در شرایطی که دولت آمریکا به دنبال توافق با طالبان است، بررسی راهبرد آینده آمریکا یکی از موارد مورد بحث است. درباره راهبرد آمریکا و موقعیت نظامیان آمریکایی مبتنی بر این راهبرد، دیدگاههای مختلفی ارائه شده است؛ حفظ نیروهای میدانی آمریکا در افغانستان یکی از موارد مورد توصیه است که برخی در وزارت دفاع آمریکا و اندیشکدههایی مانند «امریکن اینترپرایز» حامی آن هستند. گزینه مطرح دیگر، خروج کامل نیروهای آمریکایی از افغانستان پس از انجام مذاکرات است که مقامات وزارت خارجه آمریکا و برخی از رسانهها مانند «نیویورک تایمز» به شدت آن را توصیه میکنند. اما در این بین گزینه سوم که راهبرد مبارزه با تروریسم در افغانستان را تامین کند، به عنوان یک راه میانه مطرح است. این استراتژی که از آن به عنوان استراتژیOver The Horizon یاد میشود، مبتنی بر همکاری با شرکای محلی، مداخله گزینشی نیروی هوایی و نیروهای ویژه آمریکا و نیز حمایت اطلاعاتی، اقتصادی و سیاسی پایگاههای منطقهای خارج از افغانستان است. از این طرح به عنوان طرحی واقعبینانه برای رسیدن به مقصود در فضای به شدت چالشی افغانستان و راه حلی برای خاتمه جنگ بیپایان آمریکا یاد میشود.
ایران شرقی/
در شرایطی که دولت ترامپ در آستانه توافق با طالبان است، حالا زمان آن رسیده تا راهبرد آمریکا در قبال افغانستان به دقت مورد بررسی قرار گیرد. تقریبا همه با این مسئله موافق هستند که آمریکا باید به دنبال حفظ دستاوردهای سیاسی لیبرال کنونی (افغانستان) بوده و مانع از پناه گرفتن دوباره تروریستها در خاک این کشور شود. حال سئوال اینجا است: بهترین برنامه برای تحقق اهداف امنیتی اصلی آمریکا در بلند مدت چیست؟
در شرایط کنونی، 3 گزینه متصور است:
اول، حفظ نیروهای میدانی آمریکا در افغانستان، در حدود همان 14 هزار نیروی کنونی یا حتی بالاتر، برای یک مدت نامعلوم؛ ایدهای که مورد توجه عده زیادی از افراد در وزارت دفاع آمریکا، اندیشکدههایی چون «موسسه امریکن اینترپرایز» و صاحب نظران ارشد رسانهای قرار دارد.
دوم، خروج کامل نیروهای میدانی آمریکا از افغانستان در سال 2020، پس از انجام مذاکرات است. این ایده مورد حمایت چند گروه قرار دارد: مقامات دولتی آمریکا که به دنبال گرفتن وعدههایی از طالبان در جریان مذاکرات هستند؛ هیئت سردبیری «نیویورک تایمز» که مسئولیتها را به گردن بازیگرانی چون پاکستان، روسیه، ایران، هند و چین میاندازند؛ و عناصر طرفدار بحث «توازن خارجی» که معتقد هستند خروج کامل، امکان انجام اقدامات متوازن کننده بیشتری را بر ضد هژمونیهای بالقوه منطقهای، مثل چین، در آسیا فراهم میآورد.
اما مورد سوم که کمتر درباره آن صحبت شده است، گزینه امیدوارکنندهتری به نظر میرسد: یک راهبرد ضد تروریسم «زودهنگام»که مبتنی بر همکاری با شرکای محلی، مداخله گزینشی نیروی هوایی و نیروهای ویژه آمریکا و نیز حمایت اطلاعاتی، اقتصادی و سیاسی پایگاههای منطقهای خارج از افغانستان در جهت تحقق اهداف محدود ضد تروریسم است. این طرح تنها طرح واقع بینانه برای رسیدن به مقصود در فضای به شدت چالشی افغانستان بوده و همسو با منافع امنیتی مهم آمریکا است. این یک راه حل واقع بینانه برای خاتمه دادن به جنگ بی پایان افغانستان است. استراتژی سوم، در حقیقت، رویکردی بین حضور میدانی دائمی آمریکا در افغانستان و خروج کامل از این کشور است. این راهبرد، بدون کنار گذاشتن کامل تعهد نظامی آمریکا در قبال افغانستان، آن را تغییر خواهد داد و بدین ترتیب، دیگر نیازی نیست تا برای اجرای منافع آمریکا صرفا به طالبان یا بازیگران منطقهای اعتماد کرده و یا سخن از بازگشت احتمالی در آینده به میان آورد. در واقع، این راهبرد یک شکل فعالتر از راهبرد ایجاد توازن خارجی است که من و دیگران، سالها است آن را پیشنهاد دادهایم. این شکل فعال باید تا زمانی که تروریسم بینالمللی همچنان تهدید جدی برای افغانستان تلقی میشود ادامه پیدا کند.
