پیشرفت مذاکرات صلح افغانستان هندیها را به این باور رسانده است که جایگاه هند در تحولات کابل مطلوب نیست زیرا برآیند این روند به نفع طالبان و پاکستان خواهد بود. هندیها در موضعگیری رسمی خود در قبال صلح افغانستان، از یک روند صلح به رهبری و مالکیت افغانها که در نهایت منجر به صلح و سازش پایدار در این کشور شود حمایت میکنند اما آن گونه که از مذاکرات اخیر برمیآید، این پروسه نه افغان محور است و نه تحت کنترل افغانها بلکه کنترل آن تا حد زیادی در دست آمریکاییها است. هزینه فاصله گرفتن هند از روند مذاکرات جاری احتمالا بسیار بیشتر از هزینه ورود این کشور به این پروسه خواهد بود. ورود بیشتر به مذاکرات بینالمللی و حتی مذاکره با بخشهای خاصی از طالبان، به عنوان بخشی از یک اقدام دیپلماتیک، گزینههایی هستند که دهلی نو دیگر نمیتواند آنها را نادیده بگیرد. تغییر موضع هند مستلزم حفظ رابطه عمیق به وجود آمده بین دهلی نو با غنی و عبدالله است و این تغییر رویکرد به معنای تمایل برای هماهنگی بیشتر با تغییرات میدانی افغانستان و مشارکت بیشتر در روند مذاکرات صلح خواهد بود.
ایران شرقی/
امضای توافقنامه بین آمریکا و طالبان در تاریخ 29 فوریه 2020، نقطه عطفی در روند جنگ افغانستان بود. طبق این توافقنامه، انتظار میرود که تا پایان سال 2021 اکثر سربازان آمریکایی از افغانستان خارج شوند. در مقابل نیز انتظار میرود که طالبان بتواند نقش آفرینی بیشتری در صحنه سیاسی افغانستان داشته باشد. وضعیتی که برای کشوری چون هند چندان مطلوب به نظر نمیرسد. داراییهای هند در افغانستان به طور مکرر توسط «شبکه حقانی» (که یکی از مهمترین شاخههای طالبان میباشد) هدف حمله قرار گرفته است. علاوه بر این، توانایی هند در سرمایه گذاری در آینده افغانستان، تا حدودی به خاطر حضور نیروهای تحت رهبری آمریکا در این کشور و ثبات نسبی به وجود آمده به واسطه آن بوده است. اما با توجه به شرایط کنونی که ممکن است این ثبات را به مخاطره اندازد، لازم است تا هند هر چه سریعتر در تعیین اولویتهای خود بازنگری کند. در این گزارش که اخیرا توسط «اندیشکده کارنگی» منتشر شده، تلاش شده است تا با توجه به اوضاعِ به سرعت در حال تغییر کنونی، خطرات ادامه حضور هند در افغانستان مورد بررسی قرار گرفته و راهبردهایی برای کاهش این خطرات پیشنهاد شود. این گزارش در دو بخش ترجمه شده که ترجمه بخش دوم آن به شرح ذیل است:
(انتشار این متن جهت بهره برداری کارشناسان بوده و الزاما به معنای تایید تمام محتوا نیست)
راهبردهای کاهش خطر: تعاملات دیپلماتیک بیشتر
تشریح موضوع
دولتهای مختلف هند همواره از یک روند صلح به رهبری خود افغانها حمایت کردهاند. در سال 2011، دولت «مان موهان سینگ» نخست وزیر وقت هند دل به دریا زد و حمایت خود را از این برنامه اعلام کرد. این تعهد هندیها تا به امروز ادامه داشته است. «مودی» یک روز قبل از امضای توافق بین خلیلزاد و برادر، در نامهای به اشرف غنی نوشت: «ما همچنان به مواضع اصولی خود در حمایت از یک روند صلحِ افغان محور متعهد هستیم.»
مدتها است که راهبرد اتکای صِرف به دولت افغانستان، چندان واقع بینانه به نظر نمیرسد. اینکه غنی و عبدالله نتوانند برای تشکیل دولت به یک نسخه واحد برسند (چنانچه تا همین اواخر نیز درباره تشکیل یک دولت ملی اختلاف نظر داشتند) چندان تعجب برانگیز نیست. 9 مارس 2020، غنی و عبدالله در حرکتی عجیب و غیرمنتظره، به طور همزمان مبادرت به برگزاری مراسم تحلیف ریاست جمهوری در کابل کردند. گر چه «کمیسیون مستقل انتخابات افغانستان» غنی را پیروز انتخابات ریاست جمهوری 2019 اعلام کرده بود اما عبدالله با تقلبی خواندن این انتخابات، «دولت فراگیر» خود را تشکیل داد. به گفته «عبدالله خنجانی» سردبیر سابق شبکه تلویزیونی «طلوع» افغانستان، حتی خلیلزاد هم نتوانست بین غنی و عبدالله صلح و سازش برقرار کند.
به گفته یکی از ناظران با سابقه افغانستان، غنی به خاطر چند پارگی فزاینده صحنه سیاسی کابل، اعتبار خود را نزد پمپئو از دست داده و در حال حاضر رابطه آمریکا ـ غنی به شدت به سردی گراییده است. وی تصریح کرد که هر چند شما شاهد فروپاشی دولت افغانستان نیستید اما در زمان بیثباتی، پیکربندیهای جدیدی ظهور خواهند کرد. به گفته برخی کارشناسان، ناکامی رهبران افغان نه تنها اثر منفی روی اعتبار طبقه سیاسی این کشور خواهد داشت بلکه «مشروعیت» آن را نیز زیر سئوال خواهد برد. گر چه توافق 17 می ممکن است درجهای از مشروعیت را به غنی و عبدالله بازگردانده باشد اما اینکه آیا این مسئله در عمل منجر به ایجاد ثبات خواهد شد یا خیر جای سئوال دارد. با توجه به گذشته پرتنش غنی و عبدالله، توانایی آنها برای توافق درباره مسائل مهم ملی (مثل تعامل با طالبان) یا مسائل کلانتر حاکمیتی (مثل انتصاب استانداران) آزمونی سیاسی است که چندان نمیتوان روی آن حساب باز کرد. در مجموع، ضرورت اتخاذ یک راهبرد دیپلماتیک وسیعتر، در شرایط کنونی هم به اندازهای مهم است که قبل از توافق غنی ـ عبدالله اهمیت داشته است.
عناصر داخلی افغان مثل «خنجانی» که از دیرباز به سمت هند گرایش داشتهاند، معتقد هستند که دهلی نو بیش از اندازه درباره روند صلح تعلل کرده است و اینکه به رغم نفوذ و سرمایه قابل توجه هندیها در کابل، این کشور عمدا خود را از این روند دور نگه داشته است. یکی از شرکت کنندگان در مراسم امضای توافقنامه در دوحه بر این باور است که موضع رسمی هند (اینکه هند صرفا از طریق دولت تحت رهبری غنی وارد عمل خواهد شد و این دولت را آزرده خاطر نخواهد کرد) باعث فاصله گرفتن هند از روندی شده که تنها بخشی از آن توسط غنی شکل گرفته است. غنی و عبدالله میدانند که دولت افغانستان برای به آخر رساندن روند صلح، عاملیت و توانایی محدودی دارد. در حال حاضر، همه کارشناسان و اهل فن اذعان دارند که غنی در مقایسه با گذشته، نفوذ و اثرگذاری کمتری بر کل روند صلح دارد.
