عمرانخان به این درک رسید که دلسردی، سرخوردگی و ناامیدی مردم از دو حزب سنتی در کنار تغییر فضای فکری جامعه و نیز عدم امکان پذیرش یک دیکتاتوری جدید در قالب حکومتنظامی از سوی جامعه، سبب شده است که بخشی از مردم و بخصوص جوانان به دنبال فضای جدید سیاسی در کشور باشند. این درک وی سبب شد که لبه تیز حملات خود را متوجه ارتش کند. در ابتدا به طور غیر مستقیم و ترجیحاً بدون ذکر نام، فرماندهان ارتش را خطاب حملات خود قرار میداد اما در اواخر در اقدامی تقریباً بیسابقه، حملات خود را متوجه نظامیان در حال خدمت کرد و بدین ترتیب رأس مثلث سنتی قدرت را هدف قرار داد. این اقدامهای عمرانخان، موجب شد طرف مقابل تصمیم بگیرد عمرانخان را با همان سلاحی به زمین بزند که او علیه رقبایش به کار برده بود؛ فساد مالی.
عباس فیاض*
در پاکستان، مثالی وجود دارد که "پولدارها، سیاستمدار میشوند و سیاستمداران، پولدار میشوند". در بیشتر سالهای تاریخ بیش از 70 ساله پاکستان، یک مثلث قدرت شامل ارتش و دو حزب مسلم لیگ شاخه نواز و حزب مردم، براین کشور حکومت کردهاند. دوران حکومت ارتش، از دوران حکمرانی هر یک از آن دو حزب به تنهایی، بیشتر است. در این کشور، هیچ نخستوزیری تاکنون، دوران مسئولیت خود را به پایان نبرده و در نیمهراه به اَشکال مختلف، مجبور به ترک پُستش شده است. ارتش در پاکستان، همواره نهاد اصلی قدرت بوده است و سیاستمداران، میدانستند که در صورت تقابل با ارتش، نخواهند توانست در قدرت باقی بمانند. ارتش در نزد مردم، هم یک امر مقدس و تابو و سمبل حفظ امنیت و دفاع از کشور در مقابل دشمن اصلی - هند – و تهدیدهای تروریستی و ... بوده است. در پاکستان، هر خانوادهای تلاش میکرد یک فرزندش در نیروهای نظامی ورود کند و این هم، یک افتخار بود و هم یک پشتوانه برای همه شئون زندگی.
اما اکنون مدتی است که شرایط در پاکستان، با تغییرهایی مواجه شده است. در کنار دو حزب سنتی، حزب دیگری به نام تحریک انصاف که تا چند سال قبل، هیچ محلی از اِعراب، در سیاست پاکستان نداشت، با حمایت ارتش و مهمتر از آن به دلیل اینکه مردم پاکستان از دولتهای تکراریِ احزاب مردم و مسلم لیگ خسته شده بودند و دنبال راه و روش جدیدی برای حل مشکلات خود بودند، توانست در انتخابات پیروز شود و عمران خان -رهبر این حزب - که برخلاف کهنهسیاستمداران پاکستانی به لحاظ اقتصادی و زندگی شخصی، سابقه فساد مالی نداشت و با تکیه بر قهرمانی ورزشی تاریخیاش در سال 92 میلادی (کسب قهرمانی جهان در مسابقات کریکت)، برای مردم پاکستان به عنوان یک فرد مردمی و میهن پرست تعریف میشد، عِنان نخستوزیری پاکستان را در دست گرفت.
خیلی طبیعی بود که این موضوع برای دو حزب سنتی که همواره رقبای جدی یکدیگر در تصاحب قدرت بودند ولی در عین حال با ورود هر شریک سومی در قدرت هم مخالفت میورزیدند، سنگین تمام شد.
از این رو، این دو حزب که عمران خان همواره رهبران آنها را به فساد مالی متهم و آنها را دزد خطاب میکرد، به دنبال فرصتی برای باز پس گرفتن اریکه قدرت از عمران خان بودند.
شروع اختلاف میان عمران خان و ارتش پاکستان بر سر برخی انتصابها و مقاومتِ خان با تکیه بر حامیان پرشوری که در پاکستان دارد و اکنون به یک عامل تأثیرگذار در عرصه سیاسی پاکستان تبدیل شدهاند، در مقابل ارتش و تلاش او برای حفظ استقلالش در مقابل این قدرت فائقه، فرصت مناسب را در اختیار دو حزب رقیب گذاشت و موجب شد مثلث قدرت سنتی – ارتش، حزب مردم، حزب مسلم لیگ ن – این بار بر سر کنار گذاشتن عمرانخان با هم توافق کنند.
