سیاست روسیه در قبال افغانستان بسیار متاثر از حضور و بازیگری آمریکا و ناتو در این کشور بود. به عبارت دیگر روسیه سیاستها و رویکردهای خود به مسئله افغانستان را بر اساس میزان حضور و منافع رقبا در این کشور تنظیم کرده بود اما از اوایل دهه 2010 نشانههایی از راهبرد کنشگرانه روسیه در قبال همسایگان جنوبی به ویژه افغانستان قابل مشاهده بود. به بیان دیگر، فدراسیون روسیه پس از امضاء قرارداد استارت با آمریکا، سیاست منفعل پیشین خود در حوزه بین الملل که عمدتا ماهیت واکنشی داشت را با راهبردی کنشگرانه، معطوف به بازیگری در قواره یک قدرت بزرگ، جایگزین کرده است. یکی از وجوه این راهبرد، گسترش نفوذ و تقویت جایگاه آن در مناطق پیرامونی است. در این چارچوب روابط روسیه با جمهوری اسلامی ایران، افغانستان، پاکستان و هند تحولات چشمگیری را تجربه کرده است. از این رو توجه ویژه به افغانستان نه به مانند گذشته لزوما با هدف رفع یا تخفیف امواج تهدیدزای برخاسته از ژئوپلیتیک این کشور بلکه به عنوان بخشی از یک راهبرد ژئوپلیتیکی گسترده صورت گرفته است.
ایران شرقی/
محمدتقی جهانبخش*
مقدمه
افغانستان طی سدههای گذشته، به جز استثنائاتی، همواره برای قدرتهای بزرگ از اهمیت بالایی برخوردار بوده است. در دهههای اخیر افغانستان درگیر رشتهای از تحولات بوده که منشاء آن رقابتهای فی مابین قدرتهای اثرگذار منطقهای و بین المللی بوده است. فدراسیون روسیه که میراثدار اتحاد جماهیر شوروی و روسیه تزاری است، در طول تاریخ یکی از بازیگران موثر در افغانستان بوده و در سطوح مختلف منافعی را برای خود در این سرزمین تعریف کرده و سیاستهایی را برای تحقق این منافع اتخاذ نموده است.
از آنجا که افغانستان و روسیه ـ هر دو ـ بازیگرانی با اهمیت در سیاست خارجی و امنیتی جمهوری اسلامی ایران به شمار میآیند، وجیزه حاضر، تلاش میکند تا به این پرسش که سیاست خارجی و امنیتی فدراسیون روسیه در قبال افغانستان طی سالهای پس از 2014، چه تحولاتی داشته است، پاسخ گوید.
سیاست خارجی و امنیتی روسیه در قبال افغانستان نوین پیش از سال 2014
روسها پس از خروج از افغانستان درگیر پدیدهای شدند که به «سندروم افغانستان» مشهور است و همین خاطره بد از اشغال نظامی همسایه جنوبی بود که به مدت بیش از یک دهه روسها را از سیاست نگاه به جنوب از جمله توجه به تحولات افغانستان باز داشت. طی همین مدت بود که گروههای سازماندهی شده برای مقابله با اشغال افغانستان توسط ارتش سرخ توانستند حکومت دکتر نجیب ا... را ساقط کرده و حکومتی موسوم به «حکومت مجاهدین» را در افغانستان تشکیل دهند. معارضه گروههای مختلف مجاهدین با یکدیگر بر سر قدرت، استمرار برادرکشی، ناامنی و بی ثباتی زمینه مناسبی پدید آورد تا گروهی که اثرگذاری کمتری در میان مجاهدین داشت، تحت عنوان «طلبای کرام» با سازماندهی خوب، در مدت کوتاهی بتواند تقریبا تمام افغانستان را تحت سلطه قرار داده و حکومت جدیدی تشکیل دهد. این وضعیت بی تردید نتیجه بیتوجهی قدرتهای بزرگ به افغانستان و تحولات آن بود.
نتیجه این بیتوجهی در حادثه یازده سپتامبر 2001 به سطح آمد. تهاجم ایالات متحده آمریکا به افغانستان برای مقابله با مسببین حادثه مزبور، به نقطه عطفی در تاریخ نظام بین الملل تبدیل شد. در این میان فدراسیون روسیه که به رهبری پوتین توانسته بود از دل دشواریهای سیاسی، اقتصادی و امنیتی پس از فروپاشی خارج شود، سیاست حمایت از اقدام نظامی آمریکا و کمک به این کشور در جنگ با آنچه «افراط گرایی اسلامی و تروریسم» نامیده میشد را در پیش گرفت. طی این دوره روسیه بیش از آنکه منافعی در افغانستان داشته باشد، نگران تهدیدهای برخاسته از افغانستان علیه امنیت خود بود. افراط گرایی اسلامی و مواد مخدر دو تهدید عافیت سوز برای روسیه جدید به شمار میآمد که ریشه آن در افغانستان بود. علاوه بر این فدراسیون روسیه تلاش میکرد تا از امکانات و متحدان خود در آسیای مرکزی برای جذب در نظام بینالملل پساشوروی استفاده نماید. رویکرد تدافعی آمریکا در قبال افغانستان در سراسر دوره مورد بحث حفظ شد اما از میانه این دوره، روسیه سیاست مستقلی را در حوزه همکاری با آمریکا در پیش گرفت و تلاش نمود تا با اتخاذ رویکردی مستقل به تقویت جایگاه خود در افکار عمومی افغانستان به طور خاص و در موضوع افغانستان به طور عام بپردازد1.
