https://www.realclearpublicaffairs.com/articles/2020/10/30/the_united_states_must_abandon_the_failed_afpak_approach_to_south_asia_582530.amp.html? , 17 آبان 1399 ساعت 11:10
حدود دو دهه است که ایالات متحده راهبرد شکست خوردهای موسوم به «افپاک» (AfPak) را در قبال آسیای جنوبی در پیش گرفته است؛ راهبردی که جنگ در افغانستان در اولویت قرار داده است. عبارت «افپاک» برای نخستین بار توسط «ریچارد هالبروک» نماینده ویژه باراک اوباما در امور افغانستان و پاکستان مطرح شد. این راهبرد گاهی به خاطر ناتوانیاش در اعلام پاکستان به عنوان مخرب اصلی روند صلح افغانستان و نیز ساده انگاری مولفههای قدرت در جنوب آسیا مورد انتقاد قرار گرفته است.
مطالعات شرق/
حدود دو دهه است که ایالات متحده راهبرد شکست خوردهای موسوم به «افپاک» (AfPak) را در قبال آسیای جنوبی در پیش گرفته است؛ راهبردی که جنگ در افغانستان را به بهای از دست رفتن همه منافع آمریکا در منطقه در اولویت قرار داده است. رابطه آمریکا ـ پاکستان نمونه بارزی از مشکلات و نقایص راهبرد «افپاک» بوده و در عین حال، فرصتی برای اتخاذ یک رویکرد دیپلماسی محور، به منظور اولویت بندی بهتر منافع آمریکا است. این رویکرد مستلزم آن است که واشنگتن همزمان با دست کشیدن از توجه بیش از حد و کوته بینانه خود به بحث تروریسم در افغانستان، تمرکز خود را جدا از بحث افغانستان، معطوف به رابطه ایالات متحده ـ پاکستان کرده و در عین حال، مراقب باشد که در دام رقابت برد و باخت با چین برای کسب نفوذ در منطقه نیفتد. حتی یک تغییر در نوع نگاه آمریکا به منطقه میتواند به تغییر فکر این کشور و قرار گرفتن آن در یک مسیر سازندهتر کمک کند.
عبارت «افپاک» برای اولین بار توسط «ریچارد هالبروک» نماینده ویژه رئیس جمهور اوباما در امور افغانستان و پاکستان مطرح شد. این راهبرد گاهی به خاطر ناتوانیاش در اعلام پاکستان به عنوان مخرب اصلی روند صلح افغانستان و نیز ساده انگاری مولفههای قدرت در جنوب آسیا مورد انتقاد قرار گرفته است. سال 2011، «استفان کوهن» کارشناس برجسته آمریکایی در امور پاکستان، با اشاره به این نکته که «هند یک دوست است اما یک متحد نیست. پاکستان یک متحد است اما یک دوست نیست؛ و افغانستان مسئله همه است»، از واشنگتن خواست تا یک رویکرد همه جانبهتر را در قبال افغانستان و آسیای جنوبی در پیش بگیرد. هرچند این انتقادات، انتقادات بجایی درباره رویکرد «افپاک» در قبال پاکستان و آسیای جنوبی هستند اما این نکته را چندان مد نظر قرار ندادهاند که ایالات متحده گرفتار انتخابهایی شده که به بهای آسیب رسیدن به منافع این کشور و همچنین امنیت، توسعه و ثبات منطقه تمام شده است.
افغانستان یکی از آشکارترین قربانیان رویکرد «افپاک» بوده است؛ رویکردی که براساس آن، تصور میشد میتوان طالبان را شکست داد و ثبات را به افغانستان برگرداند اما عدم همکاری پاکستان، این نتیجه را محقق نکرد. همچنین این رویکرد پیش بینی نکرده بود که راهبرد به هم ریخته و نابسامان آمریکا در سالهای اولیه جنگ در افغانستان، رقابتهای قومی و قبیلهای را افزایش خواهد داد و در همین حال، شخصیتهای بانفوذ تحت حمایت ایالات متحده و عمال آمریکایی نیز خود سبب افزایش نارضایتیهای مردم افغانستان خواهند شد؛ وضعیتی که به نفع گروه تازه احیا شده طالبان تمام شد. عملیات ضد شورش آمریکا در افغانستان باعث شد تا پیروزیهای مقطعی به دست آمده در مقابل طالبان، با یک دستاورد بزرگ اشتباه گرفته شوند و مشخص نشود که ایالات متحده مقابله با چه نوع تهدید تروریستی را در منطقه «افپاک» دنبال میکند. همانگونه که «استفان تنکل» اخیرا عنوان کرده است: «با گذشت حدود 20 سال از زمان وقوع حملات 11 سپتامبر، پنتاگون هنوز فهرست واحدی درباره همه گروههای تروریستی که با آنها مبارزه میکند در اختیار ندارد.»
