نگرانی اصلی پکن درباره افغانستان مربوط به اوضاع امنیتی این کشور و همچنین سرایت احتمالی بیثباتی و افراطگرایی از افغانستان به چین است. مقابله با این چالش مستلزم همکاری چین با کابل و طالبان است. در نتیجه، پکن همواره از بحث همه شمولی سیاسی و همچنین مصالحه بین دو طرف حمایت کرده است. به رغم اینکه چین در ابتدا از «اتحاد شمال» ضد طالبان حمایت میکرد اما به مرور زمان نگاه آن به طالبان تغییر پیدا کرد و باعث شد تا این کشور بین جناحهای ضدآمریکایی و جناحهایی که مروج افراطگرایی اسلامی هستند تفاوت قایل شود. علاوه بر این، در شرایطی که چین به همکاری طالبان برای عدم تأمین پناهگاه برای شبه نظامیان اویغور نیاز داشت و در سوی دیگر، طالبان نیز به نقش حمایتی چین نیازمند بود، نوعی رابطه تبادلی بین چین و طالبان شکل گرفت.
چین با پیشبینی افزایش سطح مشروعیت، نقش آفرینی و نفوذ طالبان در افغانستان احتمالا رابطه خود با این سازمان را در آینده تقویت خواهد کرد. چین مدتها است که به اسم پادرمیانی و برای حفاظت از منافع میدانی خود در افغانستان، از اصل عدم مداخله خود در امور افغانستان عدول کرده است. هر چند چین همچنان از غنی و دولت او حمایت میکند اما نظر مساعد تحلیلگران چینی درباره طالبان نیز افزایش پیدا کرده است. از نظر این تحلیلگران، توافق صلح بین آمریکا و طالبان سبب افزایش مشروعیت طالبان شده و به این سازمان قدرت داده است تا رابطه خود را با دولتهای خارجی (به خصوص پاکستان و چین) بهبود بخشد. هر چند چین از تشکیل یک خلافت در افغانستان حمایت نمیکند (چون این مسئله میتواند کنترل چین بر جمعیت مسلمان خود را با چالش مستقیم مواجه کند) اما معتقد است که ایدئولوژی سیاسی طالبان نشانههایی از میانهروی را از خود بروز داده است.
ایران شرقی/
در شرایطی که بحث خروج نظامیان آمریکایی از افغانستان مطرح است، آینده افغانستان بیش از هر زمان دیگری نامعلوم به نظر میرسد. یکی از سئوالاتی که در اینجا مطرح میشود این است که چین به عنوان یکی از همسایگان افغانستان که منافع در مخاطره زیادی در این کشور دارد، چه نگاهی به آینده افغانستان داشته و چگونه خود را برای مواجهه با آن آماده خواهد کرد؟
از 11 سپتامبر به بعد، حضور نظامی آمریکا در افغانستان، چین را بر سر یک دو راهی قرار داده است. از یک سو، پکن به طور ناخودآگاه حضور سربازان آمریکایی را در «حیات خلوت» چین یک تهدید راهبردی خطرناک برای خود میداند. در عین حال، چینیها معتقد هستند که امنیت ایجاد شده توسط ایالات متحده در این کشور، به خصوص در زمینه محدود کردن روند رشد و گسترش گروههای تروریستی ضد چینی، به نفع آنها تمام شده است. پیامد این دو راهی، این شده است که چین خواهان خروج آمریکا است ـ اما تنها زمانی که این خروج مسئولانه بوده و با به جا گذاشتن یک خلا قدرت هرج و مرج آفرین، موجب بیثباتی منطقه نشود. اما حقیقت این است که تصمیمگیری آمریکا درباره افغانستان، در واشنگتن انجام خواهد شد ـ نه چین ـ و لذا چین باید به هر حرکتی که آمریکا تصمیم به انجام آن میگیرد پاسخ دهد.
29 فوریه 2020، آمریکا و طالبان توافقنامه صلحی را به امضا رساندند؛ توافقنامهای که باز خوردهای امیدوارکننده مقامات رسمی ایالات متحده را به دنبال داشت. اما چین امیدواری کمتری درباره این توافقنامه دارد. پکن اعتماد چندانی به روند صلح داخلی افغانستان ندارد. در عوض، چین انتظار دارد توافقنامهای که با پادرمیانی آمریکاییها انجام شود، بیثباتی بیشتر را به دنبال داشته باشد و در نهایت اینکه منطقه باید به دنبال گزینههای چند جانبه (مثل عملیاتهای حافظ صلحی سازمان ملل) برای فرار از این بن بست باشد.
