افغانستان در مرکز دغدغههای ضد تروریستی جامعه جهانی قرار دارد. در حالی که ایالات متحده خود را برای خروج نیروهای نظامی خود از افغانستان آماده میکند، اختلافنظرهایی وجود دارد که گروههای شبهنظامی و تروریستی فعال در این کشور چگونه میتوانند امنیت منطقه و فرامنطقه را به چالش بکشند. از بین سه بازیگر غیر دولتی مسلح در افغانستان، القاعده از انعطافپذیری لازم برای ادامه حیات خود در افغانستان برخوردار بوده و به دنبال خروج نیروهای آمریکایی است. این گروه اتحاد خود را با چند گروه مسلح مهم حفظ کرده است.دیگر بازیگر کلیدی یعنی طالبان، برخلاف تصویرهای به نمایش درآمده، از انسجام سیاسی برخوردار بوده و بعید است که دچار از هم گسیختگی شود. شواهدی وجود دارد که نشان میدهد رهبران طالبان افغان قادر هستند تا بدون از هم پاشیدن انسجام گروه، سیاستهای پیچیده موجود بین نخبگان و نیروهای عادی خود را در نقاط مختلف افغانستان مدیریت کنند. اغلب رهبران طالبان افغانستان تمایلی برای ورود به بحث تروریسم فراملی ندارند اما بخشهایی از این گروه حامی پروژههای جهاد جهانی مورد حمایت القاعده میباشند. بازیگر سوم یعنی داعش، در افغانستان رو به افول است. این گروه به طور پیوسته متحمل تلفات نظامی شده است؛ این گروه به لحاظ سیاسی نیز از هم گسیخته است، به نحوی که برخی جناحهای مهم آن از گروه جدا شده و به طالبان افغان پیوستهاند. با این حال، حضور مقاومانه داعش در برخی شهرهای مهم افغانستان، همچنان تهدیدی امنیتی برای غیرنظامیان به حساب میآید. شواهد معتبری وجود ندارد که نشان دهد داعش افغانستان توانایی یا تصمیمی برای انجام حملات بینالمللی داشته باشد.
مطالعات شرق/
چکیده
افغانستان همچنان در مرکز دغدغههای ضد تروریستی آمریکا و جامعه جهانی قرار دارد. در حالی که ایالات متحده خود را برای خروج نیروهای نظامی خود از افغانستان آماده میکند، سیاستگذاران همچنان در این باره اختلاف نظر دارند که گروههای تروریستی فعال در این کشور چگونه میتوانند امنیت ایالات متحده و متحدان او و همچنین کشورهای منطقه را به چالش بکشند. طرفداران طرح خروج معتقد هستند که درباره تهدیدات تروریستی در افغانستان اغراق شده است اما مخالفان این طرح بر این باور هستند که این تهدید همچنان بالا است و ممکن است پس از خروج نیروهای آمریکایی، افزایش بیشتری نیز پیدا کند. در این گزارش تلاش شده است تا چالش تروریسم در افغانستان، با تمرکز روی بحث خط مشی سیاسی فعالان مسلح کلیدی در بافت این کشور ـ یعنی القاعده، طالبان افغان و داعش ـ مورد ارزیابی قرار گیرد.
در جریان این تحلیل، 3 مجموعه یافت شده مهم به نظر میرسند. اول اینکه، القاعده همچنان از انعطاف پذیری لازم برای ادامه حیات خود در افغانستان برخوردار بوده و به دنبال خروج نیروهای آمریکایی است. دولت آمریکا معتقد است که «ایمن الظواهری» رهبر القاعده، در افغانستان مستقر است. به نظر میرسد که این گروه پس از پشت سر گذاشتن چند سال چالش برانگیز، حالا انسجام سیاسی خود را بهبود بخشیده و سرمایههای سازمانی آن به طور پیوسته رو به افزایش است. البته هنوز مشخص نیست که توانایی تروریسم بینالملل این گروه از داخل افغانستان چگونه بوده و اینکه آیا این توانایی، محدود شده یا اینکه صرفا پنهان شده است. القاعده همچنان اتحاد خود را با چند گروه مسلح مهم، از جمله طالبان افغان و طالبان پاکستان، حفظ کرده است.
دوم اینکه، برخلاف تصویرهای به نمایش درآمده از طالبان افغان، این گروه به نظر از انسجام سیاسی خوبی برخوردار بوده و بعید است که در آینده نزدیک دچار از هم گسیختگی شود. شواهد مهمی وجود دارد که نشان میدهد رهبران طالبان افغان قادر هستند تا بدون از هم پاشیدن انسجام گروه، سیاستهای پیچیده موجود بین نخبگان و نیروهای عادی خود را در نقاط مختلف افغانستان مدیریت کنند. هر چند به نظر میرسد که اغلب رهبران طالبان افغان تمایلی برای ورود به بحث تروریسم فراملی ندارند اما بخشهایی از این گروه حامی پروژههای جهاد جهانی مورد حمایت القاعده میباشند. در آینده نیز بعید به نظر میرسد که طالبان افغان اقدام شدیدی علیه القاعده انجام دهد؛ گر چه برخی شواهد حکایت از آن دارند که این گروه به دنبال تنظیم و تعدیل رفتار گروههای مسلح با جنگجویان خارجی مثل القاعده خواهد بود.