البته اجرای این استراتژی، یک شرط هم دارد: آمریکا باید آماده همکاری با طالبان باشد، نه اینکه صرفا با امضای یک توافق صلح از این کشور خارج شود. هرچند بسیاری اتحاد عملیاتی با طالبان را چندان خوشایند نمیدانند اما این بهترین راهبرد برای تحقق منافع امنیتی اصلی آمریکا در افغانستان طی سالهای آتی خواهد بود.
حضور دائمی سربازان آمریکا، یک بازی باخته است
امروز، پس از 18 سال ناکامی، بحث استفاده از سربازان آمریکایی برای ایجاد یک دموکراسی باثبات در افغانستان دیگر طرفدار جدی ندارد. با این حال، رویکردهای راهبردی در پیش گرفته شده، بدتر از این بوده است.
تعهد طولانی مدت آمریکا برای استقرار نیروهای زمینی در افغانستان، نه تنها نتوانست باعث ایجاد یک دموکراسی باثبات شود بلکه بخش زیادی از این کشور را در مقابل آمریکا قرار داد. ماه ژانویه «بازرس کل ویژه برای بازسازی افغانستان» (سیگار» برآورد کرد که تا اکتبر 2018 طالبان حدود 46 درصد مناطق افغانستان را تحت کنترل یا منازعه دارد، این در حالی است که تحلیلگران نظامی این رقم را حدود 65 درصد ذکر کردهاند. همه متفق القول هستند که طالبان میزان عضوگیری خود از جمعیت غیرپشتون را (که سابقا مقابل این گروه قرار داشتند) افزایش داده است.
حتی اگر سربازان آمریکایی بتوانند روند از دست رفتن اراضی را کند کنند، باز هم آینده روشنی پیش روی آنها قرار ندارد، به خصوص وقتی بدانیم علت شکست آمریکا در این بازی چه بوده و برای معکوس کردن این روند باید چه کاری انجام داد.
عوامل متعددی وجود دارد که سبب تضعیف هدف آمریکا در استفاده از نیروهای زمینی خود به منظور ایجاد یک وضعیت ارضی باثبات بین مناطق تحت کنترل دولت و مناطق تحت کنترل دولت فعلی افغانستان در کابل میشود.
اول اینکه، به رغم هزینههای نظامی و کمکهای اقتصادی 780 میلیارد دلاری آمریکا، دولت افغانستان در کابل همچنان ضعیف، ناکارآمد و فاسد باقی مانده است. در واقع، طی یک دهه گذشته، نظر مردم افغان درباره مشروعیت دولت کشور خود به طور مستمر رو به کاهش گذاشته و این در حالی است که این روند، در سالهای اوج حضور آمریکاییها در افغانستان (از سال 2010 تا 2013) زمانی که حدود 100 هزار نیروی زمینی آمریکا در این کشور مستقر بودند، بدتر شد.
دوم اینکه، نگرانیهای مردم افغانستان درباره امنیت خود، طی یک دهه گذشته به طور مستمر افزایش پیدا کرده است و حتی این وضعیت در دوران اوج حضور سربازان آمریکایی (2010 تا 2013) بدتر هم شد. آمریکا و متحدان غربی خود هرگز تعداد کافی سرباز را برای ایجاد یک وضعیت باثبات در کابل اختصاص ندادند تا بتوانند سبب ایجاد یک حاکمیت باثبات در کل کشور شوند؛ علاوه بر این، امید آمریکا برای جایگزین کردن نیروهای افغانها به جای نیروهای آمریکایی و غربی و در نهایت مهار طالبان، به نتیجهای نرسیده است. در چنین شرایطی، جای تعجب نیست که بسیاری از افغانها به گزینههای جایگزین روی میآورند.
