ارزیابی آمریکاییها از پیامدهای خروج از افغانستان این است که رابطه طالبان با چین به سمت بهبود در حرکت است، رابطه با روسیه، چیزی نیست که باعث رضایت خاطر واشنگتن باشد، رابطه با ایران هم باعث عدم خرسندی است، رابطه با القاعده کماکان برقرار است و فقط تنشزدایی طالبان با هند مطلوب آمریکا است. اگر وضعیت به همین منوال پیش برود، آمریکاییها میتوانند دو سناریو را در دستور کار قرار دهند؛ سناریوی طعمهگذاری و آتش بیاری معرکه و دیگری سناریوی استقرار ثبات در افغانستان.
مطالعات شرق/
نوذر شفیعی*
مقدمه
به دنبال اجرای سیاست خروج کامل نظامیان آمریکایی از افغانستان که منجر به سقوط نظام جمهوری در این کشور شد و با حاکم شدن گروه طالبان در افغانستان، ایالات متحده از به رسمیت شناختن حاکمیت جدید افغانستان امتناع کرد. بعد از حدود یک سال و اندی، مذاکراتی بین مقامهای آمریکا و طالبان آغاز شد و متعاقب چند دیدار بین مقامهای استخباراتی دو کشور، نماینده ویژه آمریکا دیدار با رهبران طالبان و همچنین رهبران سیاسی مخالف طالبان مستقر در خارج از افغانستان را آغاز کرده است.
با توجه به اخبار و اطلاعات فوق این سئوال مطرح میشود که آیا آمریکاییها مجددا افغانستان را مورد توجه قرار دادهاند و در استراتژی خود جایگاه تازهای را در ارتباط با افغانستان ترسیم کردهاند؟ هر گونه تحلیلی در ارتباط با افغانستان منوط به پاسخ پرسشهای اساسی ذیل است.
موضع طالبان نسبت به مسائل داخلی افغانستان از جمله دولت فراگیر و حقوق بشر چگونه است؟ موضع طالبان نسبت به چین، ایران، روسیه، هند و پاکستان چیست؟ (چین، ایران و روسیه از متغیرهای مهم تاثیر گذار بر سیاست آمریکا در قبال افغانستان هستند.) و سرانجام موضع طالبان نسبت به القاعده چگونه است؟
پاسخ به این سئوالها، مشخص میکند که آیا تحرکات جدید آمریکا در ارتباط با افغانستان حکایت از بازگشت این کشور به افغانستان دارد یا خیر. همچنین در ارزیابیها این نکته مهم را باید مد نظر قرار داد که آیا متغیرهایی که باعث شدند آمریکا در سال 2021 از افغانستان خارج شود، دچار تغییر شدهاند یا خیر؟ چون آمریکاییها معتقد بودند که جنگ افغانستان یک جنگ بیپایان است و آمریکا ممکن است که در آینده با معضل ویتنامیزه شدن جنگ در افغانستان روبرو شود و همین طور آمریکاییها معتقد بودند که ادامه جنگ در افغانستان مانع از تمرکز این کشور بر منطقه شرق آسیا - جایی که چین قرار دارد - خواهد شد. این موضوعها در واقع سئوالها و نکاتی هستند که اگر به آنها پاسخ داده شود، شاید معنی مذاکرات آمریکا با مقامهای طالبان و سایر مقامهای افغانستان معنا و مفهوم جدیدی پیدا کند. آمریکاییها در برخورد با بحرانهای بینالمللی یا بحرانهای منطقهای و یا بحرانهای سیاست خارجی خود، 3 گزینه زیر را مد نظر قرار میدهند.
