استراتژی آمریکا و تاثیر آن بر روندهای آتی در افغانستان و آسیای مرکزی
ایران شرقی/
به منظور بررسی تاثیر استراتژی جدید آمریکا بر روندهای آتی در افغانستان و آسیای مرکزی، «موسسه مطالعات ایران شرقی» نشستی تخصصی با حضور دکتر «طلعت بیک مصادیق اف»، دیپلمات قرقیز و مقام ارشد پیشین سازمان ملل در امور افغانستان و جمعی از کارشناسان و فرهیختگان داخلی برگزار و در آن مباحث مهمی از جمله اشاره به سوابق مذاکرات صلح، استراتژی کلان آمریکا در افغانستان و منطقه، تاثیر حضور و نفش آفرینی پاکستان بر سیاست کابل و مکانیزمهای برون رفت از مشکلات حاضر مورد بحث و تبادل نظر قرار گرفت.
در ابتدای این نشست، دکتر «مصادیق اف» درباره پیشینه مدت زمان 15 ساله حضور در افغانستان و تجربیات خود در این زمینه صحبت کرد که مهمترین بخشهای آن از نظر میگذرد.
من در مجموع، 15 سال از دوران زندگی سیاسی خود را در افغانستان گذراندم، 2 سال در زمان شوروی در افغانستان بودم و در زمان دکتر «نجیب الله» در وزارت آموزش و پرورش افغانستان فعالیت داشتم و مسئولیت فعالیتهای مربوطه در 5 ولایت جنوبی افغانستان (قندوز، هلمند، قندهار، جوزجان، زابل) را بر عهده داشتم و بعدها در ولایات جنوب شرقی افغانستان (پکتیکا، غزنی، لگر) مسئولیت داشتم و در مرحله بعد، مسئولیت نمایندگی کل امور افغانستان در سازمان ملل متحد به عهده من بود.
همچنین بطور مختصر به فعالیتهایی که تا کنون داشتهام اشاره میکنم:
فعالیتهای من در زمینه پیگیری موضوعات انتخابات در افغانستان، اصلاحات ساختاری وزارت کشور افغانستان و رشد پارلمان در افغانستان، همکاری منطقهای افغانستان با دیگر کشورها و همچنین روند صلح افغانستان و مذاکرات مخالفین مسلح با دولت افغانستان بود.
در رابطه با مذاکرات صلح افغانستان، اینجانب یکی از نخستین نمایندگان سازمان ملل بودم که برای فراهم نمودن زمینه مذاکرات با نمایندگان طالبان فعالیت انجام دادم و از جمله این فعالیتها، فراهم نمودن زمینه نخستین ملاقات معاون دبیرکل سازمان ملل با رئیس دفتر سیاسی طالبان در «دوبی» بود.
دراینجا، به وقایع بعد از آن سالها اشاره میکنم که به استراتژی جدید آمریکا در افغانستان مربوط میشود. در زمانیکه آمریکا با هدف ساقط کردن طالبان تحت الشعاع مبارزه با تروریسم بینالمللی (القاعده) وارد افغانستان شد در آن موقع القاعده حضور بسیار محدودی در افغانستان داشت و عملا بعد از چند ماه از افغانستان بیرون رانده شد اما مبارزه مسلحانه با طالبان در افغانستان ادامه پیدا کرد. هرچند جامعه بینالمللی ترجیح میداد مبارزه خود را دقیقا مشخص نکند که با کدام گروه میجنگد.
در سال 2009 در زمانیکه که ما بحث مذاکرات را با دفتر سیاسی طالبان دنبال کردیم، موافقت دفتر آقای «کرزی» نیز دریافت شده بود. بعد از آن، ما با کشورهای اعضای شورای امنیت سازمان ملل، بریتانیا و روسیه وارد گفتگو شدیم. با فرانسه و چین صحبت نکرده بودیم. بعدا به اسلام آباد مراجعه و با وزارت امور خارجه پاکستان ملاقات انجام دادیم و به توافق رسیدیم که در «دوبی» ملاقات انجام شود. ما با سفیر امارات متحده عربی صحبت کردیم و به «ابوظبی» رفتیم و با وزیر امور خارجه این کشور دیدار کردیم.
