منش تنش آمیز افغانستان و پاکستان، از سال ۱۹۴۷ میلادی و پس از این که پاکستان استقلال خود را از هند گرفت و به عنوان کشوری مسلمان با خطکش قدرت پا به عرصه تاریخ و جغرافیا گذاشت، آغاز گردید. در دوره پسا طالبان و در زمان حضور جامعه جهانی در افغانستان، این کشور با کارت جریان افراط و تهدید منطقه، سیاست دیرین خود را در قبال همسایه غربی کماکان به پیش میبرد.
ایران شرقی/
*نجیبالله مصعب
دولتهای افغانستان اکثرا مرزی که با هند بریتانیایی تحت عنوان خط دیورند مشخص شده بود و بعد از جدایی پاکستان از پیکر هند، مرز افغانستان و پاکستان شد را به رسمیت نمی شناسند. این ستیز از همین جا کلید خورده؛ و تا این دم «هر دم از این باغ بری میرسد».
هر چند بحث از جزییات و فراز و فرودهای تاریخی و ابعاد منش تنش آمیز دو کشور، از وسع و وقت این نوشته نیست؛ ولی شرح اجمالی این تقابل، به درک عمیقتر تحلیل کمک میکند. این رابطه را میتوان در سه دوره تاریخی تحلیل کرد.
از سال ۱۹۴۷ الی سال ۱۹۷۸: در این دوره افغانستان با ادعایی که در قبال مرز خود با پاکستان داشت، حالت تهاجمی داشت و با مسلح کردن مخالفین وقت دولت پاکستان، این کشور را تحت فشار قرار میداد. پاکستان در این مرحله، در صدد حفظ امنیت داخلی خود بود.
دوره دوم این تنش، همگام است با کودتای کمونیستی در افغانستان در سال ۱۹۷۸م. آمریکا به منظور جلوگیری از گسترش کمونیسم در منطقه، برنامه حمایت مجاهدین افغانستان را روی دست گرفت. کمکهایی که از جانب آمریکا سرازیر میشد، همه از معبر پاکستان وارد و توزیع میشد. این اقدام آمریکا، وزنه را به نفع پاکستان تغییر داد.
دوره سوم اين تنش را مىتوان بعد شكست طالبان و حضور جامعه بين المللى در افغانستان عنوان كرد؛ كه تا اين دم نيز ادامه دارد. پاكستان در اين دوره نيز، رويكردى توسعه طلبانه دارد و بازى را با كارت ديگرى پيش مىبرد. افراطيت برگ برنده پاكستان شده و از اين پديده استفادهاى بسا سو كرده است. ترويج و تكثير افراطيت و تهديد منطقه حربه جديد پاكستان است. با ذکر این موارد و عقبه تاریخی این موضوع بر آن بودیم تا مدخلی مدلل و مستدل برای بحث اصلی باز شود.
با گذشت چندین سال و انباشتی از تجربههای تلخ نا امنی در افغانستان، دنیا معتقد شده است که ناامنی در افغانستان «ساختاری» نیست. دستانی در ورای مرزهای این کشور میکوشند تا این پدیده را تزریق کنند. ناامنی تزریقی در افغانستان، محرز و مشخص است. تفکر آفندی پاکستان، و ترسیم کابوسی به نام «عمق استراتژیک» که امروزه بیشتر در بستر سیاست تعریف میشود تا نظامیگری، به معنی حفظ جنگ نیابتی در سرزمینهای همجوار است.۱ و این بینش در اسلام آباد و برای اسلام آباد، با حضور کشوری چون هند و نزاع این دو کشور بر محور کشمیر، به عنوان نبض سیاست خارجی این کشور در قبال افغانستان عمل می کند.
این عمق استراتژیک با هدف غایی نیابت جنگ با هند در افغانستان، در بازههای زمانی متفاوت در شمایل گوناگون ظاهر میشود؛ اما این بار طرح پاکستان به منظور نزاع برای بقای خود تفسیر – منش تنش استراتژیک است. اسلام آباد به این درک رسیده است که دنیا را به ستوه آورده و دست اش برای همه رو شده است. پاکستان عامدانه و هدفمند در داخل کشورش دست به انفجار و انتحار می زند؛ تا جامعه بینالمللی را متقاعد کند که پاکستان نیز طعمه تروریزم است نه لانه تروریزم.
