با توجه به تغییر در توازن قدرت جهانی، چین خود را در مسیری میبیند که از یک قدرت منطقهای به قدرت جهانی تبدیل شود و در سیاست منطقهای خود، از اصل عدم دخالت به سوی مشارکت سازنده حرکت میکند. چین اغلب، در تلاش است از طریق ابزارهای صلح آمیز به دنبال حل و فصل موضوع افغانستان باشد اما به طور مستقیم درگیر نمیشود. در حال حاضر، با توجه به شکست تلاشهای تثبیت سیاسی چند جانبه، دیپلماسی دوجانبه در مدیریت مرزی، همکاریهای امنیتی و اشتراک اطلاعات، مجددا در اولویت پکن قرار گرفته است و منافع اقتصادی این کشور همچنان در دستور کار اصلی قرار دارد.
ایران شرقی/
از زمان خروج نیروهای ناتو از افغانستان که هرگز به طور کامل انجام نشد، چین در امور یکی از ناسازگارترین و آشفتهترین همسایههای خود بیشتر درگیر شده است. چین پیشنهاد داده تا کشور افغانستان را در پروژه چند میلیارد دلاری خود به نام «کمربند و جاده» وارد کند. این پروژه در برگیرنده کریدور معروف اقتصادی چین و پاکستان هم میباشد. توماس روتیگ، مدیر و سرپرست «شبکه تحلیلگران افغانستان»، پس از شرکت در کنفرانسی در پکن، و همچنین با ارزیابی یک رویداد عمومی که با مشارکت چین در اسلو برگزار شد (هر دو در ماه مارس 2018 رخ داد)، دریافته است که در حال حاضر به دلایل اقتصادی و امنیتی؛ جایگاه افغانستان در فهرست اولویتهای چین قدری افزایش یافته است. اما هنوز از جایگاه اولویتهای اول برخوردار نیست و با آن فاصله دارد.
یک پژوهشگر چینی در حاشیه یک کنفرانس اتاق فکر که در ماه اکتبر 2013 در پکن برگزار شد و نویسنده هم آنجا حضور داشت، گفت: "چین سیاست خارجی ندارد. ما تنها یک سیاست داخلی داریم که حتی در روابطمان با کشورهای دیگر هم همان اعمال میشود." وی افزود که یکی از جنبههای آن سیاست، تامین امنیت دسترسی به مواد خام مهم؛ به لحاظ استراتژیک است. او به ذخایر مس Ainak/عینک ؛ در ولایت لوگر افغانستان اشاره کرد که یک کنسرسیوم از شرکتهای دولتی چینی در ماه مه 2008 موفق شدند، اجاره نامه 30 ساله آن را از دولت افغانستان بگیرند. پیاده سازی و اجرای طرح به خوبی انجام نشد. این محقق شرکتهای دولتی چینی را سرزنش کرده است. وی عقیده دارد که این شرکتها؛ وامهای دولتی را برای اجرای پروژههایی این چنینی در نظر میگیرند، اما پیش بینی نمیکنند که دولت آنها را بازخواست خواهد کرد تا بازپرداخت کامل وام انجام شود. چنین وامهایی یک بحران مالی کوچک ایجاد کرده است.
این پژوهشگر افزود: "با توجه به نمونه کارها و تحقیقات منتشر شدهام در خصوص افغانستان، من حتی نمیتوانم به Zhongnanhai زونگ نانهای؛ نزدیک شوم. وی به محل (کرسی) حزب کمونیست و دولت در نزدیکی شهر ممنوعه پکن اشاره میکند. وی افزود که افغانستان فقط یک مشکل رده چهارم یا پنجمی ما است.
چین مجبور به اعمال و اجرا بوده است
سیاست خارجی چین و نقشی که آن کشور برای افغانستان در نظر گرفته است، از سال 2013 به طور قابل ملاحظهای تغییر کرده است. این موضوع در کنفرانسی در پکن در اواخر مارس 2018 مطرح شد. در آن کنفرانس نیز نویسنده مجددا به عنوان عضوی از هیئت نمایندگان اتاقهای فکر اروپایی حضور داشت و هم در پنلی که چند روز قبل از کنفرانس در همین ماه در اسلو برگزار شد شرکت کرد. اولین رویداد توسط برنامه آسیایی شورای اروپا در خصوص روابط خارجی سازماندهی شد. دومین برنامه، با عنوان"دیدگاهها و چشم اندازهای چین در مورد افغانستان"، که بخشی از هفته 2018 افغانستان بود، با همکاری موسسه کریستین میچلسن (CMI)، کمیته نروژی در رابطه با امور افغانستان و موسسه تحقیقات صلح اسلو (PRIO)، که همگی نروژی بودند؛ اجرا شد.
چین خود را در حال رشد و تبدیل شدن به یک "قدرت منطقهای مسئول [...] میبیند که به موضع نفوذ جهانی نزدیکتر میشود". "جی زی یه"، رئیس موسسههای چینی روابط بین المللی معاصر (CICIR)، که اتاق فکر با نفوذ و تاثیرگذار وزارت امنیت این کشور میباشد در یک مقاله این مسئله را مطرح کرده است. مقاله وی در مجله مخصوص همین موسسه منتشر شده است. چین هنوز خود را "قدرت جهانی" نمینامد، و خود را در تمام سطوح هم سطح با ایالات متحده نمیبیند. جی کشورش را "کشور بزرگ و مهم جهان" مینامد. سایر نویسندگان معتقدند که، حداقل تا حدودی و در بخشهایی، چین هنوز "یک کشور در حال توسعه" است. آنها همچنین به ضعفهای عملیاتی خاصی که در جریان فعالتر شدن در عرصه دیپلماتیک جهانی بر سر راه چین قرار دارد اشاره کردند.