در شرایطی که هیچ چشم اندازی برای پیروزی نظامی وجود ندارد، حفظ تعداد اندکی نیروی زمینی غربی در افغانستان نیز میتواند فاجعه بار باشد. طبق گزارش سازمان اطلاعات آمریکا، بیشترین نتیجهای که امروز به واسطه حضور 14 هزار سرباز آمریکایی و 7 هزار نیروی دیگر ناتو میتواند عاید ما شود، رسیدن به یک بن بست با طالبان است. اما بن بست، نه یک پیشرفت محسوب میشود و نه تضمین میکند که روند تدریجی رو به افزایش کنترل ارضی طالبان متوقف خواهد شد. حتی اگر سطح فعلی سربازان بتواند طی یک یا دو سال آینده مانع از دست رفتن اراضی بیشتری شود (که البته همین موضوع هم جای تردید دارد) باز هم چشم انداز روشنی برای این اقدام متصور نیست.
در همین حال، اعزام گسترده نیروهای زمینی آمریکا به منظور بهبود این وضعیت، قابل تصور نیست. همان طور که قبلا هم دیدیم، حضور 100 هزار نیروی زمینی آمریکا در افغانستان، از سال 2010 تا 2013 کافی نبود. حال آیا کسی واقعا تصور خواهد کرد که ایالات متحده نیروی بیشتری به این کشور اعزام کند؟
مجموع این مسایل، باعث به وجود آمدن یک شرایط خاص در افغانستان شد: زمانی که افغانها دیدند طالبان در حال پیروزی در این جنگ طولانی است، بیشتر و بیشتر تمایل پیدا کردند تا در کوتاه مدت با برنده نهایی همراه شده و بدین ترتیب بعدها از غنایم این پیروزی بهرهمند شوند. تمایل مردم افغانستان برای حمایت از طالبان و مخالفت با دولت افغانستان ممکن است روز به روز شدت بیشتری پیدا کند. پیامد ادامه این جنگِ باخته با استفاده از شمار اندکی نیروی نظامی غربی، واضح خواهد بود: درد و رنج بیشتر، کاهش چشم اندازهای موفقیت و کابوسهای فاجعه باری که به ضرر آمریکا تمام خواهد شد.
خطرات خروج کامل
مذاکره با طالبان یا بازیگران منطقهای درباره خروج کامل نیز میتواند مقدمه یک تراژدی باشد. قطعا طالبان وعده داده است که با دولت افغانستان همکاری کند، از تسویه حساب با جناحهای رقیب اجتناب کرده، اهمیت اصلاحات لیبرال را به رسمیت شناخته و بر ضد تروریستهای بینالمللی وارد عمل شود؛ این در حالی است که بازیگران منطقهای نیز ممکن است با این وعدهها موافقت کنند.
اما این طرح یک مشکل اساسی دارد: زمانی که سربازان آمریکایی خارج شوند، چه کسی آن را اجرا خواهد کرد؟ با توجه به اینکه دولت افغانستان برای تأمین امنیت خود وابسته به نیروهای نظامی آمریکا است، این توافق ممکن است به محض خروج آمریکاییها به هم بخورد. پیامد این وضعیت چیست؟
خروج نیروهای آمریکایی میتواند خطرات کوتاه مدت ذیل را در پی داشته باشد:
1- کل مأموریت ناتو برای ارائه پشتیبانی نظامی مستقیم از دولت افغانستان، متلاشی خواهد شد چون نیروهای آمریکایی بیشترین نیروی مأموریت ناتو را تشکیل داده و این مأموریت به شدت وابسته به آمریکاییها است.
2- حدود 50 درصد بودجه دولت افغانستان و 90 درصد بودجه ارتش و پلیس آن به سرعت از بین خواهد رفت چون کمککنندگان بینالمللی که این هزینهها را پرداخت میکردند به این نتیجه میرسند که واشنگتن دیگر منافع امنیتی زیادی در این کشور ندارد.
