تهدید اغراقآمیز از ستیزهجویان اسلامگرا در آسیای مرکزی
به نظر میرسد که استفاده از نیروهای امنیتی به عنوان یک بیمهنامه در برابر مسائل گوناگونی که واقعا رهبران کشورهای آسیای مرکزی را نگران میکند و شامل مدیریت مبارزات برسر قدرت در بین افراد سرآمدِ در رأس کار، جمعآوری درآمدها، حفاظت در برابر تظاهرات خیابانی ضد دولتی، کنترل رسانههای محلی و نظارت بر رهبران مخالف و مخالفین تبعیدی میشود.
درحالی که این نگرانیها از یک کشور به کشور دیگر متغیر است، هیچ یک از کشورهای آسیای مرکزی به طور جدی در معرض خطری برای یک انقلاب اسلامگرایانه نیستند. به طورکلی، وقتی صحبت از اسلام به میان میآید، رویههای اسلامی مستقل خارج از کنترل، یکی از نیروهای اجتماعی به شمار میآیند که دولتهای بدگمان و همه دشمنپندارِ منطقه به دنبال آن هستند که آنها را به دقت تحت کنترل و نظارت خود درآورند. اما باتوجه به کلیه عواملی که آسیای مرکزی را به یک محیط نامطلوب تبدیل کرده است، ستیزهجویی اسلامگرایانه، علیرغم هشدارهای افراد و مواضع بدبین، تهدیدی جدی برای ثبات در منطقه ایجاد نمیکند.
ایران شرقی/
مقدمه:
حدود 4 ماه پیش و بر اثر درگیری مسلحانه در یک پاسگاه امنیتی در مرز تاجیکستان با ازبکستان- بنابر گزارش رسمی دولت حداقل- 15 نفر از مهاجمین نقابدار و پنج نفر از نیروهای امنیتی تاجیک کشته شدند. مقامات تاجیکستان بلافاصله عامل این حمله را دولت اسلامی (داعش) اعلام کردند که گفته میشود از افغانستان آمده بود. برخی از خبرنگارانی که سابقه طولانی در منطقه دارند، در این مورد شک و تردید داشتند و محتاطانه عمل کردند؛ اما خبرگزاریهای جدید و رسانههای دیگر که دارای خوانندگان بسیاری هستند، بدون ارزیابی و انتقاد سخن دولت را بازگو کردند، ضمن اینکه برآوردهای اغراقآمیزی از تعداد افرادی از آسیای مرکزی که به عضویت داعش در افغانستان درآمدند، داشتند.
کمی بعد، پس از آن که رسانههای بینالمللی توجه خود را به سمت دیگری معطوف داشتند، یک خبرگزاری محلی تاجیک زبان، ASIA-Plus، جزئیاتی از این حادثه را منتشرکرد که گزارش رویدادهای دولت را به طور کامل تحتالشعاع قرارداد. ASIA-Plus در این گزارش با مقایسه گزارشهای گوناگون در رسانههای محلی که برگرفته از منابع سرویسهای امنیتی در تاجیکستان و مصاحبههایی از افراد محلی بود، به علاوه برخی از تحلیلها از تصاویر منبع باز، بیان کرد که آن حمله یک حمله سازمانیافته از سوی داعش نبوده، بلکه یک کشتار مغرضانه توسط نیروهای امنیتی از یک گروه عمدتا متشکل از زنان و کودکان بوده که انگیزه آنها از تلاش برای ورود به تاجیکستان هنوز مشخص نیست.
با این وجود، افراد جنجالبرانگیز، این حادثه را همانند رویدادهای دیگر در طول یک دهه گذشته، به عنوان یک هشدار درباره موج آینده تروریسم اسلامی که کشورهای آسیای مرکزی را تهدید میکند، درنظرگرفتند. با گذشت چند سال، برخی از این افراد بدبین ادعا کردهاند که شبه نظامیان و ستیزهجویان میتوانند در هر زمانی از مرز افغانستان عبور کرده و دولتهای سکولار منطقه را سرنگون سازند. برخی دیگر فقط احتمال یک آینده پر از خشونت را بدون پیشبینی سقوط دولت، مطرح کردهاند.
