قدرت نرم در آسیای مرکزی در این مقاله از دو جنبه مورد تجزیه و تحلیل قرار میگیرد:
توانمندیها، شیوهها و محدودیتهای نمودِ قدرت نرم کشورهای دیگر(غیر از 5 کشور منطقه) در آسیای مرکزی
قابلیت کشورهای آسیای مرکزی در نمایش قدرت نرم خود در خارج از منطقه و در قبال یکدیگر
قدرت نرم خارجی
در وهلة نخست تعریف بازیگرانِ قدرت نرم در آسیای مرکزی حائز اهمیت است. لذا، توجه اصلی در این تحلیل بر بازیگرانِ فعال است. ایالات متحده، چین، روسیه، ترکیه و اتحادیة اروپا از جمله این بازیگران هستند. نکته دیگر آن است که در نوشته حاضر در مورد ویژگیها و ارزیابی قدرت نرم، علاقهمندی قدرتهای بزرگ به اعمال آن در آسیای مرکزی و این که چه درصدی از نمودِ واقعی و تصویر قدرت نرم ایجاد شده است، نمیتوان نگاهی عینی و مشخص ارائه داد.
در حال حاضر واضح است که «قدرتهای بزرگ» راهبرد خاصی رامبتنی بر قدرت نرم، در این منطقه در دستورکار قرار ندادهاند؛ لذا قدرت نرم در آسیای مرکزی به صحنهای برای صرفا «حضور» تبدیل شده است. این رویکردها فاقد یکپارچگی لازم بوده و کشورهای منطقه در معرض جریانهای خارجی گوناگون و متنوع قرار دارند که میتواند تبعاتی مثبت یا منفی داشته باشد. در این میان انواع گرایشات ضدغربی- ضدامریکایی و ضدروسی- ضدپوتین به چشم میخورد.
در عین حال، بازیگران مختلف ابزارهای متفاوتی را نیز بهکار میبرند. از نگاه چین، اقتصاد در اولویت قرار دارد و ارزشهای فرهنگی در ردههای پایینتر. اما از نگاه روسیه، تاریخ، ارزشهای سنتی و زبان، همگی پشتوانهای برای ارتباطات سنتی با این کشورها هستند. اتحادیة اروپا نیز ارزشهای لیبرالی دموکراسی و جامعه مدنی را مد نظر قرار داده و ترکیه نیز بر مذهب و هویت مشترک ترکی تاکید دارد. در این میان، ایالات متحده با تاکید بر اعمال غیرمستقیم قدرت نرم، پیچیدهترین رویکرد را در پیش گرفته است.
چین:
در قدرت نرم نمیتوان مواضع و رویکردهای چین را متمایز از الگوهای غربی در نظر گرفت. واقعگرایی عملگرایانه در سیاست خارجی چین اینگونه تعبیر شده که اتخاذ هر تصمیم مبتنی بر عقلانیت عملی و با در نظر گرفتن پیامدهای آن است. بنابراین، قدرتِ نرم چین میبایست از نظر کمّی بهنحوی قابل ارائه باشدکه در عمل نیازمندیهای حزب کمونیست را برآورده ساخته، که این نقطه مقابل دیدگاه غربی است.
درحالیکه مزیتهای اقتصادی مهمترین تاکتیک نفوذ سیاسی چینبه شمار میرود، اما رویکرد گسترش به غرب بههرترتیب ابعاد فرهنگی بیشتری به خود گرفته است. با توجه به شمار موسسات و نهادهای کنفوسیوس در آسیای مرکزی و افزایش شمار دانشجویان آسیای مرکزی در چین، به نظر میرسد که قدرت نرم چین ماهیت کمّی داشته باشد.
با این حال، این شیوة نفوذ «نسل محور» است؛ درحالیکه جوانان آسیای مرکزی بیش از پیش در معرض نفوذ چین قرار میگیرند، پدرانشان به روسیه تمایل بیشتری دارند.