سیاست روسیه پس از 2014
به طور کلی سیاست روسیه در قبال افغانستان بسیار متاثر از حضور و بازیگری آمریکا و ناتو در این کشور بود. به عبارت دیگر روسیه سیاستها و رویکردهای خود به مسئله افغانستان را بر اساس میزان حضور و منافع رقبا در این کشور تنظیم کرده بود اما از اوایل دهه 2010 نشانههایی از راهبرد کنشگرانه روسیه در قبال همسایگان جنوبی به ویژه افغانستان قابل مشاهده بود. به بیان دیگر، فدراسیون روسیه پس از امضاء قرارداد استارت با آمریکا، سیاست منفعل پیشین خود در حوزه بین الملل که عمدتا ماهیت واکنشی داشت را با راهبردی کنشگرانه، معطوف به بازیگری در قواره یک قدرت بزرگ، جایگزین کرده است. یکی از وجوه این راهبرد، گسترش نفوذ و تقویت جایگاه آن در مناطق پیرامونی است. در این چارچوب روابط روسیه با جمهوری اسلامی ایران، افغانستان، پاکستان و هند تحولات چشمگیری را تجربه کرده است. از این رو توجه ویژه به افغانستان نه به مانند گذشته لزوما با هدف رفع یا تخفیف امواج تهدیدزای برخاسته از ژئوپلیتیک این کشور بلکه به عنوان بخشی از یک راهبرد ژئوپلیتیکی گسترده صورت گرفته است.
منطقهای کردن2سیاست به مثابه راهبرد جدید فدراسیون روسیه در خارج دور
منطقهای کردن سیاست روسیه در قبال افغانستان روندی است که از میانه دهه 2010 آغاز شده است. بر اساس تعاریف موجود، روسها امنیت روسیه را در قالب سه حلقه امنیتی تعریف کردهاند. حلقه نخست، حفظ کیان روسی درون روسیه است و عمدتا متوجه تحقق امنیت در سرزمینهایی است که هسته اولیه روسیه را تشکیل میدهند. حلقه دوم حفظ امنیت و تمامیت ارضی سرزمینهای الحاقی به روسیه از جمله جمهوریهای خودمختار قفقاز شمالی است. حلقه سوم امنیتی روسیه نیز معطوف به جمهوریهای اتحاد جماهیر شوروی است که به «خارج نزدیک» مشهور است. افغانستان در هیچ یک از این حلقههای امنیتی قرار نمیگیرد اما از دههها پیش مورد توجه خاص حکام روس بوده است. در سالهای اخیر و مشخصا پس از سال 2014، روسها توجه ویژهای به حل و فصل بحران در افغانستان نشان دادهاند که این توجه باید در راستای منطقهای کردن سیاست روسیه تفسیر و تبیین شود. در این چارچوب نقطه ثقل این سیاست منطقه آسیای مرکزی است و افغانستان نه فی حد ذاته بلکه به عنوان پیوست طبیعی این منطقه مورد توجه روسیه قرار میگیرد. نکته شایان توجه دیگر، غلبه نگاه ژئوپلیتیکی بر رویکرد ژئواکونومیکی است. بر این اساس روسیه به دنبال بازکردن چتر سیاسی ـ امنیتی خود در منطقه بوده و ژئواکونومی را در اولویتهای بعدی و به عنوان ابزاری در خدمت ژئوپلیتیک تلقی میکند. البته این به معنای عدم توجه به سرمایه گذاری اقتصادی در منطقه نیست بلکه مقصود توجه به ژئوپلیتیک به عنوان محور سیاست جدید فدراسیون روسیه میباشد.
در چارچوب همین سیاست بود که بیشترین همکاریهای عملی و اجرایی روسیه در دوره اوباما در موضوع افغانستان صورت گرفت. به این ترتیب که روسیه حریم هوایی و مسیرهای زمینی و هم پیمان خود در منطقه را برای پشتیبانی از نیروهای غربی در اختیار نیروهای ائتلاف قرار داد. همچنین فروش چرخبالهای رزمی می17، ارائه کمکهای بشر دوستانه، مشارکت در اجرای پروژههای توسعهای و عمرانی و ارائه خدمات آموزشی به نیروهای افغانستان در این راستا قابل تفسیر است.