تحلیلگران، در پشتیبانی از این هشدارها، به حملات تروریستی انجام گرفته توسط افرادی از آسیای مرکزی، بویژه در خارج از منطقه، اشاره کردهاند. فقط درطول سال 2017، یک فرد مسلح ازبکستانی به یک باشگاه شبانه در استانبول حمله کرد و 39 نفر را کشت؛ یک پناهجوی ازبکستانی با یک کامیون به سمت مرکز فروشی در استکهلم حملهور شد و پنج کشته برجای گذاشت؛ یک فرد ازبکی متولد قرقیزستان که به روسیه مهاجرت کرده بود، خود را در مترو سنپترزبورگ منفجر کرد و 15 نفر را به کام مرگ کشاند و یک مهاجر ازبک با یک کامیون در نیویورک سیتی در میان جمعیت رفت و هشت نفر را کشت. در یک گزارش که از یک اندیشکده برجسته امریکا، مرکز مطالعات بینالمللی و استراتژیک، منتشر شده است، این حوادث نشانهای از تهدید ناشی از بازگشت جنگجویان آسیای مرکزی به کشورهای مبدأ خود بیان شده است. این گزارش هشدار میدهد که "این جنگجویان هنگامی که از میادین جنگ خارجی بازمیگردند، به عنوان نیروهای تقویتکننده عمل میکنند و میتوانند مهارتهای جنگی خود را در مورد رژیمهایی که برای عزل آنها قسم خوردهاند، اعمال کنند".
این هشدارها یک موضوع جدید نیست. پس از سقوط اتحاد جماهیر شوروی، بسیاری از تحلیلگران، نویسندگان و روزنامهنگاران، ظهور قریبالوقوع ستیزهجویی اسلامی را در آسیای مرکزی پیشبینی کردند. بیشتر این نوع تحلیلها از زمان بروز «حرکت/نهضت اسلامی ازبکستان» یا IMU، در دوره پسا شوروی، یعنی در زمان هرج و مرج و آزادیهای نوظهور در آسیای مرکزی بیان شدهاند. این گروه، به عنوان یک نهضت هوشیاری اسلامی که در ابتدا نهضت عدالت یا Adolat نامیده میشد، اعتراضات خیابانی را برپاکردند و دولت جدید و ضعیف ازبکستان را به چالش کشیدند. بااین وجود، دولت علیرغم ضعف خود در آن زمان، توانست اعضای این گروه را، که بعدا به تاجیکستان و پس از آن به افغانستان گریختند، شکست بدهد و تبعید کند.
«حرکت/نهضت اسلامی ازبکستان»، که در سال 1998 از افراد باقیمانده از تشکل «عدالت» در تبعید شکل گرفت، فقط یک حمله مرزی ناکام به قرقیزستان را در سال 1999 انجام داد. در داخل ازبکستان، بمبگذاریها و حملاتی به این نهضت یا گروههای پراکنده در سالهای 1999 و 2004، نسبت داده شده است. اما از آن زمان حملات دیگری صورت نگرفت، چون IMU درگیر زنده ماندن در میادین جنگ، ابتدا در افغانستان و سپس در پاکستان بود و درنهایت در آنجا منحل شد. باوجود عدم موفقیت این نهضت، همچنان تجزیه و تحلیلهایی از خطرات تروریستی در آسیای مرکزی مطرح میشود.
سی سال پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، یک نسل جدید از نویسندگان و مفسرین همچنان پیشبینیهای واهمهانگیز مشابهی دارند. بااین وجود، عبرتهای ناشی از سه دهه گذشته واضح و مشخص است. پیشینه حملات تروریستی در جمهوریهای شوروی سابق در آسیای مرکزی، یکی از حوادث با تلفات پایین است که گروههای کوچک منزوی انجام دادهاند و نمیتوانند فعالیتهای خود را به طور پایدار ادامه دهند.