با پیشرفت تدریجی طرح «کمربند وراه»، حضور و نفوذ نمایانتر چین در عرصة اقتصادی و حملونقل مورد انتظار است،اما هنوز مشخص نیست که آیا پروژههای اقتصادی چین در این چارچوب را میتوان بهعنوان یک عنصرِ قدرت نرم تلقی نمود یا نوعی سرمایهگذاری است که خود نیازمند پشتیبانی با قدرت نرم است؟
همزمان با توسعه کسب و کارهای چینی در منطقه، قدرت نرم نیز ابزاری ضروری برای کنترل احساسات ضدچینی در نظر گرفته شده تا مانعی پیشروی اقدامات خرابکارانه باشد، که از جمله آنها میتوان به انفجار انتحاری در سفارت چین در بیشکک و برگزاری اعتراضات نسبت به خریدِ زمین توسط چینیها در قزاقستان، اشاره کرد. افزایش بدهی خارجی کشورهای آسیای مرکزی به چین طی یک دهه اخیر و واگذاری زمین برای بازپرداخت بدهی نیز نگرانیهایی را برانگیخته است.
در همین حال، این سوال پیش میآید که آیا قدرت اقتصادی چین به معنای توان سیاسی این کشور در آسیای مرکزی است؟
قدرت نرم چین در منطقه از طریق آموزش، نهادهای کنفوسیوسی، رسانههای جمعی و صندوقهای مالی اعمال میشود. با این حال، میراث برجای مانده از شوروی و برتری قدرت نرم غربی پس از جنگ سرد در آسیای مرکزی بدین معناست که شهروندان این کشورها با وجود نزدیکی جغرافیایی، آگاهی بسیاری کمترینسبت به چین دارند.بهلحاظ زبانی، زبان چینی به زمان زیادی برای یادگیری نیاز دارد. در حالیکه زبانهای روسی و انگلیسی در این منطقه اولویت یادگیری زبان خارجی هستند. اما علاقهمندی روزافزون به مطالعة زبان چینی امری کاملا مشهود است که در کنار رشد شبکه نهادهای کنفوسیوس، دسترسی به صندوقهای سرمایهگذاری و معرفی رسانههای جمعی چینی، قابل توجهمیباشد. با وجود تمام این موارد، همچنان توامندی چین در مقوله قدرت نرم نسبت به دیگر رقبایش اندک است.
روسیه:
در مورد روسیه،دو ایده مشخص و متضاد در کشورهای منطقه وجود دارد. در حالی که برخی از نقش پررنگ روسیه و حضورش در منطقه استقبال میکنند اما سایرین نگاهی خوشایند نسبت به حضور روسیه ندارند. بطور کلی روسیه در قبال آسیای مرکزی رویکردی منطقهای ندارد. عمدة قدرت نرم این کشور مبتنی بر تاریخچة روابط، در قامت برادری بزرگتر و روابط شخصی میان نخبگان و حضور در رسانههای جمعی است. بنابراین، برای روسیه، قدرت نرم صرفا یک عنصر پشتیبان برای سیاستهای عمومی در منطقه است. لذا، بهجای تهیه و تدوین راهبردی مشخص،بیشتر به دنبال بهرهگیری از فرصتها است.
علاوه بر این، قدرت نرم روسیه حول مفهوم «اوراسیای بزرگ» در برابر اروپا یا «دنیای غرب» بنا شده که روسیه بایددر آن نقش برتر را ایفا کند. با توجه به آنکه مفهوم «جهانِ روسی» در آسیای مرکزی به سبب تفاوتهای قومی وزبانی کارکردی مشهود ندارد، و درصد جمعیت روسی این منطقه نیز پرشمار نیست، درنتیجه مفهوم «اوراسیاگرایی» نقطه تمرکز روسیه را تشکیل میدهد. همچنین این ایده باعث شده تا منطقه از ایدة «دنیای ترکی» (جذابیتهای نژادی) دور شده و مسکو میانجیگر اصلی آسیای مرکزی معرفی شود.
قدرت نرم روسیه بر مبنای دو مزیت مهم شکل گرفته است: گسترش بیشتر زبان روسی در میان پنج جمهوری (در مقایسه با سایر زبانها) و میراث هفتاد سالة حاکمیت شوروی.البته این دو فاکتور تاثیری دوپهلو و مبهم در آسیای مرکزی دارند اما در هر حال، هر دو در راستای تقویت نفوذ روسیه در منطقه عمل میکنند.