بازیگران اصلی مرتبط با طالبان در جریان بودند که ما دنبال مذاکرات هستیم. ما به عنوان نماینده سازمان ملل فعالیتهایمان را شفاف انجام دادیم. و طالبان هم آماده برای مذاکرات صلح بودند. و ما در «دوبی» تقریبا 5 ساعت مذاکرات انجام دادیم. اما بعد از یک هفته 16 نفر از رهبران طالبان از جمله «ملا برادر» در پاکستان بازداشت شدند و به این ترتیب، یک ضربه بسیار جدی بر وجهه سازمان ملل وارد شد. ما به سفارت پاکستان رفتیم و با سفیر صحبت کردیم که چه خبر است؟ سفیر پاکستان در جواب گفت که اسلام آباد در این خصوص بی تقصیر است و آمریکا در این مورد مقصر است. ما به سفارت آمریکا رفتیم و با سفیر وقت صحبت کردیم که چه خبر است ایشان در جواب گفتند که تقصیر پاکستان است. تا به امروز معلوم نشد که چرا چنین اقدامی صورت گرفت و به نظر میرسد که عملیات مشترک این دو کشور بوده است.
من 3 ماه با طالبان گفتگو کردم تا بگویم سازمان ملل در این زمینه مقصر نبوده است. من این تاریخچه را یادآوری کردم که تاکید کنم هیچگاه کسی خواهان صلح در افغانستان نبوده است. منظور من آمریکا و کشورهای مربوطه و همچنین پاکستان میباشد و حکومت کابل که وابسته به غرب میباشد.
از آن موقع به این طرف تا سال 2017، موارد دیگری برای صلح در افغانستان وجود داشته ولی این کار انجام نشده است. خود افغانها جنگ را نمیخواهند و به صلح علاقمندند. و سیاست آمریکا در افغانستان نشان میدهد که آنها میخواهند در این کشور باقی بمانند و خارج نشوند به همین دلیل نیازی به صلح ندارند. من فکر میکنم موقعی که کشورهای غربی مدعی میشوند که میخواهند برای دست یافتن به دموکراسی به افغانستان کمک کنند، این ایدهها تنها در حد حرف است.
طی 16 سال حضور آمریکا و ناتو در افغانستان از کمکهای اقتصادی، مالی، نظامی، فنی گرفته در کل بیش از یک تریلیون دلار هزینه شده است. با این هزینه میشد چند افغانستان طلایی ساخت اما در حال حاضر در افغانستان نه دموکراسی وجود دارد نه صلح.
یک بزرگراه بزرگ از قندوز تا هرات ساختند. ارتباط بیسیم موبایل در افغانستان ایجاد شد. دختران به مدرسه میروند. ولی اقتصاد وجود ندارد. پولهای زیادی برای تحقق پروژهها هزینه شد و آمریکاییهای زیادی هم از این ناحیه میلیونر شدند و خیلی از افغانها هم میلیونر شدند. اما مردم عادی افغانستان زندگی بسیار نامناسبی دارند.
طی سالهای 2004-2003، تقریبا 170 تا 200 هزار نظامی خارجی در افغانستان حضور داشتند. و آن موقع جنگ به پایان رسیده بود و هیچ کس نتوانسته بود بر دیگران پیروز شود. امروز، 9400 نظامی آمریکایی و به علاوه نظامیان ناتو، جمعا 12000 نظامی در افغانستان هستند. و من فکر نمیکنم حضور این تعداد به خاطر حل مشکلات افغانستان باشد. و به اعتقاد من، آمریکاییها با دلیل خاصی وارد این کشور شدند و حضورشان بلندمدت خواهد بود.
حضور آمریکا در افغانستان حضور پیچیدهای است. چراکه نهادهای مختلف آمریکا از جمله وزارت خارجه و وزارت دفاع روایتهای متفاوتی را از حضور آمریکا در افغانستان مطرح میکنند. به گفته خود مقامات آمریکایی، گاهی اوقات مشکلاتی بروز میکند و دلیلش این است که اقدامات ناهماهنگی بین نهادهای ما انجام میشود.
من در سال 2010 با کرزی ملاقات داشتم که در رابطه با انتخابات، وضعیت پیچیدهای در افغانستان پیش آمده بود. کرزی اعتقاد داشت که ظرف یکسال و نهایتا دو سال همه چی حل میشود. من آن موقع گفتم بعید است در این مدت نتیجهای بدست آید. من با «اشرف غنی» رئیسجمهور فعلی افغانستان آشنایی نزدیک دارم، وی در سال 2009 در انتخابات ریاست جمهوری افغانستان شکست خورده بود. ماهی یک بار در منزل ایشان در «دارالامان» نشست داشتیم. وی میگفت اگر من رئیسجمهور شوم طی یکسال مشکل حل میشود. در حال حاضر 3 سال از ریاست جمهوری ایشان گذشته و مشکلی حل نشده است. برعکس، وضعیت افغانستان پیچیدهتر شده است. قبلا مشکلات افغانستان از ناحیه پاکستان بود و همه کشورهای دارای نفوذ در جریان بودند اما در حال حاضر، میزان مشکلاتی که از پاکستان وارد افغانستان میشود، پایینتر آمده اما کماکان ادامه دارد.
