تاکنون همکاریهای بین روسیه و چین در اثر مواضع دوجانبه شان در برابر ایالات متحده روند گسست را طی کرده است. اگرچه پکن و مسکو در راستای کاهش نفوذ ایالات متحده در آسیای مرکزی همسو و متمایل هستند، دستیابی به این هدف در عمل موجب شدت یافتن رقابت ها بین این دو میشود. از آنجایی که روابط روسیه با کشورهای آسیای مرکزی زمانی رنگ و روی بهتری میگیرد که روابط ایالات متحده با این کشورها رو به وخامت بگذارد، دقیقاً رابطه چین با کشورهای آسیای مرکزی نیز در حالت معکوس با روابط ایالات متحده با این منطقه تلاطم خواهد داشت. فقدان حضور ایالات متحده در این منطقه به طور بالقوه می تواند رقابت بر سر نفوذ منطقهای با یک قدرت رقیب نزدیک جغرافیایی را افزایش دهد- چشمانداز تحملناپذیر برای مسکو، با توجه به آن که دیدگاه های روسیه در خصوص منطقه و اقداماتش جهت بازپسگیری کنترل و نفوذ بر آن برایش بسیار اهمیت دارد. از این رو، به جای هوشیاری نسبت به فعالیتهای ایالات متحده در منطقه، توجهات روسیه معطوف به پکن خواهد شد و بالعکس.
ایران شرقی/
اهمیت سوقالجیشی منطقه آسیای مرکزی، کشورهای چین و روسیه را برانگیخته تا نفوذشان را بیش از پیش در این منطقه توسعه بخشند و اقداماتشان آسیای مرکزی را به عنوان بستری برای رقابت بین این دو ابرقدرت تبدیل کرده است. ماهیت رقابتی طرح و برنامههای هر کدامشان کاملاً هویداست.
روسیه آرزو دارد که نفوذ بینالمللیاش را تا حدودی از طریق باز پس گرفتن کنترل بر کشورهای شوروی سابق و ایجاد سپری پیرامون آسیای مرکزی، مجدداً به دست آورد. از دیدِ چین، خیزش اقتصادیاش بستگی دارد به میزان نفوذی که میتواند بر منطقهای که پل پیوند با آسیا و اروپا است اعمال نماید.
روسیه نیازمند همکاریهای کشورهای آسیای مرکزی در راستای اهداف و نهادهای متعدد منطقهای اش است. چین همین دستاورد را در راستای برنامه ابتکاری جاده و کمربند(OBOR) نیاز دارد. مضاف بر آن، چین و روسیه تلاشهایی را به عمل آوردهاند تا نفوذ منطقهای خود را از طریق سرمایهگذاری در بخش انرژی آسیای مرکزی گسترش دهند.
چنین رقابتی تاکنون در چارچوب روابط چین- روسیه وجود نداشته است که عمدتاً به سبب هوشیاری طرفین در قبال دنیای غرب (ایالات متحده و متحدین غربی اش) میباشد. حذف ایالات متحده به عنوان یکی از فعالان در آسیا مرکزی، به باور چین و روسیه منتهی به افزایش نفوذ منطقهای شان شده است اما خطر همچنان وجود دارد. در همین حال، دست درازی چین به منطقهای که روسیه به عنوان حوزه نفوذ خود میپندارد کاملاً زیر ذرهبین مسکو قرار گرفته است. در عین حال، پکن تاکید کرده که اگرچه به دنبال صلح و همکاری با کشورهای منطقه است، نه از منافع ملی خود صرف نظر نموده و نه آسیبی را به کشورهای منطقه وارد خواهد نمود. بنابراین احتمال اینکه چین جاهطلبیهایی در مورد آسیای مرکزی را کنار بگذارد غیر ممکن است، حتی در صورتی که در این راستا با روسیه برخوردهایی نیز پیش بیاید.
