با توجه به این که در حال حاضر طالبان هیچ نشانهای برای تقسیم قدرت با دولت افغانستان از خود بروز نمیدهد و از سویی دیگر بحث خروج آمریکا از افغانستان متغیر اثرگذاری بر سرنوشت مذاکرات میباشد، میتوان برای مذاکرات بینالافغانی 3 سناریوی احتمالی را پیشبینی کرد. نخست این که، طرفین مذاکره همچنان روی دیدگاههای مخالف خود درباره آینده افغانستان اصرار داشته باشند؛ که این مسئله منجر به ادامه جنگ داخلی فعلی خواهد شد. دوم اینکه، یکی از طرفین با مطالبات طرف دیگر موافقت کند که در این سناریو احتمال موافقت دولت با مطالبات طالبان است. سومین سناریو، این است که طالبان و دولت افغانستان بتوانند از طریق مذاکره به یک مصالحه سیاسی برسند.
در حال حاضر، طالبان به شدت روی بحث تشکیل امارت اسلامی در افغانستان اصرار دارد؛ موضوعی که دولت، جامعه مدنی و بخش عمدهای از مردم افغانستان با آن مخالف هستند. در این بین محتملترین سناریو، گزینه سوم است.
مطالعات شرق/
مقدمه این گزارش ویژه، قبل از انتخابات ریاست جمهوری 2020 آمریکا نوشته شده است. به رغم اینکه رئیس جمهور جدید آمریکا خواهان خروج هر چه سریعتر نیروهای ایالات متحده از افغانستان است اما انتظار میرود که در دوران ریاست جمهوری «جو بایدن» روند خروج نظامی آمریکا از افغانستان، تدریجیتر و مسئولانهتر باشد. البته اصرار «دونالد ترامپ» برای خروج همه سربازان آمریکایی از افغانستان تا کریسمس 2020 چندان هم بیجهت نبود چون چنین حضور نظامی در این مرحله از جنگ، کارآیی چندانی نخواهد داشت. در حال حاضر، اقدامات خرابکارانه برخی کشورهای همسایه در روند صلح، سبب پیچیدهتر شدن اوضاع شده و تلاشهای آمریکا را برای ایجاد ثبات در افغانستان ناکام گذاشته است.
با توجه به نفوذ پاکستان بر طالبان و توانایی منحصر به فرد این کشور در شکل دادن به تحولات داخلی افغانستان، بایدن ممکن است ترجیح دهد تا به جای فشار آوردن به اسلامآباد، از روشهای انگیزشی در قبال این کشور استفاده کند تا به این ترتیب بتواند منافع راهبردی مهمتر ایالات متحده را در منطقه محقق کند. البته به رغم روابط مستحکم و دیرینه بایدن با رهبران پاکستانی (هم نظامی و هم غیرنظامی)، دولت وی احتمالا مسئله شبکههای تروریستی را که از داخل خاک پاکستان فعالیت میکنند مورد توجه قرار خواهد داد چون سیاست «عدم تحمل» تروریسم، یکی از برنامههای مهم اعلامی از سوی بایدن برای منطقه آسیای جنوبی در زمان انتخابات بود. با این حال، به رغم تصمیم ایالات متحده برای برخورد با این مسئله، هند برای تعیین راهبرد خود در قبال افغانستان همچنان با یک معمای پیچیده مواجه خواهد بود، به خصوص در شرایط کنونی که منطقه دستخوش تحولات سریع و پرمخاطره است.
مولفههای داخلی افغانستان
کاهش توجه آمریکا به افغانستان (و حتی از بین رفتن کامل این توجه در زمان خروج بخش قابل توجه، اگر نگوییم همه، نیروهای ایالات متحده از افغانستان) و وجود اختلافهای روز افزون در درون دولت افغانستان، به نظر موفقیت روند صلح را به مخاطره انداخته است. برگزاری انتخابات جنجالی ریاست جمهوری 2019 افغانستان و بنبست سیاسی بعد از آن، جرقهای برای شروع اختلافات داخلی در بین جامعه سیاسی فعلی افغانستان شد. «عبدالله عبدالله» رئیس اجرایی دولت سابق، پیروزی «اشرف غنی» را در انتخابات نپذیرفت و در نتیجه، هر دو نامزد در تاریخ 9 مارس 2020 به طور همزمان دو مراسم تحلیف جداگانه برگزار کردند.
