افغانستان در مرکز دغدغههای ضد تروریستی جامعه جهانی قرار دارد. در حالی که ایالات متحده خود را برای خروج نیروهای نظامی خود از افغانستان آماده میکند، اختلافنظرهایی وجود دارد که گروههای شبهنظامی و تروریستی فعال در این کشور چگونه میتوانند امنیت منطقه و فرامنطقه را به چالش بکشند. از بین سه بازیگر غیر دولتی مسلح در افغانستان، القاعده از انعطافپذیری لازم برای ادامه حیات خود در افغانستان برخوردار بوده و به دنبال خروج نیروهای آمریکایی است. این گروه اتحاد خود را با چند گروه مسلح مهم حفظ کرده است.دیگر بازیگر کلیدی یعنی طالبان، برخلاف تصویرهای به نمایش درآمده، از انسجام سیاسی برخوردار بوده و بعید است که دچار از هم گسیختگی شود. شواهدی وجود دارد که نشان میدهد رهبران طالبان افغان قادر هستند تا بدون از هم پاشیدن انسجام گروه، سیاستهای پیچیده موجود بین نخبگان و نیروهای عادی خود را در نقاط مختلف افغانستان مدیریت کنند. اغلب رهبران طالبان افغانستان تمایلی برای ورود به بحث تروریسم فراملی ندارند اما بخشهایی از این گروه حامی پروژههای جهاد جهانی مورد حمایت القاعده میباشند. بازیگر سوم یعنی داعش، در افغانستان رو به افول است. این گروه به طور پیوسته متحمل تلفات نظامی شده است؛ این گروه به لحاظ سیاسی نیز از هم گسیخته است، به نحوی که برخی جناحهای مهم آن از گروه جدا شده و به طالبان افغان پیوستهاند. با این حال، حضور مقاومانه داعش در برخی شهرهای مهم افغانستان، همچنان تهدیدی امنیتی برای غیرنظامیان به حساب میآید. شواهد معتبری وجود ندارد که نشان دهد داعش افغانستان توانایی یا تصمیمی برای انجام حملات بینالمللی داشته باشد.
مطالعات شرق/
افغانستان همچنان در مرکز دغدغههای ضد تروریستی آمریکا و جامعه جهانی قرار دارد. در حالی که ایالات متحده برای خروج نیروهای نظامی خود از افغانستان آماده میشود، سیاستگذاران همچنان در این باره اختلاف نظر دارند که گروههای تروریستی فعال در این کشور چگونه میتوانند امنیت ایالات متحده و متحدان او و همچنین کشورهای منطقه را به چالش بکشند. طرفداران طرح خروج معتقد هستند که درباره تهدیدات تروریستی در افغانستان اغراق شده اما مخالفان این طرح بر این باور هستند که این تهدید همچنان بالابوده و ممکن است پس از خروج نیروهای آمریکایی، افزایش بیشتری نیز پیدا کند. در این گزارش تلاش شده تا چالش تروریسم در افغانستان، با تمرکز روی بحث خط مشی سیاسی فعالان مسلح کلیدی در بافت این کشور ـ یعنی القاعده، طالبان افغان و داعش ـ مورد ارزیابی قرار گیرد. ترجمه این گزارش در دو بخش انجام شده که بخش دوم و نهایی آن به شرح ذیل است:
انسجام طالبان افغان و چشم انداز از هم گسیختگی آن
انسجام سیاسی طالبان افغان همچنان یک دغدغه بزرگ در حوزه مبارزه با تروریسم است. بسیاری از کارشناسان نگران ایجاد شکاف در درون طالبان افغان در جریان مذاکرات صلح این گروه با دولت افغانستان هستند، به خصوص با توجه به این موضوع که دولت آمریکا از طریق راهبرد ضد شورش خود در طول این جنگ، تلاش کرد تا شکاف بین رهبران را بیشتر کند. گروه دیگری از کارشناسان هم بر این باور هستند که اعمال نفوذ حامیان دولتی مثل پاکستان، سبب آسیب رسیدن به انسجام طالبان شده است. اعمال نفوذهای کشورهای دیگر، مثل روسیه، نیز بر این نگرانیها افزوده است.
یک دیدگاه آن است که طالبان به دو جناح تندرو و میانهرو تقسیم شده؛ جناح تندرو به دنبال تصرف حداکثری افغانستان (و حتی ادامه حمایت از القاعده) است و جناح میانهروتر، متمایل به بحث تقسیم قدرت.