تحلیل:
آسیای مرکزی به عنوان پل پیوند بین آسیا و اروپا و همچنین ابزاری برای چین در راستای پیشبرد جاهطلبیهای اقتصادیاش، برای پکن بیش از پیش جالب توجه شده است. در طول دهه گذشته، چین همواره تلاش کرده تا نفوذش بر کشورهای این منطقه را گسترش دهد. پروژه اصلی در چهارچوب تلاشهای چین در راستای محقق ساختن این هدف پروژه OBOR است، که چین در راستای آن امیدوار است خطوط ریلی جدید را در سرتاسر منطقه احداث کرده و خطوط موجود برجای مانده از دوران شوروی که نیازمند تعمیر است را بازسازی نماید. با این حال، در همین راستا چین به صورت ناخواسته وارد رقابت با روسیه شده است، که نفوذ آن در آسیای مرکزی اهمیت ملی و راهبردی چشمگیری دارد.
اهمیت قرقیزستان:
با وجود آن که قرقیزستان هیچگونه منابع اقتصادی یا راهبردی مهمی ندارد، اما اهمیت جغرافیاییاش برآمده از دره فرغانه و رشتهکوه پیرامونش- تینشان - میباشد که در آن شمار قابل توجهی از مردمان قرقیز تبار، تاجیک تبار و ازبک تبار زندگی میکنند. کنترل قرقیزستان بر کوههای پیرامونی برایش توانایی بالقوهای در راستای اعمال کنترل بر این دره را فراهم آورده که به نوبه خود اعمال کنترل و نظارت بر بخش اعظمی از آسیای مرکزی را در پی خواهد داشت. اینگونه کنترل برای روسیه به سبب توانایی آسیای مرکزی از نظر ایفای نقش به عنوان سپری در برابر دیگر کشورها و همچنین برای چین از نظر توانایی منطقهای در راستای ایفای نقش در قامت یک سرزمین مجاور بین آسیا و اروپا بسیار حیاتی است. با این اوصاف، کنترل این منطقه، اهرم سیاسی و اقتصادی قابل توجهی برای چین و روسیه را در پی دارد.
روسیه بزرگ پوتین:
آسیای مرکزی به عنوان سپر سیاسی، نظامی و اقتصادی برای روسیه در برابر دنیای غرب عمل می کند. مسکو همواره به دنبال نفوذ به درون کشورهای شوروی سابق بوده و بازپسگیری نفوذش بر کشورهای آسیای مرکزی را بسیار مهم پنداشته است. در واقع در چارچوب همین خط مشی روسیه بزرگ است که فعالیتهای این کشور در قرقیزستان_و تهدیدهای ادراک شده برآمده از فعالیتهای چین در این منطقه_را میتوان دریافت.
نقش پررنگ روسیه در آسیای مرکزی، تداوم مواضع پوتین و به طور کل روسیه، از زمان شروع قرن۲۱ بوده است. پوتین همواره در پی احیای اهمیت و نقش پررنگ روسیه از طریق بازپسگیری نفوذ بر روی کشورهای شوروی سابق میباشد، حتی در صورتی که این امر به دنبال خودش تفکر ژئوپلیتیکی سنتی مخالف با روسیه را در پی داشته باشد. جدا از اهمیت راهبردی آسیای مرکزی، کشورهایی از قبیل قرقیزستان برای اتحادیه اقتصادی اوراسیا(EEU) تحتالحمایت روسیه اهمیت دارند. در حقیقت، روسیه سرمایه گذاریهای چشمگیری در قرقیزستان در راستای سرعت بخشیدن روند یکپارچگی و نفوذش در بلوک اقتصادی را انجام داده است.