هر چند این دو رقیب سیاسی در نهایت توافقنامهای را برای تقسیم قدرت به امضا رسانده و از می 2020 آن را اجرایی کردند اما جبهههای طرفدار آنها همچنان درباره برخی مفاد این توافقنامه با یکدیگر اختلاف نظر داشتند. دو مورد از بزرگترین موارد اختلافی عبارت بودند از: ترکیب تیم مذاکره کننده دولت که قرار بود در جریان مذاکرات بینالافغانی با طالبان وارد گفتگو شود و تشکیل کابینه جدید.
یک مورد اختلافی دیگر، انتصاب اعضای «شورای عالی مصالحه ملی» از طریق حکم ریاست جمهوری و نه از طریق رئیس این شورا (عبدالله) بود. غنی نه تنها اعضای این شورا را انتخاب کرد بلکه به طور یک جانبه، برخی عناصر طرفدار خود را نیز در پستهای کلیدی گماشت.
گرچه رهبران ارشد افغانستان، به جز چند نفر، تمایلی برای تسریع روند مذاکره با طالبان نداشتند اما در نهایت، پس از تهدید آمریکا به قطع کمکهای مالی، مجبور به انجام این کار شدند. در همین حال، درخواست طالبان از دولت برای آزادی 5000 زندانی این گروه نیز تبدیل به یک مانع دیگر شد. این در شرایطی بود که در خود دولت نیز دیدگاههای متفاوتی درباره سرنوشت این زندانیان وجود داشت، به طوری که غنی مخالف آزادی آنها بود و عبدالله به آزادی آنها اصرار داشت. همچنین در جریان مذاکرات، اختلاف نظرهایی راجع به حدود توافق تقسیم قدرت احتمالی با طالبان و نیز حدود مصالحه سیاسی قابل قبول برای دولت پیدا شد.
این اختلافها ممکن است در آینده نیز ادامه پیدا کند، به نحوی که دولت افغانستان در کوتاه مدت تلاش کند تا با کشدار کردن مذاکرات، این روند را تا زمان مشخص شدن موضع رئیس جمهور بعدی آمریکا به تعویق اندازد. با توجه به اینکه مصالحه با طالبان بیش از همه به ضرر رئیس جمهور غنی خواهد بود (چون این توافق مستلزم استعفای وی از قدرت و زمینه سازی برای تشکیل دولت موقت است) لذا وی احتمالا روی پیروزی بایدن حساب کرده است؛ پیروزی که میتواند زمان را به نفع غنی خریده و امکان تقلای بیشتر وی را در اوضاع سیاسی آشفته کابل فراهم آورد.
عناصر اثرگذار خارجی
آینده افغانستان تا حد زیادی منوط به نحوه واکنش شرکای منطقهای و بینالمللی به اوضاع سیاسی و امنیتی در حال تغییر این کشور خواهد بود. گرچه صلح بلند مدت در افغانستان به نفع همه قدرتهای درگیر در این مسئله خواهد بود اما لزوم تأمین منافع راهبردی (بعضاً متضاد) هر یک از آنها در این کشور ممکن است چشم انداز صلح را به مخاطره اندازد. علاوه بر این، تنشهای دوجانبه موجود بین بسیاری از بازیگران خارجی میتواند ضمن سرایت به افغانستان، سبب تضعیف اقدامات جمعی منطقهای شده و نتیجه صلح را تا حد چشمگیری تغییر دهد. تاکنون، همه قدرتهای خارجی یک صدا از یک روند صلح به رهبری و مالکیت خود افغانها حمایت کردهاند. با این حال، ممکن است واکنش آنها به نتایج برآمده از مذاکرات جاری دوحه متفاوت باشد.