سوم اینکه، گروه داعش در افغانستان رو به افول است. این گروه به طور پیوسته متحمل تلفات نظامی شده است؛ در ماههای اخیر، رهبری ارشد آن به شکل موفقی هدف حمله قرار گرفته است. این گروه به لحاظ سیاسی نیز از هم گسیخته است، به نحوی که برخی جناحهای مهم آن از گروه جدا شده و به طالبان افغان پیوستهاند. با این حال، حضور مقاومانه آن در برخی شهرهای مهم افغانستان، همچنان تهدیدی امنیتی برای غیرنظامیان به حساب میآید. در همین حال، شواهد معتبری وجود ندارد که نشان دهد داعش افغانستان توانایی یا تصمیمی برای انجام حملات بینالمللی، به خصوص علیه غرب، داشته باشد.
مقدمه
افغانستان همچنان در کانون دغدغههای ضد تروریستی آمریکا و جامعه بینالمللی قرار دارد. در شرایطی که دولت ایالات متحده قصد خارج کردن نیروهای خود از افغانستان را داشته و مذاکره بر سر تقسیم قدرت بین طالبان و دولت افغانستان در جریان است، نظرات متفاوتی درباره ماهیت و چشم انداز تهدیدات تروریستی افغانستان ارائه میشود. طرفداران طرح خروج معتقد هستند که درباره تهدیدات تروریستی در افغانستان اغراق شده است اما مخالفان این طرح بر این باور هستند که افغانستان هنوز یک تهدید بزرگ در این زمینه محسوب شده و ممکن است پس از خروج نیروهای آمریکایی نیز این خطر افزایش بیشتری پیدا کند.
در این میان، بیشترین مجادله بین این دو جبهه، بر سر القاعده است. گروهی که مسئول حملات 11 سپتامبر در ایالات متحده است. برخی مقامات، مثل «مایک پمپئو» وزیر خارجه آمریکا، معتقد هستند که حملات آمریکاییها موجب تضعیف القاعده شده است، تا جایی که این گروه دیگر تهدیدی جدی به حساب نمیآید. اما دیگر تحلیلگران، نظرات متفاوتی راجع به رابطه طالبان افغان و القاعده دارند. علاوه بر این، نگرانیهای زیادی نیز درباره وضعیت سیاسی داخلی طالبان وجود دارد. برخی هم نگران خط سیر داعش در افغانستان و پیامدهای امنیتی ناشی از آن در منطقه هستند.
در این گزارش قصد داریم به پرسشهای مربوط به سیاست خروج آمریکا از افغانستان و همچنین خط سیر سیاسی بازیگران کلیدی در بحث سیاستهای تروریستی و ضد تروریستی افغانستان پاسخ دهیم. این گزارش با استناد به دیدگاههای آکادمیک و رسانهای موجود درباره نبرد داخلی افغانستان، این موضوعات را مورد بررسی قرار داده است: خط سیر سیاسی القاعده در افغانستان، ماهیت رابطه بین القاعده و طالبان افغان، چشم انداز از هم گسیختگی طالبان افغان و آینده داعش. براساس این ارزیابیها، 3 مجموعه داده به دست آمده است.
اول اینکه، القاعده همچنان مقاوم بوده و خواستار خروج آمریکاییها از افغانستان است. به نظر میرسد که رهبران کلیدی سازمان مرکزی القاعده و بسیاری از رهبران شاخه آسیای جنوبی آن، در افغانستان مستقر هستند. برای مثال، شواهد محکمی دال بر حضور «ایمن الظواهری» رهبر القاعده در این کشور وجود دارد. به نظر میرسد که القاعده پس از چند سال مواجه با چالشهای سیاسی، حالا دوباره جان گرفته و انسجام سیاسی خود را به دست آورده است. در 3 سال گذشته، هیچ شواهدی دال بر از هم گسیختگی سازمان مرکزی القاعده یا شاخه آن در آسیای جنوبی وجود نداشته است. در حال حاضر، القاعده قادر است تا سرمایههای سازمانی قابل توجهی را در برخی نقاط مهم افغانستان سازماندهی کند. القاعده همچنین از حمایت گروههای متحد مهمی چون طالبان افغان، طالبان پاکستان و برخی گروههای مسلح آسیای مرکزی برخوردار است.
دوم اینکه، به رغم سالها تلاش آمریکاییها برای ایجاد شکاف در درون طالبان افغان، این گروه به نظر انسجام سیاسی خود را حفظ کرده است. برخلاف تصاویر ترسیم شده، رفتارهای این گروه حکایت از وجود یک انسجام پایدار بین نخبگان آن و همچنین تسلط قوی بر نیروهای عادی و میدانی در نقاط مختلف افغانستان دارد. گر چه بخش اعظمی از کادر رهبری طالبان افغان به نظر تمایلی برای فعالیت در عرصه تروریسم فراملی ندارند اما برخی بخشهای آن، طرفدار پروژههای سیاسی برخی جهادیون بین المللی هستند. بعید به نظر میرسد که طالبان افغان بخواهد در آینده اقدام جدی و سختی علیه برخی جنگجویان خارجی و گروههای اسلامگرایی (مثل القاعده) که آمریکا نگران فعالیت آنها است انجام دهد. شاید یکی از دلایل آن، این است که چنین گروههایی پروژههای ایدئولوژیک طالبان را به چالش نکشیده و حتی به پیشبرد آنها نیز کمک میکنند. موضوعی که اهمیت زیادی برای طالبان دارد. در شرایطی که سرکوب این گروهها بعید به نظر میرسد، برخی شواهد حکایت از آن دارد که طالبان افغان به دنبال تنظیم و تعدیل رفتار القاعده و دیگر گروههای مسلح خواهد بود. با این حال، ممکن است طالبان افغان برای مدیریت فشارهای بین المللی، هر نوع حضور و ارتباط با گروههای تروریستی فراملی در افغانستان را منکر شود.
