یک سئوال اساسی درباره افغانستان این است که اگر آمریکا باقیمانده نیروهای خود را از این کشور خارج کند، در آن صورت نیروهای امنیتی افغانستان دست برتر را خواهند داشت یا طالبان؟ برای پاسخ به این پرسش در پژوهشی نیروهای دو طرف جنگ در فضای پیشبینی شده پسا خروج با پنج شاخص اندازه، منابع، حمایت خارجی، آرایش نیروها و انسجام مورد ارزیابی قرار گرفته اند تا بتواند در نهایت یک بینش راهبردی در این زمینه ایجاد کند. نتیجه این تحقیق نشان میدهد که اگر آمریکا غیرمسئولانه از افغانستان خارج شود، طالبان از امتیازات و برتری نظامی اندکی برخوردار خواهد شد که این برتری ممکن است بر اثر عوامل مختلف، به تدریج افزایش پیدا کند.
مطالعات شرق/
یک سئوال اساسی درباره افغانستان این است که اگر آمریکا باقیمانده نیروهای خود را از این کشور خارج کند، در آن صورت نیروهای امنیت ملی به لحاظ نظامی قویتر خواهند شد یا طالبان؟ طبق ارزیابی صورت گرفته توسط «مرکز مبارزه با تروریسم» که با بررسی 5 عامل (اندازه، منابع، حمایت خارجی، آرایش نیروها و انسجام) انجام شده، مشخص شده است که در صورت خروج باقیمانده نیروهای آمریکایی از افغانستان، طالبان از امتیاز نظامی کمی برخوردار خواهد شد که این امتیاز ممکن است بعدها به طرق مختلف افزایش پیدا کند.
«مرکز مبارزه با تروریسم» در گزارش نوامبر/ دسامبر 2020 خود به قلم «ست جونز» به بررسی ایدئولوژی، اهداف، ساختار، راهبرد و تاکتیکهای طالبان افغان و همچنین رابطه این گروه با بازیگران دولتی و غیردولتی پرداخت. در نهایت، «جونز» پیامدهای وضعیت فعلی افغانستان را چنین ارزیابی کرد:
خروج نیروهای آمریکایی، بدون حاصل شدن یک توافق صلح،... ممکن است وزنه قدرت را به نفع طالبان سنگینتر کند. با ادامه حمایتهای پاکستان و روسیه و همچنین گروههای تروریستی (چون القاعده) از طالبان، این گروه در نهایت میتواند دولت کابل را سرنگون کند.
این یک نکته بسیار مهم و حیاتی برای سیاست آینده آمریکا در افغانستان بوده و نیازمند توجه ویژه است. علاوه بر این گزارش «جونز»، اخیرا گزارشهای متعدد دیگری نیز در خصوص تاریخچه فعالیت، منابع و سازگاریهای اجتماعی و خط سیر سیاسی طالبان و همچنین چشم انداز مذاکرات صلح منتشر شده است. به غیر از اینها، دولت آمریکا نیز به صورت دورهای، گزارشهایی را درباره نیروهای امنیت ملی افغان منتشر میکند. اما تاکنون جای یک گزارش خالی بوده است. مقایسه نیروهای امنیتی افغان با جنگجویان طالبان در فضای پسا خروج. در این گزارش، بنا داریم به این سئوال پاسخ دهیم اگر آمریکا باقیمانده نیروهای خود را از افغانستان خارج کند، آیا نیروهای امنیت ملی افغانستان به لحاظ نظامی قویتر خواهند شد یا طالبان؟
برای پاسخ به این پرسش، مجموعه نیروهای نظامی دو طرف، در فضای پیش بینی شده پسا خروج مورد ارزیابی قرار گرفتهاند. این گزارش با استفاده از دادههای موجود، تعامل راهبردی نیروهای «آبی» (دوست) و «قرمز» «دشمن» را مورد ارزیابی قرار داده تا بتواند در نهایت یک بینش راهبردی در این زمینه ایجاد کند. گر چه برای انجام این ارزیابی، عوامل مختلف و مهمی وجود داشتند که قابل ارزیابی بودند اما نویسنده در نهایت 5 عامل را مورد بررسی قرار داده است. اندازه، منابع (مثل پول، فناوری و غیره)، حمایت خارجی، آرایش نیروها و انسجام. علت بررسی 4 مورد اول، اهمیت آنها در کارآیی نظامی است: افراد، ابزار و وسایل و توانایی افراد در استفاده از این ابزار. عامل پنجم، یعنی انسجام، نیز علاوه بر اینکه نشان دهنده میزان اراده طرفها برای جنگ بوده و تعیین کننده فضای جنگ در افغانستان میباشد، نقش مهمی نیز در روند صلح خواهد داشت. البته لازم به ذکر است که اثرات احتمالی شیوع بیماری کووید 19 در این مقاله مورد بررسی قرار نگرفته چون علاوه بر نبود اطلاعات کافی و موثق در این باره، شواهد روشنی نیز وجود نداشت که نشان دهد در نظر گرفتن این موضوع، تغییری در نتایج این ارزیابی ایجاد خواهد کرد. این گزارش، ابتدا به بررسی هر یک از این عوامل در طرفین جنگ پرداخته، سپس این 5 عامل را مورد ارزیابی کلی قرار خواهد داد و در نهایت، پاسخ سئوال مطرح شده در بالا را به همراه برخی پیامدهای آن ذکر خواهد کرد.
اندازه
طالبان
تعیین دقیق تعداد جنگجویان طالبان کار دشواری است اما بسیاری از منابع، این رقم را حدود 60.000 نیروی اصلی (با حدود 10 تا 20 درصد کمتر یا بیشتر) ذکر کردهاند. در یکی از سیستماتیکترین مطالعاتی که (از سال 2017 بدین سو) راجع به اندازه نیروهای طالبان انجام گرفته، چنین نتیجهگیری شده است که تعداد کل نیروی انسانی طالبان بیش از 200.000 نفر است که حدود 60.000 نفر آنها جنگجویان اصلی هستند، حدود 90.000 تن شبهنظامی محلی و دهها هزار نفر نیز عناصر تسهیل کننده و حمایت کننده میباشند. این آمار بسیار بالاتر از برآوردهای رسمی ایالات متحده در سال 2014 مبنی بر حضور 20.000 جنگجوی فعال در این گروه بوده و نشان دهنده توانایی طالبان برای استخدام نیروی جدید در سالهای اخیر است. این آمار همچنین نشان میدهد که طالبان تا چه حد توانسته است در مقابل رقم بالای تلفات گروه (که تا هزاران نفر در سال تخمین زده میشود) از خود مقاومت نشان دهد. یکی از فرماندهان طالبان اخیرا در سخنانی اظهار داشته است: «جنگ برای ما عین عبادت است. بنابراین اگر برادری کشته شود، برادر دیگر پا جای پای او میگذارد تا اراده خداوند را محقق کند.»