به طور خلاصه باید گفت، با گذشت زمان، این حقیقت بیشتر آشکار میشود که راهبرد همکاری از طریق دولت افغانستان، نیاز به بازنگری دارد. مقامات ارشد هندی که مدت مدیدی است روند تحولات سیاسی افغانستان را دنبال میکنند معتقد هستند که با شروع مذاکرات مستقیم بین طالبان و دولت دموکراتیک کابل، لازم است تا دهلی نو دامنه شبکه ارتباطی خود را گسترش داده و آن را به داخل بخشهایی از طالبان بکشاند. برخی دیگر از کارشناسان هندی صراحتا عنوان میکنند که مذاکره با طالبان قبل از ورود آن به بدنه رسمی دولت، تنها راه پیش روی هند است. البته شرکت داشتن در روند مذاکره با بخشهای خاصی از طالبان، به معنای ایفای نقش محوری در یک روند نامشخص و جداگانه نیست (در واقع، مشخص نیست که آیا هند توانایی یا الزامی برای انجام این کار دارد یا خیر). مشارکت در مذاکرات، در حقیقت، به معنای تلاش برای شنیده شدن صدا و دغدغههای هند در هر محفل مذاکره و حفظ امتیاز برقراری ارتباط است.
چنانکه «لورنس فریدمن» در کتاب خود با عنوان «انتخاب دشمن: جنگهای آمریکا در خاورمیانه» (2008) گفته است، در اغلب موارد، دولتها تمایل دارند تا دشمنان خود را به شکل بسیار سخت و خشنی توصیف کنند. دولتها معمولا دشمنان خود را دارای یک تجانس غیرواقع بینانه دانسته و از درگیریهای داخلی و تغییر ساختارهای احتمالی آنها غفلت میکنند. در واقع، مذاکره مستقیم با آن دسته از عناصر طالبان که توانایی و تمایل شنیدن دارند، به هند امکان میدهد تا بتواند از تغییر ساختارهای سیاسی که ممکن است در آینده رخ دهد بیشترین بهره را ببرد.
«اعظمی» که فوریه 2020 در دوحه حضور داشت، در این باره میگوید، تا زمانی که بحث امکان تعامل طالبان با هند مطرح باشد، جریان اصلی این گروه نسبت به دهلی نو بسیار محتاط خواهد بود. به گفته وی، طالبان آن گونه هم که به نظر میرسد، همیشه در کنترل مراقبان پاکستانیهای خود نیست و هنوز بخشهایی از طالبان هستند که آماده همکاری با هند میباشند. مصاحبه با فرماندهان طالبان و مقامات سابق این گروه نشان میدهد که یک بخش کوچکتر، قدیمیتر و البته هنوز اثرگذار در جریان شورش وجود دارد که آماده مذاکره با هند است. در همین حال، یکی از مقامات سابق هندی که طرفدار اتخاذ یک راهبرد دیپلماتیک وسیعتر در افغانستان است، معتقد است که تعامل با عناصر طالبان مستقر در کابل و دوحه تنها زمانی معنا دارد که دولت غنی به طور مستقیم با طالبان وارد مذاکره شود.
اما طبق توضیحات ما در این گزارش، در راهبرد دیپلماتیک بازنگری شده، باید بحث مذاکره با بخشهایی از طالبان، در کمترین زمان ممکن لحاظ شود. به گفته «دیوید لوین» کارشناس مسائل افغانستان، با اجرایی شدن بحث تبادل زندانیان و همچنین انتصاب استانکزی و به دنبال آن، عبدالله، برای رهبری روند مذاکرات به نیابت از دولت کابل، چشم انداز حضور برخی عناصر طالبان در کابل، بیش از همیشه محتمل به نظر میرسد. این حقیقتی است که پیش روی دهلی نو قرار دارد. البته این بدان معنا نیست که دولت کابل تا حدی ضعیف خواهد شد که دیگر محلی از اعراب نخواهد داشت؛ به گفته «گوتام موخوپادهایا» سفیر سابق هند در افغانستان، چنین وضعیتی بسیار بعید به نظر میرسد. به گفته وی، نیروهای امنیت ملی افغان که تحت پشتیبانی یک دولت به شدت ضد طالبان قرار دارند، به خوبی قادر هستند تا به حمایت خود از رهبران منتخب کابل ادامه دهند. گر چه «گوتام» تأکید کرد که نظرات وی درباره آینده افغانستان لزوما با مطالب ارائه شده در این گزارش همسو نیست اما تغییرات و چالشهای احتمالی پیشِ رو، موضوعاتی نگران کننده هستند که هند باید هر چه بیشتر خود را برای مواجهه با آنها آماده کند.
البته منظور ما این نیست که اتخاذ یک رویکرد وسیعتر و بهتر شبکه بندی شده، به هر شکلی، فرصت مستقیمی را برای کاهش خطرات ذکر شده در این گزارش در اختیار هند قرار خواهد داد. بلکه منظور ما این است که هند باید به دنبال تنوع بخشی به سهم و سرمایه خود در افغانستان باشد و برای مثال، با بخشهایی از طالبان وارد تعامل شود. البته هند باید این موضوع را به دقت مورد توجه قرار دهد که با چه افرادی در این گروه وارد تعامل خواهد شد. دهلی نو برای پیشبرد صحیح این برنامه میتواند تا حدودی از تجربیات گذشته خود استفاده کند. به گفته «آنیواش پالیوال» (نویسنده یک کتاب ارزشمند درباره هند و افغانستان)، هند طی چند سال گذشته با طالبان تعاملاتی داشته است.
نهادهای اطلاعاتی هند، مدتها، چه از طریق اداره امنیت ملی افغانستان و چه به طور مستقل، تماسهایی با جناحهای مختلف طالبان داشتهاند. تبدیل این تماسهای پراکنده اطلاعات محور، به یک راهبرد دیپلماتیک پایدار، مستلزم انجام یک سری تغییرات ساختاری در سطح اجرایی است.
در این بین میتوان (طبق گفته فریدمن) از ماهیت اساسا بحث برانگیز گروههای رادیکالی چون طالبان نیز بهرهبرداری کرد. در اینجا، باید یکی از حقایق بدیهی درباره گروههای شورشی رادیکال را که «فریدمن» به آن اشاره کرده است مد نظر داشته باشیم: ظرفیت این گروهها برای از هم گسیختگی و بزرگنمایی تواناییهای غالبا ضعیف خود.
تمهیدات سیاسی
هند میتواند نماینده ویژهای را برای امور صلح افغانستان اختصاص دهد. یکی از دیپلماتهای ارشد فعال در وزارت خارجه یا یکی از سفرای بازنشسته، با تجربه کار در افغانستان، میتوانند انتخابهای ایدهآلی برای تصدی این پست باشند. با وجود چنین نمایندهای میتوان مطمئن شد که دیدگاهها و نظرات هند در تمامی جلسات و کنفرانسهای مربوط به صلح شنیده خواهد شد. به علاوه، این نماینده ویژه میتواند با نمایندگان طالبان یا نمایندگان سابقی که از جنبش طرد نشدهاند وارد مذاکره شود. این نوع افراد متنفذ طالبان، به راحتی در دسترس بوده و آماده مذاکره با هند هستند.
سالها است که بحث لزوم یا عدم لزوم مذاکره مستقیم دهلی نو با طالبان، موضوع بحث محافل هندی بوده است. ایده تعیین یک نماینده ویژه نیز مدت مدیدی است که در داخل وزارت خارجه و همچنین در «شورای امنیت ملی هند» مطرح بوده است. برخی مقامات سابق هندی معتقد هستند که انجام این کار، یک اقدام ضروری و مثبت است.
همان طور که قبلا گفته شد، مقامات اطلاعاتی هند در گذشته (از طریق اداره امنیت ملی افغانستان و همچنین از طریق ایران) تماسهایی با جنگجویان طالبان داشتهاند. این تماسها عمدتا با هدف آزادی مهندسان و کارگران هندی ربوده شده در افغانستان انجام شده است. برای مثال، در سال 2011، چند مقام بازنشسته هندی برای بحث درباره مذاکرات لندن، با رهبران سابق اما بانفوذ طالبان دیدار کردند. حتی در همین اواخر، یعنی در سال 2018، نیز هند در جریان انجام مذاکرات صلح با طالبان در مسکو، دو تن از دیپلماتهای ارشد سابق خود را در سطح غیررسمی به این مذاکرات اعزام کرد. گفته میشود که حضور هند در مسکو، با هماهنگی دولت افغانستان بوده است.