البته ارتش درک میکند که دیگر آن اُتوریته سابق را در پاکستان، خصوصاً در افکار عمومی ندارد و لذا دست به عصا و با احتیاط کامل وارد این بازی شد.
همین احتیاط و عدم تمایل ارتش به قرار گرفتن در سیبل هواداران عمران خان، باعث شد که برای برکناری عمرانخان تدبیر دیگری اندیشیده شود و از یک مسیر قانونی و با رأی عدم اعتماد مجلس، دولت عمرانخان سرنگون شد. این اتفاق در تاریخ پاکستان بیسابقه بود.
عمرانخان در همان روزهای تلاش مخالفان برای سرنگونیاش و نیز پس از آن که از قدرت کنار گذاشته شد، دو عنصر دخالت خارجی – مشخصاً آمریکا – و دخالت نظامیان در سیاست را، دلایل اصلی برکنار شدنش از قدرت دانست و سیاستمداران را در حد ابزاری در دست این دو، توصیف میکرد. او دولت پس از خود را دولتی میدانست که نوکر غرب است و گوش به فرمان ارتش.
در واقع عمران خان با این اقدام خود، دو حزب مردم و مسلم لیگ و احزاب شریک آنها را تحقیر میکرد و این گونه اِلقا میکرد که آنها در حد و اندازهای نیستند که بدون دخالت آن دو عنصر اصلی – آمریکا و ارتش – بتوانند دولت وی را سرنگون کنند.
عمرانخان میدانست که هم دلسردی، سرخوردگی و ناامیدی مردم از دو حزب سنتی و همتغییر فضای فکری شکلگرفته در جامعه که عمدتاً با متأثر شدن از قدرت مانوری که در فضای مجازی برای فعالان سیاسی حامی تغییر در سپهر سیاسی پاکستان، ایجاد شده و هم عدم پذیرش یک دیکتاتوری جدید در قالب حکومتنظامی در جامعه، موجب شده است که بخشی از مردم و خصوصاً جوانترها به دنبال فضاهای جدید سیاسی و چهرههای جدید برای تصدّی قدرت در کشور باشند و دیگر نخواهند که چرخه سنتی قدرت در کشور، تکرار شود.
عمرانخان، از این مسأله هم استفاده کرد و لبه تیز حملاتش را متوجه ارتش کرد. وی ابتدا به طور غیر مستقیم و ترجیحاً بدون ذکر نامهای مشخص، فرماندهان ارتش را خطاب حملات خود قرار میداد و در این اواخر نیز، در اقدامی تقریباً بیسابقه، حملات خود را متوجه فرماندهانی از ارتش کرد که هنوز بر سر کار هستند و در پُستهای مدیریتی ارتش در بالاترین ردهها، حضور دارند. در واقع عمرانخان، رأس مثلث سنتی قدرت را هدف قرار داد.
این اقدامهای عمرانخان، موجب شد طرف مقابل تصمیم بگیرد عمرانخان را با همان سلاحی به زمین بزند که او علیه رقبایش به کار برده بود؛ فساد مالی.
اتهام زنی به عمرانخان، در پرونده موسوم به توشه خانه و اینکه عمران خان متهم شده از هدایای خارجی به نفع شخصیاش سوء استفاده کرده است، تلاش مخالفان برای زدن عمرانخان با همان سلاح خودش بود.
گرچه نگارنده از جزئیات پرونده و صحت و سقم آن اطلاعی غیر از آنچه به طور عمومی منتشر شده ندارد ولی یک نکته در اینجا مهم است و آن اینکه توسل به چنین اتهامی که در عالم سیاست پاکستان نمیتوان حتی در صورت صحت، آن را فسادی بزرگ دانست، نشان دهنده خالی بودن دست مخالفان عمرانخان در ادعاهایشان علیه اوست. البته این نکته هم مهم است که در پاکستان پروندههای باز، تقریباً برای همه سیاستمداران وجود دارد که هیچ وقت بسته نمیشوند و هر گاه لازم باشد طرح شده و یا مسکوت گذارده میشوند. این گشایش پرونده برای عمرانخان هم میتواند از این نوع باشد. پروندهای که مثل استخوان لای زخم نگه داشته میشود تا هر وقت لازم باشد از آن استفاده کنند. اما عمرانخان، با این اتهام نه تنها عقب نشینی نکرد بلکه بر شدت تهاجمش به نهادهای قدرت افزود. اینکه عمرانخان، مستقیماً ارتش و فرمانده آن را خطاب قرار میدهد و یا افسران عالیرتبه را متهم به اقدام علیه خودش یا دیگران میکند، یک دلیل دارد و دو آورده:
دلیلش آن است که، عمرانخان میداند که ارتش ولو رسماً اعلام کند در سیاست دخالت نمیکند، عملاً این کار را میکند و نسبت به تحولات سیاسی داخلی، بیتفاوت نمیماند بلکه، فقط شیوهها و ابزارهایش را تغییر میدهد و لذا برای وادار کردن ارتش به عقبنشینی از این روش، آن را هدف حملات لفظی خود قرار داده و سعی میکند فرماندهان ارتش را، به انفعال بکشاند.
