سه رویداد اخیر به تازگی توجه کارشناسان و مقامات رسمی را در آسیای مرکزی به خود جلب کردهاند: بازدید «مایک پمپئو»، وزیر امور خارجه ایالات متحده از قزاقستان و ازبکستان و نشستهایش با روسای جمهور این کشورها؛ نشستC5+1 در شهر تاشکند؛ و اعلام راهبرد جدید ایالات متحده در خصوص آسیای مرکزی برای سالهای 2019 تا 2025. در پایتختهای آسیای مرکزی و همچنین مسکو و پکن، این سه رویداد در راستای تغییر وضعیت ژئوپولیتیکی موجود میباشد. واشنگتن به طور موثر به کشورهای آسیای مرکزی و روسیه و چین، به عنوان رقبایش، در خصوص منافع خود یادآوری کرده است. بنابراین، به نظر می رسد که بازی بزرگ قدیمی همچنان ادامه دارد.
ایران شرقی/
مقدمه:
ناگفته پیداست که از زمان فروپاشی ابرقدرت شوروی در سال 1991، آسیای مرکزی به عرصهای در معرض دستبردهای ژئوپولیتیکی قدرتهای بزرگ تبدیل شده است- عمدتا گرفتار در مثلث ایالات متحده، روسیه و چین. در حالی که حضور روسیه و چین در منطقه همواره به عنوان "حق همسایگی" لحاظ شده، اما حضور ایالات متحده دارای اثر دوگانه بوده است: از یک سو، کشورهای منطقه این کشور را دوست پنداشته و امیدوار بودهاند که این تصورشان به مساعدت های سیاسی و اقتصادی تبدیل شود. از سوی دیگر، روسیه و چین بیش از پیش نسبت به حضور رقیب ژئوپولتیکی در حیاط خلوت خود نگران بودهاند.
تصادفی نیست که ایالات متحده از همان آغاز اقدام به ترویج چشم انداز منطقهای نموده و از استقلال این کشورها و توسعه دموکراتیکشان حمایت کرده است. برخی کارشناسان در ایالات متحده حتی مفهوم "آسیای مرکزی به عنوان منطقه آزاد بزرگ قدرت " را پیشنهاد کردهاند. در روند تعاملات ایالات متحده- آسیای مرکزی، راهبرد واشنگتن برآمده از اصول و چشم اندازهایی فراگیر برای مفاهیمی است که قدرتمندانه بیان شدهاند. ساختار C5+1 که در سال 2015 بنا شد گامی مهم و رو به جلو بوده است.
همزمان ، C5+1 در میان جارو جنجالها سر بر آورد، درست زمانی که سیاستهای بینالمللی نشانههایی از عدول از نظم جهانی پس از جنگ سرد، به جنگ سرد جدید در روابط بین ایالات متحده و روسیه را نشان میدهند. تازه ترین نشست در این چارچوب در تاشکند اتفاق افتاد و در آنجا «پمپئو»، پس از شرکت در نشست با رئیس جمهور «میرضیایف» نیز گفتگو کرد. فورا پس از بازگشت «پمپئو» از تور آسیای مرکزی راهبرد ایالات متحده در خصوص آسیای مرکزی برای سال 2019- 2025 اعلام شد: پیشبرد حاکمیت ارضی و ترقی اقتصادی.
از یک سو، متن این راهبرد حاوی پیام های عینی و نه غیر واقعگرایانه در خصوص منافع ایالات متحده در حوزههای مختلف است: " آسیای مرکزی یک منطقه ژئواستراتژیکی مهم برای منافع امنیت ملی ایالات متحده ، فارغ از میزان نقش و حضور این کشور در افغانستان ، به شمار می آید." این یکی از مهم ترین پیامها است، زیرا در چارچوب آن ارزش این منطقه که مشتمل بر پنج کشور میباشد به نحو احسن به رسمیت شناخته شده و افغانستان را جزئی از آسیای مرکزی لحاظ نکرده، درست همان گونه که برخی اندیشمندان به تازگی چنین روندی را در دستور کار قرار دادهاند.