از جمله مولفهها و عناصر کلیدی قدرت نرم روسیه در آسیای مرکزی میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
پیوند میان رهبران
رسانهها
مهاجرانِ کاری کشورهای آسیای مرکزی در روسیه
پیوند میان رهبران:
روابط تنگاتنگ با نخبگانبومی با استفاده از نقاط ضعف رژیمهای اقتدارگرا، و پشتیبانی ظاهری از مسائلی همچون حقوق بشر و دموکراسی، همه موجب شدهاند تا نخبگان منطقه بیش از پیش مجذوب نفوذ روسیه شوند. بهعنوان نمونه، رابطهای تنگاتنگ بین رئیسجمهور قزاقستان «نظربایف» و رئیسجمهور روسیه «پوتین» دیده میشود،بااینحال این سوال همچنان باقی است که آیا این رابطه بر قدرت نرم روسیه در قزاقستان به شکلی مثبت تاثیرگذار است یا خیر؟
مهاجرت نیروی کار:
تاثیر کارگران مهاجر کشورهای آسیای مرکزی در روسیه بر افکار عمومیو تصویر روسیه در منطقهبیش از تاثیر خودِ دیدگاهها و نفوذ این کشوردر منطقه است. درعین حال، به سختی میتوان این کارگران مهاجر را بهعنوان ابزاری برای قدرت نرم پنداشت، اما بههرترتیب آنها کانال نفوذی برای ترویج اطلاعات به صورت مستقیم و غیرمستقیم هستند. از یک طرف، هرگونه اقدام منفی- معمولا ناشی از اقدامات دولت روسیه علیه مهاجرین، میتواند منتهی به نگاههای انتقادی نسبت به روسیه گردد. از سویدیگر اما، همین افراد تحت نفوذ چشمگیر اطلاعاتی هستند که به خویشاوندشان در آسیای مرکزی منتقل نموده و علاوه بر آن به سبب بیمِ از دست دادن فرصتهای شغلیشان به روابط مثبت دائمی بین کشورهای مادری خود و فدراسیون روسیه دامن میزنند. این شرایط در مورد دانشجویان کشورهای منطقه که در روسیه مشغول به تحصیل هستند نیز صادق است.
رسانهها و دیپلماسی عمومی:
تولیدات روسی بطور فعال در رسانههای هر پنج جمهوری آسیای مرکزی عرضه میشوند. بیشترین نفوذ روسیه در این رابطه در قزاقستان است. اگرچه دیپلماسی عمومی روسیه به سبب فقدان توجه لازم به این موضوع و اجرای ضعیف آن، با نقصانهایی روبروست، اما بههرحال برنامهها و رویدادهای خاصی در عرصههای فرهنگی و مردمی نظیر همکاریهای علمی و آکادمیک در حال انجام است.
ایالات متحده:
قدرت نرم امریکا که ظاهرا در حال افول است،هنوز هم قابل مشاهدهمیباشد. در دهة 1990، ایالات متحده بعنوان رهبر دنیای آزاد، اقتصادی قدرتمند، قهرمان بلامنازع دموکراسی و راهبری (حاکمیت) شایسته و همچنین سرزمین رویاها، دارای جلوهای مثبت بود. بعدها ماشین تبلیغاتی درون کشورهای آسیای مرکزی و رسانههای روسی تصویری از ایالات متحده را به نمایش گذاشتند که آنرا سردمدار جنگهای فراگیر در عرصة جهانی نشان میداد کهکشورها را وادار به انجام اصلاحات تحمیلی میکند و نتیجه این اقدامات فقر برای تودههاست.همچنین این کشور در حالی دموکراسی و حقوق بشر را تبلیغ میکند که با شرکایی که در لوای منافع سیاسی از این حقوق تخطی کردهاند، دوستی میکند.
در حالیکه گفتمان سیاسی ضدامریکایی در دهة 2010 رونق چشمگیری داشته، اما با آغاز بحران اوکراین در سال 2014، شعارهای ضدامریکایی با مخاطب کمتری مواجه بوده است. قدرت نرم ایالات متحده تاثیری غیرمستقیم و چشمگیر در منطقه داشته است. در نبود یک راهبرد واحد و برنامههای عملی ملموس، قدرت نرم آمریکا توسط چهرههای شناخته شده، نمایندگان کسبوکارهای تجاری (مانند الن ماسک و استیوجابز)و هالیوود، شکل گرفته است. فعالان تجاری آمریکایی مانند KFC و مک دونالد نیز در شکلگیری قدرت نرم آمریکا تاثیر گذارند.