سوم اینکه، داعش در افغانستان تا حد قابل ملاحظهای تضعیف شده است. این گروه به لحاظ سیاسی دچار شکاف شده و برخی جناحهای آن، به طالبان افغان ملحق شدهاند. با این حال، حضور مقاومانه آن در برخی شهرهای مهم همچنان تهدیدی برای غیرنظامیان افغان به شمار میرود. کانونهای بازمانده داعش، هر از گاهی دست به حملات وحشیانه در مراکز شهری میزنند. در کابل، این باور به طور گسترده وجود دارد که برخی بازیگران سیاسی (مثل طالبان افغان، دولت افغانستان و کشورهای منطقهای مثل پاکستان و هند) تمایل دارند تا از کانونهای داعش به عنوان ابزاری برای کسب امتیاز و انجام برخی اقدامات خرابکارانه استفاده کنند. اما تأیید این گزارشها چندان آسان نیست. برخلاف نگرانیهای داخلی، خطر تروریسم بین الملل داعش از خاک افغانستان، همواره محدود بوده است. این در حالی است که به نظر میرسد طی سال گذشته، این تهدید بیش از پیش هم کاهش پیدا کرده است.
این گزارش، در 5 بخش تنظیم شده است. بخش اول، نگاهی به پیشینه تهدیدات تروریستی نشأت گرفته از خاک افغانستان انداخته است. در بخش دوم، وضعیت القاعده در افغانستان مورد بررسی قرار گرفته است. در بخش سوم، رابطه بین طالبان افغان و القاعده و در بخش چهارم، چشم انداز از هم گسیختگی طالبان افغان ارزیابی شده است. بخش پنجم نیز وضعیت فعلی داعش و چشم انداز احتمالی آینده آن در افغانستان را مورد بحث قرار داده است.
پیشینه تهدیدات تروریستی افغانستان
فوریه سال 2020، دولت آمریکا برای خارج کردن نیروهای خود از افغانستان، توافقی را با طالبان افغان به امضا رسانید. هدف از انجام این توافق، پایان دادن به طولانیترین جنگ ایالات متحده علیه شورشیان طالبان افغان بود. در این توافق قرار شد تا آمریکا سربازان خود را از افغانستان خارج کرده و در مقابل، طالبان نیز ضمانت کند که از خاک این کشور برای انجام عملیاتهای تروریستی در سطح جهان استفاده نخواهد شد.
در جریان مذاکرات، نمایندگان آمریکا از طالبان تعهد خواستند تا دیگر سیاستهای قبل از حملات 11 سپتامبر را (که از نظر آنها عامل حملات تروریستی بوده است) دنبال نکند. گفته میشود که در آن زمان، طالبان افغان در ازای پناه دادن به القاعده، سالانه مبلغ 2 میلیون دلار از این گروه دریافت میکرده است. القاعده نیز مبادرت به ایجاد اردوگاههای آموزشی در خاک افغانستان کرد و از این طریق، ارتش بزرگی از جهادیون خارجی را تحت آموزش قرار داد. در داخل این اردوگاهها، القاعده یک گروه محرمانه ویژه برای انجام عملیاتهای تروریستی بینالمللی تشکیل داده بود. این سازمان همچنین بودجهای را برای انجام یک عملیات شیمیایی، بیولوژیکی، رادیولوژیکی و هستهای در افغانستان اختصاص داده بود.
اصرار دولت آمریکا به ارائه ضمانت از سوی طالبان برای مقابله با القاعده، یک اصرار بی دلیل نبود. به رغم فشارهای شدید ضد تروریستی آمریکا در سالهای پسا 11 سپتامبر، طالبان افغان همچنان اتحاد مستحکم خود با القاعده را حفظ کرد. براساس گزارشهای متعدد، القاعده به طالبان کمک کرد تا حملاتی را علیه نیروهای آمریکایی، به خصوص در شرق افغانستان، سازماندهی کند. در این دوره، القاعده صرفا حضور اسمی سازمان خود را در داخل افغانستان حفظ کرد و در عوض، با ارائه مشاورههای راهبردی و کمکهای مادی از مقر خود واقع در مناطق قبایلی پاکستان، به حمایت از شورش طالبان پرداخت. مقر عملیاتی اصلی القاعده در افغانستان، در شرق ولایت «کنر» بود. اما بعد از سال 2014، این تعادل تغییر کرد و القاعده اغلب مقرهای عملیاتی خود در پاکستان را به ولایات شرقی و جنوبی افغانستان منتقل کرد.
