تلاشها جهت مذاکره با طالبان و دخیل کردن این جنبش (یا بخشی از آن) در فرآیندهای سیاسی مشروع افغانستان دارای تاریخ طولانی میباشد. روسیه نیز به این فرآیند پیوسته است و در ماه دسامبر سال 2016 در «مسکو»، چین و پاکستان همراه با روسیه رایزنیهای سه جانبه در موضوع افغانستان را آغاز کردند. این رایزنیها در ماه آوریل سال 2017 به کنفرانس نسبتا فراگیری تبدیل شد که در آن روسیه، افغانستان، ایران، هند، پاکستان و کشورهای آسیای مرکزی حضور یافتند.
این نشست که با تبلیغات ضد روسی متناسب با افکار عمومی افغانستان همراه بود را میتوان بخش مهمی از رویاروییهای رو به رشد سطح کلان میان روسیه و آمریکا تلقی کرد. این در حالی است که عدم تمایل به پذیرش مسکو به عنوان یکی از بازیگران مهم در رابطه با مسائل افغانستان، نقش عامل بازدارنده را فرا روی این تلاش مسکو ایفا میکند.
ایران شرقی/
الکساندر کنیازوف*
تلاشها جهت مذاکره با طالبان و دخیل کردن این جنبش (یا بخشی از آن) در فرآیندهای سیاسی مشروع افغانستان دارای تاریخ طولانی میباشد. روسیه نیز به این فرآیند پیوسته است و در ماه دسامبر سال 2016 در «مسکو» با مشارکت روسیه، چین و پاکستان رایزنیهای سه جانبه در موضوع افغانستان را آغاز کرد. این رایزنیها در ماه آوریل سال 2017 به کنفرانس نسبتا فراگیری تبدیل شد که در آن روسیه، افغانستان، ایران، هند، پاکستان و کشورهای آسیای مرکزی حضور یافتند. هر چند آمریکا نیز به این کنفرانس دعوت شده بود ولی از شرکت در آن صرف نظر کرد و از افغانستان نیز هیئتی در سطح متوسط در این نشست حضور یافت.
همزمان با مسکو، پکن نیز در تدارک اقدامات مشابهی بود. ابتدا در ماه ژانویه و سپس در ماه فوریه سال 2017 سفر نمایندگان با نفوذ سیاسی طالبان به ریاست عباس استانکزی (رئیس دفتر طالبان در قطر) به چین صورت گرفت. مانند کنفرانس مسکو، در نشست چین هم موضوع مذاکرات، حل و فصل اختلاف بین طالبان و کابل بود. تفاوت اقدامات بین پکن و مسکو در آن بود که «دنگ ژون» نماینده ویژه چین در مسائل افغانستان تماسهای کشور خود با طالبان را با اشرف غنی رئیس جمهور افغانستان هماهنگ کرده بود، لذا این تماسها هیچ گونه واکنش منفی از سوی دولت افغانستان را در پی نداشت.
طالبان از این مذاکرات برای رسیدن به یک هدف خاص استفاده کرد: دقیقا در آن زمان دولت غنی تلاشهایی را برای تعطیلی دفتر قطر دنبال میکرد و لازم بود تا طالبان از طریق این مذاکرات دفتر خود در قطر را حفظ کند. در بیانیه طالبان پس از مذاکرات با چینیها، طالبان این پیام را داد که تعطیلی دفتر قطر ثابت خواهد کرد که دولت کابل و متحدان او به دنبال مذاکرات صلح نبوده و با بسته شدن دفتر قطر دیگر هیچ نوع مذاکراتی امکانپذیر نخواهد بود. بدین ترتیب طالبان به هدف تاکتیکی خود دست یافت و دفتر قطر حفظ شد.