این وضعیت با روی کار آمدن ترامپ و به ویژه پس از انتشار راهبرد آمریکا در قبال افغانستان و آسیای جنوبی با جدیت بیشتری دنبال شده است. در راهبرد جدید، ترامپ برخلاف خواسته اولیه خود، خواهان استمرار حضور نظامیان آمریکایی در افغانستان شد و حتی به فرماندهان اختیارات لازم جهت مدیریت نیروها و افزایش احتمالی تعداد نظامیان را در افغانستان داد؛ عدم تعیین زمان مشخص برای خروج نیروهای آمریکایی و غربی؛ هدفگذاری برای نابودی داعش و القاعده و نیز ممانعت از به قدرت رسیدن مجدد طالبان؛ موضعگیری شفاف علیه اقدامات پاکستان در قبال مسائل افغانستان و درخواست از هند برای همکاری بیشتر در راستای توسعه این کشور سایر محورهای مهم راهبرد اخیر ایالات متحده است.
در دوره جدید و در راستای تحقق سیاست جدید روسیه، روابط این کشور با جمهوری اسلامی ایران به سطح بسیار بالایی ارتقاء یافته است. همکاری نظامی در سوریه، همکاری سیاسی در مسائل مربوط به افغانستان و یمن و همکاریهایی که در حوزه اقتصادی در حال شکل گیری است، اهم این تحولات است. همچنین شاهد تقویت روابط دوجانبه میان پاکستان و روسیه در حوزههای اقتصادی و امنیتی3 و روابط سه جانبه چین ـ روسیه ـ پاکستان طی این مدت بودهایم. روابط گسترده نظامی هند و روسیه نیز طی این مدت به واسطه گسترش همکاریهای فیمابین از جمله فروش سامانه دفاع موشکی اس 400 ارتقاء یافته است. بدیهی است که در بستر پیش گفته، روسیه به دنبال تحقق اهدافی از رهگذر سیاستهای جدید خود باشد:
نخست، گسترش حوزه نفوذ خود در مناطق پیرامونی خود که اهمیت ژئواستراتژیک دارند
دوم، تقویت جایگاه و نفوذ فدراسیون روسیه در افکار عمومی افغانستان
سوم، تثبیت نقش و جایگاه روسیه در حل و فصل بحران افغانستان در آینده
چهارم، هم راستا کردن کشورهای آسیای مرکزی با منافع خود و تحکیم نفوذ مسکو در این کشورها.
تحقق این مهم میتواند ابزارهایی را برای چانه زنی با چین در اجرای ابتکار کمربند ـ راه در اختیار روسیه قرار دهد. در حال حاضر روسیه در این ابتکار موقعیتی نه چندان مهم دارد. این وضعیت میتواند نفوذ روسیه را به قدرت دیپلماتیک و قدرت امنیتی غالب در سرتاسر منطقهای که مسکو آن را «اوراسیای بزرگتر» مینامد، تبدیل نماید. پنجم، کاهش تهدیدات امنیتی برخاسته از افغانستان
ششم، گسترش نفوذ در میان طبقات مختلف نخبگان افغانستان و متنوع ساختن تماسها به منظور گسترش مراودات با همه اقوام افغانستان به ویژه پشتونها.
هفتم، یافتن موقعیتی مناسبتر به منظور میانجیگری در روابط هند ـ پاکستان در شرایط بحران یا قرار گرفتن در عِداد بازیگرانی که به حل و فصل این بحران خواهند پرداخت.
شایان ذکر است که گسترش فعالیتهای منطقهای مسکو به همسایگان جنوبی خلاصه نشده است و ابعاد جدیدی از آن به ویژه در منطقه غرب آسیا قابل ذکر است. مداخله نظامی در سوریه، حمایت از ژنرال حفتر در لیبی و توافق با مصر برای استفاده از پایگاههای نظامی این کشور، با هدف کسب امتیازات سیاسی و اقتصادی و ارتقاء جایگاه روسیه به عنوان بازیگر کلیدی در حل و فصل مناقشات آینده انجام گرفته است. مداخله این کشور در موضوع افغانستان نیز باید در بستری کلانتر دیده شود.
سیاست روسیه در قبال افغانستان
روسیه به لحاظ امنیتی دو تهدید عمده را از جانب افغانستان احساس میکند:
نخست، تهدید حضور و گسترش داعش به عنوان جریانی که در پی آسیب رساندن به روسیه و منافع آن است
دوم، مقابله با تولید، فرآوری و قاچاق مواد مخدر که یکی از مقاصد اصلی آن فدراسیون روسیه است. مسئله طالبان نیز به عنوان متغیر میانگیر در راستای تحقق منافع ملی روسیه به طور جدی مطرح است.