در سالهای اولیه شورش، رهبران طالبان موضوع اتحاد این گروه با جهادیون خارجی را پذیرفته و علنا به آن اذعان میکردند. حتی تا اواخر سال 2010، رهبران طالبان خود را به ایدئولوژی جهاد فراملی متعهد دانسته و به دنبال بسیج و جلب حمایت حوزههای جهادی خاورمیانه بودند. اما در همین زمان، برخی ردههای طالبان، نارضایتی خود را از بحث حمایت این گروه از القاعده اعلام کردند. این موضوع حتی به سالهای قبل از حوادث 11 سپتامبر برمیگردد. برخی رهبران معتقد بودند که ارتباط با القاعده، ارزش برانگیختن خشم دولت آمریکا و از دست دادن «امارت اسلامی» را ندارد.
اما از اواخر دهه اول سال 2000 (و شاید تحت فشارهای داخلی و همچنین فشار آمریکاییها در میدان جنگ) طالبان افغان شروع به پنهان کردن رابطه خود با گروههای جنگجوی خارجی در افغانستان، از جمله القاعده، کرد. اقدامی که به نظر میرسد با مشورت القاعده انجام شده باشد چون رهبران ارشد مرکزی و منطقهای القاعده همچنان آشکارا به طالبان اعلام وفاداری میکردند. گفته میشود که «عطیه الله اللیبی» ایدئولوژیست القاعده، موضعگیری علنی طالبان در قبال این گروه را برای اعضای القاعده تبیین کرده است: «سیاست طالبان این است که در کنار ما دیده نشود و یا هرگونه توافق یا همکاری با ما را پنهان کند. هدف از این کار، کاهش فشارهای بینالمللی و منطقهای، با توجه به تحولات منطقهای است. ما هم در این زمینه به خواست آنها احترام میگذاریم.» دولت آمریکا که معتقد است اتحاد بین این دو سازمان همچنان پا بر جا است، به طور مکرر شواهدی دال بر همکاریهای میدانی بین القاعده و طالبان ارائه میکند؛ از جمله وجود اردوگاههای القاعده یا پنهان شدن رهبران آن در بین نیروهای عادی طالبان.
از سال 2014، علاوه بر طالبان و القاعده، بازیگر مسلح دیگری نیز شروع به سر برآوردن کرد: داعش. پس از ظهور «داعش شامات» در عراق و سوریه در سال 2014، این گروه شروع به عضوگیری در شرق افغانستان و مناطق قبایلی پاکستان کرد. رهبران داعش مستقر در عراق، یکی از رهبران سابق طالبان پاکستان به نام «حافظ سعید» را به عنوان اولین رهبر شاخه داعش در افغانستان منصوب کردند. این شاخه با نام «داعش ولایت خراسان» شناخته میشد و حوزه افغانستان و پاکستان را در بر میگرفت. «حافظ سعید» کار خود را از مناطق سلفی نشین واقع در شرق افغانستان آغاز کرد و توانست جنگجویان گروههای جهادی مختلف منطقه، مثل طالبان افغان، طالبان پاکستان و القاعده را جذب خود کند.
در سالهای اولیه ظهور داعش خراسان، این گروه توانست بخشهایی از شرق و شمال افغانستان را در تصرف خود درآورده و پیشرویهای خوبی در ولایات «جوزجان»، «کنر» و «ننگرهار» داشته باشد. این گروه توانست بخش قابل توجهی از اراضی شرق افغانستان را تحت کنترل خود درآورد. داعش خراسان همچنین توانست با الگوبرداری از مدل خلافت داعش در عراق و سوریه، نهادهای شبه دولتی را نیز در این مناطق ایجاد کند. این گروه توانست موجی از جنگجویان خارجی را که عمدتا اهل آسیای جنوبی و مرکزی بودند جذب خود کرده و به طور مرتب حملاتی را علیه اهداف نظامی و غیرنظامی در مناطق شهری مهم انجام دهد. در بین غیرنظامیان، داعش خراسان هدف گرفتن اقلیتهای آسیب پذیر قومی و دینی را در اولویت قرار داده بود.
در سال 2014، دولت آمریکا با کمک نیروهای امنیتی افغان، عملیات هدفمندی را بر ضد نیروهای داعشی مستقر در افغانستان آغاز کرد؛ عملیاتی که بخشی از «ائتلاف جهانی برای شکست داعش» بود. جنبش طالبان نیز به طور جداگانه عملیاتهای نظامی علیه داعش خراسان به راه انداخت.
آیا القاعده در افغانستان هنوز یک تهدید است؟ و برای چه کسی؟
در سال 2020، وضعیت القاعده در افغانستان محل بحث شده است. مقامات ارشد دولت ترامپ، مثل «مایک پمپئو» وزیر خارجه، معتقد هستند که القاعده کنونی صرفا سایهای از تشکیلات قبلی این گروه است. برخی کارشناسان مسائل القاعده نیز این گروه را یک گروه رو به زوال میدانند. برای مثال «دنیل بایمن» کارشناس مسائل القاعده، در مقالهای که سال 2020 در روزنامه The Washington Quarterly به چاپ رسید، عنوان کرد که بعید است القاعده بتواند بار دیگر نقش خود را به عنوان یک سازمان جهادی مهم احیا کند. برخی اعضای جامعه مدنی افغانستان هم بر این باور هستند که درباره حضور و منافع القاعده در افغانستان اغراق شده است.