این در حالی است که موضوع انتقال مسائل از افغانستان به آسیای مرکزی جدیتر شده است. بوش و اوباما و اکنون ترامپ، استراتژی مشابهی را با عناوین مختلف دنبال میکنند.
به اعتقاد من مشکل افغانستان ادامه پیدا خواهد کرد. و کشورهای آسیای مرکزی (قزاقستان، تاجیکستان، ازبکستان، قرقیزستان، ترکمنستان) توانایی آن را ندارند که در وضعیت کنونی تغییر و تحول جدی ایجاد نمایند.
من نگران این موضوع هستم که در 2 سال آینده، وضعیت در آسیای مرکزی طوری شکل خواهد گرفت که تقریبا شبیه افغانستان خواهد شد. منظور، قیاس آسیای مرکزی با افغانستان نیست چرا که این دو کاملا متفاوتند .منظور من بیشتر به لحاظ امنیتی است.
بطور خلاصه نظر من در مورد استراتژی آمریکا در افغانستان این است که فکر نمیکنم در 10 سال آینده و در سالهای پس از آن نیز آمریکا قصد خروج از افغانستان را داشته باشد.
من فکر میکنم نیاز به یک مشارکت منطقهای در رابطه با حل مسائل افغانستان وجود دارد و این مشارکت و همکاری، ترجیحا نباید به معنای مخالفت با آمریکا باشد بلکه باید با هدف کمک به حل معضل افغانستان صورت گیرد. باید با کمک مشارکت منطقهای، تهدیداتی که از سوی افغانستان متوجه دیگر کشورهای منطقه است از بین ببرند و یا کاهش دهند.
مشکل افغانستان، مشکل یک کشور نیست بلکه یک مشکل منطقهای است و همه کشورهای منطقه باید در حل این مشکل سهم داشته باشند. کشورهای غربی بر این اعتقاد هستند که نیاز به دخالت روسیه، چین و ایران در حل معضلات افغانستان وجود ندارد و ما خود به تنهایی میتوانیم این مسائل را رفع کنیم. من با این دیدگاهها موافق نبودم. نظر من این بود که این خود کشورهای منطقه هستند که میتوانند گام مثبتی در جهت رفع مشکلات افغانستان بردارند و موفقیت آنها در این رابطه بیشتر از کشورهای دوردست میباشد.
امروز هم اعتقاد من بر این است که هر کشوری سیاست خاص خودش را دارد و منافع خود را دنبال میکند. و برای حل این دست مشکلات، دیپلماسی قرن بیستم در قرن بیست و یکم جواب نخواهد داد. تکنولوژی جلوتر از ما حرکت میکند و دیگر پنهان کردن اقداماتی که انجام میدهیم، امکانپذیر نیست.
در ادامه، دکتر « محسن خلیلی»، مدیر گروه علوم سیاسی دانشگاه فردوسی مشهد و از اعضای هیئت پژوهشی موسسه مطالعات ایران شرقی در صحبتهای خود به این نکته اشاره کردند که اگر بخواهیم در مورد مبحث آمریکا و استراتژی آن در افغانستان صحبت کنیم باید به نواقص روابط بینالملل اشاره کنیم به این دلیل که کشورهای متعددی در افغانستان حضور دارند.
به نظر من حمله آمریکا به افغانستان در فرصتی استثنایی برای آمریکا صورت گرفت و این در حالی بود که بقیه کشورها در آن زمان واکنش موثری نشان ندادند. در سال 1890 میلادی، کاریکاتوری در یکی از روزنامههای افغانستان، یک مرد افغان را نشان میداد که دو دستش بین خرس (روسها) و شیر (انگلیسیها) حائل شده بود. و امروز نیز افغانستان همین وضعیت را دارد. بنابراین همه کشورها در سرنوشت کنونی افغانستان مقصرند و به دکترین امنیتی آمریکا که به خطر «زرد» اهمیت زیادی میدهد، توجه ندارند.
نکته مهم این است که بقیه کشورها در مقابل آمریکا هیچ استراتژی ندارند و منفعلند. نظر به اینکه هرگونه اتحاد کشورها علیه آمریکا در افغانستان نیاز به اتخاذ یک استراتژی دارد. من با این موضوع موافقم که منطقه آسیای مرکزی تحت تاثیر استراتژی آمریکا قرار دارد.
