ایده خروج نظامیان آمریکایی از افغانستان را میتوان در قالبهای تحلیلی مختلفی بررسی کرد که یکی از مطرحترین آنها تحلیل بر اساس سنت انرواجویی آمریکا است. بر این اساس، خروج بخشی از نظامیان آمریکایی از افغانستان یکی از نشانههای واقعگرایی انزواجویانه حاکم بر ذهن ترامپ است که طبق استدلال وی ، نمیخواهد هزینههای بیفایده برای آمریکا ایجاد کرده و مسئولیتهای پرهزینه در سطح جهانی را بر عهده گیرد. ترامپ از همان ایام رقابتهای انتخاباتی و پس از آن همواره این سؤال را مطرح کرده است که چرا باید هزینه امنیت سایرین را آمریکا بپردازد. این ایده میتواند متأثر از سنت انزواجویی قدرتمند در سیاست خارجی آمریکا باشد و ترامپ نیز بر همین اساس، همواره اعلام کرده است که اولویت با امنیت آمریکا است و هزینههای نظامی واشنگتن در سرزمینهای دوردست از جمله خاورمیانه و افغانستان تأثیری بر امنیت آمریکا ندارد.
ایران شرقی/
سید احمد فاطمینژاد؛ دکترای روابط بینالملل و استادیار گروه علوم سیاسی دانشگاه فردوسی مشهد
طی روزهایی که مردم در اغلب کشورها برای تعطیلات کریسمس آماده میشوند، دونالد ترامپ کماکان با تصمیمات پر سر و صدای خود دومین سال ریاست جمهوری خود را به پایان میبرد. یکی از این تصمیمات، برنامهریزی برای خروج بخش قابل توجهی از نیروهای آمریکایی از افغانستان است؛ خروجی که طبق گمانهزنیهای رسانهای طی دو تا سه هفته آینده شروع میشود و به گفته منابع سی ان ان، حدود نصف نیروهای کنونی آمریکا در افغانستان یعنی تقریباً هفت هزار نفر را در بر میگیرد. با توجه به وقایع و روندهای جاری افغانستان، این خبر به خودی خود نیز قابل تأمل است اما زمانی که در کنار سایر تصمیمات سیاست خارجی آمریکا نظیر خروج نیروهای آمریکایی از سوریه یا خروج این کشور از «پیمان منع موشکهای هستهای میانبرد» قرار میگیرد، اهمیتی دو چندان مییابد.
طرح خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان در شرایطی مطرح شده است که سران کابل برای برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در ماههای آینده آماده میشوند و ثبت نام کاندیداهای آن نیز آغاز شده است. علاوه بر این، طی ماههای اخیر، اخبار افغانستان تحتالشعاع مذاکرات آمریکا و طالبان بوده است. در کنار این دو مسأله، برگزاری انتخابات پارلمانی افغانستان طی ماههای اخیر، عملیاتهای گاه و بیگاه داعش و حامیان آن در این کشور، و تشدید تنش افغانستان و پاکستان و تغییرات کابینه افغانستان در این راستا نیز قابل توجه است. با این شرایط، اولین مسألهای که مطرح میشود، این است که چرا طرح مذکور در دستور کار سیاستگذاران خارجی و امنیتی آمریکا قرار گرفته است؟ در پاسخ به این پرسش، چند احتمال را میتوان طرح کرد که عبارتند از:
نخست، ایده خروج نیروهای آمریکا از افغانستان مانند سایر تصمیمات خلقالساعه و پر انتقاد ترامپ به ویژگیهای شخصیتی وی بر میگردد و مطالعات و نیتهای حساب شدهای در پشت این تصمیم وجود ندارد؛ همین رویه باعث شده که تحلیلگران و سیاستمداران آمریکا به طور گسترده از ترامپ انتقاد کنند و حتی بسیاری از همکاران وی در دولت به سرعت دست از همکاری وی بکشند. فقط کافی است نگاهی به افراد اخراجی و مستعفی دولت ترامپ انداخت. چهرههای برجستهای نظیر جیمز کومی (رئیس پلیس فدرال آمریکا)، تام پرایس (وزیر بهداشت)، رکس تیلرسون (وزیر خارجه)، هربرت مکمستر (مشاور امنیت ملی)، دیوید شولکین (وزیر امور بازنشستگان نظامی)، راین زینکی (وزیر کشور)، اسکات پروییت (مسئول سازمان حفاظت محیط زیست)، برت مکگورک (نماینده آمریکا در ائتلاف جهانی مقابله با داعش) و ... قربانی همین خصلت شخصیتی ترامپ شدهاند. آخرین فرد این فهرست جیمز ماتیس (وزیر دفاع) است که گویا در اعتراض به تصمیم ترامپ برای کاهش نیروی نظامی در سوریه از ادامه همکاری استعفا داده است.
