از آنجا که سیاست آمریکا در منطقه تغییر اساسی نخواهد کرد، استراتژی واشنگتن در آسیای مرکزی در کوتاه مدت تا حد زیادی در جهت همگرایی و افزایش همکاری منطقهای در میان پنج کشور خواهد بود. راهاندازی مجدد سیاست منطقهای آمریکا با تشدید همکاری از طریق کانالهای چندرشتهای در چارچوب اتصال به افغانستان همراه است.
ایران شرقی/ "آنا گوسارووا"، مدیر موسسه مطالعات استراتژیک آسیای مرکزی سیاست دولت جدید آمریکا را پیشبینی کرده و خاطرنشان میکند: « بر خلاف اسناد رسمی تعیین کننده چشمانداز استراتژیک واشنگتن، روش و گفتمان سیاسی شکل گرفته مقامات رسمی کاخ سفید در چارچوب اظهاراتشان، نشان میدهد که آمریکا انتخاب را به نفع کشور خاصی از منطقه انجام نداده و عجلهای برای تعیین شریک اولیه خود ندارد».
همیشه پیگرد منافع صرفا عملی، مشخصه خاص برنامهریزی استراتژیک ایالات متحده بوده است. با انتخاب دونالد ترامپ به عنوان رئيس جمهور ایالات متحده، این تز بدون شک، عنصر کلیدی استراتژی سیاست خارجی آمریکا، از جمله در آسیای مرکزی خواهد بود.
در عین حال، به دلیل غیر قابل پیش بینی بودن ترامپ، در حال حاضر، در عرصه اطلاعات جهانی تعداد زیادی حدس و گمان در مورد اینکه سیاست دولت جدید چه خواهد بود، اولویتها چه هستند و چگونه در همکاریهای دو جانبه و چند جانبه قرار خواهند گرفت، ثبت شده است.
این منطقه، به وضوح اهمیت خاصی در استراتژی سیاست خارجی واشنگتن نداشته است. خطوط اصلی این سیاست مشخصاند، اما اجرای آن همچنان مسائل و سردرگمیهای زیادی را برمیانگیزد. آسیای مرکزی، گاهی اوقات و به طور اتفاقی به یک منطقه مهم برای ایالات متحده تبدیل میشود. در سالهای 1990 میلادی روسیه براساس اصل "آنچه برای مسکو خوب است، برای منطقه هم خوب است"، نوعی عامل تعیین کننده فرمولاسیون دستور کار آمریکا در منطقه بود.
در سال 2001، این اصل جایگزین دستور کار افغانستان از منظر ماموریت نظامی آمریکا / ناتو و اهمیت شبکه توزیع شمالی شد. با شکلگیری فرمت جدید C5 + 1 در دوران ریاستجمهوری اوباما، تلاش دموکراتها برای فرمتبندی مجدد درک و نگرش خود نسبت به منطقه دنبال میشود. موضوع دفاع از حقوق بشر دیگر در اولویت نبوده و استراتژی واشنگتن ماهیتی تاکتیکی یافته است.
بعلاوه، استراتژی آمریکا در آسیای مرکزی در چارچوب فرمت C5 + 1 در جهت ایجاد چشم انداز و نگرش مشترک خواهد بود. از آنجا که کشورهای منطقه تعامل بسیار کمی با یکدیگر و همچنین با افغانستان داشته و ترجیح میدهند با بازیگران غیر منطقهای همکاری استراتژیک داشته باشند، تحقق فرمت آمریکایی با یک سری مشکلاتی همراه است. چالش اصلی گفت و گوی منطقهای، اولویت فرمت دو جانبه در روابط متقابل با واشنگتن است.
در عین حال، اولویتهای آمریکا در آسیای مرکزی که در نظریه تالبوت (نلسون استروبریج تالبوت، معاون وزیر امور خارجه آمریکا در دولت ویلیام جفرسون کلینتون) و سند استراتژی جاده ابریشم (Silk Road Strategy Act) سال 1997 به آنها اشاره شده است، مبرم بوده و در حال حاضر شامل انرژی، امنیت و دموکراسی میشوند.
برای درک جایگاه و نقش آسیای مرکزی در استراتژی ایالات متحده باید به شعارهای ترامپ و نامزدهای پستهای کلیدی دولتی (وزیر انرژی، دفاع، سازمانهای اجرای قانون، وزارت امور خارجه) توجه نمود.
شعارهای ترامپ
بدیهی است که مبارزه با افراطگرایی برای واشنگتن در اولویت قرار دارد. شعارهای انتخاباتی و اظهارات ترامپ به طور کامل این مسئله را تایید میکنند. علاوه بر این، تصمیم ترامپ برای انتصاب "جیمز ان ماتیس" به عنوان وزیر دفاع نشان میدهد که جنگ علیه تروریسم، اولویت اصلی برای امنیت ملی آمریکاست.