رقابت قدرتهای بزرگ
افغانستان مدتها است که صحنه رقابت بین قدرتهای بزرگ از جمله آمریکا و روسیه است. این دو کشور معمولا درباره نوع سیاستهای اتخاذی در قبال افغانستان با یکدیگر در تقابل بودهاند و هیچ کدام هم نتوانستهاند کمک زیادی به ایجاد صلح و ثبات در افغانستان کنند. گرچه دو دهه حضور نظامی آمریکا در افغانستان نتوانسته است سبب ریشه کن شدن نیروهای شورشی اسلامگرا در این کشور شود اما در عین حال، خروج قریب الوقوع سربازان و نیروهای متحد هم نمیتواند صلح و ثبات را برای افغانستان به ارمغان آورد. این اقدام علاوه بر اینکه ممکن است سبب بروز جنگ داخلی یا تصرف کشور به دست نیروهای اسلامگرا شود، میتواند بار دیگر افغانستان را به زمین بازی قدرتهای بزرگ و رقیب بدل کند. گزارش اخیر رسانههای بینالمللی، حکایت از افزایش تنش بین روسیه و آمریکا درباره افغانستان دارد، به نحوی که گفته میشود روسیه برای کشتن سربازان آمریکایی و نیروهای متحد آن در افغانستان، به طالبان پول پرداخت کرده است؛ طبق گزارش نهادهای اطلاعاتی آمریکا، مبالغی پول از یک حساب بانکی متعلق به واحد جاسوسی ارتش روسیه، به افراد مرتبط با طالبان پرداخت شده است. رهگیریهای اطلاعاتی انجام شده نیز تأیید کننده مطالبی است که قبلا در جریان بازجویی از شبه نظامیان اسیر شده طالبان توسط سربازان آمریکایی مستقر در افغانستان به دست آمده است.
روسیه که تاکنون اقدامات دیپلماتیک مختلفی را با هدف تسهیل روند صلح در افغانستان انجام داده، برای توجیه مشارکت فعال خود در مسائل افغانستان، دغدغههای امنیتی ملی و منطقهای را مورد استناد قرار داده است. اما یکی از اهداف راهبردی مسکو در روسیه، در واقع، اعمال نفوذ دیپلماتیک و راهبردی بیشتر در خلا قدرتی است که به واسطه خروج آمریکا ایجاد خواهد شد. این رویکرد همچنین به روسیه کمک خواهد کرد تا برخلاف چهره مهاجم آمریکا، خود را به عنوان یک قدرت خیرخواه به تصویر بکشد. بنابراین، خروج ایالات متحده از افغانستان نه تنها سبب تثبیت شکست آمریکا در این کشور خواهد شد بلکه راه را برای اعمال نفوذ بیشتر روسیه در افغانستان هموار خواهد ساخت.
گرچه جدول زمانی خروج کامل سربازان آمریکایی از افغانستان، بستگی به نظر رئیس جمهور جدید ایالات متحده خواهد داشت اما اجرای این برنامه قطعی خواهد بود.
حتی اگر آمریکا بخش قابل توجهی از حضور دیپلماتیک خود در افغانستان و همچنین ارتباطات رسمی و غیررسمی به وجود آمده طی 2 دهه گذشته را حفظ کند، باز هم ممکن است نفوذ خود بر مسایل افغانستان را تا حد زیادی از دست بدهد. البته این کشور میتواند برای حفظ دستاوردهای 20 سال گذشته، از ابزارهای دیگری نیز استفاده کند: ایالات متحده نه تنها باید برای مبارزه با طالبان و سازمانهای وابسته به آن کماکان کمکهای مالی و نظامی به دولت افغانستان ارائه کند بلکه باید از پیمانهای تجاری و کمکهای توسعهای، برای سرمایه گذاری شرکا در برنامههای تقسیم قدرتی که ممکن است در آینده شکل بگیرند استفاده کند.
بعد منطقهای
ایجاد صلح و ثبات در افغانستان میتواند بیشترین منفعت را، هم به لحاظ امنیتی و هم به لحاظ افزایش ارتباطات، تجارت و توسعه منطقهای، نصیب همسایگان افغانستان، کشورهای آسیای مرکزی و ایران کند. در همین حال، با توجه به مجاورت جغرافیایی، ارتباطات فرهنگی و دینی و همچنین وابستگیهای قومی این کشورها با افغانستان، شکست روند صلح افغانستان و تصرف این کشور به دست نیروهای متخاصم اسلامگرا نیز میتواند ضربات مهلکی بر این کشورها وارد کند.
در حال حاضر، مشارکت کشورهای آسیای مرکزی در افغانستان محدود به سرمایهگذاری در بخش توسعه زیرساختها و ارائه حمایتهای دیپلماتیک از دولت است. اما بیثباتی در افغانستان یک دغدغه امنیتی جدی برای این منطقه به شمار میرود چون هرگونه ناآرامی در این کشور ممکن است به کشورهای آنها نیز سرایت کند. هر چند کشورهای آسیای مرکزی ملاحظاتی درباره دولت طالبان دارند اما عمدتا درباره سناریوهای پیش رو، بیتفاوت و حتی خوشبین هستند، شاید به این امید که میتوانند با هر کسی که در آینده در این کشور به قدرت میرسد، کنار آمده و به نوعی با یکدیگر قرار موقتبگذارند. یک نگاه در آسیای مرکزی این است که سلطه طالبان بر افغانستان ممکن است یک آسیب و مشکل نباشد چرا که این گروه آماده تعامل با این کشورها است.