«عباس فیاض» از اعضای علمی پژوهشی موسسه مطالعات ایران شرقی و کارشناس مسائل پاکستان نیز در این نشست به این نکته اشاره نمودند که اگر بخواهیم وضعیت افغانستان را پیشبینی کنیم و اینکه استراتژی آمریکا تغییری ایجاد میکند یا نه باید به تاریخ رجوع کنیم.
افغانستان در زمان «ظاهر شاه» شرایط با ثباتی داشت، با ورود شوروی سابق و از طریق احزاب کمونیست و بهم زدن ساختاری که در افغانستان وجود داشت این کشور دچار تنش و بهم ریختگی شد وقتی این اتفاق افتاد گروههای مذهبی در مقابل روسها و افراد وابسته به آنها موضع گرفتند. این گروههای مذهبی (وابستگی قومی در رفتار مذهبی آنها قطعا موثر است) که در دوران حکومت «ظاهر شاه» فعالیت چندانی نداشتند، به شدت توسط پاکستان (بطور مشخص) جذب شدند و پاکستان که در آن زمان خطر دستاندازی روسها به بلوچستان را احساس میکرد در مقابل روسها، گروههای مذهبی (به خصوص اهل سنت) را به شدت حمایت و تقویت کرد و این موضوع مربوط به قبل از حمله روسهاست.
بنابراین، اگر بخواهیم وضعیت کنونی افغانستان را تحلیل کنیم نیاز است بدانیم که این افغانستان محصول چه عملکردهایی است. دوران مجاهدین، دخالتهای پاکستان، کشورهای منطقه، گسلهای مذهبی فعال شده بین مجاهدین، درگیریهای مجاهدین سابق و حاکمان بعدی در دوران حکومت چندین ساله مجاهدین، ظهور طالبان و وضعیتی که پس از آن بوجود آمده است و تا به امروز ادامه دارد.
نظر من در مورد نکتهای که آقای «خلیلی» در مورد اینکه کشورهای دیگر استراتژی در مقابل استراتژی آمریکا در افغانستان ندارند، این است که به اعتقاد من، مشکل افغانستان این است که حداقل دو کشور منطقه، هند و پاکستان استراتژی جدی در افغانستان دارند. روسها، زمانی در افغانستان استراتژی تعیینشدهای داشتند و تا مرز دخالت نظامی پیش رفتند ولی بعدا با توجه به شرایط جدید و فروپاشی شوروی از افغانستان عقبنشینی کردند و در واقع آن را رها نمودند.
آنچه امروز منشاء مشکلات افغانستان است، فقط مباحث امنیتی نیست. ترکیبی است از مسائل داخلی و خارجی و پیوند بین آنها. زمینههای ناامنی در افغانستان، حامیان خود را در بیرون پیدا کرده و این حامیان که انگیزههای خودشان را دارند زمینههای داخلی را تقویت میکنند.
یک نزاع چندجانبه در افغانستان ایجاد شده که یکی از جوانب بسیار محکم آن، پاکستان است و نزاع افغانستان و پاکستان نیز بر سر سه موضوع اصلی خط دیورند، نفوذ گسترده هند، مسئله آبهای مرزی میباشد. و بطور کلی، نگاه پاکستان به افغانستان این است که افغانستان باید برادر کوچک باشد.
با توجه به شرایطی که در بالا ذکر شد، از یک طرف پیوند ظاهرا استراتژیک بین آمریکا و پاکستان در امر مبارزه با تروریسم ایجاد شده و این دو با هم شریک شدهاند و از طرفی دیگر همه میدانند که پاکستان بازی دیگری را هم در کنار آن پیش میبرد.
من معتقدم که پاکستان، دقیقترین استراتژی و قویترین نفوذ را در افغانستان دارد. پاکستان بیشتر از هر کشور دیگری میداند که در افغانستان چه میخواهد و چگونه باید به هدفش برسد. از زمان ورود آمریکاییها به افغانستان (پس از واقعه 11 سپتامبر 2001) یک چالش جدی برای پاکستان ایجاد شده و آمریکاییها نمیخواهند که پاکستان به هدفش برسد و قدرت جلوگیری از آن را نیز دارند.
در حال حاضر، دو قطبی پاکستان و آمریکا در عین تضاد، در یک ائتلاف ضد تروریسم با هم قرار دارند.
همچنین، نقش عربها رو در افغانستان باید در نظر داشته باشیم. خصوصا عربستان سعودی که در یک مقطع در زمان جهاد با روسها هدفش کوچ دادن افراطیون خودش به افغانستان بود که هم از شر آنها خلاص شود و هم بتواند امتیازاتی را در آنجا بگیرد و بعد با توجه به شرایط منطقه این اهداف تغییر کرد و افغانستان تبدیل به یک پرورشگاه افراطیون برای صدور به جاهای دیگر شد.