از دیدگاه تاکتیکی و استراتژیکی، این حملات شکست کامل محسوب میشوند. علاوه براین، افراطگرایان اسلامی در آسیای مرکزی، چه شبه نظامیان و ستیزهجویان، چه غیر آنها، توانایی به چالش کشیدن یا تضعیف قابل توجه دولتهای هدف خود را ندارند. همچنین، برای بقای نبردهایی که با سرویسهای امنیتی منطقهای انتخاب میکنند، از منابع محلی یا خارجی تأمین بودجه و پشتیبانی نمیشوند. درنتیجه، یا در حملاتی که انجام میدهند کشته میشوند یا مدت کمی پس از آن توسط سرویسهای امنیتی از بین میروند.
باتوجه به این که آسیای مرکزی یک منطقه با 70 میلیون نفر جمعیت است، تعداد حملات تروریستی در این منطقه کم و نادر به حساب میآید. درواقع، حتی در مورد حملاتی که ممکن است با انگیزه افراطگرایی اسلامی نباشند، با یک نگاه دقیقتر به پیشینه شبه نظامیان در آسیای مرکزی، میتوان پی برد که میزان خشونت در این منطقه بسیار کم بوده است.
افزایش تهدید
چه کسی یا کسانی مسئول اغراق در تهدید ستیزهجویی اسلامی در آسیای مرکزی هستند؟ اول از همه، خبرنگاران کم تجربه در منطقه، غالبا از ایدئولوژی و رویههای اسلامی اطلاعی ندارند و در این مورد همانند عامه فکر میکنند. حتی خبرنگاران مستقر در منطقه، ممکن است هنگام گزارش دادن در مورد کشورهایی که شناخت کمتری از آنها دارند یا درمورد مناطقی که متعلق به کشورهایی هستند که به خوبی میشناسند اما آشنایی کمتری از آن مناطق دارند، همانند محلههایی در حاشیه شهرهای بزرگ و مناطق روستایی، اطلاعات غلط و نادرستی مخابره کنند. به عنوان مثال، دو گزارشگر «نیویورک تایمز» در افغانستان، گزارشی را در سال 2019 درباره یک حادثه مرزی در تاجیکستان ارائه دادند که جزئیات آن اشتباه بود، مثل این ادعا که بسیاری از جنگجویان داعش در افغانستان، تاجیکستانی و ازبکستانی هستند، درحالی که بیشتر آنها محلی یا پاکستانی بودند، یا این ادعا که افراد کشته شده از شبه نظامیان هستند، درحالی که اکثر آنها از زنان و کودکان بودند. یا در سال 2011 این خبر که دولت تاجیکستان حضور کودکان مدارس را در مساجد برای نماز و عبادت ممنوع کرده است، به طور گسترده و بدون ارزیابی منتشر شد. اما، در خارج از پایتخت، واضح بود که درواقع تغییرات اندکی درمورد حضور کودکان در مساجد محلی رخ داده است.
دانشگاهیان نیز در این زمینه مقصر هستند، بویژه افرادی که با وجود تجربه اندکی که از این منطقه دارند، فاقد مهارتهای زبانی مربوط به این منطقه بوده و با نقش اسلام در جامعه محلی آشنایی ندارند. آنها غالبا علیرغم شواهد تجربی موجود که خلاف این امر را نشان میدهد، نکات گویا و مورد بحث از دولتهای محلی و بازیگران بینالمللی را درباره آسیبپذیری این منطقه نسبت به تروریسم و شبه نظامیان ، بدون شک و با قاطعیت تکرار میکنند.
محققینی که درک و شناخت کاملتری از این منطقه دارند، مرتبا با روایت تهدید اسلامی مبارزه کردهاند و حتی کل شمارههای مجلات علمی را به این موضوع اختصاص دادهاند. اما این نشریههای نسبتا ناشناحته نمیتوانند با دسترسی به روزنامههای مهم و کثیرالانتشار و خدمات سیما که ترسناکترین حالت از ستیزهجویی اسلامی را انتشار میدهند و اغلب فقط به طور مکرر سخنان مقامات دولتی را بازگو میکنند، رقابت کنند. علاوه براین، این روایتها غالبا از نفوذ سیاستگذاران برخوردار هستند که فرصت سخن گفتن را با دیدگاهی تردیدآمیزتر و دقیقتر دشوار میسازد.