«ظرفیت دیپلماتیک» نامناسب و ناکافی یک نمونه از این ضعفها بود. همچنین کمبود «درک دنیای خارج» که در این زمینه «اتاق فکرها باید بهبود و ارتقا پیدا کنند».
وضعیت ژئوپولتیک در حال تغییر؛ چین را وادار کرده که از جمله در خصوص افغانستان فعالتر شود؛ در اسلو اعلام شد که هدف این برنامهها؛ کمک به افغانستان در بازسازی و صلح و آشتی است. اما به طور کلی تحت چارچوبهای سازمان ملل متحد و همکاری با سایر قدرتهای جهانی و منطقهای خواهد بود. با این امید که به مردم افغانستان کمک کند روی یک راه حل که احساس میکنند بیشتر از همه برایشان مناسب است، کار کنند. "
بارنت روبین، محقق آمریکایی در رویداد اسلو، گفت: "یکی از دلایل اصلی دخالت چین در افغانستان تمایل این کشور به شناسایی برخی از منافع مشترک و همکاری بالقوه با ایالات متحده بوده است." اکنون این علت و انگیزه حتی قویتر هم شده است. زیرا در حال حاضر با نگاه به آینده دولت رئیس جمهور ترامپ؛ به نظر میرسد ایالات متحده انزواطلبتر شود و پکن از این موضوع نگران است. پکن همچنین به شدت در مورد اقدامات جدید ضد چینی آمریکا خشمگین است. اقداماتی مانند تعرفههای تجاری جدیدی که ایالات متحده بر کالاهای صادراتی خاصی اعمال میکند. اقداماتی که پکن نگران است که منجر به یک جنگ تجاری تمام عیار شود و به همه صدمه بزند.
محققان چینی که در کنفرانس پکن شرکت داشتند گفتند امیدوارند ایالات متحده تبدیل به یک مشکلسازِ بزرگ نشود. همچنین اشاره کردند که احتمال دارد واشنگتن توافق هستهای با ایران را پاره کند.
هنگامی که بحثها به افغانستان رسید، محققان اظهار داشتند"چین میخواهد نقش سازندهای در افغانستان ایفا کند". زمانی که (با توجه به آشفتگیهای افغانستان) برنامه خروج سربازان ناتو از افغانستان؛ هرگز به طور کامل اجرایی نشد و تا حدی نقض هم شد، پکن بسیار محتاط عمل کرد. چین در زمان حکومت رییس جمهور باراک اوباما تحت فشار واشنگتن قرار گرفت تا در مسئله افغانستان بیشتر مشارکت کند. چین بسیار زود و پس از اینکه اشرف غنی رئیس جمهور افغانستان در سال 2014 روی کار آمد به گروه همکاریهای چهارجانبه (QCG) همراه با افغانستان، پاکستان و ایالات متحده پیوست. غنی هم در یکی از اولین سفرهای خارجی خود به پکن سفر کرد. هدف او اعمال فشار چین بر پاکستان بود تا طالبان را ترغیب کند که بر سر میز مذاکره بنشیند. با این وجود، این ابتکار عمل خنثی بود و به جایی نرسید.
از آن زمان، نگرانیهای چینیها افزایش یافته است. محققان بی پرده از استراتژی جدید آمریکا در مورد جنوب آسیا و افغانستان انتقاد میکنند و آن را "انحصاری"، "گمراه کننده" و شامل "تغییرات خطرناک"، همراه با "افزایش تأکید آن بر ابزارهای نظامی، حمایت اقتصادی کمتر و ملت (کشور) سازی کم رنگ تر" میخوانند و آن را "استراتژی منطقهای" مناسب نمیدانند.
یکی از پژوهشگران گفت:"کار هوشمندانهای نیست که آمریکا منافع کشورهای منطقه را نادیده بگیرد." این تفسیر و اظهار نظر میتواند با نگاهی به پاکستان، که ایالات متحده در حال افزایش فشار بر آن است - و همچنین خود چین – تعبیر شود. از سوی دیگر همانطور که روبین در اسلو خاطر نشان کرد، پاکستان خودش "نزدیکترین و مهمترین متحد چین است و این رابطه کلیدی است و بر چگونگی درک چینیها از افغانستان تاثیر دارد".
در همان کنفرانس، پروفسور "وانگ زو" از مرکز مطالعات آسیای جنوبی در دانشگاه پکن Peking در اسلو، افزود: "ما دو کشور را به داشتن حداقل مدیریت بحران در روابط دوجانبه پر کشمکش خود ترغیب مینماییم.”