اما اقدامات مسکو پیچیدهتر بود. یکی از معایب مهم این اقدامات؛ فقدان حمایتهای دقیق و برنامهریزی شده رسانهای در داخل افغانستان بود. تبلیغات قوی ضد روسی در افغانستان نوعی پاسخ به رایزنیهای مسکو بود؛ تبلیغات تهاجمی متناسب با سطح ادراک اقشار مختلف جامعه افغانستان نتیجه بسیار موثری داشت. همچنین شرح و تفسیرهای ارائه شده از اقدامات مسکو برای مذاکره با طالبان، موجب نگرش منفی در میان اکثریت قاطع جمعیت پشتون شد. علاوه بر آن، در بین نخبگان جوامع غیر پشتون، این امر به عنوان حمایت سیاسی روسیه از طالبان و از سلطه پشتونها در افغانستان ارزیابی شد. گزارشهای مربوط به بحث تحویل سلاحهای روسی و ارائه کمکهای پزشکی روسیه به طالبان در شمال غرب افغانستان و سایر موارد مرتبط را باید بخشی از این تبلیغات ضد روسی قلمداد کرد.
طبیعی است که نشست مسکو برای برگزاری مذاکرات بین الافغانی با مشارکت کشورهای علاقمند منطقه، علاوه بر موضوع صلح افغانستان، عنصر مهم مقابله با سیاستهای آمریکا در افغانستان و منطقه را نیز به همراه داشت. همچنین این نشست را میتوان بخش مهمی از رویاروییهای رو به رشد سطح کلان میان روسیه و آمریکا تلقی کرد. البته معلوم بود که دولت کابل در این رویارویی در کنار واشنگتن قرار گرفته و اقدامات روسیه را تخریب خواهد کرد. علاوه بر آن طالبان نیز به دلایل مختلف، از جمله ناهمگونی و پراکندگی خود نسبت به روسیه دارای موضع واحدی نمیباشد.
شکست سیاستهای «افغانستانی» روسیه در بخش اطلاع رسانی (رسانهای) منجر به ناکامی مسکو در کل این روند شد: از آوریل سال 2017 به این طرف اقدامات روسیه با بن بست روروبر شد.
در این بین واکنش مسکو نسبت به کنفرانس صلح افغانستان که در ماه مارس در «تاشکند» برگزار شد، جالب به نظر میرسد. در اظهارات وزارت امور خارجه روسیه در رابطه با کنفرانس تاشکند آمده است: از برگزاری کنفرانس تاشکند برای حل و فصل بحران افغانستان به عنوان رویدادی در جهت توسعه نشست مسکو و فعالیتهای گروه تماس «سازمان همکاریهای شانگهای - افغانستان» حمایت میکنیم. نکته مهم این است که طرف ازبکی وجود هر گونه ارتباط بین کنفرانس تاشکند با اقدامات روسیه در مورد افغانستان را به طور کامل تکذیب کرد: مقامات رسمی ازبکستان از مذاکرات چهارجانبه بین افغانستان - آمریکا - چین - پاکستان؛ مذاکرات سه جانبه بین افغانستان، پاکستان و ترکیه؛ و مذاکرات بین افغانستان، پاکستان و انگلستان و همچنین مذاکرات دوجانبه بین افغانستان و پاکستان و گفتگوهای مختلف دیگر در قطر و سایر کشورهای عربی و نشست بین المللی گروه تماس «اسلو» و... یاد کردند اما از کنفرانس مسکو هیچ ذکری نکردند.
این اتفاقی نبود؛ برگزاری کنفرانس صلح افغانستان در تاشکند و همچنین سیاستهای جدید ازبکستان در مورد افغانستان گزینه و راهکاری برای تقابل آمریکا در برابر مذاکرات مسکو است.
با موافقت واشنگتن؛ برای عدهای از بازیگران خارجی (نظیر روسیه، ایران، چین و پاکستان) حاضر در نشست تاشکند، نقش تماشاگرانی منفعل در نظر گرفته شده بود. در عین حال تاشکند نیز ضمن داشتن منافع زیاد دیگری در روابط دو جانبه خود با مسکو، نقش یک تماشاگر منفعل را پذیرفته و از مشارکت غیر فعال در اقدامات مربوط به روسیه منصرف نمیشود.