دوم، ایده مذکور یکی از نشانههای واقعگرایی انزواجویانهی حاکم بر ذهن ترامپ است که طبق استدلال خودش، نمیخواهد هزینههای بیفایده برای آمریکا ایجاد کرده و مسئولیتهای پرهزینه در سطح جهانی بر عهده بگیرد. ترامپ از همان ایام رقابتهای انتخاباتی و پس از آن همواره این سؤال را مطرح کرده که چرا باید هزینه امنیت سایرین را آمریکا بپردازد. این ایده میتواند متأثر از سنت انزواجویی قدرتمند در سیاست خارجی آمریکا باشد و ترامپ نیز بر همین اساس، همواره اعلام کرده است که اولویت با امنیت آمریکا است و هزینههای نظامی واشنگتن در سرزمینهای دوردست از جمله خاورمیانه و افغانستان تأثیری در امنیت آمریکا ندارد.
سوم، طرح کاهش نیروهای نظامی آمریکا در افغانستان مسبوق به سابقه است و طی هفده سال گذشته بسته به شرایط نیروهای آمریکا در افغانستان کاهش و افزایش داشتهاند. برای مثال، نیروهای نظامی آمریکا در افغانستان در اواخر دوره باراک اوباما حدود ده هزار نفر بودند. یا مهمتر از آن، بعد از پیمان امنیتی 2014 به یکباره نیروهای نظامی آمریکا از حدود صد هزار به حدود ده هزار کاهش یافتند. در موارد مذکور، کاهش نیروهای آمریکا تأثیر چشمگیری در امنیت افغانستان نداشته و اکنون نیز میتواند همین گونه باشد.
چهارم، طرح مذکور در کنار سایر تصمیمات امنیتی- نظامی آمریکا طی ماههای اخیر مانند خروج از «پیمان منع موشکهای هستهای میانبرد»، خروج نیروهای نظامی آمریکا از سوریه، تشدید تنش با روسیه، و باز طراحی روابط امنیتی آمریکا با اعراب در قالب ناتوی عربی و ... نشان از تحول در موازنه قدرت عمومی آمریکا با روسیه در سطح جهانی است. این مسأله زمانی اهمیت مییابد که به عمق و طول تنش آمریکا و روسیه در سالهای اخیر، به طور دقیق توجه شود؛ به گونهای که میتوان ادعا کرد که این سطح تنش در دوران پس از جنگ سرد بیسابقه بوده است.
پنجم، این طرح ممکن است یکی از امتیازات آمریکا به طالبان یا نشانهای از نتیجه بخشی مذاکرات آمریکا و طالبان و در نتیجه کاهش تهدید آنها باشد. به ویژه اینکه، طالبان و حامیان غیر رسمی آنها در پاکستان همواره مخالف حضور گسترده نیروهای آمریکایی در افغانستان بودهاند. همچنین، طبق شواهد و اظهارات موجود خروج نیروهای نظامی آمریکا از افغانستان یکی از پیش شرطهای طالبان برای مذاکره با آمریکا بوده است.
سرانجام، خروج نیروهای آمریکا از افغانستان را میتوان در راستای خروج نیروهای این کشور از سوریه، بازگشت ناو هواپیمابر «یو اس اس جان استنیس» آمریکا به خلیج فارس و احتمال برخورد این کشور با ایران تحلیل کرد. طبق این احتمال، آمریکا سعی میکند نیروهای خود را از دسترس نیروهای وفادار به ایران دور کند تا ابزار نبرد نامتقارن را از ایران بگیرد؛ زیرا این روش یکی از ابزارهای بازدارنده ایران و تأمین امنیت این کشور در مقابل تهدیدات آمریکا بوده است. بنابراین، میتوان ادعا کرد که طرح کاهش نیروهای نظامی آمریکا در افغانستان نشانگر زمینهچینی و آماده شدن آمریکا برای نوعی مداخلهگرایی جدید است.