نیروهای امنیت ملی افغان
بخش امنیتی افغانستان، در مجموع باید 352.000 نفر پرسنل مجاز داشته باشد. اما این کشور هرگز نتوانسته است همه این پستها را پر کند. تا جولای 2020، وزارت دفاع افغانستان (که شامل ارتش، نیروی هوایی و نیروهای عملیات ویژه است) 185.478 نفر پرسنل و وزارت کشور (که شامل بخشهای مختلف پلیس است) 103.224 نفر نیرو داشتند که این ارقام در مجموع، تعداد نیروهای امنیتی را به 288.702 نفر (82 درصد مجموع نیروهای مجاز) میرساند. هر چند در حال حاضر، به خاطر استفاده از سیستمهای بیومتریک جدید در بخش نیروی انسانی (به منظور مقابله با پدیده «سربازان صوری/ خیالی»)، میتوان اعتماد بیشتری نسبت به این آمار، در مقایسه با گذشته داشت ولی با این وجود این آمار هنوز هم دست بالا است. مطالعهای که سال 2014 درباره ارتش افغانستان انجام شد نشان داد که ساختار ارتش حدود 60 درصد نیروهای رزمی را به خود اختصاص داده اما در واقع، تعداد سربازانی که هر روز در محل خدمت حاضر بودند کمتر از این مقدار بود (تعدادی از سربازان همیشه بیمار بوده، در مرخصی بودند و ...). در همین حال، در یکی از گزارشهای رسمی ایالات متحده عنوان شد که حدود 90 درصد نیروها در محل خدمت حاضر هستند. با یک حساب سرانگشتی (و کم کردن حدود 8.000 پرسنل نیروی هوایی افغانستان) تعداد نیروهای رزمی آماده به خدمت در ارتش حدود 96.000 نفر تخمین زده میشود.
اما تعداد نیروهای پلیس افغانستان کمتر از این مقدار است؛ حدود 11 درصد پرسنل پلیس را نیروهای اداری و پشتیبانی تشکیل میدهد و 89 درصد پرسنل آن نیز نیروهای گشتی هستند. با فرض اینکه حدود 90 درصد پرسنل پلیس در محل خدمت حضور داشته باشند، تعداد نیروهای گشتی به حدود 83.000 نفر میرسد. در مجموع میتوان گفت که تعداد نیروهای رزمی آماده به خدمت در بخش امنیت ملی افغانستان روزانه حدود 180.000 نفر است.
منابع
طالبان
درباره مجموع درآمد سالیانه طالبان نظرات مختلفی وجود دارد. در برآوردهای رسمی سازمان ملل و دولت و همچنین در برخی گزارشهای مستقل، این رقم چیزی بین 300 میلیون تا 1.6 میلیارد دلار در سال تخمین زده شده است. طبق برآورد ایالات متحده، حدود 60 درصد از مجموع این درآمد، از محل فعالیت طالبان در زمینه تجارت مواد مخدر حاصل میشود. اما «دیوید مانسفیلد» این آمار را به چالش کشیده است. «مانسفیلد» در گزارشی تفصیلی راجع به اقتصادهای غیرقانونی و تولید مواد مخدر در افغانستان، نشان میدهد که سهم طالبان از تجارت مواد مخدر بسیار کمتر از آن چیزی است که معمولا عنوان میشود و بر همین اساس، درآمد سالانه این گروه نیز بسیار کمتر از آن چیزی است که تصور میشود.
در این میان، آنچه واضح بوده این است که طالبان سالها است بخشی از بودجه خود را از طریق تجارت مواد مخدر (برای مثال، با وضع مالیات یا دریافت حق تأمین امنیت) حاصل کرده است؛ چه از طریق تریاک و حشیش و یا به تازگی، شیشه. در سالهای اخیر، طالبان توانسته است تنوع بخشی زیادی نیز در منابع بودجهای خود ایجاد کند. یکی از مهمترین این منابع، استخراج غیرقانونی معادن (از جمله سنگهای قیمتی، تالک و مواد معدنی کمیاب) است که طبق برخی گزارشها، تقریبا به اندازه مواد مخدر برای این گروه عایدی دارد. طالبان همچنین به شکل فعالی از مناطق تحت کنترل خود مالیات دریافت کرده (برای مثال، از صنایع کشاورزی، اجتماعی، تأسیساتی و زیربنایی) و از محل قاچاق، اخاذی، گروگان گیری و کمک مالی افراد حقیقی نیز درآمدزایی میکنند.
طالبان به طور سنتی، از یک مدل درآمدزایی به نسبت متمرکز (مثل مالیاتهای رسمی) استفاده کرده و به همین شکل نیز این درآمدها را توزیع میکنند. اما در سالهای اخیر، این گروه برای حفظ حرکت ماشین جنگی خود، دست فرماندهان محلی را در تولید (برای مثال از طریق غنایم جنگی) و توزیع درآمدها بازتر کرده است. مصاحبههای اخیر انجام شده با فرماندهان و مسئولان عضوگیری طالبان نشان میدهد که این گروه به جای پرداخت دستمزد منظم به جنگجویان، عمدتا هزینههای آنان را پوشش میدهد: «ما مراقب پول توجیبی، سوخت موتور سیکلت و هزینههای سفر آنها هستیم و اگر بتوانند غنیمت جنگی به دست آورند، این غنیمت، درآمد شخصی آنها محسوب میشود.»
طالبان همچنین در سالهای اخیر، منافع زیادی را از تاراج مراکز و پستهای ایست و بازرسی آسیب پذیر نیروهای امنیت ملی افغان به دست آورده است؛ اقدامی که گنجینهای از تسلیحات عمدتا آمریکایی (مثل خودروهای زرهی، تجهیزات دید در شب، تفنگهای وسترن، لیزرهای نگارنده و دوربینهای پیشرفته) را در اختیار آنها قرار داده است. در حالی که طالبان سالها از پهپادهای غیرنظامی برای انجام برنامههای شناسایی هوایی استفاده کرده، اخیرا برای حمله به مواضع نیروهای امنیت ملی افغان شروع به مسلح کردن این پهپادها کرده است.
نیروهای امنیت ملی افغان
طی 5 سال گذشته، بودجه اختصاص داده شده به نیروهای امنیت ملی افغان سالانه حدود 5 تا 6 میلیارد دلار بوده است. حدود 75 درصد این بودجه توسط ایالات متحده و از طریق «صندوق نیروهای امنیتی افغانستان» (ASFF) تأمین شده و محل هزینه کرد آن نیز عمدتا توسط آمریکاییها مشخص شده است. حدود 1 میلیارد دلار دیگر نیز توسط شرکای بینالمللی تأمین شده و دولت افغانستان هم بین 300 تا 400 میلیون دلار پرداخت کرده است. در سال مالی 2020، کنگره آمریکا مبلغ 1.6 میلیارد دلار برای ارتش افغانستان، 1.2 میلیارد دلار برای نیروی هوایی افغانستان، 728 میلیون دلار برای نیروهای امنیتی ویژه افغانستان و 660 میلیون دلار به نیروهای پلیس اختصاص داد. کمک کنندگان بینالمللی هم بودجه نیروهای امنیت ملی افغان را یا به صورت دوجانبه یا از طریق یکی از دو کانال چند جانبه، یعنی «صندوق اعتباری ارتش ملی افغان» متعلق به ناتو و «صندوق اعتباری نظم و قانون افغانستان»، تأمین میکنند.