با توجه به امتناع آمریکا و دولت کابل از شرکت در مذاکرات سالهای 2016 - 2017 مسکو، تردیدی وجود نداشت که کنفرانس جدید مسکو (4 سپتامبر سال 2018) نیز با مخالفت واشنگتن و کابل مواجه خواهد شد. کابل امتناع خود از شرکت در کنفرانس مسکو را ضرورت مدیریت مستقل خود افغانستانیها بر چنین فرآیندی توجیه کرد. سخنگوی وزارت خارجه افغانستان اعلام کرد که «روند صلح باید به رهبری خود افغانستانیها صورت گیرد. ما در مذاکرات مسکو شرکت نخواهیم کرد».
چنانچه نمایندگان طالبان هم در کنفرانس مسکو شرکت کنند، عدم حضور دولت افغانستان در این نشست سبب بیاعتباری کنفرانس و کاهش سطح آن به رایزنیهای ساده و معمولی برمیگردد.
اقدامات ضد روسی در افغانستان و عدم تمایل به پذیرش مسکو به عنوان یکی از بازیگران مهم در رابطه با مسائل افغانستان؛ نقش عامل بازدارنده را ایفا میکند که این موضوع فقط محدود به دولت کابل نمیشود. در ماه مارس سال 2018 «عبدالمنان نیازی» یکی از رهبران محلی طالبان در ولایات شمال غربی موضع مشابهی گرفت و اعلام کرد: روسیه، ایران و پاکستان دشمنان افغانستان بوده و نسبت به صلح و ثبات در کشور ما به هیچ تعهدی پایبند نیستند. بنابراین فقط آمریکا میتواند میانجیگر اصلی برای مذاکرات صلح افغانستان باشد. به گفته وی، گروههای تحت کنترل هبت الله آخوندزاده (یعنی شورای کویته) زیر پوشش ایده و سمبل طالبان، در اصل به دستور سرپرستان خود از ایران، روسیه و پاکستان اقدام میکنند.
چنین موضع نماینده یکی از گروههای شبهنظامی (که گفته میشود که این گروه تحت کنترل ریاست امنیت ملی دولت افغانستان فعالیت میکند) موضوع مهم دیگری در رابطه با هر گونه مذاکرات با افغانستان را برجسته میکند.
طالبان همیشه این مشکل را خواهد داشت که چه کسی (گروهی) میتواند در مذاکرات از سوی کل طالبان (و همچنین حامیان خارجی) به طور مشروع و موثر نمایندگی کند.
شرایط مذاکرات
در مجموع، 3 شرط اصلی بارها و بارها توسط همه مبتکران مذاکرات، به شمول روسیه مطرح شده است:
به رسمیت شناختن قانون اساسی افغانستان
پرهیز از فعالیت مسلحانه
قطع ارتباط با گروههای تروریستی بینالمللی
در کنار این شرایط، موارد زیر نیز لازم به نظر میرسد:
- وجود برنامه دقیق و منطقی از سوی دولت افغانستان برای ادغام گروههای طالبان؛ در این برنامه باید مولفههایی مانند ایجاد اشتغال، تامین مسکن، آموزش و پرورش و آموزش فنی و حرفهای و سایر شرایط اجتماعی در نظر گرفته و منابع لازم مالی و مادی آن تامین شود. چنین برنامهای از سوی دولت اشرف غنی آماده نشده است. بازگشت مبهم و همراه با هرج و مرج ستیزه جویان سابق به مناطق کشور، اختلافات را وارد مرحله جدیدی کرده و در مجموع بحران را بیش از گذشته عمیق خواهد کرد.
- در روند مذاکرات نه تنها دولت افغانستان و طالبان، بلکه نمایندگان احزاب سیاسی مخالف دولت غنی که در حال حاضر در فضای سیاسی و قانونی فعالیت میکنند، باید مشارکت داشته باشند. این موضوع در هیچ یک از برنامههای مذاکرات صلح افغانستان (دولت افغانستان، چین، آمریکا و روسیه) در نظر گرفته نشده است.