اندیشکدههای بینالمللی نیز که به سمت هشدارگرایی گرایش دارند، نظرات و عقاید دولتها و سیاستگذاران را به گونهای که افراد برجسته دانشگاهی میتوانند، شکل میدهند. محققین منطقهای اغلب از تحلیلهای آنها انتقاد میکنند، اما هنگام انتشار نظرات و دیدگاههای خود دچار اشکال و در نهایت بیفایدگی میشوند.
درهمین حال، نهادهای غیردولتی بینالمللی و برنامههای کمکی دولت غالبا از ترس و اغراق درمورد تهدید ستیزهجویی محلی استفاده میکنند تا با پروژههای ضد تروریسم و ضد افراطگرایی که به ویژه سودآور و پرمنفعت هستند، تأمین بودجه کنند. علاوه براین، در پروژههای نهادهای غیردولتی در آسیای مرکزی اغلب از این استدلال نامعتبر استفاده میشود که فقر باعث تروریسم است؛ و در آنها مسیرهای واقعی به سمت افراطگرایی را نادیده گرفته و تهدیدهای افراطگرایی اسلامی را اغراق میکنند. این بدان معناست که در طرحهای کاهش فقر کاملا نامرتبط با تروریسم- به عنوان مثال، یک برنامه ترویج و ارتقای گردشگری- اغلب استدلالهای ضدتروریسم برای تأمین بودجه درنظرگرفته میشود.
دولتهای قدرتمند هم در خطرات ستیزهجویی اسلامی در آسیای مرکزی نقش ایفا میکنند. ایالات متحده به طور مرتب برای توجیه طرحهای همکاری امنیتی خود در آسیای مرکزی به خطرات تروریسم اسلامی اشاره میکند، درحالی که روسیه همین کار را برای تقویت حضور نظامی گسترده خود در این منطقه انجام میدهد. مقامات روسیه مرتبا در تعداد افراد اهل آسیای مرکزی که در صفوف دولت اسلامی در افغانستان میجنگند اغراق میکنند، ضمن اینکه بر این امر تأکید میکنند که روسیه قدرتمندترین تأمینکننده و تضمینکننده امنیت برای آسیای مرکزی است.
درنهایت، دولتهای منطقه با اصرار نسبت به اقتدار خود، از طریق تکرار ریشه داشتن تروریسم در افراطگرایی اسلامی، در این موضوع نقش دارند. این امر به ویژه در مورد مسلمانانی صدق میکند که رویهها و اعمال دینی آنها متفاوت با رویههای مورد تأیید دولت است. دولتهای آسیای مرکزی به دنبال کنترل اعمال اسلامی برای جلوگیری از تبدیل شدن اسلام به یک نیروی مجهز و قابل بسیج در جامعه هستند و این کار را اغلب با استفاده از تهدید تروریسم به عنوان توجیه اقتدارگرایی خود انجام میدهند. علاوه بر سلسله مراتب قدرت، نیروهای پلیس محلی غالبا از اتهامات همفکری یا وابستگی تروریستی برای اخاذی پول از مظنونین یا تکمیل سهمیههای دستگیری غیررسمی استفاده میکنند.
رابطه بین دولت و اسلام در آسیای مرکزی نیز وضع افراطگرایی را در منطقه نامساعد میسازد. اگرچه این رابطه از یک کشور به کشوری دیگر و همچنین بین مناطق روستایی و شهری متفاوت است، رهبران مذهبی در آسیای مرکزی به طور قاطع از رهبری جامعه محلی و یا دولت، و نه از طرق دیگر، پیروی میکنند. دولتهای منطقه انواع مختلفی از اسلام مورد تأیید دولت را ازطریق گروههای مذهبی که به طوررسمی پذیرفته و تأیید شدهاند، تقویت میکنند و رهبران مذهبی را که معتقد به غیر از این سازمانها هستند، به دقت نظارت میکنند. هریک از محققین و دانشمندان اسلامی مستقل که نفوذی داشته باشند، صرف نظر از اینکه پیام آنها چقدر غیرسیاسی باشد، بایستی مراقب این موضوع باشند که از دولت انتقاد نکنند. بسیاری از واعظین برجسته منطقه که از دولت حقوق دریافت نمیکنند، در خطبهها و توصیههای خود بر مسائل اخلاقی تمرکز می کنند.