پیامدهای خروج احتمالی نیروهای آمریکایی از افغانستان
فارغ از اینکه آمریکا با چه انگیزهای طرح کاهش نیروهای خود در افغانستان را مطرح کرده و کدام یک از احتمالات بالا صادق باشد، اگر این طرح عملی شود پیامدهای متعددی در پی خواهد داشت که مهمترین آنها عبارتند از:
نخست، به نظر میرسد اولین قربانی عملی کاهش نیروهای آمریکایی در افغانستان، انتخابات ریاست جمهوری این کشور در حدود چهار ماه آینده است. طی دو دوره اخیر انتخابات ریاست جمهوری، شکاف قومیتی به صورت گسترده تأثیرگذار بوده و به ویژه در دوره قبل تا آستانه منازعه و بر هم خوردن نظم سیاسی این کشور نیز پیش رفت. این تنش در دوره جاری شدیدتر به نظر میرسد و به ویژه، بازیگران جدیدی مانند حکمتیار و احتمالاً رهبران طالبان نیز وارد روند رقابتهای انتخاباتی خواهند شد. با این شرایط، حضور پررنگ آمریکا برای تداوم یا انتقال مسالمت آمیز قدرت در افغانستان بیش از پیش ضرورت مییابد. بدیهی است که این ضرورت شامل روند برگزاری انتخابات و رقابتهای انتخاباتی نیز میشود.
دوم، کاهش نیروهای آمریکا در افغانستان ممکن است منجر به فوران ناامنی در این کشور و گسترش وقایع تروریستی در آن شود. درست در شرایطی که احتمال گسترش حضور داعش در افغانستان مطرح شده و نشانههایی از آن در اکناف این کشور دیده میشود، این طرح ممکن است پیامدهای متناقضی در پی داشته باشد. از یکسو، طبق بسیاری از تحلیلها و فرضیههای موجود کاهش حضور نیروهای آمریکایی باعث میشود که جذابیت تروریستها کاهش یافته و بهانه آنها برای مبارزه با «اشغالگران» از بین برود. از سوی دیگر، کاهش حضور نیروهای آمریکایی به معنای ضعف نیروهای امنیتی افغانستان و کاهش کارآمدی آنها است. از نظر نگارنده، پیامد اخیر بیش از مورد اول در خور تأمل است. زیرا فقط یکی از انگیزههای تروریستها و گروههای افراطی مبارزه با «نیروهای اشغالگر» است و کاهش نیروهای آمریکا فقط یکی از انگیزههای آنها را از بین میبرد اما انگیزههای مذهبی، قومیتی، سیاسی (قدرت طلبانه)، و منطقهای (مداخله کشورهای همسایه) کماکان پا برجای است.
سوم، خلا قدرت ناشی از کاهش حضور نیروهای آمریکایی در افغانستان ممکن است باعث افزایش مداخله و رقابت همسایگان به ویژه هند و پاکستان در این کشور شود. در شرایطی که دور جدیدی از تنش میان هند و پاکستان بر سر مسائل نظامی و کشمیر آغاز شده است، افغانستان نیز میتواند میدان این رقابت شده و در نتیجه آن، ناامنتر از قبل شود.
چهارم، اگر کاهش نیروی آمریکا را رویهای معمولی و مسبوق به سابقه تلقی کنیم، ممکن است پیامد خاصی در بر نداشته باشد و وضعیت افغانستان کما فیالسابق ادامه پیدا کند. البته این حالت در شرایطی میتواند اتفاق بیفتد که نوعی اجماع میان نخبگان سیاسی افغانستان در مورد تأمین امنیت و حکومتداری شکل بگیرد. اما شرایط موجود و به ویژه شروع رقابتهای انتخاباتی خلاف این وضعیت را نشان میدهد.
انتهای مطلب/