یک نماینده ویژه در امور صلح، علاوه بر اینکه میتواند تضمینی برای شنیده شدن صدای هند باشد، قادر است تا دوشادوش تحولات سریع افغانستان پیش رفته و به طور مرتب با رهبران دولت افغانستان که زمانی علیه طالبان بودند و حالا حمایت خود را از روند صلح اعلام کردهاند در تماس باشد. برای مثال، «امرالله صالح» معاون رئیس جمهور افغانستان که در اولین روز کمپین سیاسی خود در سال 2019 هدف حمله شبکه حقانی قرار گرفته بود، در مقالهای در مجله «تایم» نوشت: «ما باید گذشته را تغییر داده و خود ما سازندگان صلح باشیم.»
در گذشته، صالح به طور مکرر درباره سیاستهای دوگانه پاکستان به دولت افغانستان و ناظران بین المللی هشدار داده و گفتگو با طالبان را بیفایده دانسته بود. اما حالا، به گفته کسانی که مدتها است با صالح آشنایی دارند، وی چه بخواهد و چه نخواهد نمیتواند در مقابل خواسته آمریکا برای انجام مذاکرات صلح مقاومت کند. مصاحبههای انجام شده با اهالی «دره پنجشیر» (زادگاه صالح) نشان میدهد که وی هنوز مخالف سرسخت پاکستان است اما نمیتواند مثل گذشته، آشکارا طالبان و حامیان آنها در پاکستان را به چالش بکشد.
در شمال افغانستان، افراد زیادی در جبهه صالح هستند که تمایل ندارند از هیچ شکلی از مصالحه با طالبان حمایت کنند. نماینده ویژه هند در امور افغانستان، علاوه بر تماس با بازیگران خارجی و طالبان، باید کانالهای ارتباطی را با منتقدان باز نگه دارد؛ منتقدانی که بسیاری از آنها در گذشته کمکهای زیادی به هند کردهاند. منحصر کردن بخشی از این اقدامات به دفتر نماینده ویژه میتواند ضمن ایجاد ارتباط بین بخشهای مختلف مرتبط با افغانستان، هماهنگی در مواضع هند را تقویت کرده و به حفظ حافظه سازمانی کمک کند. این اقدام، به دیگر بازیگران خارجی نیز امکان میدهد تا برای پیگیری مسائل افغانستان، به جای همکاری با چندین نهاد و وزارتخانه مختلف هندی، صرفا با یک دفتر مرکزی در تماس باشند.
به گفته یکی از مقامات ارشد سابق هند، در حال حاضر مقاومت عجیبی در برابر طرح انتصاب یک نماینده ویژه وجود دارد. گفته میشود که یک سری ملاحظات بروکراتیک، علت اصلی این مخالفت است. بدون شک، پستی مثل این نیازمند حمایت دفتر نخست وزیری، وزارت خارجه، شورای امنیت ملی و سفارت کابل است. یک نماینده ویژه نیازمند یک فضای اداری است تا از طریق آن بتواند، در زمان نیاز، به پروندهها و پیامهای دیپلماتیک محرمانه دسترسی داشته باشد. چنین چیزی باید در یک دفتر دولتی انجام شود. به گفته «شاکتی سینها» منشی خصوصی «آتال بیهاری واجپایی» نخست وزیر سابق هند و همچنین رئیس سابق بخش توسعه و حاکمیت یوناما (مأموریت کمک سازمان ملل در افغانستان) این پست نیازمند حمایت کامل نخست وزیر است.
اما این کار سادهای نیست. برای مثال، میتوانیم نگاهی به وضعیت «ساتیندر لامبا» نماینده ویژه «مان موهان سینگ» نخست وزیر سابق هند در امور پاکستان داشته باشیم. «لامبا» برای برقراری صلح بین هند و پاکستان، طرحی موسوم به «فرمول چهار گام» را ارائه کرد. گرچه وی از حمایت نخست وزیر برخوردار بود اما غالبا با واکنش تند دیپلماتهای ارشد وزارت خارجه مواجه میشد. او چه به کابل سفر میکرد یا به «بن» آلمان، نمیتوانست مطمئن باشد که از حمایت مجموعه دولت هند برخوردار خواهد شد یا خیر. به گفته «راکش سود» کسب حمایت بخشهای مختلف دولت، دشوارترین بخش کار است. در واقع، پستهایی مثل این برای این که بتوانند اثرگذاری خارجی داشته باشند، در وهله اول باید بتوانند بر رقابتهای داخلی فایق آیند، تعادلی که رسیدن به آن کار دشواری است. شاید بتوان گفت که خلیلزاد از معدود نمایندگانی است که تسلط خوبی به این گونه سیاستهای بوروکراتیک پیدا کرده است.
با این حال، در هند نیز سابقه چنین پستهایی وجود دارد. در سال 2015، دولت «نارندرا مودی» نخست وزیر هند، فردی به نام «آصف ابراهیم» را که رئیس سابق اداره اطلاعات بود، به عنوان نماینده ویژه در حوزه مبارزه با تروریسم و افراطیگری منصوب کرد. علاوه بر این، پس از برگزاری انتخابات عمومی هند در سال 2019، وزارت خارجه توانایی خوبی برای همسویی با ساختارهای اداری جدید از خود نشان داده و با به کارگیری وزرای قدرتمند و همچنین استفاده از کارشناسان مجرب در هیئت مشاوران سیاسی، فضای خوبی را برای ایدهپردازیهای راهبردی فراهم کرده است.
اگر قرار باشد وزارت خارجهای جرأت ریسک کردن و ارائه راهکارهای مبتکرانه و غیرمعمول داشته باشد، آن وزارتخانه، همان وزارت خارجه کنونی است. اگر مشکل، استفاده از عبارت «نماینده ویژه» است، میتوان عبارات دیگری را برای آن به کار برد، مثل مشاور سیاسی ارشد وزیر خارجه. به گفته یکی از افرادی که سابقا تجربه کار به عنوان یک نماینده ویژه را داشته است، مهم نیست کدام فرمول اداری بهتر جواب میدهد؛ مسئله مهم، میزان «شفافیت راهبردی» درباره اهداف و چشم اندازهای این پست، سطح اختیارات محوله به آن و همچنین برخورداری از حمایت نخست وزیر است.
راهبردهای کاهش خطر: آموزش و سرمایهگذاری مستمر
تشریح موضوع
اواسط نوامبر سال 2001 (تنها 6 هفته پس از آغاز حمله آمریکا به افغانستان) تیمی متشکل از «آرون سینگ» و «موخوپادهایا»، به رهبری «لامبا»، عازم کابل شدند تا پس از یک وقفه 5 ساله مبادرت به بازگشایی سفارت هند در کابل کنند. «سینگ» در آن زمان، مدیر کل وزارت خارجه بود و بعدها به عنوان سفیر هند در ایالات متحده مشغول فعالیت شد. پس از حمله طالبان به کابل در سپتامبر 1996 سفارتخانه هند در افغانستان به سرعت بسته شده بود. «موخوپادهایا» هم که به عنوان اولین کاردار هند در افغانستان «آزاد شده» مشغول به کار شده بود، در سال 2013 در قامت سفیر هند به این کشور بازگشت. وی که سابقه 2 دهه فعالیت در افغانستان را دارد معتقد است که تنها مشخصه ثابت این کشور، پتانسیل بالای آن برای «غافلگیریهای ناگهانی» است.
در شرایطی که برای متمرکز کردن رویکرد هند در زمینه صلح، وجود یک نماینده یا مشاور ویژه لازم است، برای حمایت از نیروهای دموکراتیک افغانستان نیز لازم است که روند ارائه آموزش به نیروهای امنیت ملی افغان و همچنین ارائه کمکهای توسعهای به این کشور ادامه پیدا کند. هند میتواند با حمایت از این نیروها (از طریق دولت افغانستان و نهادهای اجرایی) تا حد زیادی شانس خود را برای کاهش خطرات ناشی از توافق و همچنین تهدیدات فزاینده در حوزه تروریسم ضد هندی و بینالملل افزایش دهد.