الف) حضور داعش در افغانستان:
از اواخر سال 2014 تاکنون داعش در ولایت ننگرهار حضور داشته و بر اساس گزارشهای مختلف در بهترین شرایط بر ده تا پانزده منطقه تسلط داشته اما از اواسط 2017 این سیطره ظاهراً به 3 ولسوالی (فرمانداری) محدود شده است. علاوه بر این گروههای شبه نظامیای در افغانستان و به ویژه در مناطق شمالی این کشور فعال هستند که به سختی میشود ارتباط سازمانی میان آنها و داعش یافت. اینها عمدتاً جنگجویانی هستند که در شمال افغانستان تجمع یافتهاند و دارای اصالت، اهداف و آمال متفاوتی از داعش هستند. از این رو نمیتوان آنها را بخشی از داعش اصلی قلمداد کرد.
به هر صورت، تهدید احتمالی داعش به صورت مستقیم متوجه کشورهای آسیای مرکزی است. عمده این تهدیدات عبارتند از:
نخست، بسیج نیروهای رادیکال محلی در افغانستان توسط جنگجویانی که از نبردها در سوریه و عراق بازگشتهاند
دوم، رادیکال سازی سلولهای شبه خودمختار در کشورهای آسیای مرکزی که اغلب تحت نفوذ تبلیغات جریانهای جهادی بین المللی هستند
سوم، وجود پتانسیل سرریز تهدیدات داعش از افغانستان و پاکستان به کشورهای آسیای مرکزی. بدیهی است که این تهدیدات به طور مستقیم منافع و امنیت فدراسیون روسیه را تهدید نمیکند.
با این حال داعش واجد تهدیدات مهمی برای روسیه خواهد بود. نخستین تهدید وجود چندین هزار شهروند روس در میان جنگجویان داعش و سایر گروههای جهادی در عراق و سوریه است که بازگشت آنها به روسیه میتواند تهدیدی حیرت انگیز علیه امنیت ملی روسیه باشد. دوم، بیعت برخی گروههای شورشی قفقاز شمالی با داعش است که در صورت گسترش نفوذ آنها در منطقه میتواند جمهوریهای خودمختار مسلمان نشین در جنوب روسیه را به ورطه جدایی طلبی بکشاند. سومین تهدید شکل گیری سلولهای کوچک تروریستی در سرتاسر روسیه است که تحت تاثیر تبلیغات داعش میتواند هستههایی از مسلمانان روس تبار افراطی، تازه مسلمانها و مهاجرین را شامل شود.
همان طور که ملاحظه میشود، تهدیدات مستقیم ذکر شده علیه روسیه نیز ارتباط مستقیمی با افغانستان ندارد. از این رو است که بسیاری از صاحب نظران و مقامات غربی روسیه را متهم به بزرگ نمایی خطر داعش در افغانستان میکنند. البته در مقابل نیز روسیه دیگران را متهم به استفاده ابزاری از داعش علیه منافع روسیه میکند. اساساً این انگاره وجود دارد که روسیه از بزرگ نمایی خطر تروریسم در منطقه به طور عام و داعش در افغانستان به طور خاص اهداف دیگری را دنبال میکند. غربیها این رفتار را بخشی از جنگ اطلاعاتی روسها در منطقه و جهان تلقی میکنند. در مجموع به نظر میرسد که علیرغم احساس تهدیدی که روسیه از حضور داعش در افغانستان دارد، این گروه تهدیدی فوری و حیاتی علیه منافع و امنیت روسیه نیستند یا دست کم به اندازهای که روسیه آن را دستاویز توجیه سیاستهای خود قرار میدهد، اهمیت ندارند. شاید این فرضیه به صواب نزدیک باشد که مسکو به دنبال ایجاد هراس در دولتهای غیردموکراتیک آسیای مرکزی و همراه و همراستا کردن آنها با ابتکار امنیت دسته جمعی و چتر حمایتی روسیه است.