محیط خصمانه برای تحرکات اسلام گرایانه
در مقابل این تهدید اغراقآمیز، این واقعیت مطرح است که جنبشهای رادیکال اسلامی از حمایت بسیار کمی در جوامع آسیای مرکزی برخوردار هستند. افراطگرایان وجود دارند اما عوامل گوناگونی آنها را از حضور در جامعه گستردهتر جدا ساخته و مانع آنها در ایجاد هواداران گسترده که بیشتر گروههای اسلامی موفق در سایر کشورها و مناطق از آنها برخوردار هستند، شده است. در آسیای مرکزی، این گروهها مورد نگرانی و هراس گسترده هستند و هر عضو و ایدئولوژی آنها در میان مردم محبوب و مشهور نیستند، بدین معنی که ارتباط با آنها معمولا غیر از انزوای اجتماعی، منفعتی ندارد. به طورکلی، پیامهای رادیکال و افراطگرایی در آسیای مرکزی از جذابیت گسترده اجتماعی برخوردار نیستند و افرادی که کانون توجه و محور زندگی آنها پیرامون اسلام است، اغلب بر اخلاق شخصی و خصوصی همراه با عدم توجه و تمایل به سیاست یا خشونت متمرکز میشوند. نمونههایی از آنها شامل «جماعت تبلیغی» که یک جنبش از مبلغان اسلامی است که اکنون در قرقیزستان برجسته هستند، و سلفیهای کاملا محافظهکار اما غیرسیاسی تاجیکستان هستند.
این مشکلات در جذب نیرو در مناطق روستایی منطقه مشهود است که محیطهای بیتمایل را به پیامهای اسلامگرایانه سوق میدهند. درحالی که مناطق شهری تحت نظارت دقیق دولتهای اقتدارگرا و قدرتطلب قراردارند، مناطق روستایی تحت تسلط رهبری مسلمان به شدت سنت گرا هستند که نسبت به سلفیگرایی و دیگر مواردی که آنها را خارجی و بیگانه میدانند، خصمانه برخورد میکنند. درعوض، این سنتگرایان از مکاتب و رویههای محلی مطابق با اسلام حنفی- یکی از چهار مکتب فقه اسلام سنی- و غالبا از دستورات و سلسلههای صوفی حمایت میکنند که روابط قوی با جوامع محلی داشته و بر آنها نفوذ و تأثیر دارند. هر واعظ رقیبی که از خارج از این جامعه و با پیام اصلاحطلبی یا اسلامگرایی وارد شود، توسط سنتگرایان محلی که مشتاق حفاظت از موضع اقتدار خود هستند، مهاجم و متخاصم تلقی میشود.
رابطه بین دولت و اسلام در آسیای مرکزی نیز افراطگرایی را در منطقه ناخوشایند میسازد. اگرچه این رابطه از یک کشور به کشوری دیگر و همچنین بین مناطق روستایی و شهری متفاوت است، رهبران مذهبی در آسیای مرکزی به طور قاطع، رهبری جامعه محلی و یا دولت، و نه راههای دیگر، را دنبال میکنند. دولتهای منطقه انواع مختلفی از اسلام مورد تأیید دولت را ازطریق تأیید رسمی گروههای مذهبی، ترویج میدهند و رهبران مذهبی را که معتقد به غیر از این سازمانها هستند، به دقت تحت نظر دارند. هریک از محققین و دانشمندان اسلامی مستقل که بانفوذ باشند، بایستی مراقب این موضوع باشند که دولت را مورد انتقاد قرار ندهند فارغ از اینکه پیام آنها چقدر غیرسیاسی باشد. بسیاری از خطیبان برجسته منطقه که در فهرست حقوقبگیران دولت نیستند، در خطبهها و توصیههای خود بر مسائل اخلاقی متمرکز میشوند.