توانایی قرقیزستان در اعمال کنترل بر دره فرغانه گامی مهم برای روسیه در راستای گسترش نفوذش در سرتاسر منطقه آسیای مرکزی و همچنین تقویت سپرهای منطقهایاش است. در قرقیزستان، روسیه میلیاردها دلار بدهی را بر جای گذاشته و وعده داده که تجهیزات نظامی را تامین نموده و شبکه تامین گاز این کشور را در تملک خود درآورد. مسکو مانع کشورهای آسیای مرکزی در فروش گاز طبیعی شان به بازار آزاد و مشتریهایی با انتخاب خودشان، شده است. علاوه بر آن از امضاء معاهدات خطوط لوله که گاز و نفت را خارج از اجازه و مرزهای روسیه منتقل مینمایند مانع شده است. این امر منجر به افزایش وابستگی کشورهای آسیای مرکزی به روسیه شده، نفوذ منطقهای روسیه را دو چندان نموده و مانع جاهطلبیهای دیگر قدرتهای منطقهای میشود. فراتر از فواید و مزایای ژئوپلیتیکی آشکاری که چنین خط مشی هایی میتوانند وعده دهند، در عین حال میتوانند منتهی به تقویت و یکپارچه سازی قدرت داخلی شوند. زیرا روسیه از فواید و مزایای مادی و نمادین حاصل از صنایع انرژی آسیای مرکزی برای حفظ و تداوم قدرت و مشروعیتش بهره میبرد.
نفوذ روسیه در قرقیزستان را میتوان در چارچوب برچیده شدن نفوذ دنیای غرب در این منطقه مشاهده کرد. در اثر فشارهای سیاسی و اقتصادی روسیه، پایگاه هوایی ایالات متحده در فرودگاه ماناس- آخرین پایگاهی که ایالات متحده در آسیای مرکزی داشته است- در سال ۲۰۱۴ تعطیل شد. این روند، منبع رقابتی برای روسیه در قرقیزستان را برچیده است و مسکو به سمت پر کردن خلاء موجود پیش میرود. در ماه مارس سال ۲۰۱۹، بیشکک توسعه و گسترش پایگاه هوایی روسیه در «کانت» را اجازه داد. این پایگاه هوایی برای مسکو کنترل و نظارت چشمگیر بر فضای هوایی آسیای مرکزی و همچنین توانایی در راستای به کارگیری و اعمال حملات هوابرد علیه هرگونه تهاجم به این منطقه را فراهم آورده است. همچنین، تسلیحات ضد زیردریایی روسیه در مرکز کاراکول، چهارمین شهر بزرگ قرقیزستان نیز توسعه یافت. روسیه به طور کامل و تا حدودی شرکتهایی را در قرقیزستان تحت مالکیت خود درآورده است، از جمله شرکتهای دولتی و شماری از بزرگترین بنگاه های این کشور. خلاصه کلام آن که، نه تنها قرقیزستان شدیداً وابسته به روسیه از حیث امنیت و دفاع اقتصادی شده، بلکه در عین حال نفوذ نظامی مسکو بر این کشور رو به فزونی گذاشته است.
عامل چین:
پس از گذشت دهه ها تلاش از سوی روسیه برای اعمال کنترل بر منطقه و تثبیت آن، اما اکنون پکن پا به این منطقه گذاشته است. همجواری کشورهای آسیای مرکزی و مناسبات اقتصادی و فرهنگی شان با چین موجب شده است تا پکن امنیت و خط مشی آسیای مرکزی را مکمل و حتی زیر مجموعهای از دستور کار امنیت ملی خود بپندارد. منافع پکن در آسیای مرکزی در ۵ حوزه می گنجند: از نقطه نظر سیاسی و اقتصادی، این منطقه دارای اهمیت چشمگیری از نظر انرژی بوده و به عنوان پل پیوند بین اروپا و آسیا عمل می کند. علاوه بر آن، دقیقاً در راستای جاه طلبی های رئیس جمهور «شی» برای بازسازی جاده ابریشم، برقراری ثبات در استانهای غربی چین از طریق مزایا و فواید اقتصادی مستقیم و غیرمستقیم فراهم آمده در چارچوب پروژه OBOR و توسعه همکاری ها و متقاعد ساختن همسایگان چین مبنی بر آنکه مزایای چشمگیری از طریق همراستایی و نه مخالفت با پکن حاصل خواهد شد، عمل می نماید.