اما با نگاهی دقیقتر به تحرکات محسوس سازمان مرکزی القاعده، یک روند متفاوت مشاهده میشود. بدون تردید، القاعده در حال حاضر مثل دوران اوج قدرت خود در سالهای پیش از 11 سپتامبر نیست اما اقدامات متمرکزی برای بازسازی مجدد گروه انجام داده است. به رغم برخی فشارهای داخلی و همچنین فشارهای ضد تروریسم برای تغییر مسیر این گروه، رهبران القاعده مستقر در افغانستان همچنان سیاست مقابله با ایالات متحده را محور کار خود قرار دادهاند. کادر رهبری القاعده هنوز به دنبال خروج آمریکا از افغانستان هستند و این پدیده را «اعتراف دشمن به شکست خود» مینامند.
اعضای اصلی کادر رهبری مرکزی القاعده همچنان افغانستان را یک مقر مهم راهبردی میدانند، به رغم اینکه مقرهای بالقوه بهتری نیز در مقایسه با افغانستان وجود دارد و اقدامات ضد تروریستی ایالات متحده در این کشور نیز یک تهدید قابل توجه به حساب میآید. این موضوع بیش از پیش درباره «ایمن الظواهری» رهبر القاعده قابل مشاهده است. ژنرال «مکنزی» فرمانده «فرماندهی مرکزی ایالات متحده» (CENTCOM) گفته است که طبق ارزیابیهای ارتش آمریکا «ایمن الظواهری»در افغانستان است. همچنین به نظر میرسد که «حمزه بن لادن» (پسر «اسامه بن لادن» موسس القاعده) که زمانی میراث دار این سازمان بود نیز قبل از کشته شدن در منطقه مرزی افغانستان ـ پاکستان، در افغانستان پنهان شده بوده است. گرچه اغلب رهبران اصلی القاعده به نظر در خارج از افغانستان پنهان شدهاند اما برخی از آنها هنوز در افغانستان هستند.
علاوه بر این، القاعده پس از تمرکززدایی از قدرت خود و ایجاد شاخه انشعابی «القاعده شبه قاره هند» انسجام سیاسی و اتحادهای خود را در افغانستان بهبود بخشیده است. در سال 2014 تحلیلگران پیش بینی کردند که این اقدام میتواند سبب کاهش انسجام این گروه و تضعیف قدرت رهبری آن در افغانستان شود. البته این پیش بینی از سال 2014 تا 2016 تا حدود زیادی درست از آب درآمد؛ در این سالها «القاعده شبه قاره هند» و متحدان القاعده مثل طالبان پاکستان، به خاطر برادرکشیهای گسترده و پیوستن شمار زیادی از نیروهای آنها به داعش خراسان، چالشهای زیادی را در رابطه با حفظ انسجام خود تجربه کردند. همچنین به خاطر فشار حملات پهپادی آمریکا در پاکستان، رابطه القاعده با «شبکه حقانی» نیز دچار اصطکاک شد. گفته میشود که سرویس اطلاعاتی پاکستان (آی.اس.آی) که متحد «شبکه حقانی» به حساب میآید نیز در تشدید این درگیری موثر بوده است. القاعده همچنین کنترل خود را بر طالبان پاکستان نیز از دست داد؛ گروهی که حملات آن به غیرنظامیان سبب تضعیف جایگاه القاعده در بین رهبران حنفی، اهل حدیث و دیوبندی «القاعده شبه قاره هند» در منطقه آسیای جنوبی شد.
اما از سال 2017 به بعد، در حالی که توجه جامعه جهانی به سمت «داعش شامات» متوجه شده بود، القاعده تلاش کرد تا این روند را در افغانستان معکوس کند. کادر رهبری این سازمان در افغانستان، مثل دیگر شاخههای انشعابی آن، سیاستهای دقیقی را برای ایجاد ثبات در گروه در پیش گرفت. این سیاستها سبب شد تا القاعده در افغانستان (برخلاف داعش خراسان) به شکل محسوسی دچار از هم گسیختگی نشود. در حال حاضر، این گروه، وفادار به «الظواهری» است و «الظواهری» نیز به «ملا هبت الله آخوندزاده» رهبر طالبان افغان اعلام وفاداری کرده است. «القاعده شبه قاره هند» هم به طور جداگانه، اقداماتی را برای بازگرداندن جناحهای جدا شده و غیرفعال انجام داده است.
القاعده روابط سیاسی خود را با دیگر گروههای مستقر در افغانستان تقویت کرده است. «القاعده شبه قاره هند» تحت رهبری «عاصم عمر» و «اسامه محمود» آهنگ عملیاتی خود را با راهبرد طالبان افغان همسو کرده و به دنبال خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان بوده است. به نظر میرسد که طی دو سال گذشته، القاعده به احیای سیاسی طالبان پاکستان نیز کمک کرده است؛ اقدامی که میتوان اثرات آن را در پیوستن دوباره شاخههای انشعابی مهم و برخی گروههای پنجابی همسو با القاعده به سازمان مرکزی طالبان پاکستان مشاهده کرد. همچنین به نظر میرسد که القاعده حملات طالبان پاکستان به غیرنظامیان را تا حدودی مهار کرده است.