- در بحث فراهم کردن شرایط صلح (به شمول ادغام گروههای مسلح) حضور احزاب غیر پشتون فوق العاده مهم میباشد. طی مذاکراتی که در سالهای اخیر با طالبان انجام شده است، مسئله اصلی در بحران افغانستان (ضرورت انجام اصلاحات در حوزه روابط بین اقوام و تائید و اجرای قانون توازن جدید قومی در افغانستان) در نظر گرفته نشده است.
همه اقدامات دولت غنی (و از جمله توافق سال گذشته با حکمتیار) حاکی از تلاشهایی در جهت تائید سیستمی سیاسی دارد که عملا منسوخ شده و مبنای آن را تسلط پشتونها بر فضای سیاسی کشور تشکیل میدهد که طی ده سال (و حتی دهها سال قبل ) باعث اختلافات قومی، برای همیشه شده است. به طور طبیعی باید این واقعیت پذیرفته شود که وضعیت ساختار قومی جامعه افغانستان به گونهای است که سلطه قومی مردود بوده و باید بر اساس ساختار جدید دولتی شکل گیرد. مسلم است که چنین کاری منجر به اصلاح قانون اساسی خواهد شد.
شرط مذاکرات در مورد به رسمیت شناخته شدن قانون اساسی از سوی طالبان باید در قالب توافق، فقط محدود به دوره انتقالی باشد و باید بحث ضرورت اصلاح قانون اساسی مطرح شود.
- شرط مهم دیگر، دستیابی به سازش و توافق منافع بازیگران خارجی است که روی تحولات سیاسی افغانستان تاثیر گذار میباشند. با توجه به وضعیت فعلی روابط بینالملل، شاید این سختترین شرایط مصالحه بوده و کاملا آرمانی یا ایده آلیستی به نظر برسد. ایجاد سازوکارهایی برای عدم مداخله و یا حداقل محدود کردن مداخلات خارجی شاید بتواند وظیفه سازمان ملل باشد، زیرا در چهارچوب این سازمان هنوز کم و بیش امکان دستیابی به سازش بین بازیگران ژئوپلیتیک جهانی وجود دارد.
- به طور طبیعی موافقت دولت افغانستان و همه شرکت کنندگان مذاکرات با پیش شرط طالبان مبنی بر خروج تمام نیروهای نظامی خارجی و عدم ورود نیروهای جدید خارجی به کشور الزامی میباشد. اینکه گفته میشود در مذاکرات اخیر نمایندگان آمریکا با دفتر سیاسی طالبان در قطر با امتناع از این پیش شرط موافقت شده است، نمیتواند بازگو کننده نظر و موضع کل طالبان باشد.
منافع بازیگران اصلی صحنه افغانستان
بیشتر بازیگران خارجی ابزارهای مختلفی برای تأثیرگذاری بر تحولات افغانستان در اختیار دارند که میتوانند در شرایط فعلی اثرگذار باشند. برای آمریکا و متحدان او حفظ درگیریهای افغانستان (با امکان افزایش یا کاهش درگیریها) توجیهی برای حضور نظامی در این کشور و گسترش نفوذ نظامی-سیاسی بالای کشورهای همسایه میباشد. این یک عنصر مهم استراتژی جهانی آمریکا است که ربطی به تغییر و جا به جایی دولت این کشور ندارد. شدت فعالیت و شکل اجرای این استراتژی ممکن است تغییر کند ولی به صورت قطعی از مبانی بنیادین سیاست خارجی آمریکا باقی میماند.
برای چین ایجاد ثبات در افغانستان جهت تامین امنیت کریدور اقتصادی چین-پاکستان و همچنین تحقق پروژههای اقتصادی پکن (از جمله پروژههای حمل و نقل و ارتباطی) مهم میباشد. ولی با این حال تشدید فعالیتها در جهت اجرای پروژههای رقابتی برای چین (مانند پروژه خط لوله تاپی) و حضور نظامی آمریکا و ناتو در افغانستان، چین را مجاب به حفظ بیثباتی (حداقل در برخی از مناطق افغانستان) میکند.