طبق این دیدگاه، اگر مقامات سیاسی طالبان بخواهند تحت فشارهای بینالمللی، امتیازات معناداری را، بخصوص در جریان مذاکرات بینالافغانی، بدهند آنگاه این گروه انسجام خود را از دست داده و اجرای هر توافق صلحی، غیرممکن و توجیه ناپذیر خواهد شد. در بدترین حالت، ممکن است سناریوی پیش آمده برای گروه وابسته به القاعده در عراق، در افغانستان نیز تکرار شود؛ وضعیتی که سبب از هم گسیخته شدن القاعده و در نهایت، ظهور دولت خودخوانده داعش شد.
در حال حاضر، ارزیابیهای ارائه شده درباره بروز شکاف سیاسی در درون طالبان، اندکی اغراق شده به نظر میرسد. عملکرد طالبان در زمان انجام مذاکرات صلح با ایالات متحده، از سال 2018 نشان میدهد که این گروه در درون خود از قدرت سیاسی قابل توجهی برخوردار است. در این مدت، تصمیمگیریهای مهم همچنان بر عهده «ملا هبت الله آخوندزاده» رهبر طالبان افغان بود و وی از حمایت یک ساختار سیاسی وفادار برخوردار بود؛ ساختاری که توسط 3 معاون وی، یعنی «ملا عبدالغنی برادر»، «سراج الدین حقانی» و «ملا یعقوب» ایجاد شده بود. در جریان مذاکرات، رهبری طالبان به نظر توانست درباره موضوعات کلیدی چون زمان اعلام آتش بس، شرایط خروج نیروهای آمریکایی، ترتیب اجرای روند صلح و لحن توافقنامه ماه فوریه با دولت آمریکا، اجماع نخبگان مهم سیاسی و نظامی جنبش را به دست آورد (در حالی که هیچ نشانه آشکاری از وجود اختلافات اساسی بین اعضا درباره این موضوعات دیده نشده است).
به علاوه، رهبری طالبان طی سالهای اخیر نشان داده که از توانایی کنترل نیروهای عادی و میدانی خود در نقاط مختلف افغانستان برخوردار است. برای اثبات این ادعا، میتوان به دو رویداد مهم استناد کرد. اولی، اعلام دو آتش بس سراسری (یکی در سال 2018 و دیگری قبل از امضای توافق با آمریکا) بود که سبب کاهش قابل توجه سطح خشونتها در افغانستان شد. دومین رویداد هم پس از امضای توافق با آمریکا مشاهده شد. به دنبال امضای این توافقنامه، طالبان به تعهد خود برای توقف حملات بر ضد اهداف آمریکایی عمل کرد، به نحوی که از فوریه سال 2020 به بعد، حمله به نیروهای آمریکایی و ائتلافی عمدتا متوقف شد. مجموع این رویدادها نشان میدهد که رهبری طالبان هم قادر به کنترل سطح و هم اهداف خشونتها است.
اما دلیل این انسجام چیست؟
با حضور هر چه بیشتر طالبان در صحنه، تحلیلگران و کارشناسان بهتر میتوانند سیاستهای داخلی این جنبش را درک کنند. در حال حاضر، 3 عامل در این زمینه مهم به نظر میرسد:
- اول اینکه، طالبان افغان به نظر موفق به هدف گذاری مجدد و تقویت دوباره سازمان قدرتمند دوران قبل از جنگ خود شده است؛ سازمانی که متشکل از نهادهای دولتی طالبان، شبکههای قبایلی و اماکن مذهبی واقع در مناطق شهری و روستایی کشور بوده است. رهبری طالبان توانسته از طریق این مکانیسمهای سازمانی، روابط طولی را برای مدیریت روند ارائه خدمات عمومی، سیاسی و نظامی ایجاد کند.
دوم اینکه، از زمان آغاز شورش، رهبران طالبان همواره اهمیت حفظ انسجام گروه را به نیروهای عادی و میدانی خود گوشزد کردهاند. این گروه در پیامهای داخلی خود، به طور پیوسته، بر لزوم حفظ وحدت و فرمانبرداری از رهبران در میدان نبرد بر ضد آمریکا و دولت کابل تأکید کردهاند.
سوم اینکه، روند جاری صلح در سالهای اخیر، سبب افزایش انسجام گروه شده است. موافقت آمریکا با درخواست طالبان برای انجام مذاکرات مستقیم و همچنین خروج نیروهای خود از افغانستان، باعث شده تا کادر رهبری طالبان، هم از داخل و هم از خارج جنبش، به طور گسترده مورد ستایش قرار گیرند.