مارس 2018، ازبکستان از طالبان برای شرکت در «کنفرانس تاشکند» با موضوع افغانستان دعوت کرد. سال بعد، «کاملوف» وزیر خارجه ازبکستان با «ملا برادر» رئیس دفتر سیاسی طالبان در قطر دیدار کرد که در این دیدار، ملا برادر از اقدامات سیاسی و اقتصادی ازبکها در افغانستان استقبال کرد. هر چند طالبان دعوت ازبکستان برای شرکت در نشست تاشکند 2018 را نپذیرفت اما 5 ماه بعد، هیئتی را به این کشور اعزام کرد.
برای ایران، حضور آمریکا در افغانستان به منزله یک شمشیر دو لبه است: حضوری که هم میتواند مانعی بر سر راه داعش باشد و هم تهدیدی برای ایران. از آنجا که ایران، ایالات متحده را «شیطان بزرگ» میداند، همواره خواهان خروج آمریکاییها از منطقه بوده است. با این حال، عدم حضور سربازان آمریکایی در افغانستان ممکن است تهدید فزاینده شبه نظامیان داعشی مستقر در این کشور را بیش از پیش افزایش دهد. بر همین اساس، ایران یک رویکرد دو مرحلهای را در پیش گرفته است. در مرحله اول، این کشور با ایجاد یک رابطه بده بستانی با طالبان، امنیت خود را در مناطق مرزی همجوار با ولایات و ولسوالیهای تحت کنترل طالبان حفظ کرده است؛ و در مرحله دوم (که تنها پس از خروج آمریکاییها قابل اجرا است) و در شرایطی که خطر بزرگتر رفع شده است، با طالبان مقابله میکند. در این مرحله، جنبه فرقهای رابطه ایران و طالبان احتمالا به کار خواهد آمد.
کلاف در هم پیچیده آسیای جنوبی
نحوه تعامل هند و پاکستان با افغانستان، تأثیر قابل توجهی بر آینده این کشور خواهد داشت. گرچه هر دو این کشورها منافع امنیتی و راهبردی حیاتی در افغانستان دارند اما عدم اعتماد دوجانبه و وجود تنشهای مرزی بین هند و پاکستان، همکاری آنها را با یکدیگر تقریبا غیرممکن کرده است. این در حالی است که وجود دیدگاههای به شدت متفاوت درباره نظام سیاسی آینده افغانستان نیز وضعیت را بدتر کرده است.
یکی از عوامل اصلی حضور پاکستان در افغانستان، حفظ عمق استراتژیک است؛ موضوعی که در رابطه نزدیک بین سرویس اطلاعاتی پاکستان (آی.اس.آی) و طالبان (به خصوص، شاخه نظامی این گروه موسوم به شبکه حقانی) کاملا مشهود است. شبکه حقانی یک سازمان به شدت ضد هندی است که تاکنون حملات متعددی را علیه اتباع هند در منطقه افپاک انجام داده است.
هند هم به نوبه خود، منافع راهبردی حیاتی در افغانستان داشته و برقراری صلح و ثبات پایدار در این کشور میتواند دستاوردهای خوبی برای دهلی نو داشته باشد. اما سیاست هند در قبال افغانستان غالبا براساس نیاز این کشور به ایجاد یک تعادل راهبردی بین کابل و اسلامآباد، به منظور کاهش نفوذ پاکستان بر گروههای تروریستی فعال در افغانستان، تنظیم شده است. گرچه هندیها، پاکستان را بزرگترین مانع بر سر راه صلح افغانستان میدانند اما باید این حقیقت را بپذیرند که پاکستان به شکل جدایی ناپذیری خود را وارد روند صلح افغانستان کرده است، به نحوی که حتی آمریکاییها نیز به نقش اجتناب ناپذیر پاکستان در کشاندن طالبان پای میز مذاکره اذعان دارند. بنابراین، دهلی نو در سیاست خود در قبال افغانستان و یا در جریان تماسهای خود با بازیگران مختلف افغان، باید ضمن اینکه مراقب خطرات ناشی از نفوذ همه جانبه پاکستان بر افغانستان هست، تلاش کند تا خود را به عنوان یک سهامدار موثر و فعال معرفی کند.