نگرانیهای امنیتی چین: فوران و افراط
ویژگیهای سیاست چین در قبال افغانستان زیاد تحت تاثیر شرایط موجود در خود این کشور نیست، بلکه از ظرفیت فوران و برونریزی مشکلات امنیتی افغانستان به کشورهای همسایه نشات میگیرد. به طور رسمی، دولت و دانشمندان چین همگی از تهدید "سه نیروی [شر]" صحبت میکنند. این نیروها ترکیبی است از تروریسم خشونتآمیز، جدایی طلبی نژادی- ملی و افراط گرایی مذهبی.
همانطور که در مقاله دیگری که در مجله CICIR منتشر شد و توسط "ژا ئو لی" و "زو هویینگ"، استادان موسسه مطالعات استراتژیک بین المللی (در همکاری با کمیته مرکزی حزب کمونیست چین) نوشته شده، این "نیروهای شر" اکنون شامل مبلغین مذهبی مسیحی کره جنوبی که در میان اقلیت کرهای چین تبلیغ میکنند، همچنین ورود مواد مخدر غیر قانونی از کره شمالی و درگیریهای قومی که از میانمار و شمال شرقی هند سرچشمه میگیرد میباشد.
چین در مورد آسیای مرکزی، از جمله پنج کشور جمهوری شوروی سابق و افغانستان شدیدا نگران است. این منطقه در مقاله CICIR که در بالا عنوان شد به عنوان "موقعیت مناسب و رو به جلو جهت راه اندازی فعالیتهای جداییطلبانه علیه چین برای نفوذ به سین کیانگ" توصیف شده است. سین کیانگ منطقهای در غرب دور چین است که از لحاظ تاریخی تحت سلطه گروههای قومی مسلمان قرار دارد و در واقع خط مقدم برای تقسیم چین است. " نفوذ ایدئولوژیک "نیروهای مذهبی افراطی از چندین کشور اسلامی مانند ترکیه، عربستان سعودی و ایران و همچنین گروههای تروریستی طالبان از افغانستان بحران این منطقه را تشدید کرده است. در این مقاله آمده که جنبش محلی استقلال ترکستان شرقی (ETIM) ، "محدوده" خود را به بخشهای دیگر چین گسترش داده است و در آنجا چندین حمله تروریستی انجام شده است. ستاد اصلی جنبش و مرکز استخدام نیرو در استانبول قرار داشت.
اما، همانطور که دو دانشمند غربی در گزارشی برای موسسه کارنگی نوشتهاند:
... به نظر میرسد که چین بیشتر درباره تهدیدهای مستقیم به ایالت سین کیانگ نگران است، و به جای افزایش حضور نیروهای امنیتی گستردهتر در آسیای مرکزی؛ با ایجاد یک منطقه ثبات در اطراف آن (...) میخواهد از تهدیدها جلوگیری کند. (...) بخشی از این سیاست، مسلما شامل کسب قدرت نفوذ در کشورهای همسایه میشود تا به پکن کمک کنند بر روی رویکردهای خود نسبت به سین کیانگ و جمعیت پراکنده آن و اقلیتهای اویغور در سراسر آسیای مرکزی تأثیر بگذارد. در واقع، دولتهای منطقهای در سراسر اوراسیا در سالهای اخیر در مقابل تقاضاهای پکن برای نظارت بر جوامع پراکنده محلی اویغور، محدود کردن فعالیتهای گروههای جامعه مدنی محلی اویغور و اهالی مجرم اویغوری که مظنون به پیوند با گروههای افراطی یا گروههای مخالف هستند مقاومتی نمیکنند؛ اما شاید همکاری مناسبی هم در این راستا انجام نشده است.
پروژههای بزرگ اقتصادی و ارتباطات اقتصادی منطقهای هم نقش مهمی در اهمیت فزایندۀ افغانستان برای چین ایفا میکند. از سال 2013، چین استراتژی پیوستن به اقتصاد بین قارهای را به پیش میبرد که به طور رسمی طرح "کمربند و جاده" یا به زبان چینی Yidaiyilu نامیده میشود. این طرح شامل یک کریدور زمینی و حتی شبکههای ارتباطی دیجیتال است که چین و اروپا را از طریق آسیای مرکزی به هم وصل میکند. شبکهای از مسیرهای تجارت دریایی از طریق راه اقیانوس هند به مدیترانه، و همچنین مناطق تجارت آزاد با چندین کشور، با هدف حمایت از جریانهای صادرات چینی.
این یک نسخه چینی از ایده آمریکا برای ایجاد یک جاده ابریشم جدید جهت حل مشکل افغانستان از طریق ادغام و توسعه اقتصادی منطقهای است. در حالی که نسخه ایالات متحده هرگز عملی نشد و از جلسات دیپلماتیک تحت عنوان "قلب آسیا" فراتر نرفت، چین منابع مالی وسیعی را به آن اختصاص داده است.
پروژه معروف "کریدور اقتصادی چین-پاکستان" تنها یکی از شش کریدور برنامهریزی شده است که مربوط به طرح ابتکاری یک کمربند یک جاده [(OBOR)] میباشد و به تنهایی یک پروژه گران قیمت 62 میلیارد دلاری محسوب میگردد.
اخیرا، افغانستان به نقطه تمرکز دقیقتری برای چینیها تبدیل شده است. پس از برگزاری نخستین جلسه سه جانبه بین وزرای خارجه چین، پاکستان و افغانستان در پکن در دسامبر 2017، "وانگ یی" وزیر امور خارجه چین گفت: "چین و پاکستان بر اساس یک اصل (برد- برد) به افغانستان نظر کردهاند. برنامهای که برای دو طرف سودمند باشد. با استفاده از ابزارهای مناسب گسترش کریدور اقتصادی چین و پاکستان به افغانستان امکانپذیر میشود".