با این حال، مشخص نیست که این اظهارات تا چه اندازه با سیاست واقعی در ارتباطاند. ترامپ از حضور در جلسات روزانه سازمان سیا و اف بی آی از لحظه پیروزی در انتخابات امتناع ورزیده و قصد دارد این سنت را پس از مراسم تحلیفش ادامه دهد.
بدون شک، خاورمیانه جبهه اصلی مبارزه با تروریسم است. علیرغم اطمینان شخصی ترامپ به ادامه کمک به افغانستان در بالاترین سطح، واضح است که علاقه به افغانستان و در نتیجه، آسیای مرکزی تغییر قابل توجهی نخواهد کرد. مسئله تعداد نیروهای آمریکایی در افغانستان، یک برگ برنده بوده و بنابراین، نباید امکان افزایش ناچیز آن را غیر ممکن دانست.
در عین حال، اگر کنگره به دونالد ترامپ امکان کاهش شدت روحیه ضد روسی را بدهد (که بعید است)، در اینصورت اهمیت منطقه در معنای وسیعش در سطح فعلی باقی میماند. در این راستا، نباید انتظار اهداف و اولویتهای جدید را در همکاری متقابل کاخ سفید با کشورهای آسیای مرکزی داشت.
تیم دونالد ترامپ
به هنگام تجزیه و تحلیل بکگراندهای نامزدهای پستهای کلیدی دولت جمهوریخواه، بهتر است به دو نکته زیر توجه نمود:
فقدان تجربه حرفهای در "رکس تیلرسون وین"، وزیر امور خارجه (مهندس، تاجر، مدیر عامل شرکت اکسان موبیل). روابط نزدیک و طولانی مدت وی با کرملین مباحث مبهمی را در میان نهادهای سیاسی برانگیخته و به طور قابل توجه تصویب از جانب کنگره را پیچیدهتر میسازد. احتمالا، انتصاب جان رابرت بولتون با تجربه (نومحافظهکار، طرفدار سیاست خارجی توسعهطلبی آمریکا و مقابله با روسیه، ایران، چین و کره شمالی) امکان از بین بردن این نقطه ضعف را فراهم میآورد. هیچ تضمینی وجود ندارد که فرمت C5 + 1 ایجاد شده توسط جان کری، وزیر امور خارجه فعلی آمریکا همچنان ادامه داشته باشد. با این حال، در حال حاضر تشکیلات سیاسی آمریکا برای جلسات و مذاکرات پیرامون حفاظت از این مدل تعامل با کشورهای آسیای مرکزی آماده میشوند.
نکته بعدی تکیه بر بخش انرژی به عنوان یکی از مهمترین اولویتهای امنیت ملی در ایالات متحده است. درکنار تیلرسون در مهم ترین پست، یعنی وزیر امور خارجه آمریکا، جیمز ریچارد پری (47- امین فرماندار تگزاس وعضو هیئت مدیره Energy Transfer Partners ) میتواند وزیر انرژی شود. اگر این پروژه برای آسیای مرکزی طراحی شده باشد، روی سخن در درجه اول در مورد پروژه CASA-1000 (که ایالات متحده در آن بیش از 15 میلیون دلار سرمایه گذاری کرده است) میباشد. موضوع خزر نیز در دستور کار آمریکا-قزاقستان قرار دارد. حفظ گفتگوی استراتژیک با قزاقستان در حوزه انرژی به دلیل وجود مواد خام قابل توجه در آن، برای ایالات متحده اهمیت خاصی دارد. کاخ سفید مشارکت احتمالی قزاقستان در خط لوله گاز ترانس خزر را یکی از شرایط دستیابی به آزادی اقتصادی و تنوع انرژی، افزایش ثبات منطقهای و کاهش وابستگی به بازارهای چین و روسیه میداند.
نمایندگان حزب جمهوریخواه که در حال آمادهسازی گزارشهای تحلیلی برای کمیته روابط خارجی سنا میباشند، پایبند این موقعیت هستند. جمهوری خواهان در پی تحقق تعامل با کشورهای منطقه در بخش انرژی منحصرا در قالب دو جانبه هستند. پیش از این، کنگره تصمیم انحلال پست نماینده ویژه پیرامون مسائل انرژی اوراسیا در وزارت امور خارجه آمریکا را داشت.
از آنجا که سیاست آمریکا در منطقه تغییر اساسی نخواهد کرد، استراتژی واشنگتن در آسیای مرکزی در کوتاه مدت تا حد زیادی در جهت همگرایی و افزایش همکاری منطقهای در میان پنج کشور خواهد بود. راهاندازی مجدد سیاست منطقهای آمریکا با تشدید همکاری از طریق کانالهای چندرشتهای در چارچوب اتصال به افغانستان همراه است.