این منابع بودجهای، همه هزینههای نیروهای امنیت ملی افغانستان را پوشش میدهند. در واقع، منابع بینالمللی معمولا برای پوشش هزینههای مربوط به پرداخت دستمزدها، تأمین تجهیزات (مثل سلاح، خودرو، تجهیزات ارتباطی و هواپیما)، حفظ و نگهداری تجهیزات و آموزش نحوه استفاده از آنها به کار برده شدهاند. این در حالی است که منابع اختصاص داده شده از سوی دولت افغانستان عموما برای تهیه غذا و یونیفورم استفاده میشود.
به واسطه هزینههای چند ده میلیارد دلاری کشورهای خارجی، امروز نیروهای امنیت ملی افغانستان دارای یک نیروی هوایی مجهز به 174 فروند پرنده (ترکیبی از بالگردهای جنگی و غیرجنگی و هواپیماهای جنگی، شناسایی و ترابری)، شماری از بهترین نیروهای عملیات ویژه منطقه و ارتشی مجهز به توپخانههای سنگین، خمپاره انداز، هزاران دستگاه نفربر و خودروی زرهی، پهپادهای تاکتیکی و تجهیزات اطلاعاتی تکنیکی، تجهیزات ارتباطی نظامی و سلاح و مهمات غربی (که از فناوری استفاده در شب نیز برخودارند) میباشد.
حمایت خارجی
طالبان
طالبان در حال حاضر از حمایت چند بازیگر خارجی بهره میبرد. القاعده که متحد دیرینه این گروه به شمار میرود، ضمن اینکه مربیان و مستشارانی را در اختیار طالبان قرار میدهد، این گروه را مورد حمایت مالی خود نیز قرار میدهد. رابطه بین القاعده و بخش تحت رهبری حقانیها در طالبان، به شکل خاصی مستحکم است. طالبان همچنین پول، سلاح و آموزشهایی هم از ایران دریافت میکند (مطالعات شرق : این ادعا همواره از سوی ایران تکذیب شده و هیچ منبع مستقلی هم آن را تایید نکرده است). طالبان آشکارا به این حمایتها و همچنین حمایتهای نظامی روسیه اذعان کردهاند. برخی کمک کنندگان شخصی ساکن در کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس نیز جزو منابع دائمی تأمین مالی طالبان هستند.
البته، مهمترین بخش حمایتهای خارجی طالبان، از پاکستان است. «استیو کول» در کتاب خود ، به طور مفصل به توضیح ماهیت این حمایتها پرداخته است؛ حمایتهایی چون ارائه پناهگاه به رهبران ارشد طالبان، حمایتهای ارتش و سرویس اطلاعاتی پاکستان برای جذب و آموزش جنگجویان طالبان در مناطق نزدیک به مرز افغانستان ـ پاکستان، حمایت از روند اعزام این جنگجویان به افغانستان و ارائه پشتیبانی در زمینه استراحت و تجدید قوای جنگجویان طالبان (از جمله ارائه خدمات پزشکی) در داخل خاک پاکستان. علاوه بر این، پاکستان تجهیزات نظامی و همچنین مشاورههای راهبردی و عملیاتی لازم برای انجام عملیاتهای طالبان در داخل افغانستان را در اختیار این گروه قرار میدهد. هر چند پاکستان سالها تلاش کرد تا این حمایت را پنهان نگه دارد اما حجم گزارشهای مربوط به این حمایتها در حال حاضر به اندازهای است که حتی رئیس سابق سرویس اطلاعاتی پاکستان نیز اخیرا اذعان کرده که وی «به هر شکل ممکن، طالبان را مورد حمایت قرار داده است.»
نیروهای امنیت ملی افغانستان
همان طور که در بخش قبل گفته شد، بیش از 90 درصد بودجه مورد نیاز نیروهای امنیت ملی افغانستان از محل منابع بینالمللی تأمین شده و این منابع تقریبا همه نیازهای این بخش، به جز غذا و یونیفورم، را تأمین میکنند. علاوه بر اینها، نیروهای امنیت ملی حمایتهای آموزشی و مستشاری نیز از نیروهای بینالمللی دریافت میکنند. اغلب این آموزشها در افغانستان انجام میشود و البته ایالات متحده نیز در «پایگاه هوایی مودی» واقع در ایالت جورجیا، دورههای آموزشی را برای خلبانان افغان برگزار کرده است.
آرایش نیروها
طالبان
از اواسط دهه اول سال 2000، طالبان راهبرد نظامی «خارج ـ داخل» را در پیش گرفت. بدین معنی که آنها در ابتدا با استفاده از پناهگاههای واقع در پاکستان - و تا حد کمتر در ایران- (مطالعات شرق : وجود پناهگاه یا مقر یا دفتر برای طالبان در ایران نیز همواره از سوی ایران تکذیب شده و واقعیت ندارد و هیچ منبع مستقلی آن را تایید نمی کند) به تربیت نیروی انسانی و تأمین منابع مورد نیاز میپرداختند و سپس از این نفرات و منابع برای تصرف مناطق روستایی افغانستان استفاده میکردند. بعدها آنها از مناطق تحت کنترل خود برای تربیت نیروی انسانی و تولید منابع مالی (چنانچه در بالا توضیح داده شد) استفاده کردند و با استفاده از این نفرات و منابع، به تصرف مناطق همجوار پرداختند. اما طالبان به تازگی، با استفاده از مناطق روستایی تثبیت شده خود، به نمایش قدرت نظامی خود در مناطق همجوار با مرکز ولسوالیها و ولایات میپردازد، با این هدف که بتواند با تصرف و کنترل این مراکز، کنترل سیاسی و جایگاه مردمی دولت را تضعیف کند. نیروهای نظامی طالبان به دنبال آن هستند تا با ادامه این راهبرد، کابل را تحت فشار قرار داده و در نهایت کنترل آن را در دست گیرند؛ و آن زمانی است که این گروه میتواند ادعای پیروزی نظامی کرده و کنترل کشور را در دست گیرد.