3- با فروریختن دولت مرکزی، جنگ سالاران محلی قدرت را به صورت محلی در دست گرفته و برای کنترل مناطق شهری و منابع بومی با یکدیگر به مقابله برمیخیزند.
4- با بالا گرفتن خشونتهای داخلی، طالبان تمایل خود را به اجرای مفاد توافقنامه از دست داده، تلفات غیرنظامیان افزایش پیدا میکند و همه دستاوردهایی که طی 2 دهه گذشته در چارچوبهای لیبرال به دست آمده است از بین خواهد رفت. این خطرات، واقعی است و معنای آن قطعا پایان رویای لیبرال برای برقراری سریع دموکراسی در افغانستان میباشد. همچنین این بار خطرات عمدتا بر شانه مردم افغانستان خواهد افتاد و لذا ایالات متحده، به لحاظ اخلاقی مسئول هزینههای انسانی خواهد بود که به واسطه خروج خود از مأموریت ملت سازی، متوجه افغانها شده است.
اگر طالبان به همین شکل به روند موفقیتهای خود ادامه دهد، بروز این خطرات برای دولت و ملت افغانستان اجتنابناپذیر خواهد بود. حتی مخالفان سرسخت «خروج شتابزده» نیز پیش بینی نمیکنند که نگه داشتن یک نیروی زمینی کوچک در افغانستان، ایالات متحده را در مسیر موفقیت قرار خواهد داد. آنها پذیرفتهاند که: «پیروزی یک گزینه در دسترس نیست.» بنابراین، آمریکا و ناتو همچنان در یک بازی باخته باقی خواهند ماند (بازی که نتایج آن سال به سال بدتر خواهد شد) و همه پیامدهای منفی آن در نهایت برای ملت و دولت افغانستان خواهد بود.
یکی از خطرات خروج کامل این است که یک گروه تروریستی بینالمللی دیگر که به دنبال حمله به آمریکا و متحدان غربی آن است، از افغانستان به عنوان پایگاهی برای طراحی، سازماندهی و اجرای حملات آینده خود استفاده کند. اتفاقی که قبلا نیز رخ داده است. هر چند طالبان هرگز سعی نکرده است تا حملهای را بر ضد آمریکا یا غرب آغاز یا تحریک کند اما این گروه در دهه 1990 به القاعده اجازه داد تا پایگاه عملیاتی اصلی خود را در افغانستان مستقر کرده و از آنجا، حملات 11 سپتامبر و دیگر حملات ضد آمریکایی را طراحی کند.
در حال حاضر «داعش خراسان» در تلاش است تا پایگاهی برای خود در افغانستان ایجاد کند، به خصوص در ولایت «ننگرهار» (در شمال شرق افغانستان) و ولایت «جوزجان» (در شمال غرب افغانستان).
طبق گزارش «پروژه امنیت و تهدیدات شیکاگو» که روند حملات انتحاری را در دنیا رصد میکند، داعش خراسان از حملات انتحاری (مرگبارترین شکل تروریسم) استفاده کرده و در سال 2018 در زمینه استفاده از این تاکتیک در افغانستان از طالبان پیشی گرفته است.
برخلاف طالبان که اهداف او محدود به افغانستان میشود، داعش خراسان مثل داعش سوریه، اهداف و امیال بینالمللی دارد. «خراسان» (یک منطقه تاریخی که این گروه نام خود را از آن وام گرفته است) نه تنها افغانستان، بلکه بخشهای وسیعی از آسیای مرکزی و ایران را نیز شامل میشود. اهداف اعلامی داعش خراسان عبارتند از بالا بردن پرچم داعش بر فراز اورشلیم و کاخ سفید و حمله به غرب است (موضوعاتی که در ویدئوهای تبلیغاتی داعش خراسان به آنها اشاره شده است). تاکنون شواهدی دال بر تلاش داعش خراسان برای حمله به غرب وجود داشته است. سپتامبر 2018 «ویلیامسون» وزیر دفاع وقت انگلیس گزارش داد که جنگجویان داعش خراسان در افغانستان، مستقیما در تماس باکانونهای تروریستی انگلیس بوده و با کمک آنها برنامهریزیهایی را انجام میدهند. علاوه بر این، گزارشهایی هم دال بر تلاش داعش خراسان برای حمله به خاک آمریکا وجود داشته است.
