز نقش پررنگی در آن دارد.
جدا از بحث تمدید یا عدم تمدید این مدت، آمریکا میتواند از طریق چماقها و هویجهای اقتصادی و دیپلماتیک، به رفتارها و مطالبات طالبان در طول مذاکرات شکل دهد. آمریکا میتواند یک سری کمکهای اقتصادی و دیپلماتیک و همچنین مباحثی چون به رسمیت شناختن، مشروعیت و صدور ویزا را پیشنهاد یا رد کند و برخی تحریمها را لغو یا تحریمهای جدیدی وضع کند. آمریکا میتواند تعامل خود با طالبان و همچنین جریان کمکهای مالی به دولت ائتلافی آینده افغانستان را منوط به موضوعاتی چون رعایت اصل همه شمولی در حاکمیت و حفاظت از حقوق بشر، از جمله در زمینه اقلیتها و زنان، کند.
طالبان به دنبال مشروعیت بینالمللی است و میداند که برای جلوگیری از بروز یک معضل اقتصادی شبیه به معضل دهه 1990، نیاز به حفظ کمک مالی غرب دارد. اما طالبان هم درک بسیار کمی از نحوه اداره یک کشور در قرن 21 دارد و هم درک ناقصی از شروط کشورهای کمک کننده. بنابراین، راهبرد شکل دادن به رفتار طالبان، شامل آموزش سیستمهای نوین حکومتی به طالبان میشود. البته این راهبرد منجر به پذیرش دموکراسی و آزادیهای مدنی از سوی طالبان نخواهد شد اما میتوان انتظار بروز تغییرات چشمگیری را در نظام سیاسی افغانستان داشت. در چنین شرایطی، ایجاد تغییر در قانون اساسی رسمی افغانستان و در عین حال، تداوم اقدامات غیررسمی، نظام حکومتی افغانستان را شبیه به دولتهای مختلف موجود در خاورمیانه و آسیای مرکزی خواهد کرد، و نه مهد دموکراسی.
با اتخاذ این رویکرد، سیاست ضد تروریسم آمریکا نیز قاعدهمند خواهد شد؛ به طوری که ایالات متحده بیشتر به دنبال همکاری با طالبان برای مقابله با توطئههای القاعده و دیگر تروریستها علیه آمریکا و متحدان او خواهد بود و نه لزوما به دنبال اخراج یا تحویل همه اعضای القاعده توسط طالبان. بنابراین، این سیاست به طالبان انگیزه خواهد داد تا همچنان به تعهدات ضدتروریستی خود در توافقنامه دوحه پایبند بماند. در چنین شرایطی، ایالات متحده سیاست ضد تروریستی خود در افغانستان را با اتکا به ابزارهای دیگری، غیر از نیروهای نظامی آمریکا، اجرا خواهد کرد: عملیاتهای خارج از افغانستان، برای مثال استقرار یک نیروی ضربت ضد تروریستی در پاکستان؛ تحکیم استحکامات داخلی ایالات متحده؛ و حتی استفاده از نیروهای شبه نظامی طرفدار آمریکا (اقدامی که البته دشوار و پردردسر خواهد بود).
به هر حال، این سیاست به معنای محدود کردن قابل توجه اهداف آمریکا بوده و مستلزم آن است که واشنگتن تن به شرایط ناخوشایندی بدهد. این سیاست همچنین سبب سرخوردگی شمار زیادی از افغانهای شهرنشین خواهد شد. اما این یک سیاست واقع بینانه است که اولویتهای راهبردی و اهداف داخلی آمریکا را در اولویت قرار خواهد داد.
انتهای مطلب/
«آنچه در این متن آمده به معنای تأیید محتوای آن از سوی «موسسه مطالعات راهبردی شرق» نیست و تنها در راستای اطلاع رسانی و انعكاس نظرات تحليلگران و منابع مختلف منتشر شده است»