طالبان برای پیشبرد این استراتژی، از تاکتیکهای مختلفی بهره گرفته و نیروهای نظامی خود را نیز (با استفاده از حمایتهای خارجی که قبلا توضیح داده شد) برای اجرای این تاکتیکها به طور منظم آموزش میدهد. این تاکتیکها عبارتند از:
- • تاکتیکهای جنگ چریکی (مثل کمین، یورش و حملات بزن در رو)؛
• تاکتیکهای جنگ متعارف (مثل حملات پرتعداد و چند جانبه)؛
• تاکتیکهای تروریستی (مثل خودروهای بمب گذاری شده)؛
• اقدامات اطلاعاتی؛
• تاکتیک ارعاب (مثل ترورهای هدفمند، آدم ربایی، شبنامهها و تهدید به مرگ)؛
• نفوذ و جنگ اطلاعاتی (مثل عملیاتهای رسانهای و اطلاعاتی، دیپلماسی سایه، از بین بردن زیرساختهای ارتباطی و مخابراتی)؛ و
• اقدامات تبهکارانه (مثل مواد مخدر، قاچاق، اخاذی و گروگانگیری).
طالبان برای اجرای این تاکتیکها، عمدتا از سلاحهای سبک مدل شوروی و بمبهای کنار جادهای استفاده کرده و البته تعداد محدودی مسلسل سنگین، خمپاره انداز سنگین، اسلحه ضد زره و اسلحه تک تیرانداز نیز در اختیار دارد. در سالهای اخیر، طالبان توانسته است با یورش بردن به تأسیسات و پستهای متعدد ایست و بازرسی نیروهای امنیت ملی افغان، به سلاحهای پیشرفتهتری (مثل خودروهای زرهی، تجهیزات دید در شب و دوربینهای لیزری) نیز دست پیدا کند. طالبان از این تجهیزات پیشرفته برای حمله به مراکز غیرقابل نفوذتر نیروهای امنیت ملی و همچنین تجهیز یگان نسبتا جدید خود موسوم به «یگان سرخ» استفاده کرده است؛ «یگان سرخ» واحدی متشکل از نیروهای پیاده نخبه است که تعداد آنها از چند صد نفر تا یک هزار نفر تخمین زده میشود و وظیفه آنها، پشتیبانی و انجام حملات تکاوری علیه برخی اهداف خاص و مهم در کشور است.
نیروهای امنیت ملی افغان
سالها، راهبرد نیروهای امنیت ملی افغان برای دفاع از کشور در برابر طالبان، عمدتا متشکل از دو بخش اصلی بوده است: استقرار پرتعداد نیروها (حلقه فولادی) در داخل و اطراف مناطق جمعیتی مهم و اصلی؛ و انجام عملیاتهای پاکسازی بزرگ (برای مثال، در حد لشکر) برای بازپس گیری مناطق تصرف شده توسط طالبان. اما اخیرا، با عنایات فرمانده نیروهای آمریکایی در افغانستان ـ و در نتیجه رشد قابل توجه این نیروها، به واسطه طرح «نقشه راه نیروهای امنیت ملی» اشرف غنی، نیروهای امنیت ملی افغانستان از این مدل فاصله گرفته و حالا بیشتر روی قدرت تخریب کننده و مختل کننده «نیروی هوایی افغانستان» و «نیروهای امنیتی ویژه افغان» (ASSF) تکیه میکنند؛ بدین ترتیب، آنها از راهبرد ضد شورش فاصله گرفته و تمرکز خود را متوجه راهبردهای مبتنی بر فشار و فرسایش نظامی کردهاند. در این نوع عملیاتها، بخشهای مختلف نیروهای امنیتی ویژه افغان، مثل کماندوهای افغان، با انجام یک سری عملیاتهای کوچک و سریع، اطلاعات لازم را برای حملات نیروی هوایی به اهداف طالبان جمع آوری میکنند.
اما به رغم قابلیتهای تکنیکی این نوع عملیاتها و ترجیح رهبران نظامی آمریکا برای استفاده از این روش در افغانستان، افغانها ترجیح میدهند تا نیروهای ارتش و پلیس همچنان با استفاده از بیش از 10.000 پست ایست و بازرسی راکد، امنیت بخشهای وسیعی از کشور را تأمین کنند. این وضعیت عمدتا نتیجه مشکلات و کمبودهای موجود در بخش نیروهای امنیت ملی افغان است، مشکلاتی نظیر رهبری ضعیف، فرسایش بالا و ناتوانی در مدیریت موثر نیروها، فساد گسترده و ضعف عملکرد در بخش حفظ و نگهداری و لجستیک. این کمبودها و مشکلات (در کنار تمایل بازیگران سیاسی افغان برای حضور ملموس نیروهای امنیتی در مناطق تحت نفوذ آنها و نقش پستهای ایست و بازرسی در اخاذی از مردم محلی) باعث شده است تا این روش تبدیل به عامه پسندترین و سادهترین روش عملیاتی برای نیروهای امنیت ملی افغانستان شود. هرچند ارتش آمریکا سالها تلاش کرده تا این وضعیت را تغییر دهد اما غالبا در این کار ناکام مانده است.
انسجام
طالبان
به گفته «جیسن کاستیلو» پژوهشگر مسائل نظامی، انسجام نظامی یک متغیر مستقل است که متشکل از 2 عامل میباشد: استقامت (توانایی نیروهای نظامی برای حفظ انسجام و ادامه نبرد، حتی در صورتی که احتمال پیروزی نظامی ضعیف باشد) و عملکرد میدان نبرد (اراده و انعطافپذیری جنگی یگانها). کاستیلو سپس این عوامل را به دو متغیر وابسته مرتبط میکند: میزان کنترل حکومت و میزان استقلال سازمانی.
طالبان ـ که کنترل بالایی بر جنگجویان خود و گروههای مختلف حاضر در مناطق تحت کنترل خود داشته و در عین حال، از طریق ساختارهای منطقهای «شورا»، «محاذ» (جبهه) و «قطعه» (یگان)، از سطح بالایی از استقلال سازمانی نیز برخوردار است. نیروی نظامی تشکیل داده است که کاستیلو به آن «ارتش آخرالزمانی» میگوید. مشخصه این نوع ارتش، انسجام بالای آن است که نمود آن در استقامت بالا (این ارتش تنها در صورتی سقوط میکند که دشمن دارای برتری نظامی ویرانگری باشد) و عملکرد قدرتمند در میدان جنگ (در این ارتش، اکثر یگانها با اراده و منعطف میجنگند) دیده میشود.