از سوی دیگر آموزش، نقش مهمی در نمود قدرت نرم آمریکا داشته وطیف وسیعی از برنامههای تبادل دانشجو و آموزشهای تخصصی بین آمریکا و کشورهای منطقه وجود دارد. آمریکا بیش از دیگر رقبایش در عرصهی آموزشتخصص داشته و همچنین در این زمینه در منطقه (حتی در حوزه نظامی) سرمایهگذاری میکند. این عنصر منجر به ترویج آگاهی و به اشتراک گذاشتن تجربیات و کارکردها شده و در عین حال تاثیرات مثبتی بر توسعهی جامعهی مدنی در سطوح محلی دارد. اخیرا تغییراتی در اولویتها و ابزارهای بکار گرفته شده توسط آمریکا در قبال منطقه در زمینهی قدرت نرم دیده میشود. در حالی که عمدهی توجهات ایالات متحده در کنفرانس C5+1 متمرکز بر مسائل امنیتی بوده است، دیگر بحث حقوق بشر مانند گذشته مورد تاکید این کشور نیست.
اقدامات اخیر ایالات متحده در راستای تقویت قدرت نرم خود در آسیای مرکزی عمدتا محدود به رسانههای ارتباط جمعی از طریق شبکههای رادیو تلویزیونی، اینترنت و در چارچوب برنامههای روابط عمومی بوده است.
مسئله دیگر، تاثیر مسائل امنیتی بر قدرت نرم میباشد. از سال 2001، کشورهای آسیای مرکزی از عملیات تحت رهبری ایالات متحده در افغانستان، حمایت کردهاند. کشورهای قرقیزستان و ازبکستان میزبان پایگاههای هوایی ایالات متحده بوده و این شرایط بستری را برای تقویت تصویر مثبت آمریکا بعنوان تضمین کنندهی امنیت، شریک و همچنین سازندهی گفتمان سیاسی فراهم آورده است.
اتحادیه اروپا
در چارچوب فعالیتهای اتحادیهی اروپا سه بُعد قابل طرح است: دموکراسی، آموزش، انرژی و حملونقل. دو مورد نخست، ارتباط تنگاتنگی با نمایش قدرت نرم دارند. فعالیت از طریق جامعهی مدنی، حمایت از پروژههای حقوق بشری و حاکمیت خوب از جمله دغدغههای اروپاییها بوده است.
تصویر اتحادیه اروپا همزمان تحت تاثیر رسانههای روسی میباشد که تصویری از «زندگی توام با وحشت»، فقدان به اصطلاح «ارزشهای سنتی» و ناتوانی دولتهای اروپایی و دموکراسیهای آنها را به نمایش میگذارند. اینگونه فعالیتها بر نفوذ اتحادیهی اروپا و ارزشهایش در آسیای مرکزی تاثیر منفی دارند. در نتیجه، نه تنها لازم است که اتحادیهی اروپا بیتوجهی شهروندان کشورهای منطقه به خود را برطرف سازد، بلکه در عین حال باید موانع دیگر را نیز از سر راه بردارد.
ترکیه
در حال حاضر ترکیه نفوذ کمی در منطقه دارد. در اوایل دهه 1990، ترکیه بیشترین شانس برای تبدیل شدن به رقیب اصلی قدرت نرم روسیه در منطقه داشت. با این حال نگرشهای آنکارا نسبت به منطقه تا حدودی احساسی و فاقد طرح و برنامه عملی و ملموس بوده است. ترکیه عموما به آسیای مرکزی نه بهعنوان یک منطقهی مجزا، بلکه جزئی از دنیای ترکینگریسته است. این کشوربهسبب ساختار سکولار با جمعیتی مسلمان، و همچنین اقتصاد مبتنی بر بازار آزاد به عنوان یک الگو مطرح بوده است. مذهب، آموزش و پشتیبانی از حوزه امنیتی، هر سه بصورت فعالانه در قبال آسیای مرکزی در دستور کار آنکارا قرار گرفتهاند. با این وجود، تغییرات درونی، اسلامی شدن، فقدان توجه به 5جمهوری و بعدها راهاندازی «مدارس گولن» منتهی به کاهش چشمگیر تواناییهای نفوذ ترکیه گردیده است.