آورده نخست این کار برای عمران خان، این است که او سیاستمداری شجاع در چشم مردم دیده میشود که به اصطلاح عامیانه – به سیم آخر زده – و تا آخر این خط، خواهد رفت.
آورده دیگرش این است که، فضای سیاسی پاکستان را طوری رقم زده که هر اتفاق سوئی برای عمرانخان بیفتد، متهم شماره یک آن ارتش است و لذا ارتش باید در یک وضعیت پارادوکسیکال، بیشترین تلاش را در جهت حفظ جان عمرانخان، بکند چون میداند که آسیب زدن به او، موج حامیان مردمیاش را راهی خیابانها کرده و آشوب را به شهرها میکشاند. وقتی فقط با خبر دستگیری عمرانخان، آشوبها به کشته و زخمی شدن دهها نفر میانجامد، میتوان تصور کرد که در صورت حذف فیزیکی وی، چه جنجالی در پاکستان به راه بیفتد و این در حالی است که پاکستان بدترین روزهای اقتصادی و دشوارترین شرایط سیاسی خود را، میگذراند و ایجاد آشوب و بَلوا، اوضاع را از این که هست، بدتر خواهد کرد.
اینکه همگان از صبر و مدارای ارتش در مقابل آشوبهای اخیر، شگفتزده شدهاند، به همین دلیل است که ارتش با درک شرایط خاص پاکستان و پیچیدگیهای هر برخوردی با عمرانخان، رفتارش را با نوبتهای قبل و اتفاقهای مشابه، بسیار متفاوت کرده است.
در عین حال، نباید از خاطر بُرد که ارتش پاکستان، همچنان تأثیرگذارترین عامل است و ورود عناصر جدیدی مانند سرعت انتقال اخبار در فضای مجازی ، از میان رفتن تابوی مخالفت با ارتش، تا حد زیادی خصوصاً در میان نسل جوان و نیز الزامات ناشی از بحران اقتصادی و سیاسی پاکستان، که ایجاب میکند فضای داخلی بیش از این متشنج نشود، دلایل اصلی رفتار آرام ارتش، در این درگیری سیاسی است.
همین اِلزامات بود که باعث شد عمرانخان، به فاصله کوتاهی از بازداشتش و در پی آشوب طرفدارانش توسط دادگاه عالی پاکستان، آزاد شود.
استفاده از این شرایط توسط عمرانخان، راه رفتن روی لبه شمشیر است ، یک سوی آن، کوتاه آمدن نهادهای قدرت و برگزاری انتخابات به شکل مورد نظر عمرانخان است و یک سوی دیگر، ممکن است رفتار تند طرف مقابل و اقدام سخت علیه عمرانخان و طرفدارانش باشد و این در صورتی است که از نگاه نهادهای قدرت، کار از حدّ بگذرد و نیاز به اقدام سخت باشد.
ایجاد توازن در حرکت سیاسی عمرانخان و نیز رعایت همین اصل در رفتار احزاب رقیب وی، میتواند پاکستان را به سمت یک توافق سیاسی ببرد تا آسیبهای ناشی از اوضاع کنونی برای دولتمردان و مردم این کشور به حداقل برسد. از سوی دیگر هر یک از دو طرف که از مسیر احتیاط و توازن در رفتار خارج شوند، میتوانند هیزمی بر این آتش بیاندازند که سرانجامش، آسیب رسیدن جدّی به مردم پاکستان و افزون شدن مشکلات کنونی است.
به نظر میرسد راه رسیدن به توازن سیاسی در شرایط کنونی پاکستان، مراجعه به افکار عمومی و تعیین سرنوشت کشور با رأی و نظر مردم است. با این کار، مردم با رأی خود سهم واقعی هر یک از احزاب را در قدرت معین میکنند و در آن شرایط، هر کس به اندازه اِقبال عمومی از او، سهمی در سپهر سیاست خواهد داشت. این چیزی است که عمرانخان که خود را دارای شانس بالایی برای پیروزی در آن میداند، به دنبال آن است و مخالفانش که هم با یکدیگر، تضادهای اصولی دارند و صرفاً حول دشمنی با عمرانخان گرد هم آمدهاند و هم از نتیجه انتخابات مطمئن نیستند، از آن اجتناب میکنند.
*کارشناس ارشد امور پاکستان