این نگرش که مبتنی بر نظریه «کاستیلو» است، در مطالعات دیگری که اخیرا با استفاده از روشهای متفاوت انجام شدهاند نیز دیده میشود. سالها، کارشناسان مسائل طالبان، نظرات مختلفی راجع به انسجام این گروه و احتمال از هم پاشیدن آن مطرح کردند. این کارشناسان برای اثبات ادعای خود، به شواهد مختلفی استناد کردند از جمله درگیری بین فرماندهان طالبان، ظهور شوراهای منطقهای رقیب، نارضایتی گسترده نیروهای عادی از رهبران طالبان و مسیر این جنگ به ظاهر بی پایان. اما مطالعات اخیر انجام شده درباره ساختار، تاریخچه (برای مثال، واکنش این گروه به خبر مرگ ملا عمر) و روند تکامل طالبان، نشان میدهند که طالبان امروز یک گروه نسبتا منسجم است. این انسجام احتمالا از 4 عامل اصلی نشأت میگیرد:
- • روابط طولی و عرضی مستحکم در درون جنبش و همچنین بین این جنبش و مناطقی که طالبان در آنجا فعالیت میکند؛
• تبیین مستحکم و مستمر مسائل مهم (مثل مذاکرات صلح) در داخل گروه و تمرکز روی اصل اطاعت و انسجام؛
• سازماندهی و برنامهریزی این گروه برای میدان نبرد و مذاکرات؛ و موفقیت ملموس آن در این حوزهها؛ و
• قدرتمند بودن گروه به لحاظ تأمین منابع.
نیروهای امنیت ملی افغان
اما در سوی دیگر، نیروهای امنیت ملی افغان کنترل ضعیفی بر مناطق تحت کنترل خود داشته و سطح استقلال سازمانی ارتش آن، محدود است. این وضعیت باعث شده تا نیروهای امنیت ملی افغانستان تبدیل به ارتشی شوند که کاستیلو آن را «ارتش بیروح» مینامد. ویژگی این نوع ارتش، کم بودن سطح انسجام آن است به طوری که استقامت آن کم بوده (ارتشی که با کم شدن احتمال پیروزی، بلافاصله سقوط میکند) و عملکرد میدانی آن نیز ضعیف است (به طوری که تنها یگانهای منتخب آن، با اراده و منعطف میجنگند). نمونههای پایین بودن استقامت نیروهای امنیت ملی را، طبق تعریف کاستیلو، هم میتوان در سطح خُرد (به شکل حملات تقریبا روزانه طالبان به پستهای ایست و بازرسی ضعیف نیروهای امنیتی) و هم در سطح کلان (به شکل سقوط تقریبا کامل سپاه 215 در سال 2015 یا شکستن سد دفاعی نیروهای امنیتی در اطراف غزنی در سال 2018) مشاهده کرد. نمونههای عملکرد ضعیف میدانی این نیروها را نیز میتوان در قالب اتکای روزافزون دولت به نیروی هوایی و نیروهای امنیتی ویژه افغان (به عنوان کارآمدترین یگانهای امنیت ملی) دید.
علاوه بر این نمونههای ساختاری که حاکی از ضعف انسجام نیروهای امنیت ملی افغانستان است، این نیروها سالها است که در سطح فردی هم از فرسایش بالا (سالانه حدود 30 درصد) رنج میبرند. این فرسایش عمدتا مربوط به نیروهای پلیس و سربازانی است که یگان خود را ترک کرده و در مهلت 30 روزه به محل خدمت خود باز نمیگردند. در سال 2020، این نوع ترک محل خدمت، علت 66 درصد فرسایش نیروی انسانی در ارتش افغان و 73 درصد فرسایش در پلیس افغان بوده است. طبق گزارش وزارت دفاع آمریکا، «فرار از خدمت به دلایل مختلفی رخ میدهد از جمله رهبری ضعیف یگان، دستمزد پایین یا عدم پرداخت به موقع دستمزدها، شرایط زندگی سخت، ندادن مرخصی و تهدید و ارعاب شورشیان.» در این میان، اصلیترین عامل ترک خدمت، رهبری ضعیف است؛ عاملی که یکی از فرماندهان سابق آمریکایی در افغانستان، آن را «بزرگترین ضعف نیروهای امنیتی افغانستان» میداند.
ارزیابی کلی
پس از بررسی جداگانه 5 عامل اندازه، منابع، حمایت خارجی، آرایش نیرو و انسجام، برای طالبان و نیروهای امنیت ملی افغانستان، حالا به بررسی کلی این عوامل در شرایط پسا خروج میپردازیم.
اندازه
با نگاهی سریع به آمار و ارقام ارائه شده درباره نفرات طالبان و نیروهای امنیت ملی افغان، مشخص میشود که تعداد نیروهای امنیتی افغانستان حدودا 4 یا 5 برابر طالبان است (325.000 نفر در مقابل 60.000 نفر). اما مقایسه دقیقتر این آمار، داستان متفاوتی را نشان میدهد. در بیشتر برآوردهای انجام شده، شمار جنگجویان خط مقدم طالبان حدود 60.000 نفر تخمین زده شده است. این در حالی است که شمار سربازان خط مقدم افغان (یعنی نیروهای رزمی آماده به خدمت در ارتش) حدود 96.000 نفر تخمین زده میشود. از سوی دیگر، شمار نیروهای شبهنظامی طالبان حدود 90.000 نفر میباشند. نیروهایی که در طرف دولت افغانستان، به لحاظ عملکردی، قابل مقایسه با این عناصر شبهنظامیگری هستند، نیروهای پلیس میباشند که تعداد آنها حدود 84.000 نفر است. مقایسه این آمار نشان میدهد نیروهای رزمی دولت که در خط مقدم نبرد حضور دارند تنها 1.5 برابر بیشتر از جنگجویان خط مقدم طالبان هستند و تعداد نیروهای محافظتی دو طرف (شبهنظامی و پلیس) نیز تقریبا با هم برابر است. ارزیابی: برتری اندک نیروهای امنیت ملی افغان.
منابع
طالبان در مقایسه با دولت افغانستان، از تجهیزات کمتر و سادهتری برخوردار بوده و فاقد نیروی هوایی، توپخانه سنگین، ناوگان خودروهای زرهی و غیره است. بنابراین، هزینههای نظامی این گروه کمتر از نیروهای امنیتی افغانستان است. با توجه به نبود اطلاعات کافی، نمیتوان مجموع هزینه نیروهای رزمی طالبان را در مقایسه با میزان درآمد آن محاسبه کرد. اما آنچه مسلم بوده این است که طالبان از منابع درآمدی متنوعی برخوردار بوده و در سالهای اخیر نیز هیچ گزارشی دال بر کمبود بودجه این گروه منتشر نشده است.