به طور خلاصه باید گفت که ظهور داعش خراسان در افغانستان نه تنها یک مسئله برای افغانستان است بلکه تهدیدی جدی نیز برای امنیت آمریکا محسوب شده و نشان دهنده خطرات غیرقابل پیشبینی مرتبط با «طرح خروج» است.
یک راهحل واقعبینانه
اما خوشبختانه یک گزینه سوم نیز وجود دارد: راهبرد ضد تروریسم زودهنگام. طبق این رویکرد، سربازان رزمی آمریکا خیلی زود از افغانستان خارج شده و برای مقابله با تهدیدات گروههای تروریستی بینالمللی، شرکای بلند مدتی در افغانستان مستقر میکنند. همچنین آمریکا برای مقابله با این تهدیدات، به پایگاههای منطقهای کشورهای دوست آمریکا در همسایگی افغانستان اتکا کرده و در صورت لزوم، به صورت محدود، از نیروی هوایی و نیروهای عملیاتی ویژه آنها برای مداخله نظامی استفاده خواهد کرد.
هدف آمریکا در این راهبرد، همکاری با مقامات مشروع افغان از جمله دولت افغانستان و همچنین طالبان است. در آینده نزدیک، نقش نیروهای آمریکایی در پایگاههای منطقهای محدود به ارائه پشتیبانیهای هوایی، اعزام شمار اندکی نیروهای عملیاتی ویژه و ارائه حمایتهای سیاسی، اطلاعاتی و اقتصادی از این شرکای افغان خواهد بود. در صورت لزوم این پایگاههای منطقهای میتوانند محلی برای اعزام نیروهای هوایی، دریایی و زمینی و تأمین نیازهای امنیتی آمریکا باشند.
در همین حال، لازم است تا آمریکا یک راهبرد امنیتی پایدار را براساس منافع اصلی خود در حوزه امنیت ملی و نیز مقابله با تهدیداتی که آمریکاییها حاضر به مقابله و خون دادن برای آن هستند تدوین کند. از 11 سپتامبر به بعد، آمریکاییها بارها و بارها (در سرکوب نیروهای القاعده در افغانستان و در از بین بردن داعش در اراضی سوریه و عراق) نشان دادهاند، آماده هستند تا گروههای تروریستی بینالمللی که آمریکا را هدف قرار میدهند نابود کنند.
اکثر جمهوریخواهان و دموکراتها بارها و بارها تروریسم را یک تهدید مهم دانستهاند. مردم آمریکا تردیدهای جدی در این باره دارند که انجام یک جنگ بیپایان میتواند باعث ایجاد یک دموکراسی پایدار شده، به همه خشونتها پایان دهد و یا دولت جدیدی را در کشوری دور از مرزهای آمریکا به وجود آورد. با این حال، ایالات متحده آماده مقابله با تروریستهایی است که قصد حمله به آن را دارند.
بنابراین هدف اصلی آمریکا در افغانستان، جلوگیری از کنترل سیاسی یا نظامی تروریستهای بینالمللی بر حدود 400 منطقه و یا کنترل بلامنازع آنها در بخش عظیمی از مناطق میباشد. چنین کنترلی، به گروههای تروریستی کوچک بینالمللی (حتی به کوچکی گروههای 50 تا 100 نفره) امکان میدهد تا دست به طراحی و اجرای حملاتی بزنند که فشار متقابل نیز بر آنها اثری ندارد.
هیچ راهبردی در افغانستان نمیتواند کل روند تروریسم را متوقف کند چون عملا غیرممکن است بتوان مانع از ارسال یک پیام رمزگذاری شده از سوی یک فرد در افغانستان به یک عامل اجرایی در غرب و تحریک وی شد. با این حال، از بین بردن پناهگاه گروههای تروریستی بزرگی که میتوانند مبادرت به آموزش نیروهای زیادی کرده و دست به حملات گسترده بزنند، تحرکات تروریستی آنها را بسیار دشوار خواهد کرد. جای تعجب نیست که القاعده در افغانستان در دهه 1990، داعش در سوریه و عراق از سال 2013 تا 2018 و گروههای فراوانی که دست به عملیاتهای تروریستی میزنند، متکی به پناهگاههایی هستند که از آنجا صدها (و شاید هزاران) جنگجو و رهبران آنها میتوانند در یک فضای حفاظت شده دست به عملیات بزنند.