القاعده رابطه خود را با «جنبش اسلامی ترکستان شرقی» هم حفظ کرده است. علاوه بر این، پس از بین رفتن اتحاد القاعده با «جنبش اسلامی ازبکستان» این گروه رابطه خود را با شمار دیگری از گروههای آسیای مرکزی (مثل «کتیبه التوحید و الجهاد»، «کتیبه امام البخاری» و «گروه جهاد اسلامی») که در بخشهایی از شمال افغانستان مستقر هستند بهبود بخشیده است. «القاعده شبه قاره هند» از طریق تبلیغات خود، تلاش کرده است تا کنترل گروههای جهادی مستقر در پاکستان، مثل «لشکر طیبه» و «جیش محمد» را به دست آورده یا اعضای آنها را به جدا شدن از این گروهها تحریک کند. «اسامه محمود» که به نظر میرسد طی چند سال اخیر مسئول راهبردهای القاعده در کشمیر بوده، بر اهمیت گروه «انصار غزوه هند» (از شاخههای وابسته به القاعده در کشمیر) در راهبرد منطقهای این گروه تأکید کرده است.
القاعده علاوه بر بهبود وضعیت سیاسی، تواناییهای خود را نیز در افغانستان بازیابی کرده است؛ به نحوی که برخی شاخصهای مهم، نشان از بازیابی تدریجی این تواناییها دارند. طبق گزارش سازمان ملل، القاعده در 12 ولایت افغانستان فعال بوده و احتمالا در مرزهای جنوبی و شرقی این کشور مستقر است. گرچه تعیین دقیق تعداد نیروهای القاعده کار دشواری است اما طبق برآوردهای سازمان ملل، این گروه بین 400 تا 600 جنگجو در افغانستان دارد؛ رقمی که نسبت به آمار 200 نفره جنگجویان آن در سال 2017 افزایش نشان میدهد. در همین حال، تعداد جنگجویان همسو با القاعده، از جمله جنگجویان خارجی، نیز احتمالا به هزاران نفر میرسد: طبق برآورد انجام شده در جولای 2020 بیش از 6.000 جنگجوی «تحریک طالبان پاکستان» در افغانستان حضور دارند. همچنین طبق گزارشها، القاعده در حال ایجاد اردوگاههای آموزشی جدید در شرق افغانستان و نیز تأمین بودجه یک یگان مشترک متشکل از 2000 نیروی «شبکه حقانی» میباشد.
جدا از بحث نیروی انسانی، القاعده قابلیتهای مهم تسلیحاتی خود را نیز حفظ کرده است. به نظر میرسد که القاعده با رهبری «لقمان خباب»، پسر «ابو خباب المصری» رئیس سابق مرکز شیمیایی، بیولوژیکی، رادیولوژی، بیولوژی و هستهای القاعده، چنین مرکزی را در منطقه افغانستان ـ پاکستان برپا کرده است. شاید این مرکز به لحاظ فنی چندان پیچیده نباشد اما درآمدزایی خوبی داشته و تلاش میکند تا در بازار سیاه مواد هستهای به تجارت بپردازد. القاعده همچنین مراکزی برای جمع آوری کمکهای مادی دارد که از طریق مسیرهای عبوری وارد افغانستان و پاکستان میشوند.
اما سئوال اینجا است که القاعده با استفاده از این سرمایههای سازمانی و سیاسی، به دنبال اجرای چه راهبردی است؟ یک احتمال این است که این گروه بخواهد یک عملیات تروریستی را در غرب، از جمله در ایالات متحده، انجام دهد. اما طی دو سال گذشته، هیچ اطلاعاتی دال بر طراحی چنین نقشههای بزرگی از سوی القاعده مستقر در افغانستان منتشر نشده است. «آژانس اطلاعات دفاعی» آمریکا در ارزیابی اخیر خود، عنوان کرده که بعید است «القاعده شبه قاره هند» (حتی در نبود فشارهای ضد تروریستی آمریکا) بتواند در آینده نزدیک تهدید تروریستی بین المللی بزرگی را متوجه غرب کند. این در حالی است که تعداد جنگجویان خارجی غربی که در ردههای مختلف القاعده در افغانستان حضور دارند نیز همچنان نامشخص است. مجموع این اطلاعات و شاخصها حکایت از آن دارد که تواناییهای تروریستی بین المللی القاعده در افغانستان محدود بوده یا به خوبی پنهان شده است.
در همین حال، «کالین جکسون» معاون پنتاگون در امور آسیای جنوبی اصرار دارد که رهبران القاعده مستقر در افغانستان همچنان به دنبال انجام حملات خارجی علیه آمریکا و متحدان او هستند. وی همچنین تصریح کرده است که توقف اقدامات ضد تروریستی، شناسایی و هدفگیری آمریکا در افغانستان ممکن است سبب افزایش سریع تواناییهای داعش خراسان و القاعده شده و احتمال حمله این گروهها به خاک آمریکا و متحدان او را بالا ببرد. این اظهارات «جکسون» درباره اهداف القاعده و داعش و احتمال افزایش تواناییهای تروریستی بین المللی آنها، همسو با تبلیغات «القاعده شبه قاره هند» است: در بسیاری از مطالب منتشر شده از سوی این گروه، بر لزوم انجام حملات بر ضد ایالات متحده و در درون خاک این کشور تأکید شده است.