رشد گروههای تروریستی بینالمللی که خارج از افغانستان فعالیت میکنند، یکی از دغدغههای اصلی مقامات هندی بوده است. از سال 2001 تا حدود سال 2012 کارشناسان هندی توجه خود را معطوف به گروههایی چون «القاعده»، «لشکر طیبه» و «تیپ 313» به رهبری «الیاس کشمیری» کردند. کشمیری که در یک حمله پهپادی در ژوئن 2011 کشته شد، رابط «دیوید هیدلی» بود؛ هیدلی یکی از خبرچینهای «اداره مبارزه با مواد مخدر آمریکا» بود که قبل از حمله تروریستی بمبئی در سال 2008، یک سری عملیاتهای شناسایی را برای لشکر طیبه در این شهر انجام داده بود. طبق گزارشها، حتی «اسامه بن لادن» هم در جلسه فوقالعاده بین سرویس اطلاعاتی پاکستان، لشکر طیبه و القاعده که با هدف برنامهریزی درباره حمله بمبئی، در پاکستان، برگزار شده بود شرکت داشته است.
این حقیقت که هیدلی از سرویس اطلاعاتی پاکستان دستور میگرفته است جای تردید ندارد. اینکه لشکر طیبه و تیپ 313 هر دو، به جنگجویان طالبان در پاکستان پناه دادند نیز یک واقعیت مسلم است. در هم آمیختن این دو سازمان و همچنین ادامه فعالیتهای «شبکه حقانی» همچنان یک سناریوی ترسناک برای نهادهای هندی است. اینکه «سراج الدین حقانی» (یکی از تروریستهای جهانی در فهرست افراد تحت تعقیب «اف. بی.آی» آمریکا) مقالهای درباره شروط صلح نوشته و آن را در روزنامه «نیویورک تایمز» منتشر میکند، این گمان و نگرانی را تقویت میکند.
از سال 2012، رهبران طالبان مدعی شدهاند که رابطه خود را با گروههایی چون القاعده قطع خواهند کرد. به گفته آنها، پس از کشته شدن اسامه بن لادن در می سال 2011، انجام این کار آسانتر شده است. اما طالبان شفافیت چندانی درباره رابطه خود با لشکر طیبه (که فرماندهان طالبان، اعضای این گروه را «جنگجویان آزادی» مینامند) نداشتهاند. جنگجویان لشکر طیبه همچنین در میدان نبرد جنوب افغانستان نیز دیده شدهاند. به گفته «جاشوا وایت» لشکر طیبه یک تهدید حاشیهای برای سرزمین ایالات متحده و متحدان آن محسوب میشود و لذا بعید است که در مذاکرات جاری آمریکا ـ طالبان، بحث لشکر طیبه چندان مورد توجه و اهمیت باشد. به گفته وی، هند باید برای تأمین منافع خود بجنگد.
یکی از کارهای مهمی که نماینده ویژه (یا به طور کلیتر، دولت هند) میتواند انجام دهد این است که ایالات متحده را متقاعد کند تا همزمان با پیشرفت روند مذاکرات با طالبان، چشم انداز وسیعتری را برای بحث تروریسم در نظر گیرد، از جمله موضوعاتی چون نقش لشکر طیبه در افغانستان. گر چه هند ممکن است بلافاصله نتایج این اقدام را حس نکند اما افزایش سطح تماسها و تعاملات قطعا بهتر از در حاشیه ماندن است و میتواند نتایج مثبتی به دنبال داشته باشد. به علاوه، نماینده ویژه میتواند از طریق وارد شدن به مجموعه وسیعتری از گفتگوها، نقش دقیق گروه ضد هندی حقانی در آینده افغانستان را به طور کامل تبیین کند. با همه اینها، این گروهی است که بدون شک به رابطه نزدیک خود با سرویس اطلاعاتی پاکستان همچنان ادامه خواهد داد.
علاوه بر این، رشد «داعش خراسان» نیز اهمیت زیادی برای مقامات هندی دارد. اولین فعالیت این گروه، به سال 2015 برمیگردد. تنها در سال 2019، UNAMA (مأموریت کمک رسانی سازمان ملل در افغانستان) 157 رویداد تروریستی را به داعش خراسان نسبت داد. حملاتی که منجر به مرگ بیش از 300 غیرنظامی و زخمی شدن بیش از 900 نفر شدند. طبق گزارشها، داعش خراسان شامل افراد جدا شده از طالبان، اعضای سابق گروههای شبه نظامی پاکستانی چون لشکر طیبه و همچنین عناصر رادیکالی است که ارزش زیادی برای صلح قائل نیستند. این عناصر شامل اتباع تندروی هندی نیز میشوند؛ مثل فردی که 25 مارس 2020 در حمله به معبد سیکها در کابل دست داشت. مهاجمان پس از انجام این حمله، به دست نیروهای امنیتی افغان کشته شدند.
خاستگاه کمپ عملیاتی هند، منطقه «کرالا» واقع در جنوب هند است. به گفته مقامات، اگر داعش خراسان همچنان قدرت گیرد، احتمال رادیکال شدن هندیها نیز بالا میرود. داعش خراسان ثابت کرده است که توانایی افراطی کردن افراد را دارد، مثل هندیهایی که مدتی در خلیج فارس بودهاند. مقامات امنیتی هند، به همین اندازه نیز نگران خطراتی ناشی از بازگشت جنگجویان هندی داعش خراسان به کشور هستند.
هنوز مشخص نیست که حامیان مالی داعش خراسان چه کسانی هستند. به گفته رئیس سابق دبیرخانه شورای امنیت ملی، داعش خراسان زاییده گروههای مختلفی است؛ گاهی با طالبان همکاری میکند، گاهی با خشونت مقابل آن میایستد، گاهی فعالیتهای تجاری را در اولویت قرار میدهد و هیچ گاه مشخص نیست که از چه کسی دستور میگیرد. پس از نشست دوحه، گزارشهای به دست آمده از ولایت «کنر» واقع در شرق افغانستان نشان از این واقعیت داشت که جنگجویان طالبان در حال پیوستن به داعش خراسان هستند. بسیاری از این جنگجویان سابق طالبان، مخالف اقدامات صلحی هستند که با هدایت رهبران سابق آنها، در دوحه، افغانستان و پاکستان در جریان است. به گفته «وایت» این گروه از جنگجویان ناراضی، خطرناکترین بخش از داعش خراسان هستند که در حال رشد در افغانستان میباشند. اتحادهای عملیاتی داعش خراسان نیز مبهم هستند. به گفته «حنیف اتمر» مشاور سابق امنیت ملی افغانستان، طالبان در شمال افغانستان با داعش خراسان متحد شده است.