از بین بردن پناهگاه تروریستها چیزی فراتر از کشتن رهبر یا اعضای خاصی از یک گروه شبهنظامی است. رهبران و عناصر شبهنظامی معمولا به راحتی جایگزین میشوند. آمریکا تاکنون 4 مرتبه رهبر داعش خراسان را کشته است (جولای 2016، آوریل 2017، جولای 2017 و آگوست 2018). اما هر بار، در فاصله کوتاهی، یک رهبر جدید جایگزین شد. به علاوه، از بین بردن موثر پناهگاهها نیازمند کاهش کنترل ارضی است. انجام این کار از طریق عملیاتهای اطلاعاتی، شناسایی و تهاجمی میسر میشود که غالبا با کمک شرکای میدانی قابل اعتماد صورت میگیرد؛ شرکایی که در مقابل، از حمایتهای سیاسی، اقتصادی، لجستیک و اطلاعاتی قابل توجهی برخوردار میشوند. نکته مهمتر اینکه، از بین بردن موثر پناهگاهها مستلزم یک تعهد طولانی و مستمر است؛ تعهدی که میتواند برای آمریکا یک راهبرد زودهنگام باشد.
حال سئوال اینجا است که طالبان تا چه حد آماده همکاری با آمریکا است: همکاری تاکتیکی و یا همکاری با راهبرد زودهنگام آمریکا به منظور از بین بردن پناهگاه تروریستهای بینالمللی در افغانستان؟ ما نمیتوانیم پاسخ قطعی به این سئوال بدهیم چون آمریکا، طالبان یا دیگر طرفها به صورت گسترده در محافل عمومی درباره این رویکرد زودهنگام صحبت نکردهاند. اما با توجه به منافع، اظهارنظرهای گذشته و رفتار طالبان میتوانیم گمانههایی درباره دیدگاه این گروه مطرح کنیم.
مدتها است منفعت اصلی طالبان در این بوده که بتواند از وضعیت خود به عنوان سازمان حاکمیتی ارشد افغانستان حمایت کند. درخواست این گروه از آمریکا در فوریه سال 2018 برای آغاز مذاکرات صلح نشان میدهد این گروه مخالف اشغالگری آمریکا است ـ نه مخالف ارزشهای آمریکا، به عنوان یک تهدید ذاتی که باید از بین برده شود:
«امارت اسلامی افغانستان» اقدامات مشروعی برای استقلال کشور خود انجام میدهد. داشتن یک کشور مستقل و عاری از هرگونه اشغالگری خارجی، حق طبیعی و انسانی ما است... ما قصد نداریم در هیچ کشور دیگری، نقشی مخرب ایفا کنیم و طی 17 سال گذشته نیز عملا ثابت کردهایم که در امور هیچ کشوری مداخله نمیکنیم. به طور مشابه، به هیچ کس نیز اجازه نخواهیم داد تا از خاک افغانستان بر ضد هیچ کشور دیگری استفاده کند... اولویت ما حل مسأله افغانستان از طریق مذاکرات مسالمتآمیز است. آمریکا باید به اشغالگری خود پایان دهد و باید همه حقوق مشروع ما را بپذیرد، از جمله حق تشکیل یک دولت براساس اعتقادات مردم کشور خود ما.
از سال 2015 (به مدت 4 سال) به یک دلیل خاص، این تصور به وجود آمده است که طالبان انگیزههای سیاسی خود را برای مقاومت و مبارزه با گروههای تروریستی بینالمللی دارد.
این دلیل، داعش خراسان است. از همان ابتدا، داعش خراسان و طالبان دشمنان سرسختی بودهاند و در هر فرصتی به یکدیگر حمله میکنند. درگیری بین داعش خراسان و طالبان در اوایل سال 2015 آغاز شد. تا اواخر ژوئن سال 2015 جنگجویان داعش خراسان توانستند برای اولین بار، اراضی زیادی را تصرف کرده و شمار زیادی از فرماندهان طالبان را سربریدند. داعش خراسان، مثل داعش سوریه، تصاویر ویدئویی مربوط به این کشتارها را منتشر کرد. آگوست 2015 زمانی که «جنبش اسلامی ازبکستان» حمایت خود را از داعش خراسان اعلام کرد، طالبان در ولایت «زابل» به مقابله با این جنبش پرداخت و در پایان این سال به حضور این گروه در این ولایت پایان داد. تقریبا در همان موقع، طالبان توانست اعضای داعش را از ولایت «فراه» بیرون کند.