حل و فصل بحران افغانستان میتواند در راستای مهمترین منافع روسیه باشد مشروط بر اینکه نظامیان آمریکا و ناتو به طور کامل از افغانستان خارج شده و برای مسکو سهم مهمی در همه پروژههای مشارکتی افغانستان و آسیای مرکزی (با رعایت منافع روسیه در منطقه) در نظر گرفته شود. از آنجا که این سناریو حتی برای آینده دور هم غیر واقعی به نظر میرسد، منافع اصلی روسیه (حل و فصل صلح آمیز بحران) فعلا از اهمیت زیادی برخوردار نمیباشد.
برای پاکستان یکی از مهمترین اولویتها، جلوگیری از تقویت نفوذ هند در افغانستان میباشد. اما با توجه به حمایت برخی کشورها از هند، به احتمال زیاد فعالیتهای این کشور در افغانستان تشدید خواهد شد. بنابراین پاکستان علاقمند به حفظ اختلافات در افغانستان باقی خواهد ماند، زیرا در قیاس با سایر بازیگران ابزارهای زیادی برای کنترل طالبان و دیگر گروههای تروریستی؛ در اختیار دارد.
مسلم است که هر گونه اقدام پاکستان علیه فعالیتهای هند مورد پشتیبانی چین قرار خواهد گرفت. بین منافع سایر بازیگران مهم خارجی و به ویژه کشورهای عربی، ترکیه و برخی کشورهای اروپایی هم تا حد زیادی اختلاف وجود دارد. در برخی موارد، اختلاف منافع مربوط به افغانستان نه بین کشورها، بلکه بین گروههای مختلف تجاری و مالی کشورها یا شرکتهای فراملی صورت میگیرد. یک چنین وضعیتی در رابطه با پروژه تاپی به نظر میرسد.
رویدادهای اخیر نظامی نظیر حمله به «غزنی» تشدید اقدامات مسلحانه در فاریاب، گروگان گیری در قندوز، رد پیشنهاد رئیس جمهور غنی برای اعلام آتش بس در روزهای عید قربان و در نهایت حملات موشکی به کاخ ریاست جمهوری افغانستان سرمایه سیاسی طالبان به شمار میروند. تمام این اقدامات نمادین بوده و از این طریق؛ طالبان قدرت خود و همزمان ضعف دولت کابل و متحدان آن را برجسته میکند.
پیشنهادهایی برای موفقیت روند مسکو
ضمن رجوع به ابتکار روسیه برای برگزاری مذاکرات صلح افغانستان در مسکو و با توجه به احتمال مخالفت بیشتر واشنگتن و کابل با این موضوع، به منظور بیاهمیت نشان دادن این مخالفت، شاید لازم است اقداماتی در زمینههای زیر دنبال شود:
قصد رهبری روسیه برای حذف طالبان از لیست سازمانهای تروریستی هنوز رسما تایید نشده است ولی با توجه به سیاستهای سالهای اخیر مسکو در مورد افغانستان چنین اتفاقی دور از انتظار نیست. در این رابطه اولویت این خواهد بود که یک چنین اقدامی در سازمان ملل متحد از سوی روسیه و با حمایت تعدادی از کشورهای همسو (ایران، چین و احتمالا کشورهای دیگر) مطرح شود. عملا طی سالهای زیادی تحریمهای سازمان ملل متحد علیه طالبان اجرا نشده و خیلی از کشورها با توجه به منافع سیاسی خاص خود اقدام میکنند. با توجه به روابط پیچیده میان آمریکا و روسیه میتوان این پیش بینی را داشت که فرآیند مشروعیت بخشیدن به طالبان از طریق تصمیم سازمان ملل متحد سریع و موثر نخواهد بود و یک چنین اقدامی از جانب روسیه در ساختارهای سازمان ملل متحد به مروز زمان بلوکه خواهد شد. با این حال یک چنین گامی به روسیه و متحدان او (در ترکیب ائتلاف) اجازه خواهد داد موضعی بگیرند که خلاف قوانین بین المللی نباشد و در مراحل بعدی بتوانند به آن رجوع کنند.