خط مشی تاریخی چین در قبال افغانستان
نفع اصلی چین در افغانستان، ثبات این کشور است. از منظر پکن، بیثباتی در افغانستان، تقویت بنیادگرایی اسلامی را در پی دارد که این مسئله تهدیدی برای امنیت داخلی چین، به خصوص در «سین کیانگ»، به حساب میآید. چین هر چه که باشد، یک قدرت بازنگرشگر (revisionist) در افغانستان نیست. بنابراین چین ترجیح میدهد تا شاهد ثبات داخلی و روی کار آمدن یک دولت کارآمد در افغانستان باشد؛ دولتی که ترجیحا و نه لزوما، موضع بیطرفی را بین قدرتهای بزرگ در پیش بگیرد. چینیها که شاهد به دام افتادن بریتانیا، اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده در باتلاق افغانستان بودهاند، همواره بر این عقیده استوار بودهاند که افغانستان «قبرستان امپراطوریها» است. پکن از دیرباز اعتقاد داشته است که باید به هر قیمتی از مداخله جدی در امور افغانستان پرهیز کند.
دیدگاه کلی چین درباره حضور آمریکا در افغانستان، ترکیبی از چند عامل متضاد است. از جنبه منفی، چینیها حمله آمریکا به افغانستان را تلاشی از سوی ایالات متحده برای باز کردن جای پای خود در قلب منطقه اوراسیا میدانستند که میتوانست بعدها برای مهار چین از آن استفاده شود. از منظر پکن، نبرد آمریکا با طالبان، نوعی اقدام «غیرمسئولانه» از سوی آمریکا است که میتواند منجر به بیثباتی افغانستان و تزلزل منطقه شود. به اعتقاد چینیها، حملات 11 سپتامبر و به دنبال آن حمله به افغانستان موجب تقویت روند افراطگرایی مسلمانان در منطقه شد و مستقیما به ایجاد ناآرامی در منطقه خودمختار اویغور نشین «سین کیانگ» واقع در شمال غرب چین کمک کرد. اما از جنبه مثبت، چین جنگهای آمریکا از 11 سپتامبر به بعد را بهترین جریان رخ داده برای پکن از زمان پایان جنگ سرد تاکنون میداند ـ یک «فرصت راهبردی» خداداد که به پکن اجازه داد تا در طول یک دهه، قدرت خود را تثبیت کند و این در حالی بود که واشنگتن با حال آشفتگی و استیصال، تریلیونها دلار در افغانستان و عراق هزینه میکرد. در شرایطی که آمریکا برای جنگ خود با ترور به حمایت ظاهری چین نیاز داشت، پکن با بزرگنمایی تهدیدات تروریستی «سین کیانگ»، از جنگ جهانی علیه ترور برای توجیه سیاستهای خود در این منطقه اویغورنشین استفاده کرد.
افغانستان هرگز یک شریک اقتصادی اولویتدار برای چین نبوده است. حتی در اوج «راهبرد نگاه به بیرون» چین (شکل قبلی طرح کمربند و جاده که شرکتهای چینی را ترغیب به یافتن بازارهای جهانی میکرد) شرکتهای چینی معدودی به افغانستان علاقه نشان دادند. چند شرکت انگشت شمار هم که وارد این کشور شدند، در پروژه معدن مس «عینک» در سال 2008 و طرح اکتشاف نفت «آمو دریا» در سال 2011 مشارکت کردند.