ب) تولید، فرآوری و قاچاق مواد مخدر
روسیه از محل استفاده مواد مخدر با منشاء افغانستان آسیب بسیار زیادی دیده و سالیانه میلیاردها دلار صرف مبارزه با قاچاق این مواد، اقدامات تبلیغی، بهداشتی و درمانی میکند. علاوه بر این بیش از سه میلیون نفر از نیروی انسانی این کشور درگیر اعتیاد به مواد مخدر هستند. روسها همچنان معتقد به مبارزه با تولید و فرآوری مواد مخدر در مبداء یعنی در افغانستان هستند و در برهههایی نیز همکاریهایی در این زمینه با آمریکا و ناتو داشتهاند. ریشه گسترش این پدیده در افغانستان را نیز ضعف دولت مرکزی و نیروهای امنیتی آن میدانند. علاوه بر این بر اساس گزارشهای موجود، مواد مخدر به عنوان یکی از مهمترین منابع تامین مالی تروریسم در افغانستان به شمار میآید. از این رو روسها برای مقابله با این امر در افغانستان اعلام آمادگی کردهاند. به علاوه سازوکارهایی را در قالب سازمان همکاری شانگهای و نیز سازمان امنیت دسته جمعی تدوین و اجرا نمودهاند. نکته شایان ذکر در این باره استمرار و عدم تحول در دیدگاهها و رویکردهای فدراسیون روسیه است.
ج) رویکرد روسیه نسبت به طالبان
در سالهای اخیر فدراسیون روسیه مکرراً اعلام کرده است که نابود کردن طالبان به لحاظ نظامی گزینه در دسترسی نیست و از این رو باید به تقویت روند صلح برای ادغام این گروه در فرآیند سیاسی افغانستان اندیشید. در همین راستا و به دلایل مختلف، روسیه مانند برخی دیگر از بازیگران اثرگذار در افغانستان از جمله چین و جمهوری اسلامی ایران کانالهایی برای ارتباط با این گروه تدارک دید.
در اکتبر 2015 نخستین گزارشها مبنی بر رابطه محدود روسیه و طالبان منتشر شد. این شایعات بعدها توسط مقامات رسمی تأیید شد و هدف از آن به اشتراک گذاشتن اطلاعات برای مقابله با خطر داعش اعلام شد. در 28 دسامبر 2015 سفیر روسیه در تاجیکستان تأیید کرد که با وساطت برخی کشورها، روسیه با نمایندگان بخش میانهرو طالبان در تاجیکستان گفتگو کرده؛ هر چند این گفتگوها به هیچ نتیجهای نرسیده است. این ارتباطات در شرایطی شکل گرفت که روسیه طالبان را در لیست گروههای تروریستی خود قرار داده و از سال 2003 نیز در آن تجدید نظر نکرده است.
از اواخر سال 2015 چندین دیدار در روسیه و در تاجیکستان (مقر لشکر 201 موتوریزه) میان روسیه و طالبان انجام شده است. با همه اینها روسیه قاطعانه رفتار بخشهای افراط گرای طالبان از جمله شبکه حقانی را محکوم کرده است و این تفکیک را میان بخش تندرو و بخش اعظم طالبان که علاقمند به حل و فصل بحران هستند، قائل است.
به نظر میرسد که روسیه چند هدف را از اتخاذ سیاست نزدیکی به طالبان دنبال میکند. نخست، مقابله با جریان داعش در افغانستان است. از آنجا که دولت مرکزی و نیروهای نظامی و امنیتی افغانستان در درجهای از ثبات و سلطه نیستند که بتوانند با داعش مقابله کنند، طالبان به عنوان یک جریان شبه نظامی بومی، ورزیده و مسلط به فنون رزم چریکی بهترین گزینه برای مقابله و سرکوب با این جریان است. دوم، ارتباط روسیه با طالبان میتواند به عنوان ابزاری کارآمد برای مذاکره با آمریکا در موضوع افغانستان تلقی شود. سوم، این ارتباط نقش افغانستان را در ترتیبات احتمالی صلح تثبیت خواهد کرد.
د) ابتکارات روسیه در قبال فرآیند صلح
به رسمیت شمرده شدن روسیه به عنوان یک قدرت بزرگ پس از امضاء قرارداد استارت در سال 2011 در واقع طلیعه خیزش روسیه در نظام بین الملل در حال شکل گیری بود. این خیزش و خارج شدن روسیه از لاک تدافعی در حوزههای مختلف قابل مشاهده بوده که یکی از این حوزهها، همسایگان جنوبی روسیه از جمله افغانستان است. رویکردهای روسیه از سال 2011 تا روی کارآمدن ترامپ در آمریکا ظریفتر بوده و پس از آن و به ویژه پس از اعلام راهبرد این کشور در قبال افغانستان شکل آشکارتری به خود گرفته است. این سیاستها میتواند افغانستان را به جدیترین بستر برای باز تولید رقابتهای روسیه و آمریکا طی سالهای اخیر و بعد از بحران اوکراین؛ تبدیل کند. در این صورت افغانستان به میدان مبارزه و تسویه حساب دو قدرت تبدیل خواهد شد. همچنین میتواند موجب بروز تحولاتی در راهبرد منطقهای کردن سیاست روسیه شود.