محققان چینی که در پکن ملاقات کردند، زیاد خوش بین نبودند. به گفته آنها، با توجه به روابط خشونت آمیز افغانستان-پاکستان، پاکستان واقعا در پی حمایت از پیوستن افغانستان به این طرح ابتکاری نیست و با ایدههای چینیها مخالفت میکند و برای گسترش مسیرهای تجارت منطقهای که از طریق پاکستان عبور میکند- مانند ارتباطات جادهای از طریق دو گذرگاه عبور مرزی رسمی در تورخم (بین پیشاور و جلال آباد) و اسپین بولداک (بین کویته و قندهار)- مقاومت نشان میدهد. پکن اکنون در حال برنامه ریزی برای دسترسی به مرز شمالی افغانستان از طریق احداث جادهها و خط آهنهایی است که از طریق آسیای مرکزی به اروپا راه مییابند و از یک راه ارتباطی اصلی که از تهران و استانبول عبور میکند؛ منشعب میشوند.
این طرح شامل پروژههایی برای خط راه آهن تاجیکستان-افغانستان-ترکمنستان (TAT) و ارتباطات جادهای با قرقیزستان و ازبکستان است. طبق گفته "وانگ زو" که در اسلو صحبت میکرد : «این برنامهها میتواند برای افغانستان مناسب باشد».
در همین زمان، به نظر میرسد بر مشکلات مالی با کمک شرکتهای دولتی چینی غلبه شده است. زیرا ظاهرا " آنها برای سرمایه گذاری در افغانستان جایگاه مناسبتری داشتند و به "بازگشت فوری سرمایه" نیازی نداشتند.
به گفته محققان سیاست پکن در خصوص افغانستان با توجه به پیوندهای اقتصادی-امنیتی طراحی شده است و "ایجاد ثبات در افغانستان و پاکستان توسط چین به عنوان یک مسئله حیاتی در روزهای آتی در نظر گرفته میشود." اما این مسئله بیشتر به عنوان یک مشکل منطقهای در نظر گرفته میشود تا مشکل "افغانستان". یکی از محققان شفاهاً پرسید چین چگونه افغانستان را به عنوان یک مشکل ارزیابی میکند؟ "ما در ابتدا نگران فوران و سرریز افراط و جنگ از افغانستان به پاکستان بودیم و سپس در مورد فوران آن از افغانستان تا آسیای مرکزی و تنها پس از همه اینها در مورد وضعیت خود افغانستان نگران بودیم. [...] "اگر دولت افغانستان سقوط کند، مشکل ایجاد میکند؛ اما اگر حکومت پاکستان سقوط کند، یک فاجعه رخ خواهد داد. استراتژی جدید ایالات متحده در مورد پاکستان اشتباه بود. چین مایل است دیدگاه اروپاییها را تحت تاثیر قرار دهد و بگوید که پاکستان نمیخواهد توسط دولت ایالات متحده منزوی شود و اینکه " اتحادیه اروپا باید در مورد این مسئله، در برابر ایالات متحده بایستد و کمک کند".
محققان در پکن دو هدف اصلی را برای سیاست چین در قبال افغانستان برشمردند: "جلوگیری از تبدیل شدن دوباره افغانستان به یک پناهگاه امن برای تروریستهای بین المللی، به عنوان مثال تروریستهایی که پس از شکست جزئی داعش از سوریه و عراق میآیند" ؛ و "جلوگیری از تأمین مالی تروریستها". هدف دوم نشان دهنده شک و تردیدها در مورد نقش کمکی طالبان و همچنین صرف منابع باقی مانده از القاعده است.
چین می خواهد برای جلوگیری از بدترین حالت و سناریو یعنی سقوط دولت افغانستان و فروپاشی نیروهای دولتی افغانستان و تکرار وقایع پس از خروج شوروی در دهه 1990 وارد عمل شود. "به همین دلیل است که وزیر امور خارجه ما اخیرا در اسلام آباد و کابل در ژوئن 2017 حاضر شد".
پژوهشگران چینی در زمینه کمک به افغانستان، اظهار داشتند "اگرچه این کمک رسانی فرسودگی و خستگی دارد، اما کمک به افغانستان باید ادامه یابد. نمیتوان به افغانستان پشت کرد. "چین آماده کمک رساندن بوده و در حال حاضر" از ایالات متحده و اتحادیه اروپا در مدل کمک رسانی خود تقلید و استفاده میکند. "در کنار طرح ابتکاری کمربند و جاده، چین موسسات تامین مالی مانند بانک سرمایه گذاری زیر ساخت آسیا را تأسیس کرده است، و اخیرا، یک آژانس توسعه و همکاری ملی جدید ایجاد کرده است. علاوه بر این، "فشار نظامی [بر طالبان] همچنان مورد نیاز است." بنابراین چین دیدگاه مطلوبتری نسبت به حضور ناتو در افغانستان دارد. اما یک راه حل سیاسی کلید ماجرا است و اینکه راه حل "باید طالبان را هم در بر گیرد".