در سال 2016 فعالیت داعش خراسان عمدتا محصور در «ننگرهار» شد و این گروه به خاطر حملات طالبان و دولت افغانستان، بخش زیادی از اراضی تحت تصرف خود را از دست داد. اکتبر سال 2016 داعش خراسان حضور خود را تا ولایت «جوزجان» واقع در شمال افغانستان گسترش داد. از ژانویه 2017 تا اکتبر 2018 دست کم 207 درگیری خشونتبار بین داعش خراسان و طالبان در این دو ولایت ثبت شد. اواسط سال 2018 طالبان توانست داعش خراسان را در منطقه «درزاب» ولایت «جوزجان» شکست دهد، به نحوی که 200 جنگجوی داعشی مجبور شدند برای در امان ماندن از نیروهای طالبان، تسلیم دولت افغانستان شوند.
اما چرا طالبان به مخالفت با داعش خراسان پرداخت؟ پاسخ این سئوال، تضاد منافع است. طالبان به دنبال به دست آوردن دوباره قدرت خود در داخل کشور است؛ هدفی که هر نوع حس همبستگی اسلامی این گروه با یک گروه تروریست بینالمللی چون داعش خراسان را از بین میبرد.
ژوئن سال 2015 زمانی که درگیریهای بین طالبان و داعش خراسان کمکم شروع شده بود، طالبان نامهای به «ابوبکر البغدادی» رهبر داعش در سوریه فرستاد و خواهان پایان حضور داعش خراسان در افغانستان در قالب یک هویت مستقل شد. طالبان در این نامه بر لزوم وجود «یک پرچم، یک رهبری» در نبرد با دولت افغانستان و مقابله با اشغالگری آمریکا تأکید کرد. از نظر طالبان، داعش خراسان یک رقیب مستقیم برای قدرت سیاسی داخلی این گروه و کنترل آن بر مردم محلی به حساب میآید. زمانی که طالبان کنترل یک منطقه را در دست دارد، در آنجا به ارائه خدمات اجتماعی، قضایی و حاکمیتی به مردم پرداخته و در همان حال، مالیات و عوارض سنگینی نیز بر آنها وضع میکند. بدین ترتیب، داعش خراسان تهدیدی برای حمایت مردمی و درآمدهای طالبان به شمار میرود.
علاوه بر این، خاطره همکاری طالبان با القاعده و پیامدهای ناشی از آن هنوز در ذهنها باقی است. از نظر طالبان، تحمل حضور داعش خراسان به نوعی تهدیدی برای اهداف داخلی آنها محسوب میشود و اگر داعشیها به وعدههای خود عمل کرده و به غرب حمله کنند، این مسئله ممکن است مداخلات نظامی دیگری را در آینده رقم بزند. طالبان اهداف ملیگرایانه دارند و تمرکز خود را معطوف به کنترل افغانستان کردهاند. این در حالی است که این آرمانهای ملیگرایانه، مورد قبول داعش خراسان نبوده و این گروه در تبلیغات خود، طالبان را یک مشت «ملیگرای کثیف» و «کافر» خوانده است. طبق گزارش «مرکز مبارزه با تروریسم وست پوینت» پیام داعش خراسان، مشروعیت گروههای مستقلی چون طالبان افغان را که دارای اهدافی محدود هستند را از بین برده و تهدیدی برای آنها محسوب میشود.
تهدید داعش خراسان برای طالبان، توضیح میدهد که چرا طالبان به طور ضمنی همکاریهای با آمریکا برای مقابله با داعش خراسان داشته است. ژوئن سال 2018 طالبان با برقراری یک آتش بس در ایام تعطیلات اسلامی موافقت کرد؛ توافقی که به آمریکا و دولت افغانستان اجازه داد تا تمرکز خود را معطوف به انجام حملات زمینی و هوایی بر ضد داعش کرده و بتوانند این گروه را از مناطق مختلف «ننگرهار» بیرون برانند. در حال حاضر، به لطف حملات متعدد آمریکا، دولت افغانستان و نیروهای طالبان، داعش خراسان تبدیل به یک واحد منطقهای شده است.