در دیگر مناطق، نشانههایی از افزایش شکاف بین طالبان و داعش خراسان دیده میشود. در واقع، طبق گفته یکی از کارشناسان، هر روز گزارشهای موثق بیشتری درباره همکاری عملیاتی فعال ارتش آمریکا و طالبان علیه داعش خراسان مخابره میشود. شاید این یکی از دلایلی است که ترامپ، بدون هیچ درنگی، طالبان را «مردم سرسختی» دانست که وی انتظار دارد در کنار نیروهای افغان با داعش خراسان بجنگند. البته اینکه آیا به واقع تحقق چنین امری در بلند مدت و پس از خروج سربازان تحت رهبری آمریکا از افغانستان امکان پذیر هست یا خیر، خود مسئله دیگری است که جای بحث دارد. آیا پس از خروج آمریکاییها، طالبان همچنان به جنگ خود علیه داعش خراسان ادامه خواهد داد؟ آیا حقانیها دست از تعرض به داراییهای هند برمیدارند؟ آیا رهبران طالبان میتوانند به تعهد خود عمل کرده و همه گروههای خارجی، از جمله لشکر طیبه، را از خاک افغانستان بیرون برانند؟
تمهیدات سیاسی
به منظور کاهش خطرات بسیار جدی مرتبط با این سئوالات (که یافتن پاسخ آنها کار بسیار دشواری است) هند باید برنامه حمایت از نیروهای امنیت ملی افغانستان را در اولویت قرار دهد. در شرایطی که اعزام سرباز به افغانستان هیچ سودی برای هند ندارد و در واقع، هزینههای چنین کاری بسیار سنگینتر از فواید آن است، هند میتواند همچنان حمایتهای نظامی مورد نیاز را در اختیار نیروهای افغان قرار دهد. دهلی نو از سال 2003، کار آموزش سربازان افغان را در خاک هند آغاز کرده و از آن زمان تاکنون، هزاران سرباز را آموزش داده است. هند دورههای سفارشی «کادر پلیس نظامی» را نیز برای ارتش ملی افغانستان برگزار کرده است. دهلی نو همچنین دورههایی را در زمینه ظرفیت سازی و افزایش مهارتهای حرفهای ارائه میکند. اواخر سال 2019، هند برای سومین سال متوالی، آموزش مقدماتی کار با اسلحه و مهارتهای رهبری را به یک گروه از زنان ارتش و نیروی هوایی افغانستان ارائه داد.
به گفته افسران اطلاعاتی هند، دهلی نو برای به حداکثر رساندن منافع این برنامهها میتواند یک طرح دقیق درباره «ظرفیت سازی بلند مدت» ارائه کرده و تأمین مالی آن را نیز برای 5 سال آینده متعهد شود. در همین راستا، آموزشها باید برای یک دوره بلند مدت طراحی شوند. «پالیوال» معتقد است که میتوان روی آموزش عملیاتهای ویژه تمرکز کرد. به گفته وی، «گروه ویژه هند» میتواند همکاری نزدیکتری با همتایان افغان خود پیدا کند. «لوین» که نقش فرماندهان آیساف در افغانستان را در دورههای مختلف مورد مطالعه قرار داده معتقد است که نظامیان خیلی سریع خود را با برنامههای آموزشی خود تطبیق میدهند تا بتوانند به حداکثر بازدهی برسند. به گفته وی، در سال 2014، ساختار مأموریت آموزشی آمریکا در افغانستان تغییر پیدا کرد؛ به نحوی که ایالات متحده تمرکز خود را از روی آموزشهای سطح فرماندهی لشکر برداشت و توجه خود را معطوف به آموزش نیروهای کوچکتر کرد تا بتواند مجموعههای متعددی از نیروهای حرفهای را ایجاد کند. ارتش هند نیز میتواند چنین آموزشهای خاصی را به راحتی در خاک خود اجرا کند.
علاوه بر این، همکاریهای اطلاعاتی نیز یکی دیگر از اقدامات مهم و حیاتی است که دهلی نو باید قبل از سرمایهگذاریهای آتی خود در افغانستان آن را انجام دهد. از آنجا که ایالات متحده همچنان از ارائه اطلاعات دقیق درباره توافقهای صورت گرفته با طالبان اجتناب میکند، لازم است تا هند خود برای دسترسی به این اطلاعات وارد عمل شود. به گفته یکی از اعضای ارشد سابق شورای امنیت ملی آمریکا، هند روابط بسیار عمیقی با اداره امنیت ملی افغانستان دارد. این اداره در آینده نیز یک نهاد مهم و اساسی برای دهلی نو به حساب میآید که حمایت و سرمایهگذاری در رشد آن، به سود منافع امنیت ملی هند خواهد بود.
«پالیوال» معتقد است که این نهاد افغانستانی به شدت نظامی شده و ظرفیتهای آن در حوزه تحقیق و ارزیابی محدود است. به گفته وی، هند در گذشته مبادرت به آموزش نیروهای اداره امنیت ملی کرده است و لذا حالا این توانایی را دارد تا راحتتر از بقیه کشورها، اقدامات خود در این حوزه را افزایش دهد. «پالیوال» با اشاره به اینکه خطر نفوذ نیروهای سرویس اطلاعاتی پاکستان به این نهاد همواره وجود دارد، گزینش دقیق نیرو را راه حل مقابله با این چالش میداند. علاوه بر این، هند به غیر ارائه کمکهای نظامی، سرمایهگذاریهای قابل توجهی نیز در افغانستان انجام داده است. دهلی نو تاکنون متعهد به پرداخت 3 میلیارد دلار کمک توسعهای به افغانستان شده است. گر چه کمک هند هم سنگ با کمکهای ارائه شده از سوی غربیها نیست اما اقدامات دهلی نو، اقداماتی مقرون به صرفه و متناسب بوده است. در همین حال، همکاری هند و افغانستان، شرایط را برای مشارکت اقتصادی دو کشور فراهم کرده است؛ مشارکتی که روز به روز در حال گسترش است. در حال حاضر، حجم تجارت بین دو کشور حدود 1.5 میلیارد دلار است. از زمان آغاز به کار یک دهلیز ترانزیت هوایی در سال 2017، بیش از 5000 تن کالا از طریق 500 پرواز جابجا شده که سود آن مستقیما متوجه کشاورزان و تجار خرده پای افغان شده است.
قطعا حرکت به سمت یک راهبرد توسعه محور که قدمت آن به سال 2001 میرسد، نیازمند سطحی از انگیزه و نوآوری است. در آن زمان، ایالات متحده نمیخواست که هند مشارکت عمیقی در این قضیه پیدا کند. دیپلماتهای هندی مثل «آرون سینگ» تلاش کردند راهبردهای تعاملی را بیابند که دارای حداقل میزان حاشیه بوده و در همان حال، پتانسیل اثرگذاری بالایی داشته باشند. نتیجه حاصل شده نیز این بود: دنبال کردن اهداف توسعهای که تمرکز اولیه آن روی پروژههای «زود بازده» باشد.
هند ابتدا در حوزه ناوگان اتوبوسرانی و تأمین دارو سرمایهگذاری کرد و بعدها این سرمایهگذاری را به سمت پروژههای زیربنایی بزرگتر سوق داد. این تصمیم که در زمان وقوع یک سری تغییرات مهم و سریع رخ داد، باعث شد تا مردم محلی افغان نسبت به هند حسن نیت پیدا کنند.
به تازگی، پس از شیوع ویروس کرونا، هند 500.000 قرص «هیدروکسی کلروکین» و 100.000 قرص «استامینوفن» به افغانستان هدیه داد. حدودا در همین زمان، هند 75.000 تن گندم نیز در قالب هدیه به این کشور داد. اولین محموله شامل 251 کانتینر حاوی 5.022 تن گندم بود که در تاریخ 23 آوریل از طریق بندر چابهار به شهر هرات رسید. هند همچنین در حال آماده کردن تیمهای واکنش سریع برای کمک به افغانستان (و همچنین همسایگانی چون بنگلادش و بوتان) در زمینه مقابله با کرونا است. این تیمها به ایجاد آزمایشگاههای تشخیص کرونا و همچنین آموزش پزشکان محلی برای مقابله با کرونا کمک خواهند کرد.
در حال حاضر، با توجه به افزایش تردیدها درباره اوضاع افغانستان و همچنین اقتصاد آسیب دیده هند از کرونا، ممکن است این بحث تقویت شود که هند باید قبل از انجام هرگونه سرمایهگذاری بیشتر، صرفا منتظر مانده و اوضاع را رصد کند. اما در حقیقت، حالا زمانی است که هند باید با ارائه کمکهای توسعهای بیشتر، کاری کند که حضور او در افغانستان بیش از گذشته احساس شود. ادامه روند ارائه آموزشها و کمک رسانیها و حتی افزایش سطح آنها، راه بسیار مهمی برای تحقق هدف بلند مدت هند است و میتواند دهلی نو را قادر به فعالیت در یک فضای نسبتا پایدار در افغانستان کند.