محققان سه سطح گفتگو را برای رسیدن به راه حل صلح آمیز لازم دیدهاند: گفتگو بین دولت افغانستان و طالبان، گفتگو بین ایالات متحده و طالبان و مذاکره میان دولتهای افغانستان و پاکستان. اما "عدم اجماع و توافق عام در مورد صلح در این سه سطح صلح" در این راه باعث شکست و توقف شده است.
"در میان طالبان، درون دولت وحدت ملی و در میان بازیکنان منطقهای و بین المللی" وحدت نظر، وجود ندارد. چالش این است که "چگونه به اهداف مشترک حداقل میان آنها برسیم. و "اگر طالبان اصرار دارند که اول با ایالات متحده مذاکره کنند، چرا که نه؟"
رسیدن به هرگونه توافق بین طالبان و دولت افغانستان باید توسط ایالات متحده، اتحادیه اروپا و / یا چین "تأیید یا تضمین شود." "زمان مناسبی برای وارد کردن بازیگران جدید نیست"، اما دولت ترامپ با استراتژی جدید جنوب آسیایی خود، نقش و فرصت مهمتری را برای هند به ارمغان آورده است.
شک و تردیدهای روشنی در مورد تحقق بخشیدن به تلاشها برای شروع مذاکرات صلح موفقیت آمیز وجود داشت: "بدون وجود یک دولت توانمند افغان، هیچ گونه طرح ابتکاری مفیدی اجرایی نخواهد شد. [...]زمانی که دولت افغانستان نمیتواند برای خودش تصمیم گیری کند و فقط به پیشنهادها پس از مشورت با ایالات متحده واکنش نشان میدهد؛ چگونه یک روند صلح میتواند به رهبری افغانها پیش برود ؟ »محققان خاطر نشان کردند که" همه چیز در پشت پرده تحت کنترل آمریکا است. [...] ما باید به حکومت افغانستان بگوئیم که زمان آن رسیده که روی پاهای خود بایستد.
در همین حال، در اسلو، دانشمندان چینی درباره مزیتهای کشور چین سخن گفتند که هرگز از گروه خاصی در افغانستان برای مخالفت با گروه خاص دیگری حمایت نمیکند. این موضوع به نفع چین است و به آن کشور قدرت نفوذ میبخشد ... جناحهای اصلی در افغانستان، چین را به عنوان دشمن نمیبینند، و بنابراین چین در موقعیتی نبود که " برای جبهههای مختلف سکویی برای نشستن بر سر مذاکرات فراهم کند".
همچنین تردیدهایی در مورد یکی دیگر از مسائل سیاسی داخلی افغانستان وجود داشت. در کوتاه مدت، بازیگران اصلی در افغانستان "با چالش دیگری مواجهند و آن برگزاری انتخابات آینده به صورت قابل قبولتر" است . "به طوری که تاریخ خود را تکرار نکند و هیچ برنده و یا بازنده از پیش تعیین شدهای وجود نداشته باشد" همانطور که در مورد انتخابات 2014 ریاست جمهوری اتفاق افتاد.
پژوهشگران همچنین در مورد احتمال برگزاری انتخابات پارلمانی که در سال 2018 قرار است برگزار شود صحبت کردند. کمیسیون انتخابات افغانستان تا تاریخ 20 اکتبر تاریخ برگزاری را به تعویق انداخته است. قبل از شروع زمستان این تاریخ آخرین زمان ممکن برای برگزاری انتخابات است. آنها همچنین تأکید کردند که تلاش برای جلوگیری از بروز تنشها بین رئیس جمهور غنی و عطا محمد نور والی (پیشین) بلخ جهت ممانعت از "گسترش کشمکش و تبدیل شدن به یک فاجعه" ضروری است.
محققان همچنین برخی از نکات و اطلاعات را که با همکاران خود در غرب و در روسیه به اشتراک گذاشته بودند مطرح کردند. از جمله این نکات تاکید بیش از حد بر فاکتورهای قومیتی بود، مثلا درباره "فدرالیسم قبیلهای" به عنوان یک "سنت افغانی" و اینکه از سال 1747 افغانستان هیچ گاه دولت مرکزی قوی نداشته است. "
اما گویا قانون و حکمرانی نسبتا موفقیت آمیز با چشم انداز توسعه و با کمک مالی خارجی که بین سالهای 1953 و 1978 اجرا شد؛ نادیده گرفته شده است. همچنین محققین پیشنهاد کردند که افغانستان باید موضوع خط دیورند را به عنوان واقعیت وضعیت کنونی بپذیرد. این امر نشان دهنده درک کمتری راجع به حساسیتهای افغانستان در مقایسه با حساسیتهای پاکستان است.
مسئله "مدیریت مرزی" بارها و بارها ذکر شده است که نشان دهنده نگرانیهای چین در مورد ساکنان ستیزهجوی اویغور در مناطق مرزی و یا (احتمالا) بازگشت آنها از خاورمیانه است. سفیر سوریه در پکن در اواسط سال 2017 ادعا کرد که 5000 تن از اهالی اویغور در کنار مخالفان رژیم سوریه دارند میجنگند (شبکه تحلیلگران نمیتواند تایید کند که این تعداد دقیق است یا خیر) و چین نگران بازگشت احتمالی آنها به منطقه آسیای مرکزی از طریق کشورهای مختلف است ". ظاهرا تا سال 2007 برخی از طریق تاجیکستان سفر کردهاند، بعداً عدهای از طریق پاکستان و سپس از طریق کشورهای جنوب شرقی آسیا هم سفر کرده بودند. همچنین "کریدور ایران" نیز ذکر شده که ممکن است از افغانستان و پاکستان یا به طور مستقیم از طریق پاکستان بگذرد.