در دوران ریاست جمهوری اوباما، «افپاک» همچنان راهبرد ترجیحی دولت بود اما به خاطر مخالفتهای پاکستان، کمتر به عنوان یک عبارت رسمی از آن استفاده میشد. «پرویز مشرف» که پس از یک کودتای نظامی، از سال 1999 تا 2008 بر پاکستان حکومت میکرد، این عبارت را مورد انتقاد قرار داد و عنوان کرد که مفهوم این اصطلاح آن است که پاکستان نیز یک کشور شکست خورده است. در واقع «افپاک»، سرنوشت پاکستان را که یک کشور دموکراتیک مجهز به سلاح هستهای و با بیش از 200 میلیون نفر جمعیت بود، به سرنوشت افغانستانی پیوند میزد که یک کشور از هم پاشیده با کمتر از 40 میلیون نفر جمعیت بود و دولت آن نیز فاقد مشروعیت و همچنین فاقد کنترل ارضی بر اغلب مناطق کشورش بود. مشخصه اصلی راهبرد «افپاک» این بود که با پیوند دادن سرنوشت پاکستان و افغانستان، پاکستان را به عنوان کشوری به تصویر میکشید که در آستانه تبدیل شدن به یک دولت یاغی و نافرمان بود. بر همین اساس، حتی درخواستهایی نیز برای قطع همه کمکها به پاکستان و معرفی آن به عنوان یک کشور حامی تروریسم مطرح شد.
در سال 2011، «پیتر تورمسن» نماینده ویژه آمریکا و سفیر ایالات متحده در افغانستان از سال 1989 تا 1992، با هشدار درباره اینکه گروههای تروریستی مورد حمایت پاکستان ممکن است با استفاده از بمبهای معمولی، ابتدا شهرهای آمریکا را هدف قرار دهند، تصریح کرد: «فردا ممکن است این بمبها تبدیل به بمبهای بیولوژیکی، شیمیایی و هستهای شوند.» در سال 2017، «حسین حقانی» از «موسسه هادسون» و «لیزا کورتیس» از «بنیاد هریتج» یک رویکرد متعادلتر را در قبال پاکستان پیشنهاد دادند. این رویکرد، ارائه کمک به پاکستان را منوط به همکاریهای این کشور در حوزه مبارزه با تروریسم کرده و تهدید میکرد که در صورت عدم دستیابی به پیشرفت در این زمینه، پاکستان در آینده به عنوان یک کشور حامی تروریسم معرفی میشود. اما این رویکرد نیز همچنان بر همان فرضیه قبلی استوار بود: رابطه با پاکستان باید براساس نتایج به دست آمده در افغانستان تعریف شود.
ورود چین
دیپلماتها و ژنرالهای پاکستانی غالبا در توصیف رابطه این کشور با چین، از عباراتی چون «بلندتر از کوه هیمالیا» و «شیرینتر از عسل» استفاده میکنند. این مسئله ریشه در اقدامات توسعهای چین در پاکستان در حوزه زیربنایی و همچنین نگرانی هر دو طرف درباره تحرکات کشور رو به رشد هند دارد. سال 1959، کار ساخت بزرگراه «قره قروم» در پاکستان با سرمایه چینیها آغاز شد و اوایل سال 2000 نیز پرویز مشرف، پیشنهاد داد تا چینیها برای تقویت مقر دریایی کراچی و ممانعت از حمله یا اقدامات تلافی جویانه هند در نبردهای احتمالی آینده، مبادرت به ساخت یک بندر در منطقه «گوادر» کنند. بنابراین، پروژه «بندر گوادر» یک ترفند چینی برای استثمار آسیای جنوبی از طریق «طرح کمربند و راه» نیست بلکه در اصل، یک پیشنهاد ارائه شده از سوی خود پاکستانیها است که در فضای قبل از 11 سپتامبر و در شرایطی که پکن هنوز به دیده تردید به آن مینگریست مطرح شده بود.