در حال حاضر، به رغم اینکه هند و پاکستان هر کدام به دنبال تحقق اهداف راهبردی خاص خود در افغانستان هستند اما باید توجه داشته باشند که تنشهای موجود بین این دو کشور مانع از تعامل سازنده آنها برای تحقق صلح در افغانستان خواهد شد.
سناریوهای آینده
هنوز مشخص نیست که آیا طالبان درباره تقسیم قدرت با دولت افغانستان توافق خواهد کرد یا خیر. با این وجود، بحث خروج آمریکا از افغانستان اجتناب ناپذیر خواهد بود. با توجه به این شرایط، میتوان برای مذاکرات جاری بینالافغانی در دوحه، 3 نتیجه احتمالی را پیش بینی کرد:
•اول اینکه، طرفین مذاکره همچنان روی دیدگاههای مخالف خود درباره آینده افغانستان اصرار داشته باشند؛ که این مسئله منجر به ادامه جنگ داخلی فعلی خواهد شد.
•دوم اینکه، یکی از طرفین با مطالبات طرف دیگر موافقت کند.
•و سوم اینکه، طالبان و دولت افغانستان بتوانند از طریق مذاکره به یک مصالحه سیاسی رسیده و جنگ داخلی 40 ساله در این کشور را پایان دهند.
در حال حاضر، طالبان به شدت روی بحث تشکیل امارت اسلامی در افغانستان اصرار دارد؛ موضوعی که دولت، جامعه مدنی و بخش عمدهای از مردم افغانستان با آن مخالف هستند. با توجه به اینکه هم اکنون هیچ شواهدی وجود ندارد که نشان دهد طالبان در آینده قصد مصالحه درباره این اعتقادها و دکترینهای اساسی را دارد لذا سناریوی سوم قطعا کنار گذاشته خواهد شد. حتی اگر طرفین هم به یک مصالحه واقعی برسند، باز هم جناحهایی در هر دو طرف وجود دارند که همچنان این توافق را به چالش خواهند کشید. علاوه بر این، حضور گسترده سازمانهای تروریستی خارجی مثل «داعش خراسان» چالش جدی برای حفظ دستاوردهای ضد تروریستی گذشته به شمار میرود.
طالبان در حال حاضر، هم در میدان نبرد و هم در مذاکرات، دست بالا را داشته و همچنان از خشونت به عنوان یک ابزار چانه زنی استفاده میکند. بنابراین، در صورت تحقق سناریوی دوم، بیشتر احتمال غلبه طالبان بر دولت مطرح خواهد بود. در گذشته هم طالبان توانسته بود نیروهای مخالف با خود را، هم به لحاظ نظامی و هم به لحاظ روانی، از پا درآورد. در آینده نیز دولت افغانستان، بدون برخورداری از حمایت نظامی ایالات متحده، به شدت در مقابل طالبان آسیب پذیر شده و ممکن است مجبور به تسلیم در برابر خواست این گروه شود. همچنین این خطر وجود دارد که آمریکا و ناتو در صورت خروج از افغانستان، به پشتیبانیهای منظم نظامی و کمکهای توسعهای خود در افغانستان پایان دهند؛ اقدامی که صرفا سبب افزایش حس محاصره شدگی دولت افغانستان شده و قدرت بقای آن را زیر سئوال میبرد.
محتملترین سناریو، گزینه سوم است؛ جایی که هیچ یک از طرفین نمیتوانند کنترل کاملی بر کابل داشته باشند. با توجه به اینکه شمار زیادی از فرماندهان جهادی قدرتمند، روسای قبایل، گروههای قومی و رهبران سیاسی، مخالف طالبان هستند لذا ممکن است حول محور یک هدف مشترک، که همانا شکست دادن یک دشمن مشترک است، با هم متحد شده و یک جنگ داخلی وسیع، شبیه به آنچه در اوایل دهه 1990 رخ داد، به راه اندازند. هر چند ممکن است ایالات متحده به حمایت از نیروهای ضد طالبانی نپردازد اما این احتمال وجود دارد که دیگر بازیگران منطقهای و جهانی به کمک آنها بیایند. به عبارت دیگر، تجربه دهه 1990 ممکن است بار دیگر با همان پیامدهای فاجعه بار دوباره در افغانستان تکرار شود.