حامیان نظریه از هم گسیختگی طالبان، در واقع، مدیریت دقیق رهبری طالبان بر سیاستهای بین نخبگان و تأثیر آن بر انسجام گروه را دست کم میگیرند. از زمان رهبری «منصور اختر» یکی از راهبردهای طالبان، انتصاب معاونین قدرتمندی بوده که هر کدام از آنها به طور بالقوه، قدرت رهبری داشتهاند. این گروه همچنین با مدیریت مولفههای داخلی قدرت و همچنین ملاحظات منطقهای قدرت، توانسته روند عضویت افراد در «شورای رهبری» را (که عالیترین نهاد تصمیم سازی جنبش به حساب میآید) سازماندهی کند. رهبران طالبان برای ایجاد اجماع درباره موضوعات بحث برانگیز و چالشی، معمولا از چهرههای شاخصی که نفوذ سیاسی بیشتری داشتند استفاده کردهاند. نمونه این اقدام را میتوان در سال 2018 مشاهده کرد؛ زمانی که «ملا آخوندزاده» رهبر طالبان، «ملا برادر» را که از بنیانگذاران جنبش بود برای رهبری روند مذاکره با دولت آمریکا منصوب کرد. انتصاب اخیر «مولوی عبدالحکیم» قاضی القضات طالبان، برای رهبری روند مذاکره با دولت افغانستان نیز به نظر در راستای اجرای همین راهبرد بوده است.
علاوه بر این، در دیدگاه از هم گسیختگی طالبان، راهبردهای این گروه برای مقابله با منازعات و اختلافات نظرها چندان مورد توجه قرار نگرفته است. زمانی که رهبران ارشد طالبان با یک رهبر قدرتمند اما ناسازگار مواجه میشوند، او را به انزوا کشانده و جای خالی وی را با انتصاب یک فرد دیگر که دارای نفوذ سیاسی برابر یا بیشتر از فرد اخراج شده است پر میکنند. حتی رهبران طالبان در صورت لزوم، برای کنار زدن رقبا و نیروهای چالشی، ممکن است متوسل به زور و خشونت شده و برای انجام این کار، از نیروهای خود در سایر نقاط کشور استفاده کنند. آنها همچنین برای مقابله با مخالفان داخلی ممکن است از کمک حامیان غیردولتی یا دولتی خود (مثل پاکستان) استفاده کنند. پس از مرگ «ملا عمر» رهبر طالبان در سال 2014، به نظر میرسد که این جنبش برای مقابله با چالشهای داخلی و درگیریهای خونین، بیش از پیش به این روشها روی آورده است.
در حال حاضر، خطر از هم پاشیدگی طالبان در مجموع اندک است. اما وقوع برخی رویدادهای خاص، ممکن است این خطر را افزایش دهد. محتملترین سناریو آن است که یکی از رهبران ارشد طالبان، مثل «ملا آخوندزاده» کشته شده یا بر اثر مرگ طبیعی از دنیا برود. در چنین شرایطی، بحث بر سر جانشینی ممکن است اختلافات و درگیریهای بزرگی را بین نخبگان گروه به وجود آورد.
آینده داعش در افغانستان
سئوال اساسی دیگر در حوزه مبارزه با تروریسم، آن است که آیا آیندهای برای گروه داعش در افغانستان متصور است یا خیر. داعش خراسان پس از شروع طوفانی خود در افغانستان از سال 2014 تا 2016 و جذب هزاران نفر نیرو، به طور پیوسته رو به زوال رفته است. طی دو سال گذشته، این گروه به خاطر عملیاتهای آمریکا و نیروهای افغان در ولایات شرقی «کنر» و «ننگرهار» متحمل تلفات پیاپی شده است. این در حالی است که عملیاتهای نظامی جداگانه طالبان علیه این گروه نیز ضربات وارده به آن را دو چندان کرده است. گفته میشود که حدود 2.200 جنگجو عضو داعش خراسان هستند اما این گروه در این مدت مجموعا با مشکلات فراوانی از جمله جدا شدن رهبران و نیروهای عادی، از دست دادن اراضی و همچنین از دست دادن متحدان میدانی خود مثل «جنبش اسلامی ازبکستان» مواجه بوده است.