فعالیتهای روسیه در قبال مسئله صلح در افغانستان از دسامبر 2016، روسیه از قالب رایزنی منطقهای مسکو (نخستین ابتکار صلح و امنیت مسکو و نخستین تعهد دیپلماتیک وزارت امور خارجه راجع به افغانستان طی سالهای متمادی) حمایت کرده است. این ابتکار با برخی ابتکارات دیپلماتیک دیگر مانند احیاء گروه تماس افغانستان (که از سال 2009 غیرفعال بود) در سازمان همکاری شانگهای تکمیل شده است. این تلاشهای دیپلماتیک باید همچنین در بستری وسیعتر از جهت گیری مجدد در قبال اوراسیا و آسیا و حمایت از چندجانبه گرایی کلان منطقهای قرار گیرند.
نخستین دور رایزنی مسکو با حضور روسیه، چین و پاکستان در 27 دسامبر 2016 انجام شد. طرفها «جناح افغانستانی داعش» را به عنوان تهدید اصلی در افغانستان شناسایی کردند و برای شروع یک فرآیند آشتی ملیِ افغانستان محور، فراخوان دادند. مخصوصاً، بیانیه مشترکی که پیشنهاد میکرد که روسیه و چین به عنوان اعضاء دائم شورای امنیت ملل متحد، «یک رویکرد انعطاف پذیر برای معاف کردن افراد خاص از فهرست تحریمها برای تلاش به منظور ایجاد یک گفتگوی صلح آمیز میان کابل و طالبان» اتخاذ نمایند. همچنین از شرکت مقامات رسمی افغانستان در دور آینده رایزنیها استقبال کردند.
دور دوم گفتگوها در 15 فوریه 2017، یک هفته پس از ملاقات وزاری خارجه افغانستان و روسیه (لاوروف و ربانی) برگزار شد و به رایزنی شش جانبه تبدیل شد که افغانستان، ایران و هند به آن اضافه شدند. نکته قابل توجه حضور همزمان هند و پاکستان در کنفرانسی راجع به افغانستان، برای نخستین بار بود.
دور سوم، در 14 آوریل 2017، در حالی برگزار شد که «رایزنی» به «کنفرانس مسکو پیرامون حل و فصل افغانستان» تغییر یافت. آن زمان، این کنفرانس بزرگترین نشست منطقهای راجع به افغانستان بود که تا آن وقت برگزار شده بود (شامل روسیه و ده کشور منطقه (افغانستان، ایران، هند، پاکستان، چین و پنج کشور آسیای مرکزی). ایالات متحده به صورت رسمی برای مشارکت دعوت شد (از جمله طی نخستین سفر رکس تیلرسون به مسکو در 11 و 12 آوریل)، اما شرکت نکرد. با غیبت آمریکا، افغانستان نیز با کاهش سطح نماینده خود از معاون وزیر خارجه، در سطح رییس اداره سیاست و استراتژی در این کنفرانس شرکت کرد.
در این باره سه نکته شایان توجه است. نخست آنکه ابتکار مسکو باید در یک بستر کانتکست وسیعتر از سایر ابتکارات میانجیگرانه در حال انجام یا جدید که برای پرکردن خلاءها در مذاکرات چندجانبه صورت میگیرد، دیده شود. مسکو تلاش کرده است تا این ابتکار کاملتر را جایگزین روندهای پیشین نماید. دوم، هدف مسکو از آغاز این ابتکار، تثبیت و تقویت جایگاه بین المللی روسیه در حل و فصل بحرانهای بین المللی است. سوم، چارچوب منطقهای مسکو راجع به افغانستان را نباید به عنوان نسخه دیگر گفتگوهای آستانه درباره سوریه تلقی کرد چرا که اهرمهای مستقیم روسیه در افغانستان بسیار محدودتر از ابزارهای این کشور در سوریه است؛ هر چند که روسها در هر دو مورد تلاش میکنند تا موقعیت آمریکا را تضعیف نمایند. فی الواقع با برگزاری نشست گفتگوهای صلح راجع به افغانستان، روسیه تضمین میکند که نفوذ خود در درازمدت حفظ خواهد شد و آمریکا را مجبور میکند که موقعیت روسیه در منطقه و افغانستان را به رسمیت بشناسد. روسیه این راهبرد را در سوریه از طریق نیروی نظامی و در افغانستان از طریق بهره برداری از روابط خود با بازیگران کلیدی و نیز نفوذ فرهنگی و اقتصادی خود دنبال مینماید.
رویکرد روسیه نسبت به غرب در افغانستان
روسیه افغانستان را به عنوان فضایی برای مراوده و چانه زنی با غرب شامل ایالات متحده و اتحادیه اروپا میبیند. از این رو سیاستهای مسکو در افغانستان را باید از این زاویه نیز نگریست.