راه پیشرو
در حالی که سرنوشت مذاکرات بینالافغانی در هالهای از ابهام قرار داشته و اوضاع امنیتی در این کشور نیز روز به روز وخیمتر میشود، لازم است تا سهامداران خارجی بار دیگر جهت گیری خود را با حقایق میدانی به سرعت در حال تغییر تطبیق دهند. سهامداران بینالمللی باید بدانند که نقش مهمی در به نتیجه رسیدن مذاکرات صلح و همچنین همسو بودن توافقات آتی با خواست ملت افغانستان دارند.
تاکنون نقش هند در روند صلح افغانستان که از حدود 2 سال پیش آغاز شده، در بهترین حالت، یک نقش حاشیهای بوده است. با این حال، حضور «جایشانکار» وزیر خارجه هند در مراسم افتتاحیه مذاکرات بینالافغانی، نشان دهنده تغییر تدریجی رویکرد دهلی نو در این زمینه است. در این مراسم تاریخی که 12 دسامبر 2020 در دوحه برگزار شد، جایشانکار در سخنرانی خود که به صورت ویدئو کنفرانس برگزار شد، بر موضع دیرینه هند در قبال افغانستان و حمایت این کشور از یک روند صلح افغان محور تأکید کرد. شرکت وزیر خارجه هند در این مراسم نشان میدهد که دهلی نو ممکن است در مقطعی از زمان در آینده، با طالبان وارد مذاکره مستقیم شود، اقدامی که دهلی نو تاکنون از انجام آن اجتناب کرده است. دلایل مختلفی برای برقراری یک رابطه دوستانه بین هند و طالبان وجود دارد که مهمترین آنها، سلطه حتمی طالبان بر صحنه سیاسی آینده افغانستان و لزوم حفاظت از منافع هند در این کشور است، به خصوص در شرایطی که طالبان رو به پیشرفت و پاکستان متخاصم در تلاش برای ضربه زدن به منافع هند در این کشور هستند. البته باید این نکته را مدنظر داشت که تعامل با طالبان به منظور تحقق اهداف راهبردی مهمتر هند در افغانستان، به معنای مشروعیت دادن به این گروه نیست. به عبارت دیگر، هند میتواند همان موضع دیپلماتیک قدیمی را دنبال کند، یعنی به رسمیت شناختن یک گروه بدون تأیید عملکرد آن.
به رغم وجود عقاید و دیدگاههای مختلف در هند، این کشور برای اعمال نفوذ راهبردی بر افغانستان، هرگز به هیچ نیروی بیثبات کنندهای در منطقه اجازه یکه تازی نخواهد داد. این یعنی، باز کردن یک کانال ارتباطی مستقیم با طالبان، بدون اینکه دوستان هند در فضای سیاسی فعلی افغانستان تضعیف یا کنار گذاشته شوند. برعکس، هند میتواند ضمن ادامه دادن به روند فعلی، حمایت خود را از دولت افغانستان دو برابر کرده و از طالبان فاصله گیرد. تاکنون گزارشهای متعددی دال بر عدم توانایی یا عدم تمایل طالبان برای قطع رابطه با القاعده منتشر شده است.
حضور طیف وسیعی از جنگجویان خارجی در افغانستان، چشم انداز صلح در این کشور را تیره و تار میکند. بر همین اساس، نگرانی هند درباره بیثباتی دائم افغانستان و سرایت آن به کشورهای همسایه، همچنان یک دغدغه مهم به شمار میرود. از آنجا که حضور نظامی هند در خاک افغانستان امکانپذیر نیست لذا این کشور همچنان باید به ارائه آموزش، پشتیبانی نظامی (البته محدود) و اجرای برنامههای ظرفیت سازی برای نیروهای امنیت ملی افغانستان ادامه دهد تا بتواند سهم خود را در زمینه مبارزه با گسترش تروریسم بینالملل در این کشور ایفا کند.
نکته آخر اینکه، دهلی نو باید با استفاده از ظرفیتهای منحصر به فرد خود، شرکای مهم بینالمللی را به اتخاذ یک رویکرد مشترک در قبال طالبان ترغیب کند؛ چون هند تنها قدرتی است که هم میتواند از یک سو با غرب و از سوی دیگر با ایران و روسیه تعامل داشته باشد. در واقع، وجود مولفههای منطقهای به سرعت در حال تغییر در همسایگی افغانستان، چالشها و فرصتهای جدیدتری را برای بازنگری در سیاست افغانستان پیش روی هند قرار خواهد داد؛ ضمن اینکه دهلی نو باید همچنان مراقب بی ثباتیهای منطقه نیز باشد.