روابط بین دولت و اسلام در آسیای مرکزی، این منطقه را نسبت به تحرکات افراطگرایی بیتمایل میسازد
تعداد معدودی از افرادی که فقط به دنبال ساختن زندگی روزمره خود پیرامون آداب اسلامی به منظور حمایت آشکارا از انقلاب اسلامگرا بودند، با واکنش شدید دولت از جانب قوه قضاییه و دستگاههای اجرای قانون مواجه شدند. سرویسهای امنیتی دولتی در سرتاسر آسیای مرکزی توانایی و قابلیتهای متفاوتی دارند، این سرویسها در تاجیکستان و قرقیزستان درمقایسه با همتایان خود در ازبکستان و قزاقستان، ضعیفتر هستند. اما ثابت شده که حتی نیروهای امنیتی ضعیفتر از این کشورها برای سرکوب اسلامگرایان افراطی که ظهور پیداکردهاند و از زمان شروع حملات مرزی IMU جنبش اسلامی ازبکستان در سرزمینهای خود در سال 1999 به طورقابل توجهی شدت گرفتهاند، به اندازه کافی قوی هستند. این نوع حمله امروزه در قرقیزستان توسط یگانهای نیروهای ویژه که از 20 سال آموزش و پشتیبانی روسیه و ایالات متحده برخوردار بودهاند، و نه یک گروه سازمانیافته از سربازان سابق و پلیس محلی قرقیزستان با تجهیزات ضعیف، همانند نمونه سال 1999، انجام میشود.
عامل دیگر که مانع از ظهور ستیزهجویی اسلامی در آسیای مرکزی میشود، عدم پشتیبانی خارجی از شورشیان و تروریستها، درمقایسه با مناطق درگیری همانند افغانستان و سوریه است. هجوم پول سعودی و قطر به منطقه اغلب به عنوان محرک بالقوه افراطگرایی اسلامی بیان شده است، همانطور که در مناطق مسلماننشینی نظیر جنوب شرق آسیا، رخ داده است و در آنها برنامه چهار دهه سعودی در صدور ایدئولوژی خود، رویههای محلی اسلامی را دگرگون ساخته است. اما در مورد آسیای مرکزی، این یافته معمولا به ساخت مساجد محلی با حفظ کنترل دولت بر نوعی از اسلام که در آنها اعمال میشود، محدود میشود. به عنوان مثال، یک مسجد که با حمایت قطر در پایتخت تاجیکستان، دوشنبه، در سال 2020 بازگشایی خواهد شد و دارای ظرفیت بیش از 100 هزار عبادتکننده است، توسط امام جماعتی اداره میشود که تحت کنترل دولت است و خطبههای مورد تأیید آن را ایراد میکند.
به طورکلی، دولتهای آسیای مرکزی بر تأمین بودجههایی که ممکن است به تعالیم سلفیگرایی و بویژه وهابیت در مسلمانان محلی منجر شود، کنترل دارند تا اعمال این ایدئولوژی تحت حمایت عربستان سعودی درکنار پروژههای ساخت و ساز مسجد حفظ نشود. درنتیجه، رهبران مذهبی ازنظر مالی وابسته به دولت یا جوامع محلی خود نگه داشته میشوند، تا آنها را وادار به عمل مطابق با هنجارها و قواعد دینی کنند که دولت و جامعه سنتی محلی و نه یک کمک دهنده بیگانه، تعیین و تعریف میکند.
آموزش دینی در آسیای مرکزی نیز به شدت کنترل میشود، البته این کنترل از یک کشور به کشور دیگر متفاوت است. به عنوان نمونه، تاجیکستان، به طور کامل بر همه، حتی جزئیترین و مخفیترین آموزگاران اسلامی کنترل دارد. قرقیزستان در این مورد با تأمین بودجه محلی و هم تحمل برخی از نهادهای آموزشی اسلامی تحت حمایت عربی، بازتر عمل میکند. با این وجود، این مدارس ثبتنام بسیار کم و تأثیر محدودی بر جامعه دارند.