در همین راستا، چین در صنعت نفت قرقیزستان سرمایه گذاری هایی را انجام داده و همانند روسیه تلاش نموده تا وابستگی به خود را ایجاد کرده و نفوذش در قرقیزستان را بیش از پیش افزایش دهد. با این اوصاف، دلواپسی ها بیش از پیش نمایان تر میشوند. آسیای مرکزی می تواند نقش محوری و حیاتی از حیث امنیت انرژی چین به سبب ناتوانی دیگر کشورها در حمل و نقل این منطقه ایفا نماید. اهمیت امنیت ملی چین را می توان در پروژه های پکن در آسیای مرکزی دید که شامل استفاده از نهادهای کنفوسیوسی و - به اصطلاح- "تلههای بدهی" در قرقیزستان مشاهده نمود که هر دوی آن ها ابزاری برای نفوذ بیشتر پکن به شمار میآیند.
رقابت چین و روسیه:
طرح و برنامههای پکن در آسیای مرکزی شباهتهای چشمگیری با طرح و برنامههای مسکو داشته و همین جاست که رقابت بین این دو شکل می گیرد. روسیه و چین علنا تاکید نمودهاند که پروژههایشان در رقابت با هم نیستند. با این حال، پروژه OBOR از سوی روس ها تا حدودی با نگرانی و دلواپسی زیر نظر گرفته شده است. برخلاف ادعای چین مبنی بر اینکه پروژه OBOR به نفع همه میباشد، ابهام و نقش این پروژه به عنوان پروژهای فراگیر که شدیداً به نفع چین تمام خواهد شد، همراه با مزایایی که چین قصد دارد از طریق آن به دست آورد، تردیدهایی را در خصوص این ادعاها مطرح کرده است. همچنین، همراستایی تنگاتنگ منافع مسکو و پکن عمدتاً در چارچوب هوشیاری مشترکشان در خصوص ایالات متحده امری مشهود است و در خصوص روسیه کانون دیدگاه مبنی بر اینکه فعالیت های ایالات متحده هیچ راه و چاره ای را برای روسیه به جای نمی گذارد مگر همکاری با چین - به جای همکاری در راستای دستیابی به منافع فراتر از تهدیدهای مشترک- نیز مشهود است. با این تفاسیر، این سوال پیش می آید که چه زمانی همکاری های چین – روسیه ممکن است به پایان برسد. علاوه بر رقابت بین OBOR و EEU، خطوط آهن چین دقیقا نقطه مقابل تلاشهای مسکو در راستای استقرار وضعیت روسیه به عنوان پل پیوند بین آسیا و اروپا عمل نموده و به دنبال آن نفوذ منطقه ای مسکو را تقلیل خواهند داد. علاوه برآن، روسیه و چین تلاش قابل توجهی را برای تثبیت موقعیتشان در بازارهای انرژی آسیای مرکزی به عمل میآورند که در پی آن مواضع سیاسی مربوطه شان تقویت شده و اهرم قابل توجهی در معاملات و معاهدات تجاری دوجانبه شان فراهم خواهد آمد، اگر چه منافع روسیه و چین در صنایع انرژی آسیای مرکزی در بهترین حالت به عنوان یک ابزار تلقی می شوند و نه به عنوان یک هدف، واقعیت مبنی بر آنکه خط مشیهای آنها ماهیتاً انحصارگرایانه هستند موجب می شود که رقابت بین مسکو و پکن رنگ و بویی شدیدتر بگیرد.
چنین رقابتی شدیدتر خواهد شد زیرا پکن به دنبال دستیابی به اهداف خاص خود است. اگرچه انرژی در چارچوب اقدامات معمول و نه چندان دست و پاگیر قابل دستیابی خواهد بود، اهداف فراگیرتر چین در منطقه – شکل دهی توسعه منطقهای، محدود ساختن نفوذ خارجیها در استانهای تحت کنترل چین و موازنه ساختن نفوذ در برابر روسیه در آسیای مرکزی- نمیتواند بدون در نظر گرفتن این گونه اقدامات دست یافتنی باشد. چنانچه چین بخواهد بین تداوم فعالیتهای کمرنگتر خود در منطقه و پیشبرد اهداف منطقهای فراگیرتر خود یکی را برگزیند، به نظر میرسد که پکن فدا کردن فعالیتهای کمرنگتر را به اهداف منطقهای فراگیرتر، ترجیح خواهد داد.