روسیه به خوبی میداند که باید در فضایی کار کند که آمریکا طی هفده سال گذشته آن را سازماندهی و مدیریت کرده است. همچنین با دولت و نیروی نظامیِ غرب ساخته، مواجه است. از این رو به نظر میرسد فعال شدن روسها از منظری، تحریک آمریکا به تعیین تکلیف و اتخاذ رویکردهای عملی در راستای آغاز نیت مندانه فرآیند صلح باشد. در چنین چارچوبی مسکو امیدوار است که بتواند به عنوان بخشی از فرآیند صلح به ایفای نقش پرداخته و به عنوان قدرتی مسئول در مدیریت بحرانِ دیرپای افغانستان، ایفای نقش نماید. بنابراین روسیه، افغانستان را به عنوان بستری برای همکاری با آمریکا تلقی کرده و از شکل گرفتن زمینههای همکاری استقبال خواهد نمود. همچنین روسیه به ایجاد پیوند میان ناتو و سازمان امنیت دسته جمعی تمایل دارد. بهترین بستر برای آغاز همکاریها میان این دو سازمان منطقهای، مبارزه علیه مواد مخدر است که از این منظر نیز افغانستان میتواند محمل خوبی برای این هدف باشد.
علاوه بر این بسترهایی برای مراوده روسیه با اروپا در موضوع افغانستان وجود دارد. افغانستان در کنار عراق، سوریه، لیبی و کره شمالی، یکی از پنج منطقه تنش خارج از اروپا و یکی از زمینههایی است که دو بازیگر میتوانند به همکاری با یکدیگر بپردازند. افغانستان برای اروپا به دو دلیل مهمتر از آمریکا است. نخست، مسئله مهاجرین در اروپا و دیگر قاچاق و استعمال مواد مخدر با منشاء افغانستان در این قاره.
بر اساس گزارشها، افغانستان دومین گروه مهاجرین غیرقانونی به اروپا را دارد. آخرین آمار مربوط به سال 2015 است. بر این اساس بیش از 267 هزار نفر از افغانستان به اروپا مهاجرت کردهاند. همچنین گردش مالی مواد مخدر افغانستان در اروپای غربی و مرکزی بیش از هجده میلیارد دلار است. در روسیه نیز تقریباً همین میزان گردش مالی مواد مخدر است و از این جهت هر دو بازیگر دغدغه مشترکی دارند. بر اساس شواهد، گسترش بازار مصرف هرویین افغانستان در کشورهای بزرگ اروپایی از جمله انگلیس، فرانسه و ایتالیا روند نگران کنندهای دارد.
اروپا در مواجهه با تهدیدات متصور از جانب افغانستان دو مسیر بالقوه برای ایجاد مفاهمه با روسیه مطرح کرده است. نخست، توسعه جامع سیاسی اجتماعی به عنوان جایگزین درازمدت برای اقتصاد مبتنی بر مواد مخدر افغانستان و دوم، تولید امنیت از طریق ثبات سازی در این کشور. این اهداف از رهگذر توسعه اجتماعی ـ اقتصادی، مبارزه با تولید و قاچاق موادمخدر و نیز صلح و ثبات سازی قابل دسترس خواهد بود. در حوزه کمکهای توسعهای، اتحادیه اروپا به عنوان بزرگترین شریک همکاری توسعهای برای افغانستان شناخته میشود که روسیه میتواند در این زمینه همکار خوبی برای اروپا در افغانستان و آسیای مرکزی باشد. در مورد همکاری مواد مخدر روسیه به غرب و اروپا خوش بین نبوده است. زمینه مهم همکاری میان دو بازیگر مبارزه با قاچاق مواد مخدر از افغانستان به غرب و صادرات پیش سازها از اروپا مشخصاً از ایتالیا و فرانسه به افغانستان است. در مورد صلح نیز با توجه به تعهد استوار اروپا به تحقق صلح پایدار در افغانستان از طریق مذاکره و آشتی، زمینه مناسبی برای گفتگوی اروپا ـ روسیه وجود دارد. البته در فضای پسا 2014، آلمان و فرانسه به فعال شدن در زمینه مذاکرات صلح افغانستان علاقه نشان دادند اما از سال 2016 و با اتخاذ رویکردهای یکجانبه از سوی آمریکای ترامپ، این علاقمندی کمتر شده و احتمال اقدامات چندجانبه با محوریت اروپا تا حد زیادی تضعیف شده است.
جمع بندی
روسیه عمدتا سیاستی تدافعی در قبال افغانستان داشته است. این سیاست مبتنی بر تخفیف امواج تهدیدزا از سوی افغانستان بوده و در این چارچوب روسها تلاش میکردند تا بدون درگیر شدن مستقیم در افغانستان، از تبعات بی ثباتی و ناامنی در این کشور در امان باشند. در این راستا طبیعتا با حضور مدیریت شده و مدتدار آمریکا موافق بودند. این وضعیت در شرایط کنونی نیز استمرار دارد و به نظر میرسد که روسیه با سیاست ترامپ مبنی بر باز گذاشتن دست نیروهای نظامی ائتلاف برای مبارزه و نیز افزایش تعداد نیروها موافق باشد.