محققان چینی اطمینان داشتند که بین چند صد تا یک هزار تن از ستیزه جویان اویغور در ولایت بدخشان افغانستان حضور دارند (این تعداد ممکن است شامل اعضای خانواده آنها هم باشد). اما گفتند که آنها جنگجویان "دروغین" (غیر واقعی) هستند و در حقیقت درگیر جنگ نیستند. (حداقل دو منطقه وردوج و جرم در بدخشان و همچنین بخشهایی از مناطق دیگر تحت کنترل طالبان است.) همچنین مدرسههای محافظه کار در سایر بخشهای ولایت نیز وجود دارند که میتوانند حمایتهایی فراهم کنند. محققان افزودند که فعالیت چینیها در بدخشان که توجه برخی رسانهها را به خود جلب کرده است، به دلیل وجود همین تهدیدهای بالقوه است: "این مسئله مربوط به همکاری ضد تروریسم است." آنها اظهار داشتند که گمان نمیکنند که چین به طور دائم نیروهای نظامی به افغانستان اعزام یا پایگاه نظامی خود را تاسیس کند. این فعالیت در مورد "ظرفیت سازی دولت افغانستان - حتی دولت محلی - و بخشی از دیپلماسی نظامی ما" بود. اقدامات مشابهی قبلا در تاجیکستان انجام و گزارش شده است.
چین چندین موافقتنامه امنیتی دو جانبه با دو کشور امضا کرده است. گروه بحران بین المللی "حضور امنیتی" چین را گزارش داده و وجود تاسیسات نظامی در گوشهای دور افتاده از بدخشان تاجیکنشین را اعلام کرده است.
در همین کنفرانس، آنها تحلیلهای اخیر شبکه تحلیل گران افغانستان را تأیید کردند که حاکی از آن بود که انجام عملیات نفوذی مستقیم در سین کیانگ از بدخشان افغانستان بعید بود: "عبور از مرز چین و افغانستان [دره واخان] بسیار دشوار است. فقط یک جاده باریک وجود دارد. واخان یک کریدور نیست. "محققان تأیید کردند که برخی از ستیزه جویان اویغور پیشتر از سین کیانگ؛ و نه از راه دیگر، به پاکستان عبور کردهاند (جایی که رهبران فقیدشان در سالهای 2003 و 2010 کشته شدهاند).
در کل، "جاه طلبیهای چین در افغانستان بسیار محدود است". کشور باید راه و روش خود را برای توسعه انتخاب کند. ما اهمیتی نمیدهیم که چه کسی افغانستان را اداره کند. اما همانطور که "رونگ یینگ "، معاون رئیس جمهور و پژوهشگر ارشد موسسه مطالعات بین المللی چینی (CIIS) در اسلو در این باره گفت:" چین فکر میکند که "قدرتهای خارجی" نباید چیزی را بر افغانستان تحمیل کنند، بر افغانستان حکمفرمایی کنند و یا در مسائل این کشور دخالت کنند. "
بحث در خصوص طالبان و پاکستان
ارزیابی چینیها از وضعیت امنیت عمومی در افغانستان به طور گسترده با آنچه در غرب رایج است، همخوانی دارد. محققان این بحث را خلاصه کرده و گفتند که علی رغم کاهش اخیر در رقم تلفات غیرنظامیان و این واقعیت که طالبان دیگر در سال 2017 قادر نبوده مراکز ولایتی را تصرف کنند، اما وضعیت امنیت هنوز هم "رو به وخامت است". آنها گزارشهای ارائه شده توسط یوناما، بازرس ویژه دولت ایالات متحده برای بازسازی افغانستان ( به اختصار SIGAR معروف است) و همچنین آخرین تحقیقات بی بی سی را به عنوان منبع ذکر کردند.
اما به نظر میرسد چین کمتر درباره تهدیدهای بالقوه نگران است. در حال حاضر خطراتی برای منافع اقتصادی فعلی چین در پاکستان وجود دارد و جنبشهای ستیزه جویان پاکستانی و طالبان افغانستان هم از جمله تهدیدهای بالقوه در افغانستان هستند. یکی از محققان اظهار داشت: "اکنون ما میدانیم که تفاوتهایی میان طالبان افغانستان و پاکستان وجود دارد" - طالبان افغانستان متحدان دولت پاکستان هستند، در حالی که طالبان پاکستانی میخواهند آن دولت را سرنگون کنند - "اگر چه برخی همکاریهایی میان آنها وجود دارد". پژوهشگری دیگر افزود: "طالبان افغانستان هیچ تهدیدی برای چین محسوب نمیشوند، حتی طالبان پاکستان هم تهدیدی نیستند. اگر تهدید امنیتی برای منافع چین در پاکستان وجود داشته باشد، از جنبش بلوچ در پاکستان ناشی خواهد شد. اما حتی این تهدید نیز محدود است:
در مجموع، آنها گفتند 320 حملۀ تروریستی در پاکستان در سال 2017 رخ داده و فقط پنج مورد از آنها مستقیما علیه منافع چینیها یا شهروندان چینی بود. آنها افزودند در افغانستان: " انواعی از طالبان وجود دارد؛ برخی از طالبان تروریست هستند، برخی از آنها یک نهاد سیاسی هستند و حتی "یک گروه سیاسی مهم در افغانستان هستند". این مسأله با موقعیت پاکستان هم پوشانی پیدا میکند. و حتی ممکن است بر دیدگاه چین در مورد افغانستان اثر بگذارد. دیدگاهی که با آنچه به عنوان "مکانیزمهای به اشتراک گذاری اطلاعات " با پاکستان توصیف کردهاند شکل گرفته است.