بنابراین، طالبان در عمل (و نه صرفا در حرف) نشان دادند که یک گروه تروریست بینالمللی نبوده و اینکه خواهان بیرون راندن گروههای تروریستی بینالمللی از افغانستان میباشند و نه همکاری با آنها. در واقع، طالبان هم اکنون همسو با مهمترین اولویت امنیتی ایالات متحده و متحدان او هستند.
اجرای استراتژی زودهنگام
آمریکا نباید از این موضوع مطمئن باشد که طالبان همیشه مخالف پناه گرفتن گروههای تروریستی بینالمللی در خاک افغانستان خواهد بود. اما همسویی فعلی منافع و همکاریهای عملیاتی بین آمریکا و طالبان، بستر بسیار مناسبی را برای حرکت به سمت یک استراتژی زودهنگام فراهم کرده است.
اگر خروج نیروهای آمریکایی منجر به بالا گرفتن جنگ داخلی بین دولت فعلی افغانستان و طالبان شود، در آن صورت چنین راهبردی میتواند قدرت قابل توجهی برای حفاظت از منافع آمریکا در افغانستان فراهم کند. اگر این دو نیرو روی نابود کردن طرف مقابل تمرکز کنند در آن صورت، آمریکا با استفاده از این راهبرد و ارائه پشتیبانی مستقیم از یک یا هر دو طرف جنگ (تا زمانی که آنها اقدام موثری بر ضد تروریستهای بینالمللی انجام میدهند) و یا با ارائه ابزار لازم برای مداخله بیشتر (در صورت لزوم) میتواند به شکل موثری مانع از سوءاستفاده تروریستهای بینالمللی از این جنگ داخلی شود. در این شرایط، هر چند این راهبرد در وهله اول نیازی به واسطهگری برای تشکیل یک دولت جدید پایدار و متحد ندارد اما میتواند با ارائه ابزارهای دیپلماتیک و اقتصادی، زمینه صلح مدنی را به وجود آورده، خشونتها را محدود کند، مانع از نقض حقوق بشر شده و سیاستهای بینالمللی و ضد تروریسم را با بازیگران منطقهای هماهنگ کند.
استفاده از این راهبرد برای از بین بردن پناهگاه تروریستهای بینالمللی در افغانستان، امری ممکن است. آمریکا پیش از این چند پایگاه در کشورهای همسایه افغانستان، یعنی ترکمنستان، ازبکستان و تاجیکستان، و نیز چند پایگاه هوایی در قطر و اقیانوس هند ایجاد کرده است. به علاوه، آمریکا و متحدان او تواناییها و ابزارهای قدرتمندی در زمینه برنامههای شناسایی دارند و میتوانند پشتیبانی هدفمندی به شرکای حاضر در داخل افغانستان ارائه کنند. ایالات متحده برای بهبود رابطه همکاری خود با طالبان باید هماهنگی و حمایت اطلاعاتی خود از طالبان را افزایش دهد.
این استراتژی، سابقه موفقیت خوبی دارد. از سال 2001 آمریکا برای سرنگونی طالبان، خارج کردن القاعده از افغانستان، تضعیف و در هم شکستن القاعده در پاکستان، کاهش کنترل ارضی «الشباب» در سومالی و از بین بردن ساختارهای عملیاتی داعش در عراق و سوریه از سال 2014 تا 2018 از این راهبرد استفاده کرده است. در مورد حضور القاعده در افغانستان و داعش، آمریکا اجرای این راهبرد را تا زمانی که مناطق زیادی تحت کنترل تروریستهای بینالمللی قرار گرفت به تعویق انداخت. اما این بار نباید در اجرای این راهبرد در افغانستان تعلل کند.
انتهای مطلب/
«آنچه در این متن آمده به معنای تأیید محتوای آن از سوی «موسسه ایران شرقی» نیست و تنها در راستای اطلاع رسانی و انعكاس نظرات تحليلگران و منابع مختلف منتشر شده است»