مساله حائز اهمیت، قصد ایالات متحده در پشتیبانی و تقویت تمامیت ارضی و استقلال کشورهای آسیای مرکزی ، چه به صورت انفرادی و چه در سطح منطقهای، میباشد. این مورد مشخصا نشان از آن دارد که ایالات متحده بر اهمیت وحدت منطقهای در این بخش از جهان تاکید داشته و ارزش قائل میشود. ایالات متحده صراحتا اعلام کرده که از تلاشها در راستای برطرف سازی اختلافات در منطقه حمایت خواهد کرد. هیچ قدرت بزرگ دیگری توجه شایسته و بایستهای را به موجودیت این منطقه تا کنون نشان نداده و یا حمایت تمام عیار خود را از منطقهگرایی آسیای مرکزی ابراز نکرده است.
از سوی دیگر، مقاصد ژئوپولتیکی در دل این راهبرد گنجانده شدهاند. به عنوان نمونه، در آن تاکید شده که روابط و همکاری تنگاتنگ با هر پنج کشور این منطقه موجب تقویت ارزشهای ایالات متحده خواهد شد و ابزار موازنه در برابر نفوذ همسایگان منطقهای را فراهم خواهد آورد. بی تردید، این پیام خطاب به رقبای ژئوپولتیکی دائمی، یعنی چین و روسیه، است.
پیامدها:
ژئوپولتیکِ به اصطلاح مثلثی در این منطقه، در اوایل دهه 1990 پدیدار شد. در حال حاضر، شکل وشمایل و پویایی جدیدی به خود گرفته است. روسیه مشتاق استحکام بخشی اتحادیه اقتصادی اوراسیا (EEU ) که در سال 2015 تشکیل شده ، می باشد. چین در صدد است تا برنامه کمربند اقتصادی راه ابریشم (SREB) را در چارچوب برنامه جهانی کمربند و راه (BRI) که نخستین بار در سال 2013 مطرح شد را محقق سازد. نسخه 2020 راه ابریشم جدید ایالات متحده پاسخی به این طرح است. بنابراین، به نظر میرسد که اکنون بازی ژئوپولتیکی قدیمی ترکیب ویژه جدیدی شامل EEU ،SREB و راه ابریشم ایالات متحده را در بر میگیرد که در حقیقت منعکس کننده یک فرآیند سازمان یافته قوی با چشم اندازی روشن از حیث رقابت در درون و پیرامون منطقه آسیای مرکزی است.
نکته حائز اهمیت آن است که کارشناسان و رسانههای روسی و چینی نسبت به بازدیدهای رسمی مقامات عالی رتبه ایالات متحده و متعاقبا راهبرد اعلام شده این کشور منفعل نبوده و واکنش نشان دادهاند. به بیان دقیق تر، آنها یادآور شده اند که تور آسیای مرکزی «پمپئو» پس از سفرش به اوکراین و بلاروس بوده و این نشان میدهد که این تور دستور کاری فراگیرتر و پیچیده تر در دل خود داشته است. علاوه بر آن، در حالی که در قزاقستان، «پمپئو» مساله اویغورهای منطقه «سین کیانگ» را مطرح نمود و این گونه اقدامات مقامات چین را مورد سرزنش قرار داد. در واکنش به نشست «پمپئو» با «میرضیایف»، آگاهان امور در روسیه به ترغیب کردن ازبکستان از سوی واشنگتن به خودداری از الحاق به اتحادیه EEU اشاره کردند.
با این اوصاف، با وجود آنکه در راهبرد ایالات متحده وحدت منطقهای پنج کشور آسیای مرکزی به رسمیت شناخته شده، اما صراحتا به نشستهای مشاورهای اخیر در سطح رهبران به عنوان گامی مهم در راستای یکپارچگی منطقهای اشاره نشده است. دو مورد از این نشست ها در سال 2018 برگزار شدند- یکی در «آستانه» و دیگری در «تاشکند». نشست سوم برای سال جاری در «بیشکک» برنامهریزی شده است. با این وجود، این نشست ها تا کنون ساز وکار نهادینه شده برای همکاری و همیاری را مطرح نکردهاند. یکی از دلایلش آن است که رهبران در این کشورها در خصوص واکنشهای احتمالی روسیه دلواپسی دارند زیرا به باور مسکو این روند مانعی در برابر طرح روسیه برای یکپارچگی منطقهای از طریق EEU است.