با وخیم شدن اوضاع امنیتی در افغانستان، امیدها برای انجام هر نوع سرمایهگذاری سودآور در افغانستان به سرعت از بین رفت و همه پروژههای بزرگ متوقف شدند. به رغم اظهارنظرهای رسمی درباره نقش مهم افغانستان در «طرح کمربند و جاده»، سرمایه گذاری چین در افغانستان در حداقل مقدار ممکن بوده است: این رقم در سال 2016 در مجموع 2.2 میلیون دلار بوده و در پایان سال 2017 نیز کل سرمایهگذاری پکن صرفا 400 میلیون دلار بوده است. اما در مقابل، داستان پاکستان کاملا متفاوت بوده است: سرمایه گذاری چین در پاکستان در سالهای 2018 – 2017 به رقم 1.58 میلیارد دلار رسید و بدین ترتیب مجموع این سرمایهگذاریها در پایان سال 2017 به حدود 5.7 میلیارد دلار بالغ شد.
علت عمده راکد بودن رابطه اقتصادی پکن و کابل، دغدغههای امنیتی بوده است. این در حالی است که خروج سربازان خارجی از افغانستان میتواند اوضاع امنیتی را در این کشور بیش از پیش مبهم کند. تا زمانی که روند صلح افغانستان در جریان باشد، چین به دقت مراقب به وجود آمدن خلا امنیتی احتمالی در این کشور و خیزش احتمالی دوباره خشونتها است. آن چیزی که چین قادر به درک و سنجش آن نیست، میزان صداقت آمریکاییها در اجرای برنامه خروج و سطح خروج سربازان آمریکایی از این کشور میباشد، موضوعی که برنامهریزیهای پکن بدان وابسته است. اگر آمریکا به طور کامل از افغانستان خارج شود، پکن کمکهای توسعهای، دیپلماتیک، ظرفیتسازی و کمکهای نظامی خود را افزایش خواهد داد و در عین حال، با قوت بیشتری در زمینه ایجاد ثبات در این کشور سرمایهگذاری خواهد کرد. اما در واقع مسئله اینجا است که چین تردید دارد که آیا آمریکا با توجه به موقعیت مهم ژئوپلتیک افغانستان و همچنین هزینههای هنگفتی که از سال 2001 بدین سو در این کشور کرده، حاضر است به حضور و نفوذ خود در افغانستان خاتمه دهد. نگه داشتن بخش کوچکی از نیروهای نظامی آمریکایی در افغانستان، بدیهیترین دستمزدی است که میتواند جبران جنگ 19 ساله واشنگتن را در این کشور بکند.
بدبینی درباره آینده صلح
سیاست چین در قبال افغانستان مبتنی بر ارزیابیهای این کشور درباره پیامدهای امنیتی توافقنامه صلح آمریکا ـ طالبان است. از منظر پکن، اوضاع مثبت به نظر نمیرسد. روند مصالحه داخلی بین طالبان و دولت افغانستان به مراتب دشوارتر از مذاکرات بین طالبان و آمریکا خواهد بود. مذاکره بین طالبان و کابل به شدت پرتنش و نگران کننده خواهد بود. شواهد اولیه پس از 29 فوریه نیز به نظر موید این مطلب بوده است. اختلافات موجود بین طالبان و دولت افغانستان بر سر آزادی زندانیان طالبان همچنان ادامه دارد و طالبان همچنان به عملیاتهای نظامی خود بر ضد نیروهای دولتی افغانستان ادامه دادهاند (هر چند که این اقدام آنها مغایر با توافق انجام شده با آمریکا نبوده است).
منازعه درباره نتایج انتخابات ریاست جمهوری افغانستان نیز اوضاع را بدتر میکند. بن بست سیاسی به وجود آمده در کابل بین رئیس جمهور «غنی» و «عبدالله عبدالله» موجب تضعیف راهبرد مذاکره دولت در مقابل طالبان خواهد شد. هر چند چین از پیروزی سیاسی غنی حمایت کرده اما همچنان معتقد است که عبدالله توانایی تضعیف روند صلح را دارد. گر چه چینیها معتقد هستند که عبدالله نتوانسته است به اندازه کافی قدرت و نفوذ سیاسی غنی را به چالش بکشد و اینکه این بن بست منجر به تزلزل دولت مرکزی نشده است اما این «سیاست دو شاخه» در کابل احتمالا ادامه پیدا خواهد کرد.
آنچه پکن نگران آن است ( و آن را پیشبینی میکند) این است که خروج سربازان آمریکایی ممکن است همین تعادل قدرت ضعیف در افغانستان را نیز از بین ببرد. در چنین شرایطی، طالبان ممکن است مذاکره صلح مستقیم با دولت افغانستان را نپذیرد. در بدترین حال هم ممکن است جنگ داخلی بین طالبان و بقایای دولت مرکزی در گیرد.