با این حال، از سال 2011 به طور نامحسوس، از سال 2014 به صورت نظاممند و از سال 2016 به صورت آشکار، راهبرد سیاسی ـ امنیتی روسیه کنشگرانه و در پی بازیابی و احیاء جایگاه پیشین روسیه شوروی در نظام بینالملل بوده است. در این راستا افغانستان به عنوان بخشی از جبهه جنوبی روسیه مورد توجه بیشتر قرار گرفته است.
در مجموع نکات ذیل شایان توجه به نظر میرسند:
1-منفعت مشروع راهبردی روسیه در افغانستان و پیرامون آن، حفظ و گسترش نقش کنونی، گسترش نفوذ در آسیای مرکزی و ممانعت از به آشوب کشیده شدن آن است. در این چارچوب افغانستان حائز نقشی حاشیهای و البته غیرقابل چشم پوشی است.
2- افغانستان تهدید مستقیمی علیه منافع و امنیت روسیه نیست و این بدین معنا است که بزرگنمایی خطر تهدیدات برخاسته از افغانستان با اهداف دیگری از جمله هم راستا کردن دولتهای آسیای مرکزی با منافع روسیه صورت میگیرد.
3- وضعیت داعش در افغانستان موقتی است و با بازگشت جنگجویان منطقه آسیای مرکزی، قفقاز و روسیه از عراق و سوریه به افغانستان، منطقه با وضعیت جدید و پیچیدهای مواجه خواهد شد. از این جهت به نظر میرسد که در آینده نه چندان دور، شمال افغانستان منطقه بسیار مهمی برای روسیه، کشورهای آسیای مرکزی و جمهوری اسلامی ایران خواهد بود.
4- روسیه و کشورهای آسیای مرکزی به منظور ممانعت از غافلگیری میبایست از ظرفیتهای موجود در سازمان همکاری شانگهای و سازمان امنیت دسته جمعی استفاده کنند. گسترش مراودات امنیتی و ایجاد سازوکارهای هماهنگ به منظور تبادل اطلاعاتی بیناکشوری در این چارچوب قابل توصیه است.
5- علیرغم لفاظیهای سیاسی صورت گرفته، روسیه از درگیر شدن در مناسبات میدانی افغانستان (به صورت نظامی) پرهیز خواهد کرد و به نظر میرسد که استمرار حضور نیروهای غربی را مطلوبتر ارزیابی نمیکند.[F1] 6- ثبات سازی در افغانستان نیازمند رویکردی جامع از جمله در سطح داخلی و خارجی است. مراد از توجه به سطح داخلی تقویت دولت مرکزی و ارتش در کنار وارد کردن طالبان و گروههای همسو به فرآیند سیاسی است. در سطح بین المللی نیز گفتگوهای صلح میبایست با رعایت منافع مشروع بازیگران منطقهای و فرامنطقهای صورت پذیرد. هر گونه رویکرد سلبی شامل کنار گذاشتن بازیگران بین المللی میتواند فرآیند صلح در افغانستان را با مشکل مواجه نماید.
7- روسیه بسیار علاقمند است تا افغانستان را به بستری برای همکاری با آمریکا و اروپا تبدیل نماید. از این گذشته پدیده «سندروم افغانستان»، تصور مداخله مجدد نظامی در این کشور را منتفی میکند. از این رو نباید و نمیتوان از این کشور انتظار برخوردهای سخت و ورود مستقیم به مسئله افغانستان ـ از جنس آنچه در سوریه رخ داد ـ را داشت. بنابراین شایسته است که جمهوری اسلامی ایران منافع مستقل و مشروع خویش را احصا نموده و راهکارهای مستقلی معطوف به منافع ملی به منظور تحقق آنها اتخاذ نماید.
انتهای مطلب/
*دکترای روابط بینالملل
پینوشتها:
1- برای مطالعه بیشتر، ببینید: سجاد پور، سید محمدکاظم و محمدتقی جهانبخش، سیاست امنیتی فدراسیون روسیه در قبال افغانستان نوین، فصلنامه مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، زمستان 1392.
2- Regionalization
3- در سال 2016 روسیه و پاکستان نخستین رزمایش نظامی را برگزار کردند و نیز قراردادی میان روسیه و پاکستان برای خرید چرخبالهای می 35 امضا شد. همچنین توافق شده است که یک خط لوله گاز مایع از کراچی به لاهور با سرمایه گذاری روسیه ساخته شود.