در ماههای اخیر، داعش خراسان متحمل تلفاتی نیز در بخش رهبری خود شده که این مسئله، بازیابی سیاسی و میدانی آن را پیچیدهتر کرده است. آوریل سال 2020، «اسلم فاروقی» رهبر ارشد داعش خراسان توسط نیروهای امنیتی افغان دستگیر شد. پس از دستگیری وی نیز، شمار دیگری از رهبران ارشد این گروه (مثل «اسدالله اورکزی» رئیس سرویس اطلاعات و «عبدالله اورکزی» قاضی القضات) توسط نیروهای آمریکایی و افغانستانی هدف حمله قرار گرفتند. همچنین در شرایطی که تهدید تروریستی داعش خراسان در سطح جهانی همواره محدود بوده، حملات پیاپی به زیرساختهای آن در ولایات «کنر» و «ننگرهار» نیز به نظر موجب تضعیف بیش از پیش قدرت سازمانی آن شده است.
به نظر میرسد که روند رو به زوال داعش خراسان مستقیما به نفع طالبان بوده است. طالبان افغان توانستهاند در ولایات «کنر» و «ننگرهار» که پیشتر محل نفوذ داعش بوده، جای پایی برای خود پیدا کنند. همچنین طی یک سال گذشته، برخی جناحهای مهم داعش خراسان از این گروه جدا شده و به طالبان پیوستهاند. علاوه بر این، گزارشهایی نیز دال بر پیوستن بخشهایی از داعش خراسان به القاعده و لشکر طیبه وجود دارد.
با این حال، حضور مقاومانه داعش خراسان در برخی شهرهای مهم افغانستان، همچنان تهدیدی برای غیرنظامیان به حساب آمده و برخی کانونهای باقی مانده این گروه، همچنان حملات بزرگی را در این مناطق انجام میدهند. برای مثال، داعش خراسان در ماه آگوست، حمله هماهنگی را به زندان مرکزی ولایت «ننگرهار» ترتیب داد. گزارشهایی وجود دارد مبنی بر اینکه بازیگران مختلف (مثل طالبان، دولت افغانستان و کشورهای منطقه از جمله هند و پاکستان) برای امتیازگیری و انجام یک سری حملات خرابکارانه، در حال استفاده ابزاری از داعش خراسان هستند.
برخی تحلیلگران درباره خیزش احتمالی دوباره داعش ابراز نگرانی میکنند. شماری از این تحلیلگران معتقد هستند که عواملی مثل تاریخچه و جذابیت مکتب سلفی در ولایات «کنر» و «ننگرهار» میتواند به طور طبیعی زمینهساز بروز این خیزش شود. آنها همچنین هشدار میدهند که اقدامات مختلف دولت افغانستان مثل سرکوب، محرومیتها و ارتشا ممکن است برخی جوانان، به خصوص جوانانی را که طرفدار ایدئولوژی سلفی هستند، به سمت داعش سوق دهد. شمار دیگری از این تحلیلگران معتقد هستند که داعش خراسان مترصد فرصت است تا درصورت به نتیجه رسیدن توافق صلح، جناحهای ناراضی و جدا شده از طالبان را جذب خود کند. گروهی از کارشناسان هم بر این باور هستند که «ابو مهاجر» رهبر جدید داعش، با استفاده از قومیت عرب خود، در تلاش است تا مناقشات موجود در داخل این گروه را حل و فصل کرده و جنگجویان و منابعی را از سازمان مرکزی داعش در عراق و سوریه به دست آورد.
دیدگاه دیگری که عمدتا از سوی نیروهای امنیتی افغان مطرح میشود این است که طالبان افغان و بخصوص شبکه حقانی ممکن است با انجام برخی حملات (که به طور طبیعی مسئولیت آن را نیز نمیپذیرند) به حمایت از داعش بپردازند. آنها همچنین معتقد هستند که داعش خراسان ممکن است برای انجام حملات خرابکارانه به منظور بر هم زدن روند صلح، حمایتهای مادی از کشورهای منطقه دریافت کند. هر چند این نظرات، مهم و قابل بحث هستند اما شواهد متقن چندانی درباره آنها وجود ندارد.
هرچند هنوز خیلی زود است که بخواهیم داعش خراسان در افغانستان را یک مهره سوخته و ناکارآمد تلقی کنیم اما در حال حاضر، هیچ دلیل محکمی وجود ندارد که نشان دهد این گروه در حال اجرای یک راهبرد متمرکز برای متوقف کردن روند اضمحلال سیاسی و سازمانی خود در افغانستان بوده و در حال بازیابی وضعیت سابق خود در شرق این کشور است.