به غیر از راهبرد حمله به غرب، القاعده ممکن است از تواناییهای رو به رشد خود برای انجام عملیاتهای منطقهای بر ضد 3 کشور پاکستان، هند و چین استفاده کند. در منشور «القاعده شبه قاره هند» حمله به منافع و شهروندان آمریکایی در آسیای جنوبی، به عنوان یکی از اهداف کلیدی مطرح شده است. لذا این گروه ممکن است که همسو با این هدف، حمله به منافع آمریکا در خاک پاکستان یا هند را در دستور کار خود قرار دهد. در سال 2014، «القاعده شبه قاره هند» تلاش کرد تا با ربودن ناوچههای پاکستانی از شهر بندری کراچی، تأسیسات دریایی آمریکا در «دریای عرب» را هدف حمله قرار دهد. سازمان ملل در گزارش جولای 2020 خود هشدار داده که «القاعده شبه قاره هند» در حال طراحی یک سری عملیاتها در منطقه است تا بتواند انتقام حمله سال 2019 آمریکا را که سبب کشته شدن «عاصم عمر» رهبر این گروه شد بگیرد.
«القاعده شبه قاره هند» همچنین همکاری نزدیکی با «تحریک طالبان پاکستان» در افغانستان دارد. اگر طالبان پاکستان حملات خود را علیه نیروهای پاکستانی افزایش دهد، القاعده ممکن است این عملیات را از خاک افغانستان پشتیبانی کند. همچنین القاعده، به طور کلی و «القاعده شبه قاره هند»، به طور خاص، انرژی زیادی را صرف مقابله با تجاوزات دهلی نو در منطقه مورد مناقشه کشمیر تحت کنترل هند میکنند؛ منطقهای که پس از لغو وضعیت نیمه خودمختاری آن از سوی دولت هند در آگوست سال 2019 شاهد افزایش ناآرامیها بوده است. این احتمال وجود دارد که القاعده از خاک افغانستان برای سازماندهی حملات خود در کشمیر استفاده کند؛ اقدامی که به احتمال زیاد به طور مستقل انجام شده و یا شاید هم با همکاری گروههای جهادی همسو با پاکستان مثل «جیش محمد» و «لشکر طیبه» صورت پذیرد. علاوه بر این، نیروهای وابسته به القاعده و متحدان این گروه در افغانستان، به هدف گرفتن پروژههای مربوط به طرح «کمربند و جاده» چین در پاکستان و کشورهای آسیای مرکزی علاقه نشان میدهند.
رابطه طالبان افغان با القاعده: یک پیوند مستحکم
دومین مسئله مهم، مربوط میشود به رابطه احتمالی طالبان افغان و القاعده در آینده. دولت آمریکا در توافقنامه خود با طالبان افغان از این گروه خواسته است تا رابطه خود را با القاعده قطع کرده و از خاک افغانستان برای انجام حملات تروریستی علیه دیگر کشورها استفاده نکند. اما مقامات ارشد آمریکایی همچنان درباره اجرای این درخواست از سوی طالبان مردد هستند. برای مثال، ژنرال «مکنزی» فرمانده CENTCOM اخیرا گفته است: «ما معتقدیم که طالبان حقیقتا دوست داعشیها نیست و با آنها مقابله میکند. اما من مطمئن نیستم که این گروه بخواهد همین رویکرد را در قبال القاعده در پیش بگیرد.»
در حال حاضر، هیچ شواهدی دال بر قطع رابطه طالبان افغان و القاعده دیده نمیشود. سازمان ملل اخیرا گزارش داده است که «الظواهری» شخصا با رهبران ارشد طالبان افغان مذاکره کرده است تا از ادامه حمایتهای طالبان از گروه خود مطمئن شود. مذاکراتی که به نظر موفقیت آمیز هم بوده است: طالبان افغان نه آشکارا رابطه خود را با القاعده قطع کرده و نه هیچ اقدام محسوسی برای سرکوب آن انجام داده است. نمایندگان طالبان افغان هم در مواجهه با این سئوال رسانهها که موضع شفاف این گروه در قبال القاعده چیست، از پاسخ دادن طفره میروند. در برخی موارد خاص، طالبان صرفا تصریح کرده است که هیچ جنگجوی خارجی در افغانستان وجود ندارد.
اما علت دوام رابطه طالبان افغان و القاعده چیست؟ کارشناسان آشنا با مسائل القاعده، علت این امر را در تاریخچه روابط این دو گروه میدانند که به زمان جهاد افغانها بر ضد نیروهای شوروی بازمیگردد. برخی معتقد هستند که القاعده و شبکه حقانی (که یکی از زیرشاخههای مهم طالبان محسوب میشود) به خاطر ازدواج اعضای خانواده رهبران کلیدی آنها با یکدیگر، به هم پیوند پیدا کردهاند. علاوه بر این، القاعده همچنان در بین نیروهای عادی طالبان از محبوبیت برخوردار است. گفته میشود که تجربه جنگ این دو گروه بر ضد دشمنان مشترکی مثل آمریکا، آنها را به یکدیگر نزدیکتر کرده است.
گرچه همه اینها، عوامل مهمی هستند اما به نظر میرسد که این رابطه، یک مبنای سیاسی محکم داشته باشد. در واقع، پروژههای سیاسی طالبان و القاعده که مبنای عقیدتی دارند، با یکدیگر همسو هستند. القاعده، طالبان افغان را یک شریک ایدئولوژیک توانمند در روند جهاد جهانی خود میداند (گروهی که القاعده میتواند تقوا و فضایل آن را در مقابل جهان اسلام بستاید). القاعده همچنین طالبان را یک متحد قدرتمند به حساب میآورد که شورش آن در افغانستان میتواند امتیازات سیاسی و مادی بزرگی به همراه داشته باشد. یکی از دستاوردهای سیاسی، آن است که موفقیتهای مستمر طالبان در افغانستان اثبات میکند پیروزی جهادیون در مقابل قدرتهای بزرگ امری واقعی و امکان پذیر است. از جمله دستاوردهای مادی آن هم این است که این رابطه به القاعده فرصت میدهد تا رهبران و اعضای خود را از سوریه، پاکستان و اردن به افغانستان منتقل کند. این احتمال وجود دارد که القاعده بخواهد در میان مدت، مبادرت به تأسیس یک مقر در افغانستان با هدف به راه انداختن یک جنبش جهادی جهانی کند.