در سوی دیگر، نیروهای امنیت ملی افغان، به لحاظ قابلیتهای تکنیکی، بسیار پیشرفتهتر از طالبان هستند. اما تأمین هزینههای آنها از عهده دولت افغانستان خارج است. به همین خاطر بوده که ایالات متحده و متحدان آن تاکنون مجبور شدهاند سالیانه میلیاردها دلار برای تأمین هزینههای نیروهای امنیتی افغان پرداخت کنند ـ آنها همچنین متحد به ارائه یک سری کمکهای امنیتی تا سال 2024 شدهاند (که البته حدود این کمکها هنوز مشخص نشده است). بنابراین، نیروهای امنیت ملی افغان صرفا متکی به چند منبع درآمدی محدود بوده و بعید به نظر میرسد که دولت افغانستان بتواند به این زودیها به استقلال مالی در این زمینه دست پیدا کند. در سالهای اخیر، میزان رشد تولید ناخالص داخلی در افغانستان به طور میانگین حدود 2 تا 3 درصد بوده و این در حالی است که سالها جنگ و درگیری در این کشور، روند توسعه اغلب صنایع داخلی افغانستان را کند کرده است. بودجه دولت افغانستان برای نیروهای امنیتی این کشور (که تنها حدود 8 تا 9 درصد از مجموع هزینههای آن را پوشش میدهد) تقریبا برابر با 2 درصد تولید ناخالص داخلی افغانستان و یک چهارم مجموع درآمدهای دولت است. عددهایی که برای یک کشور در حال توسعه، ارقام بسیار بالایی محسوب میشوند. تحلیل خود ایالات متحده این است که «با توجه به ادامه روند شورش در افغانستان و رشد کند اقتصادی این کشور تحقق استقلال مالی افغانستان تا سال 2024 چندان واقع بینانه به نظر نمیرسد؛ حتی اگر سطح خشونتها تا حد قابل ملاحظهای کاهش پیدا کرده و به دنبال آن، ساختار نیروهای امنیتی افغانستان نیز کوچک شود.»
متأسفانه باید گفت که نیروهای امنیت ملی افغانستان همچنان تا مدتها متکی به دریافت حمایتهای لجستیک برای هواپیماها، خودروها و دیگر تجهیزات فنی خود هستند. برای مثال، هزینههای تعمیر و نگهداری نیروی هوایی افغانستان حدود 64 درصد بودجه آن را شامل میشود و این هزینهها به تنهایی حدود 13 درصد از مجموع کمکهای مالی ایالات متحده را به خود اختصاص دادهاند. طبق ارزیابی وزارت دفاع آمریکا، بدون اختصاص این منابع، «توانایی نیروی هوایی افغانستان برای انجام عملیاتهای هوا به زمین از بین رفته و ناوگان هوایی به تدریج از کار خواهد افتاد.» با از بین رفتن این قابلیتها، یگانهای زمینی نمیتوانند در مناطق صعب العبور دست به عملیات بزنند که همین مسئله سبب کاهش بازدهی عملیاتی آنان خواهد شد.
ارزیابی: برتری قابل توجه طالبان در زمینه تأمین بودجه، در مقایسه با نیازهای آن؛ برتری قابل توجه نیروهای امنیت ملی از نظر قابلیتهای فنی.
حمایت خارجی
همان طور که پیشتر گفته شد، طالبان برای تأمین هزینه نیروهای جنگی خود، از یک مدل بودجهای متنوع و پایدار بهره میبرد. بنابراین، این گروه به رغم اینکه از حمایت خارجی کشورهایی چون روسیه، ایران و حتی گروهی چون القاعده برخوردار است (مطالعات شرق : جالب توجه است که بر تکرار ادعای کمک ایران به طالبان اصرار دارد) اما به نظر میرسد برای ادامه عملیاتهای خود در افغانستان نیازمند هیچ یک از این حمایتها نیست. اما حمایت پاکستان از این گروه، تا به امروز، نقش اساسی در موفقیت آن داشته است. هر چند طالبان، به لحاظ تئوری، میتوانست سازمان خود را به طور کامل به مناطق تحت کنترل خود در افغانستان منتقل کند اما انجام این کار نه تنها مشکلات لجستیکی جدی برای آن به وجود میآورد (چون، برای مثال، بسیاری از برنامههای عضوگیری و پایگاههای آموزشی آن، در مناطق مرزی پاکستان مستقر هستند) بلکه این گروه را به طور پیوسته در خطر حملات نیروهای امنیتی افغان (به خصوص از طریق هوا) قرار میداد. بنابراین، رهبران طالبان برای حفظ امنیت و آرامش خود، به شدت متکی به پناهگاههای این گروه در پاکستان هستند. هر چند این وضعیت هر از گاهی آنها را در برابر فشارهای پاکستان آسیبپذیر میکند، اما این فشارها تاکنون به اندازهای نبوده که این گروه را مجبور به ترک کامل پناهگاههای خود در پاکستان و استقرار در افغانستان کند.
به طور مشابه، نیروهای امنیت ملی افغانستان نیز متکی به حمایت خارجی هستند اما به شکلی متفاوت. نیروهای امنیتی افغانستان که هزینههای آنها چند برابر نیروهای طالبان است، تقریبا به طور کامل متکی به کمکهای خارجی هستند، به خصوص برای پرداخت دستمزدها و تأمین هزینههای تأمین و حفظ و نگهداری تجهیزات فنی. اما عدم حضور مستشاران آمریکایی در افغانستان برای نظارت بر نحوه هزینه کرد این کمکها، ممکن است ادامه پرداخت این کمکها را به مخاطره اندازد. حتی اگر این کمکها در نبود سربازان میدانی آمریکا نیز ادامه پیدا کند، باز هم نقشهای مهم دیگری برای مستشاران تعریف شده که جای آن خالی آن احساس خواهد شد. برای مثال، تنها بخشی از کمکهای مالی ایالات متحده و متحدان او برای نیروهای امنیت ملی افغانستان، مستقیما (در قالب کمکهای بودجهای) به دولت افغانستان داده میشود و بقیه این مبلغ، در قالب کمکهای غیربودجهای، توسط نهادهای نظامی آمریکایی در کابل هزینه میشود. حتی تلاش پیوسته وزارت دفاع و وزارت کشور افغانستان برای هزینه همان کمک بودجهای نیز به طور متوسط حدود 60 درصد بازدهی دارد. اینجا است که مستشاران آمریکایی برای حل این مشکل نیز وارد عمل شده و تلاش میکنند تا خود، کار تهیه کالاها و ارائه خدمات مورد نیاز نیروهای امنیتی را تا سطح سپاه و مقرهای ولایتی انجام دهند، اقدامی که در صورت خروج مستشاران آمریکایی، دیگر انجام نخواهد شد.
ارزیابی: برابر؛ هر دو نیرو، وابستگی زیادی به حمایتهای خارجی دارند.