قدرت نرم کشورهای آسیای مرکزی
نخستین سوال در ارتباط با آسیای مرکزی که باید به آن پرداخته شوداین است که منظور ما از فرایند ایجاد تصویر یا قدرت نرم چیست؟
همهی کشورهای آسیای مرکزی برای تبلیغات در زمینهی پتانسیل توریستی و همچنین رویدادهای ورزشی در شبکههای بینالمللی چون CNN یا BBC هزینه میکنند. با این وجود، حداقل 2 مسئله مشهود است. نخست آنکه اغلب اینگونه تبلیغات متمایز از یکدیگر نیستند. بنابراین، مخاطب غربی بین آنها هیچگونه تفاوتی قائل نخواهد شد. ثانیا، کشورهای آسیایی مرکزی برای سرمایهگذاری در قدرت نرم بجز رویدادهای ورزشی چه ظرفیت دیگری در اختیار دارد؟
فیلمی مانند بورات (BORAT) تصویری نادرست از آسیای مرکزی ایجاد کرده است. اما کارشناسان در این زمینه نظرات متفاوتی دارند. گروهی تاثیرات منفی و جدی این مساله را در نظر گرفته که به باور آنها با صرف تبلیغات نمیتوان آنهااز بینبرد. گروهی دیگر بر این تصورند که مهمترین هدف حاصل شده است؛ یعنی توجه مخاطبان غربی به این منطقه جلب شده و بدنبال فرصت برای اکتشاف در آن هستند.
مسئلهی مهم دیگر آن است که آیا کشورهای آسیایی مرکزی باید بعنوان یک منطقهی واحد به نمایش در بیایند یا کشورهایی مجزا؟ در این خصوص، در وهلهی نخست، باید به این سوال پاسخ دهیم که آیا هویت و ارزشهای مشترک کشورهای منطقه به عنوانیک عنصر موثر قدرت نرم این کشورها کمک میکند؟ کشورهای حوزهی بالتیک خود را بعنوان گروهی مشترک معرفی میکنند که منطقهای است برای برپایی همایشهای بینالمللی. آیا کشورهای آسیای مرکزی نیز میتوانند چنین گزینهای را در دستور کار قرار دهند؟
سوال دوم این است که آیا کشورهای آسیای مرکزی میتوانند بر قدرت نرم یکدیگر تاثیر بگذارند؟
بعنوان نمونه، زمانی که درخصوص نظربایف و برداشتها و تصویر مثبت او در دیگر کشورهای آسیایی مرکزی سخن به میان میآید، آیا موضوع علاقه به شخص او یا قدرت نرم است؟ آیا این تصویر مثبت را در عمل میتوان در راستای نفوذ و تاثیرگذاری سیاسی بکار بُرد؟ زمانی که قزاقستان تلاش میکند تا نقش میانجیگر را ایفا کند آیا این مسئله بر تصویر این کشور در منطقه و توانایی نمایش سیاستها و قدرتش در آیندهی منطقه تاثیرگذار خواهد بود؟
نتیجه گیری:
با تجزیه و تحلیل وضعیت فعلی قدرت نرم در آسیای مرکزی میتوان به چند نتیجه رسید:
ایالات متحده همواره قدرت نرم خود ر ا به نمایش گذاشته، در حالی که حضور چین و روسیه در این منطقه بهصورت مناسبات اقتصادی و تاریخی بوده است. حتی این کشورها از سوی جمهوریهای آسیای مرکزی بهعنوان قدرتهای ثالث هم تلقی نشدهاند. با این وجود، شرایط به تدریج تغییر میکند و به سبب تغییر در اولویتهای سیاست خارجی (C5+1)، پروژههای جدید (برنامهی کمربند وراه) توسعه، و لزوم تحکیم پیوندهای قدیمی (به سبب تحریمها و گسست سیاسی ناشی از تعارض پیرامون مسئله اوکراین) این تغییرات چشمگیرترند.
