ایران شرقی/
طی سالهای اخیر، مسئله گرایش به سمت پانترکسیم یا ارزشهای اسلامی؛ عامل مهمی در سیاست خارجی کشورهای آسیای مرکزی به شمار نمیرود و پراگماتیسم خالص، جایگزین آن شده است. نخبگان سیاسی منطقه بیشتر به بازسازی ساختارهای اقتصادی خود، دریافت سرمایه و توسعه نیروی انسانی علاقهمندند. آنها میدانند که کشورهای اسلامی کمتر میتوانند در این حوزه کمک کنند، بنابراین، سعی دارند از خاورمیانه و درگیریهای آن تاحدامکان دوری کنند.
گفتگوهای مربوط به رقابت ژئوپلیتیک روسیه، چین و غرب در آسیای مرکزی عادی شده و این تصور که این منطقه از لحاظ تاریخی و فرهنگی به سرزمینهای اسلامی گرایش دارند را از بین برده است. در اوایل سالهای 1990 پس از فروپاشی شوروی، "بیداری اسلامی" یکی از موضوعات اصلی در زندگی اجتماعی آسیای مرکزی بود و رهبران کشورهای تازه به استقلال رسیده مجبور بودند دستور کاری جدید اسلامی را طراحی کنند.
در آن زمان، بنیادهای مذهبی- عربی که در مورد "وحدت امت" صحبت میکردند و تمایل داشتند از طریق شبکه مدارس و آموزش قرآن؛ تاثیر خود را بر مردم محلی گسترش دهند، فعالیت خود را به طور فعال در منطقه آغاز کردند. با این جود، کشورهای آسیای مرکزی و کشورهای حاضر درخاورمیانه و کشورهای عربی هرگز به طور جدی به هم نزدیک نشدند. اما اسرائیل که جذابترین شریک آسیای مرکزی در منطقه خاورمیانه بود؛ یک استثناء به شمار میرفت.
این در حالی بود که پس از گذشت سالهای اولیه استقلال، کشورهای آسیای مرکزی به سرعت از امکان همکاری با خاورمیانه و مسلمان ناامید شدند. کشورهای جوان که از نفوذ اتحاد جماهیر شوروی رهایی یافته بودند؛ تمایلی به وابستگی به کشورهای عربی نداشتند و در عین حال، خواستار گفتگوی برابر با شرکای خارجی بودند.
بعدها مشخص شد که خاورمیانه از نظر توسعه دولتی پیشنهادات زیادی برای آسیای مرکزی ندارد. کشورهای هر دو منطقه ویژگیهای مشترک زیادی دارند، اما این اشتراکها بیشتر در مشکلات است تا منافع مشترک برای حل و فصل آنها.
هم در خاورمیانه و هم در آسیای مرکزی مهاجرت غیر قابل کنترل مردم از مناطق روستایی محروم به شهرهای بزرگ صورت میگیرد. هر دو منطقه دائما با تهدید کمبود مواد غذایی به دلیل استفاده ناکارآمد از رودخانههای فرامرزی و کاهش منابع آبی مواجهاند. اما هیچ یک از طرفین تا کنون نتوانستهاند راه حل موثری برای این مشکلات پیدا کنند.
یکی از شباهتهای مهم خاورمیانه و آسیای مرکزی؛ نقش کلیدی ارتش و سرویسهای امنیتی در تامین ثبات رژیم هاست. در هر دو منطقه؛ سیاستمداران برجسته و نخبگان حاکم تا حد زیادی از نمایندگان سرویسهای امنیتی تشکیل میشوند و قوانین بازی در زندگی سیاسی داخلی و اقتصادی کشورهای خود را طراحی میکنند. هر دو منطقه معمولا علاقهای به توسعه روابط با همسایگان نداشته و با شک و تردید نسبت به روابط خارجی مینگرند.
خود کشورهای عربی هم آمادگی لازم برای استفاده از قدرت نرم در آسیای مرکزی را ندارند. مواضع ضعیف رسانههای عربی در منطقه گواه این امر است. به عنوان مثال، مخاطبین کانال تلویزیونی الجزیره قطر در آسیای مرکزی بسیار کم هستند. در نتیجه، در اواسط سالهای 2000 نگرش آسیای مرکزی نسبت به دستور کار خاورمیانه اساسا تغییر کرد. بدین ترتیب، ازبکستان هم از پانترکیسم و هم از مولفه مذهبی در روابط بینالمللی مایوس شد. تاشکند فعالیت بنیادهای مذهبی عربی را متوقف کرد و مدارس را بست. کار به جایی رسید که ازبکستان اعزام روحانیون محلی برای آموزش در انستیتوهای مذهبی خاورمیانه را نیز متوقف کرد.