آرایش نیروها
از اواسط دهه اول سال 2000، طالبان در سطح استراتژیک، به طور پیوسته از راهبرد «خارج ـ داخل» استفاده کرده و از آن زمان به بعد، به مرور کنترل اراضی را از دست دولت خارج کرده است. این تقریبا همان راهبردی است که نیروهای مجاهدین به شکل موفقیت آمیزی در مقابل نیروهای اشغالگر شوروی انجام دادند و همان راهبردی است که طالبان در فتوحات اولیه خود در افغانستان از آن بهره برد. اما در سوی دیگر، دولت افغانستان از زمان پایان طرح افزایش نیروی آمریکا در افغانستان در سال 2014، در رویکرد راهبردی خود دچار تزلزل شده است. از سال 2015 تا 2018، نیروهای امنیتی افغانستان، راهبرد «کنترل، جنگ، اخلال» را در پیش گرفتند. فرمانده وقت نیروهای آمریکایی در افغانستان در توضیح این راهبرد گفت:
این روش بدین صورت است که نیروهای امنیت ملی افغانستان مبادرت به «کنترل» مراکز مهم جمعیتی و مناطق راهبردی میکنند تا مانع تسلط دشمن بر آنها شوند، برای تصرف برخی مناطق بلافاصله وارد «جنگ» شده و در مناطقی که جنگیدن مخاطره آمیز باشد، در صورت ظهور دشمن صرفا دست به عملیات «مختل کننده» میزنند. نیروهای امنیت ملی افغانستان برای پیش بینی و مقابله با اقدامات اصلی و حمایتی دشمن، یک طرح عملیاتی مرحله بندی شده موسوم به «شفق» طراحی کردهاند. این اولویت بندی باعث شد تا نیروها بتوانند بر مناطق پرجمعیتتر متمرکز شده و از مناطق دورافتاده و کم جمعیت خارج شوند.
شاید جای تعجب نداشته باشد که طبق آخرین گزارش رسمی ایالات متحده درباره اراضی تحت کنترل در افغانستان (اکتبر 2018)، دولت کنترل 54 درصد مناطق کشور را در دست داشت، طالبان کنترل 12 درصد مناطق و سایر مناطق نیز محل منازعه بود. در سال 2015، همین منبع گزارش داده بود که دولت افغانستان کنترل 72 درصد مناطق کشور را در دست دارد. این کاهش قابل توجه اراضی تحت کنترل دولت (از 72 درصد به 54 درصد)، هم زمان بود با اجرای راهبرد «کنترل، جنگ، اخلال» و همچنین افزایش قابل توجه تعداد نیروهای طالبان (از 20.000 به 60.000 نفر) در همان بازه زمانی.
اواخر سال 2018، فرمانده جدید نیروهای آمریکایی در افغانستان، دوباره یک راهبرد فرسایشی را در دستور کار قرار داد، به نحوی که نیروهای امنیتی ویژه افغان و نیروی هوایی افغانستان دست به عملیاتهای تهاجمی میزدند و نیروهای امنیت ملی افغان عمدتا در نقشهای حمایتی ظاهر میشدند (برای مثال، تلاش میکردند از طریق پستهای ایست و بازرسی، کنترل مناطق را حفظ کنند). این تغییر موجب افزایش تلفات طالبان در جریان حملات هوایی تهاجمیتر و حملات شدیدتر نیروهای ویژه شد و شواهدی وجود دارد مبنی بر اینکه طالبان خواهان توقف این خونریزیها شده بود. اما در مجموع، این راهبرد هم نتوانست مانع تجاوزهای پی در پی طالبان به شهرهای مهم شود. در حال حاضر، حدود 16 مرکز از مجموع 34 مرکز ولایتی افغانستان، یا در حیطه مناطق تحت کنترل طالبان هستند یا در حیطه مناطق تحت منازعه.
ارزیابی: برتری اندک طالبان.
انسجام
تطبیق تئوری انسجام نظامی «کاستیلو» با وضعیت طالبان و نیروهای امنیت ملی افغان، نشان میدهد که طالبان در مقایسه با نیروهای امنیتی افغان از انسجام بیشتری برخوردار است. تحلیل مستقل طالبان براساس تئوریهای انسجام شورش و همچنین مشاهده وضعیت نیروی انسانی نیروهای امنیت ملی نیز این نتیجه گیری نظری را تأیید میکند.
ارزیابی: برتری غالب طالبان.
خلاصه
در جدول (1)، تحلیل مقایسهای هر یک از 5 عامل ذکر شده، به صورت خلاصه، آورده شده است. همان طور که از ردیف آخر جدول مشخص است، ارزیابی کلی این عوامل نشان از برتری نسبی طالبان دارد. هر چند نیروهای امنیت ملی افغان نیروهای نسبتا بیشتری در میدان جنگ داشته و از قابلیتهای فنی بیشتری در مقایسه با طالبان برخوردارند اما آنها تقریبا به طور کامل متکی به کمکهای مالی خارجی هستند (که 75 درصد آن توسط ایالات متحده تأمین میشود) به خصوص در زمینه پرداخت حقوق و همچنین تهیه، تعمیر و نگهداری این تجهیزات فنی. این نیروها همچنین نتوانستهاند یک راهبرد موثر را در پیش گیرند و طبق نظریه «کاستیلو»، آنها یک «ارتش بیروح» هستند. در سوی دیگر، طالبان نیروی انسانی به نسبت کمتر و تجهیزات جنگی سادهتری در اختیار دارد اما نیروهای آن منسجمتر هستند. این گروه همچنین به لحاظ مالی و تجهیزاتی وضعیت پایدارتری داشته راهبرد آن در افغانستان موثر افتاده است. این امتیازات سبب موفقیت نظامی محسوس طالبان در میدان جنگ شده است، به خصوص در زمینه تسلط بر مناطق تحت کنترل دولت، از زمان پایان مأموریت آیساف در افغانستان در سال 2015.