راهبردهای کاهش خطر: همکاری با/ از طریق دیگران
تشریح موضوع
جولای سال 2019 حامد کرزی رئیس جمهور سابق افغانستان، در سخنرانی خود در «مجمع صلح جهانی» در برابر خیل عظیمی از دیپلماتها و خبرنگاران، نقش چین و روسیه در آینده افغانستان را «دارای اهمیت قابل توجه» دانست. کرزی که به خاطر تخریب چشم انداز مذاکرات صلح در سال 2017 مورد انتقاد مذاکره کنندگان قرار دارد، سپس گام را از این هم فراتر نهاد و تصریح کرد که چین میتواند نقش تضمین کننده صلح در افغانستان را پس از خروج آمریکاییها ایفا کند. وی با اشاره به اینکه روسیه میتواند با چین همکاری کند، تأکید کرد که هند، پاکستان، ایران و دیگران هم میتوانند در این روند مشارکت داشته باشند.
کرزی با تبیین این موضوع که از حضور نظامی چین در افغانستان حمایت نمیکند، پیشنهاد مشارکت بیشتر پکن را در حوزههای سیاسیتر و دیپلماتیکتر مطرح کرد. البته وی منظور دقیق خود را از این جمله تشریح نکرد. این اظهارات واقعا موجب یکه خوردن حضار شد، به خصوص حضار هندی و آمریکایی. به اعتقاد بسیاری از ناظران، کرزی در این سخنرانی وزن زیادی به نقش بالقوه چین و روسیه در افغانستان داد.
با این حال، واضح است که چین و روسیه خواهان ورود به این عرصه هستند. تردیدی نیست که عقب نشینی دولت ترامپ از اصل فراملیگرایی (که بیشترین نمود آن را میتوان در چند جانبهگرایی محدود و تجارتهای گزینشی آن مشاهده کرد) فضای خلأ ای به وجود آورده است که باید توسط دیگران پر شود. در مورد افغانستان، هر زمان گفتمان ایالات متحده دچار تزلزل شده، چین یا روسیه وارد گود شدهاند. به گفته یکی از ناظران، اثرگذاری چین و روسیه بر طالبان و پاکستان، نقش «حیاتی» در روند صلح دارد. موضوعی که یکی دیگر از ناظران، آن را یک نقش «نسبتا کمک کننده» دانست. به هر جهت، این نقش یک نقش مهم است. در مجموع، هم چین و هم روسیه خواهان خروج سربازان آمریکایی و باقی ماندن یک دولت پایدار در افغانستان هستند.
حال سئوال اینجا است که هند چگونه میتواند از این اختلافات و رقابتها در فضای متفرق و از هم پاشیده افغانستان نهایت استفاده را ببرد؟ البته سفارت هند در کابل (به طور کلیتر، وزارت خارجه) و نهادهای مختلف هندی، در کارهای روزانه خود ارتباط نزدیکی با دیگر کشورها داشته و درباره اقدامات خود در افغانستان با آنها تعامل دارند. اگر هند قصد کاهش خطرات گفته شده در بالا را دارد، باید این اقدامات را حول دفتر یک نماینده ویژه گرد آورد، حاضر به مذاکره با بخشهایی از طالبان شده و از همه فرصتهای موجود برای تحقق هدف اصلی هند، یعنی ایجاد یک افغانستان پایدار، استفاده کند. این اقدامات در حال حاضر، به خاطر خروج سربازان آمریکایی، فوریت بیشتری در مقایسه با یک سال گذشته دارند.
به همین دلیل است که به گفته «سود» همه در حال مذاکره با طالبان هستند و کشورها در تلاش هستند تا با انجام اقدامات احتیاطی، جلوی ضرر را بگیرند. برخی کشورها مثل ایران و روسیه، قبل از اینکه حتی مذاکرات دوحه ممکن به نظر برسد، خود را با این حقایقِ در حالِ تغییر هماهنگ کردند. هند هم برای کاهش خطراتی که ممکن است متوجه حضور بلند مدت این کشور در افغانستان شود و برای اینکه بتواند قبل از تکمیلِ روند خروج (احتمالا تا اواخر سال 2021)، سهم بیشتری برای خود به دست آورد، میتواند برخی مناسبات موجود را تعمیق کند.
تمهیدات سیاسی
اول اینکه، هند میتواند از طریق «گروه تماس افغانستان» در سازمان همکاری شانگهای، به همکاریهای خود ادامه دهد. این گروه که در سال 2017 تشکیل شد (درست همان سالی که هند عضو دائم سازمان شانگهای شد)، تاکنون 3 نشست را (در سالهای 2017، 2018 و 2019) برای بحث درباره روند صلح بینالافغانی برگزار کرده است که هند در نشستهای آن در سالهای 2018 و 2019 حضور داشت. این محفل به هند امکان میدهد تا بتواند حتی با چین، سطحی از همکاریها را داشته باشد.
تاکنون، هند هیچ گونه همکاری با چین در زمینه تعامل با طالبان نداشته است. چین که مخالف حضور سربازان آمریکایی در افغانستان است، از امضای توافقنامه صلح در دوحه استقبال کرد. پس از شکست اولین دور مذاکرات در دوحه در سال 2012، رهبران چینی در اواخر سال 2014 میزبان هیئت نمایندگی طالبان بودند. در سال 2019 و در شرایطی که مذاکرات آمریکا و طالبان به بن بست خورده بود، چین دو جلسه با طالبان برگزار کرد (یکی در ماه ژوئن و دیگری در ماه سپتامبر). یکی از اهدافی که دست کم تا حدودی بین چین و هند مشترک است، مخالفت این دو کشور با رشد داعش خراسان است.
همین نقطه مشترک میتواند بستری را برای سطحی از همکاریها فراهم کند. البته واضح است که درباره رشد گروههای تحت حمایت پاکستان در افغانستان، مثل «جیش محمد» و «لشکر طیبه» نمیتوان انتظاری از چین داشت. لذا این همکاریها باید صرفا به بحث داعش خراسان محدود شود. در حال حاضر، مکانیسمی وجود دارد که میتوان از طریق آن به این هدف جامه عمل پوشاند. در جریان نشست سه جانبه روسیه ـ چین ـ هند در سال 2019، «مودی» گسترش اقدامات در زمینه مبارزه با تروریسم را حوزه کلیدی دانست که این سه کشور میتوانند در آن با یکدیگر همکاری داشته باشند. این پلتفورم میتواند روی بحث روند گسترش داعش خراسان، تبادل اطلاعات (هر چند محدود) درباره کادر رهبری این گروه و احتمالا روی بحث تعقیب منابع مالی داعش خراسان تمرکز کند. هر چند این اقدام، با توجه به رابطه نزدیک چین با پاکستان، دشوار به نظر میرسد اما دلیلی ندارد روی مکانیسمی که مورد تأیید رهبران هر سه کشور است سرمایهگذاری بیشتری انجام نشود.
دوم اینکه، هند میتواند همکاری بیشتری با روسیه داشته باشد. غنی همچنان نگران پیشروی روسیه است، به خصوص در شرایطی که رابطه روسیه با بخشهایی از طالبان افزایش یافته است. اما این جنس ارتباط با روسیه دقیقا همان چیزی است که هند به آن نیاز دارد. به نظر میرسد که رویکرد روسیه، حمایت از مذاکرات دوحه بوده است و همچنین باز کردن یک راه ارتباطی مستقیم و رسمی با طالبان. ژانویه سال 2017، «آجیت دوال» مشاور امنیت ملی هند سفری به مسکو داشت، با این هدف که بتواند در مذاکرات تحت رهبری روسیه در افغانستان، جایی برای هند پیدا کند. این اقدام منجر به شرکت هند در مذاکرات موسوم به مذاکرات شش جانبه شد که فوریه 2017 با هدف بحث درباره آینده افغانستان برگزار شد.