قزاقستان به لطف افزایش قیمت منابع انرژی و تقویت اقتصاد ملی، مدتهاست که نیازی به مشاور نداشته و خودش سیاست خارجی فعال را اجرا میکند. در تاجیکستان هم جنگ داخلی چند ساله؛ حکومت و بیشتر جامعه را از ایدههای اسلامی، ترسانده است. در ترکمنستان هم " میراث کیش شخصیتِ بدونِ حدِ نیازاف" فضایی برای زندگی مذهبی باقی نگذاشته است.
بهار عربی و عواقب آن
یکی از تفاوتهای اصلی بین این دو منطقه این است که در خاورمیانه نظام دولتی سکولار با ترکیب ناسیونالیسم عربی- بعثی تقریبا در همه جا سقوط کرده، حال آنکه؛ ناسیونالیسم سکولار در آسیای مرکزی همچنان در حال افزایش است.
این تناقض پس از بهار عربی سال 2011 بیشتر شد. سقوط رژیمهای سکولار در تونس، لیبی، مصر، جنگ سوریه و تقویت اسلامگرایان رادیکال در خاورمیانه نشان داد که بیثباتی سیاسی رنج زیادی برای مردم عادی بدنبال دارد. بنابراین، این باور کلی به وجود آمد که چنین اتفاقی نباید در کشورهای آسیای مرکزی بیفتد.
از آن زمان، سرویسهای ویژه و مبلغان طرفدار حکومت به هنگام صحبت در مورد مشکلات داخلی، به خاورمیانه به عنوان یک نمونه منفی؛ اشاره میکنند.
علاوه بر این، دستور کاری ناسیونالیستی سکولار به تدریج دستور کاری مذهبی را از میدان خارج می کند. خاورمیانه عربی در آسیای مرکزی بیشتر به عنوان منبع اسلامگرایی رادیکال تلقی میشود. رهبران کشورهای آسیای مرکزی از رسوم اسلامی مانند حجاب اجباری زنان انتقاد میکنند. از نظر آنها، این رسوم با سنتهای ملی- محلی سازگار نیستند.
به عنوان مثال، نورسلطان نظربایف، رئیسجمهور قزاقستان در دیدار با نمایندگان روشنفکران اظهار داشت: «من همیشه مخالف روسری و چادر بودهام. زنان ما هرگز آنها را نپوشیدهاند و صورتهایشان را نپوشاندهاند. جوانان در مدارس و انستیتوها شروع به پوشیدن روسری کردهاند. من همیشه مخالف این کار بودهام. ما با احترام نسبت به تمام نمایندگان مسلمانان برخورد میکنیم، اما راه خود را میرویم».
الماس بیک اتامبایف هم چنین دیدگاهی داشت. وی حتی به بهانه دفاع از فرهنگ و زبان ملی؛ دستور تخصیص بودجه برای کمپین تبلیغاتی و لباس ملی به عنوان جایگزین برای لباس اسلامی را صادر نمود. آتامبایف در همین مورد معتقد بود: «بیایید فرهنگ عربی، پاکستانی، بنگلادشی و غیره را با فرهنگ قرقیزستان اشتباه نگیریم. ما لباس و زبان خود را داریم. من بارها قرآن را خواندهام. نباید فرهنگ و زبان بیگانه را به خود تحمیل کنیم».
رهبران کشورهای آسیای مرکزی به خوبی میدانند که رژیمهای خودکامه آنها از محبوبیت خاصی در کشورهای غربی برخوردار نیستند. این در حالیست که آنها به سرمایهگذاریها، کمکهای مالی و نهادهای مالی غربی دلبستگی دارند و فرزندانشان املاک و مستغلات غربی ها را میخرند و پساندازهای خود را در آنجا نگهداری میکنند. همه اینها نخبگان سیاسی منطقه را وادار میکند یک دستور کاری مثبت را برای کاهش انتقاد از خود؛ به جهان غرب ارائه کنند.
یکی از جوانب مثبت در زندگی کشورهای آسیای مرکزی؛ تحمل اقلیتهای ملی و مذهبی است. رهبران آسیای مرکزی از این موضوع به صورت گسترده برای بهبود تصویر بینالمللی خود استفاده میکنند. کشورهای منطقه دائما تاکید میکنند که در مرزهایشان هماهنگی بینالمللی و تحمل مذهبی حکمفرماست. در این کشورها همیشه بر فقدان روحیات ضد یهودی و رونق جوامع یهودی تاکید خاصی میشود، حال آنکه این امر به ندرت در کشورهای اسلامی روی میدهد.