در مقابل، نگاه طالبان افغان به القاعده کمی پیچیدهتر اما در مجموع، مطلوب است. طالبان افغان احتمالا به القاعده از دریچه ایدئولوژیک خود مینگرد. ایدئولوژی که برگرفته از مکتب حنفی بوده، جهاد نقش محوری در آن دارد و به نوعی طالبان را محافظ دین اسلام در جامعه افغان میداند. به رغم برخی تنشها و تفاوتهای اعتقادی بین این دو گروه، القاعده با بخشهای اصلی پروژه طالبان همسو است. یکی از عوامل اصلی این همسویی، پروژه جهادی القاعده است که صرفا به دنبال یک ادای دین مذهبی است. در چنین شرایطی، القاعده (دست کم به صورت شعاری) ایدئولوژی سلفی خود را فرع بر نظر طالبان دانسته و در اجرای پروژه جهادی خود، نظر طالبان را به عنوان تصمیم گیرنده نهایی در امور اعتقادی میپذیرد. این در تضاد کامل با نگاه طالبان به پروژه ایدئولوژیک داعش است؛ پروژهای که اعتقادات حنفی طالبان و وضعیت این گروه به عنوان حافظان دین اسلام در افغانستان را نادیده میانگارد.
بنابراین، رهبران مهم طالبان افغان، مثل «سراج الدین حقانی» معاون و «ابراهیم صدر» فرمانده نظامی ارشد این گروه، همچنان با القاعده همراهی میکنند، حتی اگر این اقدام هزینههای گزافی در پی داشته باشد. طبق مطالب منتشر شده در تبلیغات طالبان و همچنین اظهارات رهبران این گروه، ممکن است نوعی همراهی با راهبرد اصلی القاعده درباره سرنگون کردن نظام آمریکا نیز در این بین مطرح باشد. با همه اینها، هنوز مشخص نیست که کدامیک از رهبران طالبان افغان که حامی القاعده هستند، از بحث حمله مستقیم علیه ایالات متحده حمایت میکنند. برای مثال، حامیان سابق سرسخت القاعده در گروه طالبان، مثل «جلال الدین حقانی» رهبر شبکه حقانی، قبل از حملات 11 سپتامبر، به نظر موافق انجام عملیاتهای تروریستی علیه ایالات متحده نبودند؛ هرچند که شاید اقدام چندانی نیز برای توقف این حملات انجام نمیدادند.
در همین حال، باید توجه داشت که بخشهایی از طالبان افغان نگران رابطه این گروه با القاعده هستند. برخی از این افراد، هم قبل از حملات 11 سپتامبر و هم بعد از آن، برای قطع این رابطه لابیگری کردهاند. گروه دیگری هم به خاطر هزینه سیاستهای قهرآمیز دولت آمریکا پس از هجوم این کشور به افغانستان، به مخالفت با القاعده برخاستهاند. هر چند به نظر میرسد که شمار افراد مخالف القاعده در درون طالبان، روند رو به رشدی داشته است اما موضعگیریهای سیاسی این افراد چندان مشخص نیست.
در حال حاضر، با توجه به طفره رفتن طالبان از اعلام موضع آشکار درباره القاعده و همچنین عدم تمایل آن برای قطع ارتباط با این گروه، به نظر میرسد که وزنه نظرات نخبگان داخلی، به نفع القاعده سنگینی میکند. بنابراین، بعید به نظر میرسد که طالبان اقدام سختی علیه القاعده انجام داده یا این گروه را از خاک افغانستان بیرون براند. در آینده، ممکن است طالبان مکانیسمهای رسمی را برای مدیریت گروههای جنگجوی خارجی، از جمله القاعده و سازمانهای متحد با خود، ایجاد کند. در همین راستا، ممکن است طالبان شیوهنامههایی را (که شاید الزام آور هم نباشند) برای تنظیم رفتار این گروهها ارائه کند: شیوهنامههایی که ممکن است شامل قیدهایی درباره اقدام علیه ایالات متحده و متحدان او باشند. با این وجود، اگر بخواهیم با توجه به عملکرد گذشته طالبان در این باره قضاوت کنیم، بعید است که طالبان به رابطه خود با این گروهها اعتراف کند. طالبان همچنین ممکن است اقداماتی انجام دهد تا این تصور را کاهش دهد که یک شریک ضد تروریسم برای آمریکا بوده یا اینکه در حال انجام خواستههای آمریکا، به خصوص علیه گروههایی چون القاعده، است.
انتهای بخش اول/
«آنچه در این متن آمده به معنای تأیید محتوای آن از سوی «موسسه ایران شرقی» نیست و تنها در راستای اطلاع رسانی و انعكاس نظرات تحليلگران و منابع مختلف منتشر شده است»