انتقاد چین از سیاستهای آمریکا در افغانستان
از منظر چین، ایالات متحده راه غیرمسئولانهای را برای خروج از افغانستان در پیش گرفته است. آمریکاییها با در پیش گرفتن این مسیر، هرج و مرجی را برای افغانها و کشورهای منطقه به جا میگذارند که رفع و رجوع آن کار آسانی نیست ـ به خصوص اگر واشنگتن بخواهد به دنبال عملی کردن تهدیدات خود در رابطه با قطع بخش اعظم کمکهای خود به افغانستان باشد. رسانههای چینی، توافق صلح آمریکا ـ طالبان را با خروج «شرمآور» آمریکا از ویتنام در دهه 1970 مقایسه کردهاند. به نظر میرسد علت اینکه ایالات متحده خروج خود از افغانستان را به تأخیر انداخته است، نه تنها ترسِ از هم پاشیدن این کشور است بلکه واشنگتن نگران آسیبی است که به واسطه این از هم پاشیدن متوجه وجهه آمریکا خواهد شد. به اعتقاد چینیها، صلحی که آمریکا به آن دست یافته، صرفا برای خود است و نه برای افغانستان یا منطقه. آمریکا قصد خروج از افغانستانی را دارد که حدود 2 تریلیون دلار برای آن هزینه کرده و 2.400 سرباز خود را در آن از دست داده و این در حالی است که طالبان همچنان یک نیروی قدرتمند سیاسی در این کشور باقی مانده و نیروهای امنیتی افغان همچنان با خطرات زیادی مواجه هستند.
هر چند چین انتظار این را داشته است که ترامپ به خاطر دغدغههای انتخاباتی خود به شدت در تلاش برای امضای یک توافقنامه صلح و خروج نیروهای خود از افغانستان باشد اما مهمترین نگرانی پکن این است که خروج غیرمسئولانه آمریکا، همه پلهای پشت سر را خراب کرده و دیگر راهی برای ایجاد یک صلح پایدار باقی نگذارد. اقدامی که در نتیجه آن، چین و دیگر کشورهای منطقه مجبور هستند تا سالها با پیامدهای ناگزیر جنگ دست به گریبان باشند. البته نکته متناقض در موضعگیری چینیها این است که هر چند پکن با حمله آمریکا در سال 2001 مخالف بود ( به خاطر پیامدهای بیثباتکننده آن در منطقه و نزدیکتر شدن نیروهای آمریکایی به مرز چین) اما به همین اندازه، خروج آمریکاییها از افغانستان را نیز مورد انتقاد قرار میدهد.
در همین حال، بسیاری از ناظران چینی تردید دارند که آمریکا سربازان خود را به طور کامل از افغانستان خارج کند. پکن همچنان مردد است که ایالات متحده حاضر شود به حضور و نفوذ راهبردی خود در افغانستان، به عنوان یک مقر ژئوپلتیک در مرکز اوراسیا، خاتمه دهد. ترامپ (که به اتخاذ تصمیمات ناگهانی و غیرقابل پیشبینی شهرت دارد) اگر پای منافع خود در میان باشد ممکن است به ناگاه تصمیمات خود درباره افغانستان را تغییر دهد.
ارتباط با کابل و طالبان
نگرانی اصلی پکن درباره افغانستان مربوط به اوضاع امنیتی این کشور و همچنین سرایت احتمالی بیثباتی و افراطگرایی از افغانستان به چین است. مقابله با این چالش مستلزم همکاری چین با کابل و طالبان است. در نتیجه، پکن همواره از بحث همه شمولی سیاسی و همچنین مصالحه بین دو طرف حمایت کرده است. به رغم اینکه چین در ابتدا از «اتحاد شمال» ضد طالبان حمایت میکرد اما به مرور زمان نگاه آن به طالبان تغییر پیدا کرد و باعث شد تا این کشور بین جناحهای ضدآمریکایی و جناحهایی که مروج افراطگرایی اسلامی هستند تفاوت قایل شود. علاوه بر این، در شرایطی که چین به همکاری طالبان برای عدم تأمین پناهگاه برای شبه نظامیان اویغور نیاز داشت و در سوی دیگر، طالبان نیز به نقش حمایتی چین نیازمند بود، نوعی رابطه تبادلی بین چین و طالبان شکل گرفت. از سال 2014 به بعد، هیئتهای نمایندگی طالبان آشکارا و به طور مرتب سفرهای خود را به چین آغاز کردند؛ رفت و آمدهایی که در نهایت منجر به برگزاری یک سری مذاکرات محرمانه بین کابل و طالبان در شهر «اورومچی» چین شد.
