گروه طالبان پس از درک ضرورت مداخله در اوضاع افغانستانِ پسا جهاد با هدف احیای سنتها، هیچ تصویری از دولتسازی در ذهن نداشت. پس از سلطه کامل این گروه بر افغانستان ضرورت دولتسازی باعث شد تا تفکر این گروه با فاصله گرفتن از یک ایدئولوژی سنتگرا و روستایی به سمت اسلامگرایی نوگرایانهای حرکت کند که در وهله اول، مربوط به دولت بود؛ تغییری که از دوران «امارت اسلامی» آغاز شد و تا به امروز ادامه یافته است. بررسی روند تغییرات به وجود آمده در ایدئولوژی طالبان طی سالهای اخیر نشان میدهد، اکنون این گروه گامهایی عملی در جهت تعدیل رفتار خود برداشته و عدم تمرکز آنها روی برخی هنجارهای خاص روستاهای پشتوننشین جنوبی و تغییر اقدامات تأدیبی ظاهری به سمت توجه به حالات درونی افراد، همگی نشان دهنده آن است که برخی رفتارهای مذموم این گروه دیگر تکرار نخواهند شد. البته این بدان معنی نیست که محافظهکاری و استبداد این گروه کمتر شده، بلکه به این معنا است که نمودهای واپسگرایی و همچنین نحوه تعریف اهداف این گروه، به شکل قابل توجهی تغییر کرده است.
در حقیقت میتوان گفت دیدگاه این جنبش در حال حاضر وسیعتر شده و از نماد اسلام «سنت گرا» بیشتر به «اسلام سیاسی» رایج در جهان عرب نزدیک شده است.
مطالعات شرق/
نوشتار پیش رو تحقیق و بررسی ایدئولوژی طالبان و چگونگی روند تغییرات آن طی 2 دهه گذشته است. هدف از این تحقیق دریافت درک درستی از ایدئولوژی طالبان، پیشینه و سابقه تاریخی آن و نحوه شکلگیری و بستر ادامه حیات این گروه بر مبنای این ایدئولوژی است.
ضرورت درک صحیح ایدئولوژی طالبان برای داشتن تصویر روشنی از این گروه بسیار مهم است چرا که بر این مبنا میتوان رفتارشناسی این بازیگر صحنه افغانستان را مورد بررسی قرار داد.
بر مبنای این تحقیق و مفروضات آن، گروه طالبان پس از درک ضرورت مداخله در اوضاع افغانستانِ پسا جهاد با هدف احیای سنتها، هیچ تصویری از دولتسازی در ذهن نداشت. پس از سلطه کامل این گروه بر افغانستان ضرورت دولتسازی باعث شد تا تفکر این گروه با فاصله گرفتن از یک ایدئولوژی سنتگرا و روستایی به سمت اسلامگرایی نوگرایانهای حرکت کند که در وهله اول، مربوط به دولت بود؛ تغییری که از دوران «امارت اسلامی» آغاز شد و تا به امروز ادامه یافته است. بررسی روند تغییرات به وجود آمده در ایدئولوژی طالبان طی سالهای اخیر نشان میدهد، اکنون این گروه گامهایی عملی در جهت تعدیل رفتار خود برداشته و عدم تمرکز آنها روی برخی هنجارهای خاص روستاهای پشتوننشین جنوبی و تغییر اقدامات تأدیبی ظاهری به سمت توجه به حالات درونی افراد، همگی نشان دهنده آن است که برخی رفتارهای مذموم این گروه دیگر تکرار نخواهند شد. البته این بدان معنی نیست که محافظهکاری و استبداد این گروه کمتر شده، بلکه به این معنا است که نمودهای واپسگرایی و همچنین نحوه تعریف اهداف این گروه، به شکل قابل توجهی تغییر کرده است.
در حقیقت میتوان گفت دیدگاه این جنبش در حال حاضر وسیعتر شده و از نماد اسلام «سنت گرا» بیشتر به «اسلام سیاسی» رایج در جهان عرب نزدیک شده است.
در حال حاضر و با توجه به نکات مطرح شده در زمینه تغییر ایدئولوژی طالبان، بعید است که این گروه دیگر به دنبال آزار و اجبار جامعه افغانستان اعم از زن و مرد و کودک برای پیروی از چارچوبهای هنجاری رایج در روستاهای پشتوننشین جنوب افغانستان باشد. در عوض این گروه اکنون در سطوح بالای خود بیشتر به دنیای اسلامگرایی مدرن گرایش یافته و نیم نگاهی به مؤلفههای تأثیرگذار در قدرت و کسب محبوبیت اجتماعی دارد.
اما ذکر این نکته لازم است که نویسندگان این اثر، در برخی موارد درک دقیقی از مفاهیم اسلامی ندارند و در ریشهیابی رفتار طالبان بعضاً به مباحثی استناد میکنند که در مفاهیم دینی با تلقی نویسندگان تفاوت دارد .
انتهای مطلب/