الف- حل بحران
ب- مدیریت بحران
ج- تشدید بحران
حضور مجدد آمریکا در افغانستان
بر اساس آمارهای موجود، آمریکا بیشتر در بحرانهایی مداخله میکند که به طور مستقیم منافع این کشور را به خطر بیندازد و در درجه دوم به بحرانهایی توجه میکند که شورای امنیت سازمان ملل خواهان برخورد با آن است. بنابراین، این سئوال مطرح است که آیا مسئله افغانستان به منافع حیاتی آمریکا ارتباط دارد و یا شورای امنیت سازمان ملل متحد تقاضایی برای برخورد با طالبان داشته است. یک سئوال کلیدی که مطرح میشود این است که آیا اساسا ثبات در افغانستان برای آمریکا مهم است یا بیثباتی در این کشور؟
بر اساس پاسخ به این سئوال، الگوی رفتاری آمریکا تعیین میشود. یعنی اگر آمریکا در پی بیثباتی در افغانستان باشد قاعدتا 2 سیاست را در پیش خواهد گرفت که یکی مدیریت بحران و دیگری تشدید بحران است و اگر آمریکا در پی حل بحران افغانستان باشد قاعدتا به سمت حل بحران و خاتمه بحران حرکت خواهد کرد. بر اساس تحولاتی که طی یک سال و نیم گذشته در افغانستان صورت گرفته، میتوان تشخیص داد که سیاست آمریکا در ارتباط با افغانستان در چه جهتی حرکت میکند.
آنچه مسلم است و پاسخ به سئوالهای فوق میباشد، این است که سیاست داخلی طالبان طی یک سال و نیم گذشته تغییری نکرده است. یعنی طالبان نه به سمت گفتگوهای بینالافغانی، نه احترام به حقوق بشر و نه به سمت تشکیل دولت فراگیر حرکت نکردهاند. آیا چنین سیاستی میتواند برای آمریکا قابل تحمل باشد، پاسخ این است که بستگی به این دارد که آمریکاییها بعد از خروج خود از افغانستان چه ارزیابی از این خروج داشتهاند.
سناریوهای پیش روی آمریکا در افغانستان
ارزیابی آمریکاییها از پیامدهای خروج خود از افغانستان این است که رابطه طالبان و چین به سمت بهبود در حرکت است. رابطه طالبان با روسیه، حداقل، چیزی نیست که باعث رضایت خاطر آمریکاییها باشد. رابطه طالبان با ایران هم چیزی نیست که آمریکاییها از آن خرسند باشند و رابطه طالبان با القاعده، رابطهای نیست که مورد رضایت آمریکاییها باشد. اما رابطه طالبان با هند برای آمریکا مطلوب به نظر میرسد چون رابطه بین طالبان و هند نه تنها به سوی تنش حرکت نکرده بلکه به سمت تنشزدایی در حرکت است. رابطه طالبان با پاکستان هم رابطهای است که تقریبا باثبات به نظر میرسد. با آن که طالبان بهترین گزینه برای پاکستان در افغانستان است با این حال ارتباط طالبان و تحریک طالبان پاکستان برای اسلامآباد نگران کننده است. بنابراین این موضوع برای آمریکاییها هنوز به عنوان یک موضوع لاینحل باقی مانده است. اگر وضعیت به همین منوال پیش برود، آمریکاییها باید چه کنند؟ آمریکاییها میتوانند چند سناریو را در دستور کار قرار دهند.
1- سناریوی طعمه گذاری و آتش بیاری معرکه
نخستین سناریو این است که آمریکا به بیثباتی افغانستان کمک کند که این بیثباتی بر حکومت طالبان و پیامدهای آن بر چین، روسیه و ایران تاثیر منفی داشته باشد. این بیثباتی واکنش این کشورها را در پی خواهد داشت و این کشورها به سمت درگیری با طالبان حرکت خواهند کرد. بنابراین آمریکاییها عملا بحران افغانستان را به سوی درگیری بین طالبان ( و متحدان این گروه مثل جنبش ترکستان شرقی، جنبش اسلامی ازبکستان، جیش العدل)، با رقبای منطقهای و بینالمللی آمریکا یعنی ایران، روسیه و چین سوق میدهند. این موضوع را در استراتژیهای قدرتهای بزرگ طعمه گذاری و آتش بیاری معرکه مینامند. طبق این استراتژی، آمریکا تلاش میکند که به هر بهانهای بین رقبای خود درگیری ایجاد کند و بعد به این درگیریها دامن بزند تا انرژی رقبای خود را هدر دهد. در این سناریو، علاوه بر تضعیف طالبان، گروههای متحد طالبان و نیز قدرتهای بزرگ و منطقهای که در افغانستان و یا در سطح بینالملل با آمریکا رقابت دارند، تضعیف خواهند شد.