اسلام آباد با دور زدن شرکای بین المللی خود در برهههای متفاوت، دست به انتحار اعتبار زده است. با تولید، بازتولید و پخش بخشی از معمای افراطیت در منطقه و جهان، اعتبار اسلام آباد نزد جامعه بین المللی به شدت دچار افت شده است. وضوح این موضوع را می توان در دیدگاه های اخیر مقام های بلندپایه ایالات متحده آمریکا مشاهده کرد. هر چند سیاست خارجی دونالد ترامپ هنوز روشن نیست، و برای همه ابهام دارد؛ اما آنچه در لابلای حرف های او مشاهده میشود، تداعی گر نوعی چرخش و دست رد زدن به سینه اسلام آباد است. سال ۲۰۱۲ م دونالد ترامپ صراحتا اعلام کرده بود« پاکستان کشور دوست آمریکا نیست، آمریکا میلیاردها دلار پول به پاکستان داده و در ازای آن به خیانت و بی احترامی پاکستان رو به رو بوده است.»۳ به نقل از خبرگزاری مهر، ترامپ، در سال ۲۰۱۵م از پاکستان به عنوان خطرناکترین کشور جهان یاد کرده است. ۴ آنچه از لابلای حرفهای تحلیل گران خبره روابط بین الملل به دست می آید؛ پاکستان باید آماده توبیخ باشد.
اوباما که کنش نسبتا نرمتری نسبت به ترامپ داشت، نیز انگشت انتقاد خود را به سوی پاکستان نشانه رفته و گفته بود: پاکستان در مقابله با تروریزم میتواند کار بیشتری انجام بدهد و باید انجام بدهد.۵زلمی خلیلزاد، افغانی الاصل آمریکایی تبار که از وی به عنوان وزیر خارجه احتمالی دولت آقای ترامپ یاد میشد؛۶ نیز در مورد پاکستان، نظر مشابه با ترامپ دارد. خلیل زاد میگوید باید با پاکستان برخوردی شبیه کره شمالی صورت بگیرد.
تنش استراتژیک، اینجا با این وضعیت و با در نظر داشت این اظهارات معنی پیدا میکند. اسلام آباد اعتباری را که به انتحار بسته، برای دوباره به دست آوردناش نیز دست به دامن انتحار و انفجار برده است. آخرین نمونه این منش، حمله انتحاری در زیارت لعل شهباز قلندر در ایالت سند است. این حادثه که زمستان 95 به وقوع پیوست، ۷۵ کشته در پی داشت. اسلام آباد در پی وقوع این انفجار، سفیر افغانستان در آن کشور را احضار کرده و ادعا کرده است که این حمله در داخل خاک افغانستان طرحریزی شده است.
آنچه در پشت این سناریو پنهان است، دو هدف را نشانه رفته است:
۱-اسلام آباد آشفته است مبادا بیشتر از این مورد نقد و فشار جامعه بینالمللی قرار گیرد و مبالغ هنگفتی که به منظور مبارزه با تروریزم دریافت میکند، از کف بدهد.
۲- دومین و مهمترین انگیزه این منش و حملات، جلب حمایت دولت جدید آمریکاست. اسلام آباد از مواضع مردان جدید واشنگتن در قبال خودش مردد است؛ و میخواهد با این صحنه سازیها و سیاه نماییها، قصر سفید را مجاب کند که ما نیز طعمه تروریزم هستیم.
احتمال میرود که این نوع رفتار راهبردی و هدفمند پاکستان ادامه پیدا کند؛ و به تأسی از جمله مشهوری که در دوران جنگ سرد در قبال شوروی از جانب جبهه آمریکایی استفاده می شد؛ وقت آن رسیده که دنیا «دور پاکستان نوار بکشد». مبادا عفونت تفکر حاکم در پاکستان، بیشتر از این به منطقه و جهان سرایت کند. چکیده همه این گفتهها میشود، همان «همسایگی طاقت فرسا» پاکستان برای افغانستان.
انتهای مطلب/.