این موضوع باعث نشده است که برخی از مقامات جنجالبرانگیز و هشداردهنده، مثلا در تاجیکستان، از متهم کردن این نهادها و مؤسسات آموزشی به دلیل رادیکالی و افراطی کردن جامعه صرفنظر کنند. با این وجود، بیشتر افراد اهل آسیای مرکزی که به عنوان جنگجو به داعش پیوستهاند، در روسیه جذب شدهاند و جهل و نادانی آنها نسبت به فقه اسلامی نیز برجسته است. درمقابل، به نظر میرسد که آموزش اسلامی در آسیای مرکزی، چه با حمایت مالی مقامات محلی باشد چه از جانب بیگانگان، باعث محافظت در برابر رادیکالی شدن و تاکتیکهای جذب نیرو به داعش میشود. بنابر نتایج کاملترین مطالعات، بسیج مردم اهل آسیای مرکزی برای درگیری در سوریه به ندرت به واکنشدهندگان یا شواهد موجود درباره فعالیت مبلغین خارجی یا گروههای مذهبی خارجی ارتباط داده میشود.
نفوذ روسیه در آسیای مرکزی نیز به عنوان یک عامل ضدتعادل قوی نسبت به جنبشهای اسلامگرای خارجی عمل میکند، بویژه در مقایسه با دهه 1999، که در آن روسیه نسبت به حال، ضعیفتر بود و دخالت کمتری در منطقه داشت. وضعیت دفاعی روسیه در آسیای مرکزی نشان از تعهد آشکار این کشور نسبت به منطقه دارد، با وجود آن که تاجیکستان، قرقیزستان و قزاقستان بنابر پیمان متقابل دفاعی با روسیه به عنوان اعضای سازمان «پیمان امنیت جمعی» یا CSTO از تأمین امنیت برخوردار هستند. گرچه ترکمنستان جزء این سازمان نیست و برنامهای برای پیوستن به آن ندارد، به سربازان روسی اجازه داده که در مناطق مرزی خود با افغانستان مستقر شوند. ازبکستان، با وجود نیروهای امنیتی قوی خود، نیاز کمی به کمکهای خارجی دارد.
دولتهای آسیای مرکزی، علاوه بر پشتیبانی روسیه، از دهه 1990 روابط امنیتی خود را بویژه با ایالات متحده و چین، که هر دو از سال 2001 تعامل امنیتی خود را در این منطقه افزایش دادهاند، متنوع کردهاند. حضور آمریکا و حمایتش از سرویسهای امنیتی محلی ممکن است درپی درگیرشدن این کشور در افغانستان کاهش یافته باشد. اما چین همچنان از سرویسهای امنیتی و نظامیان آسیای مرکزی پشتیبانی میکند، ضمن اینکه به تقویت حضور فیزیکی خود در این منطقه پرداخته، که میتوان آن را در ساخت یک پایگاه نظامی چینی در مرز تاجیکستان و افغانستان دید.
مغلطه بازگشت جنگجویان
IMU از زمان حمله به ازبکستان و قرقیزستان در سال 1999، تحت حمایت طالبان افغانستان بوده و افغانستان را به کانون تهدیدات بی حد و حصر ستیزهجویی اسلامی در آسیای مرکزی تبدیل کرده است. پس از حمله امریکا به افغانستان در سال 2001، این گروه که تلفات زیادی بر آن وارد شده بود، پایگاه عملیاتهای خود را به پاکستان انتقال داد و در آن به یک جهاد بینالمللیتر تغییر یافت. با این حال، ناظران همچنان درباره ادامه تهدید ناشی از اعضای این نهضت برای مورد هدف قراردادن کشورهای مبدأ خود، هشدار میدهند. از سال 2014، اعضای این گروه از پاکستان اخراج شدند و پس از آن IMU در حمله به فرودگاه بینالمللی کراچی مشارکت کرد. رهبری IMU پس از بازگشت به افغانستان، بیعت خود را در ژوئیه سال 2015، به دولت اسلامی (داعش) تغییر داد و باعث شد تا در موضع درگیری مستقیم با طالبان قرارگیرد و آخرین بقایای سازمانیافته این گروه را تا پایان سال از بین ببرد و اعضای آن را پراکنده سازد. با وجود تلاشهای روسیه درجهت اغراق تعداد شبه نظامیان آسیای مرکزی، تعداد کمی از آنها در افغانستان باقی ماندهاند.