اوایل سال 2019، مسکو دو نشست را با حضور بزرگان افغان میزبانی کرد. در شرایطی که مذاکرات بین آمریکا و طالبان در اواخر همان سال به بن بست خورده بود، روسیه میزبان یک هیئت به نمایندگی از طالبان شد و از آنها خواست تا «دوباره مذاکرات را از سر گیرند.» پس از امضای توافق صلح بین آمریکا و طالبان، هند و روسیه با انتشار بیانیه مشترکی، تأکید کردند که صلح در افغانستان تنها از طریق انجام یک مصالحه جامع سیاسی مذاکره شده بین افغانها امکان پذیر است. گرچه روسیه از شرکت هند در نشستهای مربوط به روند صلح افغانستان حمایت میکند اما همکاریهای محدودی در این زمینه با هند داشته است که علت اصلی آن نیز عدم تمایل هند برای تعامل علنی با طالبان بوده است. اما اگر این مانع از سر راه برداشته شده و هند به دنبال سرمایهگذاری در یک راهبرد کاهش ریسک بلند مدت باشد در آن صورت، پتانسیلهای بیشتری برای همکاری دهلی نو و مسکو (شریک راهبردی مورد حمایت هند در افغانستان، حتی در سالهای سخت دهه 1980) فراهم میشود.
سوم اینکه، ایران بهترین گزینه هند برای جمع آوری اطلاعات در جنوب و جنوب غرب افغانستان است. به رغم تاریخچه تیره و تار مناسبات ایران و طالبان، «جواد ظریف» وزیر خارجه ایران تصریح کرد که نمیتوان آینده افغانستان را بدون در نظر گرفتن نقش طالبان ترسیم کرد. گزارشها حکایت از آن دارد که ایران اخیرا به حمایت فعال از جناحهای طالبان روی آورده است، شاید به این دلیل که می خواهد مطمئن شود به دولت آینده افغانستان که احتمالا طالبان نیز در آن حضور خواهد داشت، دسترسی داشته باشد. یک مقام ارشد هندی میگوید: «ایران به لحاظ سیاسی، مهمترین کشور در افغانستان، پس از آمریکا و پاکستان است.» وی که سالها تجربه کار با ایران را دارد معتقد است که ایران قابل اعتماد نیست اما دسترسیهای آنها گسترده بوده و برای هندیها بسیار مفید فایده خواهد بود.
یکی دیگر از مقامات بر این باور است که ایران میتواند اطلاعات در لحظه درباره حقانیها و پاکستانیها ارائه کند. در واقع، آن گونه که «پالیوال» میگوید، تعامل ایران با طالبان از سال 2015 نقش مهمی در از بین رفتن انسجام این گروه داشته است. وی میافزاید: « به غیر حملات هوایی آمریکا و عملیاتهای نیروهای امنیت ملی افغانستان، بزرگترین چالش پیش روی پاکستان برای مدیریت چشم انداز شبهنظامیگری در افغانستان، ایران است.» به گفته «پالیوال»، هند در گذشته، برای تماسهای مخفیانه خود با برخی جناحهای طالبان، به ایران متکی بوده است.
اما هندیها برای اینکه بتوانند در آینده نزدیک، بهترین استفاده را از این رابطه ببرند باید مناسبات راهبردی خود را با ایران تقویت کنند. برای مثال، میتوان به پاسخ هند به درخواست ایران در دوران شیوع کرونا اشاره کرد. در بین کشورهای دموکراتیک جهان، هند سردمدار ارائه کمک به کشورهای مختلف بوده است. در حال حاضر نیز درخواست ایران برای دریافت کمکهای پزشکی در حال رسیدگی است. اما علت پاسخ ضعیف هند به این درخواست را میتوان در کاهش سطح روابط آن با ایران دانست. گرچه هند همواره تلاش کرده است تا در رابطه خود با ایران و آمریکا تعادل برقرار کند اما انتقادات اخیر و مکرر ایران از سیاستهای داخلی هند، چالشهایی را به وجود آورده است. این رابطهای است که نیازمند انجام سرمایهگذاریهای دیپلماتیک بیشتر از جانب هر دو طرف است (هر چند این رابطه به خودی خود مطلوب است اما اهمیت خاص آن به خاطر نقش آفرینی ایران در افغانستان میباشد).
چهارم اینکه، در شرایطی که ایالات متحده، دست کم در حال حاضر، سکان رهبری روند صلح را در دست دارد، همکاری هند و آمریکا در این زمینه محدود بوده است. دلیل این امر نیز ساده به نظر میرسد: چنانکه یکی از مقامات هندی در کابل در سال 2010 عنوان کرد، زمانی که بحث افغانستان در میان است، رویکرد ایالات متحده درباره هند همواره اوج و فرود داشته است. بین سالهای 2001 تا 2009، دولت جورج بوش مخالف مشارکت هند در افغانستان بود. در واقع، این دولت جدید افغانستان بود که در نوامبر سال 2001، بازگشت هند به کابل را تضمین و بیدرنگ از حضور هند در این کشور حمایت کرد.
از سال 2009 تا 2014، دولت اوباما با اتخاذ یک رویکرد منطقهای، اقداماتی را در پیش گرفت. علت اتخاذ این رویکرد نیز ساده بود: طبق راهبرد جدید اوباما، بیثباتی در افغانستان مستقیما با بیثباتی در پاکستان در ارتباط بود و بالعکس. این راهبرد در مارس سال 2009 منتشر شد. بخشی از این راهبرد (که البته آشکارا به آن اشاره نشده بود) تلاش برای برقراری رابطه بین هند و پاکستان بود.
آمریکا تحت فشار پاکستان، مسئله کشمیر را برای اولین بار از اوایل دهه 1990، مورد توجه قرار داد. اوباما در جریان مبارزات انتخاباتی خود، از لزوم تعیین نماینده ویژه آمریکا برای کاهش تنشها در آسیای جنوبی سخن گفت، با این نگاه که بتواند پاکستان را متقاعد کند تا «توجه خود را روی بزرگترین تهدید...که نشأت گرفته از مرز افغانستان است» متمرکز کند.
در واقع، فرضیه تیم اوباما این بود که «مسیر کابل، از میان کشمیر میگذرد.» برای پاکستان نیز نقشه راه این بازی آسان و فرصتی بود تا بتواند بار دیگر مناقشه کشمیر را بین المللی کند. بر همین اساس، نشستهای متعدد تراک 1.5 و تراک 2 با هدف حمایت از این روند، در لندن، اسلو، دبی، استانبول، برلین، بانکو و دیگر نقاط برگزار شد. هدف از این کار، آزمودن فرضیه کشمیر تا کابل و همچنین جستوجوی پتانسیلهای موجود برای برقراری صلح در افغانستان بود.
این مذاکرات نقش موثری در طرح ایدههای مهم و چالشی بین متنفذان و مقامات هندی و پاکستانی داشت. این روند در نهایت منجر به برگزاری میزگردهایی در خارج از افغانستان شد، مثل نشست «ملا عبدالسلام ضعیف» (سفیر سابق طالبان در پاکستان) با کارشناسان و مقامات فعلی و سابق هند، افغانستان، پاکستان، انگلیس و آمریکا در لندن، به منظور بررسی پتانسیلهای صلح در افغانستان. «ضعیف» پیش از این نیز نشستی را بین نمایندگان طالبان و مقامات آمریکایی، در «دانشگاه کابل» ترتیب داده بود.
این مذاکرات، به ایجاد یک سری پلهایی که تاکنون وجود نداشت کمک کرد. اما این موضوع را نیز مشخص کرد که ایده حل مسئله کشمیر، با هدف کاهش نگرانیهای نشأت گرفته از پاکستان در افغانستان، کاری بس پیچیده است. در نهایت، این اقدامات مثمر ثمر نیفتاد. در شرایطی که مقامات به دنبال اجرای این رویکرد بودند، این رویکرد ثمرهای جز تیره شدن رابطه آمریکا و هند (که به دنبال بلوکه کردن این راهبرد بود) و همچنین تیره شدن رابطه آمریکا و پاکستان (که از ناکام ماندن این طرح سرخورده شده بود) نداشت. اما اواخر سال 2015، به رغم این ناکامیها، مقامات دولت اوباما عنوان کردند که باید از طریق «ایجاد یک نوع تعادل قدرت بین هند و پاکستان» ثبات را در منطقه برقرار کرد.