منافع چین با منافع پاکستان متفاوت است، هرچند: "ما هر کاری میکنیم تا مانع طالبان شویم و اجازه ندهیم قدرت را با زور به دست بیاورد، اما اگر آنها قدرت را از طریق ابزار سیاسی به دست آورند، از این موضوع استقبال میکنیم." اندیشمندان؛ همچنین طالبان را به عنوان انتخاب بد از میان بد و بدتر توصیف میکنند: "دولت اسلامی دشمن مشترک طالبان و دولت افغانستان است. ما باید طالبان را تشویق کنیم تا داعش را شکست بدهد."
تفاوتهایی میان جنگ داخلی (با طالبان) و مبارزه ضد تروریسم علیه داعش در افغانستان وجود دارد. در اسلو "وانگ زو" از دانشگاه پکن گفت:" ما نباید عامل داعش را اغراق آمیز جلوه دهیم "، گرچه هنوز یک " تهدید بالقوه میباشد" . "لی وی" از CICIR در مقالهای درباره گرایشهای تروریسم اسلام گرایانه بین المللی پس از شکستهای داعش در خاورمیانه و شکست و فروپاشی نهادهای شبه دولتیاش نوشت که امکان اتحاد و پیوستن داعش و القاعده وجود دارد.
با این حال به گفته محققان، به اشتراک گذاشتن اطلاعات با پاکستان، به این معنا نیست که چین به راحتی میتواند بر پاکستان تاثیر بگذارد. "ما قدرت نفوذ بر پاکستان داریم. به ویژه از زمان [سرمایه گذاریهای بزرگ مرتبط با] طرح ابتکاری یک کمربند یک جاده که همکاریها بیشتری شده است"، اما "چین باید نسبت به پاکستان حساس باشد. پاکستان نمیخواهد که چین به طور مستقیم در افغانستان دخالت کند. بنابراین،" نقش چین [برای متقاعد کردن طالبان جهت برگزاری مذاکرات مستقیم با دولت افغانستان] بیش از حد و ظرفیت واقعی تخمین زده شده است".
در همین حال، محققان این واقعیت را مخفی نکردند که چین با طالبان ارتباط برقرار کرده و همچنان با نمایندگان آن ملاقاتهایی دارد. هیچ جزئیاتی ارائه نشد اما به نظر میرسد که مرکز سین کیانگ – ارومچی- در چین، قطب چنین جلساتی بوده است.
مکانیسمهای منطقهای: بازگشت از حالت چند جانبه به دوجانبه؟
محققان چینی تقریبا در مورد سازوکارهای چند جانبه موجود منطقهای و طرحهای صلح خوشبین بودند. آخرین فرآیند (روند/ برنامه) مسکو که طرح پیشگام روسیه است "برای ایالات متحده قابل قبول نیست". در عین حال گروه همکاری چهار جانبه ایالات متحده-چین-پاکستان-افغانستان (QCG) "باعث شده روسیه و هند احساس کنند به حاشیه رانده شدهاند." حتی پژوهشگران هم بارها و بارها فعالیت گروه همکاری چهار جانبه ایالات متحده-چین-پاکستان-افغانستان را، علی رغم تلاشهای اخیر برای احیای آن؛ یک پروسه کشنده نامیدهاند و چین "پتانسیل کمی "در آن مشاهده میکند. محققان همچنین تعجب کردند که آیا واقعا منطقی است که پاکستان را "به نمایندگی" طالبان در این گروه داشته باشیم. جلسات فرآیند در استانبول با اقدامات "اعتمادسازی" آن همگی فقط در حد اعلام و بیانیه بودند، اما اجرا و پیاده سازی در کار نیست."
همین مسئله برای سازمان همکاریهای شانگهای (SCO) هم که طرح ابتکاری چین بود و در سال 2001 متشکل از روسیه و پنج جمهوری آسیای مرکزی تاسیس شد صادق است. این سازمان برای ایجاد یک معماری امنیت منطقهای مشترک، که مستقل از غرب باشد شکل گرفت. محققان اعلام کردند: "چین مایل به ترویج و ارتقای تعامل سازمانی سازمان همکاریهای شانگهای در افغانستان، به ویژه در همکاریهای اقتصادی و ادغام آسیای مرکزی و افغانستان" است، اما "برداشتهای مختلف درباره حضور ایالات متحده در افغانستان" در این راه مانند سدی قرار گرفته است. در حالی که چین به طور عملیاتی و قاطعانه لازم میداند تا "فشار نظامی" را بر طالبان حفظ کند، روسیه زیاد موافق نبود و از آنجایی که – به خاطر ابتکار عمل روسیه- قدرتهای رقیب جنوب آسیا یعنی هندوستان و پاکستان در سال 2017 وارد سازمان شدند، تقریبا همه کارها متوقف شدند. سازمان بر پایه اصل هماهنگی و توافق عمومی شکل گرفته و در میان کشورهای عضو، برای مسئله افغانستان توافق عام وجود نداشت.