با این حال، اجرای پروژه بلندپروازانه «کمربند و راه» از سوی چین، با هدف اتصال آسیای مرکزی و جنوبی، نشان میدهد که پکن بهتر از واشنگتن به اهمیت بحث ارتباطات منطقهای پی برده است. بخش پاکستانی این پروژه موسوم به «کریدور اقتصادی چین ـ پاکستان» (که غالبا آن را طرح مقدماتی و آزمایشی «پروژه کمربند و جاده» میدانند)، نه طرحی برای رسیدن به یک نتیجه برد ـ باخت است و نه یک بهرهکشی غیر دوراندیشانه. تا ماه فوریه، حدود 37.5 درصد از سرمایه گذاری مستقیم خارجی در پاکستان توسط چین انجام شد که البته 23.6 میلیارد دلار آن در قالب وام در اختیار پاکستان قرار گرفت. هرچند این وامها بهرهکشانه هستند اما آنچه این رابطه را پیش میبرد، باور به این موضوع است که چین مظهر رشد اقتصادی آینده است اما مدل آمریکایی، به لحاظ سیاسی، نتایج کوتاه مدت و سودمندی ارائه نمیکند.
دلیل این امر آن است که پکن از راهبرد معیوب «افپاک» آمریکا فاصله گرفته و تلاش کرده است تا به جای نگاه امنیتی به آسیای جنوبی، بیشتر به سمت توسعه و تجارت حرکت کرده و از این طریق نفوذ خود را به نمایش بگذارد. کشورهای در حال توسعه، به دو دلیل، جذب پکن میشوند: (1) اعتقاد به اینکه همکاری با چین نتایج مطلوبی به دنبال دارد و (2) اینکه چین تنها بازیگر مهم صحنه در این عرصه است. طبق نظرسنجیها، 92 درصد پاکستانیها نگاه مثبتی به شرکتهای چینی دارند. آمریکا باید بپذیرد که توسعه اقتصادی یک بازی برد ـ باخت (که سود یک طرف لزوما به ضرر طرف دیگر تمام شود) نیست بلکه واقعیت این است که یک آسیای جنوبی مرفهتر و متصلتر، صرف نظر از اینکه سبب تقویت جایگاه پکن خواهد شد یا خیر، اهداف امنیتی واشنگتن را نیز بیشتر و بهتر تأمین خواهد کرد.
با این حال، سیاستگذاران آمریکایی همچنان روی این نظر اصرار دارند که پروژههای توسعهای چین در آسیای جنوبی، صرفا یک ظاهرسازی برای نمایش قدرت است. اما حقیقت آن است که اخبار مربوط به طرح احداث یک پایگاه در منطقه «جیونی» واقع در 60 کیلومتری گوادر توسط چین و همچنین ورود پاکستان به «شورای همکاری شانگهای» میتواند به عملیاتهای مشترک چین و پاکستان در زمینه مبارزه با تروریسم کمک کند. هند نیز همچنان نگران هزینههای نظامی چین، فروش تسلیحات چینی به پاکستان و احتمال وقوع یک جنگ بین «جبهه هند» و «جبهه چین ـ پاکستان» است اما باید این نکته را مد نظر داشته باشد که چین در جریان جنگهای هند و پاکستان در سالهای 1965، 1971 و 1991، تقریبا هیچ دخالتی نکرده است.
لذا آمریکا نیز در تعریف سیاست خود در قبال آسیای جنوبی باید از تمرکز بیش از حد روی بحث افغانستان اجتناب کرده و در مقابل، یک نگاه کاملتر و جامعتر به منطقه داشته باشد. البته باید توجه داشت که آمریکا در این رویکرد نباید به آسیای جنوبی صرفا به عنوان میدانی برای آزمودن رقابت بین قدرتهای بزرگ بنگرد. اگر آمریکا در سیاست خود در قبال آسیای جنوبی، توجه کوته بینانه خود را از روی افغانستان برداشته و این بار توجه خود را صرفا معطوف به نقش آفرینی چین در منطقه کند، این وضعیت نیز یک تراژدی واقعی را به دنبال خواهد داشت. اگر آمریکا به مصالحه سیاسی در افغانستان دست پیدا کند که بتواند دغدغههای امنیتی پاکستان را نیز در مقابل هند کاهش دهد در آن صورت، حس امنیت نسبی که چین به اسلام آباد میدهد ممکن است بتواند فضا را برای تعامل بیشتر هند و آمریکا فراهم کرده و در نتیجه، امنیت بیشتری در منطقه آسیای جنوبی ایجاد شود. در واقع، لازم است تا آمریکا رویکرد متفاوتی را در قبال آسیای جنوبی در پیش بگیرد؛ رویکردی که در آن، منطقه آسیای جنوبی چیزی فراتر از یک سنگر برای مقابله با تهدیداتِ شناخته شده باشد ـ خواه این تهدید، خطر تروریسم باشد و یا خطر رقبای تقریبا هم رده با ایالات متحده.
انتهای مطلب/
«آنچه در این متن آمده به معنای تأیید محتوای آن از سوی «موسسه ایران شرقی» نیست و تنها در راستای اطلاع رسانی و انعكاس نظرات تحليلگران و منابع مختلف منتشر شده است»