بنابراین ممکن است آمریکاییها با ورود به مذاکره با طالبان و سایر سیاستمداران افغانستان، گر چه به ظاهر به سمت ثبات در افغانستان حرکت میکنند ولی در عمل پیامد کار آنان بیثباتی در افغانستان باشد.
2- سناریوی استقرار ثبات در افغانستان
در سناریوی دوم، آمریکا واقعا به دنبال ثابت در افغانستان است؛ هدف آمریکا از مذاکره با طالبان تداوم گفتگوهای بینالافغانی، وادار کردن طالبان به خارج کردن القاعده از افغانستان و در نتیجه آرامش خیال برای تمرکز بر چین در شرق است. بر اساس این سناریو، اقدامهای جاری آمریکاییها در افغانستان، به نوعی تداوم مذاکرات دوحه است. به عبارت دیگر این گفتگوها بخش دیگری از ادامه فرآیند خروج آمریکا از افغانستان است. یعنی آمریکا در یک مقطع نیروهای خود را خارج کرد و در مقطعی دیگر دیپلماسی را به کار میگیرد تا آنچه را که نتوانست در نتیجه جنگ به دست آورد از طریق دیپلماسی به دست آورد. در این صورت آمریکا در پی این خواهد بود که گفتگوهای بینالافغانی آغاز، دولت فراگیر تشکیل و حقوق بشر در افغانستان رعایت شود. همچنین القاعده از افغانستان خارج شود که در این حالت افغانستان میتواند مجددا به یک پایگاه برای آمریکا تبدیل شود. این پایگاه در بدترین وضعیت (از نگاه آمریکاییها) یک دولت بیطرف خواهد بود.
به نظر میآید که آمریکاییها نگران هستند که پس از خروج از افغانستان نه تنها بیثباتی در افغانستان شکل نگرفته و محیط منطقهای ناامن نشده است بلکه کشورهای رقیب آمریکا توانستهاند با طالبان روابط مناسبی برقرار کنند و طالبان تهدیدی علیه کشورهای منطقه قلمداد نمیشود. همچنین آمریکا نگران این موضوع است که کشورهای منطقه با چشم پوشی از توسعه روابط طالبان با القاعده، عملا عرصه را بر آمریکا تنگ میکنند. لذا به نظر میآید آمریکا سعی میکند برای جلوگیری از این وضعیت یک دپیلماسی فعال را در پیش گیرد. خروجی این دیپلماسی فعال توسعه مناسبات آمریکا با افغانستان و همین طور محدود کردن عملکرد القاعده در افغانستان خواهد بود. در عین حال در جایی که جایز بدانند فعال کردن داعش به منظور آسیب رساندن به منافع چین، ایران و روسیه و یا پایگاههای این کشورها در داخل افغانستان پیامد دیگر این دیپلماسی خواهد بود. بنابراین به نظر میآید که مذاکرات مقامهای مختلف آمریکا با طالبان و یا سیاسیون افغانستانی را بتوان در چنین چارچوبهایی تحلیل کرد.
درک این که کدامیک از این سناریوها به واقعیت نزدیکتر است دشوار به نظر میرسد و در آینده مشخص میشود که بازتاب مذاکرات مقامهای طالبان و سیاسیون افغانستان با آمریکاییها چه خواهد بود. با کشف بخش دیگری از اطلاعات، در آینده میتوان پی برد آمریکا به دنبال کدام یک از سناریوهای فوق است.
انتهای بخش/