جدول (1): ارزیابی کلی توان نظامی طالبان و نیروهای امنیت ملی افغان در غیاب نیروهای آمریکایی |
عامل |
برتری |
توضیحات |
اندازه |
برتری اندک نیروهای امنیت ملی افغان |
نیروهای امنیتی از نظر قوای رزمی اندکی به طالبان برتری دارند (1.5 برابر) اما تعداد نیروهای محافظتی آنها (میلیشیای محلی و پلیس) تقریبا با هم برابر است. |
منابع |
بودجه: برتری قابل توجه طالبان
تجهیزات فنی: برتری قابل توجه نیروهای امنیتی افغان |
نیروهای رزمی طالبان ظاهرا به لحاظ مالی وضعیت پایداری دارند اما فناوری نظامی آنها در مقایسه با نیروهای امنیتی افغان در سطح بسیار پایینتری قرار دارد. |
حمایت خارجی |
برابر |
طالبان به شدت متکی به حمایت پاکستان است. نیروهای امنیتی افغان هم به شدت متکی به کمکهای مالی بینالمللی و پشتیبانی خارجی در حوزه تأمین و نگهداری تجهیزات هستند. |
آرایش نیروها |
برتری اندک طالبان |
نیروهای امنیتی افغان از سال 2015 راهبردهای متعددی را به مرحله اجرا درآوردهاند و شاهد کاهش پیوسته اراضی تحت کنترل دولت بودهاند. اما طالبان از همان راهبردی که در جریان دو شورش موفق گذشته در افغانستان به کار برده شد استفاده کردهاند. در این بین، کنترل هوایی نیروهای امنیتی افغان و در اختیار داشتن نیروهای ویژه کارآمدتر، عوامل تعدیل کننده هستند. |
انسجام |
برتری قابل توجه طالبان |
سازمان طالبان از انسجام بیشتری برخوردار بوده و اراده جنگجویان طالبان برای نبرد، بسیار بیشتر از نیروهای امنیت ملی افغانستان است. |
ارزیابی کلی |
برتری اندک طالبان |
گرچه جنگجویان طالبان به لحاظ تعداد نیرو و برخورداری از تجهیزات نظامی پیشرفته، اندکی پایینتر از نیروهای امنیتی افغان هستند اما در عوض، منسجمتر بوده، به لحاظ مالی وضعیت پایدارتری دارند، تجهیزات پایداری داشته و از یک استراتژی آزمون پس داده استفاده میکنند که نتایج ملموسی به دنبال داشته است. |
نتیجهگیری و پیامدها
در این گزارش تلاش شده است تا به این سئوال پاسخ داده شود: اگر ایالات متحده باقیمانده نیروهای خود را از افغانستان خارج کند، در آن صورت نیروهای امنیت ملی به لحاظ نظامی قویتر خواهند شد یا طالبان؟ با ارزیابی 5 عامل (اندازه، منابع، حمایت خارجی، آرایش نیروها و انسجام) مربوط به نیروهای امنیت ملی افغانستان و طالبان، نویسنده به این نتیجه رسیده است که پاسخ این سئوال اندکی به نفع طالبان است. این نتیجه به دست آمده، پیامدهای مختلفی به دنبال خواهد داشت اما در حال حاضر در این مقاله، به دو پیشنهاد فوری برای بهبود توازن نظامی در افغانستان بسنده میکنیم.
اول اینکه، بهتر است نیروهای امنیت ملی افغانستان، توجه بیشتری به بحث جذب نیرو داشته باشند. در حالی که این نیروها مجاز به استخدام 325.000 سرباز و نیروی گشتی هستند اما هرگز به این رقم نزدیک نشدهاند و در حال حاضر، حدود 63.000 نفر کمبود نیرو دارند. به عبارت دیگر، نیروهای امنیت افغانستان تقریبا به اندازه کل نیروهای رزمی طالبان کمبود نیرو دارند. رساندن نیروهای این بخش به تعداد مجاز و مصوب، باعث برتری آن به لحاظ شمار نیروها خواهد شد. گر چه اندازه این نیروها، تعیین کننده همه چیز نیست اما در یک جنگ فرسایشی بر سر تصرف اراضی (وضعیتی که جنگ افغانستان در حال تبدیل شده به آن است)، این یک عامل مهم و حیاتی است. همچنین در صورت خروج مستشاران آمریکایی یا ادامه روند تصرف اراضی توسط طالبان، وجود تعداد نیروی بیشتر در این بخش میتواند خطر ترک خدمتهای روزافزون نیروهای امنیت ملی را کاهش دهد.
دوم اینکه، مأموریت مستشاری آمریکا در افغانستان از سال 2015، بیش از آنکه به پیروزی نیروهای امنیت ملی افغان کمک کرده باشد، با افزایش برتری تجهیزاتی آنها بر طالبان، صرفا روند شکستهای این بخش را کندتر کرده است. طبق این تحلیل، برتری تجهیزاتی نیروهای امنیتی افغان بر طالبان کاملا مشهود است. اما این مسئله به بهای از دست رفتن استقلال این بخش تمام شده است. در حال حاضر، پیچیدگیها و هزینههای این بخش بیش از آن است که از عهده دولت برآید. طی این سالها، این مشکل از طریق مستشارانی که مستقیما وظایف حمایتی و حفظ و نگهداری نیروهای امنیت ملی افغان را بر عهده داشتهاند تا حدودی برطرف شده است. اما اگر آمریکا همه این مستشاران را (طبق توافقنامه آمریکا ـ طالبان) از افغانستان خارج کند آنگاه برتری نظامی نسبی طالبان در آن مقطع زمانی ممکن است شروع به افزایش کند، دست کم به خاطر 2 عامل: (1) کاهش یا توقف اقدامات حمایتی و نگهداری که در حال حاضر توسط مستشاران انجام یا نظارت میشود ممکن است برتری تجهیزاتی نیروهای امنیتی افغان را نیز کاهش دهد؛ و (2) نقطه ضعف اصلی نیروهای امنیت ملی افغان (یعنی وابستگی آن به کمکهای خارجی) بیش از پیش مخاطره آمیز خواهد شد چون بدون حضور سربازان آمریکایی در افغانستان، توانایی ایالات متحده برای نظارت بر کمکهای امنیتی نیز محدود خواهد شد.
هر دو این عوامل، نتیجه کاهش احتمالی کمکهای امنیتی ایالات متحده هستند (وضعیتی که ممکن است به خاطر فساد ادامهدار وزارت دفاع و وزارت کشور افغانستان، وخیمتر هم شود). به علاوه، افزایش امتیازات نظامی طالبان که در نتیجه این وضعیت ایجاد میشود، ممکن است غیرخطی و از جنبههای مختلف باشد. این برتری هم ممکن است در نتیجه استفاده بیش از حد نیروهای امنیتی از تجهیزات فنی (مثل بالگردها) رخ دهد و هم به خاطر نبود «استقامت» در بین آنها. برای کاهش اثرات این افت احتمالی در آینده، ایالات متحده باید به سرعت و با تمام توان وارد عمل شده و ضمن کاهش پیچیدگی تجهیزات و سیستمهای مورد استفاده نیروهای امنیت ملی افغانستان، توان و پایداری این نیروها را نیز افزایش دهد. تحقق این هدف، مستلزم انجام اصلاحات در ساختار نیروها و همچنین آرایش نیروها است.
به عنوان نتیجه گیری باید گفت که اگر ایالات متحده بخواهد باقیمانده نیروهای خود را از افغانستان خارج کند، طالبان از امتیازات و برتری نظامی اندکی برخوردار خواهد شد که این برتری ممکن است بر اثر عوامل مختلف، به تدریج افزایش پیدا کند. گر چه سخنگوی طالبان اخیرا عنوان کرده که هدف اصلی این گروه، حل مناقشه از طریق مذاکره است و راه حل نظامی تنها به عنوان آخرین راهکار مورد استفاده قرار خواهد گرفت اما نتایج این تحقیق نشان میدهد که ایالات متحده و دولت افغانستان باید مذاکرات را در زمان حضور نیروهای آمریکایی با قوت دنبال کرده و مانع سوء استفاده طالبان از برتری نظامی این گروه در دوره پسا خروج شوند.
انتهای مطلب/
«آنچه در این متن آمده به معنای تأیید محتوای آن از سوی «موسسه مطالعات راهبردی شرق» نیست و تنها در راستای اطلاع رسانی و انعكاس نظرات تحليلگران و منابع مختلف منتشر شده است»