همچنین هندیها نیز در این میان نقش مهمی دارند که میخواهند با توجه به نقشه پاکستان، می خواهند یک مرز 2500 کیلومتری که در شرق دارند با یک مرز حدود 2400 کیلومتری افغانستان از طریق اعمال نفوذ در افغانستان مال خود کنند، این امر پاکستان را در فشار جدی قرار میدهد و پاکستان در یک پرس دو جانبه قرار میگیرد.
روسیه و ایران را نیز باید در نظر گرفت که هر کدام به نوبه خود نقشی را در منطقه ایفا مینمایند. ایران، هر شرایطی را در افغانستان نمیپذیرد و اعمال نفوذ میکند. روسها پس از عقبنشینی که داشتند میخواستند جاهایی را در منطقه شناسایی کنند و به کمک آنها بتوانند به صحنه بازگشته و نقش ایفا کنند.
این پیچیدگی تبدیل به یک پیچیدگی چند بعدی با حضور کشورهای مختلف شده است. این پیچیدگی با زمینههای آشوب داخلی پیوند میخورد و به همین خاطر پیدا کردن راهحل برای آن به شدت کار دشواری است.
در مجموع، مسئله افغانستان خیلی پیچیدهتر از آن است که به یک بعد آن را نسبت بدهیم و یک کشور را بازیگر اصلی در افغانستان بدانیم. بازیگران متعدد در داخل و خارج، نقشهای متعددی ایفا مینمایند و طبیعتا برای رسیدن به یک راهحل کاربردی نیاز به بررسیهای دقیقتر و عمیقتر است.
دکتر «زرقانی»، عضو هیئت علمی دانشگاه فردوسی مشهد نیز در صحبتهای خود در این نشست یادآور شد که که ما در مورد افغانستان اصطلاح «کلاف ژئوپلیتکی» را به کار میبریم. در واقع، پیچیدگیخاصی که در آن متغیرهای متعدد و متنوعی دخالت دارند. طبیعتا با متغیرهای مختلف تاثیرگذار در افغانستان مواجه هستیم.
یکی از این متغیرها، ژئوپلتیک مواد مخدر میباشد. این مسئله مهمی در افغانستان است که جدی گرفته نشده است. در 25 ژوئن 2017 «اشرف غنی» صحبتی کرد در مورد اینکه افغانستان 3 مشکل بنیادی دارد: مواد مخدر، تروریسم، فساد.
مواد مخدر در افغانستان برای برخی هدف و برای برخی دیگر ابزار است. برای آنهایی که مواد مخدر هدف میباشد دنبال رسیدن به سودهای کلان هستند. 3000 میلیارد دلار سود خالص. از این وضعیت افغانستان یک مافیای جهانی مواد مخدر سود کلانی میبرد.
به نظر من تا زمانیکه جای دیگری برای این مافیا نباشد، افغانستان به ثبات نخواهد رسید.
عامل دیگر، قاچاقچیان منطقهای هستند که برای رسیدن به سود فروش مواد مخدر به تازگی اقدام به معتاد نمودن جامعه افغانستان نمودهاند.
تقریبا منبع اصلی درآمد تمام گروههای مسلح افغانستان، قومی یا مذهبی (طالبان، القاعده. و ...) مواد مخدر است. برای برخیها، مواد مخدر ابزار رسیدن به هدف است. چراکه مواد مخدر، بیثباتی را ایجاد میکند و بی ثباتی، مطلوب آمریکاییها (اگر افغانستان بیثبات باشد امکان تداوم حضور ناتو و نیروهای آمریکایی وجود دارد) و همه کشورهای منطقهای از جمله عربستان، پاکستان و هند (آنها در یک کشور بیثبات میتوانند وجود داشته باشند چون خلاء قدرت وجود دارد) است. به نظر من، بیثباتی افغانستان، بستر تداوم مافیای مواد مخدر است.
دکتر «مصادیق اف» در پایان صحبتهای خود به این نکته اشاره نمودند که ژئوپلتیک جهان در حال حاضر به دنبال این است که چگونه میتواند بر منابع طبیعی دنیا تسلط پیدا کند و شرکتهای فراملی و جهانی به دنبال منابع طبیعی دنیا هستند تا ثروتهای خود را افزایش دهند. و مطالبی که در بالا ذکر شد، مکانیزم دستیابی به این اهداف میباشد.