روی هم رفته، این منطقه با اوضاع مبهمی روبروست، به گونهای که قدرتهای بزرگ خط مشیها را در کنار چشم انداز های ژئوپولتیکی رقیب عرضه می کنند، در حالی که کشورهای آسیای مرکزی به دنبال گریز از چالشهای ژئوپولتیکی هستند. هرچه کشورهای منطقه در دراز مدت مستقلتر باشند و تجربیات گستردهتری را در چارچوب نظام بینالمللی کسب کنند، بیشتر آشکار خواهد شد که تنها گزینه شان برای گریز از دام ژئوپولتیکی، تمرکز بر نهادینهسازی همکاری منطقهای و فراتر رفتن از چارچوب نشستهای مشاورهای است.
در حقیقت، نه SREB و نه EEU نسبت به مسایل هنجار ( متعارف و معمول) نگرانی نداشته و هر یک از آنها مبتنی بر نگرشهای ژئوپلتیکی و مطلوبگرایانه آسیای مرکزی طراحی و ترویج شدهاند. در مقابل، راهبرد ایالات متحده، به طور پیوسته بر عناصر پاسداشت حقوق انسانی، پشتیبانی از حاکمیت قانون، بهبود سرمایه انسانی و استحکام بخشی جامعه مدنی تاکید دارد.
نتیجه گیری:
راهبرد جدید ایالات متحده در خصوص آسیای مرکزی جان تازهای به سیاستهای بینالمللی این منطقه، در قالب نوعی بازی ژئوپلتیکی، بخشیده است. بار دیگر، پنج کشور این منطقه نسبت به گروگان بودن در چارچوب رقابت قدرتهای بزرگ که پیامدهای مبهمی خواهد داشت نگران هستند و این شرایط یادآور گفته فیلسوف یونان باستان ، «توسیدید»، است که " تا بوده پاشنه در، همین گونه چرخیده است، صحبت از برابری قدرت می شود، اما قویترها به کام خود هر چه می خواهد میکنند و سهم ضعیفترها نیز درد و رنج است." در حقیقت، سوال این است که تا چه حدی کشورهای آسیای مرکزی می توانند استقلال واقعی از قدرتهای بزرگ را از نظر داشتن آزادی انتخاب و توانایی گریز از دام ژئوپولیتیکی به اجرا در آورند؟
خوشبختانه، ژئوپولتیک مثلثی خدشهای به وحدت منطقهای آسیای مرکزی وارد نخواهد کرد. نشستهای مشاورهای در نهایت از این حیث به مانند آزمون لیتموس ( نهادنما) خواهد بود. نشست C5+1 در تاشکند ، گفتگوهای «پمپئو» با روسای جمهور قزاقستان و ازبکستان و انتشار راهبرد ایالات متحده در خصوص آسیای مرکزی، که جملگی طی چند روز در ماه فوریه اتفاق افتادهاند، بار دیگر وجود شکاف بین رویکرد غربی و غیر غربی نسبت به این منطقه را آشکار ساختند.
در راهبرد ایالات متحده قصد ایالات متحده برای مشاوره با شرکای همفکر در چارچوب مشارکت درونی پنج کشور آسیای مرکزی تصریح شده است. این امر عنصری نسبتا جدید در این راهبرد است زیرا در چارچوب آن نوعی رویکرد هماهنگ و متجانس غربی نسبت به آسیای مرکزی پیشنهاد شده که به نوبه خود می تواند به دستور کار بهنجار ( متعارف) یاری برساند. روی هم رفته، این دستور کار بهنجار نقشی تعیینکننده در زورآزماییها در مثلث ژئوپولتیکی حاکم بر آسیای مرکزی را ایفا خواهد کرد.
از همین منظر، به جای ابراز تردید پیرامون دسیسه واشنگتن علیه مسکو و پکن، رسانه های روسی و چینی و تحلیل گران و انجمن های رسمی این کشورها همچنین می توانند مواضع خود در خصوص اینکه آیا دارای ایده ها و اهداف مشترک با راهبرد ایالات متحده پیرامون آسیای مرکزی هستند یا نه، را ابراز کنند.
انتهای مطلب/