تاکنون همکاریهای بین روسیه و چین در اثر مواضع دوجانبه شان در برابر ایالات متحده روند گسست را طی کرده است. اگرچه پکن و مسکو در راستای کاهش نفوذ ایالات متحده در آسیای مرکزی همسو و متمایل هستند، دستیابی به این هدف در عمل موجب شدت یافتن رقابت ها بین این دو میشود. از آنجایی که روابط روسیه با کشورهای آسیای مرکزی زمانی رنگ و روی بهتری میگیرد که روابط ایالات متحده با این کشورها رو به وخامت بگذارد، دقیقاً رابطه چین با کشورهای آسیای مرکزی نیز در حالت معکوس با روابط ایالات متحده با این منطقه تلاطم خواهد داشت. فقدان حضور ایالات متحده در این منطقه به طور بالقوه می تواند رقابت بر سر نفوذ منطقهای با یک قدرت رقیب نزدیک جغرافیایی را افزایش دهد- چشمانداز تحملناپذیر برای مسکو، با توجه به آن که دیدگاه های روسیه در خصوص منطقه و اقداماتش جهت بازپسگیری کنترل و نفوذ بر آن برایش بسیار اهمیت دارد. از این رو، به جای هوشیاری نسبت به فعالیتهای ایالات متحده در منطقه، توجهات روسیه معطوف به پکن خواهد شد و بالعکس.
همکاریهای چین - روسیه عمدتاً مبتنی بر یکجانبه گرایی، مداخله گرایی و همچنین تلاشهای ادراک شده ایالات متحده در راستای محدودسازی جاهطلبیهای منطقهای مسکو و پکن می باشد. بدون این عامل یکپارچه کننده، تنها محرک دیگر در راستای همکاری مزایا برای اهداف اقتصادی هر یک از کشورها در منطقه است. با این حال، جاه طلبی های همپوشان هر یک از این کشورها در راستای قدرت منطقهای، که برنامههای اقتصادی کمک میکنند تا تقویت شوند، مانع این همکاری می شوند. زمانی که ایالات متحده به عنوان یک سپر و یا پوشش مشترک جهت وحدت چین و روسیه عمل نکند، همکاریهای آنها رو به وخامت میگذارد. جدا از پروژههای خاصی که به نفع چین و روسیه هستند، هرگونه خط مشی که منجر به تقویت منافع یکی از طرفین شود، موجب نقض حوزه نفوذ دیگری شده و در نتیجه شرایط را در «بازی مجموع-صفر»[1] دگرگون خواهد ساخت. حتی در حوزههایی از قبیل پیشرفتهای اقتصادی، احتمالاً به محض آنکه یکی از طرفین تلقی کند که پیشبرد همکاریها موجب آسیب به منافعش میشود، همکاری ها روبه زوال خواهد گذاشت. بنابراین اگرچه رئیس جمهور «پوتین» ممکن است روابط صمیمانه علنی با چین داشته باشد، چنین موضعی هرگز به طور کامل مانع رقابت و تردید و گمان بین دو طرف نخواهد شد.
انتهای مطلب/
[1] در نظریه بازیها و علم اقتصاد، یک بازی مجموع-صفر، یک مدل ریاضی از وضعیتی است که سود (یا زیان) یک شرکت کننده، دقیقاً متعادل با زیانهای یا سودهای شرکتکننده (های) دیگر است. اگر مجموع سودهای شرکت کنندهها با هم جمع شود و مجموع زیانها از آن کم شود، حاصل برابر صفر خواهد بود.