یهودیان بخارا از لحاظ تاریخی یکی از ملل بومی آسیای مرکزی بودند، اگرچه تا قبل از پایان قرن 19 خانها و امیران محلی سیاست تضییقی شدیدی را علیه آنها اجرا میکردند. در دوران شوروی و پساشوروی؛ نگرش نسبت به آنها قابل اغماض و با گذشت بوده و هست. یهودیان بخارا سهم زیادی در زندگی فرهنگی و اقتصادی کشورهای منطقه داشته و حتی در حال حاضر، پس از نقل مکان اکثر آنها به آمریکا و اسرائیل، همچنان میراث فرهنگی تاجیکها و ازبکها را تعمیم میدهند. آنها به طور فعال از توسعه روابط با کشورهای آسیای مرکزی هم در فرهنگ و هم در اقتصاد حمایت میکنند.
اسلام کریماف، رئیسجمهور مرحوم ازبکستان و نظربایف رئیسجمهور فعلی قزاقستان ضمن بازدید از اسرائیل، بارها تاکید کردند که در کشورهای آنها هرگز یهودی ستیزی وجود نداشته است. مقامات تاجیکستان و ازبکستان هم به طور فعال به برقراری روابط با کارفرمایان اسرائیلی و تجار آمریکایی یهودی تبار میپردازند.
کشورهای آسیای مرکزی فرصتهای لابی ناچیزی در آمریکا دارند (کمتر مورد حمایت آمریکا قرار میگیرند)، بنابراین، سعی دارند روابط نزدیکی با جامعه بخارا-یهودی برقرار کنند. آنها در تلاشاند؛ ثابت کنند که خروج جامعه یهودیان از آسیای مرکزی به خاطر دلایل اجتماعی-اقتصادی است، نه سیاست ضد یهودی مقامات.
سیاست تلاویو در قبال آسیای مرکزی
روابط دوستانه با کشورهای آسیای مرکزی از اهمیت زیادی برای اسرائیل برخوردار است. "داوید بن گوریون"، اولین نخستوزیر اسرائیل به منظور جلوگیری از ایجاد ائتلاف ضد اسرائیلی واحد سعی داشت روابط با کشورهای اسلامی غیر عربی را تقویت کند. اسرائیل با پیروی از این استراتژی؛ با موفقیت با ترکیه، ایران (تا سال 1979) و هند که تعداد قابل توجهی از جمعیت آن را مسلمانان تشکیل میدهند همکاری کرد. همین امر این امکان را به سیاستمداران اسرائیلی داد تا مدعی شوند اقدامات آنها در رابطه با فلسطینیها؛ اقدامی علیه عناصر رادیکال است، نه اسلام.
در حال حاضر، اسرائیل در کشورهای آسیای مرکزی از حمایت گسترده نمایندگان نیروهای سکولار و ملیگرا برخوردار است. آنها این کشور را یک کشور بسیار توسعه یافته در نظر میگیرند که علیرغم دشمنان و شرایط آب و هوایی دشوار؛ توانسته اقتصاد کارآمدی را ایجاد کرده و به توسعه چشمگیری در حوزه فناوری دست یابد. هر بار که مسائل مربوط به امنیت مواد غذایی یا کمبود منابع آبی در منطقه آسیای مرکزی وخیمترمیشوند، همه از تجربه اسرائیل کمک میگیرند.
اسرائیل این مسئله را درک کرده و سعی دارد دستاوردهای خود را از طریق برنامه توسعه کشاورزی تعمیم دهد و همچنین کمکهای رایگانی برای انجام عملیات درمانی-پزشکی در چارچوب برنامه Tikkun Olam به ساکنین آسیای مرکزی ارائه کند.
کشورهای منطقه سعی دارند روابط خوب خود را با اسرائیل حفظ کنند و این مسئله اغلب به زیان روابط با جهان عرب است. آنها تقریبا هرگز در مورد همبستگی با فلسطینیها صحبت نمیکنند. ازبکستان و قزاقستان سفارتهای خود را در تل آویو افتتاح کردهاند و توجهی به انتقاد دیگر کشورهای خاورمیانه ندارند. آنها حتی در درگیری ترکیه و اسرائیل هم طرفدار تل آویو بوده و از اردوغان به خاطر حمایت از عربها و نه ترکهای قومی که حقوقشان در کریمه، ایران و چین نقض میشود، انتقاد میکنند.
در نهایت اینکه به نظر میرسد طی سالهای آینده نیز، ایدههای پانترکیسم و بیداری اسلامی به تدریج با ناسیونالیسم دولتی از میدان به در شود و به دلیل همین وضعیت، نخبگان سیاسی آسیای مرکزی ترجیح میدهند نه بر امت جهانی-اسلامی، بلکه بر همکاری منطقهای و سرمایهگذاری از جانب کشورهای توسعه یافته (از لحاظ اقتصادی و تکنولوژیک) متمرکز شوند.