در شرایطی که امارات و اسرائیل با پایان دادن یک خصومت دینی چند صد ساله، راه را برای عادی سازی رابطه جهان عرب با اسرائیل هموار کردهاند و در شرایطی که ایران از پیشنهاد اخیر چین برای شراکت راهبردی عمیقتر با این کشور استقبال کرده است، به نظر میرسد که ائتلافهای جدیدی در منطقه در حال شکل گیری است. در همین حال، خصومت عربها و ایرانیها نیز ظاهرا رو به فزونی است. هر چند این فرضیه مطرح است که تهران آماده همکاری با دهلی نو است اما همکاری هند با بلوک عربی ـ اسرائیلی منافع بیشتری از همکاری با ایران خواهد داشت. با توجه به رابطه مستحکم تاریخی هند با کشورهای عرب خلیج فارس و همچنین با توجه به تیرهتر شدن رابطه پاکستان با عربستان و امارات، عربها هم احتمالا تمایل خواهند داشت تا برای تأمین نفوذ راهبردی خود در افغانستان، به مشارکت با هند روی آورند.
ایران هم به نوبه خود، برای تعامل با طالبان و حفظ نفوذ خود در افغانستان، ممکن است بیشتر به همکاری با پاکستان تمایل داشته باشد تا همکاری با هند. این اقدام به تهران اجازه خواهد داد تا ضمن حفظ رابطه بده بستانی خود با طالبان، تا حدودی بتواند بر مانورهای سیاسی این گروه نیز اثرگذاری کند. در همین حال، عربها بخش قابل توجهی از نفوذ گذشته خود را بر طالبان، از دست دادهاند. لذا برای تحقق هر چه بیشتر اهداف راهبردی خود، ممکن است بخواهند از افغانستان علیه ایران استفاده کنند. حال باید دید که آیا هند نیز درگیر تنش بین ایران و بلوک عرب ـ اسرائیل میشود یا اینکه میتواند با اتخاذ یک رویکرد میانه، از منافع خود در افغانستان حفاظت کند.
در همین حال، روسیه نیز در حال ایجاد رابطه با طالبان و تثبیت مناسبات خود با چین و پاکستان بوده است. این حقایق ژئوپلتیکی نوظهور میتواند رابطه راهبردی دهلی نو و مسکو را محدود کند. آنچه هند و روسیه در دهه 1990 انجام دادند (انجام اقدامات هماهنگ برای مقابله با رژیم طالبان و حمایت از اتحاد شمال) حالا دیگر قابل اجرا نیست. به باور برخی تحلیلگران، رقابت بین هند و چین میتواند دهلی نو را به مسکو نزدیکتر کند چون هند و روسیه دارای یک سری منافع مشترک در منطقه هستند. اما باید توجه داشت که روسیه امروز، انگیزههای تجاری بیشتری در مقایسه با گذشته داشته و لذا ممکن است تقویت رابطه خود با چین را به تقویت رابطه با هند ترجیح دهد.
جدا از اینکه هند تصمیم به همکاری با چه کسی میگیرد، این کشور با وضعیت بغرنج و پیچیدهای در افغانستان رو به رو است. در واقع، هند برای تعامل با بازیگران منطقهای در موضوع افغانستان، باید بسیار محتاط عمل کند. گرچه ایجاد صلح پایدار در افغانستان، یک هدف مشترک برای همه بازیگران خارجی است اما هر یک از آنها در تلاش برای حفظ منافع راهبردی و اقتصادی خود در افغانستان نیز است. حال در شرایطی که روند صلح افغانستان، به منافع راهبردی و اقتصادی متعدد بازیگران مختلف گره خورده است، باید منتظر ماند و دید که آیا اصلا امکان صلح در افغانستان وجود دارد یا اینکه منافع متضاد بازیگران منطقهای صرفا زمینه ساز ادامه جنگ در این کشور خواهد شد.
انتهای مطلب/
«آنچه در این متن آمده به معنای تأیید محتوای آن از سوی «موسسه مطالعات راهبردی شرق» نیست و تنها در راستای اطلاع رسانی و انعكاس نظرات تحليلگران و منابع مختلف منتشر شده است»