چین در زمینه مبارزه با تروریسم و عمدتا با هدف مقابله با سازمانهای مرتبط با «جنبش اسلامی ترکستان شرقی» و داعش، رابطه نزدیک خود با کابل را برای انجام همکاریهای امنیتی دوجانبه حفظ کرده است. چین از طریق ارائه کمکهای نظامی، به کابل کمک کرد تا تیپ نظامی کوهستانی خود را در «کریدور واخان» در نزدیکی ولایت شمالی «بدخشان» افغانستان تشکیل دهد. به گفته کارشناسان افغان، چین از سال 2016 تا 2018 بیش از 70 میلیون دلار کمک مالی نظامی به دولت افغانستان ارائه کرده است.
رابطه چین با کابل و طالبان باعث شده است تا این کشور نقش خاصی در روند مذاکرات بین دو طرف داشته باشد. چین همواره به بیطرفی نسبی خود بالیده است و مغرورانه ادعا میکند که ( برخلاف اغلب همسایگان افغانستان و آمریکا) هرگز به افغانستان هجوم نبرده است. صدور پیوسته ویزا برای هیئتهای نمایندگی طالبان به منظور سفر آنها به چین و شرکت در مذاکرات، پکن را قادر ساخت تا نقش یک تسهیل کننده را بین طالبان و کابل ایفا کند.
به علاوه، چین با پیشبینی افزایش سطح مشروعیت، نقش آفرینی و نفوذ طالبان در افغانستان احتمالا رابطه خود با این سازمان را در آینده تقویت خواهد کرد. چین مدتها است که به اسم پادرمیانی و برای حفاظت از منافع میدانی خود در افغانستان، از اصل عدم مداخله خود در امور افغانستان عدول کرده است. هر چند چین همچنان از غنی و دولت او حمایت میکند اما نظر مساعد تحلیلگران چینی درباره طالبان نیز افزایش پیدا کرده است. «پنگ گونگ» از تحلیلگران ارشد چینی در حوزه خاورمیانه و مبارزه با تروریسم، معتقد است که گروه طالبان «مورد حمایت مردم فقیری است که بیش از نیمی از جمعیت این کشور را تشکیل دادهاند» اما در مقابل، وی کابل را دولت «مورد حمایت آمریکا» میداند. از نظر این تحلیلگران، توافق صلح بین آمریکا و طالبان سبب افزایش مشروعیت طالبان شده و به این سازمان قدرت داده است تا رابطه خود را با دولتهای خارجی (به خصوص پاکستان و چین) بهبود بخشد. هر چند چین از تشکیل یک خلافت در افغانستان حمایت نمیکند (چون این مسئله میتواند کنترل چین بر جمعیت مسلمان خود را با چالش مستقیم مواجه کند) اما معتقد است که ایدئولوژی سیاسی طالبان نشانههایی از میانهروی را از خود بروز داده است.
رویکرد چین: ترجیح چند جانبهگرایی به یکجانبهگرایی
حتی بعد از توافق طالبان ـ آمریکا نیز چینیها همچنان درباره آینده افغانستان بدبین هستند. بزرگترین چالش پیش روی چین، وخیمتر شدن اوضاع امنیتی افغانستان در صورت بر هم خوردن روند صلح بینالافغانی است.
در حال حاضر، چند ارزیابی اولیه در پکن وجود دارد که هر کدام از آنها میتوانند رویکردهای مختلف چین را در ماهها یا سالهای آینده در پی داشته باشند.