نتیجهگیری
در این گزارش تلاش شد تا به برخی سئوالات مهم در حوزه تروریسم و مبارزه با تروریسم در افغانستان پاسخ داده شود. این گزارش، به شکل تحلیلی، جایگاه بازیگران کلیدی و وضعیت و خط مشی منطقی آنها در شرایط کنونی افغانستان را مورد بررسی قرار داد؛ شرایطی که متأثر از طرح خروج آمریکا و رشد تدریجی طالبان افغان میباشد.
گر چه این یافتهها به خودی خود یافتههای مهمی هستند اما باید آنها را در بافت سیاسی وسیعتر افغانستان نیز مدنظر قرار داد. در شرایط کنونی که روند مذاکرات بینالافغانی در جریان است، افغانستان گویا در شرایط حساسی قرار گرفته است. میتوان گفت که افغانستان یک مسیر دشوار اما واقع بینانه را در مسیر صلح در پیش گرفته است. روند جاری صلح، به خصوص از آن جهت اهمیت دارد که توانسته طرفهای اصلی جنگ افغانستان را پس از حدود 4 دهه درگیری، پای میز مذاکره کشاند. با توجه به اینکه شمار زیادی از مردم غیرنظامی افغان در جریان این جنگ آسیب دیدهاند، ضروری است تا دولت آمریکا و جامعه بینالملل به طور مستمر به حمایت از این روند پرداخته و آن را در اولویت قرار دهند. عدم موفقیت مذاکرات بینالافغانی میتوان این کشور را گرفتار یک چرخه خشونت طولانی دیگر کند.
در همین حال، چالش تروریسم نیز همچنان یک پدیده چند وجهی در این کشور بوده که ممکن است تداوم پیدا کند. بر همین اساس، لازم است تا دولت آمریکا، متحدان آن و دیگر کشورهای مهم منطقهای، چارچوبهای جدیدی را برای مدیریت این پدیده مشخص کنند. گر چه در این شرایط، پیش بینی و ترسیم دقیق چشم انداز گروههای مسلح در افغانستان همچنان چالش برانگیز است اما میتوان این نظریه منطقی را مطرح کرد که شماری از این گروهها که دارای اهداف بومی، منطقهای و بینالمللی مختلفی هستند، راهی برای باقی ماندن در این کشور پیدا خواهند کرد. این در حالی است که حضور این گروهها، به طور پیوسته خطراتی را متوجه غیرنظامیان افغان، منطقه پیرامون افغانستان و کشورهای غربی خواهد کرد.
انتظار میرود که در آینده، با کاهش حضور نظامی آمریکا در افغانستان، قدرت طالبان افغان برای شکل دادن به حقایق میدانی این کشور به طور اجتناب ناپذیری افزایش پیدا کند. این مسئله میتواند، دست کم تا زمان به نتیجه رسیدن مذاکرات بینالافغانی، فشار مضاعفی را به دولت اشرف غنی وارد کند. در میان مدت، رابطه آمریکا و طالبان احتمالا بسیار پر تبعات و پیچیده خواهد بود. در چنین شرایطی، لازم است تا تحلیلگران نیز با نگاهی به آینده، به دقت مراقب نشانههای تغییر در محاسبات سیاسی این گروه باشند. در این گزارش، اغلب کارشناسان معتقد بودند که اولویتها و ترجیحات اصلی طالبان همچنان مشابه دهه آخر جنگ خواهد بود.
نکته آخر اینکه، از منظر دولت آمریکا، تدوین یک سیاست ضد تروریسم جدید، متأثر از محدودیتهای مالی شدید و سیاستهای داخلی و بینالمللی پیچیده خواهد بود. با این وجود، لازم است تا سیاستگذاران به دقت مراقب چالشهای مهم ضد تروریسمی که در آینده از افغانستان نشأت میگیرند باشند و این نکته را مد نظر قرار دهند که این چالش ممکن است به این زودیها برطرف نشود. هر چند ماهیت حضور آمریکا در افغانستان ممکن است تغییر پیدا کند اما واقعیت سیاسی افغانستان که زمینه ساز تروریسم است احتمالا همچنان به قوت خود باقی خواهد ماند.
انتهای مطلب/
«آنچه در این متن آمده به معنای تأیید محتوای آن از سوی «موسسه ایران شرقی» نیست و تنها در راستای اطلاع رسانی و انعكاس نظرات تحليلگران و منابع مختلف منتشر شده است»