طرح مشروعیت بخشیدن به طالبان زمینه فعالیت قانونی آن گروه را فراهم میکند. روسیه در 14 فوریه سال 2003 طالبان را بر اساس حکم دادگاه عالی خود در لیست سازمانهای تروریستی و افراطی قرار داد. از جمله در این حکم آمده است که طالبان «یک جنبش افراطی اسلامی است که با گروههای مسلح غیر قانونی فعال در قلمرو جمهوری چچن دارای ارتباط بوده و در فعالیتهای خود از روشهای ترور استفاده میکند». استناد به عدم وجود فعالیتهای تروریستی طالبان که بتواند بر منافع و امنیت روسیه تهدید ایجاد کند، میتواند توجیه خروج طالبان از لیست سیاه روسیه شود. به ویژه اینکه در پایان سال 2015 دومای دولتی (مجلس سفلی) روسیه قانونی را به تصویب رساند که ارجحیت حقوق بینالملل بر قوانین داخلی فقط با رضایت دادگاه قانون اساسی این کشور امکانپذیر میباشد.
اقدامات روسیه در صورت حمایت تعدادی از کشورها میتواند تاثیر بیشتری داشته باشد که این موضوع باید به یکی از ماموریتهای فوری دیپلماسی روسیه تبدیل شود. برای دستیابی دیپلماسی روسیه به موفقیتهای قابل توجهی در این زمینه، لازم است در مذاکرات صلح افغانستان؛ به کشورهای چین، ایران، پاکستان و همچنین کشورهای آسیای مرکزی توجه شود.
«ائتلاف ملی» (جمعیت اسلامی، حزب وحدت و جنبش ملی) همانند تعدادی دیگر از احزاب سیاسی (به لحاظ ترکیب قومی اعضا که اکثرا غیر پشتون هستند) اصولا مخالف مذاکرات با طالبان میباشند. جلب این گروههای سیاسی مخالف دولت به روند مذاکرات بسیار موثر خواهد بود. دیپلماسی روسیه در چنین مواردی معمولا روی موضع عدم دخالت در امور داخلی کشور دیگری تاکید میکند. اما دعوت از طالبان برای حضور در مسکو این استدلال را کاملا رد میکند. حتی نخستین گام در جهت راه اندازی گفتگو بین احزاب مخالف غیر پشتون و طالبان با میانجیگری روسیه و مشارکت کشورهای منطقه، میتواند هم دولت کابل و هم آمریکا را در وضعیت دشواری قرار دهد.
به طور طبیعی باید تمام خطاهایی که در مذاکرات قبلی اتفاق افتاده است، اصلاح شوند. با توجه به تجربه منفی اولین رایزنیهای صلح افغانستان؛ لازم است که مسکو با افکار عمومی در داخل افغانستان و سایر کشورهای علاقمند به صلح افغانستان فعالتر کار کند.
توسعه فرآیند مذاكرات مسكو میتواند مؤثرتر باشد به طوری که فقط به مسکو محدود نشود. باید کشورهای منطقه در این فرآیند شرکت فعال داشته باشند. حضور چین، ایران و کشورهای آسیای مرکزی (که فعلا در موقعیت ناظر قرار دارند) در این فرآیند لازم است. تا حدودی تجربه مذاکرات صلح سوریه در آستانه میتواند مورد استفاده قرار گیرد. البته حضور پاکستان نیز الزامی میباشد.
بدون شکل گیری شرایط یاد شده و موضوعات دیگر، کنفرانس مسکو با ناکامی دیگری مواجه خواهد شد که نتیجه آن به بن بست رسیدن سیاستهای روسیه در افغانستان خواهد بود که واکنشهای منفی در کشورهای همسایه را نیز به همراه خواهد داشت. در این صورت کنفرانس مسکو به بخشی از فرآیندی در حال توسعه و مثبت تبدیل نشده بلکه بخشی از یک رویارویی بین روسیه و آمریکا با پایانی مبهم خواهد بود.
انتهای مطلب/
*کارشناس مسائل سیاسی-امنیتی حوزه آسیای مرکزی و افغانستان