چین همچنین تلاش کرده تا مکانیسم چهارجانبه همکاری و هماهنگ سازی (QDDM)، یک سازمان ضد تروریسم متشکل از افغانستان، چین، پاکستان و تاجیکستان را ایجاد کند که اولین جلسه آن در شهر ارومچی سین کیانگ در سال 2016 برگزار شد. محققان تأیید کردند که گشتهای مرزی مشترک چینی- افغانی (همچنین چینی و تاجیک) اتفاق افتاده است، اما "به واخان مربوط نیست"، یعنی ظاهرا در جاهای دیگری در بدخشان اتفاق افتاده است.
همچنین "به اشتراک گذاری اطلاعات بسیار خوبی با افغانستان در مورد گروههای ستیزهجوی خاصی مانند TIP [حزب اسلامی ترکستان]" وجود داشت و آنها امیدوار بودند "این امر را گسترش دهند". در اسلو گفته شد که چین همچنین به افغانستان از سال 2014 "تجهیزات ضد تروریسم" ارائه داده است.
نتيجه گيري:
افغانستان هنوز هم جزو اولویتهای اول چین نیست
با توجه به تغییر در توازن قدرت جهانی، چین خود را در مسیری میبیند که از یک قدرت منطقهای به قدرت جهانی تبدیل شود و در سیاست منطقهای خود "از اصل عدم دخالت به سوی مشارکت سازنده" حرکت میکند. اما، همانطور که یک محقق بیان کرد: "این [مشارکت سازنده] به طور عینی چه معنی میدهد، ما نمیدانیم. "
"بو ژائو لی" و "زو هویینگ"، که در بالا به نامشان اشاره شد؛ معتقدند که "با وجود اینکه چین باید از اصل اساسی عدم مداخله در امور داخلی کشورهای دیگر پیروی کند، باید به طور فعال نقش قدرت اصلی را بازی کند [و] مسئولیتهای بین المللی بیشتری بر عهده بگیرد". اما در جایی که در مورد برنامههای صلح بحث شود، چین در بیشتر مواقع، فقط خواهان ایجاد محدودیت در هر دو طرف درگیری است و سعی دارد از طریق ابزارهای صلح آمیز به دنبال حل و فصل موضوع باشد ولی به طور مستقیم درگیر نمیشود."
محققان تأیید کردهاند که نقش چین در افغانستان پررنگتر شده است، اما هم زمان اصرار داشتند که «جاه طلبیهای چین در افغانستان بسیار محدود است». در اسلو، اعلام شد که چین هنوز هم ایالات متحده را به عنوان قدرت اصلی در افغانستان میبیند. محققان معتقدند که چین " به برخی اهرمهای نفوذ در کشورهایی که در آنها سرمایه گذاری میکند نیاز دارد". این دیدگاه احتمالا زمانی قویتر خواهد شد که افغانستان واقعا از طریق آسیای مرکزی با کریدورهای یک کمربند یک جاده مرتبط شود. اما ارتباط چین با متحد خود پاکستان بسیار مهمتر از ارتباطش با افغانستان است، و همچنان از همین زاویه به افغانستان نگاه میکند.
در حال حاضر، با توجه به شکست تلاشهای تثبیت سیاسی چند جانبه (از نظر چین)، دیپلماسی دوجانبه در مدیریت مرزی، همکاریهای امنیتی و اشتراک اطلاعات، مجددا در اولویت عملی قرار گرفته است. منافع اقتصادی چین همچنان در دستور کار اصلی قرار دارند. محققان چینی امیدوارند طرحهای اقتصادی برون مرزی چین به عنوان وسیلهای برای گسترش یکپارچگی و ثبات منطقهای مناسب باشد.
در مورد اقدامات مشترک با اتحادیه اروپا در خصوص افغانستان هم صحبتهایی مطرح شد، که دارای یک "استراتژی واقع گرایانه"تر نسبت به آمریکا بود. بنا به گفته "فنگ زونگ پینگ" از CICIR، چین و اتحادیه اروپا، به عنوان "دو نیروی مهم برای حفظ صلح جهانی"، باید تلاش کنند تا "ایالات متحده را تحت تاثیر قرار دهند و آمریکا را ترغیب کنند تا استراتژی خود در خصوص افغانستان را تغییر دهد و تعدیل کند. [...] ما میخواهیم چین و اتحادیه اروپا به طور موازی و نه به طور مشترک کار کنند- و سپس ما با هم به صورت دوجانبه بر سر میز مینشینیم ]مذاکره انجام میدهیم].
انتهای مطلب/
«آنچه در این متن آمده به معنای تأیید محتوای آن از سوی «موسسه ایران شرقی» نیست و تنها در راستای اطلاع رسانی و انعكاس نظرات تحليلگران و منابع مختلف منتشر شده است»