بر خلاف اسناد رسمی تعیین کننده نگرش استراتژیک واشنگتون، روش و گفتمان سیاسی شکلگرفته توسط مقامات رسمی کاخ سفید در چارچوب اظهاراتشان، نشان می دهد که ایالات متحده انتخاب را به نفع کشور خاصی از منطقه انجام نداده و عجلهای برای تعیین شریک اولیه ندارد. سرمایهگذاریهای آمریکا در بلند مدت در دیگر حوزهها - علاوه بر حوزه نفت و گاز - به تقویت نفوذ آمریکا کمک میکنند، اما این نفوذ در مقایسه با طرح همگرایانه چین قابل رقابت نیست.
در عین حال، میزان تامین بودجه کشورهای آسیای مرکزی براساس خط مشی وزارت امور خارجه در همان سطح باقی مانده است.
تخصیص منابع برای توسعه اجتماعی-اقتصادی کشورهای منطقه به تدریج رو به کاهش است. با این وجود، پشتیبانی از قرقیزستان و تاجیکستان عمدتا با وجود چالشها و خطرات مشترک امنیتی با افغانستان تعیین میشود. مشخص است که تامین بودجه قزاقستان و ترکمنستان در مقایسه با سال 2011 عملا کاهش یافته است. این امر بدون شک به دلیل اتمام عملیات نظامی در افغانستان و عدم نیاز به شبکه توزیع شمالی در دراز مدت بود.
9 ژوئن 2016 " دانیل روزنبلوم"، ضمن سخنرانی در مقابل کمیته فرعی پیرامون اروپا، اوراسیا و تهدیدات جدید کمیته امور خارجه مجلس نمایندگان، خواستار افزایش ناچیز بودجه برای حمایت از برنامههای آسیای مرکزی شد. در سال 2017 وزارت امور خارجه آمریکا و USAID نیز خواستار دریافت 164.1 میلیون دلار برای برنامههای منطقهای شدند.
بیشترین مساعدت از طریق بودجه دپارتمان دولتی آمریکا به طور سنتی به قرقیزستان (51.9 میلیون) و پس از آن به تاجیکستان (41.6 میلیون)، ازبکستان (11.6 میلیون)، قزاقستان (8.8 میلیون دلار) و ترکمنستان (4.8 میلیون دلار) اختصاص دارد.
علیرغم افزایش بودجه درخواستی، در کل، این مبلغ ناچیز به نظر میرسد. برای مقایسه، کل بودجه دپارتمان دولتی برای سال 2017 ، 50.1 میلیارد دلار است. و تا زمانی که امنیت یک انگیزه اصلی برای حضور آمریکا در منطقه باشد، کمکهای خاص در حوزه تامین امنیت به شدت از بودجههای مالی برای ارائه پشتیبانی اقتصادی عقب میمانند.
با توجه به گزینههای احتمالی استراتژی آمریکا در منطقه در کوتاه مدت و میان مدت، باید توجه داشت که اهداف اولیه همکاری واشنگتن با کشورهای آسیای مرکزی همان اهداف قبلی هستند. علاوه بر این، منطقه تنها بخش استراتژی گسترده اوراسیاست که در آن تاکید و تمرکز بر روی چین و ارزیابی مجدد روابط با اتحادیه اروپا، ژاپن، روسیه و هند خواهد بود.
در این راستا، دولت ترامپ تا حد زیادی عملگرا، مقرون به صرفه (از نظر اقتصادی) و تجارت گرا خواهد بود. در حال حاضر، آمریکا آمادگی پذیرش حوزههای نفوذ چین و روسیه در منطقه و رقابت آنها را خواهد داشت. در نتیجه، دو پروژه - اتحادیه اقتصادی اوراسیا و ایده "یک کمربند- یک جاده" – مخالف منافع آمریکا نخواهند بود. در مقابل، اعتقاد بر این است که پروژه چین نه تنها پاسخگوی منافع آمریکا در منطقه است، بلکه نیازی به هزینههای مالی از جانب ایالات متحده هم ندارد.
البته، کشورهای آسیای مرکزی امید زیادی به رویکرد عملگرایانه از جانب دولت ترامپ - تمرکز بر روی مسائل واقعی و نه حقوق بشر – دارند. اما باید توجه داشت که وعدههای ترامپ بسیار به وعدههای اوباما شبیه هستند کهفراموش شده و در واقع اجرا نشدهاند. بنابراین، نباید انتظار زیادی از جمهوری خواهان داشت.
در عین حال، لازم به ذکر است که هیچ یک از روسای جمهور آمریکا هیچگاه از کشورهای آسیای مرکزی از جمله در دوران اتحاد جماهیر شوروی دیدن نکردهاند. علیرغم اینکه نظربایف، رئیس جمهور قزاقستان ترامپ را به کشورش دعوت کرده است، دلایلی وجود دارد که میتوان حدس زد اولین کشور آسیای مرکزی که ترامپ به آن سفر خواهد کرد، ممکن است ترکمنستان باشد. در اینجا، همه چیز به مراتب سادهتر بوده و بیانیه " آندره ماوریس تحت عنوان "تجارت - ترکیبی از جنگ و ورزش است" به طور کامل این رویکرد را منعکس میکند.