اول اینکه، چین یک رویکرد چندجانبه را به یک رویکرد دوجانبه اولویت خواهد داد. در صورت وخیم شدن اوضاع امنیتی در داخل افغانستان، استراتژیستهای چینی به جای حمایت از مداخله یکجانبه هر یک از کشورهای منطقه، خواهان انجام یک مأموریت حافظ صلحی از سوی سازمان ملل با حضور سربازان چینی میشوند. در این مرحله، چین تحت هیچ شرایطی یک مداخله یکجانبه را مدنظر قرار نمیدهد. چین یکی از طرفها یا یکی از عوامل جنگ داخلی افغانستان نیست. شهرت افغانستان به عنوان «قبرستان امپراطوریها» پیوسته مانع از آن خواهد شد که چین با مداخله مستقیم، سبب تضعیف موقعیت برتر فعلی خود در رابطه با طالبان و کابل شود. به خاطر سهمگیری و مشارکت کشورهای منطقه در روند صلح بینالافغانی، انتخاب یک راه حل یکجانبه کاملا منتفی است.
دوم اینکه، در یک دهه گذشته، هر زمان استفاده از کمک سازمان ملل دشوار یا غیرمحتمل بوده است، چین با سنجیدن اوضاع، پیشنهاد نقش آفرینی «سازمان همکاری شانگهای» را در افغانستان داده است. «سازمان همکاری شانگهای» یک سازمان منطقهای با رویکرد امنیتی است که در سال 2001 توسط چین، روسیه، قزاقستان، قرقیزستان، ازبکستان و تاجیکستان پایهگذاری شد. در سال 2017 هم هند و پاکستان به عنوان اعضای رسمی به این سازمان پیوستند. این سازمان تقریبا همه سهامداران منطقهای را در خود جای داده است و میتواند در صورت بروز هر نوع خلا قدرت جدیدی که به واسطه خروج سربازان آمریکایی به وجود میآید، مشروعیت سیاسی و حمایت منطقهای لازم را برای یک مداخله فراهم کند. گر چه «سازمان همکاری شانگهای» توانایی امنیتی نظامی یا غیرنظامی خاصی ندارد اما نقش قدرتمندی در حفظ صلح و ثبات منطقه داشته است. هر چند پکن تاکنون نحوه نقش آفرینی این سازمان را در زمینه مبارزه با تروریسم و مبارزه با مواد مخدر آزموده است اما نحوه برخورد آن با دیگر تحولات هنوز در بوته آزمایش قرار نگرفته است. در نهایت هم اگر افغانستان به ثبات برسد، چین از ورود افغانستان به چارچوبها و مکانیسمهای امنیتی «سازمان همکاری شانگهای» حمایت خواهد کرد.
سوم اینکه، چین یک برنامهریزی امنیتی چند جانبه را پیش شرط افزایش اقدامات خود در حوزه توسعه اقتصادی در افغانستان میداند. کارشناسان چینی به طور مکرر نتیجه ندادن دو ابر پروژه زیربنایی (معدن مس عینک و پروژه نفت آمودریا) در دهه گذشته را به اوضاع امنیتی نامساعد این کشور نسبت دادهاند و معتقد هستند که ایجاد زیرساختها و کشف منابع، در دوران جنگ غیر ممکن است. هر چند جذابیتهای اقتصادی افغانستان به تنهایی برای جذب چین کافی نیست اما اگر پکن بتواند تضمینهای محلی و حمایتهای چند جانبه را در این باره به دست آورد، قطعا از ایفای یک نقش اقتصادی بزرگتر اجتناب نخواهد کرد. در بحث «تضمینهای محلی»، چین یک سری تضمینهای ضمنی را از طالبان درباره تأمین امنیت و حفاظت از پروژههای آتی خود در افغانستان به دست آورده است؛ پروژههایی چون گسترش «کریدور اقتصادی چین ـ پاکستان» به «قندهار» از طریق خط آهن. البته جزییات این توافق هنوز نامشخص است.
چهارم اینکه، چین تردید دارد که آیا افغانستان همچنان یک نقطه کانونی برای همکاری چین ـ آمریکا باقی خواهد ماند یا خیر؛ هر چند که هنوز امیدهایی در این باره دارد. در دهه گذشته، آمریکا و چین همکاریهایی در زمینه برنامههای ظرفیت سازی در افغانستان داشتهاند، از جمله برنامه آموزش نیروهای پلیس و مین زدایی. از ابتدا، چینیها حضور نظامی آمریکا و مشارکتهای اقتصادی چین را دو اقدام مکمل میدانستند. هر چقدر آمریکا به آینده افغانستان متعهد باقی بماند، این مسئله عامل تعیین کنندهای برای ماهیت و گستره اقدامات چین در این کشور خواهد بود.