شناخت این وضعیت، کمک زیادی به درک این موضوع میکند که مقامات هندی که مدتها روی موضوع افغانستان کار کردهاند حالا چه نگاهی به ایالات متحده در رابطه با منافع هند در افغانستان دارند. تردیدی نیست که اغلب اقدامات توسعهای هند در افغانستان (از احداث جاده گرفته تا راهاندازی بیمارستان) به واسطه وجود ثباتی امکانپذیر شد که توسط نظامیان آمریکایی در این کشور به وجود آمده بود. این واقعیتی است که همگان به آن اذعان دارند. اما حالا که صحبت از همکاری واقعی به میان میآید، به نظر میرسد که تا شرایط مطلوب فاصله زیادی وجود دارد.
البته تعاملات دیپلماتیک روزمره درباره افغانستان همچنان در دهلی نو، واشنگتن و کابل در جریان است. اگر، چنانکه گفتیم، یک نماینده ویژه یا یک مشاور ارشد در امور افغانستان منصوب شود آنگاه میتوان کارهای بیشتری در جهت برقراری تماسهای مکرر و منظم با خلیلزاد و دفتر او و همچنین ارتباط با بخشهای مختلف دولت آمریکا در رابطه با افغانستان انجام داد. در حال حاضر، به نظر میرسد که تعاملات موجود، پراکنده و گاه به گاه بوده و بیش از حد علنی و عمومی است. خلیلزاد پس از هر تماس خود با وزیر خارجه هند، بلافاصله به شکل غیردیپلماتیک، درباره آن توییت زده یا به صورت عمومی اعلام میکند که «از تعامل با هند در زمینه اقدامات منطقهای و بینالمللی استقبال میکند.»
می 2020، خلیلزاد پس از سفر به دهلی نو و دیدار با «جایشانکار» وزیر خارجه و «آجیت دوال» مشاور امنیت ملی نخست وزیر هند، اعلام کرد که محور اصلی صحبتهای وی، «نقش آفرینی بیشتر هند در روند صلح» بوده است. این بار نیز خلیلزاد علنا عنوان کرد که هند یک «عنصر مهم» در افغانستان است و حتی پیشنهاد تعامل بیشتر هند را با همه بازیگران کلیدی افغانستان، از جمله طالبان، مطرح کرد. شاید گفتگو با بخشهایی از طالبان یک نیاز ضروری برای هند باشد اما نه به این خاطر که نیاز ایالات متحده برای امضای یک توافقنامه خروج از افغانستان این الزام را به وجود آورده باشد.
به رغم ماهیت محدود همکاری بین آمریکا و هند در زمینه افغانستان، سه هدف و حوزه مورد علاقه مشترک بین واشنگتن و دهلی نو در این باره وجود دارد: تمایل برای ایجاد ثبات در افغانستان، لزوم معرفی داعش خراسان به عنوان دشمن و اطمینان از این مسئله که افغانستان دیگر جولانگاه تروریستهای بینالمللی نخواهد بود. در همین حال، 3 حوزه مورد اختلاف آن دو کشور نیز عبارتند از: اتکای آمریکا به پاکستان، اتکای فزاینده آمریکا به طالبان و واکنش ضعیف آمریکا در قبال گروههای تروریستی پاکستانی چون «لشکر طیبه».
با توجه به این نقاط همگرایی و واگرایی که بعید است مختصات آن در آینده نزدیک تغییر چندانی پیدا کند، امکان انجام یک همکاری محدود در شرایط کنونی بیشتر مطرح دارد. به علاوه، موافقت هند برای گفتگو با بخشهایی از طالبان، انتصاب یک نماینده ویژه با هدف برقراری تماس مداوم با سهامداران مختلف افغانستان و (تا حد ممکن) استفاده از رابطه نزدیک موجود بین مودی و ترامپ، موضوعاتی هستند که دهلی نو باید آنها را در جریان تدوین نقشه راه خود لحاظ کند.
نتیجهگیری
اجرای هر راهبردی، هزینههایی را در بر دارد. اگر هند مسئله انتصاب یک نماینده ویژه، گفتگوی مستقیم با طالبان و همچنین افزایش کمکهای نظامی خود به نیروهای امنیت ملی افغان را در دستور کار قرار دهد، قطعا با مخالفتهایی از جانب دولت غنی (که خود او با مسئله مذاکره با طالبان مشکلاتی دارد) پاکستان (که مخالف هرگونه حضور و فعالیت هند در افغانستان است) و دیگر بخشها مواجه خواهد شد. هر چند اوضاع به طور مرتب در حال تغییر است اما لازم است تا هند هزینههای سیاسی ناشی از تأمین منافع خود را به دقت مورد ارزیابی قرار دهد. راه حل این موضوع، یافتن نوعی تعادل بین رویکردهای لزوما متناقض نمایی است که برای اجرای این راهبرد ضروری هستند.
اما این هزینههای احتمالی نباید دستاویزی برای نادیده گرفتن لزوم فوری ارزیابی مجدد سیاسی روند تغییرات جاری در افغانستان شوند. تحلیلهای ارائه شده در این گزارش، به همان اندازه که مبتنی بر ارزیابی دقیق واقعیتهای در حال تغییر بودهاند، تواناییهایی قابل توجه دولت هند را برای اجرای طرحها و ابتکارات جدید نیز مد نظر قرار دادهاند. تاریخ معاصر هند مملو از نمونههایی است که در آنها تصمیمات بزرگ و مهمی اتخاذ شده است.
دولت مودی نشان داده است که میتواند فراتر از یک سری عقاید خشک و متعصبانه عمل کند؛ چه این کار را از طریق اعمال زور علیه پاکستان انجام دهد یا از طریق ایجاد یک رابطه مستحکمتر با خاورمیانه، درک اهمیت اروپا در دوره تغییرات ژئوپلتیکی، درک این حقیقت که فناوری، نقش محوری در روابط بینالملل دارد و یا تنظیم دوباره مواضع هند در قبال آسیا.
به گفته «جایشانکار» شواهد نشان میدهد که هرگاه هند ارزیابی واقع بینانهای از تحولات ژئوپلتیکی داشته، توانسته است منافع خود را به شکل موثری پیش ببرد. وی معتقد است که تحقق آرزوها مستلزم خطر کردن است.
حالا زمان آن رسیده است تا این آرزوها در حوزه افغانستان به بوته آزمایش گذاشته شوند. این یعنی، خطر کردن، ارزیابی هزینهها، انتظار شکست و در عین حال، دست زدن به هر اقدامی که میتواند به مقابله با چالشهای واقعی پیش روی هند در این کشور کند؛ کشوری که امضای سند «پیمان دوستی» آن با هند به سال 1950 برمیگردد. در واقع، حقایق باید آن گونه که هستند مورد توجه قرار گیرند. اینکه افغانستان در حال تغییر است، یک حقیقت است. اینکه احتمال بازگشت طالبان به کابل (در هر شکل و قالبی) وجود دارد، یک حقیقت است. اینکه ایالات متحده در حال ترک افغانستان است، یک واقعیت است. به گفته «کسینجر» تغییر واقعیتها کار آسانی نیست و ممکنترین راه برای تغییر واقعیتها، استفاده از آنها است.
انتهای مطلب/
«آنچه در این متن آمده به معنای تأیید محتوای آن از سوی «موسسه ایران شرقی» نیست و تنها در راستای اطلاع رسانی و انعكاس نظرات تحليلگران و منابع مختلف منتشر شده است»