قدرت نرم در آسیای مرکزی به یک معمای چندبعدی و کاملا متغیر تبدیل شده است و دیگر نمیتوان گزارههای ساده از قبیل «روسیه در آسیای مرکزی بیشترین و موثرترین قدرت نرم را دارد» یا «قدرت نرم آمریکا در آسیای مرکزی رو به افول است» یا «قدرت نرم چین بطور خیرهکننده رو به افزایش است» را برای توصیف شرایط به کار برد.
یکی از سوالات عمده آن است که آیا بازیگران جدید میتوانند در عرصهی قدرت نرم در آسیای مرکزی ظهور کنند؟ باید گفت که شانس اندکی در این زمینه وجود دارد. با این حال توقع عرضه اندام کشورهایی چون هند، کره جنوبی، برخیاز کشورهای عربی و ایران در عرصه قدرت نرم دور از ذهن نیست. این فعالیتها میتوانند عرصههای مشخصی را در چارچوب برخی پروژههای پوشش داده و در ارتباط با رویدادهای مذهبی، فرهنگی، رویدادهای عمومی و صندوقهای مالی برای پروژههای جامعه مدنی و آموزشی باشند. با این حال، چنین فعالیتهایی عمدتا متمرکز بر ارائه تصویری مثبت خواهند بود تا تمایل برای نفوذ در سیاستهای کشورها.
ترکیه دارای بیشترین شانس افزایش قدرت نرم در منطقه است، بهویژه در صورتی که روزنهی فرصتها باز باشد. این روزنه میتواند در قالب کاهش علاقمندی راهبردی ایالات متحده و روسیه در منطقه یا تغییرات درونی در برخی کشورهای آسیای مرکزی صورت بگیرد. با این وجود، صرفا با ایجاد یک راهبرد همسو و متجانس از سوی ترکیه این امکان فراهم خواهد شد و نمیتوان آن را تنها به هویت مشترک ترکی مرتبط دانست.
با توسعه راهبرد جدید اتحادیه اروپا در آسیای مرکزی که انتظار میرود در سال 2019 ارائه شود، اتحادیه این فرصت را دارد تا مولفهی قدرت نرم را بعنوان موضوعی جدید (در مقایسه با نسخهی 2007) در راهبردهای جدید در مورد مسائل رادیکالیسم، جنگجویان خارجی، تروریسم، افغانستان و مهاجرت غیرقانونی، مدنظر قرار دهد. همه اینها پتانسیلی را برای نمایش تصویر اتحادیهی اروپا، تغییرات مثبت مبتنی بر ارزشهای دموکراتیک و حاکمیت خوب در درون کشورهای آسیای مرکزی فراهم میآورند.
مفهوم جهان روسی که از سوی کرملین مورد استفاده قرار گرفته دیگر در خصوص آسیای مرکزی صدق نمیکند. میزان مهارت و توانمندی استفاده از زبان روسی بطور چشمگیری رو به کاهش است. جایگاه زبان روسی بعنوان زبان واسط(زبانی که افراد مختلف از قومیتهای مختلف آن را میفهمند) در آیندهای نزدیک در قزاقستان به چالش کشیده خواهد شد. در سایر کشورهای آسیای مرکزی هم بهویژه در تاجیکستان و ازبکستان، روند مشابهی در جریان است. چالش جدی دیگر روسیه آن است که کشورهای آسیای مرکزی پشتیبان شعارهای ضد اروپایی و سیاستهای توسعهطلبانه او نیستند. اما در همین حال، این جمهوریهاحامی تحریم ها، بیانیه ها و اظهارات مطرح شده در خصوص نقض قوانین بینالمللی و تعارضات روسیه با مجامع بینالمللی نیز نیستند.
کشورهای آسیای مرکزی هنوز قادر نیستند که میان قدرت نرم، برند ملی و دیپلماسی عمومی در راهبردها و سیاستهایشان تمایز قائل شوند. در سالهای آینده، دیپلماسی عمومی و برندسازی ملی (عمدتا در راستای توسعه کسب و کار و جذب توریست) حکمفرما خواهد شد.
منبع:آکادمی (OSCE) در بیشکک
«آنچه در این متن آمده به معنای تأیید محتوای آن از سوی «موسسه ایران شرقی» نیست و تنها در راستای اطلاع رسانی و انعكاس نظرات تحليلگران و منابع مختلف منتشر شده است»