بسیاری از تحلیلگران، گذشته بر افغانستان، به تهدید بازگشت افراد اهل آسیای مرکزی از عراق و سوریه، که در آنجا به عنوان اعضای دولت اسلامی و دیگر گروههای اسلامگرا میجنگیدند، اشاره کردهاند. یکی از اعضای بازگشته از داعش در سال 2018 حملهای را با موفقیت انجام داد که در اثر آن چهار گردشگر در تاجیکستان کشته شدند. در یک حادثه دیگر، یک بمبگذار انتحاری، که گفته میشود توسط یک گرداننده جبهه النصره وابسته به القاعده در سوریه هدایت میشد، سفارت چین را در بیشکک مورد هدف قرارداد.
این حملات، اساسا نه دولت و امنیت آن را به چالش میکشد و نه نشانگر حرکتی گسترده در منطقه است. جنگجویان خارجی که به آسیای مرکزی بازمیگردند، برای جذب نیرو و بسیج اسلامگرایان (افراطی) به یک محیط محدودکننده برمیگردند. این امر توجیهی برای این موضوع است که چرا بیشتر افراد اهل آسیای مرکزی که با دولت اسلامی درگیر جنگ بودند، درحین کار در روسیه جذب میشوند و این که چرا تروریستهای آسیای مرکزی، روسیه، اروپا و ترکیه را به عنوان محیطهای مجاز و آسانگیرتر برای انجام حملات انتخاب کردهاند.
باتوجه به این که دولت اسلامی قلمرو سابق خود را در عراق و سوریه ازدست داده و با توجه به این که مسیر جذب نیرو از روسیه به سوریه ازطریق ترکیه درحال حاضر بسته شده، تقاضاهای محدود برای عضویت در آن بیشتر تحلیل رفته که احتمال هرگونه تجدید فعالیت تعداد قابل توجهی از جنگندههای آسیای مرکزی را بعید میسازد. افراد اهل آسیای مرکزی که به سوریه رفته بودند اکنون یا در حال فرار هستند یا اسیر میشوند یا برای بازگشت به وطن خود التماس میکنند، حتی اگر در کشور خود حبس شوند؛ و این مواضع، برخلاف موقعیت چند سال پیش آنها است که با اطمینان خاطر به فتوحات و موفقیتهای خود اشاره میکردند. آسیای مرکزی نمیتواند به عنوان یک محیط ثمربخش برای اسلامگرایان خشن عمل کند و به احتمال زیاد دیگر نمیتواند به عنوان منبع جذب نیرو باشد.
اگر رهبران آسیای مرکزی این اولویت مهم را در نیروهای امنیتی خود در نظر نگیرند، علیرغم آنچه که ممکن است ادعا کنند، عملکرد آنها مقابله با هرگونه تهدید اسلامگرایان محسوب نمیشود. بلکه، استفاده از این نیروهای امنیتی به عنوان یک بیمهنامه در برابر مسائل گوناگونی است که واقعا آنها را نگران میکند و شامل مدیریت مبارزات برسر قدرت در بین افراد سرآمدِ در رأس کار و پشتیبانی از شبکهها، اجرای جمعآوری درآمدها، حفاظت در برابر تظاهرات خیابانی ضد دولت و ضد اسلامگرایان، کنترل رسانههای محلی و نظارت بر رهبران مخالف و مخالفین تبعیدی میشود.
درحالی که این نگرانیها از یک کشور به کشور دیگر متغیر است، هیچ یک از کشورهای آسیای مرکزی به طور جدی در معرض خطری برای یک انقلاب اسلامگرایانه نیستند. به طورکلی، وقتی صحبت از اسلام به میان میآید، رویههای اسلامی مستقل خارج از کنترل، یکی از نیروهای اجتماعی به شمار میآیند که دولتهای بدگمان و همه دشمنپندارِ منطقه به دنبال آن هستند که آنها را به دقت تحت کنترل و نظارت خود درآورند. اما باتوجه به کلیه عواملی که آسیای مرکزی را به یک محیط نامطلوب تبدیل کرده است، ستیزهجویی اسلامگرایانه، علیرغم هشدارهای افراد و مواضع بدبین، تهدیدی جدی برای ثبات در منطقه ایجاد نمیکند.
انتهای مطلب/