نکته آخر اینکه، توافق آمریکا با طالبان به نوعی فروختن هند به پاکستان بود که این مسئله میتواند مناسبات دهلی نو و واشنگتن را تیره کند. هدف هند در افغانستان کاهش نفوذ راهبردی پاکستان در این کشور است، به نحوی که اسلامآباد نتواند از خاک افغانستان به عنوان پناهگاه گروههای تروریستی ضد هندی (از جمله گروههایی که مأموریتهای دیپلماتیک هند را هدف قرار دادهاند) استفاده کند. در نتیجه، هند همواره با طالبان مخالفت کرده و این گروه را نیروی نیابتی پاکستان در افغانستان دانسته است. هند همچنین تلاش کرده است تا برای دور زدن پاکستان، افغانستان را به دالانی برای دسترسی به آسیای مرکزی بدل کند که نمونه این تلاشها، سرمایهگذاری هند در «بندر چابهار» ایران در نزدیکی مرز افغانستان بوده است. با این حال، ارزش راهبردی افغانستان برای هند منوط به حضور نظامی آمریکا در این کشور است. با خروج آمریکاییها از افغانستان، بخش زیادی از سرمایهگذاریهای راهبردی هند در این کشور از بین خواهد رفت.
از نظر چین، شکست هند به معنای پیروزی پاکستان است. انتظار میرود که با خروج آمریکاییها، پاکستان نفوذ بیشتری بر تحولات افغانستان پیدا کند و بتواند آسیبپذیری راهبردی خود (یعنی محاصره شدن توسط یک افغانستان متخاصم در شمال و یک هند متخاصم در جنوب) را کاهش دهد. تقویت نقش پاکستان در افغانستان نه تنها به طور غیرمستقیم به نفوذ چین کمک میکند بلکه میتواند به طور بالقوه، موقعیت چانهزنی اسلامآباد و پکن را در مقابل واشنگتن بهبود بخشد. گر چه چین نظر منفی و بدبینانهای نسبت به صلح و ثبات داخلی افغانستان پس از توافق صلح دارد اما هنوز امیدواریهایی درباره ژئوپلتیکهای منطقهای وجود دارد.
نتیجهگیری
چین پس از دو دهه تلاش برای بهبود مناسبات خود با دولت افغانستان و طالبان، حالا با یک نقش تسهیل کنندگی خاص در روند صلح ظاهر شده است. هر چند چین از برنامه خروج سربازان آمریکایی از افغانستان استقبال میکند اما هنوز درباره عزم آمریکا در این باره تردید دارد. در همین حال، چین عمیقا به آینده روند صلح و خلا قدرت به وجود آمده پس از خروج نیروهای آمریکای بدبین بوده و در حال آماده کردن خود برای ورود به یک تعامل چندجانبه برای حل این مشکل است.
فراتر از بحث صلح، چین نقش خود در افغانستان را یک نقش محتاطانه و منعطف میداند. این کشور نقش خود در امنیت افغانستان را به 3 شکل میبیند: یک نقش حاشیهای، به این خاطر که این کشور جزو طرفهای اصلی درگیری نیست؛ یک نقش ضروری و اجتنابناپذیر چون چین یک قدرت بزرگ و یکی از همسایگان افغانستان است که نمیتوان آن را نادیده گرفت؛ و سوم یک نقش محوری، بدین جهت که سرمایهگذاری چین نقش حیاتی در بازسازی و توسعه اقتصادی افغانستان در دوره پسا جنگ خواهد داشت.
روند صلح افغانستان هنوز راه درازی در پیش دارد و چین یکی از کشورهایی است که نمیتواند از این روند کنار گذاشته شود.
انتهای مطلب/
«آنچه در این متن آمده به معنای تأیید محتوای آن از سوی «موسسه ایران شرقی» نیست و تنها در راستای اطلاع رسانی و انعكاس نظرات تحليلگران و منابع مختلف منتشر شده است»